صبح و شعر
652 subscribers
2.14K photos
280 videos
331 files
3.23K links
ادبیات هست چون جهان برای جان‌های عاصی کافی نیست.🥰😍 🎼🎧📖📚
Download Telegram
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

*خداوند بهترین یاور ماست*

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 

#مشاهير

━•··‏​‏​​‏•✦❁✳️❁✦•‏​‏··•​​‏━

‌‎دور هم جمع شوید
‌‎از هرجا که هستید
‌‎و باور کنید که آب‌ها،اطرافتان در حال بالا آمدن است
‌‎و بپذیرید که به زودی
‌‎تا استخوان‌هاتان خیس خواهید شد
‌‎اگر زمانتان برایتان ارزشمند است
‌‎بهتر است شنا کردن را شروع کنید یا مانند یک سنگ غرق می‌شوید
‌‎زیرا زمانی همه چیز تغییر می‌کند

‌‎بیایید نویسندگان و منتقدان
‌‎که با قلمتان پیشگویی می‌کنید
‌‎چشمانتان را باز نگه دارید
‌‎فرصت دیگر نخواهد آمد
‌‎برای حرف زدن دوست است
‌‎زیرا چرخ هنوز در حرکت است
لازم نیست بگویم متظورم چیست
‌‎ بازنده امروز بعدها برنده خواهد شد
‌‎زیرا زمانه در حال تغییر است

‌‎بیایید سناتورها و نمایندگان
‌‎دعوت مرا بپذیرید
در راهرو نایستید
راه را بند نیاورید
‌‎زیرا کسی که آسیب می‌بیند
‌‎کسی است که ایستاده است
‌‎ بیرون از این‌جا جنگ جریان دارد
این جنگ بزودی خانه شما را ویران می‌کند و قصر آرزوهایتان را فرو می‌ریزد
‌‎زیرا زمانه در حال تغییر است…
‌‎

✍🏻: #باب_دیلن، خواننده و #ترانه‌سرای آمریکایی برنده #نوبل ادبیات شد. آکادمی نوبل در سوئد از باب دیلن برای "بیان شاعرانه نو" تقدیر کرد و او را برنده جایزه نوبل ادبیات در سال ۲۰۱۶ اعلام کرد. باب دیلن اولین ترانه‌سرایی است که برنده جایزه نوبل ادبیات می‌شود.
دیلن از انسان می‌خواهد که رویاها و کابوس‌هایش را جدی بگیرد.
او نه تنها انسان‌های غافل، ترسو و متخاصم را نکوهش می‌کند، بلکه انسان‌هایی را که آدم می‌کشند و بدتر از همه آن‌هایی را که پس از مواجه شدن با واقعیات روی خود را برمی‌گردانند نیز شماتت می‌کند. غفلت و جهل بشر است که او را از دیدن و لمس حقیقت بازمی‌دارد.
#دیلن ازنظر آلن گینزبرگ بزرگ‌ترین شاعر نیمه دوم قرن بیستم است و پر واستبرگ، رئیس کمیته نوبل ادبیات، گفت که او "احتمالاً بزرگ‌ترین #شاعر_زنده" است. قطعاً هیچ خواننده راک دیگری نیست که متن ترانه‌هایش تا این حد بررسی، گلچین و ستوده شده باشد.
📎🎼این #ترانه را در صبح و شعر بشنوید. 👇🏻👇🏻👇🏻
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏—

@sobhosher
〰️🔅🔅〰️
🔍 #راز_واژه

درود
🔅 « #قلچماق »

واژۀ ترکیِ «قلچماق» از دو جزء تشکیل شده‌است:
قُل (دست؛ بازو) + چماق.

بنا بر این «قلچماق» در اصل یعنی کسی که بازوهایی قوی مانندِ چماق دارد.

✍🏻: #بهروز_صفرزاده.
📚: داستانِ واژه‌ها

*امیدوارم قلچماقان باتوم به دست حافظ جان و مال مردم باشند نه خادمان زر و زور

در واپسين روز هفته برای كشف راز واژگان همراه ما باشيد 💐

@sobhosher
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
يك #حبه_شعرپارسى با #چاى_انگليسى
☕️
✍🏻: #فردوسی
برگردان: وحید بیداریان

@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

*خداوند بهترین یاور ماست*

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 
#شاهنامه
━•··‏​‏​​‏•✦❁✳️❁✦•‏​‏··•​​‏━

ازان پس خروشیدن ناله خاست
ز قلب و چپ لشکر و دست راست

چو کم شد ز گودرز هر دو پسر
بنالید با داور دادگر

که چندین نبیره پسر داشتم
همی سر ز خورشید بگذاشتم

برزم اندرون پیش من کشته شد
چنین اختر و روز من گشته شد

جوانان و من زنده با پیر سر
مرا شرم باد از کلاه و کمر

کمر برگشاد و کله برگرفت
خروشیدن و ناله اندر گرفت

چو بشنید رستم دژم گشت سخت
بلرزید برسان برگ درخت

بیامد بنزدیک پولادوند
ورا دید برسان کوه بلند

سپه را همه بیشتر خسته دید
وزان روی پرخاش پیوسته دید

بدل گفت کین روز ما تیره گشت
سرنامداران ما خیره گشت

همانا که برگشت پرگار ما
غنوده شد آن بخت بیدار ما

بیفشارد ران رخش را تیز کرد
برآشفت و آهنگ آویز کرد

بدو گفت کای دیو ناسازگار
ببینی کنون گردش روزگار

چو آواز رستم بگردان رسید
تهمتن یلان را پیاده بدید

دژم گشته زو چار گرد دلیر
چو گوران و دشمن بکردار شیر

چنین گفت با کردگار جهان
که ای برتر از آشکار و نهان

مرا چشم اگر تیره گشتی بجنگ
بهستی ز دیدار این روز تنگ

#فردوسی
داستان خاقان چین

#شرم بر جنگ افروزان #نه_به_جنگ

💟❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
#پند_از_شاهنامه

خُنُک آنکه جامی بگیرد به دست
خورد یاد شاهان یزدان پرست

#فردوسی
فراخور #هفتم_آبان فرخنده روز #کوروش_بزرگ
@sobhosher
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

*خداوند بهترین یاور ماست*

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 
#شعرامروز
━•··‏​‏​​‏•✦❁✳️❁✦•‏​‏··•​​‏━
چامه کوروش بزرگ

در یک غروب کهنه و بی رونق و تار
در حسرت یک پنجره تا روشنایی
در جست و جوی روزنی سوی رهایی
در آرزوی فرصت دیدار «انسان»
زین می‌کنم من توسن اندیشه‌ام را هر سو شتابان
در زیر چتر آسمان هر جا که پویم
جز درد و اندوه و ستم چیزی به جا نیست.
در چار سوی این رباط کهنه گویی
مردی و رادی و وفا فرمانروانیست
دژخیم ایام با داس خون آ لوده‌ی درنده خویی
در کار بیداد و جنون ترکتازیست
پندار آدم،
پندار ظلم و پیشه‌اش ویرانه سازیست

تن خسته از اندیشه‌های زندگی سوز
در آرزوی دیدن روزی دل افروز
در حسرت دیدار انسان
آنسان که باید، آنسان که شاید
یکبار دیگر کافور غم از جسم و جانم می‌تکانم
دل را ز چنگ ناامیدی می‌رهانم
پژواک فریادم هوا را می‌شکافد:
" آخر کجایی روشنایی؟"

ناگه به یکبار؛
از لابلای ابرهای سرد و غمبار،
گل میکند خورشید زر تار
با رنگهای روشن و شاد
در چهره‌ی پاک ابر مردی امرداد
مردی که از ژرفای تاریکی درخشید
جوشید و کوشید
مردی که بنیان ستم زیر و زبر کرد؛
چون جویباری نرم و آرام،
بانگ نوای مهر خیزش
در گوشهایم می‌نشیند:

"کورش منم، شاه جهان، شاه پیمبر
کورش منم کشوررهان دادگستر
آزاده‌ای پویای راه روشنایی
دلبسته‌ی آیین مهر و پارسایی
در گرم گرم ظلم و تاراج،
در روزگار برده داری،
آنگه که دد خویان خونریز، با سرفرازی
فرزند آدم را به آتش می‌کشیدند،
مست جنون و شهوت و خون
گوش و زبانش می‌بریدند،
هر جا که رفتم، هر جا که بودم،
از چهر گیتی ننگ دژ خویی زدودم
من مهر را در سینه‌ی هستی نشاندم
مهر گیای من در این دنیای تاریک
از ژرفنای دشمنی‌ها سر بر آورد
از آن هزا ران بوته‌ی زرینه رویید
هر بوته گل کرد
در روزگارانی که هر کشورگشایی
شهر و دیار مردمان ویرانه میکرد،

روزی که بوتیمار اندوه
در هر سرایی لانه می‌کرد،
هر جا رسیدم،
ویرانه‌ها را سر به سر آباد کردم
در سایه‌ی تدبیر و رایم
گسترده شد گیتی همه در زیر پایم
آشور و ماد و بابل و لیدی سرایم
من رامش و مهر و خرد بنیاد کردم
در باور من،
انسان نماد راستینی از خدا بود
بر هستی و بر جان خود فرمانروا بود
آزادگی گنجینه‌ای بس پر بها بود
پس بندهای برده داری را بریدم
وان بندگان از بند غم آزاد کردم
آنگه به آرام،

هر کس به فرمان خدای خویش خرسند
هر کس بر آیین و مرام خویش پابند
من مردمان سوته دل را شاد کردم
آوای کورش،
آن دلنشین چاووش جانبخش رهایی،
پیک سرور و روشنایی،
بر بالهای باد شبگرد تا بیکرانها می‌شتابد
شب سایه‌های مبهمی پاشیده بر دشت

بر جلگه‌ی پارس
روی کهن آرامگاهی ساکت و سرد
سر مینهم بر سنگهای گور خاموش
از بغض سنگینی دل و جانم لبالب
زان سوی تاریکی به ناگاه
با بالهای نورباران، تندیس کورش رخ می‌نماید
اشکم به روی گونه‌ها می‌غلتد آرام
فریاد خاموشی درونم میخروشد:
کای برترین آزاده ای ماناترین مرد
اینک تو بنگر، بر سرنوشت تیره و غمبار انسان
شاید ندانی سفره‌ی چرکین دنیا
امروز هم پا تا به سر رنگین ننگ است
شاید ندانی سینه‌ی گسترده‌ی خاک،
امروز هم بازیچه‌ی آشوب و جنگ است
حالا نژاد و رنگ حرفی تازه دارد
حالا سر بازار آدم میفروشند!
آزادی و آزادگی افسانه گشته

ای برترین آزاده ای ماناتر ین مرد
ناگه غریو همسرایان شبانه
پژواک فریاد مرا در می‌رباید
گویی زمین و آسمان سر داده با درد
بر بالهای باد شبگرد این ناله‌ی سرد:
آخر کجایی روشنایی؟!
آخر کجایی روشنایی؟!


✍🏻: سروده #هما_ارژنگی

گرامی‌داشت روز #کوروش_پادشاه_دادگستر💐

━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁🍂🪸🍂❁✦•‏​‏··•​​‏━

⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️

پاییز ،چه کرده است با جان درخت
آتش زده در  تمام ارکان درخت 
پایان یعنی شکفتن از دل برود  
افتادن برگ نیست
پایان درخت          
      
 #رحمان_کاظمی

#برای
گل‌هایی که نشکفته پرپر می‌شوند.🖤

━•··‏​‏​​‏•✦❁🍁🪸🍁❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍
#داستان_شب 😴

📖 هزار و یک شب  مجموعه‌ایست از حکایت‌ها و افسانه‌های قدیمی ایرانی، عربی و هندی به نقل از شهریار ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است
بیشتر ماجراهای آن در بغداد و ایران می‌گذرد.

  #هزار_و_یک_شب
🔸   #شب_پانسد_پنجم
قصه‌گو: #ليلا_پراشيده

@sobhosher
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

*خداوند بهترین یاور ماست*

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 
#نثر_فارسی
━•··‏​‏​​‏•✦❁✳️❁✦•‏​‏··•​​‏━

اکنون مرا در این ورطهٔ عنا هیچ پناهی بهتر از سایهٔ عقل نیست و هیچ دستگیری مشفق‌تر از استاد خرد نه!
و هر که رای قوی دارد بهیچ حال دهشت بخود راه ندهد و خوف و حیرت پیرامن دل نگذارد
و از سخن خردمندان چنان فهم می‌شود که باطن عقلا باید که بمثابهٔ دریا باشد
که اندازهٔ ژرفی آن نتوان شناخت و بی‌غواصی بقعر آن نتوان رسید و هر چه در وی افتد از اسرار و خفایا پدید نیاید و هر چند سیلاب جفا و بلا برسد در حوصلهٔ وی گنجد و اثر تیرگی در وی ظاهر نگردد.

✍🏻: #حسین‌_واعظ_کاشفی ·
📚 : انوار سهیلی(بازنویسی کلیله و دمنه)

━··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍
#داستان_شب 😴

📖 هزار و یک شب  مجموعه‌ایست از حکایت‌ها و افسانه‌های قدیمی ایرانی، عربی و هندی به نقل از شهریار ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است
بیشتر ماجراهای آن در بغداد و ایران می‌گذرد.

  #هزار_و_یک_شب
🔸   #شب_پانسد_ششم
قصه‌گو: #ليلا_پراشيده

@sobhosher
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

*خداوند بهترین ياور ماست*

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 
#شعردیروز
━•··‏​‏​​‏•✦❁💠❁✦•‏​‏··•​​‏━
 
من بی گناه و یار به کین می کشد مرا
این می کشد مرا، که چنین می کشد مرا

گویم که من ز اهل وفایم، مرا مکش
وین طرفه تر که بهر همین می کشد مرا

بد خوی من گذشت ز قتل من و هنوز
آن زهرچشم و چین جبین می کشد مرا

زین سان که لاابالی و رندم، ز اشتیاق
آن خانه سوز پرده نشین می کشد مرا

چون نیم کشت ناز شوم زان نگاه گرم
ذوق تبسم نمکین می کشد مرا

میلی هلاک گشتی وآن مست پر غرور
گوید ترا نمی کشم، این می کشد مرا!


✍🏻: #میلی_مشهدی
سده ۱۰
━•··‏​‏​​‏•✦❁💠❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher