━•··•✦❁💟❁✦•··•━
#نثر_فارسی
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
الهی، مرا بر آگاهی فرو مگذار، که آگاهی همه شغل است و در دانش بمبند، که دانش همه در دست، و تا رهی بخود است،
چوی خشک و آهن سر دست، و او که از زهد بثنا راضیست محجوب است
و نیم درم در کنف صوفی کنز است.
✍🏻: #خواجه_عبداللهانصاری
📚 : طبقاتالصوفیه/ امالی پیر هرات
━··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
#نثر_فارسی
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
الهی، مرا بر آگاهی فرو مگذار، که آگاهی همه شغل است و در دانش بمبند، که دانش همه در دست، و تا رهی بخود است،
چوی خشک و آهن سر دست، و او که از زهد بثنا راضیست محجوب است
و نیم درم در کنف صوفی کنز است.
✍🏻: #خواجه_عبداللهانصاری
📚 : طبقاتالصوفیه/ امالی پیر هرات
━··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
#برگ_گل_گلستان_سعدی 🍃🌺
✨ درویشی را شنیدم که در آتش فاقه میسوخت و رقعه بر خرقه همیدوخت و تسکین خاطر مسکین را همیگفت:
به نان خشک قناعت کنیم و جامه دلق
که بار محنت خود به که بار منت خلق
کسی گفتش: چه نشینی که فلان در این شهر طبعی کریم دارد و کرمی عمیم، میان به خدمت آزادگان بسته و بر در دلها نشسته. اگر بر صورت حال تو چنان که هست وقوف یابد پاس خاطر عزیزان داشتن منت دارد و غنیمت شمارد.
گفت: خاموش! که در پسی مردن به که حاجت پیش کسی بردن
هم رقعه دوختن به و الزام کنج صبر
کز بهر جامه رقعه بر خواجگان نبشت
حقا که با عقوبت دوزخ برابر است
رفتن به پایمردی همسایه در بهشت
✍🏻: #سعــــدی
📚 باب سوم (در فضیلت قناعت)
فاقه:فقر
رقعه؛ وصله/ نامه، نوشته
خرقه: بالاپوش کهنه
جامه دلق: پشمینه پر وصله
عمیم: کامل، عمومی.همگانی
وقوف: آگاهی
الزام: اجبار، ناگزیر
پاره دوختن و پيوسته در گوشه صبر و تحمل ماندن، بهتر از آن است كه به دلیل خواستن لباس، براى بزرگان نامه نوشتن. براستى كه بهشت رفتن به شفاعت و واسطه شدن همسايه ، با شكنجه آتش دوزخ يكسان است.
🍃خونه خرابهٔ خودت بهتراز قصراجارهایه🍃
@sobhosher
#برگ_گل_گلستان_سعدی 🍃🌺
✨ درویشی را شنیدم که در آتش فاقه میسوخت و رقعه بر خرقه همیدوخت و تسکین خاطر مسکین را همیگفت:
به نان خشک قناعت کنیم و جامه دلق
که بار محنت خود به که بار منت خلق
کسی گفتش: چه نشینی که فلان در این شهر طبعی کریم دارد و کرمی عمیم، میان به خدمت آزادگان بسته و بر در دلها نشسته. اگر بر صورت حال تو چنان که هست وقوف یابد پاس خاطر عزیزان داشتن منت دارد و غنیمت شمارد.
گفت: خاموش! که در پسی مردن به که حاجت پیش کسی بردن
هم رقعه دوختن به و الزام کنج صبر
کز بهر جامه رقعه بر خواجگان نبشت
حقا که با عقوبت دوزخ برابر است
رفتن به پایمردی همسایه در بهشت
✍🏻: #سعــــدی
📚 باب سوم (در فضیلت قناعت)
فاقه:فقر
رقعه؛ وصله/ نامه، نوشته
خرقه: بالاپوش کهنه
جامه دلق: پشمینه پر وصله
عمیم: کامل، عمومی.همگانی
وقوف: آگاهی
الزام: اجبار، ناگزیر
پاره دوختن و پيوسته در گوشه صبر و تحمل ماندن، بهتر از آن است كه به دلیل خواستن لباس، براى بزرگان نامه نوشتن. براستى كه بهشت رفتن به شفاعت و واسطه شدن همسايه ، با شكنجه آتش دوزخ يكسان است.
🍃خونه خرابهٔ خودت بهتراز قصراجارهایه🍃
@sobhosher
#داستان_شب 😴
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از حکایتها و افسانههای قدیمی ایرانی، عربی و هندی به نقل از شهریار ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است
بیشتر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_پانسد_شصت_یکم
قصهگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
#داستان_شب 😴
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از حکایتها و افسانههای قدیمی ایرانی، عربی و هندی به نقل از شهریار ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است
بیشتر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_پانسد_شصت_یکم
قصهگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
Telegram
attach 📎
❄️🍁
صبحدم از عرش میآمد خروشی، عقل گفت:
قدسیان گویی که شعرِ حافظ از بَر میکنند!
✍🏻: #حافظ
🎤: #ناهیدپرپینچی
درود صبحتون زیبا🍂❄️
برای روزی که صبحتان با خبر خوش آغاز شود 🙏🏻
@sobhosher
صبحدم از عرش میآمد خروشی، عقل گفت:
قدسیان گویی که شعرِ حافظ از بَر میکنند!
✍🏻: #حافظ
🎤: #ناهیدپرپینچی
درود صبحتون زیبا🍂❄️
برای روزی که صبحتان با خبر خوش آغاز شود 🙏🏻
@sobhosher
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
#شعردیروز
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
(حکایت حلاج که در دم مرگ ذوی خود را با خون سرخ کرد)
چون شد آن حلاج بر دار آن زمان
جز انا الحق مینرفتش بر زبان
چون زبان او همینشناختند
چار دست و پای او انداختند
زرد شد خون بریخت از وی بسی
سرخ کی ماند درین حالت کسی
زود درمالید آن خورشید و ماه
دست بریده به روی هم چو ماه
گفت چون گلگونهٔ مردست خون
روی خود گلگونه بر کردم کنون
تا نباشم زرد در چشم کسی
سرخ رویی باشدم اینجا بسی
هرکه را من زرد آیم در نظر
ظن برد کاینجا بترسیدم مگر
چون مرا از ترس یک سر موی نیست
جز چنین گلگونه اینجا روی نیست
مرد خونی چون نهد سر سوی دار
شیرمردیش آن زمان آید به کار
چون جهانم حلقهٔ میمی بود
کی چنین جایی مرا بیمی بود
هر که را با اژدهای هفت سر
در تموز افتاده دایم خورد و خور
زین چنین بازیش بسیار اوفتد
کمترین چیزیش سر دار اوفتد
✍🏻: #عطار
منطقالطیر
#نه_به_دار
#نه_به_اعدام
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
@sobhosher
#شعردیروز
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
(حکایت حلاج که در دم مرگ ذوی خود را با خون سرخ کرد)
چون شد آن حلاج بر دار آن زمان
جز انا الحق مینرفتش بر زبان
چون زبان او همینشناختند
چار دست و پای او انداختند
زرد شد خون بریخت از وی بسی
سرخ کی ماند درین حالت کسی
زود درمالید آن خورشید و ماه
دست بریده به روی هم چو ماه
گفت چون گلگونهٔ مردست خون
روی خود گلگونه بر کردم کنون
تا نباشم زرد در چشم کسی
سرخ رویی باشدم اینجا بسی
هرکه را من زرد آیم در نظر
ظن برد کاینجا بترسیدم مگر
چون مرا از ترس یک سر موی نیست
جز چنین گلگونه اینجا روی نیست
مرد خونی چون نهد سر سوی دار
شیرمردیش آن زمان آید به کار
چون جهانم حلقهٔ میمی بود
کی چنین جایی مرا بیمی بود
هر که را با اژدهای هفت سر
در تموز افتاده دایم خورد و خور
زین چنین بازیش بسیار اوفتد
کمترین چیزیش سر دار اوفتد
✍🏻: #عطار
منطقالطیر
#نه_به_دار
#نه_به_اعدام
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
@sobhosher
━•··•✦❁❄️❁✦•··•━
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
.
صوفی شهر بين که چون لقمه شبهه میخورد
پاردمش دراز باد آن حيوان خوش علف.
✍🏻: #حافظ
خط خوش: بختباری
━•··•✦❁❄️❁✦•··•━
@sobhosher
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
.
صوفی شهر بين که چون لقمه شبهه میخورد
پاردمش دراز باد آن حيوان خوش علف.
✍🏻: #حافظ
خط خوش: بختباری
━•··•✦❁❄️❁✦•··•━
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
#داستان_شب 😴
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از حکایتها و افسانههای قدیمی ایرانی، عربی و هندی به نقل از شهریار ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است
بیشتر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_پانسد_شصت_دوم
قصهگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
#داستان_شب 😴
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از حکایتها و افسانههای قدیمی ایرانی، عربی و هندی به نقل از شهریار ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است
بیشتر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_پانسد_شصت_دوم
قصهگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
Telegram
attach 📎
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
#يك_برگ_كتاب
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
هوم... هیچکس نمیدونه فردا چه اتفاقی براش میافته.
مثلاً داریم راه میریم، یهدفعه پامون به سنگ میخوره یا میافتیم تو جوی آب و همین باعث میشه که از یه حادثهی بزرگ جون سالم بهدر ببریم.
صبح از خونه بیرون میاییم که بریم دنبال کاری، یههو دوستی سر راهمون سبز میشه و بعد از احوالپرسی ما رو به جایی میبره که اونجا عاشق یه دختر خوشگل میشیم و بعد باهاش ازدواج میکنیم. بهعقیدهی شما به این چیزها چی میشه گفت؟ هان؟؟
اگر پامون به سنگ نمیخورد یا توی جوی آب نمیافتادیم یا اون دوست رو نمیدیدیم، زندگی ما یه شکل دیگه میشد. داستان من هم مث یکی از همین حوادثه، بهخاطر خوردن چند تا کتلت مسیر زندگیم عوض شد.
✍🏻 : #عزیز_نسین
📚: پخمه
مترجم: صالح سجادی
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
#يك_برگ_كتاب
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
هوم... هیچکس نمیدونه فردا چه اتفاقی براش میافته.
مثلاً داریم راه میریم، یهدفعه پامون به سنگ میخوره یا میافتیم تو جوی آب و همین باعث میشه که از یه حادثهی بزرگ جون سالم بهدر ببریم.
صبح از خونه بیرون میاییم که بریم دنبال کاری، یههو دوستی سر راهمون سبز میشه و بعد از احوالپرسی ما رو به جایی میبره که اونجا عاشق یه دختر خوشگل میشیم و بعد باهاش ازدواج میکنیم. بهعقیدهی شما به این چیزها چی میشه گفت؟ هان؟؟
اگر پامون به سنگ نمیخورد یا توی جوی آب نمیافتادیم یا اون دوست رو نمیدیدیم، زندگی ما یه شکل دیگه میشد. داستان من هم مث یکی از همین حوادثه، بهخاطر خوردن چند تا کتلت مسیر زندگیم عوض شد.
✍🏻 : #عزیز_نسین
📚: پخمه
مترجم: صالح سجادی
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
#داستان_شب 😴
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از حکایتها و افسانههای قدیمی ایرانی، عربی و هندی به نقل از شهریار ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است
بیشتر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_پانسد_شصت_سوم
قصهگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
#داستان_شب 😴
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از حکایتها و افسانههای قدیمی ایرانی، عربی و هندی به نقل از شهریار ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است
بیشتر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_پانسد_شصت_سوم
قصهگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
Telegram
attach 📎
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
#شعرجهان
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
چه میدانی تو از دوست داشتن؟
چه میدانی تو از سادهترین چیزها
روزها خورشیدهایی بزک شدهاند
که شبانه خوابِ سرخ گلها را میبینند
و همهی آتشها چون دود به آسمان میروند
چه میدانی تو از شوربختی دوست داشتن؟!
تو را در انتهای اتاقها جستهام
آنجا که چراغی روشن بود
پاهایمان همراه هم طنین نمیانداختند
و نه آغوشمان که بر روی هم بسته ماندند
چه میدانی تو از شوربختی دوست داشتن؟!
تو را در پنجرهها جستهام
بوستانها بیهوده از رایحهها پُرند
کجا، کِی میتوانی باشی؟!
به چه چیزِ زندگی باید دل بستن در میانهی بهار؟!
چه میدانی تو از شوربختی دوست داشتن؟!
چه میدانی تو از انتظار طولانی و از زیستن فقط برای نامیدنات همیشه همان و همیشه متفاوت و از سوی من فقط ملامت و نکوهیدن چه میدانی تو از شوربختی دوست داشتن؟!
باید که از یاد بَرَم و زندگی کنم همچون پاروزنی بیپارو میدانی چهقدر طولانیست زمانِ مردن زمان بهخود گوش دادن و از پا درآمدن میشناسی تو آیا شوربختی دوست داشتن را؟
✍🏻: #لویی_آراگون
ترجمه: جواد فرید
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
@sobhosher
#شعرجهان
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
چه میدانی تو از دوست داشتن؟
چه میدانی تو از سادهترین چیزها
روزها خورشیدهایی بزک شدهاند
که شبانه خوابِ سرخ گلها را میبینند
و همهی آتشها چون دود به آسمان میروند
چه میدانی تو از شوربختی دوست داشتن؟!
تو را در انتهای اتاقها جستهام
آنجا که چراغی روشن بود
پاهایمان همراه هم طنین نمیانداختند
و نه آغوشمان که بر روی هم بسته ماندند
چه میدانی تو از شوربختی دوست داشتن؟!
تو را در پنجرهها جستهام
بوستانها بیهوده از رایحهها پُرند
کجا، کِی میتوانی باشی؟!
به چه چیزِ زندگی باید دل بستن در میانهی بهار؟!
چه میدانی تو از شوربختی دوست داشتن؟!
چه میدانی تو از انتظار طولانی و از زیستن فقط برای نامیدنات همیشه همان و همیشه متفاوت و از سوی من فقط ملامت و نکوهیدن چه میدانی تو از شوربختی دوست داشتن؟!
باید که از یاد بَرَم و زندگی کنم همچون پاروزنی بیپارو میدانی چهقدر طولانیست زمانِ مردن زمان بهخود گوش دادن و از پا درآمدن میشناسی تو آیا شوربختی دوست داشتن را؟
✍🏻: #لویی_آراگون
ترجمه: جواد فرید
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
@sobhosher
😉#پنجشنبه ها و #طنازى_ادبى
🔹 ویراستاری
این بیت را هم استاد «باستانی پاریزی» با كمك «حكیم نظامی گنجوی» سروده است:
پرستاری به از بیمارداری ست
نوشتن بهتر از ویراستاری ست!
📚: #عمران_صلاحی
@sobhosher
🔹 ویراستاری
این بیت را هم استاد «باستانی پاریزی» با كمك «حكیم نظامی گنجوی» سروده است:
پرستاری به از بیمارداری ست
نوشتن بهتر از ویراستاری ست!
📚: #عمران_صلاحی
@sobhosher
#داستان_شب 😴
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از حکایتها و افسانههای قدیمی ایرانی، عربی و هندی به نقل از شهریار ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است
بیشتر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_پانسد_شصت_چهارم
قصهگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
#داستان_شب 😴
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از حکایتها و افسانههای قدیمی ایرانی، عربی و هندی به نقل از شهریار ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است
بیشتر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_پانسد_شصت_چهارم
قصهگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
Telegram
attach 📎