Forwarded from بیژن عبدالکریمی
چه کسانی محمد فاضلی ها و آرش اباذری ها را از دانشگاه ها اخراج می کنند؟
درست، همزمان با صدور حکم اخراج اینجانب، از دانشگاه آزاد اسلامی، در 15 تیرماه 1400، یعنی بیش از شش ماه پیش، حکم اخراج محمد فاضلی از دانشگاه شهید بهشتی صادر شد. اما به دلیل آن که کشور در زیر شدیدترین فشارهای نظام بینالمللی و نظام سلطه جهانی بوده است، وی از رسانه ای کردن خبر اخراج خویش خودداری کرد تا مبادا به اندازۀ سر سوزنی روح و احساسات ملت را که دولتمردان ما در یک چنین شرایط سخت تاریخی به حمایت آنها بسیار نیازمندند، جریحهدار سازد. فکر میکنم یک چنین تقوا و مواجهۀ فداکارانه و بزرگوارانه ای در کمتر افراد متمایل به هر یک از جریانات سیاسی و اجتماعی دیده شود.
اما در یک چنین شرایطی برخی از «افراد معلوم الحال» به سهولت به خود اجازه میدهند که با پنهان شدن در پس گفتمان انقلاب یا با گرفتن ژست اسلامگرایی (اما به نحو مطلق بیگانه از اسلام) یا با تمسک با دلایل صوری اداری و بوروکراتیک فضای عمومی جامعه را تیره و تار ساخته، احساسات دانشجویان، اساتید و اصحاب تفکر و دانشگاه و به تبع آن احساسات کل جامعه را، که با بحرانهایی بسیار زیاد دست به گریبانند، تحریک سازند. لذا بنده، در مقام عضو کوچکی از جامعۀ دانشگاهی، از همۀ دانشجویان و اساتید و از همۀ نیروهای اصیل اجتماعی، از جمله از نیروهای راستین و وفادار به ارزشها و آرمانهای انقلاب خواهانم که با شدّت و حدّت تمام با این نیروهای جاهل و ناآگاه (در خوشبینانهترین تفسیر) یا نیروهای وابسته و نفوذی (در بدبینانهترین تفسیر)، اما به هر تقدیر، نیروهای ویرانگر، مخرّب و مضر به حیات اجتماعی و منافع ملی کشور، برخورد نمایند و اجازه ندهند این جاهلان یا وابسته به نیروهای نفوذی چنین سهل و ساده جامعه را در وضعیت تاریخی کنونی ملتهب سازند و نظام دانایی و معرفتی کشور را بازیچۀ جهالتها یا خیانتهای خویش قرار دهند و موضوعاتی برای رسانههای وابسته به نظام سلطه جهانی در جهت «تیره و تار»تر ساختن فضای سیاسی و اجتماعی کشور فراهم آورند.
بیژن عبدالکریمی
سوم بهم ماه سال 1400
درست، همزمان با صدور حکم اخراج اینجانب، از دانشگاه آزاد اسلامی، در 15 تیرماه 1400، یعنی بیش از شش ماه پیش، حکم اخراج محمد فاضلی از دانشگاه شهید بهشتی صادر شد. اما به دلیل آن که کشور در زیر شدیدترین فشارهای نظام بینالمللی و نظام سلطه جهانی بوده است، وی از رسانه ای کردن خبر اخراج خویش خودداری کرد تا مبادا به اندازۀ سر سوزنی روح و احساسات ملت را که دولتمردان ما در یک چنین شرایط سخت تاریخی به حمایت آنها بسیار نیازمندند، جریحهدار سازد. فکر میکنم یک چنین تقوا و مواجهۀ فداکارانه و بزرگوارانه ای در کمتر افراد متمایل به هر یک از جریانات سیاسی و اجتماعی دیده شود.
اما در یک چنین شرایطی برخی از «افراد معلوم الحال» به سهولت به خود اجازه میدهند که با پنهان شدن در پس گفتمان انقلاب یا با گرفتن ژست اسلامگرایی (اما به نحو مطلق بیگانه از اسلام) یا با تمسک با دلایل صوری اداری و بوروکراتیک فضای عمومی جامعه را تیره و تار ساخته، احساسات دانشجویان، اساتید و اصحاب تفکر و دانشگاه و به تبع آن احساسات کل جامعه را، که با بحرانهایی بسیار زیاد دست به گریبانند، تحریک سازند. لذا بنده، در مقام عضو کوچکی از جامعۀ دانشگاهی، از همۀ دانشجویان و اساتید و از همۀ نیروهای اصیل اجتماعی، از جمله از نیروهای راستین و وفادار به ارزشها و آرمانهای انقلاب خواهانم که با شدّت و حدّت تمام با این نیروهای جاهل و ناآگاه (در خوشبینانهترین تفسیر) یا نیروهای وابسته و نفوذی (در بدبینانهترین تفسیر)، اما به هر تقدیر، نیروهای ویرانگر، مخرّب و مضر به حیات اجتماعی و منافع ملی کشور، برخورد نمایند و اجازه ندهند این جاهلان یا وابسته به نیروهای نفوذی چنین سهل و ساده جامعه را در وضعیت تاریخی کنونی ملتهب سازند و نظام دانایی و معرفتی کشور را بازیچۀ جهالتها یا خیانتهای خویش قرار دهند و موضوعاتی برای رسانههای وابسته به نظام سلطه جهانی در جهت «تیره و تار»تر ساختن فضای سیاسی و اجتماعی کشور فراهم آورند.
بیژن عبدالکریمی
سوم بهم ماه سال 1400
Forwarded from اندیشه انتقادی
🔶 تجلیل از نقش سوژههای مستقل دانشگاهی در دمیدن روح امید به کالبد بی جان آکادمی!
🔹 دکتر محمدحسن علایی (جامعهشناس)
در ابتدا میبایست به ذکر چند نکته در ایضاح اجمالی "سوژه مستقل دانشگاهی" بپردازیم. سوژهی مستقل دانشگاهی به واقع میبایست از تعصبورزی دفاعیهگرایانه از هر گونه ایدئولوژی منحصربفردی بپرهیزد، خواه ایدئولوژی جریان مسلط و گفتمان رسمی، خواه ایدئولوژیهای روشنفکرانهی متکی به عقلانیت عصر روشنگری؛ سوژهی مستقل دانشگاهی از واقعیتها به سوی ایدهها حرکت میکند و خلاف آن را معارض با اخلاق پژوهش قلمداد میکند.
سوژهی مستقل دانشگاهی، حضوری فعال در حوزهی عمومی دارد و خود را نسبت به ارتقا سطح زندگی و تامین زیست انسانی و امنیت روانی شهروندانش متعهد میداند.
سوژه مستقل دانشگاهی تلاش میکند تا شکاف میان نخبگان علمی و قدرت سیاسی را کاهش داده، زمینهی همافزاییها را فراهم سازد.
سوژهی مستقل دانشگاهی نیم نگاهی به منافع ملی دارد و تلاش میکند خویش را در قامت یک متفکر ملی در سپهر علم معرفی کند. و به معنای واقعی کلمه، به وحدت همهی گروهها و جریانها با همه تنوع و تکثرشان حول منافع ملی باور دارد.
سوژهی مستقل دانشگاهی نه به روزمرهسازی شخصی و کنارهگیری از متن حیات اجتماعی میپردازد و نه شأن معلمی خود را تا سرحد عمله مواجببگیر نظام دیوانسالاری تقلیل میدهد.
اتخاذ رویکردهای پدیدارشناختی و وفادار به پدیدارها را از دیگر ویژگیهای متمایز کنندهی چنین سوژهای میتوان تلقی کرد.
نشاط محیطهای آکادمیک در وهلهی نخست، صرفنظر از ساختارهای نهادینه شده، در گرو نقش و جایگاه سوژههای مستقل و پویایی هست که به واقع دل در گرو حقیقت دارند و جز تعهد به آن به هیج مصلحت دیگری نمیاندیشند.
دمیدن روح حقیقتجویی و ایجاد نشاط در کالبد آکادمی وابسته به حضور چنین سوژههای خودآگاه به شرایط اینجایی و اکنونی و آشنا با سنت تاریخی خویش میباشد که زیست-جهان مدرن را به رسمیت شناختهاند و در ساحت کنش و اندیشهورزی از معاصریت برخوردارند و به زبان تفکر سخن میگویند، زبانی که گرانبار از ارزش نبوده و گشوده به دیگریست و در مقام گفتگو با هر صاحب سخنی، حاضر میشود و صرفا به مونولوگ درون محدودی از هواداران نمیپردازد.
تلاش برای گفتگو با توده مردم و قدرت سیاسی و روشنفکران به موازات هم در همهی تلاشهای نظری و عملی این متفکر دغدغهمند، هماره حضور دارد.
با یک وجهنظر خوشبینانه؛ شاید بتوان به تولد چنین سوژههایی در آیندهی حیات آکادمیک کشور امیدوار بود. به شرطی که نسبت به اساتیدی که از جان برای اعتلای فرهنگ این کشور مایه میگذارند، ناسپاسی نکرده، آگاه باشیم که برخی بدخواهان امید این جوانان و دانشجویان و نشاط جامعه دانشگاهی را هدف قرار دادهاند.
در پایان جا دارد از حمایتها، همدلیها و هم صداییهای این سوژههای فکور به مثابهی سرمایههای فکری و ملی برای مرتفع کردن معضلات دانشگاهی و احقاق حقوق اساتید و دانشجویان، تجلیل به عمل بیاوریم.
#یادداشتها
@critical_thought
🔹 دکتر محمدحسن علایی (جامعهشناس)
در ابتدا میبایست به ذکر چند نکته در ایضاح اجمالی "سوژه مستقل دانشگاهی" بپردازیم. سوژهی مستقل دانشگاهی به واقع میبایست از تعصبورزی دفاعیهگرایانه از هر گونه ایدئولوژی منحصربفردی بپرهیزد، خواه ایدئولوژی جریان مسلط و گفتمان رسمی، خواه ایدئولوژیهای روشنفکرانهی متکی به عقلانیت عصر روشنگری؛ سوژهی مستقل دانشگاهی از واقعیتها به سوی ایدهها حرکت میکند و خلاف آن را معارض با اخلاق پژوهش قلمداد میکند.
سوژهی مستقل دانشگاهی، حضوری فعال در حوزهی عمومی دارد و خود را نسبت به ارتقا سطح زندگی و تامین زیست انسانی و امنیت روانی شهروندانش متعهد میداند.
سوژه مستقل دانشگاهی تلاش میکند تا شکاف میان نخبگان علمی و قدرت سیاسی را کاهش داده، زمینهی همافزاییها را فراهم سازد.
سوژهی مستقل دانشگاهی نیم نگاهی به منافع ملی دارد و تلاش میکند خویش را در قامت یک متفکر ملی در سپهر علم معرفی کند. و به معنای واقعی کلمه، به وحدت همهی گروهها و جریانها با همه تنوع و تکثرشان حول منافع ملی باور دارد.
سوژهی مستقل دانشگاهی نه به روزمرهسازی شخصی و کنارهگیری از متن حیات اجتماعی میپردازد و نه شأن معلمی خود را تا سرحد عمله مواجببگیر نظام دیوانسالاری تقلیل میدهد.
اتخاذ رویکردهای پدیدارشناختی و وفادار به پدیدارها را از دیگر ویژگیهای متمایز کنندهی چنین سوژهای میتوان تلقی کرد.
نشاط محیطهای آکادمیک در وهلهی نخست، صرفنظر از ساختارهای نهادینه شده، در گرو نقش و جایگاه سوژههای مستقل و پویایی هست که به واقع دل در گرو حقیقت دارند و جز تعهد به آن به هیج مصلحت دیگری نمیاندیشند.
دمیدن روح حقیقتجویی و ایجاد نشاط در کالبد آکادمی وابسته به حضور چنین سوژههای خودآگاه به شرایط اینجایی و اکنونی و آشنا با سنت تاریخی خویش میباشد که زیست-جهان مدرن را به رسمیت شناختهاند و در ساحت کنش و اندیشهورزی از معاصریت برخوردارند و به زبان تفکر سخن میگویند، زبانی که گرانبار از ارزش نبوده و گشوده به دیگریست و در مقام گفتگو با هر صاحب سخنی، حاضر میشود و صرفا به مونولوگ درون محدودی از هواداران نمیپردازد.
تلاش برای گفتگو با توده مردم و قدرت سیاسی و روشنفکران به موازات هم در همهی تلاشهای نظری و عملی این متفکر دغدغهمند، هماره حضور دارد.
با یک وجهنظر خوشبینانه؛ شاید بتوان به تولد چنین سوژههایی در آیندهی حیات آکادمیک کشور امیدوار بود. به شرطی که نسبت به اساتیدی که از جان برای اعتلای فرهنگ این کشور مایه میگذارند، ناسپاسی نکرده، آگاه باشیم که برخی بدخواهان امید این جوانان و دانشجویان و نشاط جامعه دانشگاهی را هدف قرار دادهاند.
در پایان جا دارد از حمایتها، همدلیها و هم صداییهای این سوژههای فکور به مثابهی سرمایههای فکری و ملی برای مرتفع کردن معضلات دانشگاهی و احقاق حقوق اساتید و دانشجویان، تجلیل به عمل بیاوریم.
#یادداشتها
@critical_thought
تبیین حلقه های مفقوده ی زنجیره ی تواصی به استقامت در برابر نظام سلطه جهانی!
دکتر محمد حسن علایی (جامعه شناس و مولف کتاب "گفتمان وفاق")
زنجیره ی تواصی آحاد مردم به استقامت در برابر مصائب، بی تردید با مشارکت فعال اصحاب فرهنگ و علی الخصوص جامعه شناسان آشنا به سنت تاریخی و تحولات اجتماعی معاصر تکمیل و کارآمد خواهد گشت؛
خودآگاهی تاریخی به وضعیت اینجایی و اکنونی در دل تاریخ ملتهب و جهانگیر مدرنیته را بی تردید باید یکی از مولفه های اهل دغدغه و متولیان فرهنگی قلمداد کرد. با وجود انواع و اقسام آسیب های اجتماعی و فرهنگی ناشی از توسعه نیافتگی تاریخی تنها با یک عزم فراگیر ملی می توان به آینده ی نسبتاً مطلوب مردمان این کشور امیدوار بود.
جوانان؛ زنان؛ دانشجویان؛ طبقات بالا و متوسط جامعه؛ دهک های پایین جامعه؛ حاشیه نشین ها؛ نوگراها؛ سنت گراها؛ قومیت ها و گرایشات ...همه و همه ی این اقشار را باید زبانی تکثرگرا و آشنا به تفاوت های اجتماعی دعوت و توصیه ی به استقامت در برابر انواع فشارهای نظام سلطه ی جهانی نماید.
زبانی که به شکاف های اجتماعی دامن می زند چه از سوی روشنفکران و چه از سوی هر جریان خاصی در جامعه به کار گرفته شود محکوم به شکست است.
جهان جدید در سیطره ی تکنولوژی های ارتباطی و رسانه هاست زبان دافعه کارساز نیست برای تحقق جذب حداکثری بایستی از هر مجالی به نفع ایجاد هم نوایی و هم گرایی در جامعه سود جست.
تکیه به سنت های احیا ناشده، بر فاصله ی جوانان از این سنتها خواهد افزود تنها در صورت احیای این سنن در نظامات اندیشگی و گفتمان های نظری-فرهنگی توفیق به برقرای ارتباط با طبقات اجتماعی و طیف گسترده ای مخاطبان فراهم خواهد شد.
با وجود فقدان گفتگوهای همدلانه در میان جریانات اجتماعی، در میان اعضای یک خانواده، در میان دانشگاهیان، و علمای علوم مختلف و ... زنجیره ی تواصی چنان که باید و شاید محقق نخواهد شد.
امید است برای جامه عمل پوشاندن به آرمان ها و ارزش های اجتماعی و فرهنگی درصدد تحقق عینی و انضمامی آن ها در متن جامعه برآییم و در جهت بسترسازی های بهینه و کارآمد و تمهید مقدمات عملیاتی بیش از پیش بکوشیم.
https://www.instagram.com/p/CZFL4d2KU67/?utm_medium=share_sheet
دکتر محمد حسن علایی (جامعه شناس و مولف کتاب "گفتمان وفاق")
زنجیره ی تواصی آحاد مردم به استقامت در برابر مصائب، بی تردید با مشارکت فعال اصحاب فرهنگ و علی الخصوص جامعه شناسان آشنا به سنت تاریخی و تحولات اجتماعی معاصر تکمیل و کارآمد خواهد گشت؛
خودآگاهی تاریخی به وضعیت اینجایی و اکنونی در دل تاریخ ملتهب و جهانگیر مدرنیته را بی تردید باید یکی از مولفه های اهل دغدغه و متولیان فرهنگی قلمداد کرد. با وجود انواع و اقسام آسیب های اجتماعی و فرهنگی ناشی از توسعه نیافتگی تاریخی تنها با یک عزم فراگیر ملی می توان به آینده ی نسبتاً مطلوب مردمان این کشور امیدوار بود.
جوانان؛ زنان؛ دانشجویان؛ طبقات بالا و متوسط جامعه؛ دهک های پایین جامعه؛ حاشیه نشین ها؛ نوگراها؛ سنت گراها؛ قومیت ها و گرایشات ...همه و همه ی این اقشار را باید زبانی تکثرگرا و آشنا به تفاوت های اجتماعی دعوت و توصیه ی به استقامت در برابر انواع فشارهای نظام سلطه ی جهانی نماید.
زبانی که به شکاف های اجتماعی دامن می زند چه از سوی روشنفکران و چه از سوی هر جریان خاصی در جامعه به کار گرفته شود محکوم به شکست است.
جهان جدید در سیطره ی تکنولوژی های ارتباطی و رسانه هاست زبان دافعه کارساز نیست برای تحقق جذب حداکثری بایستی از هر مجالی به نفع ایجاد هم نوایی و هم گرایی در جامعه سود جست.
تکیه به سنت های احیا ناشده، بر فاصله ی جوانان از این سنتها خواهد افزود تنها در صورت احیای این سنن در نظامات اندیشگی و گفتمان های نظری-فرهنگی توفیق به برقرای ارتباط با طبقات اجتماعی و طیف گسترده ای مخاطبان فراهم خواهد شد.
با وجود فقدان گفتگوهای همدلانه در میان جریانات اجتماعی، در میان اعضای یک خانواده، در میان دانشگاهیان، و علمای علوم مختلف و ... زنجیره ی تواصی چنان که باید و شاید محقق نخواهد شد.
امید است برای جامه عمل پوشاندن به آرمان ها و ارزش های اجتماعی و فرهنگی درصدد تحقق عینی و انضمامی آن ها در متن جامعه برآییم و در جهت بسترسازی های بهینه و کارآمد و تمهید مقدمات عملیاتی بیش از پیش بکوشیم.
https://www.instagram.com/p/CZFL4d2KU67/?utm_medium=share_sheet
Forwarded from دفتر نقد (Dr Alaei)
"روایت دو دهه تجربه ی زیسته ی آکادمیک را ای بسا بتوان به مثابه ی نقطه ی پایانی بر فعالیت های آکادمیک نویسنده نیز تلقی کرد، یک جور نامه ی خداحافظی با شرحی نسبتا مبسوط برای پذیرش یک تقدیر محتوم، که راه من را بالاخره از آکادمی جدا می کند؛ اما تقلیل دادن چنین تلاشی به صرف یک بزرگداشت تشریفاتی، قدری اجحاف است؛ من در این روایت، به جای اینکه سعی کرده باشم رد پا هایم را پاک کنم به این حقیقت تلخ و دردناک تن دادم که تَرَک ها و رخنه ها را در تجربه ی خودم منعکس کنم، و ای بسا اجازه بدهم که ادامه ی آن ها در کنش و گفتار و شخصیت من، مجال بروز یابند تا به وسع خویش، در برملا ساختن سازوبرگ های ایدئولوژیک آکادمی و عریان ساختن امر واقع زیر پوست آن موثر باشم..."
از کتاب "گفتمان وفاق، ارمغان دو دهه زیست آکادمیک" اثر تازه انتشار یافته ی
دکتر محمد حسن علایی(جامعه شناس)
https://www.isna.ir/news/1400081410370/
به گزارش ایسنا، کتاب «گفتمان وفاق؛ ارمغان دو دهه زیست آکادمیک» (روایتی از تجربۀ زیست دانشگاهی در ایران (۱۳۸۰ تا ۱۴۰۰)) به قلم محمدحسن علایی، مدرس دانشگاه و پژوهشگر در حوزه فلسفه و فرهنگ، در انتشارات «نقد فرهنگ» منتشر شده است.
از کتاب "گفتمان وفاق، ارمغان دو دهه زیست آکادمیک" اثر تازه انتشار یافته ی
دکتر محمد حسن علایی(جامعه شناس)
https://www.isna.ir/news/1400081410370/
به گزارش ایسنا، کتاب «گفتمان وفاق؛ ارمغان دو دهه زیست آکادمیک» (روایتی از تجربۀ زیست دانشگاهی در ایران (۱۳۸۰ تا ۱۴۰۰)) به قلم محمدحسن علایی، مدرس دانشگاه و پژوهشگر در حوزه فلسفه و فرهنگ، در انتشارات «نقد فرهنگ» منتشر شده است.
تعیین تکلیف برای جامعه شناسی!
دکتر محمد حسن علایی (جامعه شناس و مولف کتاب گفتمان وفاق)
اخیرا پس از جریان به اصطلاح اخراج دکتر محمد فاضلی جامعه شناس، موجی از داوری ها در خصوص این موضوع و موضوعات جنبی آن شکل گرفته است، که بخشی از آن هم شامل بحث هایی می شود در خصوص دانشگاه و نهاد علم به طور عام و "جامعه شناسی" به طور خاص!
و عمدتا دو گونه یا دو طیف از نظرات را شامل می شوند گروهی حاکمیت را برای این نوع سختگیری ها و اخراج های مذموم، محکوم می کنند. و گروهی خود این اساتید را که چرا پیشتر با حاکمیت کار کرده اند و در فاصله ی مناسبی از قدرت قرار نگرفته اند. و البته از این طیف کسانی هم دست به تعیین تکلیف برای آینده حیات جامعه شناسی (مبنی بر کوچ خودخواسته و دسته جمعی از دانشگاه به بیرون از آکادمی) می زنند که در جای خود قابل بحث است.
نگارنده به عنوان دانش آموخته ی جامعه شناسی، مع الاسف نگاه های فوق را فاقد عمق کافی و البته نگاه هایی ایدئولوژیک و لاجرم سطحی یافتم، و بر آن هستم تا بحث در باب آینده ی دانشگاه به طور اعم و جامعه شناسی به طور اخص را به شرط توفیق تداوم بخشم با تذکار این نکته که صرفا در یک یادداشت کوتاه و در یک تحلیل ژورنالیستی نمی توان داوری جدی در خصوص چنین مباحث مهم و ای بسا حیاتی کرد، در برخی از این احکام که از سوی این دوستان صادر شده است گاه می بینیم که بدون هیچ منطقی "جامعه شناس" را مساوق با "روشنفکر" در نظر گرفته اند که به هیچ روی حکم قابل دفاعی نیست. گویا باید جامعه شناسی را هم کنار سایر مشترکات لفظی دیگری مثل دین و ...قرار دهیم.
در پایان ذکر این نکته لازم است که نگارنده برخی از این سنخ دغدغه ها در خصوص چیستی دانشگاه و علوم انسانی و اجتماعی در ایران و ... را در سیاه مشق اخیر خویش ذیل عنوان "گفتمان وفاق"؛ ارمغان دو دهه زیست آکادمیک آورده است.
https://www.instagram.com/p/CZMHgihqPh4/?utm_medium=copy_link
دکتر محمد حسن علایی (جامعه شناس و مولف کتاب گفتمان وفاق)
اخیرا پس از جریان به اصطلاح اخراج دکتر محمد فاضلی جامعه شناس، موجی از داوری ها در خصوص این موضوع و موضوعات جنبی آن شکل گرفته است، که بخشی از آن هم شامل بحث هایی می شود در خصوص دانشگاه و نهاد علم به طور عام و "جامعه شناسی" به طور خاص!
و عمدتا دو گونه یا دو طیف از نظرات را شامل می شوند گروهی حاکمیت را برای این نوع سختگیری ها و اخراج های مذموم، محکوم می کنند. و گروهی خود این اساتید را که چرا پیشتر با حاکمیت کار کرده اند و در فاصله ی مناسبی از قدرت قرار نگرفته اند. و البته از این طیف کسانی هم دست به تعیین تکلیف برای آینده حیات جامعه شناسی (مبنی بر کوچ خودخواسته و دسته جمعی از دانشگاه به بیرون از آکادمی) می زنند که در جای خود قابل بحث است.
نگارنده به عنوان دانش آموخته ی جامعه شناسی، مع الاسف نگاه های فوق را فاقد عمق کافی و البته نگاه هایی ایدئولوژیک و لاجرم سطحی یافتم، و بر آن هستم تا بحث در باب آینده ی دانشگاه به طور اعم و جامعه شناسی به طور اخص را به شرط توفیق تداوم بخشم با تذکار این نکته که صرفا در یک یادداشت کوتاه و در یک تحلیل ژورنالیستی نمی توان داوری جدی در خصوص چنین مباحث مهم و ای بسا حیاتی کرد، در برخی از این احکام که از سوی این دوستان صادر شده است گاه می بینیم که بدون هیچ منطقی "جامعه شناس" را مساوق با "روشنفکر" در نظر گرفته اند که به هیچ روی حکم قابل دفاعی نیست. گویا باید جامعه شناسی را هم کنار سایر مشترکات لفظی دیگری مثل دین و ...قرار دهیم.
در پایان ذکر این نکته لازم است که نگارنده برخی از این سنخ دغدغه ها در خصوص چیستی دانشگاه و علوم انسانی و اجتماعی در ایران و ... را در سیاه مشق اخیر خویش ذیل عنوان "گفتمان وفاق"؛ ارمغان دو دهه زیست آکادمیک آورده است.
https://www.instagram.com/p/CZMHgihqPh4/?utm_medium=copy_link
Audio
ملاحظاتی پیرامون بازتاب های اخراج دکتر فاضلی جامعه شناس!
۶ بهمن ۱۴۰۰
دکتر محمد حسن علایی (جامعه شناس و مولف کتاب گفتمان وفاق)
@sociologicalperspectives
۶ بهمن ۱۴۰۰
دکتر محمد حسن علایی (جامعه شناس و مولف کتاب گفتمان وفاق)
@sociologicalperspectives
Forwarded from سیدجواد میری مینق
دکتر علایی،جامعه شناس،رویکرد های اخیر به اخراج برخی اساتید دانشگاه را سطحی وایدئولوژیک تلقی کرده ووعده داده اند در اینده ابعاد این موضوع را عمیق وپردامنه واکاوی کنند که وعده نیکویی است ومنطقی است که برای داوری نقطه نظرات ایشان صبوری پیشه نمو د واز داوری خودداری کرد اما در ذیل همین یادداشت کوتاه ایشان چند نکته وجوددارد که می توان نوع نگاه وجهت گیری ایشان را دریافت۔
اول:استفاده از واژه "به اصطلاح"وارتباط ان با این اتفاقات است که نشان می دهد که اقای علایی اساسا این نوع برخوردهای سخیف با اهالی علم ودانشگاه را فاقد موضوعیت می داند وان را از جنس برخوردهای ضد علمی تلقی نمی کند وهمین نوعی موضع گیری ایدئولوژیک اما ایدئولوژی سیاسی است در واقع از موضع اقای علایی بوی نوعی تسویه حساب سیاسی به ذهن متبادر می شود۔
نکته دوم این است که فرمودند عده ای جامعه شناسی را مساوی روشنفکر می دانند وان را رد می کنند۔
قطعا جامعه شناسی یا هر شاخه ای از دانش انسانی خاستگاه روشنفکری دارد ولی در عین حال یک دانش روش مند با حدود نسبتا روشن است که حوزه مطالعه اش جامعه وروش هایش تجربی،فلسفی وتحلیلی است ۔یک جامعه شناس هم یک دانشمند است وهم یک کنشگر واین دو نقش را می تواند در هم ادغام کند در جامعه شناسی بدلیل ویژگی منحصر بفردش یعنی خصلت انتقادی بودن نقش روشنفکری جامعه شناس برجسته تر است گرچه این ویژگی برهم قابل تطبیق واز هم تفکیک نشدنی هستند اما یکسان هم نیستند۔در جهان سوم وبسته به نوع حاکمیت سیاسی این ویژگی ها تفاوت می کند۔
نکته سوم، این است که اقای علایی غیر مستقیم به موضعی کسانی اشاره می کنند که انتقاد می کنند که سرنوشت امروز اقای فاضلی نتیجه فاصله نگرفتن از قدرت است ۔
این نقطه ضعف نیست یک جامعه شناس از منظر وبعد علمی،اجتماعی وآکادمیک،یک کارشناس است وجایش در بدنه حکومت است۔حال چگونه چنین چیزی مذموم است؟
همین موضوع نشان می دهد که برخورد با اقای فاضلی صرفا یک تسویه حساب جناحی است حتی سیاسی به معنای درست ان نیست بلکه نزاع سلیقه های سیاسی است که همچون کرم خراط ستون های ثبات وقانون در جامعه را خراطی وتوخالی می کند تا روزی که فرو بریزد۔
نکته بعدی که می توان از چند منظر مورد برسی قرار داد موضوع اکادمی وعلوم انسانی ورویکردهای نظام سیاسی است۔
رویکردی که در حال حاضر در حال غالب شدن است همین نکته ای است که اقای علایی سعی کرده است تلویحا ان را مطرح نماید وانهم ایجاد فاصله بین نقش وموضوعیت علمی وجایگاه روشنفکری است۔اساسا برخلاف این تلقی که ریشه چنین اتفاقی را غلبه ایدئولوژی بر علم می دانند من معتقدم که این رویکرد ربط معنی داری با رودرویی دین یا ایدئولوژی با علم ندارد بلکه غلبه تدریجی نوعی جهل ولمپنیسم با پوسته دینی وایدئولوژیک بر جهان بینی مبتنی بر خردورزی است اهمیت ونقش کسانی چون دکتر فاضلی در دانشگاه وبدنه حکومت مقابله با چنین اتفاقی است وکنار گذاشتن امثال دکتر فاضلی وبیرون راندن انها از فضای رسمی جامعه این فرایند را تشدید می کنند رخت بربستن تدریجی جهان نگری خرد گرا موضوعی فرا جناحی،غیر حزبی وموضوعیت ملی دارد۔پیشنهاد کوچ جامعه شناسان از دانشگاه به بیرون از ان از این زاویه نوعی برخورد هیجانی است که من ان را مفید نمی دانم گرچه اگر چنین فرایندی به شکل گیری یک جامعه علمی قوی بیانجامد تا امکان یک تقابل ورویارویی علمی ومنطقی را فراهم کند از بعد سرنوشت عمومی علم وجامعه قابل تامل است۔
زیگموند باومن جامعه شناس فقد لهستانی در کتاب بازگشت به یوتوپیا بخوبی وضعیتی که بخشی از ان را بخوبی لمس می کنیم بیان کرده است ۔باورها،هنجارها وبسیاری از ارزش هایی که اساس تمدن وفرهنگ ماست فرو ریخته است وهرچه بیشتر جلو می رویم
این ریزش ها بیشتر می شود اینکه چگونه می توان در برابر این سیل ویرانگر مقاومت کرد شاید بتوان تامل بیشتری به ایده های باومن داشت۔
بازگشت به ارزش های انسانی۔
ارادتمند
مجید یونسیان
اول:استفاده از واژه "به اصطلاح"وارتباط ان با این اتفاقات است که نشان می دهد که اقای علایی اساسا این نوع برخوردهای سخیف با اهالی علم ودانشگاه را فاقد موضوعیت می داند وان را از جنس برخوردهای ضد علمی تلقی نمی کند وهمین نوعی موضع گیری ایدئولوژیک اما ایدئولوژی سیاسی است در واقع از موضع اقای علایی بوی نوعی تسویه حساب سیاسی به ذهن متبادر می شود۔
نکته دوم این است که فرمودند عده ای جامعه شناسی را مساوی روشنفکر می دانند وان را رد می کنند۔
قطعا جامعه شناسی یا هر شاخه ای از دانش انسانی خاستگاه روشنفکری دارد ولی در عین حال یک دانش روش مند با حدود نسبتا روشن است که حوزه مطالعه اش جامعه وروش هایش تجربی،فلسفی وتحلیلی است ۔یک جامعه شناس هم یک دانشمند است وهم یک کنشگر واین دو نقش را می تواند در هم ادغام کند در جامعه شناسی بدلیل ویژگی منحصر بفردش یعنی خصلت انتقادی بودن نقش روشنفکری جامعه شناس برجسته تر است گرچه این ویژگی برهم قابل تطبیق واز هم تفکیک نشدنی هستند اما یکسان هم نیستند۔در جهان سوم وبسته به نوع حاکمیت سیاسی این ویژگی ها تفاوت می کند۔
نکته سوم، این است که اقای علایی غیر مستقیم به موضعی کسانی اشاره می کنند که انتقاد می کنند که سرنوشت امروز اقای فاضلی نتیجه فاصله نگرفتن از قدرت است ۔
این نقطه ضعف نیست یک جامعه شناس از منظر وبعد علمی،اجتماعی وآکادمیک،یک کارشناس است وجایش در بدنه حکومت است۔حال چگونه چنین چیزی مذموم است؟
همین موضوع نشان می دهد که برخورد با اقای فاضلی صرفا یک تسویه حساب جناحی است حتی سیاسی به معنای درست ان نیست بلکه نزاع سلیقه های سیاسی است که همچون کرم خراط ستون های ثبات وقانون در جامعه را خراطی وتوخالی می کند تا روزی که فرو بریزد۔
نکته بعدی که می توان از چند منظر مورد برسی قرار داد موضوع اکادمی وعلوم انسانی ورویکردهای نظام سیاسی است۔
رویکردی که در حال حاضر در حال غالب شدن است همین نکته ای است که اقای علایی سعی کرده است تلویحا ان را مطرح نماید وانهم ایجاد فاصله بین نقش وموضوعیت علمی وجایگاه روشنفکری است۔اساسا برخلاف این تلقی که ریشه چنین اتفاقی را غلبه ایدئولوژی بر علم می دانند من معتقدم که این رویکرد ربط معنی داری با رودرویی دین یا ایدئولوژی با علم ندارد بلکه غلبه تدریجی نوعی جهل ولمپنیسم با پوسته دینی وایدئولوژیک بر جهان بینی مبتنی بر خردورزی است اهمیت ونقش کسانی چون دکتر فاضلی در دانشگاه وبدنه حکومت مقابله با چنین اتفاقی است وکنار گذاشتن امثال دکتر فاضلی وبیرون راندن انها از فضای رسمی جامعه این فرایند را تشدید می کنند رخت بربستن تدریجی جهان نگری خرد گرا موضوعی فرا جناحی،غیر حزبی وموضوعیت ملی دارد۔پیشنهاد کوچ جامعه شناسان از دانشگاه به بیرون از ان از این زاویه نوعی برخورد هیجانی است که من ان را مفید نمی دانم گرچه اگر چنین فرایندی به شکل گیری یک جامعه علمی قوی بیانجامد تا امکان یک تقابل ورویارویی علمی ومنطقی را فراهم کند از بعد سرنوشت عمومی علم وجامعه قابل تامل است۔
زیگموند باومن جامعه شناس فقد لهستانی در کتاب بازگشت به یوتوپیا بخوبی وضعیتی که بخشی از ان را بخوبی لمس می کنیم بیان کرده است ۔باورها،هنجارها وبسیاری از ارزش هایی که اساس تمدن وفرهنگ ماست فرو ریخته است وهرچه بیشتر جلو می رویم
این ریزش ها بیشتر می شود اینکه چگونه می توان در برابر این سیل ویرانگر مقاومت کرد شاید بتوان تامل بیشتری به ایده های باومن داشت۔
بازگشت به ارزش های انسانی۔
ارادتمند
مجید یونسیان
✅گفتمان وفاق؛ ارمغان دو دهه زیست آکادمیک (روایتی از تجربۀ زیست دانشگاهی در ایران از 1380 تا 1400) نویسنده:دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس) چاپ اول، نقد فرهنگ، 1400
👈 نمایشگاه مجازی کتاب تهران 1400👉
⏳سوم تا دهم بهمن 1400، ساعت بازدید: 24 ساعته
🛺 ارسال رایگان از طریق پست
🔴 20 درصد تخفیف
https://book.icfi.ir/book?page=12&size=12&exhibitorId=1015
👈 نمایشگاه مجازی کتاب تهران 1400👉
⏳سوم تا دهم بهمن 1400، ساعت بازدید: 24 ساعته
🛺 ارسال رایگان از طریق پست
🔴 20 درصد تخفیف
https://book.icfi.ir/book?page=12&size=12&exhibitorId=1015
حالا چه چیز ما را به ماندن مجاب خواهد کرد؟*
برای انسان سخت گران بود، باور اینکه زمینش نه تنها مرکز عالم نیست، که در برابر وسعت کائنات، حتی از ذره ای کمتر است؛پراکنده چون گرد و غبار در بیکرانگی فضا، نه حتی چون ریگی در بیابان یا دانه شنی در ساحل، که هیچاهیچی گم در کیهان ...
در جبران این خسارت برگشت ناپذیر، انسان علم را مایه تبختر خود ساخت یعنی که این تنها انسان است که پایش به کره ماه باز شد و سر از آسمان ها در آورد؛ تا به جایی که خود را از خدا بی نیاز یافت و خدا را تا سر حد مفروضی بزرگ آن هم برای پر کردن حفره ها تنزل داد، اما خویشاوند درجه ی یک میمون بودن، بسی ناخوشایندتر از تعظیم خدا بود،خدایی که تاج خلافت بر سر آدم ابوالبشر نهاده بود و زندگی او را غایتی بخشیده بود ...
نه علم، نه فلسفه و نه هیچ چیز دیگر، جهتی به زندگی انسان نبخشید و انسان معلق در فضا و زمان، مسافری شد گم کرده راه، پرت افتاده در پوچی بی پایان ...
اما هیچ نفرینی هنوز تلخ تر و گزنده تر از درد بی عشقی نبود؛ انسان عشق را که باخت طناب دارش را، خود با دستان خود بافت...
و هر روز و هر ثانیه در هیئت بوزینه ای درآمد درست وسط آتش، آتشی که زبانه اش نه تنها گذشته و حال، که آینده را هم با خود به مشتی خاکستر مبدل خواهد کرد ...
بدا به حال انسانی که در این تاریکی های هزارتو، هم چنان سوار بر مرکب تعصب و غرور می راند، و هنوز مرگ انسان را به سوگواری ننشسته است ...
ما پیش تر مرده ایم که به طاعون بی عشقی ساخته ایم... و اکنون که سالگرد تولد هیچ خورشیدی، چراغ یادی را در وجود ما نمی افروزد، از آن روست که قلب مان سیاه شده ست...
آه از من و تو؛ که زندگی مان را بر سر سحر کلام، قمار کردیم و آن را باختیم به زبان رمز و راز زدوده بازار، به زبان ملال آور بازی های هر روزه، به زبان کسالت بار جراید، به ولا الضالین زهاد، به روده درازی حکام
...
حالا چه چیز ما را به ماندن مجاب خواهد کرد؟
*گفتمان وفاق؛ ارمغان دو دهه زیست آکادمیک (روایتی از تجربۀ زیست دانشگاهی در ایران از 1380 تا 1400) نویسنده:دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس) چاپ اول، نقد فرهنگ، 1400
https://www.instagram.com/p/CZRiBIxKb4f/?utm_medium=share_sheet
برای انسان سخت گران بود، باور اینکه زمینش نه تنها مرکز عالم نیست، که در برابر وسعت کائنات، حتی از ذره ای کمتر است؛پراکنده چون گرد و غبار در بیکرانگی فضا، نه حتی چون ریگی در بیابان یا دانه شنی در ساحل، که هیچاهیچی گم در کیهان ...
در جبران این خسارت برگشت ناپذیر، انسان علم را مایه تبختر خود ساخت یعنی که این تنها انسان است که پایش به کره ماه باز شد و سر از آسمان ها در آورد؛ تا به جایی که خود را از خدا بی نیاز یافت و خدا را تا سر حد مفروضی بزرگ آن هم برای پر کردن حفره ها تنزل داد، اما خویشاوند درجه ی یک میمون بودن، بسی ناخوشایندتر از تعظیم خدا بود،خدایی که تاج خلافت بر سر آدم ابوالبشر نهاده بود و زندگی او را غایتی بخشیده بود ...
نه علم، نه فلسفه و نه هیچ چیز دیگر، جهتی به زندگی انسان نبخشید و انسان معلق در فضا و زمان، مسافری شد گم کرده راه، پرت افتاده در پوچی بی پایان ...
اما هیچ نفرینی هنوز تلخ تر و گزنده تر از درد بی عشقی نبود؛ انسان عشق را که باخت طناب دارش را، خود با دستان خود بافت...
و هر روز و هر ثانیه در هیئت بوزینه ای درآمد درست وسط آتش، آتشی که زبانه اش نه تنها گذشته و حال، که آینده را هم با خود به مشتی خاکستر مبدل خواهد کرد ...
بدا به حال انسانی که در این تاریکی های هزارتو، هم چنان سوار بر مرکب تعصب و غرور می راند، و هنوز مرگ انسان را به سوگواری ننشسته است ...
ما پیش تر مرده ایم که به طاعون بی عشقی ساخته ایم... و اکنون که سالگرد تولد هیچ خورشیدی، چراغ یادی را در وجود ما نمی افروزد، از آن روست که قلب مان سیاه شده ست...
آه از من و تو؛ که زندگی مان را بر سر سحر کلام، قمار کردیم و آن را باختیم به زبان رمز و راز زدوده بازار، به زبان ملال آور بازی های هر روزه، به زبان کسالت بار جراید، به ولا الضالین زهاد، به روده درازی حکام
...
حالا چه چیز ما را به ماندن مجاب خواهد کرد؟
*گفتمان وفاق؛ ارمغان دو دهه زیست آکادمیک (روایتی از تجربۀ زیست دانشگاهی در ایران از 1380 تا 1400) نویسنده:دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس) چاپ اول، نقد فرهنگ، 1400
https://www.instagram.com/p/CZRiBIxKb4f/?utm_medium=share_sheet
Audio
✅خوانشی از کتاب "گفتمان وفاق"!
دکتر محمد حسن علایی
(جامعه شناس)
۸ بهمن ۱۴۰۰
#گفتمان_وفاق
@sociologicalperspectives
دکتر محمد حسن علایی
(جامعه شناس)
۸ بهمن ۱۴۰۰
#گفتمان_وفاق
@sociologicalperspectives
چگونه مطالبات صنفی معلمان را از در افتادن به تعارض با وفاق ملی نجات دهیم؟!
دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
نگارنده به عنوان دانش آموخته ی جامعه شناسی و مولف کتاب "گفتمان وفاق"، علی رغم احترام به مطالبات بحق صنفی این قشر فرهنگی و قدرنادیده به عنوان یک معلم، اولویت اصلی و فوری خویش را حفظ و ارتقای وفاق اجتماعی در ابعاد ملی می داند، علی رغم اینکه می تواند با دغدغه های معلمان ارجمند این سرزمین نیز همدلی کند، لذا با این پرسش مهم و حیاتی مواجه می گردد که چگونه مطالبات صنفی معلمان را از در افتادن به تعارض با وفاق ملی نجات دهیم؟!
مطالبات صنفی معلمان اگر در دو جهت زیر حرکت کند مع الاسف بر خلاف وفاق ملی خواهد بود:
۱- دامن زدن به تجمعات پردامنه و کشدار و دادن بهانه به رسانه های فرصت طلب در جهت ایجاد و تعمیق شکاف های اجتماعی.
۲-ایجاد بدبینی در میان دانش آموزان نسبت به سیستم اداری و اجرایی کشور و کاستن از روحیه ی جامعه سازی و وطن دوستی جوانان.
اما در مقابل موارد مذکور، اگر معلمان کشور را به اهمیت شکل گیری "گفتمان وفاق" التفات دهیم، می توانیم از زمینه و بستر این مطالبات، تهدیدهای مذکور را در دو جهت به نفع منافع ملی و وفاق اجتماعی کشور به فرصت های بی بدیل تبدیل کنیم:
۱- معلمان عزیز و فرهیخته کشور به عنوان عناصر فرهنگی و دغدغه مند مبدل به سفیران "گفتمان وفاق" در بدنه ی جامعه گردیده، ابعاد مختلف وفاق اجتماعی را در میان جامعه ی فرهنگیان و نیز در میان مردم، تبیین نمایند.
۲-معلمان عزیز و فرهیخته کشور، به عنوان جهادگران تبیین، دانش آموزان را دعوت به جامعه سازی نموده، روحیه ی وطن دوستی و حس تعلق به وطن را در میان جوانان کشور ارتقا دهند.
مطابق با تعاریف جامعه شناختی، معلمان عزیز کشور جزو گروه های مهم و مرجع برای آحاد جامعه به حساب می آیند، باشد که در سایه ی خودآگاهی اجتماعی-تاریخی در این شرایط خطیر، هر کدام از ما در ایفای بهینه ی نقش و رسالت خویش، کشور را در عبور از این پیچ تاریخی خطیر (شرایط جنگ اقتصادی، تحریم های ظالمانه و کسری بودجه)، یاری برسانیم، ضمن اینکه زمینه ی تحقق عدالت اجتماعی را در نهاد آینده ساز آموزش و پرورش کشور در راستای تحقق همان آرمان های انقلابی و تحول آفرین فراهم سازیم!
https://www.instagram.com/p/CZUBqNEKLbe/?utm_medium=copy_link
دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
نگارنده به عنوان دانش آموخته ی جامعه شناسی و مولف کتاب "گفتمان وفاق"، علی رغم احترام به مطالبات بحق صنفی این قشر فرهنگی و قدرنادیده به عنوان یک معلم، اولویت اصلی و فوری خویش را حفظ و ارتقای وفاق اجتماعی در ابعاد ملی می داند، علی رغم اینکه می تواند با دغدغه های معلمان ارجمند این سرزمین نیز همدلی کند، لذا با این پرسش مهم و حیاتی مواجه می گردد که چگونه مطالبات صنفی معلمان را از در افتادن به تعارض با وفاق ملی نجات دهیم؟!
مطالبات صنفی معلمان اگر در دو جهت زیر حرکت کند مع الاسف بر خلاف وفاق ملی خواهد بود:
۱- دامن زدن به تجمعات پردامنه و کشدار و دادن بهانه به رسانه های فرصت طلب در جهت ایجاد و تعمیق شکاف های اجتماعی.
۲-ایجاد بدبینی در میان دانش آموزان نسبت به سیستم اداری و اجرایی کشور و کاستن از روحیه ی جامعه سازی و وطن دوستی جوانان.
اما در مقابل موارد مذکور، اگر معلمان کشور را به اهمیت شکل گیری "گفتمان وفاق" التفات دهیم، می توانیم از زمینه و بستر این مطالبات، تهدیدهای مذکور را در دو جهت به نفع منافع ملی و وفاق اجتماعی کشور به فرصت های بی بدیل تبدیل کنیم:
۱- معلمان عزیز و فرهیخته کشور به عنوان عناصر فرهنگی و دغدغه مند مبدل به سفیران "گفتمان وفاق" در بدنه ی جامعه گردیده، ابعاد مختلف وفاق اجتماعی را در میان جامعه ی فرهنگیان و نیز در میان مردم، تبیین نمایند.
۲-معلمان عزیز و فرهیخته کشور، به عنوان جهادگران تبیین، دانش آموزان را دعوت به جامعه سازی نموده، روحیه ی وطن دوستی و حس تعلق به وطن را در میان جوانان کشور ارتقا دهند.
مطابق با تعاریف جامعه شناختی، معلمان عزیز کشور جزو گروه های مهم و مرجع برای آحاد جامعه به حساب می آیند، باشد که در سایه ی خودآگاهی اجتماعی-تاریخی در این شرایط خطیر، هر کدام از ما در ایفای بهینه ی نقش و رسالت خویش، کشور را در عبور از این پیچ تاریخی خطیر (شرایط جنگ اقتصادی، تحریم های ظالمانه و کسری بودجه)، یاری برسانیم، ضمن اینکه زمینه ی تحقق عدالت اجتماعی را در نهاد آینده ساز آموزش و پرورش کشور در راستای تحقق همان آرمان های انقلابی و تحول آفرین فراهم سازیم!
https://www.instagram.com/p/CZUBqNEKLbe/?utm_medium=copy_link
معلمان، سفیران گفتمان وفاق و جهادگران تبیین!
دکتر محمد حسن علایی (جامعه شناس)
برای آبادانی و توسعه ی کشور عزیز ما ایران، در شرایط دشوار کنونی، بایستی از ظرفیت های یک قشر اصیل، نجیب و فرهیخته، نهایت استفاده را به عمل بیاوریم، معلمان، در گام دوم انقلاب، بی شک به عنوان افسران جنگ نرم، می توانند و باید به عنوان سفیران گفتمان وفاق و جهادگران تبیین، وارد کار و زار گفتمان سازی و تبیین گری گردند، تا در جبهه های جنگ اقتصادی سنگر علم و دانش را از یغمای رسانه ها و دستگاه های تبلیغاتی متخاصم نظام سلطه محافظت کرده، زمینه ی آبادانی کشور و امکان گذر از توسعه نیافتگی تاریخی و فایق آمدن به گسل های تاریخی-تمدنی را فراهم سازند.
امروز برای گام نهادن به مسیر توسعه و تعالی کشور، دو مفروض بزرگ را هماره باید پیش چشم داشت:
-در سطح جهانی، ایران ما در منطقه ی خاورمیانه، برای پیشرفت و توسعه قهرا با قدرت های خارجی و ایادی نظام سلطه ی جهانی رو در رو بوده و هست، با این وجود نمی تواند مناسبات دیپلماتیک جهانی با دول مختلف را در راستای تامین منافع ملی خویش نادیده بگیرد اما حاضر به تسلیم در برابر زورگویی ها نبوده و نخواهد بود.
- در سطح داخلی نیز، کشور در این مرحله و پس از گذشت بالغ بر چهار دهه از انقلاب شکوهمند بهمن ۵۷، حاضر به تن دادن به دو قطبی های کذایی و هدر رفت نیروها، امکانات و سرمایه های ملی خویش نیست، و ضمن گشودگی در برابر کثرات و گوناگونی های قومی، جنسیتی، نسلی، و ... از یک ایران یکپارچه و قوی با جان و دل دفاع می کند.
حال برگردیم به مسئله ی اصلی این جستار، به واقع نقش، رسالت و جایگاه معلمان، به عنوان سفیران گفتمان وفاق و جهادگران تبیین، در ایضاح، روشنگری، و تبیین شرایط کشور به جوانان و به بدنه ی اجتماعی تا چه میزان می تواند حیاتی، منشأ اثر و انسجام بخش باشد؟!
در کنار این حاکمیت چقدر می تواند با حمایت همه جانبه از این قشر خدوم و نخبه، به تحکیم پایه های اقتدار مشروع خویش تداوم بخشد؟! برای ساختن ایران همه باید دست در دست هم داده، موانع را از پیش پای توسعه و تعالی کشور بزداییم و ایران متحد و قوی را محقق سازیم.
دکتر محمد حسن علایی (جامعه شناس)
برای آبادانی و توسعه ی کشور عزیز ما ایران، در شرایط دشوار کنونی، بایستی از ظرفیت های یک قشر اصیل، نجیب و فرهیخته، نهایت استفاده را به عمل بیاوریم، معلمان، در گام دوم انقلاب، بی شک به عنوان افسران جنگ نرم، می توانند و باید به عنوان سفیران گفتمان وفاق و جهادگران تبیین، وارد کار و زار گفتمان سازی و تبیین گری گردند، تا در جبهه های جنگ اقتصادی سنگر علم و دانش را از یغمای رسانه ها و دستگاه های تبلیغاتی متخاصم نظام سلطه محافظت کرده، زمینه ی آبادانی کشور و امکان گذر از توسعه نیافتگی تاریخی و فایق آمدن به گسل های تاریخی-تمدنی را فراهم سازند.
امروز برای گام نهادن به مسیر توسعه و تعالی کشور، دو مفروض بزرگ را هماره باید پیش چشم داشت:
-در سطح جهانی، ایران ما در منطقه ی خاورمیانه، برای پیشرفت و توسعه قهرا با قدرت های خارجی و ایادی نظام سلطه ی جهانی رو در رو بوده و هست، با این وجود نمی تواند مناسبات دیپلماتیک جهانی با دول مختلف را در راستای تامین منافع ملی خویش نادیده بگیرد اما حاضر به تسلیم در برابر زورگویی ها نبوده و نخواهد بود.
- در سطح داخلی نیز، کشور در این مرحله و پس از گذشت بالغ بر چهار دهه از انقلاب شکوهمند بهمن ۵۷، حاضر به تن دادن به دو قطبی های کذایی و هدر رفت نیروها، امکانات و سرمایه های ملی خویش نیست، و ضمن گشودگی در برابر کثرات و گوناگونی های قومی، جنسیتی، نسلی، و ... از یک ایران یکپارچه و قوی با جان و دل دفاع می کند.
حال برگردیم به مسئله ی اصلی این جستار، به واقع نقش، رسالت و جایگاه معلمان، به عنوان سفیران گفتمان وفاق و جهادگران تبیین، در ایضاح، روشنگری، و تبیین شرایط کشور به جوانان و به بدنه ی اجتماعی تا چه میزان می تواند حیاتی، منشأ اثر و انسجام بخش باشد؟!
در کنار این حاکمیت چقدر می تواند با حمایت همه جانبه از این قشر خدوم و نخبه، به تحکیم پایه های اقتدار مشروع خویش تداوم بخشد؟! برای ساختن ایران همه باید دست در دست هم داده، موانع را از پیش پای توسعه و تعالی کشور بزداییم و ایران متحد و قوی را محقق سازیم.
دهه ی فجر امسال، با شعار صلح طلبی!
دکتر محمد حسن علایی (جامعه شناس و مولف کتاب "گفتمان وفاق")
امروز دردمندان اهل تفکر بی وقفه طرح مسئله ی وفاق و دعوت به وفاق و همگرایی نیروهای جامعه در جهت حفظ منافع ملی را به عنوان یک ضرورت بی چون و چرا برای جامعه در هر مجال و فرصتی که می یابند در میان می افکنند.
وفاق ملی در داخل کشور پیش شرط هر نوع توافقیست در خارج از کشور؛ و صلح طلبی و صلح گرایی، اوجب بر اصلاح طلبی و اصول گراییست.
رسانه ها براهین و ادله های اهل نظر را به گوش جریانات مختلف برساند، رسالت رسانه نباید به طرح آرای حزبی خویش تقلیل یابد.
بی تردید ادب انسانی و اسلامی را باید به واسطه ی طرح سخنان متاملانه و متفکرانه در سطح جامعه گسترش داد.
زبان اهل تفکر لین و حکیمانه است و در پی دامن زدن به آتش بی خردی ها و فرصت طلبی ها نیست. اگر ما از اهل تفکر نیاموزیم سقوط آزاد می کنیم و قهرا به قهقرا می رویم.
دهه ی فجر امسال را با شعار، صلح طلبی و صلح گرایی بزرگ بداریم.
قطار انقلاب تنها با برگشت به مسیر وفاق ملی همه ی آحاد جامعه، به مانند همان روزهای پرشور آغازین، مسیر صلاح و فلاح را خواهد پیمود.
هم روشنفکران و هم انقلابیون اصیل زبان تند و تیز را غلاف کنند و مشفقانه و مصلحانه به میدان نجات انقلاب بیایند.
گفتمان "ایران شدن ایران"، گام اول را با استقلال طلبی در انقلاب 57 برداشت، گام دوم را نیز باید امروز با صلح طلبی و صلح گرایی بردارد.
اگر موفق به عبور از این پیچ تاریخی شویم آیندگان به هویت اصیل ایرانی-اسلامی خویش خواهند بالید.
https://www.instagram.com/p/CZayN8hqSoW/?utm_medium=share_sheet
دکتر محمد حسن علایی (جامعه شناس و مولف کتاب "گفتمان وفاق")
امروز دردمندان اهل تفکر بی وقفه طرح مسئله ی وفاق و دعوت به وفاق و همگرایی نیروهای جامعه در جهت حفظ منافع ملی را به عنوان یک ضرورت بی چون و چرا برای جامعه در هر مجال و فرصتی که می یابند در میان می افکنند.
وفاق ملی در داخل کشور پیش شرط هر نوع توافقیست در خارج از کشور؛ و صلح طلبی و صلح گرایی، اوجب بر اصلاح طلبی و اصول گراییست.
رسانه ها براهین و ادله های اهل نظر را به گوش جریانات مختلف برساند، رسالت رسانه نباید به طرح آرای حزبی خویش تقلیل یابد.
بی تردید ادب انسانی و اسلامی را باید به واسطه ی طرح سخنان متاملانه و متفکرانه در سطح جامعه گسترش داد.
زبان اهل تفکر لین و حکیمانه است و در پی دامن زدن به آتش بی خردی ها و فرصت طلبی ها نیست. اگر ما از اهل تفکر نیاموزیم سقوط آزاد می کنیم و قهرا به قهقرا می رویم.
دهه ی فجر امسال را با شعار، صلح طلبی و صلح گرایی بزرگ بداریم.
قطار انقلاب تنها با برگشت به مسیر وفاق ملی همه ی آحاد جامعه، به مانند همان روزهای پرشور آغازین، مسیر صلاح و فلاح را خواهد پیمود.
هم روشنفکران و هم انقلابیون اصیل زبان تند و تیز را غلاف کنند و مشفقانه و مصلحانه به میدان نجات انقلاب بیایند.
گفتمان "ایران شدن ایران"، گام اول را با استقلال طلبی در انقلاب 57 برداشت، گام دوم را نیز باید امروز با صلح طلبی و صلح گرایی بردارد.
اگر موفق به عبور از این پیچ تاریخی شویم آیندگان به هویت اصیل ایرانی-اسلامی خویش خواهند بالید.
https://www.instagram.com/p/CZayN8hqSoW/?utm_medium=share_sheet
Audio
✅معلمان؛ سفیران "گفتمان وفاق" و جهادگران تبیین!
دکتر محمدحسن علایی
(جامعه شناس)
@sociologicalperspectives
دکتر محمدحسن علایی
(جامعه شناس)
@sociologicalperspectives
Forwarded from بیژن عبدالکریمی
بحران دانش
از سخنرانی بیژن عبدالکریمی:
همان گونه که بارها گفته ام ما امروز با یک «برهوت» روبروییم. فهم مسائل نظام آموزشی و دانشگاهی و پژوهشی ما مستقل از درک این برهوت فکری و فرهنگی امکان پذیر نیست.
سخن در این است که ما در دانشگاههای مان و اساساً در نظام آموزشیمان، اعم از آموزش و پرورش و دانشگاه، با یک بحران جدی، و حتی میتوانیم بگوییم با یک فاجعة ملی مواجه هستیم. در مورد آموزش و پرورش و دانشگاه هایمان بارها گفتهام که ما با یک هولوکاست انسانی مواجهیم. 20 میلیون کودک و نوجوان و جوان را در مدارس و دبیرستان ها و دانشگاه ها نابود میکنیم و به خانواده ها و جامعه تحویل شان می دهیم.
من در مقام یک پدر، وقتی به سرنوشت فرزندانم فکر میکنم، به شدت نگرانم که فرزاندانم با 10 سال تحصیل در آموزش و پرورش و چهار سال در دانشگاه، چه آینده ای خواهند داشت؟ این نظام آموزشی افرادی تربیت می کند که سادهترین مسائل زندگی شان را نمی توانند حل کنند، هیچ نظام ارزشی ندارند و فاقد هر گونه قدرت جهت یابی در زندگی شان هستند. به سندهای چشم- انداز نگاه کنیم، قرار است دانشگاه هایمان کشور را به توسعه، یعنی برخوردار از دانش پیشرفته، توانا در تولید علم و فناوری و سهم برتر منابع انسانی و سرمایه اجتماعی و تولید ملی برسانند. کیست که بپذیرد دانشگاه ما توانسته است در امر توسعه کشور کمک کند؟ دانشگاه ما قرار است به نیازها و مقتضیات فرهنگی و جغرافیایی پاسخ دهد، به ترویج اصول اخلاقی و ارزشهای اسلامی و انقلابی، به مشارکت بیشتر مردم در جامعه، به عدالت اجتماعی، به حفظ کرامت و حقوق انسانی و... بپردازد.
اما ما نه فقط از این آرمان ها فاصله داریم بلکه طی طریق معکوس میکنیم. قرار بوده دانشگاههای ما سببرشد رفاه، امنیت و تأمین اجتماعی، ایجاد فرصتهای برابر و توزیع مناسب درآمد، مستحکم شدن نهاد خانواده، از بینبردن فقر، فساد و تبعیض و... شود، قرار بوده انسان طراز اول اسلامی بسازیم، در منطقه و در آسیا رتبه هایی کسبکنیم و غیره، اما همة این ها هیچ نسبتی با واقعیت دانشگاهها و با آنچه درجامعه صورت میگیرد، ندارد. اولاً سیاست مدارها و مدیران ما فکر میکنند مسألة دانشگاهها و نظام آموزشی ما یک مسألة بروکراتیک، اداری، اجرایی و دیوان سالارانه است، در حالی که به هیچ وجه چنین نیست. ما نه با یک مسأله بلکه با یک بحران مواجهیم؛ به اعتقاد من پاشنة آشیل مشکلات ما اینجاست که مسائل مان را خیلی ساده می انگاریم. ما باید به بحران نظام آموزشی و دانشگاه هایمان در سطح عمیق تر دیگری پاسخ دهیم. مسأله، مسأله ای اداری و بوروکراتیک و اجرایی نیست. فراموش نکنیم که کارِ متفکر، گشودن افق، تغییر افق و قوامبخشی به تفکر است. دانشمندان و سیاست مداران، مدیران و دیوانسالاران نمیتوانند افق را تغییر دهند. دانشگاه های ما فاقد روح، جهت و افق است و هر گونه برنامه ریزی در این دانشگاه های مرده عقیم و بی ثمر حیات خواهد ماند.
ما نیازمند دمیده شدن دمی مسیحایی به جان سرد و فسردة دانشگاه هایمان هستیم و این امر محصل نمی شود مگر روح تازه ای به پیکر فرهنگ مرده جامعه مان دمیده شود. هیچ کس به روح دانشگاه توجه ندارد و این تنها متفکرانند که به این روح می اندیشند.
ما باید به وجود عنصری اساسی و بنیادین در دانشگاه هایمان بیندیشیم که در دانشگاه ایرانی غایب است و بدون آن هیچ تلاشی به ثمر نمینشیند. بدون توجه به این عنصر بنیادین در واقع همة سرمایههای مادی، معنوی، انسانی، اجتماعی و تاریخی مان را هدر داده و خواهیم داد. زمانه، جامعه و فرهنگ ما نسبت خویش را با حقیقت گم کرده است و با حقیقت بی نسبت شده است.
@kharmagaas
از سخنرانی بیژن عبدالکریمی:
همان گونه که بارها گفته ام ما امروز با یک «برهوت» روبروییم. فهم مسائل نظام آموزشی و دانشگاهی و پژوهشی ما مستقل از درک این برهوت فکری و فرهنگی امکان پذیر نیست.
سخن در این است که ما در دانشگاههای مان و اساساً در نظام آموزشیمان، اعم از آموزش و پرورش و دانشگاه، با یک بحران جدی، و حتی میتوانیم بگوییم با یک فاجعة ملی مواجه هستیم. در مورد آموزش و پرورش و دانشگاه هایمان بارها گفتهام که ما با یک هولوکاست انسانی مواجهیم. 20 میلیون کودک و نوجوان و جوان را در مدارس و دبیرستان ها و دانشگاه ها نابود میکنیم و به خانواده ها و جامعه تحویل شان می دهیم.
من در مقام یک پدر، وقتی به سرنوشت فرزندانم فکر میکنم، به شدت نگرانم که فرزاندانم با 10 سال تحصیل در آموزش و پرورش و چهار سال در دانشگاه، چه آینده ای خواهند داشت؟ این نظام آموزشی افرادی تربیت می کند که سادهترین مسائل زندگی شان را نمی توانند حل کنند، هیچ نظام ارزشی ندارند و فاقد هر گونه قدرت جهت یابی در زندگی شان هستند. به سندهای چشم- انداز نگاه کنیم، قرار است دانشگاه هایمان کشور را به توسعه، یعنی برخوردار از دانش پیشرفته، توانا در تولید علم و فناوری و سهم برتر منابع انسانی و سرمایه اجتماعی و تولید ملی برسانند. کیست که بپذیرد دانشگاه ما توانسته است در امر توسعه کشور کمک کند؟ دانشگاه ما قرار است به نیازها و مقتضیات فرهنگی و جغرافیایی پاسخ دهد، به ترویج اصول اخلاقی و ارزشهای اسلامی و انقلابی، به مشارکت بیشتر مردم در جامعه، به عدالت اجتماعی، به حفظ کرامت و حقوق انسانی و... بپردازد.
اما ما نه فقط از این آرمان ها فاصله داریم بلکه طی طریق معکوس میکنیم. قرار بوده دانشگاههای ما سببرشد رفاه، امنیت و تأمین اجتماعی، ایجاد فرصتهای برابر و توزیع مناسب درآمد، مستحکم شدن نهاد خانواده، از بینبردن فقر، فساد و تبعیض و... شود، قرار بوده انسان طراز اول اسلامی بسازیم، در منطقه و در آسیا رتبه هایی کسبکنیم و غیره، اما همة این ها هیچ نسبتی با واقعیت دانشگاهها و با آنچه درجامعه صورت میگیرد، ندارد. اولاً سیاست مدارها و مدیران ما فکر میکنند مسألة دانشگاهها و نظام آموزشی ما یک مسألة بروکراتیک، اداری، اجرایی و دیوان سالارانه است، در حالی که به هیچ وجه چنین نیست. ما نه با یک مسأله بلکه با یک بحران مواجهیم؛ به اعتقاد من پاشنة آشیل مشکلات ما اینجاست که مسائل مان را خیلی ساده می انگاریم. ما باید به بحران نظام آموزشی و دانشگاه هایمان در سطح عمیق تر دیگری پاسخ دهیم. مسأله، مسأله ای اداری و بوروکراتیک و اجرایی نیست. فراموش نکنیم که کارِ متفکر، گشودن افق، تغییر افق و قوامبخشی به تفکر است. دانشمندان و سیاست مداران، مدیران و دیوانسالاران نمیتوانند افق را تغییر دهند. دانشگاه های ما فاقد روح، جهت و افق است و هر گونه برنامه ریزی در این دانشگاه های مرده عقیم و بی ثمر حیات خواهد ماند.
ما نیازمند دمیده شدن دمی مسیحایی به جان سرد و فسردة دانشگاه هایمان هستیم و این امر محصل نمی شود مگر روح تازه ای به پیکر فرهنگ مرده جامعه مان دمیده شود. هیچ کس به روح دانشگاه توجه ندارد و این تنها متفکرانند که به این روح می اندیشند.
ما باید به وجود عنصری اساسی و بنیادین در دانشگاه هایمان بیندیشیم که در دانشگاه ایرانی غایب است و بدون آن هیچ تلاشی به ثمر نمینشیند. بدون توجه به این عنصر بنیادین در واقع همة سرمایههای مادی، معنوی، انسانی، اجتماعی و تاریخی مان را هدر داده و خواهیم داد. زمانه، جامعه و فرهنگ ما نسبت خویش را با حقیقت گم کرده است و با حقیقت بی نسبت شده است.
@kharmagaas
همه ی مخالفان ایده ی "وفاق"!
دکتر محمد حسن علایی (جامعه شناس)
ایده ی "وفاق"، در حد حرف و سخن مدافعانی نیز دارد، اما مع الوصف، این یاران و یاوران، کمتر در ارتقا سطح گفتمانی و در ساحت نظریه پردازی و گفتمان سازی همت گماشته اند، بنابراین ضمن دعوت ایشان به تامل در فرازهای "گفتمان وفاق" به مثابه ی یک نظریه ی اجتماعی، که همین سال و به تصنیف همین قلم، از انتشارات "نقد فرهنگ" به عموم مخاطبین عرضه شده است، در این جستار کوتاه، به همه ی مخالفان مقدر ایده ی وفاق به نحو مجمل اشارت خواهد رفت:
۱- عوام اندیشان، توده ها و معتقدان متعصب عقل متعارف( common sence)
۲- شیفتگان عقلانیت جدید، روشنفکر نماها و غرب زده ها (به معنای فلسفی کلمه)
۳- قشری اندیشان و تندروها، بنیادگرایان و اعتقادی اندیشان (گذشته پرستانی که به ضرورت احیای سنت به معنای واقعی کلمه نمی اندیشند)
۴-ملی گرایان افراطی و ایدئولوژیک (که در صورت بندی نظریات خویش مع الاسف تکثرات زبانی، قومی و فرهنگی را نادیده می انگارند)
حال بنشینیم و ایده ی محوری هر یک از این رویکردهای تقلیل گرایانه را احصا کنیم تا علی رغم امتناعات، در خصوص امکانات دعوت از ایشان جهت پیوستن به ایده ی وفاق به نحو تحلیلی تر بپردازیم، گروه اول زندگی و رفع نیازهای اولیه و حل معضل معیشت را اصل می پندارند که می توان با ایشان در این خصوص توافق داشت، گروه دوم زیست جهان جدید را به رسمیت می شناسند و گروه دوم توجه به سنت تاریخی را اصل می شمارند که در این موارد هم می توان با این دو جریان با ارائه ی پاره ای ملاحظات به وفاق رسید، دسته ی بعدی به ایران بزرگ فرهنگی می اندیشند که اگر حاضر به قبول کثرات باشند می توان با ایشان نیز همدلی کرد بنابراین می توانیم امیدوار باشیم که در صورت نضج گرفتن گفتمان وفاق، می توانیم همه را زیر چتر منافع ملی کشور جمع آوریم که در آن صورت تنها دشمن واقعی ایده ی وفاق، بدخواهان و سلطه جویان نظام جهانی خواهد بود که با درایت در دراز مدت با طی راه دشوار تجدد ایشان را نیز به پذیرش موجودیت ایران قوی و توسعه یافته مجاب خواهیم کرد.
دکتر محمد حسن علایی (جامعه شناس)
ایده ی "وفاق"، در حد حرف و سخن مدافعانی نیز دارد، اما مع الوصف، این یاران و یاوران، کمتر در ارتقا سطح گفتمانی و در ساحت نظریه پردازی و گفتمان سازی همت گماشته اند، بنابراین ضمن دعوت ایشان به تامل در فرازهای "گفتمان وفاق" به مثابه ی یک نظریه ی اجتماعی، که همین سال و به تصنیف همین قلم، از انتشارات "نقد فرهنگ" به عموم مخاطبین عرضه شده است، در این جستار کوتاه، به همه ی مخالفان مقدر ایده ی وفاق به نحو مجمل اشارت خواهد رفت:
۱- عوام اندیشان، توده ها و معتقدان متعصب عقل متعارف( common sence)
۲- شیفتگان عقلانیت جدید، روشنفکر نماها و غرب زده ها (به معنای فلسفی کلمه)
۳- قشری اندیشان و تندروها، بنیادگرایان و اعتقادی اندیشان (گذشته پرستانی که به ضرورت احیای سنت به معنای واقعی کلمه نمی اندیشند)
۴-ملی گرایان افراطی و ایدئولوژیک (که در صورت بندی نظریات خویش مع الاسف تکثرات زبانی، قومی و فرهنگی را نادیده می انگارند)
حال بنشینیم و ایده ی محوری هر یک از این رویکردهای تقلیل گرایانه را احصا کنیم تا علی رغم امتناعات، در خصوص امکانات دعوت از ایشان جهت پیوستن به ایده ی وفاق به نحو تحلیلی تر بپردازیم، گروه اول زندگی و رفع نیازهای اولیه و حل معضل معیشت را اصل می پندارند که می توان با ایشان در این خصوص توافق داشت، گروه دوم زیست جهان جدید را به رسمیت می شناسند و گروه دوم توجه به سنت تاریخی را اصل می شمارند که در این موارد هم می توان با این دو جریان با ارائه ی پاره ای ملاحظات به وفاق رسید، دسته ی بعدی به ایران بزرگ فرهنگی می اندیشند که اگر حاضر به قبول کثرات باشند می توان با ایشان نیز همدلی کرد بنابراین می توانیم امیدوار باشیم که در صورت نضج گرفتن گفتمان وفاق، می توانیم همه را زیر چتر منافع ملی کشور جمع آوریم که در آن صورت تنها دشمن واقعی ایده ی وفاق، بدخواهان و سلطه جویان نظام جهانی خواهد بود که با درایت در دراز مدت با طی راه دشوار تجدد ایشان را نیز به پذیرش موجودیت ایران قوی و توسعه یافته مجاب خواهیم کرد.
❇️اولین همایش ملی دانشگاه آرمانی در گام دوم انقلاب!
مقاله بنده با عنوان،"پرسش از رسالت دانشگاه در جهان پساکرونا!" نیز مورد پذیرش قرار گرفته است.
دانشگاه محقق اردبیلی
زمان: دوشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۹ صبح
🔹لینک شرکت در همایش:
Skyroom.online/ch/technologyuma/armani
https://www.instagram.com/p/CZjm9lpqXhg/?utm_medium=share_sheet
مقاله بنده با عنوان،"پرسش از رسالت دانشگاه در جهان پساکرونا!" نیز مورد پذیرش قرار گرفته است.
دانشگاه محقق اردبیلی
زمان: دوشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۹ صبح
🔹لینک شرکت در همایش:
Skyroom.online/ch/technologyuma/armani
https://www.instagram.com/p/CZjm9lpqXhg/?utm_medium=share_sheet
Audio
💠 سمپوزیوم ملی «مسأله اجتماعی ایران»
گرامیداشت روز ملی علوم اجتماعی
◻️موضوع سخنرانی:
"تبیین نسبت نهاد دانشگاه و گفتمان وفاق"
👤 دکتر محمدحسن علایی
🔸 شنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۰
🆔 @sociologicalperspectives
🆔 @DaneshjoLine
گرامیداشت روز ملی علوم اجتماعی
◻️موضوع سخنرانی:
"تبیین نسبت نهاد دانشگاه و گفتمان وفاق"
👤 دکتر محمدحسن علایی
🔸 شنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۰
🆔 @sociologicalperspectives
🆔 @DaneshjoLine