This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
حـالـی درون پــرده بـسـی فـتـنـه مــیرود
تا آن زمان که پـرده بـرافـتـد چـههــا کـنـنـد
#حافظ
خط: بختیاری
موسیقی: از آلبوم ساز قصهگو،
آواز : محمدرضا شجریان
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
حـالـی درون پــرده بـسـی فـتـنـه مــیرود
تا آن زمان که پـرده بـرافـتـد چـههــا کـنـنـد
#حافظ
خط: بختیاری
موسیقی: از آلبوم ساز قصهگو،
آواز : محمدرضا شجریان
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
#داستان_شب 😴
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از حکایتها و افسانههای قدیمی ایرانی، عربی و هندی به نقل از شهریار ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است
بیشتر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_چهارسد_نود_هفتم
قصهگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
#داستان_شب 😴
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از حکایتها و افسانههای قدیمی ایرانی، عربی و هندی به نقل از شهریار ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است
بیشتر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_چهارسد_نود_هفتم
قصهگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
Telegram
attach 📎
🌸☘️🌸
رنگین تر از حناست بهار و خزان ما
بردست خویش بوسه دهد باغبان ما
چون صبح درمحبت خورشید صادقیم
این تب برون نمی رود از استخوان ما
🎤: #ناهیدپرپینچی
✍🏻: ##صائب_تبریزی
درود صبحتان زیبا🍃🌱🪸🌸
@sobhosher
رنگین تر از حناست بهار و خزان ما
بردست خویش بوسه دهد باغبان ما
چون صبح درمحبت خورشید صادقیم
این تب برون نمی رود از استخوان ما
🎤: #ناهیدپرپینچی
✍🏻: ##صائب_تبریزی
درود صبحتان زیبا🍃🌱🪸🌸
@sobhosher
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#يك_برگ_كتاب
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
میشود بیرحم شد،
احساس را دور ریخت و مثل قصاب و جراح و یک نظامی به دیدن اشک و خون و رنج عادت کنی، ولی چهطور ممکنه حقیقت را بشناسی و آگاهانه نادیدهاش بگیری؟!
دارم از شما میپرسم، آدمکشان ملعون! دارم در برابر چشم جهان و جهانیان از شما میپرسم،
آدمکشان ملعون، ای کلاغهایی که بر مردار خلق نشستهاید، ای درندگان پست مفلوک!
شما مشتی درندهاید!
چرا برادرم را کشتید؟
اگر چهرهای انسانی داشتید، بر صورتتان سیلی میزدم، اما چهرهتان پوزهی کریه درندگان است.
تظاهر میکنید که انسانید، اما از زیر دستکش شما دارم چنگال مخفی شدهتان را میبینم و جمجمهی پهن و صاف درنده تان از زیر کلاه پیداست. پشت آن نطقهای هوشمندانهتان صدای زنجیر پوسیدهی جنونتان به گوشم آشناست.
✍🏻 #لیانید_آندرییف
📚: خنده سرخ : رمانی ضدجنگ است که به شیوه سیال ذهن روایت میشود. ما این روایت را از زبان شخصى میشنویم که برادرش به جنگ رفته، دو پایش را از دست داده و عقلش زایل شده است.
ترجمه؛ حمیدرضا آتشبرآب
#برای_صلح
#برای_انسان
#برای_زندگی
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#يك_برگ_كتاب
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
میشود بیرحم شد،
احساس را دور ریخت و مثل قصاب و جراح و یک نظامی به دیدن اشک و خون و رنج عادت کنی، ولی چهطور ممکنه حقیقت را بشناسی و آگاهانه نادیدهاش بگیری؟!
دارم از شما میپرسم، آدمکشان ملعون! دارم در برابر چشم جهان و جهانیان از شما میپرسم،
آدمکشان ملعون، ای کلاغهایی که بر مردار خلق نشستهاید، ای درندگان پست مفلوک!
شما مشتی درندهاید!
چرا برادرم را کشتید؟
اگر چهرهای انسانی داشتید، بر صورتتان سیلی میزدم، اما چهرهتان پوزهی کریه درندگان است.
تظاهر میکنید که انسانید، اما از زیر دستکش شما دارم چنگال مخفی شدهتان را میبینم و جمجمهی پهن و صاف درنده تان از زیر کلاه پیداست. پشت آن نطقهای هوشمندانهتان صدای زنجیر پوسیدهی جنونتان به گوشم آشناست.
✍🏻 #لیانید_آندرییف
📚: خنده سرخ : رمانی ضدجنگ است که به شیوه سیال ذهن روایت میشود. ما این روایت را از زبان شخصى میشنویم که برادرش به جنگ رفته، دو پایش را از دست داده و عقلش زایل شده است.
ترجمه؛ حمیدرضا آتشبرآب
#برای_صلح
#برای_انسان
#برای_زندگی
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
#داستان_شب 😴
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از حکایتها و افسانههای قدیمی ایرانی، عربی و هندی به نقل از شهریار ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است
بیشتر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_چهارسد_نود_هشتم
قصهگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
#داستان_شب 😴
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از حکایتها و افسانههای قدیمی ایرانی، عربی و هندی به نقل از شهریار ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است
بیشتر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_چهارسد_نود_هشتم
قصهگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
Telegram
attach 📎
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
*خداوند بهترین ياور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#شعرجهان
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
سرزمین از دست رفته
من دو دختر دارم
آنها همهی آن چیزی هستند
که از زمین میخواستم
تکهیی زمین میخواستم
و شهری که در چشماندازش
دو تپه باشد
و رودخانهای که از میانشان عبور کند
و جزیرهای
میخواستم باشد آن زمین
که بگویم مالکش هستم
و مال خودم باشد
حالا آن دو بزرگ شدهاند
و از من بسیار دورند
و توی ذهنم
شبیه دو مهاجری هستند
که آواره و بیجا ماندهاند
در حافظهای که
شبیه چشماندازی پر از عشق است
جایی که تپههایش
رنگ چشمهای کودکیشان هست
و کودکان من، فرسنگها
از آن فاصله دارند
در شامگاهان
وقتی به ابتدای خوابم
میتوانم ساحل خلیج دوبلین را
ببینم
و در ساحلش
سنگفرشهای پیادهروهاش
در اسکلهی گرانیتی آن قدم بزنم
به خود میگویم
آنها چگونه میتوانند
اینجا را که من حس کردهام
دیده باشند
قایقرانی در گرگ و میش
در خلیج و آبراهههایش
پهن شدن سایه
روی همه چیزی که دارند
از هم جدا میشوند
و همه دوستت دارمهایی که
دارند از قلبت کنده میشوند
و ...
نامهایی که دوستشان داری
در سرزمینی که متعلق به اوست
همچون دو دختر ایرلندیات
که دیگر از تو جدا شدهاند.
✍🏻: #ایوان_بولاند (ایرلند)
برگردان: سعید جهانپولاد و فیروزه محمدزاده
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
@sobhosher
*خداوند بهترین ياور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#شعرجهان
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
سرزمین از دست رفته
من دو دختر دارم
آنها همهی آن چیزی هستند
که از زمین میخواستم
تکهیی زمین میخواستم
و شهری که در چشماندازش
دو تپه باشد
و رودخانهای که از میانشان عبور کند
و جزیرهای
میخواستم باشد آن زمین
که بگویم مالکش هستم
و مال خودم باشد
حالا آن دو بزرگ شدهاند
و از من بسیار دورند
و توی ذهنم
شبیه دو مهاجری هستند
که آواره و بیجا ماندهاند
در حافظهای که
شبیه چشماندازی پر از عشق است
جایی که تپههایش
رنگ چشمهای کودکیشان هست
و کودکان من، فرسنگها
از آن فاصله دارند
در شامگاهان
وقتی به ابتدای خوابم
میتوانم ساحل خلیج دوبلین را
ببینم
و در ساحلش
سنگفرشهای پیادهروهاش
در اسکلهی گرانیتی آن قدم بزنم
به خود میگویم
آنها چگونه میتوانند
اینجا را که من حس کردهام
دیده باشند
قایقرانی در گرگ و میش
در خلیج و آبراهههایش
پهن شدن سایه
روی همه چیزی که دارند
از هم جدا میشوند
و همه دوستت دارمهایی که
دارند از قلبت کنده میشوند
و ...
نامهایی که دوستشان داری
در سرزمینی که متعلق به اوست
همچون دو دختر ایرلندیات
که دیگر از تو جدا شدهاند.
✍🏻: #ایوان_بولاند (ایرلند)
برگردان: سعید جهانپولاد و فیروزه محمدزاده
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
@sobhosher
#داستان_شب 😴
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از حکایتها و افسانههای قدیمی ایرانی، عربی و هندی به نقل از شهریار ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است
بیشتر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_چهارسد_نود_نهم
قصهگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
#داستان_شب 😴
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از حکایتها و افسانههای قدیمی ایرانی، عربی و هندی به نقل از شهریار ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است
بیشتر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_چهارسد_نود_نهم
قصهگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
Telegram
attach 📎
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#مشاهير
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
تجربهٔ یونان قدیم بسیار اهمیت دارد، زیرا تنها دورهٔ رواج دیکتاتوری که از نظر شدت وحدت با دورهٔ کنونی دیکتاتوری قابل مقایسه باشد…رهبری حزب تودهها در دست یکی از اعضای خاندانهای اشرافی قدیمی بود که پس از کسب قدرت، حکومتی استبدادی برپا میکرد، خاندانهای اشرافی رقیب خود را به تبعید میفرستاد، اموال آنها را مصادره میکرد و میان پیروان خود پخش میکرد.
نکتهٔ قابل توجه اینکه اعضای حزب دیکتاتور آینده را سربازان مزدور و مردمان ناراضی کوچه و بازار تشکیل میدادند، سربازانی که نه به شهر خود بلکه به فرمانده و خانوادهٔ او وفادار بودند، و مردمانی که از اشراف استثمارگر نفرت داشتند.
استفاده از سربازان برای هدفهای گروهی زمانی ممکن شد که تشکیلات تازهای در ارتش استقرار یافت؛ تشکیلاتی که براساس آن، همهٔ کسانی که میتوانستند از سلاح خود استفاده کنند سرباز تلقی میشدند.
به این ترتیب بسیاری از مردم سرباز میشدند و جان خود را در راه میهن به خطر میانداختند، بیآنکه در مجلس شهر کوچکترین حقی داشته باشند.
📚: مکتب دیکتاتورها ،از هفت رمان برتر سیاسی جهان است، نویسنده در این اثر با طنزی تلخ شخصیت دلقکوار دو شخصیت داستانش را ترسیم میکند اما مسئلهای که در سطرسطر کتاب مطرح میشود بهشدت دقیق و موشکافانه است و جایی برای خنده و سرگرمی باقی نمیگذارد. در کل کتاب و دیالوگهای شخصیتها، تومازوی( شخصیت سوم) است که رشته سخن را در دست دارد و انگار او نماینده خود نویسنده است. درواقع سیلونه در لباس تومازوی تبعیدی تجربیات خود از مبارزه بر ضد دیکتاتوری را بازگو میکند و خواننده را وامیدارد تا بر جزییات گفتههای او تأمل کند، به دلیل همین تجربهٔ طولانی و از نزدیک لمسشده، بیان سیلونه هرگز حالت بیتفاوت و یکبعدی تحلیلها و نظریهپردازیهای یک روشنفکر دور از صحنهٔ عملی مبارزه را به خود نمیگیرد.
✍🏻: #اینیاتسیو_سیلونه متولد ۱ مهٔ ۱۹۰۰ است او در ۱۹۲۱ به حزب کمونیست ایتالیا پیوست و شروع به مبارزه با دستگاه فاشیستی موسولینی کرد. در ۱۹۲۷ سفری به شوروی کرد و پس از بازگشت از آن سفر مانند نویسندگان دیگر راه مستقلی در پیش گرفت. سیلونه که سالها از پیشگامان مبارزه با فاشیسم بود، به نیکی دریافته بود که دغدغهٔ احزاب کمونیست برقراری دمکراسی نیست. از کتابهای او میتوان؛ فونتامارا، نان و شراب، مکتب دیکتاتورها، دانهٔ زیر برف، یک مشت تمشک، خروج اضطراری، ماجرای یک پیشوای شهید، راز دل لوکا و روباه و گلهای کاملیا را نام برد.
━•··•✦❁💟❁✦•··•—
@sobhosher
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#مشاهير
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
تجربهٔ یونان قدیم بسیار اهمیت دارد، زیرا تنها دورهٔ رواج دیکتاتوری که از نظر شدت وحدت با دورهٔ کنونی دیکتاتوری قابل مقایسه باشد…رهبری حزب تودهها در دست یکی از اعضای خاندانهای اشرافی قدیمی بود که پس از کسب قدرت، حکومتی استبدادی برپا میکرد، خاندانهای اشرافی رقیب خود را به تبعید میفرستاد، اموال آنها را مصادره میکرد و میان پیروان خود پخش میکرد.
نکتهٔ قابل توجه اینکه اعضای حزب دیکتاتور آینده را سربازان مزدور و مردمان ناراضی کوچه و بازار تشکیل میدادند، سربازانی که نه به شهر خود بلکه به فرمانده و خانوادهٔ او وفادار بودند، و مردمانی که از اشراف استثمارگر نفرت داشتند.
استفاده از سربازان برای هدفهای گروهی زمانی ممکن شد که تشکیلات تازهای در ارتش استقرار یافت؛ تشکیلاتی که براساس آن، همهٔ کسانی که میتوانستند از سلاح خود استفاده کنند سرباز تلقی میشدند.
به این ترتیب بسیاری از مردم سرباز میشدند و جان خود را در راه میهن به خطر میانداختند، بیآنکه در مجلس شهر کوچکترین حقی داشته باشند.
📚: مکتب دیکتاتورها ،از هفت رمان برتر سیاسی جهان است، نویسنده در این اثر با طنزی تلخ شخصیت دلقکوار دو شخصیت داستانش را ترسیم میکند اما مسئلهای که در سطرسطر کتاب مطرح میشود بهشدت دقیق و موشکافانه است و جایی برای خنده و سرگرمی باقی نمیگذارد. در کل کتاب و دیالوگهای شخصیتها، تومازوی( شخصیت سوم) است که رشته سخن را در دست دارد و انگار او نماینده خود نویسنده است. درواقع سیلونه در لباس تومازوی تبعیدی تجربیات خود از مبارزه بر ضد دیکتاتوری را بازگو میکند و خواننده را وامیدارد تا بر جزییات گفتههای او تأمل کند، به دلیل همین تجربهٔ طولانی و از نزدیک لمسشده، بیان سیلونه هرگز حالت بیتفاوت و یکبعدی تحلیلها و نظریهپردازیهای یک روشنفکر دور از صحنهٔ عملی مبارزه را به خود نمیگیرد.
✍🏻: #اینیاتسیو_سیلونه متولد ۱ مهٔ ۱۹۰۰ است او در ۱۹۲۱ به حزب کمونیست ایتالیا پیوست و شروع به مبارزه با دستگاه فاشیستی موسولینی کرد. در ۱۹۲۷ سفری به شوروی کرد و پس از بازگشت از آن سفر مانند نویسندگان دیگر راه مستقلی در پیش گرفت. سیلونه که سالها از پیشگامان مبارزه با فاشیسم بود، به نیکی دریافته بود که دغدغهٔ احزاب کمونیست برقراری دمکراسی نیست. از کتابهای او میتوان؛ فونتامارا، نان و شراب، مکتب دیکتاتورها، دانهٔ زیر برف، یک مشت تمشک، خروج اضطراری، ماجرای یک پیشوای شهید، راز دل لوکا و روباه و گلهای کاملیا را نام برد.
━•··•✦❁💟❁✦•··•—
@sobhosher
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
دیکتاتوری رژیمیست که در آن مردم به جای فکر کردن نقل قول میکنند
و همه هم از یک کتاب نقلقول میکنند.
مکتب دیکتاتورها
#اینیاتسیو_سیلونه
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
دیکتاتوری رژیمیست که در آن مردم به جای فکر کردن نقل قول میکنند
و همه هم از یک کتاب نقلقول میکنند.
مکتب دیکتاتورها
#اینیاتسیو_سیلونه
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
〰️🔅✅🔅〰️
🔍 #راز_واژه
درود
🔅 « #ایاب_و_ذهاب»
«ایاب و ذهاب» یعنی رفت و برگشت: وسیلۀ ایاب و ذهابِ کارکنان فراهم است.
در عربی « #إیاب»، بر وزنِ فِعال، از ریشۀ «أوب» و به معنیِ #بازگشتن، برگشتن، و مراجعت کردن است:
آبَ یَؤوبُ أوبًا و إیابًا: بازگشت؛ برگشت.
«مَآب»، بر وزنِ مَفعَل (در اصل: مَأوَب)، اسمِمکانِ این ریشه و بنا بر این به معنیِ محلِ بازگشت و «بازگشتگاه» است.
این واژه در فارسی به صورتِ پسوندواره به کار میرود و نوعی رفتار یا منش را نشان میدهد: تاجرمآب، درویشمآب، عرفانمآب، فرنگیمآب، قلدرمآب، نوکرمآب.
« #ذَهاب»، بر وزنِ فَعال، به معنیِ #رفتن است:
ذَهَبَ یَذهَبُ ذَهابًا و ذُهوبًا: رفت.
«مَذهَب»، بر وزنِ مَفعَل، اسمِمکانِ این ریشه و بنا بر این به معنیِ راه است که در آن میروند.
در عربی به بلیتِ رفت و برگشت میگویند: تذکِرة ذَهابٍ و إیابٍ.
از لحاظِ منطقی، رفتن مُقدّم بر بازگشتن است. شما اول به جایی میروید، سپس از آنجا بازمیگردید. به همین دلیل «رفت و برگشت» میگوییم، نه «برگشت و رفت».
اما در ترکیبِ عطفیِ «ایاب و ذهاب» این ترتیبِ منطقی، ظاهراً برای سهولتِ تلفظ، وارونه شدهاست! حق این بود که بگویند «ذهاب و ایاب»، نه «ایاب و ذهاب».
✍🏻: #بهروز_صفرزاده
در واپسين روز هفته برای كشف راز واژگان همراه ما باشيد 💐
@sobhosher
🔍 #راز_واژه
درود
🔅 « #ایاب_و_ذهاب»
«ایاب و ذهاب» یعنی رفت و برگشت: وسیلۀ ایاب و ذهابِ کارکنان فراهم است.
در عربی « #إیاب»، بر وزنِ فِعال، از ریشۀ «أوب» و به معنیِ #بازگشتن، برگشتن، و مراجعت کردن است:
آبَ یَؤوبُ أوبًا و إیابًا: بازگشت؛ برگشت.
«مَآب»، بر وزنِ مَفعَل (در اصل: مَأوَب)، اسمِمکانِ این ریشه و بنا بر این به معنیِ محلِ بازگشت و «بازگشتگاه» است.
این واژه در فارسی به صورتِ پسوندواره به کار میرود و نوعی رفتار یا منش را نشان میدهد: تاجرمآب، درویشمآب، عرفانمآب، فرنگیمآب، قلدرمآب، نوکرمآب.
« #ذَهاب»، بر وزنِ فَعال، به معنیِ #رفتن است:
ذَهَبَ یَذهَبُ ذَهابًا و ذُهوبًا: رفت.
«مَذهَب»، بر وزنِ مَفعَل، اسمِمکانِ این ریشه و بنا بر این به معنیِ راه است که در آن میروند.
در عربی به بلیتِ رفت و برگشت میگویند: تذکِرة ذَهابٍ و إیابٍ.
از لحاظِ منطقی، رفتن مُقدّم بر بازگشتن است. شما اول به جایی میروید، سپس از آنجا بازمیگردید. به همین دلیل «رفت و برگشت» میگوییم، نه «برگشت و رفت».
اما در ترکیبِ عطفیِ «ایاب و ذهاب» این ترتیبِ منطقی، ظاهراً برای سهولتِ تلفظ، وارونه شدهاست! حق این بود که بگویند «ذهاب و ایاب»، نه «ایاب و ذهاب».
✍🏻: #بهروز_صفرزاده
در واپسين روز هفته برای كشف راز واژگان همراه ما باشيد 💐
@sobhosher
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#شاهنامه
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
الا ای خریدار مغز سخن
دلت برگسل زین سرای کهن
کجا چون من و چون تو بسیار دید
نخواهد همی با کسی آرمید
اگر شهریاری و گر پیشکار
تو ناپایداری و او پایدار
چه با رنج باشی چه با تاج و تخت
ببایدت بستن به فرجام رخت
اگر ز آهنی چرخ بگدازدت
چو گشتی کهن نیز ننوازدت
چو سرو دلارای گردد به خم
خروشان شود نرگسان دژم
همان چهرهٔ ارغوان زعفران
سبک مردم شاد گردد گران
اگر شهریاری و گر زیردست
بجز خاک تیره نیابی نشست
کجا آن بزرگان با تاج و تخت
کجا آن سواران پیروزبخت
کجا آن خردمند گندآوران
کجا آن سرافراز و جنگی سران
کجا آن گزیده نیاکان ما
کجا آن دلیران و پاکان ما
همه خاک دارند بالین و خشت
خنک آنک جز تخم نیکی نکشت
#فردوسی
پادشاهی اردشیر
❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#شاهنامه
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
الا ای خریدار مغز سخن
دلت برگسل زین سرای کهن
کجا چون من و چون تو بسیار دید
نخواهد همی با کسی آرمید
اگر شهریاری و گر پیشکار
تو ناپایداری و او پایدار
چه با رنج باشی چه با تاج و تخت
ببایدت بستن به فرجام رخت
اگر ز آهنی چرخ بگدازدت
چو گشتی کهن نیز ننوازدت
چو سرو دلارای گردد به خم
خروشان شود نرگسان دژم
همان چهرهٔ ارغوان زعفران
سبک مردم شاد گردد گران
اگر شهریاری و گر زیردست
بجز خاک تیره نیابی نشست
کجا آن بزرگان با تاج و تخت
کجا آن سواران پیروزبخت
کجا آن خردمند گندآوران
کجا آن سرافراز و جنگی سران
کجا آن گزیده نیاکان ما
کجا آن دلیران و پاکان ما
همه خاک دارند بالین و خشت
خنک آنک جز تخم نیکی نکشت
#فردوسی
پادشاهی اردشیر
❁💟❁✦•··•━
@sobhosher