صبح و شعر
650 subscribers
2.14K photos
281 videos
331 files
3.24K links
ادبیات هست چون جهان برای جان‌های عاصی کافی نیست.🥰😍 🎼🎧📖📚
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#پند_از_شاهنامه
با زبان #هوش_مصنوعی

نمانیم کاین بوم ویران کنند.
همی غارت از شهر ایران کنند.
ز شاهی وز روی فرزانگی.
نشاید چنین هم ز مردانگی.
نخوانند بر ما کسی آفرین.
چو ویران بود بوم ایران زمین.

#فردوسی
پادشاهی کسری نوشیروان

@sobhosher
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ 📝 #شنبه‌هاباداستان‌های_شاهنامه

‌‏🌺 نیروی فکر
بخش نخست

○ ایرانیان بر این باور بودند که فکر انسان روی طبیعت تاثیر می گذارد. این داستان زیبا در این باره است.


#یونس_پیرزاده
🎤#الهام_رضازاده


@sobhosher
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

*خداوند بهترین یاور ماست*

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 
#شعرامروز
━•··‏​‏​​‏•✦❁✳️❁✦•‏​‏··•​​‏━

امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است

گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن هنر گام زمان است

آبی که بر آسود زمینش بخورد زود
دریا شود آن رود که پیوسته روان است

باشد که یکی هم به نشانی بنشیند
بس تیر که در چله این کهنه کمان است

از روی تو دل کندنم آموخت زمانه
این دیده از آن روست که خونابه‌فشان است

ای کوه تو فریاد من امروز شنیدی
دردیست در این سینه که همزاد جهان است

از داد و وداد آن همه گفتند و نکردند
یارب چقدر فاصله ی دست و زبان است

خون می چکد از دیده در این کنج صبوری
این صبر که من می کن افشردن جان است

از راه مرو سایه که آن گوهر مقصود
گنجی است که اندر قدم راهروان است

✍🏻: #هوشنگ_ابتهاج

━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━

⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️

جهان را مخوان پیر، پیر پریشان
که این طفل یکدانه پیری ندارد
بهل، تا برقصاندت هرچه خواهد
که کودک ز بازیچه سیری ندارد

#نوذر_پرنگ

━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━

⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️

#لایحه

با شور و اشتیاق تصویب کند
بی ترس و اختناق تصویب کند

مجلس باید به جای قانون حجاب
قانون باجناق تصویب کند

#خلیل_جوادی

━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
📡 #پیام 🖤☘️‌ ━•··‏​‏​​‏•✦❁🔆

گرامی‌داشت یاد و خاطرهٔ ☘️
استاد عزیز جناب #کوروش_صفوی
📅 #دوشنبه ۲۳ امرداد
از ۹ صبح.

🏢 دانشکده ادبیات دانشگاه علامه طباطبائی.

━•··‏​‏​​‏•✦❁🌐❁✦•‏​‏··•━
@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━

⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️

در هیأت مرد، عده ای نامردند
از وعدهٔ کذب، مردمم دلسردند
در معبر شک، نشستگان بسیارند
ای کاش که مردان خدا برگردند

#علی_مظفر

━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍
#داستان_شب 😴

📖 هزار و یک شب  مجموعه‌ایست از حکایت‌ها و افسانه‌های قدیمی ایرانی، عربی و هندی به نقل از شهریار ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است
بیشتر ماجراهای آن در بغداد و ایران می‌گذرد.

  #هزار_و_یک_شب
🔸   #شب_چهارسد_هفتاد_یکم
قصه‌گو: #ليلا_پراشيده

@sobhosher
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
يك #حبه_شعرپارسى با #چاى_انگليسى
☕️
✍🏻: #سعدی
مضمون مشترک
@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

*خداوند بهترین یاور ماست*

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 
#نثر_فارسی
━•··‏​‏​​‏•✦❁✳️❁✦•‏​‏··•​​‏━

« با انگشت جلو را نشان داد. خواستم راه بیفتم که دیدم دنده‌عقب گرفت و به‌سرعت آمد طرفم. جلوام که رسید، زد روی ترمز، طوری که لاستیک‌ها چند سانتی روی آسفالت کشیده شدند. سرم را خم کردم و کنار شیشه‌ی نیمه‌پایین گفتم: «پارک‌وی.»
با انگشت شست، صندلی عقب را نشان داد. وقتی در را باز کردم، زنی که عقب نشسته بود، رفت کنار شیشه. سوار شدم. راننده زد توی دنده. گفت: «حالا تا نیایش بریم.»
«من پیاده می‌شم.»
خواستم دستگیره را بکشم که گفت: «بشین، آقاجون. بالاخره یه کاریش می‌کنیم.»
برگشته بود. گفتم: «نمی‌خوام وسط راه تاکسی عوض کنم.»
پایش را گذاشت روی گاز و ماشین از جایش کنده شد. شاید هنوز بیست متر نرفته بود که گفت: «خیلی زود جوش می‌آری، آقا.»
«جوش نمی‌آرم. گفتم که، نمی‌خوام تاکسی عوض کنم.»
«اصلاً اون‌جا که شما وایساده بودی، تا صبح هم کسی سوارت نمی‌کرد.»
از توی آینه نگاهی به من انداخت. بعد سرش را چرخاند طرف مردی که صندلی جلو نشسته بود. گفت: «شما دیدینش، آقا؟»
مرد بی‌آن‌که نگاهش کند، گفت: «من اصلاً حواسم به خیابون نبود.»
زن گفت: «من دست‌شونو دیدم.»
«آره، منم همون یه دستو دیدم که از لای درخت‌ها اومده بود بیرون. معلوم می‌شه شما هم مثل من حواس‌تون خیلی جَمعه.»
گفتم: «می‌خواستین بیام وایسم وسط اتوبان؟»

✍🏻: #سیامک_گلشیری نویسنده و مترجم ،فراخور گرامی زادروزش💐( ۲۲امرداد)
📚 : #میهمانی_تلخ
کتاب در سال ۱۳۸۰ نامزد دریافت جایزه‌ بهترین رمان جشنواره مهرگان شد.
رمان مهمانی تلخ از زبان اول شخص مفرد روایت می‌شود. داستان در شهر تهران و در فضای رئال اتفاق می‌افتد. نام خیابان‌ها و اتوبان‌های مختلف تهران در رمان برده می‌شود. همین نکته باعث شده‌است تا خواننده داستان را باور کند و  بیشتر با آن همراه شود. نویسنده، داستان را به نحوی روایت کرده‌است که مخاطب از همان صفحات اول منتظر یک اتفاق هولناک است. کتاب به ۱۸ بخش تقسیم شده‌است اما تمام قسمت‌ها به‌هم مرتبط هستند و به دنبال هم معنا پیدا می‌کنند. دیالوگ‌های این کتاب زیاد است و در واقع این دیالوگ‌ها هستند که روند داستان را پیش می‌برند. وجود دیالوگ‌ها در متن، باعث تند شدن ریتم داستان شده‌است گلشیری اهل تکنیک بازی‌های مرسوم نیست و داستانش را در نهایت سادگی روایت می‌کند و خواننده را به دنبال خود می‌کشد. او برای اینکه فضای ترسناک و دلهره‌آور داستان را ترسیم کند، از توصیفات دقیقی استفاده کرده‌است.


📎فایل صونی این کتاب را در صبح و‌شعر بشنوید👇🏻👇🏻👇🏻

━··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher