📚آنچه بزرگترین نویسندگان و شاعران دنیا #روزانه انجام میدادند.
🔺به نظر #مصطفی_مستور، نویسنده نامآشنای کشور و خالق
« #روی_ماه_خداوندراببوس»
« #عشق_وچیزهای_دیگر»، « #زیرنورکم»، « #تهران_دربعدازظهر»، «#بهترین_شکل_ممکن» #داستان_نویسی یک نوع کار ابلهانهای است که اگر کسی به معنای واقعی کلمه بخواهد داستان بنویسد، دست به کار احمقانهای میزند
و (دليل )آن هم این است که هر داستان با یک عدم تعادل شروع میشود.
🔻در حقیقت، یک چیزی باید از نقطهای خارج شود تا داستان بتواند شروع شود. این عدم تعادل و از هم گسیختگی، اصلاً وضعیت مطلوب و جذابی نیست و بسیار آزاردهنده است. برای مثال، فرض کنید که بخواهید راجع به مرگ یا طلاق، یک داستان بنویسید؛ تا چه اندازه زجرآور و تلخ است؟ اگر بخواهید یک داستان درخشان و خیرهکننده راجع به این موضوعات بنویسید، باید به صحنهای زل بزنید که ما خیلی دوست نداریم آن صحنه را ببینیم، اما نویسنده باید ساعتها و ماهها به آن فکر کند تا بتواند یافتههای جدیدی را در آن ببینید و بنویسد. بنابراین، هم جمعآوری اطلاعات برای این داستان سخت میشود و هم نوشتن آن زجرآور است.
🔺اتفاق بدتر زمانی است که شما این کار تلخ و سخت را انجام میدهید، اما آن موفقیت حاصل نمیشود و هدفی که به دنبال آن بودید، ایجاد نمیشود. اگر شما با تمام آن رنجهایی که داشتید، نتوانید موفقیتی در این داستان کسب کنید و کتابتان تأثیری بر مخاطب نگذارد، بسیار ناراحتکننده میشود.
🔻وقت #نوشتن در مورد آنچه که میخواهم بگویم فکر میکنم و به مخاطب فکر نمیکنم. بدین معنا که به چگونه گفتن داستان به او فکر میکنم. به نظرم نوشتن داستانهای ساده به مراتب سختتر از نوشتن کتابهای پیچیده است؛ زیرا در یک داستان پیچیده شما در فضای رهایی قرار دارید و میتوانید هر حرفی را بزنید؛ در حالی که در داستان ساده باید حواستان باشد که مبادا مخاطب از آن جدا شود. به نظرم تنها چیزی که باید نویسنده مراقب باشد تا در داستان خود بیاورد، مواجهه مستقیم با هستی و زندگی است. در حقیقت نویسنده نباید دروغ بگوید حتی اگر آن دروغ برای مخاطب خوشایند باشد. قطعاً اولین کسی که میفهمد نویسنده دروغ گفته است، مخاطب اوست. او به راحتی میتواند به ما بگوید که در کدام جمله راست گفتهایم و در کدامیک دروغ.
آثار اورا در كانال صبح و شعر ببينيد👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
@sobhosher
🔺به نظر #مصطفی_مستور، نویسنده نامآشنای کشور و خالق
« #روی_ماه_خداوندراببوس»
« #عشق_وچیزهای_دیگر»، « #زیرنورکم»، « #تهران_دربعدازظهر»، «#بهترین_شکل_ممکن» #داستان_نویسی یک نوع کار ابلهانهای است که اگر کسی به معنای واقعی کلمه بخواهد داستان بنویسد، دست به کار احمقانهای میزند
و (دليل )آن هم این است که هر داستان با یک عدم تعادل شروع میشود.
🔻در حقیقت، یک چیزی باید از نقطهای خارج شود تا داستان بتواند شروع شود. این عدم تعادل و از هم گسیختگی، اصلاً وضعیت مطلوب و جذابی نیست و بسیار آزاردهنده است. برای مثال، فرض کنید که بخواهید راجع به مرگ یا طلاق، یک داستان بنویسید؛ تا چه اندازه زجرآور و تلخ است؟ اگر بخواهید یک داستان درخشان و خیرهکننده راجع به این موضوعات بنویسید، باید به صحنهای زل بزنید که ما خیلی دوست نداریم آن صحنه را ببینیم، اما نویسنده باید ساعتها و ماهها به آن فکر کند تا بتواند یافتههای جدیدی را در آن ببینید و بنویسد. بنابراین، هم جمعآوری اطلاعات برای این داستان سخت میشود و هم نوشتن آن زجرآور است.
🔺اتفاق بدتر زمانی است که شما این کار تلخ و سخت را انجام میدهید، اما آن موفقیت حاصل نمیشود و هدفی که به دنبال آن بودید، ایجاد نمیشود. اگر شما با تمام آن رنجهایی که داشتید، نتوانید موفقیتی در این داستان کسب کنید و کتابتان تأثیری بر مخاطب نگذارد، بسیار ناراحتکننده میشود.
🔻وقت #نوشتن در مورد آنچه که میخواهم بگویم فکر میکنم و به مخاطب فکر نمیکنم. بدین معنا که به چگونه گفتن داستان به او فکر میکنم. به نظرم نوشتن داستانهای ساده به مراتب سختتر از نوشتن کتابهای پیچیده است؛ زیرا در یک داستان پیچیده شما در فضای رهایی قرار دارید و میتوانید هر حرفی را بزنید؛ در حالی که در داستان ساده باید حواستان باشد که مبادا مخاطب از آن جدا شود. به نظرم تنها چیزی که باید نویسنده مراقب باشد تا در داستان خود بیاورد، مواجهه مستقیم با هستی و زندگی است. در حقیقت نویسنده نباید دروغ بگوید حتی اگر آن دروغ برای مخاطب خوشایند باشد. قطعاً اولین کسی که میفهمد نویسنده دروغ گفته است، مخاطب اوست. او به راحتی میتواند به ما بگوید که در کدام جمله راست گفتهایم و در کدامیک دروغ.
آثار اورا در كانال صبح و شعر ببينيد👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
@sobhosher