#زرتشت اهل ری بود
از دكتر فريدون جنيدی
بخش نخست:
جهانيان «زرتشت» را پيامبری ايرانی می دانند و «گات ها» –که در کنار ديگر کتاب ها، از آتش سوزان اسکندر، سالم به دست ما رسيده است- سروده زرتشت است.
اينها همه برآمده از فرهنگ ايران است، چرا که همه اديان ديگری که پديد آمده اند فرهنگساز هستند، مگر دين ايران به اين معنا که ديگر اديان، همگی بر فرهنگ های کشورها و ملت هايی که آن اديان را پذيرفته اند تاثيراتی گذاشته اند و اين تنها دين ايرانی است که خود، از فرهنگ اين مرز و بوم برآمده و با فرهنگ آن همخوان و همراه است.
«ايرانيان» در هر جای جهان که باشند حق دارند «زرتشت» را از خودشان بدانند و البته در بعضی نقاط تعصب هايی در اين زمينه هست مثلا مردم «آذربايجان»، زرتشت را از خودشان می دانند و با تکيه به برخی روايات و با توجه به مرکزيت موبدان ساسانی در آتشکده «آذرگشسپ» آذربايجان، زرتشت را از آن ديار می دانند و يا در ميان «کردان» تعصب ويژه ای هست که زرتشت «کرد» بوده است. يا در «افغانستان» مردم، زرتشت را اهل «بلخ» می دانند. زيرا «لهراسب» پدر «گشتاسب شاه» در «آتشکده بلخ» نيايش می کرده است. ديگر اينکه بر اساس اخباری که امروزه به دست ما رسيده است، زرتشت هنگام نيايش و ستايش خداوند يکتا در آتشکده «نوبهار بلخ» و به دست يک مرد تورانی به نام «تور براتور» کشته می شود بنابر اين افغان ها هم زرتشت را از خودشان می دانند!
در تاجيکستان هم وضع چنين است، زيرا بسياری از رودهايی که در اوستا از آنها ياد شده است، چون «ونگهويی داييتی» و «ارنگ» که همان «آمو دريا» و «سير دريا» باشند، در تاجيکستان روان هستند و ديگر اينکه بر پايه پژوهش هايی که انجام داده ام، تاجيکستان خاستگاه نژاد آريا بوده که در اوستا و متون پهلوی از آن با نام «ائیرینه وئیجنگه» یا «ايران ويج» ياد شده است.
«ايران ويج» ياد شده در اوستا، همين «تاجيکستان» امروزی است. زيرا ما دراوستا در آغاز ونديداد، بخشی تاريخی-جغرافیایی داريم که در آنجا آمده است:
نخستين سرزمينی که من –اهورا مزدا- من بيافريدم «ايران ویج» بود، دومين سرزمين«خوارزم»، سومين آن «سغد» (همان سمرقند و بخارا) و چهارمين سرزمين که همان «مرو» باشد.
ترکمنستان نام «مرو» را به «ماری» دگرگون کرده است تا نشانه های فرهنگی ايران را از ميان ببرد يا نام شهر باستانی «چهار جو» که به معنی چهار جوی آب است و چهار رشته از رودهای پر آبی که از سرچشمه های «آمو دريا» هستند از آنجا سرچشمه می گيرد را به «ترکمن آباد» ديگر کرده است!
از سوی ديگر در «مهر يشت»، بندی هست که ايران ويج جايی است که در آن رودهای «ناوتاک» يعنی قابل کشتيرانی، سر به صخره ها می کوبند و به طرف دريا می روند. اندکی انديشه در مورد همين فراز نشان می دهد که چگونه می شود اگر رودی سر به صخره ها بکوبد، قابل کشتيرانی هم باشد؟ پاسخ اينکه دو رود «آمودريا» و «سير دريا» که در تاجيکستان جريان دارند، از کوهای «پامير» سرچشمه می گيرند و هنگاميکه به دشت رسيدند قابل کشتيرانی خواهند بود و به سمت دريا روان می شوند. منظور همان دريای «خوارزم» است که امروز با نام روسی «آرال» خوانده می شود و از زمان باستان نام آن «خوارزم» بوده است. پس چنين جايی ديگر از تاجيکستان نمی تواند باشد و از آن همه ایرانیان است. ما افتخار می کنيم که تاجیکان گرامی بيدار و زنده باشند و
نسبت به ارزش های فرهنگی و تاريخ کهن ايران، حساس. هر چقدر آنها بيدارتر و زنده تر باشند، اميد است که به خواب رفتگان اين سوی مرز نيز، اندک اندک بيدار شوند. به هر روی، چون «ايران ويج»، مرکز نژاد و تخمه آرياييان در تاجيکستان بوده است، تاجيک ها «زرتشت» را ازخودشان می دانند، در حالی که زرتشت در هيچ کجا نگفته است که من، خود از ايران ويج بوده ام. اين گرايش که همه ايرانيان برای نمونه زرتشت يا رستم را از قوم و قبيله خودشان بدانند، نشانه يک انديشه آگاه ملی است و بر آمده از باليدن ملی، ولی خويشکاری پژوهشگر اين است که «راستی» را بيان کند.
اگر راست اين ماجرا از من می خواهيد بشنويد، زرتشت اهل «ری» بوده است. در بندهای 16 تا 19 «يسنا 19» آشکارا اين موضوع بيان شده است که زرتشت اهل «ری» بوده است. ولی امروز هيچ کسی در ری نيست که سخت گيری داشته باشد تا بگويد زرتشت اهل ری بوده است. براستی زرتشت «رازی» نبوده است، بلکه ايرانی بوده و وابسته به تمام ايرانيان و هر ايرانی حق دارد اين بازمانده فرهنگی را چون ديگر بازمانده های فرهنگی مان، از خود بداند.
نمونه دیگر نوروز است...
در پايان هنگام (دوره) «جمشيدی» که چند هزار سال به طول انجاميده چشمان نياکان ما به آسمان بوده، چرا که تمام خوبی ها و بدی ها را از آسمان می ديدند. چون: برف، باران، تگرگ، تندر و روشنايی خورشيد جان بخش و ماه شب پيما، ستارگان، سيل، يخبندان و ...
ادامه دارد...
@sobhosher
از دكتر فريدون جنيدی
بخش نخست:
جهانيان «زرتشت» را پيامبری ايرانی می دانند و «گات ها» –که در کنار ديگر کتاب ها، از آتش سوزان اسکندر، سالم به دست ما رسيده است- سروده زرتشت است.
اينها همه برآمده از فرهنگ ايران است، چرا که همه اديان ديگری که پديد آمده اند فرهنگساز هستند، مگر دين ايران به اين معنا که ديگر اديان، همگی بر فرهنگ های کشورها و ملت هايی که آن اديان را پذيرفته اند تاثيراتی گذاشته اند و اين تنها دين ايرانی است که خود، از فرهنگ اين مرز و بوم برآمده و با فرهنگ آن همخوان و همراه است.
«ايرانيان» در هر جای جهان که باشند حق دارند «زرتشت» را از خودشان بدانند و البته در بعضی نقاط تعصب هايی در اين زمينه هست مثلا مردم «آذربايجان»، زرتشت را از خودشان می دانند و با تکيه به برخی روايات و با توجه به مرکزيت موبدان ساسانی در آتشکده «آذرگشسپ» آذربايجان، زرتشت را از آن ديار می دانند و يا در ميان «کردان» تعصب ويژه ای هست که زرتشت «کرد» بوده است. يا در «افغانستان» مردم، زرتشت را اهل «بلخ» می دانند. زيرا «لهراسب» پدر «گشتاسب شاه» در «آتشکده بلخ» نيايش می کرده است. ديگر اينکه بر اساس اخباری که امروزه به دست ما رسيده است، زرتشت هنگام نيايش و ستايش خداوند يکتا در آتشکده «نوبهار بلخ» و به دست يک مرد تورانی به نام «تور براتور» کشته می شود بنابر اين افغان ها هم زرتشت را از خودشان می دانند!
در تاجيکستان هم وضع چنين است، زيرا بسياری از رودهايی که در اوستا از آنها ياد شده است، چون «ونگهويی داييتی» و «ارنگ» که همان «آمو دريا» و «سير دريا» باشند، در تاجيکستان روان هستند و ديگر اينکه بر پايه پژوهش هايی که انجام داده ام، تاجيکستان خاستگاه نژاد آريا بوده که در اوستا و متون پهلوی از آن با نام «ائیرینه وئیجنگه» یا «ايران ويج» ياد شده است.
«ايران ويج» ياد شده در اوستا، همين «تاجيکستان» امروزی است. زيرا ما دراوستا در آغاز ونديداد، بخشی تاريخی-جغرافیایی داريم که در آنجا آمده است:
نخستين سرزمينی که من –اهورا مزدا- من بيافريدم «ايران ویج» بود، دومين سرزمين«خوارزم»، سومين آن «سغد» (همان سمرقند و بخارا) و چهارمين سرزمين که همان «مرو» باشد.
ترکمنستان نام «مرو» را به «ماری» دگرگون کرده است تا نشانه های فرهنگی ايران را از ميان ببرد يا نام شهر باستانی «چهار جو» که به معنی چهار جوی آب است و چهار رشته از رودهای پر آبی که از سرچشمه های «آمو دريا» هستند از آنجا سرچشمه می گيرد را به «ترکمن آباد» ديگر کرده است!
از سوی ديگر در «مهر يشت»، بندی هست که ايران ويج جايی است که در آن رودهای «ناوتاک» يعنی قابل کشتيرانی، سر به صخره ها می کوبند و به طرف دريا می روند. اندکی انديشه در مورد همين فراز نشان می دهد که چگونه می شود اگر رودی سر به صخره ها بکوبد، قابل کشتيرانی هم باشد؟ پاسخ اينکه دو رود «آمودريا» و «سير دريا» که در تاجيکستان جريان دارند، از کوهای «پامير» سرچشمه می گيرند و هنگاميکه به دشت رسيدند قابل کشتيرانی خواهند بود و به سمت دريا روان می شوند. منظور همان دريای «خوارزم» است که امروز با نام روسی «آرال» خوانده می شود و از زمان باستان نام آن «خوارزم» بوده است. پس چنين جايی ديگر از تاجيکستان نمی تواند باشد و از آن همه ایرانیان است. ما افتخار می کنيم که تاجیکان گرامی بيدار و زنده باشند و
نسبت به ارزش های فرهنگی و تاريخ کهن ايران، حساس. هر چقدر آنها بيدارتر و زنده تر باشند، اميد است که به خواب رفتگان اين سوی مرز نيز، اندک اندک بيدار شوند. به هر روی، چون «ايران ويج»، مرکز نژاد و تخمه آرياييان در تاجيکستان بوده است، تاجيک ها «زرتشت» را ازخودشان می دانند، در حالی که زرتشت در هيچ کجا نگفته است که من، خود از ايران ويج بوده ام. اين گرايش که همه ايرانيان برای نمونه زرتشت يا رستم را از قوم و قبيله خودشان بدانند، نشانه يک انديشه آگاه ملی است و بر آمده از باليدن ملی، ولی خويشکاری پژوهشگر اين است که «راستی» را بيان کند.
اگر راست اين ماجرا از من می خواهيد بشنويد، زرتشت اهل «ری» بوده است. در بندهای 16 تا 19 «يسنا 19» آشکارا اين موضوع بيان شده است که زرتشت اهل «ری» بوده است. ولی امروز هيچ کسی در ری نيست که سخت گيری داشته باشد تا بگويد زرتشت اهل ری بوده است. براستی زرتشت «رازی» نبوده است، بلکه ايرانی بوده و وابسته به تمام ايرانيان و هر ايرانی حق دارد اين بازمانده فرهنگی را چون ديگر بازمانده های فرهنگی مان، از خود بداند.
نمونه دیگر نوروز است...
در پايان هنگام (دوره) «جمشيدی» که چند هزار سال به طول انجاميده چشمان نياکان ما به آسمان بوده، چرا که تمام خوبی ها و بدی ها را از آسمان می ديدند. چون: برف، باران، تگرگ، تندر و روشنايی خورشيد جان بخش و ماه شب پيما، ستارگان، سيل، يخبندان و ...
ادامه دارد...
@sobhosher
🌸🌺
#زرتشت_اهل_ری بود، از فریدون جنیدی، بخش دوم
مردم در آن زمان آسمان را ستايش می کردند و در طول چند هزار سالی که به آسمان نگاه می کردند، سرانجام توانستند «برج»هايی را از آسمان پيدا کنند و به آنها نامهايی را بدهند و کم کم از روی حرکت ماه، شيوه ای «زمان سنجی» درست کردند که ما امروزه تنها از روی يک واژه می توانيم آنرا بشناسيم.
در زبانهای ایرانی، از «انگ» (ang-) اسم آلت می سازند. برای نمونه از مصدر «کليدن» kolidan که در زبان خراسانی به معنای کندن و کاويدن است با «انگ»؛ کلنگ را می سازند، به معنی آلت کاويدن و کندن خاک، يا از مصدر آويختن؛ آونگ را می سازند. مثال دیگر آنکه از ريشه «ما» در زبان اوستايی که به معنی سنجش و اندازه گيری است و امروزه در واژه هایی چون: آمار، شماردن، پيمانه، پيمودن، پيمايش و ... باقی مانده است، با «انگ»؛ تبديل به «ماونگ» یا «مانگ» می شود که امروزه هم در زبان های کردی و تالشی و تاتی به «ماه»؛ «مانگ» گفته می شود و در گيلان و طبرستان و نه به خود ماه، بلکه به تابش ماه «مانگ تو» (mang- tao) گفته می شود.
پس «مانگ» (ماه) يعنی «آلت اندازه گيری»!
البته «انگ» از سوی دیگر اوستاشناسان تنها نتیجهٔ تحولات آوایی واژهٔ ماه یا ماس یا دیگر واژه های اوستایی، در محیطی خاص از بافت متنی یا آوایی است. اما ما آن را در بسیاری از واژه ها پسوند می دانیم.
از روی اين واژه(ماه) در می يابيم که نياکان ما اول با ماه زمان را اندازه گيری می کرده اند و سال هم نداشته اند و تنها همين ماه ها بوده است! در طول زمان که به برجهای آسمانی نگاه می کردند سرانجام آدميان آگاه شدند که هم زمان با برآمدن خورشيد يکی از اين برج ها - که همان برج «بره» باشد - طول شب و روز با هم برابر می شود و می تواند آغاز درستی برای زمان سنجی ژرف نگر باشد. اين زمان سنجی، خوشبختانه نخستين زمان سنجی خورشيدی در جهان بوده که هنوز هم همه جهانيان از همين کار و انديشه نياکان ما بهره می گيرند.
البته خيام و گروهش در آغاز سده پنجم (ه. ش.) محاسبه های ديگری انجام دادند و گاهنامه یا تقویم جلالی یا خيامی را ساختند. «گرگوار» مسيحی هم از روی گاهنامه خيام، گاهنامه خودش را ساخت که در هر 3333 سال يک روز اختلاف دارد در حالی که گاهنامه خيامی – بر اساس محاسبات شادروان احمد بيرشک – هر يک ميليون و دويست و اندی هزار سال، يک روز نادرستی دارد! و بايد اين را در انديشه داشته باشيم که اين همه ژرف نگری نيازمند چه مقدار دانش و هوش است.
سال شماری خورشيدی و نوروز، نزديک به پايان هنگام جمشيدی پيدا شد.
ما اين گاهشماری را به جهانيان آشکار کرديم و برگزاری «جشن نوروز» برای ما بايد در براستی «جشن دانش» باشد. ولی وقتی چند هزار سال می گذرد و تنها مردم، اين جشن ها را برگزار می کنند، انديشه و فرهنگ توده مردم هم وارد آن می شود. امروز کسی نمی انديشد که بايد اين جشن را جهش بزرگ دانش بشری دانست. کاری که از آغاز آن هزاران سال می گذرد و هنوز روان است و تا جهان برجاست روان خواهد بود.
به هر روی اين جشن امروزه به شکل مردمی، گرفته می شود که بسيار بسيار نيکو است.
پس از همراهی مردم با هر پديده فرهنگی، فرهنگ توده مردم هم به آن وارد می شود. از جمله اينکه هنگام آغاز سال نو، در نوروز در دربار شاهان ساسانی، سان بر اين بوده است که شاه در تالاری می نشسته و موبد موبدان نزد شاه آمده و در می زده است. شاه در پاسخ در زدن موبد می پرسيد؛ کيست؟ و موبد در پاسخ می گفت: سرسبزی و خرمي و نوروز و ... هستم. سپس در را باز می کرده اند و به همراه موبد هفت نفر با هفت ظرف در دست که در هر کدام يک نوع دانه، سبز کرده بودند وارد می شدند. اين هفت سبزه در بر دارنده: گندم، نخود، جو، عدس، لوبیا و ارزن بوده؛ به نشانه اینکه سال پیش رو، خرمی و سرسبزی با خود به همراه بیاورد و سالی «آبسال» (سالی که آب در آن زیاد است) باشد.
@sobhosher
#زرتشت_اهل_ری بود، از فریدون جنیدی، بخش دوم
مردم در آن زمان آسمان را ستايش می کردند و در طول چند هزار سالی که به آسمان نگاه می کردند، سرانجام توانستند «برج»هايی را از آسمان پيدا کنند و به آنها نامهايی را بدهند و کم کم از روی حرکت ماه، شيوه ای «زمان سنجی» درست کردند که ما امروزه تنها از روی يک واژه می توانيم آنرا بشناسيم.
در زبانهای ایرانی، از «انگ» (ang-) اسم آلت می سازند. برای نمونه از مصدر «کليدن» kolidan که در زبان خراسانی به معنای کندن و کاويدن است با «انگ»؛ کلنگ را می سازند، به معنی آلت کاويدن و کندن خاک، يا از مصدر آويختن؛ آونگ را می سازند. مثال دیگر آنکه از ريشه «ما» در زبان اوستايی که به معنی سنجش و اندازه گيری است و امروزه در واژه هایی چون: آمار، شماردن، پيمانه، پيمودن، پيمايش و ... باقی مانده است، با «انگ»؛ تبديل به «ماونگ» یا «مانگ» می شود که امروزه هم در زبان های کردی و تالشی و تاتی به «ماه»؛ «مانگ» گفته می شود و در گيلان و طبرستان و نه به خود ماه، بلکه به تابش ماه «مانگ تو» (mang- tao) گفته می شود.
پس «مانگ» (ماه) يعنی «آلت اندازه گيری»!
البته «انگ» از سوی دیگر اوستاشناسان تنها نتیجهٔ تحولات آوایی واژهٔ ماه یا ماس یا دیگر واژه های اوستایی، در محیطی خاص از بافت متنی یا آوایی است. اما ما آن را در بسیاری از واژه ها پسوند می دانیم.
از روی اين واژه(ماه) در می يابيم که نياکان ما اول با ماه زمان را اندازه گيری می کرده اند و سال هم نداشته اند و تنها همين ماه ها بوده است! در طول زمان که به برجهای آسمانی نگاه می کردند سرانجام آدميان آگاه شدند که هم زمان با برآمدن خورشيد يکی از اين برج ها - که همان برج «بره» باشد - طول شب و روز با هم برابر می شود و می تواند آغاز درستی برای زمان سنجی ژرف نگر باشد. اين زمان سنجی، خوشبختانه نخستين زمان سنجی خورشيدی در جهان بوده که هنوز هم همه جهانيان از همين کار و انديشه نياکان ما بهره می گيرند.
البته خيام و گروهش در آغاز سده پنجم (ه. ش.) محاسبه های ديگری انجام دادند و گاهنامه یا تقویم جلالی یا خيامی را ساختند. «گرگوار» مسيحی هم از روی گاهنامه خيام، گاهنامه خودش را ساخت که در هر 3333 سال يک روز اختلاف دارد در حالی که گاهنامه خيامی – بر اساس محاسبات شادروان احمد بيرشک – هر يک ميليون و دويست و اندی هزار سال، يک روز نادرستی دارد! و بايد اين را در انديشه داشته باشيم که اين همه ژرف نگری نيازمند چه مقدار دانش و هوش است.
سال شماری خورشيدی و نوروز، نزديک به پايان هنگام جمشيدی پيدا شد.
ما اين گاهشماری را به جهانيان آشکار کرديم و برگزاری «جشن نوروز» برای ما بايد در براستی «جشن دانش» باشد. ولی وقتی چند هزار سال می گذرد و تنها مردم، اين جشن ها را برگزار می کنند، انديشه و فرهنگ توده مردم هم وارد آن می شود. امروز کسی نمی انديشد که بايد اين جشن را جهش بزرگ دانش بشری دانست. کاری که از آغاز آن هزاران سال می گذرد و هنوز روان است و تا جهان برجاست روان خواهد بود.
به هر روی اين جشن امروزه به شکل مردمی، گرفته می شود که بسيار بسيار نيکو است.
پس از همراهی مردم با هر پديده فرهنگی، فرهنگ توده مردم هم به آن وارد می شود. از جمله اينکه هنگام آغاز سال نو، در نوروز در دربار شاهان ساسانی، سان بر اين بوده است که شاه در تالاری می نشسته و موبد موبدان نزد شاه آمده و در می زده است. شاه در پاسخ در زدن موبد می پرسيد؛ کيست؟ و موبد در پاسخ می گفت: سرسبزی و خرمي و نوروز و ... هستم. سپس در را باز می کرده اند و به همراه موبد هفت نفر با هفت ظرف در دست که در هر کدام يک نوع دانه، سبز کرده بودند وارد می شدند. اين هفت سبزه در بر دارنده: گندم، نخود، جو، عدس، لوبیا و ارزن بوده؛ به نشانه اینکه سال پیش رو، خرمی و سرسبزی با خود به همراه بیاورد و سالی «آبسال» (سالی که آب در آن زیاد است) باشد.
@sobhosher
صبح و شعر
🌸🌺 #زرتشت_اهل_ری بود، از فریدون جنیدی، بخش دوم مردم در آن زمان آسمان را ستايش می کردند و در طول چند هزار سالی که به آسمان نگاه می کردند، سرانجام توانستند «برج»هايی را از آسمان پيدا کنند و به آنها نامهايی را بدهند و کم کم از روی حرکت ماه، شيوه ای «زمان سنجی»…
#زرتشت_اهل_ری بود، از فریدون جنیدی، بخش سوم
اين سبزه ها را نگهداری می کردند تا روز سيزدهم. البته ما امروزه آنها را می شماريم اما در ايران باستان روزها شمارش نمی شدند، بلکه هر روز را با نام ويژه خودش می شناختند. نام روز سيزدهم «تيشتر» (Tištar) بوده است. تيشتر نام ایزد«باران» است.
🔹در روز سيزدهم، اين سبزه ها را می بردند و با آيين ويژه و باشکوهی نثار آب روان می کردند و « #تيشتر» را ستايش می کردند که تو به ما باران دادی و سبزه های ما بلند شده و جهان سبز شده، پس ما هم اين سبزه ها را به تو نثار می کنيم. امروزه هيچکس توجه نمی کند که چرا ما سبزه ها را به آب می دهيم؟
نخست می گويند که سيزدهم گجسته(نحس) است که هيچ معنایی ندارد، سپس سبزه ها را پرت می کنند در جوی های آب! در حالی که در ايران باستان با نياز و احترام اين کار را می کردند.
اين هفت سبزه به هفت سين دگرگون شد که البته از ريشه خود چندان دور هم نيست. سماق و سياه دانه که گياه هستند و سرکه و سمنو هم که از گياه به دست آمده اند و تنها پسين سرکه به آن افزوده شد. پنجاه سال پيش کسانی با خودشان می انديشيدند که چون سرکه از انگور به دست می آيد و در ايران باستان «شراب» بوده پس اين هفت شين است نه هفت سين که سد در سد من درآوردی و ساختگی است.
گروهی لوکس و تازه پرست و بی خبر از آيين های کهن ايرانی بوده است. اين هفت شين نيست که هيچ، هفت سين هم نيست و در اصل هفت سبزه بوده است.
🔸اين آيين نوروز آیینی ايرانی است و وابسته به همه ايرانيان و به هيچ روی نمي توان خاستگاه روشن و ويژه ای برای آن پنداشت برای نمونه وابسته به فلان کشور باشد. اين آيين از آن همه ايرانيان در پهنه ايران فرهنگی است و بايد به آن پرداخت.
چندین سال پیش، به پيشنهاد رييس جمهور تاجيکستان «سال جهانی زرتشت» شناخته شد، چون ازبکستان سال ها در تلاش بود تا به جهانيان بگويد زرتشت، ازبک بوده است! و البته يونسکو و سازمان ملل اين ادعا را نپذيرفتند. ازبک ها سال بود که می خواستند که جشنی بگيرند ولی با نبود همکاری يونسکو و جامعه فرهنگی جهانی روبرو می شدند.
درست هنگاميکه تاجيک ها چنين طرحی را پيشنهاد کردند و گفتند که می خواهيم سه هزارمين سال زادروز زرتشت را جشن بگيريم، يونسکو از ايشان پشتيبانی کرد.
به پيشنهاد رييس جمهور تاجیکستان و با هزينه دولت و شرکت خود رييس جمهورشان، اين جشن ها در تاجيکستان برگزار شد، اما شوربختانه رييس جمهور وقت ما حتی در جشنی که زرتشتيان در دانشگاه تهران گرفتند شرکت نکرد!
پس اگر کسانی بيدار شده اند و می خواهند بازمانده فرهنگیشان را بچنگ گيرند و ديگری نمی خواهد ... خوب نخواهد. بگذاريد کسانی که آگاهی دارند نگذارند اين کشتزار يا خانه، ويران شود!
اين گله ای است که بايد از خودمان در کشورمان بکنيم.
فرهنگ ايران، مانند درخت تنومندی است که هم ريشه دارد هم ساقه و تنه و هم شاخه و ميوه.
اگر ريشه را ايران پيش از اسلام بگيريم، تنه آن ايران پس از اسلام خواهد بود و هيچکس نمی تواند منکر درخشش عظيم و بالندگی فرهنگ پس از اسلام بشود. بزرگترين دانشمندان جهان در اين دوران بوده اند و کارهای بزرگی کرده اند که بايد مايه افتخار ما باشد.
هر کدام از اين دو بخش که بکوشد خودش را از ديگری جدا کند به زودی خواهد خشکيد.
بنابراين کسانی که گمان می کنند که تنها بايد ايران باستان و پيش از اسلام را ستايش کنند، آنها هم شکست خواهند خورد، زيرا نمی توانند اين تنه شاداب، تناور، کهنسال و پربار را ناديده بگيرند و ريشه بدون پروردن از پوست و بدنه ساقه و شاخه ها خواهد خشکيد. پس از نظر کسی که ايران را دوست دارد بايد به همهٔ بخشهای اين گياه شاداب و زنده توجه کند.
@sobhosher
اين سبزه ها را نگهداری می کردند تا روز سيزدهم. البته ما امروزه آنها را می شماريم اما در ايران باستان روزها شمارش نمی شدند، بلکه هر روز را با نام ويژه خودش می شناختند. نام روز سيزدهم «تيشتر» (Tištar) بوده است. تيشتر نام ایزد«باران» است.
🔹در روز سيزدهم، اين سبزه ها را می بردند و با آيين ويژه و باشکوهی نثار آب روان می کردند و « #تيشتر» را ستايش می کردند که تو به ما باران دادی و سبزه های ما بلند شده و جهان سبز شده، پس ما هم اين سبزه ها را به تو نثار می کنيم. امروزه هيچکس توجه نمی کند که چرا ما سبزه ها را به آب می دهيم؟
نخست می گويند که سيزدهم گجسته(نحس) است که هيچ معنایی ندارد، سپس سبزه ها را پرت می کنند در جوی های آب! در حالی که در ايران باستان با نياز و احترام اين کار را می کردند.
اين هفت سبزه به هفت سين دگرگون شد که البته از ريشه خود چندان دور هم نيست. سماق و سياه دانه که گياه هستند و سرکه و سمنو هم که از گياه به دست آمده اند و تنها پسين سرکه به آن افزوده شد. پنجاه سال پيش کسانی با خودشان می انديشيدند که چون سرکه از انگور به دست می آيد و در ايران باستان «شراب» بوده پس اين هفت شين است نه هفت سين که سد در سد من درآوردی و ساختگی است.
گروهی لوکس و تازه پرست و بی خبر از آيين های کهن ايرانی بوده است. اين هفت شين نيست که هيچ، هفت سين هم نيست و در اصل هفت سبزه بوده است.
🔸اين آيين نوروز آیینی ايرانی است و وابسته به همه ايرانيان و به هيچ روی نمي توان خاستگاه روشن و ويژه ای برای آن پنداشت برای نمونه وابسته به فلان کشور باشد. اين آيين از آن همه ايرانيان در پهنه ايران فرهنگی است و بايد به آن پرداخت.
چندین سال پیش، به پيشنهاد رييس جمهور تاجيکستان «سال جهانی زرتشت» شناخته شد، چون ازبکستان سال ها در تلاش بود تا به جهانيان بگويد زرتشت، ازبک بوده است! و البته يونسکو و سازمان ملل اين ادعا را نپذيرفتند. ازبک ها سال بود که می خواستند که جشنی بگيرند ولی با نبود همکاری يونسکو و جامعه فرهنگی جهانی روبرو می شدند.
درست هنگاميکه تاجيک ها چنين طرحی را پيشنهاد کردند و گفتند که می خواهيم سه هزارمين سال زادروز زرتشت را جشن بگيريم، يونسکو از ايشان پشتيبانی کرد.
به پيشنهاد رييس جمهور تاجیکستان و با هزينه دولت و شرکت خود رييس جمهورشان، اين جشن ها در تاجيکستان برگزار شد، اما شوربختانه رييس جمهور وقت ما حتی در جشنی که زرتشتيان در دانشگاه تهران گرفتند شرکت نکرد!
پس اگر کسانی بيدار شده اند و می خواهند بازمانده فرهنگیشان را بچنگ گيرند و ديگری نمی خواهد ... خوب نخواهد. بگذاريد کسانی که آگاهی دارند نگذارند اين کشتزار يا خانه، ويران شود!
اين گله ای است که بايد از خودمان در کشورمان بکنيم.
فرهنگ ايران، مانند درخت تنومندی است که هم ريشه دارد هم ساقه و تنه و هم شاخه و ميوه.
اگر ريشه را ايران پيش از اسلام بگيريم، تنه آن ايران پس از اسلام خواهد بود و هيچکس نمی تواند منکر درخشش عظيم و بالندگی فرهنگ پس از اسلام بشود. بزرگترين دانشمندان جهان در اين دوران بوده اند و کارهای بزرگی کرده اند که بايد مايه افتخار ما باشد.
هر کدام از اين دو بخش که بکوشد خودش را از ديگری جدا کند به زودی خواهد خشکيد.
بنابراين کسانی که گمان می کنند که تنها بايد ايران باستان و پيش از اسلام را ستايش کنند، آنها هم شکست خواهند خورد، زيرا نمی توانند اين تنه شاداب، تناور، کهنسال و پربار را ناديده بگيرند و ريشه بدون پروردن از پوست و بدنه ساقه و شاخه ها خواهد خشکيد. پس از نظر کسی که ايران را دوست دارد بايد به همهٔ بخشهای اين گياه شاداب و زنده توجه کند.
@sobhosher