━•··•✦❁💟❁✦•··•━
*خداوند بهترین ياور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#شعرجهان
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
آینهها مذکر هستند،
کلیدها مذکر،
ادیان مذکر و
خیابانها مذکر هستند و
قوانین و جنگها و گروهها و...
و آنکه مادینه است تنها... دو چیزِ معصوم هستند:
اول عشق و
دوم هم درد و رنج !
ای زنِ مه!
من آمدهام... که مشعلِ سرِ خود را
به دست یکی از جادههای شب هنگامت بسپارم
من آمدهام که بغبغویِ تنهاییت را
ازچارچوب لانهای بیرون کِشم و
به آسمانش بسپارم،
بسپارمش به انبوهِ جنگل و به ترانههای محلیِ
کوچههایِ تهیدستان.
من آمدهام سرنوشتت را
به مرگ خود بسپارم، آندم که مرگِ من در آسمان نیلگون و
به روی باغچهیِ سیاه رنگت، پنجرهای بگشاید،
من میخواهم
در جنگ این عشقِ نوینم ...
بهسانِ باران بر رویِ آتش ببارم و
آنگاه جان بسپارم.
من آمدهام... روحم را بر گیسوانت بیاویزم و با هم
برای آن چراغ و گل و میخک و
آن جامهای شراب و کتاب و کمانچههایی
که فردا کودکان ما میشوند،
تابی از شفق و
تابی از رؤیاهایِ آینده بسازیم...
✍🏻: #شیرکوبیکس
برگردان:لاوین امانی
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
✋🏼درود و ادب، به روز ، پیروز
«پانزدهمین روز : دَثوش - یا - دَذْوَه . دَذْوَه . دی- #دی_به_مهر (آفریدگار) »
روزتان دلپذیر به مهر پروردگار🙏🏻💐
🌻 گل #کاردک #نماد دی به مهر است.
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
*خداوند بهترین ياور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#شعرجهان
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
آینهها مذکر هستند،
کلیدها مذکر،
ادیان مذکر و
خیابانها مذکر هستند و
قوانین و جنگها و گروهها و...
و آنکه مادینه است تنها... دو چیزِ معصوم هستند:
اول عشق و
دوم هم درد و رنج !
ای زنِ مه!
من آمدهام... که مشعلِ سرِ خود را
به دست یکی از جادههای شب هنگامت بسپارم
من آمدهام که بغبغویِ تنهاییت را
ازچارچوب لانهای بیرون کِشم و
به آسمانش بسپارم،
بسپارمش به انبوهِ جنگل و به ترانههای محلیِ
کوچههایِ تهیدستان.
من آمدهام سرنوشتت را
به مرگ خود بسپارم، آندم که مرگِ من در آسمان نیلگون و
به روی باغچهیِ سیاه رنگت، پنجرهای بگشاید،
من میخواهم
در جنگ این عشقِ نوینم ...
بهسانِ باران بر رویِ آتش ببارم و
آنگاه جان بسپارم.
من آمدهام... روحم را بر گیسوانت بیاویزم و با هم
برای آن چراغ و گل و میخک و
آن جامهای شراب و کتاب و کمانچههایی
که فردا کودکان ما میشوند،
تابی از شفق و
تابی از رؤیاهایِ آینده بسازیم...
✍🏻: #شیرکوبیکس
برگردان:لاوین امانی
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
✋🏼درود و ادب، به روز ، پیروز
«پانزدهمین روز : دَثوش - یا - دَذْوَه . دَذْوَه . دی- #دی_به_مهر (آفریدگار) »
روزتان دلپذیر به مهر پروردگار🙏🏻💐
🌻 گل #کاردک #نماد دی به مهر است.
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
#داستان_شب 😴
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از داستانهای افسانهای قدیمی عربی، ایرانی و هندی به نقل از شهریار پادشاه ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است و اکثر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_دویست_هفتاد_نهم
داستانگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از داستانهای افسانهای قدیمی عربی، ایرانی و هندی به نقل از شهریار پادشاه ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است و اکثر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_دویست_هفتاد_نهم
داستانگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
Telegram
attach 📎
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#مشاهير
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
گفته بود: “کاش آدم میتوانست با مرگ مبارزه کند.”
گفتم: “چه جوری؟“
گفت: “جوری که نخواهد بمیرد. یک تقلای حسابی.”
گفتم: “ممکن نیست. مرگ همیشه یک جور نیست. هر دفعه شکل تازهای دارد.”
📚: سمفونی مردگان
از مرگ نمی ترسیدم، از گیر افتادن میترسیدم.
دم را که فرو می دادم تا بازدم نمیدانستم چه بلایی سرم میآید، در هراس این بیخبری میخواستم از تنم فرار کنم.
میخواستم پر باز کنم و یکباره بگریزم، اما توی تنم گیر افتاده بودم.“
📚: تماما مخصوص
✍🏻: #عباس_معروفی رماننویس، نمایشنامهنویس، شاعر، ناشر و روزنامهنگار معاصر ایرانی مقیم آلمان بود.
در دهه شصت رمان سمفونی مردگان را مینویسد رمانی با سبک روایی خاص که با کهنالگوها و اسطورههای زنده در حافظه جمعی ایرانی پیوند دارد
دو عنصرِ زمان و راوی؛ و دو چارچوبِ اسطوره و تاریخ؛ یک فضایِ خیالی میسازند که روایت را فراتر از خط داستانیاش میبرند و سمفونی مردگان را در عرصه ادییات ایران ماندگار میکنند.
جوایز:
جایزه هلمن هامت (مشترکاً با
هوشنگ گلشیری) ۱۹۹۶
• جایزه روزنامهنگار آزاده سال، اتحادیه روزنامهنگاران کانادا، ۱۹۹۶
• جایزه «بنیاد انتشارات ادبی فلسفی سور کامپ»، برای رمان سمفونی مردگان ۲۰۰۱
• برنده جایزه بنیاد ادبی
آرنولد تسوایگ در سال ۲۰۰۲
روز یکم شهریور ماه۱۳۹۹ بود که معروفی با انتشار پستی در اینستاگرام، از ابتلای خودش به سرطان گفت. او در کپشن این پست مینویسد:
سیمین دانشور به من گفت: “غصه یعنی سرطان! غصه نخوری یکوقت، معروفی!“
و من غصه خوردم.
اینجا در بیمارستان شریته برلین، حالا یازده جراحی را پشت سر گذاشتهام، از دوشنبه وارد مرحلهی پرتو درمانی میشوم؛ در تونلی تاریک به نقطههای روشنی فکر میکنم که اگر برخیزم، هفت کتاب نیمهکارهام را تمام کنم و باز چند تا درخت بکارم.
هفت جراح و متخصص زبده عمل جراحی را انجام دادند. جراح فک و دهان گفت: “بدن شما چهل ساله است، هیچ بیماری و خللی در تن شما نیست؛ سرطان لنفاوی هم یک بدبیاری بوده. پش گِهبت“
گفتم: “در طب ایرانی به این بدبیاری میگویند غمباد.“
خندید.
در روز دهم شهریور سال ۱۴۰۱،سمفونی مرگ این بار برای عباس معروفی نواخته شد. گرامی یاد و مانا نامش☘️🖤
📎فایل pdf کتاب «تمامامخصوص را در صبح و شعر بخوانید.👇🏻👇🏻👇🏻
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
✋🏼درود و ادب، بهروز و فرخ روز #مهر_ایزد فروغ و گرمابخش عشق و زندگیتان🌞💐🙏🏻
«دو مهر است با من که چو آفتاب
بتابد شب تیره چو بیند آفتاب».
گل #بنفشه #نماد #مهرایزد است.
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#مشاهير
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
گفته بود: “کاش آدم میتوانست با مرگ مبارزه کند.”
گفتم: “چه جوری؟“
گفت: “جوری که نخواهد بمیرد. یک تقلای حسابی.”
گفتم: “ممکن نیست. مرگ همیشه یک جور نیست. هر دفعه شکل تازهای دارد.”
📚: سمفونی مردگان
از مرگ نمی ترسیدم، از گیر افتادن میترسیدم.
دم را که فرو می دادم تا بازدم نمیدانستم چه بلایی سرم میآید، در هراس این بیخبری میخواستم از تنم فرار کنم.
میخواستم پر باز کنم و یکباره بگریزم، اما توی تنم گیر افتاده بودم.“
📚: تماما مخصوص
✍🏻: #عباس_معروفی رماننویس، نمایشنامهنویس، شاعر، ناشر و روزنامهنگار معاصر ایرانی مقیم آلمان بود.
در دهه شصت رمان سمفونی مردگان را مینویسد رمانی با سبک روایی خاص که با کهنالگوها و اسطورههای زنده در حافظه جمعی ایرانی پیوند دارد
دو عنصرِ زمان و راوی؛ و دو چارچوبِ اسطوره و تاریخ؛ یک فضایِ خیالی میسازند که روایت را فراتر از خط داستانیاش میبرند و سمفونی مردگان را در عرصه ادییات ایران ماندگار میکنند.
جوایز:
جایزه هلمن هامت (مشترکاً با
هوشنگ گلشیری) ۱۹۹۶
• جایزه روزنامهنگار آزاده سال، اتحادیه روزنامهنگاران کانادا، ۱۹۹۶
• جایزه «بنیاد انتشارات ادبی فلسفی سور کامپ»، برای رمان سمفونی مردگان ۲۰۰۱
• برنده جایزه بنیاد ادبی
آرنولد تسوایگ در سال ۲۰۰۲
روز یکم شهریور ماه۱۳۹۹ بود که معروفی با انتشار پستی در اینستاگرام، از ابتلای خودش به سرطان گفت. او در کپشن این پست مینویسد:
سیمین دانشور به من گفت: “غصه یعنی سرطان! غصه نخوری یکوقت، معروفی!“
و من غصه خوردم.
اینجا در بیمارستان شریته برلین، حالا یازده جراحی را پشت سر گذاشتهام، از دوشنبه وارد مرحلهی پرتو درمانی میشوم؛ در تونلی تاریک به نقطههای روشنی فکر میکنم که اگر برخیزم، هفت کتاب نیمهکارهام را تمام کنم و باز چند تا درخت بکارم.
هفت جراح و متخصص زبده عمل جراحی را انجام دادند. جراح فک و دهان گفت: “بدن شما چهل ساله است، هیچ بیماری و خللی در تن شما نیست؛ سرطان لنفاوی هم یک بدبیاری بوده. پش گِهبت“
گفتم: “در طب ایرانی به این بدبیاری میگویند غمباد.“
خندید.
در روز دهم شهریور سال ۱۴۰۱،سمفونی مرگ این بار برای عباس معروفی نواخته شد. گرامی یاد و مانا نامش☘️🖤
📎فایل pdf کتاب «تمامامخصوص را در صبح و شعر بخوانید.👇🏻👇🏻👇🏻
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
✋🏼درود و ادب، بهروز و فرخ روز #مهر_ایزد فروغ و گرمابخش عشق و زندگیتان🌞💐🙏🏻
«دو مهر است با من که چو آفتاب
بتابد شب تیره چو بیند آفتاب».
گل #بنفشه #نماد #مهرایزد است.
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
〰️🔅✅🔅〰️
🔍 #راز_واژه
درود
🔅دربارۀ « #رعدوبرق »
واژۀ عربیِ «رعد» به معنیِ صدای بلندِ ترسناکی است که از ابرها میشنوید. نامِ دیگرش « #تندر» و نامِ عامیانهاش «آسمونغُرُنبه» است.
⚡️واژۀ عربیِ «برق» به معنیِ نوری فوقالعاده شدید و ناگهانی است که در ابرها میبینید. نامهای دیگرش « #آذرخش» و «صاعقه» است.
〽️ترکیبِ عطفیِ «رعد و برق» از قدیم در فارسی به کار رفتهاست و جالب آنکه در قرآن نیز به همین صورت یک بار آمدهاست (سورۀ ۲، آیۀ ۱۹):
«فیهِ ظُلُماتٌ وَ رَعدٌ وَ بَرقٌ».
🔅چنانکه مستحضرید، اول برق را در ابرها میبینید و بعد از چند لحظه رعد را میشنوید. یعنی برق مُقدّم بر رعد است و علتش هم این است که سرعتِ انتقالِ صوت بهمراتب کمتر از نور است.
با توجه به تقدمِ برق بر رعد، منطقی است که این ترکیبِ عطفی به صورتِ «برق و رعد» باشد، نه «رعد و برق»؛ اما به دلیلِ نامعلومی از دیرباز «رعد و برق» گفته و نوشتهاند.
🔹علتِ شباهتِ واژۀ فارسیِ «تندر» با واژۀ انگلیسیِ thunder هم این است که ریشۀ هند و اروپاییِ مشترکی دارند.
🔸واژۀ «صاعقه»، که شش بار در قرآن آمده، از ریشۀ «صعق» به معنیِ بیهوش شدنِ شخص، مثلاً براثرِ برخوردِ برق (صاعقه)، است.
✍🏻: #بهروز_صفرزاده
در واپسين روز هفته برای كشف راز واژگان همراه ما باشيد 💐
@sobhosher
🔍 #راز_واژه
درود
🔅دربارۀ « #رعدوبرق »
واژۀ عربیِ «رعد» به معنیِ صدای بلندِ ترسناکی است که از ابرها میشنوید. نامِ دیگرش « #تندر» و نامِ عامیانهاش «آسمونغُرُنبه» است.
⚡️واژۀ عربیِ «برق» به معنیِ نوری فوقالعاده شدید و ناگهانی است که در ابرها میبینید. نامهای دیگرش « #آذرخش» و «صاعقه» است.
〽️ترکیبِ عطفیِ «رعد و برق» از قدیم در فارسی به کار رفتهاست و جالب آنکه در قرآن نیز به همین صورت یک بار آمدهاست (سورۀ ۲، آیۀ ۱۹):
«فیهِ ظُلُماتٌ وَ رَعدٌ وَ بَرقٌ».
🔅چنانکه مستحضرید، اول برق را در ابرها میبینید و بعد از چند لحظه رعد را میشنوید. یعنی برق مُقدّم بر رعد است و علتش هم این است که سرعتِ انتقالِ صوت بهمراتب کمتر از نور است.
با توجه به تقدمِ برق بر رعد، منطقی است که این ترکیبِ عطفی به صورتِ «برق و رعد» باشد، نه «رعد و برق»؛ اما به دلیلِ نامعلومی از دیرباز «رعد و برق» گفته و نوشتهاند.
🔹علتِ شباهتِ واژۀ فارسیِ «تندر» با واژۀ انگلیسیِ thunder هم این است که ریشۀ هند و اروپاییِ مشترکی دارند.
🔸واژۀ «صاعقه»، که شش بار در قرآن آمده، از ریشۀ «صعق» به معنیِ بیهوش شدنِ شخص، مثلاً براثرِ برخوردِ برق (صاعقه)، است.
✍🏻: #بهروز_صفرزاده
در واپسين روز هفته برای كشف راز واژگان همراه ما باشيد 💐
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
#دکلمه_ها 🎼🎶🎵🍃🌾
روح خردسال من
سالهای سال
کودک سادهای بود
که باور میکرد کلمه
خداست
روزگار
قطار تاریکی بود
که روح مرا زیر گرفت.
روح خردسال من کودک است هنوز
کودکی زخمی
زخمیتر از تن تو
به قطار رفته نگاه میکند
مغبونِ تبذیر عشق
مبهوت این روزگار
از پنجره میپرسد:
شام آخر
یادت هست؟
ما
دو نفر بودیم.
✍🏻🎤: #عباس_معروفی مانا ياد و نامش🙏🏻🖤☘️
@sobhosher
روح خردسال من
سالهای سال
کودک سادهای بود
که باور میکرد کلمه
خداست
روزگار
قطار تاریکی بود
که روح مرا زیر گرفت.
روح خردسال من کودک است هنوز
کودکی زخمی
زخمیتر از تن تو
به قطار رفته نگاه میکند
مغبونِ تبذیر عشق
مبهوت این روزگار
از پنجره میپرسد:
شام آخر
یادت هست؟
ما
دو نفر بودیم.
✍🏻🎤: #عباس_معروفی مانا ياد و نامش🙏🏻🖤☘️
@sobhosher
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
━•··•✦❁☀️❁✦•··•━
🌞 #طلوع در #شاهنامه
🔅🔅🔅🔅🔅🔆🔅🔅🔅🔅🔅
چو خورشید تابنده بنمود تاج
بگسترد کافور بر تخت عاج
#فردوسی
🎤: #مریم_رضوی
🎼: آواز پرنده ها
#حسین_علیزاده
🔅🔅🔅🔅🔅🔆🔅🔅🔅🔅🔅
روزتان زیبا💐
@sobhosher
🌞 #طلوع در #شاهنامه
🔅🔅🔅🔅🔅🔆🔅🔅🔅🔅🔅
چو خورشید تابنده بنمود تاج
بگسترد کافور بر تخت عاج
#فردوسی
🎤: #مریم_رضوی
🎼: آواز پرنده ها
#حسین_علیزاده
🔅🔅🔅🔅🔅🔆🔅🔅🔅🔅🔅
روزتان زیبا💐
@sobhosher
Telegram
attach 📎
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#شاهنامه
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
برآمد برین نیز یک چندگاه
شبستان ایرج نگه کرد شاه
یکی خوب و چهره پرستنده دید
کجا نام او بود ماهآفرید
که ایرج برو مهر بسیار داشت
قضا را کنیزک ازو بار داشت
پری چهره را بچه بود در نهان
از آن شاد شد شهریار جهان
از آن خوبرخ شد دلش پرامید
به کین پسر داد دل را نوید
چو هنگامهٔ زادن آمد پدید
یکی دختر آمد ز ماه آفرید
جهانی گرفتند پروردنش
برآمد به ناز و بزرگی تنش
مر آن ماهرخ را ز سر تا به پای
تو گفتی مگر ایرجستی به جای
چو بر جست و آمدش هنگام شوی
چو پروین شدش روی و چون مشک موی
نیا نامزد کرد شویش پشنگ
بدو داد و چندی برآمد درنگ
یکی پور زاد آن هنرمند ماه
چگونه سزاوار تخت و کلاه
چو از مادر مهربان شد جدا
سبک تاختندش به نزدنیا
بدو گفت موبد که ای تاجور
یکی شادکن دل به ایرج نگر
جهانبخش را لب پر از خنده شد
تو گفتی مگر ایرجش زنده شد
نهاد آن گرانمایه را برکنار
نیایش همی کرد با کردگار
همی گفت کاین روز فرخنده باد
دل بدسگالان ما کنده باد
همان کز جهان آفرین کرد یاد
ببخشود و دیده بدو باز داد
✍🏻: #فردوسی
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
✋🏼درود و ادب به روز و فرخنده امروز #سروش_ایزد،
نیوشا ونیک اندیش باشید در سایهسار سروش ایزد 🍃🌾
گل #خیری_سرخ #نماد #سروش_ایزد است.
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#شاهنامه
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
برآمد برین نیز یک چندگاه
شبستان ایرج نگه کرد شاه
یکی خوب و چهره پرستنده دید
کجا نام او بود ماهآفرید
که ایرج برو مهر بسیار داشت
قضا را کنیزک ازو بار داشت
پری چهره را بچه بود در نهان
از آن شاد شد شهریار جهان
از آن خوبرخ شد دلش پرامید
به کین پسر داد دل را نوید
چو هنگامهٔ زادن آمد پدید
یکی دختر آمد ز ماه آفرید
جهانی گرفتند پروردنش
برآمد به ناز و بزرگی تنش
مر آن ماهرخ را ز سر تا به پای
تو گفتی مگر ایرجستی به جای
چو بر جست و آمدش هنگام شوی
چو پروین شدش روی و چون مشک موی
نیا نامزد کرد شویش پشنگ
بدو داد و چندی برآمد درنگ
یکی پور زاد آن هنرمند ماه
چگونه سزاوار تخت و کلاه
چو از مادر مهربان شد جدا
سبک تاختندش به نزدنیا
بدو گفت موبد که ای تاجور
یکی شادکن دل به ایرج نگر
جهانبخش را لب پر از خنده شد
تو گفتی مگر ایرجش زنده شد
نهاد آن گرانمایه را برکنار
نیایش همی کرد با کردگار
همی گفت کاین روز فرخنده باد
دل بدسگالان ما کنده باد
همان کز جهان آفرین کرد یاد
ببخشود و دیده بدو باز داد
✍🏻: #فردوسی
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
✋🏼درود و ادب به روز و فرخنده امروز #سروش_ایزد،
نیوشا ونیک اندیش باشید در سایهسار سروش ایزد 🍃🌾
گل #خیری_سرخ #نماد #سروش_ایزد است.
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
صبح یعنی چشم در چشمانِ یار
سفره باشد گلشنِ دامانِ یار
صبح یعنی چند گل بیتی وزین
چیدن از رخسارِ چون دیوانِ یار
صبح یعنی در پگاهی سردِ سرد
گرم گردد پنجه در دستانِ یار
#مسلم_خزایی_ژاکاو"
درود صبحتون زیبا
@sobhosher
سفره باشد گلشنِ دامانِ یار
صبح یعنی چند گل بیتی وزین
چیدن از رخسارِ چون دیوانِ یار
صبح یعنی در پگاهی سردِ سرد
گرم گردد پنجه در دستانِ یار
#مسلم_خزایی_ژاکاو"
درود صبحتون زیبا
@sobhosher
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
*خداوند بهترین ياور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#شعرامروز
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
یک درخت بریده است
یا شکسته
یا افتاده
بر دوش می کشم
مسیح می شوم
و می روم از سربالایی به بالا
از سربالایی ها به بالا
عرقریز یادم می آید این داستانی کهنه است
موریانه خورده
پوسیده
بویناک
با این درخت به بالا نمی توان شد
با این درخت به شدنی در بالا نمی توان شد
با این درخت به شدن پوسیده شدن که برسی به بالا شدن نشدنی آشکار است از همین حالا
یک درخت بریده است را از دوش بر زمین میاندازم
از دوش بر زمین می اندازم فرصتی است به خواندنی در درون خواستن یک داستان را
داستان آغاز از یک درخت
داستان درخت
داستان همه پرندگانی که با درخت زنده می شوند میمیرند
و جهان پر میشود از بادی که پرهای بیشمار
پرهای خیلی بیشمار
پرهای خیلی بیشمار پرندگان خیلی بیشمار مرده را با خود می وزاند
شما برادران من هستید
و شما
خواهران من
که صورت های خراشیده دارید
خط های سرخ بر روی پوست
از هر سو
به هر جهت
صورت های خراشیده از برخورد باد پر از پرهای بیشمار
این را از عکس هایتان می فهمم
از عکس های خندان دسته جمعی تان
از عکس های غمگین دسته جمعی تان
از عکس های عبوس دسته جمعی مکرر پراکنده در هر گوشه جهان
همه این عکس ها البته که چیزی کم دارد
اسبی را که سیاه بود
اسبی را که شیهه می کشید
اسبی را که شیهه اش صدای رعد بود
اسبی که یال بلندش تا آخر آینه ها میرفت
و همیشه بسته می ماند به تنه همین درختی که در داستانی کهنه شکسته افتاده پوسیده میشد
و کم دارد انتهای دهان های تاریک را همه شما را
از کم شما که زیاد بشوم پرنده هم جا میماند
جا ماندن هم جا می ماند در خم گذر هر درختی از کوچه خلوت
از گذر از هر کوچه خلوت که به دری کهنه منتهی می شود
به پشت دری کهنه که در آن کسی را بدنام کرده بوده اند از ابتدای گردن افراخته فصل ها
گردن افراخته فصل ها از افتادن نرینگی کلماتی با قدی دراز و چهره عبوس اما به آراستگی مکث
به پشت دری که می لولند در آن کلماتی در هم
با لب های سرخ و سری افتاده از نتیجه کشته شدن
بیا
✍🏻: #مظاهرشهامت
از دفتر " دری به دایرههای گچ"
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
✋🏼 درود و ادب، امروز بهروز و فرخ روز #رشن_ایزد
چو هور سپهر آورد روز رَش
ترا زندگى باد پدرام و خَوش
گل #نسترن #نماد روز #رشن_ایزد است.
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
*خداوند بهترین ياور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#شعرامروز
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
یک درخت بریده است
یا شکسته
یا افتاده
بر دوش می کشم
مسیح می شوم
و می روم از سربالایی به بالا
از سربالایی ها به بالا
عرقریز یادم می آید این داستانی کهنه است
موریانه خورده
پوسیده
بویناک
با این درخت به بالا نمی توان شد
با این درخت به شدنی در بالا نمی توان شد
با این درخت به شدن پوسیده شدن که برسی به بالا شدن نشدنی آشکار است از همین حالا
یک درخت بریده است را از دوش بر زمین میاندازم
از دوش بر زمین می اندازم فرصتی است به خواندنی در درون خواستن یک داستان را
داستان آغاز از یک درخت
داستان درخت
داستان همه پرندگانی که با درخت زنده می شوند میمیرند
و جهان پر میشود از بادی که پرهای بیشمار
پرهای خیلی بیشمار
پرهای خیلی بیشمار پرندگان خیلی بیشمار مرده را با خود می وزاند
شما برادران من هستید
و شما
خواهران من
که صورت های خراشیده دارید
خط های سرخ بر روی پوست
از هر سو
به هر جهت
صورت های خراشیده از برخورد باد پر از پرهای بیشمار
این را از عکس هایتان می فهمم
از عکس های خندان دسته جمعی تان
از عکس های غمگین دسته جمعی تان
از عکس های عبوس دسته جمعی مکرر پراکنده در هر گوشه جهان
همه این عکس ها البته که چیزی کم دارد
اسبی را که سیاه بود
اسبی را که شیهه می کشید
اسبی را که شیهه اش صدای رعد بود
اسبی که یال بلندش تا آخر آینه ها میرفت
و همیشه بسته می ماند به تنه همین درختی که در داستانی کهنه شکسته افتاده پوسیده میشد
و کم دارد انتهای دهان های تاریک را همه شما را
از کم شما که زیاد بشوم پرنده هم جا میماند
جا ماندن هم جا می ماند در خم گذر هر درختی از کوچه خلوت
از گذر از هر کوچه خلوت که به دری کهنه منتهی می شود
به پشت دری کهنه که در آن کسی را بدنام کرده بوده اند از ابتدای گردن افراخته فصل ها
گردن افراخته فصل ها از افتادن نرینگی کلماتی با قدی دراز و چهره عبوس اما به آراستگی مکث
به پشت دری که می لولند در آن کلماتی در هم
با لب های سرخ و سری افتاده از نتیجه کشته شدن
بیا
✍🏻: #مظاهرشهامت
از دفتر " دری به دایرههای گچ"
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
✋🏼 درود و ادب، امروز بهروز و فرخ روز #رشن_ایزد
چو هور سپهر آورد روز رَش
ترا زندگى باد پدرام و خَوش
گل #نسترن #نماد روز #رشن_ایزد است.
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
ورنه دیر میشود
آی تو
ابر کامکار
بر من ، این به راه باد مشتی از غبار
نم نم نوازشی ، اگر نه آبشار بخششی ،
ببار
ورنه دیر میشود…
دیر
#اسماعیل_خویی
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
عصرتان دلنواز🍃🌾
@sobhosher
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
ورنه دیر میشود
آی تو
ابر کامکار
بر من ، این به راه باد مشتی از غبار
نم نم نوازشی ، اگر نه آبشار بخششی ،
ببار
ورنه دیر میشود…
دیر
#اسماعیل_خویی
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
عصرتان دلنواز🍃🌾
@sobhosher
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
کاش اینجا بودی!
همین کنار خودم
و من یادم میرفت که؛
خستهام،
خرابم،
ویرانم…
#سیدعلی_صالحی
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
کاش اینجا بودی!
همین کنار خودم
و من یادم میرفت که؛
خستهام،
خرابم،
ویرانم…
#سیدعلی_صالحی
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
مانند فاخته برای انصاف مینالیم و نیست
انتظار نور میکشیم و اینک، ظلمت است
و تو ای نهر سرشار که نفس مهر تو را میراند
به سوی ما بیا
به سوی ما بیا
#فروغ_فرخزاد
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
مانند فاخته برای انصاف مینالیم و نیست
انتظار نور میکشیم و اینک، ظلمت است
و تو ای نهر سرشار که نفس مهر تو را میراند
به سوی ما بیا
به سوی ما بیا
#فروغ_فرخزاد
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher