#اندیشیدن با #درخشیدن_تابش_خرد وبا بینش همراه میشوند، و او را به جهان ناشناختهها میبرند وگام به گام هر آنچه را که میخواهد بداند، درمی یابد. هنوز دیو تاریکی وبی دانشی شکست نخوردهاست. کشمکش ونبرد برای به دست آوردن دانایی وآگاهی نمیتواند او را به زانو درآورد. او درخودش، اراده واندیشه وبینش اهورا داده را میبالاند ومیپروراند تا بدانجایی که سرچشمه وبن هنجار وداد چیره بر گیتی را پیدا میکند و«اشا» مینامدش. او در مییابد که بر هستی با این بزرگی وبهنجاری دادی چیرهاست واین داد آنچنان نیرومند وهوشمند است که همه هستی را در دست توانمند خود دارد وهیچ ارادهای نمیتواند از این توانایی سرپیچی کند، و تا جهان هست، اشا هم هست. تا اینجا، کشمکش با نادانی به پیروزی انجامیده وپیام آور توانسته به گشایش رمز یکی از رازهای بزرگ جهان هستی دست پیدا کند. به این پیدایش بسنده نمیکند. بازهم جستجو میکند، تا اینکه این اشتهای سیری ناپذیر دانستن، این بار آتشی را در دلش میافروزد: «شادی یافتن»، با «دوست داشتن ومهرورزیدن به یافتهها» به هم میآمیزند وهمراه هم میشوند وفروزههای این تازگی وسرزندگی برای اشوزرتشت به مانند راهی نو خود مینمایاند. این آتش درونی اندیشیدن را راهنماست وپرتوی تابناک این شادی به سان خورشیدی که تازه از پس ابرهای تیره وتار سر بر آورده، جایگاه اندیشه را گرمی میبخشد. واز این زمان است که دلدادگی وفرزانگی پیام آور آغاز میشود. به هر چه دست مییابد مهرش در دل جای میگیرد وبه همه هستی با خرد وبینش ومهر ودوستی نگاه میکند. به هرجا چشم میاندازد رخ یار میبیند ودلداده میشود به هر آنچه که میبیند. درخود میکاود که این چه دگرگونیست؛
«در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم واو درفغان ودر غوغاست».
یک تازگی در درونش روییده، همدلی وهماندیشی را در نهاد خویش مییابد که به تازگی بااو همخانه شده، هر چند که تا کنون با هم بودهاند، ودرکنار هم، ولی تا به این اندازه به هم نزدیک نشده بودند. او را «بهمن» مینامد واز این پس با نور او به کندوکاو راه میرود. تا دور دستها را میتواند ببیند. درخلوت، آنجایی که هیچ سخنی به گوش نمیرسد، آغاز گفتار اوست. بهمن او را به جایی میبرد سرشار از نور وسرور، به راز ونیاز با اهورامزدا. برای نخستین بار است که شادی با شکوه وبسیار بزرگی را درخود میبیند واین شادی وآتش درونی آنچنان گرمی بهاو میبخشد که به سخن میآید، وهمه ناگفتنیهای زمان خود را میگوید وبه خرسندی وشادی بی پایان وسرانجام به جاودانگی دست مییابد. بهمن را دوست میداریم، وبر میگزینیم وباور داریم که: سپیدی ازآن بهمن امشاسپند است. گل یاس سپید، نماد اوست. به همه جانداران مهر میورزد. وآرزو کنیم که شادی جشن بهمنگان دل هایمان را به هم پیوند زند.
🍃🌸 جشن باستانی بهمنگان(بهمنجه) را به همه هم میهنان شادباش میگویم وامیدوارم که دراین جشن زیبا به همراهی اندیشه نیک، این خرد سپندینه اندکی از اندوه این روزهایمان کاسته شود.
(میترا آذرمهر)
✔️ برگرفته درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان
گزینش ونگرش: موبدكورش نیکنام
(پایان)
@sobhosher
«در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم واو درفغان ودر غوغاست».
یک تازگی در درونش روییده، همدلی وهماندیشی را در نهاد خویش مییابد که به تازگی بااو همخانه شده، هر چند که تا کنون با هم بودهاند، ودرکنار هم، ولی تا به این اندازه به هم نزدیک نشده بودند. او را «بهمن» مینامد واز این پس با نور او به کندوکاو راه میرود. تا دور دستها را میتواند ببیند. درخلوت، آنجایی که هیچ سخنی به گوش نمیرسد، آغاز گفتار اوست. بهمن او را به جایی میبرد سرشار از نور وسرور، به راز ونیاز با اهورامزدا. برای نخستین بار است که شادی با شکوه وبسیار بزرگی را درخود میبیند واین شادی وآتش درونی آنچنان گرمی بهاو میبخشد که به سخن میآید، وهمه ناگفتنیهای زمان خود را میگوید وبه خرسندی وشادی بی پایان وسرانجام به جاودانگی دست مییابد. بهمن را دوست میداریم، وبر میگزینیم وباور داریم که: سپیدی ازآن بهمن امشاسپند است. گل یاس سپید، نماد اوست. به همه جانداران مهر میورزد. وآرزو کنیم که شادی جشن بهمنگان دل هایمان را به هم پیوند زند.
🍃🌸 جشن باستانی بهمنگان(بهمنجه) را به همه هم میهنان شادباش میگویم وامیدوارم که دراین جشن زیبا به همراهی اندیشه نیک، این خرد سپندینه اندکی از اندوه این روزهایمان کاسته شود.
(میترا آذرمهر)
✔️ برگرفته درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان
گزینش ونگرش: موبدكورش نیکنام
(پایان)
@sobhosher