Forwarded from سیدجواد میری مینق
4_6039743780851025416.m4a
15.9 MB
Forwarded from سیدجواد میری مینق
#۲ آذر مصادف با هشتاد و پنجمین سالروز تولد دکتر علی شریعتی بود. بهمین دلیل ۳ آذر را که روز کاری بود سمیناری با عنوان "بازخوانی اندیشه شریعتی و آینده تفکر در ایران" در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و با همکاری گروه جامعه شناسی کشورهای اسلامیِ انجمن جامعه شناسی ایران از ساعت ۸ الی ۲۰ در دو سالن حکمت و اندیشه برگزار کردیم. ما بیش از ۱۵۲ چکیده از اقصی نقاط کشور و ۵ کشور خارجی دریافت کرده بودیم که سر آخر ۵۱ چکیده توسط هیئت علمی سمینار پذیرفته شد و در نهایت ۳۵ تن از این افراد به سخنرانی پرداختند. یکی از نکات جالب در این سمینار حضور زنان و محققان شهرستانی بود که مایه مسرت ما گردید. به عنوان مثال دکتر حسین روحانی از تبریز، دکتر محمد رضا زمردی از رشت، دکتر نوشین از شیراز، دکتر محمد حسین علایی از اردبیل، دکتر عباس نعیمی جورشری از استان گیلان، دکتر سید حجت مهدوی از لاهیجان، دکتر فرامرز معتمد از دزفول، آیت الله آکوچکیان از قم، ... آمده بودند که به غنای این سمینار بس افزودند. موضوعات متنوعی در این سمینار مطرح شد و نکته جالب دیگر در این سمینار مواجهه محققین و متفکران حاضر از منظرها و دیسیپلین های متفاوت بود که نشان از ظرفیت گفتمان شریعتی دارد. امیدواریم بزودی کتاب "بازخوانی اندیشه شریعتی و آینده تفکر در ایران" در ۲۹ خرداد ۱۳۹۸ مصادف با چهل و دومین سال شهادت دکتر شریعتی توسط نقد فرهنگ به بازار عرضه خواهد شد.
سید جواد میری
@seyedjavadmiri
سید جواد میری
@seyedjavadmiri
آیا جامعه ی ایران جامعه شناس دارد؟
مردم که به جامعه شناس احترام می کنند فکر می کنند جامعه شناس ها جامعه را بهتر می شناسند آنها نه دورکیم می شناسند نه وبر، کاری به کار بوردیو و زیمل هم ندارند، شست شان هم خبر ندارد که آگوست کنت پدر جامعه شناسی هست ولی گمان می کنند جامعه شناس وجب به وجب جامعه را گز کرده است و آن را مثل کف دست می شناسد به گمان آن ها جامعه شناس پشت و روی صحنه ها را می داند به زیر و زبر مناسبات اجتماعی آگاه است اصلا با و به دوگانه ی کنش و ساختار نمی اندیشند بل توقع دارند تحلیل جامعه شناس بی پرده و بی تکلف باشد و ژرف و عمیق. آنها از جامعه شناس می پرسند:
-چرا ما ظاهر و باطنمان یکی نیست؟
-چرا ما این قدر از قافله عقب ماندیم؟
-چرا همه کاره های ما از دم دزد و دست کج از آب در می آیند؟
-پول نفت به جیب کی می رود؟
-آینده ی بچه هایمان چه می شود؟
-این نظام تا کی دوام می آورد؟
-حیف مقدسات نیست که ابزار دست یک مشت از خدا بی خبر شود؟
-چرا از زندگی فقط مصیبتش نصیب ما شده است؟
-چرا ما از کل دنیا و مناسباتش پرت افتادیم؟
و هزار و یک پرسش از این دست. حالا من از دوستان خود در آکادمی می پرسم ما که تا به حال پز این رشته را داده ایم واقعا در جواب این ملت چه داریم بگوییم؟
مردم که به جامعه شناس احترام می کنند فکر می کنند جامعه شناس ها جامعه را بهتر می شناسند آنها نه دورکیم می شناسند نه وبر، کاری به کار بوردیو و زیمل هم ندارند، شست شان هم خبر ندارد که آگوست کنت پدر جامعه شناسی هست ولی گمان می کنند جامعه شناس وجب به وجب جامعه را گز کرده است و آن را مثل کف دست می شناسد به گمان آن ها جامعه شناس پشت و روی صحنه ها را می داند به زیر و زبر مناسبات اجتماعی آگاه است اصلا با و به دوگانه ی کنش و ساختار نمی اندیشند بل توقع دارند تحلیل جامعه شناس بی پرده و بی تکلف باشد و ژرف و عمیق. آنها از جامعه شناس می پرسند:
-چرا ما ظاهر و باطنمان یکی نیست؟
-چرا ما این قدر از قافله عقب ماندیم؟
-چرا همه کاره های ما از دم دزد و دست کج از آب در می آیند؟
-پول نفت به جیب کی می رود؟
-آینده ی بچه هایمان چه می شود؟
-این نظام تا کی دوام می آورد؟
-حیف مقدسات نیست که ابزار دست یک مشت از خدا بی خبر شود؟
-چرا از زندگی فقط مصیبتش نصیب ما شده است؟
-چرا ما از کل دنیا و مناسباتش پرت افتادیم؟
و هزار و یک پرسش از این دست. حالا من از دوستان خود در آکادمی می پرسم ما که تا به حال پز این رشته را داده ایم واقعا در جواب این ملت چه داریم بگوییم؟
فرهنگ و انقلاب اسلامی، رویشها و دستاوردها !!!
8 آذر 97 در نشست تخصصی «فرهنگ و انقلاب اسلامی، رویشها و دستاوردها» حجتالاسلام و المسلمین رضا غلامی رئیس مرکز پژوهشهای علوم انسانی اسلامی صدرا و رئیس کارگروه فرهنگ و تربیت دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبری، که مسئولیت و دبیری این نشست را به عهده داشت در آغاز این نشست گفت: انقلاب اسلامی اهداف مهمی را در عرصه فرهنگی برای خود ترسیم کرده است. اینکه از فرهنگ منحط غربی آزاد شود و زیست مردم ایران مومنانه و دینمدارانهتر شود و فرهنگ عمومی مردم ما در زندگی چه از حیث مادی و چه معنوی تقویت شود.
وی افزود: ممکن است بعضی با نگاههای کاریکاتوری بگویند نه تنها انقلاب اسلامی به اهداف خود در عرصه فرهنگی نزدیک نشده بلکه دور هم شده است؛ اما آنچه مهم است شواهد و مستندات علمی و دقیق است. در سال گذشته مطالعات میدانی فراوانی با هدف سنجش نفوذ دینداری در بین مردم ایران انجام شد. دوستانی که با نتایج میدانی این سنجش آشنایی دارند، تایید میکنند که انقلاب اسلامی رشد قابل توجهی داشته است. این مطالعات میدانی، پیشرفت در زمینه رونق محافل دینی، گرایش جوانها به مظاهر مذهبی، افزایش گرایش جوانها به ایثار، فداکاری، ارتقای فرهنگ عمومی و کاهش کج رفتاریها را نشان میدهد.
حجتالاسلام و المسلمین غلامی با اشاره به اینکه ما یک زمانی مشغول این بودیم که مخاطبانمان را با خطوط اصلی دین آشنا کنیم، اما الان بحث علوم انسانی به میان میآید بیان کرد: جریان انقلاب اسلامی به جایی رسیده که بحث علوم انسانی اسلامی را مطرح میکند.
8 آذر 97 در نشست تخصصی «فرهنگ و انقلاب اسلامی، رویشها و دستاوردها» حجتالاسلام و المسلمین رضا غلامی رئیس مرکز پژوهشهای علوم انسانی اسلامی صدرا و رئیس کارگروه فرهنگ و تربیت دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبری، که مسئولیت و دبیری این نشست را به عهده داشت در آغاز این نشست گفت: انقلاب اسلامی اهداف مهمی را در عرصه فرهنگی برای خود ترسیم کرده است. اینکه از فرهنگ منحط غربی آزاد شود و زیست مردم ایران مومنانه و دینمدارانهتر شود و فرهنگ عمومی مردم ما در زندگی چه از حیث مادی و چه معنوی تقویت شود.
وی افزود: ممکن است بعضی با نگاههای کاریکاتوری بگویند نه تنها انقلاب اسلامی به اهداف خود در عرصه فرهنگی نزدیک نشده بلکه دور هم شده است؛ اما آنچه مهم است شواهد و مستندات علمی و دقیق است. در سال گذشته مطالعات میدانی فراوانی با هدف سنجش نفوذ دینداری در بین مردم ایران انجام شد. دوستانی که با نتایج میدانی این سنجش آشنایی دارند، تایید میکنند که انقلاب اسلامی رشد قابل توجهی داشته است. این مطالعات میدانی، پیشرفت در زمینه رونق محافل دینی، گرایش جوانها به مظاهر مذهبی، افزایش گرایش جوانها به ایثار، فداکاری، ارتقای فرهنگ عمومی و کاهش کج رفتاریها را نشان میدهد.
حجتالاسلام و المسلمین غلامی با اشاره به اینکه ما یک زمانی مشغول این بودیم که مخاطبانمان را با خطوط اصلی دین آشنا کنیم، اما الان بحث علوم انسانی به میان میآید بیان کرد: جریان انقلاب اسلامی به جایی رسیده که بحث علوم انسانی اسلامی را مطرح میکند.
"دوستی" اولین قربانی بشر خودبنیاد!
سخن راندن از نیاز مهمی چون دوستی نباید چونان مرثیه سرایی و فاتحه خوانی بر سر مزار تکه پاره های ارزش های بربادرفته ی روزگاران کهن به حساب واپسگرایی و سنت پرستی گذاشته شود خاصه از جانب اندیشه ورزانی که با روزگار خویش از سر کین جویی مواجهه ندارند.
چه بسا از نظر ایشان می بایست دنیای امروز را از جهت آنکه در آن پیوندهای خونی و خویشی بر روابط غلبه ندارند به صورت بالقوه از ظرفیت و امکان برقراری روابط دوستی مبتنی بر انتخاب برخوردار دانست. مع الاسف با بروز لوازمات ابزار انگارانه بشر خودبنیاد در بستر روابط اجتماعی و چیرگی بی معنایی نهیلیستیک بر همه ی جوانب زندگی عرصه برای دوستی و آشنایی جویی تنگ تر و تنگ تر می گردد.
اگر با عینک بدیویی به این واقعیت نگریسته شود باید چهار میدان علم، هنر، عشق و سیاست و بدیل های آنها یعنی تکنولوژی، فرهنگ، سکس و مدیریت در نظر آورده شود. رخداد حقیقت در چهار میدان نخست متصور می گردد لیکن در جایگزین های امروزین آن چنین مجالی متصور نیست. دوستی اگر بهره ای از حقیقت نداشته باشد به ضد خویش بدل خواهد گشت و در سیطره عقلانیت ابزاری این گزینش منافع خویش بر منافع دیگری می باشد که انتخابی عقلانی قلمداد خواهد شد. با این اوصاف و در این شرایط به واقع برای چند درصد از آدمیان دوستی به شکل مسئله باقی خواهد ماند؟
سخن راندن از نیاز مهمی چون دوستی نباید چونان مرثیه سرایی و فاتحه خوانی بر سر مزار تکه پاره های ارزش های بربادرفته ی روزگاران کهن به حساب واپسگرایی و سنت پرستی گذاشته شود خاصه از جانب اندیشه ورزانی که با روزگار خویش از سر کین جویی مواجهه ندارند.
چه بسا از نظر ایشان می بایست دنیای امروز را از جهت آنکه در آن پیوندهای خونی و خویشی بر روابط غلبه ندارند به صورت بالقوه از ظرفیت و امکان برقراری روابط دوستی مبتنی بر انتخاب برخوردار دانست. مع الاسف با بروز لوازمات ابزار انگارانه بشر خودبنیاد در بستر روابط اجتماعی و چیرگی بی معنایی نهیلیستیک بر همه ی جوانب زندگی عرصه برای دوستی و آشنایی جویی تنگ تر و تنگ تر می گردد.
اگر با عینک بدیویی به این واقعیت نگریسته شود باید چهار میدان علم، هنر، عشق و سیاست و بدیل های آنها یعنی تکنولوژی، فرهنگ، سکس و مدیریت در نظر آورده شود. رخداد حقیقت در چهار میدان نخست متصور می گردد لیکن در جایگزین های امروزین آن چنین مجالی متصور نیست. دوستی اگر بهره ای از حقیقت نداشته باشد به ضد خویش بدل خواهد گشت و در سیطره عقلانیت ابزاری این گزینش منافع خویش بر منافع دیگری می باشد که انتخابی عقلانی قلمداد خواهد شد. با این اوصاف و در این شرایط به واقع برای چند درصد از آدمیان دوستی به شکل مسئله باقی خواهد ماند؟
در مصاف با تلون نا انسان ها!
فروکاستن اعوجاجی که در نحوه ی بودن و شدن مردمان روزگار ما رخ داده است به امور اخلاقی و مسائل روان شناختی، به هیچ وجه حق مطلب را ادا نمی کند، بل سزاوارتر آن که این گونه ی جدید را در قالب پدیده ای نوظهور مفهوم پردازی کنیم شاید عنوان ناانسان پیشنهاد مناسبی باشد. در این که باید به این حقیقت معترف بود که به تمامه افق رویاروی انسان امروز بسته می نماید تردیدی نیست. اینکه عالم، عالم دینی نیست و امکان تحقق انسان دینی نزدیک به امتناع و بس بسیار بعید است از آن جهت مهم نیست که آه و فغان جان های زیبا را موجب شده است یا بهانه دست معلمان اخلاق داده است بل آنچه تفکر برانگیز و حائز اهمیت است جستجوی امکانی ست که بودن آدمی را از خطر در افتادن در ورطه ی تحقق کج و معوج و ناقص و ناهموار خویش نجات بخشد چه که در فقدان چنین امکانی آنچه بر جای می ماند و مع الاسف مانده است چیزی نیست جز همین ناانسان هایی که در تکثر و تلون سرسام آور خود راه نفس را برای انسان بودن انسان بسته است.
با توجه به آنچه گفته شد آیا می توان ادعا کرد که با وجه نظر به گستردگی و شیوع این پدیده ی فراگیر با یک مسئله جامعه شناختی مواجه هستیم به عنوان یک دانش آموخته جامعه شناسی که به ارزش حرفه ای این تخصص واقف هست اکثر قریب به اتفاق جامعه شناسان خودمان را مبتلا به نوعی توهم هویت طلبانه ی گمراه کننده می دانم که شوربختانه گرفتار سندرم وراجی و حرافی و هذیان و اتهام زنی و خودبرتربینی هستند. تضمینی در کار نیست که صرف داشتن تخصص در یک رشته، برای فرد در نیل به تحقق متعادل و متوازن خویشتن کفایت کرده باشد. لغزیدن به ورطه ناانسان وارگی دامن متخصصین علوم را هم می گیرد.
وقتی باب فراخوانی گشوده نباشد دعوت به عزیمت به سوی هیچ اگر خود ارجاعانه نباشد متوهمانه و نامتفکرانه هست درست مثل دعوت به کنش سیاسی در فقدان زمین بازی برای سیاست ورزی. ناانسان از تفکر و گردن نهادن به لوازمات آن گریزان است. کسی نمی خواهد همه ی علوم را قربانی فلسفه کند. کسی قرار نیست نان کسی را آجر کند. اصلا سخن از دسته ها و گروه ها و جناح ها و رشته ها و دیسیپلین ها نیست. ناانسان که باشی مهم نیست خود را غرق یا حتی وقف چه توهماتی کرده باشی. گفتن ندارد از هر جنس و قماش و با هر درجه و مقام، در روزگار ما تکثر و تلون ناانسان بی شمار است.
فروکاستن اعوجاجی که در نحوه ی بودن و شدن مردمان روزگار ما رخ داده است به امور اخلاقی و مسائل روان شناختی، به هیچ وجه حق مطلب را ادا نمی کند، بل سزاوارتر آن که این گونه ی جدید را در قالب پدیده ای نوظهور مفهوم پردازی کنیم شاید عنوان ناانسان پیشنهاد مناسبی باشد. در این که باید به این حقیقت معترف بود که به تمامه افق رویاروی انسان امروز بسته می نماید تردیدی نیست. اینکه عالم، عالم دینی نیست و امکان تحقق انسان دینی نزدیک به امتناع و بس بسیار بعید است از آن جهت مهم نیست که آه و فغان جان های زیبا را موجب شده است یا بهانه دست معلمان اخلاق داده است بل آنچه تفکر برانگیز و حائز اهمیت است جستجوی امکانی ست که بودن آدمی را از خطر در افتادن در ورطه ی تحقق کج و معوج و ناقص و ناهموار خویش نجات بخشد چه که در فقدان چنین امکانی آنچه بر جای می ماند و مع الاسف مانده است چیزی نیست جز همین ناانسان هایی که در تکثر و تلون سرسام آور خود راه نفس را برای انسان بودن انسان بسته است.
با توجه به آنچه گفته شد آیا می توان ادعا کرد که با وجه نظر به گستردگی و شیوع این پدیده ی فراگیر با یک مسئله جامعه شناختی مواجه هستیم به عنوان یک دانش آموخته جامعه شناسی که به ارزش حرفه ای این تخصص واقف هست اکثر قریب به اتفاق جامعه شناسان خودمان را مبتلا به نوعی توهم هویت طلبانه ی گمراه کننده می دانم که شوربختانه گرفتار سندرم وراجی و حرافی و هذیان و اتهام زنی و خودبرتربینی هستند. تضمینی در کار نیست که صرف داشتن تخصص در یک رشته، برای فرد در نیل به تحقق متعادل و متوازن خویشتن کفایت کرده باشد. لغزیدن به ورطه ناانسان وارگی دامن متخصصین علوم را هم می گیرد.
وقتی باب فراخوانی گشوده نباشد دعوت به عزیمت به سوی هیچ اگر خود ارجاعانه نباشد متوهمانه و نامتفکرانه هست درست مثل دعوت به کنش سیاسی در فقدان زمین بازی برای سیاست ورزی. ناانسان از تفکر و گردن نهادن به لوازمات آن گریزان است. کسی نمی خواهد همه ی علوم را قربانی فلسفه کند. کسی قرار نیست نان کسی را آجر کند. اصلا سخن از دسته ها و گروه ها و جناح ها و رشته ها و دیسیپلین ها نیست. ناانسان که باشی مهم نیست خود را غرق یا حتی وقف چه توهماتی کرده باشی. گفتن ندارد از هر جنس و قماش و با هر درجه و مقام، در روزگار ما تکثر و تلون ناانسان بی شمار است.
ضرورت ترسیم خطوط قرمز ایران دوستی!
تجارب دوره ی جوانی و ایام شباب به درد دوران میان سالی انسان می خورد تجارب میان سالی اگر فرد عمرش به دنیا باشد می تواند به کار دوران کهولت آدمیزاد بیاید اما تجارب پیری چه؟ آدمی تجارب دوران پیری را با خود زیر خاک می برد. ایران هم پیر شده است آن چهل میلیون جوانی را هم که در دل خود دارد این وسط چیزی را عوض نمی کند. ایران پیر است و تصوری از آینده خود ندارد. اگر نه، عمرش به سرنوشت پیران قبیله بسته نبود چرا ما بی آنکه بخواهیم به ساحت حاکمان و والیان تعدی کنیم هیچ پیشنهادی برای مملکت داری و حکمرانی برای آینده ایران نداریم. فرض بفرمایید کسی جانش برای خدا و پیغمبر دربیاید اتفاقا محبت عمیق قلبی هم نسبت به بزرگان نظم فعلی حاکم داشته باشد ولی برای آینده ی ایران به دنبال چاره جایی باشد و همه ی هم و غمش نجات ایران باشد و خواهان این باشد که تمام بضاعت خویش را از دانش و تجربه صرف برنامه ای برای آینده ایران کند و در این هدف جانش در آستینش باشد و به مقدورات تاریخی خویش هم ملتفت باشد آن وقت باز هم نباید به تلاش های او ارج نهاد؟ در این میان اگر چه انتظار نمی رود آکادمیسین ها جواب همه ی مسائل را در آستین داشته باشند ولی قدر مسلم داشتن دغدغه ی آینده و پرداختن به امکانات و موانع نظرورزی در مورد آینده همان چیزی ست که حتی عوام الناس هم از ایشان تمنا دارند. به نظر می رسد دست کم مغتنم خواهد بود اگر که کسانی پیش قدم شوند و خطوط قرمز ایران دوستی و وطن پرستی را به صراحت ترسیم کنند.
تجارب دوره ی جوانی و ایام شباب به درد دوران میان سالی انسان می خورد تجارب میان سالی اگر فرد عمرش به دنیا باشد می تواند به کار دوران کهولت آدمیزاد بیاید اما تجارب پیری چه؟ آدمی تجارب دوران پیری را با خود زیر خاک می برد. ایران هم پیر شده است آن چهل میلیون جوانی را هم که در دل خود دارد این وسط چیزی را عوض نمی کند. ایران پیر است و تصوری از آینده خود ندارد. اگر نه، عمرش به سرنوشت پیران قبیله بسته نبود چرا ما بی آنکه بخواهیم به ساحت حاکمان و والیان تعدی کنیم هیچ پیشنهادی برای مملکت داری و حکمرانی برای آینده ایران نداریم. فرض بفرمایید کسی جانش برای خدا و پیغمبر دربیاید اتفاقا محبت عمیق قلبی هم نسبت به بزرگان نظم فعلی حاکم داشته باشد ولی برای آینده ی ایران به دنبال چاره جایی باشد و همه ی هم و غمش نجات ایران باشد و خواهان این باشد که تمام بضاعت خویش را از دانش و تجربه صرف برنامه ای برای آینده ایران کند و در این هدف جانش در آستینش باشد و به مقدورات تاریخی خویش هم ملتفت باشد آن وقت باز هم نباید به تلاش های او ارج نهاد؟ در این میان اگر چه انتظار نمی رود آکادمیسین ها جواب همه ی مسائل را در آستین داشته باشند ولی قدر مسلم داشتن دغدغه ی آینده و پرداختن به امکانات و موانع نظرورزی در مورد آینده همان چیزی ست که حتی عوام الناس هم از ایشان تمنا دارند. به نظر می رسد دست کم مغتنم خواهد بود اگر که کسانی پیش قدم شوند و خطوط قرمز ایران دوستی و وطن پرستی را به صراحت ترسیم کنند.
به بهانه روز دانشجو؛
دانشگاه در آتش ناکارآمدی؛ صد هزار بیکار با مدرک دکتری!
یک فرد دکتری گرفته حتی اگر هیچ از دانش تخصصی خویش نیاندوخته باشد مرارت های بسیاری را بر خود روا داشته است تا به آن کاغذ پاره ی کذایی برسد. کنار آمدن با هزینه ی تحصیل، مماشات با پرسنل نهادهای ناکارآمد آموزشی، فائق آمدن بر شکاف های پرناشدنی با اساتید، پاس کردن واحدها، تنظیم پروپزال و دفاع پایان نامه کمترین کاریست که هر دانش آموخته دکتری به انجام رسانده است. این میان به چاپ رساندن مقاله نهیلیستیک ترین خوان این هفت خوان است. بماند اینکه پس از اخذ مدرک هم هیچ افقی برایش در این آشفته بازار متصور نیست. حالا بگذریم از معدود دانشجویانی که با جان و دل در این قمار عاشقانه شتافته اند و از همه چیز به پای این عشق گذشته اند. دانشجویان می بایست بیش از هر چیز دغدغه ی تحقق خویش را داشته باشند جنبش خودآگاهی آفرین دانشجویی باید خواستار حقوق به حق خویش باشد. آیا اهمیت کیفیت ارائه یک واحد درسی از سایر دغدغه های صنفی کمتر است. همه ارکان دانشگاه از وزیر تا رئیس می بایست بی وقفه پاسخگوی مطالبات دانشجویی باشند.
دانشگاه در آتش ناکارآمدی؛ صد هزار بیکار با مدرک دکتری!
یک فرد دکتری گرفته حتی اگر هیچ از دانش تخصصی خویش نیاندوخته باشد مرارت های بسیاری را بر خود روا داشته است تا به آن کاغذ پاره ی کذایی برسد. کنار آمدن با هزینه ی تحصیل، مماشات با پرسنل نهادهای ناکارآمد آموزشی، فائق آمدن بر شکاف های پرناشدنی با اساتید، پاس کردن واحدها، تنظیم پروپزال و دفاع پایان نامه کمترین کاریست که هر دانش آموخته دکتری به انجام رسانده است. این میان به چاپ رساندن مقاله نهیلیستیک ترین خوان این هفت خوان است. بماند اینکه پس از اخذ مدرک هم هیچ افقی برایش در این آشفته بازار متصور نیست. حالا بگذریم از معدود دانشجویانی که با جان و دل در این قمار عاشقانه شتافته اند و از همه چیز به پای این عشق گذشته اند. دانشجویان می بایست بیش از هر چیز دغدغه ی تحقق خویش را داشته باشند جنبش خودآگاهی آفرین دانشجویی باید خواستار حقوق به حق خویش باشد. آیا اهمیت کیفیت ارائه یک واحد درسی از سایر دغدغه های صنفی کمتر است. همه ارکان دانشگاه از وزیر تا رئیس می بایست بی وقفه پاسخگوی مطالبات دانشجویی باشند.
Voice 001.m4a
80 MB
خوانشی نو از خدمت و خیانت روشنفکران!
این کتاب از جلال آل احمد در خوانش سیدجوادمیری در بحث از امر زبانی، امر متنوع، هویت ایرانی...و کار روشنفکری بسیار حائز اهمیت قلمداد شده است. بعید می دانم کسی و علی الخصوص ترک زبانی دیباچه ی خوانش سید جواد میری را از این اثر بشنود و طالب نیوشایی الباقی قصه نگردد.
دکتر سید جواد میری تلاش می کند زلف آشفته و پریشان ذهن و زبان روشنفکری ایرانی و آذربایجانی را در این خوانش به تردستی هر چه تمام تر شانه زده از حجم اغتشاشات در این خصوص بکاهد و راه را برای مداقه آکادمیک بر روی این حوزه ها بگشاید.
@sociologicalperspectives
این کتاب از جلال آل احمد در خوانش سیدجوادمیری در بحث از امر زبانی، امر متنوع، هویت ایرانی...و کار روشنفکری بسیار حائز اهمیت قلمداد شده است. بعید می دانم کسی و علی الخصوص ترک زبانی دیباچه ی خوانش سید جواد میری را از این اثر بشنود و طالب نیوشایی الباقی قصه نگردد.
دکتر سید جواد میری تلاش می کند زلف آشفته و پریشان ذهن و زبان روشنفکری ایرانی و آذربایجانی را در این خوانش به تردستی هر چه تمام تر شانه زده از حجم اغتشاشات در این خصوص بکاهد و راه را برای مداقه آکادمیک بر روی این حوزه ها بگشاید.
@sociologicalperspectives
زیر خط فقر؛ زندگی خالی هست!
شاید بشود گفت یکی از ترحم برانگیز ترین صحنه های زندگی رویارویی و مواجهه ی با چهره ی سرد و سیاه فقر است. تا اینجای کار تنها در مقام تماشاگر صرف است که در برخورد با صورت برهنه ی مسکنت تا بدان مایه از آزردگی می رسیم. اما اگر قرار باشد آتش این مهلکه دامن خود ما را هم بگیرد تازه آن وقت است که به عمق فاجعه پی خواهیم برد. من دنباله ی این وجیزه را پی نمی گیرم ولی نیتم را از این چند خط آشکار و به سخن خاتمه می دهم و آن اینکه، اگر در هر جایگاه و مقامی که هستیم، در این فلاکت خانمانسوزی که بلای جان کوچک و بزرگ یک خانواده ی بی چیز و غرق در مصائب عدیده می شود ولو به اندازه پر کاهی کاری می توانیم کرد و نمی کنیم واقعا که نمی شاید نام خویش را آدمی بگذاریم. لحظه های سرد و سیاه فقر شکوه زندگی را پایمال می کند.
حسین راغفر استاد دانشگاه می گوید خط فقر برای کلانشهر تهران باید به بالای ۶ میلیون تومان رسیده باشد. یعنی بیش از ۵۰ درصد جمعیت ساکن تهران. و در شهرهای دیگر خط فقر از ۳/۵ تا ۴ میلیون تومان کمتر نخواهد بود.
آمار تاسف بار این استاد دانشگاه و اقتصاددان حاکی از آن است که از نظر وی بالغ بر ۵۰ درصد جمعیت کشور زیر خط فقر رفته اند.
شاید بشود گفت یکی از ترحم برانگیز ترین صحنه های زندگی رویارویی و مواجهه ی با چهره ی سرد و سیاه فقر است. تا اینجای کار تنها در مقام تماشاگر صرف است که در برخورد با صورت برهنه ی مسکنت تا بدان مایه از آزردگی می رسیم. اما اگر قرار باشد آتش این مهلکه دامن خود ما را هم بگیرد تازه آن وقت است که به عمق فاجعه پی خواهیم برد. من دنباله ی این وجیزه را پی نمی گیرم ولی نیتم را از این چند خط آشکار و به سخن خاتمه می دهم و آن اینکه، اگر در هر جایگاه و مقامی که هستیم، در این فلاکت خانمانسوزی که بلای جان کوچک و بزرگ یک خانواده ی بی چیز و غرق در مصائب عدیده می شود ولو به اندازه پر کاهی کاری می توانیم کرد و نمی کنیم واقعا که نمی شاید نام خویش را آدمی بگذاریم. لحظه های سرد و سیاه فقر شکوه زندگی را پایمال می کند.
حسین راغفر استاد دانشگاه می گوید خط فقر برای کلانشهر تهران باید به بالای ۶ میلیون تومان رسیده باشد. یعنی بیش از ۵۰ درصد جمعیت ساکن تهران. و در شهرهای دیگر خط فقر از ۳/۵ تا ۴ میلیون تومان کمتر نخواهد بود.
آمار تاسف بار این استاد دانشگاه و اقتصاددان حاکی از آن است که از نظر وی بالغ بر ۵۰ درصد جمعیت کشور زیر خط فقر رفته اند.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
علوم اجتماعی پلی بین علم و هنر!
با یادکردی از استاد مرحوم دکتر محمد امین قانعی راد.
دکتر قانعی راد به نقل از یک رمان نویس و فیزیکدان بریتانیایی علوم اجتماعی را به مثابه پلی بین علم و هنر معرفی می کند. پلی بین علوم مختلف، فلسفه و هنر. وی در این فایل به ضرورت آشنایی مهندسین و پزشکان و سایر متخصصین با علوم اجتماعی و جامعه شناسی اشاره می کند. و معتقد است جامعه شناس خود را محدود در افق تخصصی خویش نمی کند. و به نقل از سی. رایت میلز جامعه شناس آمریکایی اشاره می کند که "شاخص فرهنگی عصر جدید برخورداری از بینش جامعه شناختی است".
با یادکردی از استاد مرحوم دکتر محمد امین قانعی راد.
دکتر قانعی راد به نقل از یک رمان نویس و فیزیکدان بریتانیایی علوم اجتماعی را به مثابه پلی بین علم و هنر معرفی می کند. پلی بین علوم مختلف، فلسفه و هنر. وی در این فایل به ضرورت آشنایی مهندسین و پزشکان و سایر متخصصین با علوم اجتماعی و جامعه شناسی اشاره می کند. و معتقد است جامعه شناس خود را محدود در افق تخصصی خویش نمی کند. و به نقل از سی. رایت میلز جامعه شناس آمریکایی اشاره می کند که "شاخص فرهنگی عصر جدید برخورداری از بینش جامعه شناختی است".
در باب عدم قطعیت تبریک تولد!
یکی از پرتکرارترین پرسش های همیشگی آدمی که گاه و بی گاه جان را زیر رگبار مداومش می کاهد و با شبیخونی نابهنگام رگ روح را خراش می دهد همانا پرسش از رضایت انسان از به دنیا آمدن خویش است اینکه آیا براستی شریک شدن در تماشای این مسیر پر ماجرا و پر فراز و نشیب به رنج سفرش می ارزید؟
ره رو منزل عشقیم و ز سر حد عدم
تا به اقلیم وجود این همه راه آمده ایم
همه ی هر آنچه پیش از چشم گشودن ما برایمان رقم می خورد متاعی قابل اختیار نیست تا به انتخاب ما واگذاشته شده باشد و مربوط به واقع بودگی آدمی می باشد، خواه پس پشت این سفر از جایی که آغازیده ایم رضایت چندانی داشته باشیم یا نداشته باشیم، حقیقت انکار ناپذیر دیگر آن است که نه تنها خلقت انسان در رنج است که آدمی خود استعداد تهورآمیزی در به رنج افکندن خویش از خود بروز می دهد
القصه نمی توان به خود قبولاند که کسی پاسخی روشن و قاطع در خصوص خوشآیندی یا ناخوشآیندی معمای ناگشوده ی تولد یافتن خویش در آستین داشته باشد اینکه تولد، حقیقتا جای تبریک دارد یا ندارد؟
17/آذر/97
یکی از پرتکرارترین پرسش های همیشگی آدمی که گاه و بی گاه جان را زیر رگبار مداومش می کاهد و با شبیخونی نابهنگام رگ روح را خراش می دهد همانا پرسش از رضایت انسان از به دنیا آمدن خویش است اینکه آیا براستی شریک شدن در تماشای این مسیر پر ماجرا و پر فراز و نشیب به رنج سفرش می ارزید؟
ره رو منزل عشقیم و ز سر حد عدم
تا به اقلیم وجود این همه راه آمده ایم
همه ی هر آنچه پیش از چشم گشودن ما برایمان رقم می خورد متاعی قابل اختیار نیست تا به انتخاب ما واگذاشته شده باشد و مربوط به واقع بودگی آدمی می باشد، خواه پس پشت این سفر از جایی که آغازیده ایم رضایت چندانی داشته باشیم یا نداشته باشیم، حقیقت انکار ناپذیر دیگر آن است که نه تنها خلقت انسان در رنج است که آدمی خود استعداد تهورآمیزی در به رنج افکندن خویش از خود بروز می دهد
القصه نمی توان به خود قبولاند که کسی پاسخی روشن و قاطع در خصوص خوشآیندی یا ناخوشآیندی معمای ناگشوده ی تولد یافتن خویش در آستین داشته باشد اینکه تولد، حقیقتا جای تبریک دارد یا ندارد؟
17/آذر/97
"معاصرت" و مصادیق عدم معاصر بودگی در میان دانشگاهیان!
دکتر محمد حسن علایی (جامعه شناس)
معاصرت یا معاصر بودگی مفهومی ست که آگامبن فیلسوف زنده ایتالیایی آن را شرح و بسط داده است. دکتر عبدالکریمی در سمینار "بازخوانی اندیشه شریعتی و آینده تفکر در ایران" که پیشتر در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد تحت عنوان "شریعتی و معاصرت" به خوبی به تفسیر این مفهوم پرداخت و سخنان خویش را با طرح پرسشی به انجام رسانید آیا منتقدان شریعتی خود ذیل مفهوم معاصرت، از ویژگی معاصر بودگی برخوردار هستند؟
می توان همین سوال را به طور اعم در نسبت با دانشگاهیان نیز مطرح کرد. آیا دانشگاهیان از ویژگی معاصر بودگی بهره ای برده اند؟ جدای از گروهی از دانشگاهیان که مبلغ ایدئولوژی رسمی هستند و یا در دام تئولوژیک اندیشی گرفتار آمده اند و در واقع بازماندگان در گذشته اند و عدم معاصر بودگی ایشان محرز است قاطبه دانشگاهیان از مصادیق غرقه شدگان در زمان حال تلقی می شوند خواه در قالب مدافعین عقل روشنگری، خواه از گونه نسبی اندیشان پست مدرن؛ یعنی همان چیزی که به طور حتم از طیف معاصرت بیرون نهاده می شود. معاصرت به زبان ساده نه در رجعت ناممکن به گذشته و نه در غرق شدن در زمان حال و چشم فرو بستن به سویه های تاریک آن، که در خیره شدن در زمان حال در عین حفظ فاصله با آن تعریف شده است.
دکتر محمد حسن علایی (جامعه شناس)
معاصرت یا معاصر بودگی مفهومی ست که آگامبن فیلسوف زنده ایتالیایی آن را شرح و بسط داده است. دکتر عبدالکریمی در سمینار "بازخوانی اندیشه شریعتی و آینده تفکر در ایران" که پیشتر در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد تحت عنوان "شریعتی و معاصرت" به خوبی به تفسیر این مفهوم پرداخت و سخنان خویش را با طرح پرسشی به انجام رسانید آیا منتقدان شریعتی خود ذیل مفهوم معاصرت، از ویژگی معاصر بودگی برخوردار هستند؟
می توان همین سوال را به طور اعم در نسبت با دانشگاهیان نیز مطرح کرد. آیا دانشگاهیان از ویژگی معاصر بودگی بهره ای برده اند؟ جدای از گروهی از دانشگاهیان که مبلغ ایدئولوژی رسمی هستند و یا در دام تئولوژیک اندیشی گرفتار آمده اند و در واقع بازماندگان در گذشته اند و عدم معاصر بودگی ایشان محرز است قاطبه دانشگاهیان از مصادیق غرقه شدگان در زمان حال تلقی می شوند خواه در قالب مدافعین عقل روشنگری، خواه از گونه نسبی اندیشان پست مدرن؛ یعنی همان چیزی که به طور حتم از طیف معاصرت بیرون نهاده می شود. معاصرت به زبان ساده نه در رجعت ناممکن به گذشته و نه در غرق شدن در زمان حال و چشم فرو بستن به سویه های تاریک آن، که در خیره شدن در زمان حال در عین حفظ فاصله با آن تعریف شده است.
Forwarded from سیدجواد میری مینق
چکیده سخنرانی برای سمینار جامعه شناسان ایرانی و حوزه عمومی
چالش های جامعه شناسی در ایران و سیطره تیپ "جامعه شناس-کارمند" در دانشگاه ایرانی
اگر مانند گرگور مک لنن به این بتوان قائل شد که سوسیولوژی می تواند دارای سه الگوی "دانشمند-جامعه شناس"، "انقلابی-جامعه شناس" و "حرفه ای-جامعه شناس" باشد، آنگاه این پرسش را می توان مطرح کرد که جامعه ایرانی با کدام مدل از جامعه شناس قابل تحول به جامعه مطلوب است؟ من در این مقاله تلاش خواهم نمود این سه مدل را تبیین کنم و به آن مدل چهارمی را هم اضافه کنم با عنوان "کارمند-جامعه شناس" که به شدت در بستر دانشگاه ایرانی رو به تکثیر است و از قضا در نظام پاداش-مجازات بروکراتیک به صورت عجیبی در حال سیطره است. پرسش این است که کدامیک از این الگوها می تواند در حوزه عمومی ایفای نقش کند و دانش جامعه شناسی را در خدمت اهداف جامعه قرار دهد.
سید جواد میری
@seyedjavadmiri
چالش های جامعه شناسی در ایران و سیطره تیپ "جامعه شناس-کارمند" در دانشگاه ایرانی
اگر مانند گرگور مک لنن به این بتوان قائل شد که سوسیولوژی می تواند دارای سه الگوی "دانشمند-جامعه شناس"، "انقلابی-جامعه شناس" و "حرفه ای-جامعه شناس" باشد، آنگاه این پرسش را می توان مطرح کرد که جامعه ایرانی با کدام مدل از جامعه شناس قابل تحول به جامعه مطلوب است؟ من در این مقاله تلاش خواهم نمود این سه مدل را تبیین کنم و به آن مدل چهارمی را هم اضافه کنم با عنوان "کارمند-جامعه شناس" که به شدت در بستر دانشگاه ایرانی رو به تکثیر است و از قضا در نظام پاداش-مجازات بروکراتیک به صورت عجیبی در حال سیطره است. پرسش این است که کدامیک از این الگوها می تواند در حوزه عمومی ایفای نقش کند و دانش جامعه شناسی را در خدمت اهداف جامعه قرار دهد.
سید جواد میری
@seyedjavadmiri
بیکاری به روایت صدا و سیمای یک دوست!!!
دیگر مدتهاست که به خلاف واقع بودن جملات نیم بندی مثل "هر آن کس که دندان دهد نان دهد" با عمق وجود پی برده ام. شاید درست تر آن است که گفته شود "هر آن کس که نان را ندهد دندان را هم می گیرد". امروز اتفاقی در گذر که می رفتم به دوستی برخوردم که حدود 3 سالی می شود که ندیده بودمش. تقریبا چیزی که بشود نام دندان بر آن نهاد در تمام آن چیزی که جای دهن به سمت تو باز می شد وجود نداشت لبخندش تمام زندگی ما را روایت می کرد. از چندین سال پیش بی کار بود ولی حالا امیدش به یافتن کار را هم از کف داده است. می گفت جز چند تایی که از پدر به ارث بردند و تک توکی که دستی در دستها دارند همه ی هم سن و سال هایش حال و روزی بهتر از او ندارند. نکند ما واقعا باورمان شده است که به جای ایجاد فرصت برای بنده خدا، نگهبان دین خدا شده ایم. نکند ما خیال کرده ایم واقعا دشمنی خطرناک تر از خودمان ما را تهدید می کند.
شانه های رضا افتاده تر شده بود. تو گویی بار یک دنیا را به دوش می کشد قامتش خمیده تر شده بود. چهره اش شکسته تر شده بود. صدایش جان نداشت. به سختی توانستم چند کلامی با او در میان بگذارم. ازش پرسیدم دیگر برنامه ای داری؟ چون واقعا همیشه همه ی راهها را امتحان می کرد. این بار گفت: نه، دیگر هیچ برنامه ای ندارم!
دیگر مدتهاست که به خلاف واقع بودن جملات نیم بندی مثل "هر آن کس که دندان دهد نان دهد" با عمق وجود پی برده ام. شاید درست تر آن است که گفته شود "هر آن کس که نان را ندهد دندان را هم می گیرد". امروز اتفاقی در گذر که می رفتم به دوستی برخوردم که حدود 3 سالی می شود که ندیده بودمش. تقریبا چیزی که بشود نام دندان بر آن نهاد در تمام آن چیزی که جای دهن به سمت تو باز می شد وجود نداشت لبخندش تمام زندگی ما را روایت می کرد. از چندین سال پیش بی کار بود ولی حالا امیدش به یافتن کار را هم از کف داده است. می گفت جز چند تایی که از پدر به ارث بردند و تک توکی که دستی در دستها دارند همه ی هم سن و سال هایش حال و روزی بهتر از او ندارند. نکند ما واقعا باورمان شده است که به جای ایجاد فرصت برای بنده خدا، نگهبان دین خدا شده ایم. نکند ما خیال کرده ایم واقعا دشمنی خطرناک تر از خودمان ما را تهدید می کند.
شانه های رضا افتاده تر شده بود. تو گویی بار یک دنیا را به دوش می کشد قامتش خمیده تر شده بود. چهره اش شکسته تر شده بود. صدایش جان نداشت. به سختی توانستم چند کلامی با او در میان بگذارم. ازش پرسیدم دیگر برنامه ای داری؟ چون واقعا همیشه همه ی راهها را امتحان می کرد. این بار گفت: نه، دیگر هیچ برنامه ای ندارم!
تأمل در معنا و مفهوم «نظریه اجتماعی»!
دکتر بیژن عبدلکریمی معتقد است برای فهم معنای «نظریه اجتماعی» حداقل باید میان پنج مفهوم تمایز قائل شویم:
الف. تفکر اجتماعی
Social Thought
ب. فلسفه اجتماعی یا سیاسی
Social/ Political Philosophy
ج. ایده اجتماعی
Social ldea
د. نظریه جامعه شناختی
Sociological Theory
هـ. نظریه اجتماعی
Social Theory
1. تفکر اجتماعی: برخلاف سوبژه دکارتی که «من»ی مستقل و منفک از جهان و دیگری است، پیوند با دیگری در سرشت انسان است و همان گونه که هایدگر به درستی تأکید می کند با دیگری بودن از اساسی ترین اوصاف ساختار وجودشناختی آدمی است. به بیان ساده تر، انسان بودن انسان در گرو عالَم و حیات اجتماعی اوست و او از زمانی که وارد این مرحله نوعی خود شده است همواره دارای فهم و تصوری از خویشتن، دیگری و نسبت خویش با دیگری بوده است. این فهم و تصور، بنیاد هر گونه تفکر اجتماعی است. مراد از کاربرد تعبیر «تفکر اجتماعی» این است که همان گونه که تفکر فلسفی (متافیزیکی) و نیز اندیشه علمی یگانه شیوه های تفکر نبوده، همواره در برابر بشر امکانات دیگری از تفکر وجود داشته است لذا همان گونه که فی المثل نحوه تفکر بودا، زرتشت یا مسیح را نمی توان تفکر فلسفی، در معنایی که متفکران یونانی همچون سقراط، افلاطون و ارسطو می اندیشیدند، نامید، نحوه فهم آنان را نیز از حیات اجتماعی نمی توان فلسفه اجتماعی یا سیاسی به معنای دقیق کلمه تلقی کرد. پس در میان اقوام گوناگون، همچون ایرانیان، هندیان یا چینیان و حتی در میان جوامع بدوی آفریقایی یا سرخپوستان آمریکایی نیز همواره نحوهای از تفکر اجتماعی بوده است، گرچه این سخن بدین معنا نیست که در میان آنان فلسفه سیاسی و اجتماعی به معنای یونانی آن وجود داشته است. بنابراین، تعبیر «تفکر اجتماعی» در اینجا به آن نحوه های تفکری در باب جامعه اشاره دارد که در سنت های نظری دیگری غیر از سنت متافیزیک یونانی شکل گرفته اند. این نحوه های تفکر غیرمتافیزیکی را می توان در اندیشه های اسطورهای دینی، عرفانی، شاعرانه، هنری و ... جستجو کرد.
2. فلسفه اجتماعی/ فلسفه سیاسی: مراد از فلسفه اجتماعی یا فلسفه سیاسی مشخصاً آن شیوه اندیشیدنی در باب حیات سیاسی و اجتماعی است که در سنت متافیزیک غربی شکل گرفته است، یعنی ترسیم یک نظام اجتماعی آرمانی بر اساس عقل بشری و استنتاج این نظام از یک سیستم فلسفی. نمونه های بارز فلسفه سیاسی و اجتماعی را میتوان در اندیشه اجتماعی فیلسوفانی چون افلاطون، ارسطو، هابس، لاک، کانت و هگل مشاهده کرد.
3. ایده اجتماعی: عموم انسان ها تصوری از خود، دیگران، نسبت خویش با دیگری و اساساً جامعه دارند، لیکن آنها غالباً در سپهر روشنی درباره حیات سیاسی و اجتماعی نمی اندیشند. آنها گاه به عمل اجتماعی، که اوج آن عمل سیاسی است، روی میآورند اما لزوماً به مقدمات نظری و نیز نتایج و پیامدهای نظری عمل سیاسی و اجتماعی خود نمیاندیشند. به تعبیر ساده تر، آنها فاقد «نظریه اجتماعی»، در معنای خاص کلمه هستند، هر چند که از «ایده اجتماعی»، به معنای درکی مبهم و ناروشن از وضع موجود و نیز از وضع مطلوب سیاسی و اجتماعی برخوردارند.
4. نظریه جامعه شناختی: مراد از نظریه جامعه شناختی نظریه ای است که بر اساس روش های علمی، مشخصاً روش های تجربی و مورد پذیرش علم جامعه شناسی، شکل گرفته یا بر اساس همین روش ها مورد ارزیابی و قضاوت قرار می گیرد.
5. نظریه اجتماعی: نظریه اجتماعی زمانی شکل می گیرد که ما آگاهانه تلاش کنیم حیات سیاسی و اجتماعی را تحت مقولات و مفاهیم روشنی تبیین کرده تا عمل سیاسی و اجتماعی را قاعدهمند سازیم.
بنا بر پاره ای از تعاریف، نظریه اجتماعی عبارتست از «هر شکل از نظریهپردازی انتزاعی در باره ماهیت جامعه انسانی، اقتصاد، و عمل اجتماعی». «یک نظریه اجتماعی می کوشد تا واقعیت زندگی اجتماعی را به طریقی منتزع کند که جنبهها، قواعد، گرایشات پنهان و تأثیرات مشخص در زندگی اجتماعی نمایان و تبیین شده، مورد تأکید قرار گیرند». «یک نظریه اجتماعی نظام یافته نه تنها میتواند به عنوان وسیلهای برای تبیین و فهم سیاست گذشته و حال به نظر آید، بلکه راهنمایی بالقوه، یا در واقع الزامی برای عمل سیاسی آینده است».
دکتر بیژن عبدلکریمی معتقد است برای فهم معنای «نظریه اجتماعی» حداقل باید میان پنج مفهوم تمایز قائل شویم:
الف. تفکر اجتماعی
Social Thought
ب. فلسفه اجتماعی یا سیاسی
Social/ Political Philosophy
ج. ایده اجتماعی
Social ldea
د. نظریه جامعه شناختی
Sociological Theory
هـ. نظریه اجتماعی
Social Theory
1. تفکر اجتماعی: برخلاف سوبژه دکارتی که «من»ی مستقل و منفک از جهان و دیگری است، پیوند با دیگری در سرشت انسان است و همان گونه که هایدگر به درستی تأکید می کند با دیگری بودن از اساسی ترین اوصاف ساختار وجودشناختی آدمی است. به بیان ساده تر، انسان بودن انسان در گرو عالَم و حیات اجتماعی اوست و او از زمانی که وارد این مرحله نوعی خود شده است همواره دارای فهم و تصوری از خویشتن، دیگری و نسبت خویش با دیگری بوده است. این فهم و تصور، بنیاد هر گونه تفکر اجتماعی است. مراد از کاربرد تعبیر «تفکر اجتماعی» این است که همان گونه که تفکر فلسفی (متافیزیکی) و نیز اندیشه علمی یگانه شیوه های تفکر نبوده، همواره در برابر بشر امکانات دیگری از تفکر وجود داشته است لذا همان گونه که فی المثل نحوه تفکر بودا، زرتشت یا مسیح را نمی توان تفکر فلسفی، در معنایی که متفکران یونانی همچون سقراط، افلاطون و ارسطو می اندیشیدند، نامید، نحوه فهم آنان را نیز از حیات اجتماعی نمی توان فلسفه اجتماعی یا سیاسی به معنای دقیق کلمه تلقی کرد. پس در میان اقوام گوناگون، همچون ایرانیان، هندیان یا چینیان و حتی در میان جوامع بدوی آفریقایی یا سرخپوستان آمریکایی نیز همواره نحوهای از تفکر اجتماعی بوده است، گرچه این سخن بدین معنا نیست که در میان آنان فلسفه سیاسی و اجتماعی به معنای یونانی آن وجود داشته است. بنابراین، تعبیر «تفکر اجتماعی» در اینجا به آن نحوه های تفکری در باب جامعه اشاره دارد که در سنت های نظری دیگری غیر از سنت متافیزیک یونانی شکل گرفته اند. این نحوه های تفکر غیرمتافیزیکی را می توان در اندیشه های اسطورهای دینی، عرفانی، شاعرانه، هنری و ... جستجو کرد.
2. فلسفه اجتماعی/ فلسفه سیاسی: مراد از فلسفه اجتماعی یا فلسفه سیاسی مشخصاً آن شیوه اندیشیدنی در باب حیات سیاسی و اجتماعی است که در سنت متافیزیک غربی شکل گرفته است، یعنی ترسیم یک نظام اجتماعی آرمانی بر اساس عقل بشری و استنتاج این نظام از یک سیستم فلسفی. نمونه های بارز فلسفه سیاسی و اجتماعی را میتوان در اندیشه اجتماعی فیلسوفانی چون افلاطون، ارسطو، هابس، لاک، کانت و هگل مشاهده کرد.
3. ایده اجتماعی: عموم انسان ها تصوری از خود، دیگران، نسبت خویش با دیگری و اساساً جامعه دارند، لیکن آنها غالباً در سپهر روشنی درباره حیات سیاسی و اجتماعی نمی اندیشند. آنها گاه به عمل اجتماعی، که اوج آن عمل سیاسی است، روی میآورند اما لزوماً به مقدمات نظری و نیز نتایج و پیامدهای نظری عمل سیاسی و اجتماعی خود نمیاندیشند. به تعبیر ساده تر، آنها فاقد «نظریه اجتماعی»، در معنای خاص کلمه هستند، هر چند که از «ایده اجتماعی»، به معنای درکی مبهم و ناروشن از وضع موجود و نیز از وضع مطلوب سیاسی و اجتماعی برخوردارند.
4. نظریه جامعه شناختی: مراد از نظریه جامعه شناختی نظریه ای است که بر اساس روش های علمی، مشخصاً روش های تجربی و مورد پذیرش علم جامعه شناسی، شکل گرفته یا بر اساس همین روش ها مورد ارزیابی و قضاوت قرار می گیرد.
5. نظریه اجتماعی: نظریه اجتماعی زمانی شکل می گیرد که ما آگاهانه تلاش کنیم حیات سیاسی و اجتماعی را تحت مقولات و مفاهیم روشنی تبیین کرده تا عمل سیاسی و اجتماعی را قاعدهمند سازیم.
بنا بر پاره ای از تعاریف، نظریه اجتماعی عبارتست از «هر شکل از نظریهپردازی انتزاعی در باره ماهیت جامعه انسانی، اقتصاد، و عمل اجتماعی». «یک نظریه اجتماعی می کوشد تا واقعیت زندگی اجتماعی را به طریقی منتزع کند که جنبهها، قواعد، گرایشات پنهان و تأثیرات مشخص در زندگی اجتماعی نمایان و تبیین شده، مورد تأکید قرار گیرند». «یک نظریه اجتماعی نظام یافته نه تنها میتواند به عنوان وسیلهای برای تبیین و فهم سیاست گذشته و حال به نظر آید، بلکه راهنمایی بالقوه، یا در واقع الزامی برای عمل سیاسی آینده است».
Forwarded from سیدجواد میری مینق
فیودور داستایفسکی و فردریش نیچه
در ایران نیچه به عنوان یکی از بزرگترین فیلسوفان آلمانی شناخته می شود و ایده نیهیلیسم به گونه ای به فلسفه نیچه گره خورده است ولی نکته ایی که در گفتمانهای فلسفی و جامعه شناسی کمتر به آن پرداخته می شود، جایگاه داستایوفسکی و تاثیر آن بر نیچه و اهمیت ژانر داستایوفسکی برای اندیشه فلسفی و بینش جامعه شناختی است. این به نظر من نکته ای است که در حوزه علوم انسانی در ایران از آن غفلت شده است و متفکری چون داستایوفسکی را صرفا در حالت کلیشه ای فهم می کنیم و او را در قامت یک رمان نویس میبینیم بی آنکه ابعاد نظری گفتمانش را مجتهدانه مورد بحث و گفتگوی نظری قرار دهیم. جالب است بدانیم ایده ی "اراده معطوف به قدرت" در فلسفه نیچه شباهت عمیقی به "راسکولنیکوف" در "جنایت و مکافات" داستایوفسکی دارد. نیچه "یادداشت های زیرزمینی" داستایوفسکی را دقیقا خوانده بود و در نامه ای که به دوست خودش فرانز اووربک (Franz Overbeck) در ۱۲ فوریه ۱۸۸۷ می نویسد درباره آثار داستایوفسکی سخن می گوید و او را "روانشناس" بزرگی معرفی می کند و میگوید او یکی از نادرترین اندیشمندان است که از او آموختم. به سخن دیگر، چرا امروز در ایران در حوزه جامعه شناسی و سوشیال تئوری اثری از داستایوفسکی نیست و آثار او صرفا به عنوان "ادبیات روسی" شناخته می شود در حالیکه نیچه او را یک روانشناس می پنداشت؟ به تعبیر دیگر، نشانه های زیادی وجود دارد که داستایوفسکی نه تنها ادیب بود و روانشناس بل فیلسوف و نظریه پرداز مهمی در حوزه جامعه شناسی (البته نه به معنای محدودی که این مفهوم در ایران دارد بل به معنای سوسیولوژی و سوشیال تئوری) است که نیاز به بازخوانی نوین دارد. البته می توان این پرسش را مطرح کرد که آیا نیچه روسی می دانست یا او آثار داستایوفسکی را به زبان دیگری خوانده است؟ جامعه شناسان و فیلسوفان ایرانی در این حوزه ورود نکرده اند و صرفا بر آراء نیچه در سنت آلمانی تکیه می کنند در حالیکه نشانه های بیشماری وجود دارد که نه تنها نیچه بل ماکس وبر هم متاثر از سنت فکری روسیه و مشخصا داستایوفسکی و تولستوی بوده اند. داستایوفسکی در ۱۸۲۱ به دنیا آمد و در ۱۸۸۱ دارفانی را وداع گفت و نیچه در ۱۸۴۴ یعنی ۲۳ سال پس از داستایوفسکی پا به عرصه وجود گذاشت و هنگامیکه نیچه ۳۷ سال بیش نداشت، داستایوفسکی چشم از جهان فروبسته بود. به عبارت دیگر، آثار داستایوفسکی یقیننا در کتابخانه شخصی نیچه وجود داشته است و فهم او از نیهیلیسم به نوعی در ارتباط با داستایوفسکی میباشد. به عنوان مثال، کتاب تسخیرشدگان (Бесы) در سال ۱۸۷۱-۱۸۷۲ برای نخستین بار منتشر میگردد و این کتاب یکی از آثار مهم در باب نیهیلیسم است و در هنگام نشر آن نیچه ۲۷ ساله است و او چون فرانسه می دانسته است به احتمال قوی از طریق این زبان با آثار داستایوفسکی آشنایی پیدا کرده است. داستایوفسکی در فرازی در کتاب تسخیرشدگان (به فارسی شیاطین ترجمه شده است) به نکته ای اشاره می کند و می گوید
"امروز صاحبان فکر اصیل بسیار کمند" (۱۳۹۱. ۵۶۶).
یکی از دغدغه های فلسفی در سنت قاره ای همین مفهوم "تفکر اصیل" است که هم نیچه و هم هایدگر برای عبور از نیهیلیسم در باب آن سخن گفته اند و جالب است که در گفتگوهای داستایوفسکی در Бесы این دغدغه به زبانی گویا ترسیم شده است ولی ما کمتر به آن پرداخته ایم. برای بازیابی جایگاه داستایوفسکی در سپهر اندیشه در ایران نیاز به شکستن انگاره داستایوفسکی ادیب داریم تا بتوانیم مانند نیچه یا زیگموند باومن با داستایوفسکی مواجهه پیدا کنیم.
سید جواد میری
Gide, André. Dostoevsky. Telegraph Books, 1981.
@seyedjavadmiri
در ایران نیچه به عنوان یکی از بزرگترین فیلسوفان آلمانی شناخته می شود و ایده نیهیلیسم به گونه ای به فلسفه نیچه گره خورده است ولی نکته ایی که در گفتمانهای فلسفی و جامعه شناسی کمتر به آن پرداخته می شود، جایگاه داستایوفسکی و تاثیر آن بر نیچه و اهمیت ژانر داستایوفسکی برای اندیشه فلسفی و بینش جامعه شناختی است. این به نظر من نکته ای است که در حوزه علوم انسانی در ایران از آن غفلت شده است و متفکری چون داستایوفسکی را صرفا در حالت کلیشه ای فهم می کنیم و او را در قامت یک رمان نویس میبینیم بی آنکه ابعاد نظری گفتمانش را مجتهدانه مورد بحث و گفتگوی نظری قرار دهیم. جالب است بدانیم ایده ی "اراده معطوف به قدرت" در فلسفه نیچه شباهت عمیقی به "راسکولنیکوف" در "جنایت و مکافات" داستایوفسکی دارد. نیچه "یادداشت های زیرزمینی" داستایوفسکی را دقیقا خوانده بود و در نامه ای که به دوست خودش فرانز اووربک (Franz Overbeck) در ۱۲ فوریه ۱۸۸۷ می نویسد درباره آثار داستایوفسکی سخن می گوید و او را "روانشناس" بزرگی معرفی می کند و میگوید او یکی از نادرترین اندیشمندان است که از او آموختم. به سخن دیگر، چرا امروز در ایران در حوزه جامعه شناسی و سوشیال تئوری اثری از داستایوفسکی نیست و آثار او صرفا به عنوان "ادبیات روسی" شناخته می شود در حالیکه نیچه او را یک روانشناس می پنداشت؟ به تعبیر دیگر، نشانه های زیادی وجود دارد که داستایوفسکی نه تنها ادیب بود و روانشناس بل فیلسوف و نظریه پرداز مهمی در حوزه جامعه شناسی (البته نه به معنای محدودی که این مفهوم در ایران دارد بل به معنای سوسیولوژی و سوشیال تئوری) است که نیاز به بازخوانی نوین دارد. البته می توان این پرسش را مطرح کرد که آیا نیچه روسی می دانست یا او آثار داستایوفسکی را به زبان دیگری خوانده است؟ جامعه شناسان و فیلسوفان ایرانی در این حوزه ورود نکرده اند و صرفا بر آراء نیچه در سنت آلمانی تکیه می کنند در حالیکه نشانه های بیشماری وجود دارد که نه تنها نیچه بل ماکس وبر هم متاثر از سنت فکری روسیه و مشخصا داستایوفسکی و تولستوی بوده اند. داستایوفسکی در ۱۸۲۱ به دنیا آمد و در ۱۸۸۱ دارفانی را وداع گفت و نیچه در ۱۸۴۴ یعنی ۲۳ سال پس از داستایوفسکی پا به عرصه وجود گذاشت و هنگامیکه نیچه ۳۷ سال بیش نداشت، داستایوفسکی چشم از جهان فروبسته بود. به عبارت دیگر، آثار داستایوفسکی یقیننا در کتابخانه شخصی نیچه وجود داشته است و فهم او از نیهیلیسم به نوعی در ارتباط با داستایوفسکی میباشد. به عنوان مثال، کتاب تسخیرشدگان (Бесы) در سال ۱۸۷۱-۱۸۷۲ برای نخستین بار منتشر میگردد و این کتاب یکی از آثار مهم در باب نیهیلیسم است و در هنگام نشر آن نیچه ۲۷ ساله است و او چون فرانسه می دانسته است به احتمال قوی از طریق این زبان با آثار داستایوفسکی آشنایی پیدا کرده است. داستایوفسکی در فرازی در کتاب تسخیرشدگان (به فارسی شیاطین ترجمه شده است) به نکته ای اشاره می کند و می گوید
"امروز صاحبان فکر اصیل بسیار کمند" (۱۳۹۱. ۵۶۶).
یکی از دغدغه های فلسفی در سنت قاره ای همین مفهوم "تفکر اصیل" است که هم نیچه و هم هایدگر برای عبور از نیهیلیسم در باب آن سخن گفته اند و جالب است که در گفتگوهای داستایوفسکی در Бесы این دغدغه به زبانی گویا ترسیم شده است ولی ما کمتر به آن پرداخته ایم. برای بازیابی جایگاه داستایوفسکی در سپهر اندیشه در ایران نیاز به شکستن انگاره داستایوفسکی ادیب داریم تا بتوانیم مانند نیچه یا زیگموند باومن با داستایوفسکی مواجهه پیدا کنیم.
سید جواد میری
Gide, André. Dostoevsky. Telegraph Books, 1981.
@seyedjavadmiri
شریعتی؛ شاید وقتی دیگر!!!
هنوز چیزی نگفته نهیب به خود می زنیم مبادا که سخنی به ناروا بر زبان برانیم و موجبات خشم کسان را فراهم آوریم من مانده ام آخر کی می شود این حرف های ترس خورده را که راه نفس را تنگ کرده است بی هیچ ابایی بر زبان ساری و جاری کنیم و انگ احساسی اندیشی و رومانتیسیم نخوریم. وقتی با حرارت سخن از شریعتی می گوییم عاشق سینه چاکش نیستیم بل تذکار به این می دهیم که در این تاریخ سترون و فسرده ای که پیش چشم داریم همه را به یک چوب نرانیم. مگر ما در برهوت فرهنگی مان چند نفر مثل شریعتی داریم هنوز هم که هنوز است در تشخیص سره از ناسره به خطا می رویم بعد از گذشت چهل سال من معتقدم تالی صالح برای متفکری مثل شریعتی به اندازه خود شریعتی غریب است بل بیشتر. شریعتی همین طوری اش هم نه امام است نه آیت الله هست نه حجت الاسلام. نه استاد است نه مرشد. یک آکادمیسین خودانتقادگر است که بیشتر از همه طبقه ی خودش را به بوته ی نقد کشیده است. چرا حتی با او به مثابه یک متن برخورد نکرده ایم چرا او را حتی از خانه ی خودش که دانشگاه است بیرون کرده ایم بماند که چه بسیار کسان که دست به تکفیرش زده اند و می زنند. کاربرد صفت بهداشتی یا غیر بهداشتی برای تفکرات شریعتی نوعی تف سربالاست آن هم نادقیق و از سر تفنن. چرا ذوق ورزی هایمان را به کسانی که هم قد و قواره ی خودمان هست مختص نمی کنیم. شریعتی باید خوانده شود نقد شود تا جایگزینانش ظهور پیدا کنند و از زیر سایه اش بیرون بیایند. شریعتی با تفکر آینده ی ما ربط پیدا می کند دریغ که ما حتی متفکرین حال حاضر خویش را هم احترام نمی کنیم. شریعتی کار بزرگی نکرده است سعی کرده است نسبت به سنت تاریخی خویش وفادار باشد در حالی که زیست جهان مدرن را هم به رسمیت شناخته است همین کار کوچک او از عهده چه بسیاران که نیامده است و نمی آید.
هنوز چیزی نگفته نهیب به خود می زنیم مبادا که سخنی به ناروا بر زبان برانیم و موجبات خشم کسان را فراهم آوریم من مانده ام آخر کی می شود این حرف های ترس خورده را که راه نفس را تنگ کرده است بی هیچ ابایی بر زبان ساری و جاری کنیم و انگ احساسی اندیشی و رومانتیسیم نخوریم. وقتی با حرارت سخن از شریعتی می گوییم عاشق سینه چاکش نیستیم بل تذکار به این می دهیم که در این تاریخ سترون و فسرده ای که پیش چشم داریم همه را به یک چوب نرانیم. مگر ما در برهوت فرهنگی مان چند نفر مثل شریعتی داریم هنوز هم که هنوز است در تشخیص سره از ناسره به خطا می رویم بعد از گذشت چهل سال من معتقدم تالی صالح برای متفکری مثل شریعتی به اندازه خود شریعتی غریب است بل بیشتر. شریعتی همین طوری اش هم نه امام است نه آیت الله هست نه حجت الاسلام. نه استاد است نه مرشد. یک آکادمیسین خودانتقادگر است که بیشتر از همه طبقه ی خودش را به بوته ی نقد کشیده است. چرا حتی با او به مثابه یک متن برخورد نکرده ایم چرا او را حتی از خانه ی خودش که دانشگاه است بیرون کرده ایم بماند که چه بسیار کسان که دست به تکفیرش زده اند و می زنند. کاربرد صفت بهداشتی یا غیر بهداشتی برای تفکرات شریعتی نوعی تف سربالاست آن هم نادقیق و از سر تفنن. چرا ذوق ورزی هایمان را به کسانی که هم قد و قواره ی خودمان هست مختص نمی کنیم. شریعتی باید خوانده شود نقد شود تا جایگزینانش ظهور پیدا کنند و از زیر سایه اش بیرون بیایند. شریعتی با تفکر آینده ی ما ربط پیدا می کند دریغ که ما حتی متفکرین حال حاضر خویش را هم احترام نمی کنیم. شریعتی کار بزرگی نکرده است سعی کرده است نسبت به سنت تاریخی خویش وفادار باشد در حالی که زیست جهان مدرن را هم به رسمیت شناخته است همین کار کوچک او از عهده چه بسیاران که نیامده است و نمی آید.
Forwarded from سیدجواد میری مینق
🔶🔸تأمل در معنا و مفهوم «نظریه اجتماعی»!
▫تفکر اجتماعی
Social Thought
▫فلسفه اجتماعی یا سیاسی
Social/ Political Philosophy
▫ایده اجتماعی
Social ldea
▫نظریه جامعه شناختی
Sociological Theory
▫نظریه اجتماعی
Social Theory
🔶🔸سخنران: دکتر محمد حسن علایی
مکان: خیابان انقلاب بعد از دانشگاه تهران. کافه گرام
زمان: یکشنبه25 آذر-ساعت14
@seyedjavadmiri
▫تفکر اجتماعی
Social Thought
▫فلسفه اجتماعی یا سیاسی
Social/ Political Philosophy
▫ایده اجتماعی
Social ldea
▫نظریه جامعه شناختی
Sociological Theory
▫نظریه اجتماعی
Social Theory
🔶🔸سخنران: دکتر محمد حسن علایی
مکان: خیابان انقلاب بعد از دانشگاه تهران. کافه گرام
زمان: یکشنبه25 آذر-ساعت14
@seyedjavadmiri
Voice 003.m4a
36.8 MB
بررسی الگوهای آموزش جامعه شناسی در دانشگاه ها و موسسات آموزشی ایران!
دکتر سید جواد میری می پرسد آیا جامعه شناسی ما به بستر جامعه ایرانی التفات داشته است آیا به شعر، که تا به این میزان در ذهن و زبان ایرانی رسوخ دارد التفات داشته است آیا جامعه شناسی ادبیات ما می تواند به صرف توجه به رمان اکتفا کند آیا جامعه شناسی ما به فقه که تا این میزان در تار و پود جامعه ما تنیده است توجه می کند آیا جامعه شناسی ما به نفوذ آموزه های شیعی در ناخودآگاه جمعی ایرانی توجه می کند آیا جامعه شناسی ما می تواند صرفا به بازتولید تجربه یوروسنتریکی از جهان بپردازد آیا مقصود از همه ی اینها بومی سازی جامعه شناسی است؟
میری اذعان می کند پذیرش تقسیم بندی غربی/بومی از جانب ما معقول نمی نماید وی همچنین از جریان اسلامی سازی با شدت و حدت تبرا می جوید؛ وی تذکار می دهد باید از صبغه بورژوازیستی جامعه شناسی به تعبیر مارکسی آن فاصله گرفت؛ نباید تخیل و بینش سی رایت میلزی را فقط در محدوده میلزی آن به کار برد و باید گستره ی تخیل را به همه ی ساحات زیست جهان ایرانی تعمیم داد میری با تاکید می افزاید ای بسا تکست بوک جامعه شناسی در ایران باید به روز تر شود.
دکتر سید جواد میری می پرسد آیا جامعه شناسی ما به بستر جامعه ایرانی التفات داشته است آیا به شعر، که تا به این میزان در ذهن و زبان ایرانی رسوخ دارد التفات داشته است آیا جامعه شناسی ادبیات ما می تواند به صرف توجه به رمان اکتفا کند آیا جامعه شناسی ما به فقه که تا این میزان در تار و پود جامعه ما تنیده است توجه می کند آیا جامعه شناسی ما به نفوذ آموزه های شیعی در ناخودآگاه جمعی ایرانی توجه می کند آیا جامعه شناسی ما می تواند صرفا به بازتولید تجربه یوروسنتریکی از جهان بپردازد آیا مقصود از همه ی اینها بومی سازی جامعه شناسی است؟
میری اذعان می کند پذیرش تقسیم بندی غربی/بومی از جانب ما معقول نمی نماید وی همچنین از جریان اسلامی سازی با شدت و حدت تبرا می جوید؛ وی تذکار می دهد باید از صبغه بورژوازیستی جامعه شناسی به تعبیر مارکسی آن فاصله گرفت؛ نباید تخیل و بینش سی رایت میلزی را فقط در محدوده میلزی آن به کار برد و باید گستره ی تخیل را به همه ی ساحات زیست جهان ایرانی تعمیم داد میری با تاکید می افزاید ای بسا تکست بوک جامعه شناسی در ایران باید به روز تر شود.