هنوز آن چشم شهلا یادم آید
هنوز آن روی زیبا یادم آید
هنوز آن لعل خندان نگه سوز
هنوز آن چشم گویا یادم آید
هنوز آن ژاله ها کان شب فشاندی
ز چشم مست شهلا یادم آید
چو من نوشیدمت اشک و تو گفتی
بنوش آری گوارا یادم آید
هنوز آن شب که سر بر دامن من
نهاده بودی آنجا... یادم آید
هنوز آن شب که افشاندی به رویم
دو زلف غالیاسا یادم آید
هنوز آن شب که با صد شوق از پای
همی بوسیدمت تا ... یادم آید
هنوز آن شب که می بوییدمت موی
چنان شب بوی بویا یادم آید
هنوز آن شب که می گفتی مبادا
فراموشم کنی ها... یادم آید
هنوز آن شب گه می گفتم جوانی
تو می گفتی دریغا یادم آید
سخن می گفتمت تا از جدایی
تو می گفتی مبادا... یادم آید
همی افشردمت در پیکر خویش
برو دوش فریبا یادم آید
همی افکندمت در چشم پر ناز
نگاه پر تمنا یادم آید
منت گیسوی بر رخ می فشاندم
تو می گفتی خدایا یادم آید
سپس میگفتی از نازم مرنجی
مباد ایدوست و ایا، یادم آید
ز شوق وصل من اندوه و غم را
بسر میکوفتی پا یادم آید
به جای دوست ازبیگانه و خویش
نبودت هیچ پروا یادم آید
که می گفتی چو می رفتم ز سویت
مرو یا زود بازا یادم آید
که می پرسید در پایان هر هجر
لبت حال لب ما یادم آید
هنوزم دست در دست تو گشتن
به باغ و دشت و صحرا یادم آید
قرار و وعده و سوگند و پیمان
فراموشت شد اما یادم آید
حساب سال و ماهم نیست اما
گرفتار توام تا یادم آید
#مظاهرمصفا
دریغ و درد 🖤درگذشت استاد برجسته شعرو ادب فارسی
یادش گرامی و نامش به نیکی ماندگار
@sobhoher
هنوز آن روی زیبا یادم آید
هنوز آن لعل خندان نگه سوز
هنوز آن چشم گویا یادم آید
هنوز آن ژاله ها کان شب فشاندی
ز چشم مست شهلا یادم آید
چو من نوشیدمت اشک و تو گفتی
بنوش آری گوارا یادم آید
هنوز آن شب که سر بر دامن من
نهاده بودی آنجا... یادم آید
هنوز آن شب که افشاندی به رویم
دو زلف غالیاسا یادم آید
هنوز آن شب که با صد شوق از پای
همی بوسیدمت تا ... یادم آید
هنوز آن شب که می بوییدمت موی
چنان شب بوی بویا یادم آید
هنوز آن شب که می گفتی مبادا
فراموشم کنی ها... یادم آید
هنوز آن شب گه می گفتم جوانی
تو می گفتی دریغا یادم آید
سخن می گفتمت تا از جدایی
تو می گفتی مبادا... یادم آید
همی افشردمت در پیکر خویش
برو دوش فریبا یادم آید
همی افکندمت در چشم پر ناز
نگاه پر تمنا یادم آید
منت گیسوی بر رخ می فشاندم
تو می گفتی خدایا یادم آید
سپس میگفتی از نازم مرنجی
مباد ایدوست و ایا، یادم آید
ز شوق وصل من اندوه و غم را
بسر میکوفتی پا یادم آید
به جای دوست ازبیگانه و خویش
نبودت هیچ پروا یادم آید
که می گفتی چو می رفتم ز سویت
مرو یا زود بازا یادم آید
که می پرسید در پایان هر هجر
لبت حال لب ما یادم آید
هنوزم دست در دست تو گشتن
به باغ و دشت و صحرا یادم آید
قرار و وعده و سوگند و پیمان
فراموشت شد اما یادم آید
حساب سال و ماهم نیست اما
گرفتار توام تا یادم آید
#مظاهرمصفا
دریغ و درد 🖤درگذشت استاد برجسته شعرو ادب فارسی
یادش گرامی و نامش به نیکی ماندگار
@sobhoher
Forwarded from اتچ بات
"تحلیلی بر زندگی و زمانه و آثار سعدی"
گفتگوی تلویزیونی دکتر #مظاهرمصفا با موضوع زندگی و آثار #سعدی.
این گفتگو احتمالا در اواخر دههی ۱۳۴۰ انجام شده است.
@sobhosher
گفتگوی تلویزیونی دکتر #مظاهرمصفا با موضوع زندگی و آثار #سعدی.
این گفتگو احتمالا در اواخر دههی ۱۳۴۰ انجام شده است.
@sobhosher
Telegram
attach 📎
صبح و شعر
"تحلیلی بر زندگی و زمانه و آثار سعدی" گفتگوی تلویزیونی دکتر #مظاهرمصفا با موضوع زندگی و آثار #سعدی. این گفتگو احتمالا در اواخر دههی ۱۳۴۰ انجام شده است. @sobhosher
Telegram
صبح و شعر
"تحلیلی بر زندگی و زمانه و آثار سعدی"
گفتگوی تلویزیونی دکتر #مظاهرمصفا با موضوع زندگی و آثار #سعدی.
این گفتگو احتمالا در اواخر دههی ۱۳۴۰ انجام شده است.
@sobhosher
گفتگوی تلویزیونی دکتر #مظاهرمصفا با موضوع زندگی و آثار #سعدی.
این گفتگو احتمالا در اواخر دههی ۱۳۴۰ انجام شده است.
@sobhosher