━•··•✦❁💟❁✦•··•━
*خداوند بهترین ياور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#شعردیروز
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
راز تو فاش می کنم صبر نماند بیش از این
بیش فلک نمیکشد درد مرا و نی زمین
این دل من چه پرغم است وان دل تو چه فارغ است
آن رخ تو چو خوب چین وین رخ من پر است چین
تا که بسوزد این جهان چند بسوزد این دلم
چند بود بتا چنان چند گهی بود چنین
سر هزارساله را مستم و فاش می کنم
خواه ببند دیده را خواه گشا و خوش ببین
شور مرا چو دید مه آمد سوی من ز ره
گفت مده ز من نشان یار توایم و همنشین
خیره بماند جان من در رخ او دمی و گفت
ای صنم خوش خوشین ای بت آب و آتشین
ای رخ جان فزای او بهر خدا همان همان
مطرب دلربای من بهر خدا همین همین
عشق تو را چو مفرشم آب بزن بر آتشم
ای مه غیب آن جهان در تبریز شمس دین
✍🏻: #مولوی
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
@sobhosher
*خداوند بهترین ياور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#شعردیروز
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
راز تو فاش می کنم صبر نماند بیش از این
بیش فلک نمیکشد درد مرا و نی زمین
این دل من چه پرغم است وان دل تو چه فارغ است
آن رخ تو چو خوب چین وین رخ من پر است چین
تا که بسوزد این جهان چند بسوزد این دلم
چند بود بتا چنان چند گهی بود چنین
سر هزارساله را مستم و فاش می کنم
خواه ببند دیده را خواه گشا و خوش ببین
شور مرا چو دید مه آمد سوی من ز ره
گفت مده ز من نشان یار توایم و همنشین
خیره بماند جان من در رخ او دمی و گفت
ای صنم خوش خوشین ای بت آب و آتشین
ای رخ جان فزای او بهر خدا همان همان
مطرب دلربای من بهر خدا همین همین
عشق تو را چو مفرشم آب بزن بر آتشم
ای مه غیب آن جهان در تبریز شمس دین
✍🏻: #مولوی
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
@sobhosher
مثنوی_و_غزل_دو_عرصه_تجلی_شعر_فارسی_و_منزلت_مولانا_در_این_دو_قلمرو.pdf
158.7 KB
پیشنهاد #مطالعهٔ #مقاله
عنوان: «مثنوی» و «غزل» دو عرصه تجلی شعر فارسی و منزلت مولانا در اين دو قلمرو
✍🏻: #منوچهر_دانشپژوه شاعر و نویسنده و شاهنامه پژوه
گرامی یادش☘️
@sobhosher
عنوان: «مثنوی» و «غزل» دو عرصه تجلی شعر فارسی و منزلت مولانا در اين دو قلمرو
✍🏻: #منوچهر_دانشپژوه شاعر و نویسنده و شاهنامه پژوه
گرامی یادش☘️
@sobhosher
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
گر جور کنی نیاورم دل ز تو باز
ور ناز کنی به جان پذیرم ز تو ناز
چون بنده نپیچد ز خداوندان سر
وانگاه خداوند چنان بنده نواز
#اوحدی_مراغهای
سده هشتم
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
گر جور کنی نیاورم دل ز تو باز
ور ناز کنی به جان پذیرم ز تو ناز
چون بنده نپیچد ز خداوندان سر
وانگاه خداوند چنان بنده نواز
#اوحدی_مراغهای
سده هشتم
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
بر ما رقم خطا پرستی همه هست
بدنامی و عشق و شور و مستی همه هست
ای دوست چو از میانه مقصود توئی
جای گله نیست چون تو هستی همه هست
#مولوی
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
بر ما رقم خطا پرستی همه هست
بدنامی و عشق و شور و مستی همه هست
ای دوست چو از میانه مقصود توئی
جای گله نیست چون تو هستی همه هست
#مولوی
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
خنده خورشید را
هر صبح
دانی چیست رمز...؟
گوید از عمرت
گذشت ای بی خبـر
شامی دگر!!!
✍🏻 #مهدی_اخوان_ثالث
🎤: #ناهیدپرپینچی
درود صبحتون زیبا
@sobhosher
هر صبح
دانی چیست رمز...؟
گوید از عمرت
گذشت ای بی خبـر
شامی دگر!!!
✍🏻 #مهدی_اخوان_ثالث
🎤: #ناهیدپرپینچی
درود صبحتون زیبا
@sobhosher
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#يك_برگ_كتاب
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
حقیقت هرچند ظریف و شکننده باشد هرگز نخواهد شکست و همچون روغن که همواره روی آب شناور است بر بالای دروغ شنا خواهد کرد.
نمیتوان افعی را به خاطر زهری که در دهان دارد ولو آن زهر مسبب مرگ کسی شود سرزنش کرد،
چون طبیعت است که آن زهر را به او داده است،
مرا نیز به خاطر این که زیبا آفریده شدهام نباید سرزنش کرد. زیبایی در وجود زن نجیب به آتشی میماند که از دسترس دور بماند و به شمشیری که در گوشهای افتاده باشد. وقتی کسی به آن دو نزدیک نشود نه آتش میسوزاند و نه شمشیر میبرد.
در جهان خاطرهای نیست که بر اثر مرور زمان از یاد نرودو دردی نیست که مرگ آن را علاج نکند.
در دنیا کتابی به آن اندازه بد وجود ندارد که در آن نتوان چیز خوبی یافت.
✍🏻: #سروانتس
📚: #دن_کیشوت
برگردان: محمد قاضی
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#يك_برگ_كتاب
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
حقیقت هرچند ظریف و شکننده باشد هرگز نخواهد شکست و همچون روغن که همواره روی آب شناور است بر بالای دروغ شنا خواهد کرد.
نمیتوان افعی را به خاطر زهری که در دهان دارد ولو آن زهر مسبب مرگ کسی شود سرزنش کرد،
چون طبیعت است که آن زهر را به او داده است،
مرا نیز به خاطر این که زیبا آفریده شدهام نباید سرزنش کرد. زیبایی در وجود زن نجیب به آتشی میماند که از دسترس دور بماند و به شمشیری که در گوشهای افتاده باشد. وقتی کسی به آن دو نزدیک نشود نه آتش میسوزاند و نه شمشیر میبرد.
در جهان خاطرهای نیست که بر اثر مرور زمان از یاد نرودو دردی نیست که مرگ آن را علاج نکند.
در دنیا کتابی به آن اندازه بد وجود ندارد که در آن نتوان چیز خوبی یافت.
✍🏻: #سروانتس
📚: #دن_کیشوت
برگردان: محمد قاضی
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
#داستان_شب 😴
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از داستانهای افسانهای قدیمی عربی، ایرانی و هندی به نقل از شهریار پادشاه ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است و اکثر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_چهارسد_هفدهم
داستانگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از داستانهای افسانهای قدیمی عربی، ایرانی و هندی به نقل از شهریار پادشاه ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است و اکثر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_چهارسد_هفدهم
داستانگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
Telegram
attach 📎
يك #حبه_شعرپارسى با #چاى_انگليسى
☕️
✍🏻: #فرناندو_پسوآ
پرتغال، ۱۹۳۵-۱۸۸۸
برگردان: احسان مهتدی
@sobhosher
☕️
✍🏻: #فرناندو_پسوآ
پرتغال، ۱۹۳۵-۱۸۸۸
برگردان: احسان مهتدی
@sobhosher
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
*خداوند بهترین ياور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#شعرجهان
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
نگاه کن! فصلِ بابونه رسید
از فصلها، بابونه را دوست میدارم!
بعد تو را
بعد، باز هم تو را
و همواره تو را...
Bak! papatya mevsimi geldi.
Mevsimlerden papatyayı severim.
Sonra seni.
Sonra yine seni.
Ve hep seni...
✍🏻: ##جمال_سورهیا (#جمال_ثریا)
تركيه
برگردان: ثریا خلیقخیاوی
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
@sobhosher
*خداوند بهترین ياور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#شعرجهان
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
نگاه کن! فصلِ بابونه رسید
از فصلها، بابونه را دوست میدارم!
بعد تو را
بعد، باز هم تو را
و همواره تو را...
Bak! papatya mevsimi geldi.
Mevsimlerden papatyayı severim.
Sonra seni.
Sonra yine seni.
Ve hep seni...
✍🏻: ##جمال_سورهیا (#جمال_ثریا)
تركيه
برگردان: ثریا خلیقخیاوی
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
😴
#داستان_شب
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از داستانهای افسانهای قدیمی عربی، ایرانی و هندی به نقل از شهریار پادشاه ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است و اکثر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_چهارسد_هجدهم
داستانگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
#داستان_شب
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از داستانهای افسانهای قدیمی عربی، ایرانی و هندی به نقل از شهریار پادشاه ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است و اکثر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_چهارسد_هجدهم
داستانگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
Telegram
attach 📎
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#مشاهير
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
مثنوى ملانا! حکایت آن مرد که تأسى از دولت کرد در رجوع به حکایت خاتون و کنیز:
گوش بگشا اى حسامالدین حسن!
تا بگویم قصّهی آن پیرزن
بگذر از آن پیرزن تا زین سَبَق
قصهاى دیگر بیارم بر ورق
تا نپندارى که خالى بستهام
باز یک مضمون عالى بستهام
بود دکاندارى اندر شهر «رى»
کسب و کارى مىنمود آن نیکپى
کاسبى مىکرد از راه حلال
خود ندید او جز زیان و جز ملال
دید با این زحمت و این دردسر
کاسبى چیزى ندارد جز ضرر
دلخور از برنامهی بازار شد
کار و بار او به کلى زار شد
چون «گران کردن» ز دولت دیده بود
وان حکایاتِ دگر نشنیده بود،
جنسهاى خویش را اندر نهان
کرد با تقلید از دولت، «گران»
شب مصمم تا که در این راه شد
صبح فردا، محتسب آگاه شد
دستبندش زد که: «نفرین بر تو باد
این چه جرم است و چه ظلم است و فساد
باعث این کفرورزى کیست، کیست؟
هین بگو تا این گرانى چیست، چیست؟»
خواست تا لب واکند آن بینوا
گفت: «خاموش اى پلید بى حیا!
تا مصمم گشتى اندر راه کج
اقتصادِ مُلک را کردى فلج
باعث این نابسامانى تویى
بَد تویى، قاتل تویى، جانى تویى
هست عمرى زیر چنگال توییم
سیزده سال است، دنبال توییم»
مرد و زن گشتند گِردِ آن دو جمع
همچنان پروانه، گِرداگِردِ شمع
کوسِ رسوایى در آفاقَش زدند
خُفت و تا مى خورد، شلاقش زدند
شرح آن شلاق و آن خوف و خطر
«این زمان بگذار تا وقتى دگر»
زان عتابش عقدهاى در سینه شد
لنگ لنگان بر درِ کابینه شد
گفت یکسر با وزیرانِ وَدود
آنچه در آن روز با او رفته بود
کاى شما اندر گرانى اوستاد
«مر مرا تقلیدتان بر باد داد!»
از شما تقلید کردم، یک نفس
زان سبب افتاد کارم با عسس
رونق کار شما در چیست، چیست؟
این گرانی هاى اصلى، کارِ کیست؟
گفت یک تن زان میانه، کاى عمو
هست رمزِ کار دولت در کدو
«خلق را تقلیدشان بر باد داد
اى دو صد لعنت بر این تقلید باد»
آن که عاقل بود، فهمید این کلام
بیش از این عرضى ندارم، والسلام
✍🏻: #ابوالفضل_زرویی_نصرآباد فراخور زادروز شاعر و پژوهشگر و طنزپرداز، عبیدزاکانی معاصر
گرامی یاد و مانا نامش💐🙏🏻
—•··•✦❁💟❁✦•··•—
@sobhosher
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#مشاهير
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
مثنوى ملانا! حکایت آن مرد که تأسى از دولت کرد در رجوع به حکایت خاتون و کنیز:
گوش بگشا اى حسامالدین حسن!
تا بگویم قصّهی آن پیرزن
بگذر از آن پیرزن تا زین سَبَق
قصهاى دیگر بیارم بر ورق
تا نپندارى که خالى بستهام
باز یک مضمون عالى بستهام
بود دکاندارى اندر شهر «رى»
کسب و کارى مىنمود آن نیکپى
کاسبى مىکرد از راه حلال
خود ندید او جز زیان و جز ملال
دید با این زحمت و این دردسر
کاسبى چیزى ندارد جز ضرر
دلخور از برنامهی بازار شد
کار و بار او به کلى زار شد
چون «گران کردن» ز دولت دیده بود
وان حکایاتِ دگر نشنیده بود،
جنسهاى خویش را اندر نهان
کرد با تقلید از دولت، «گران»
شب مصمم تا که در این راه شد
صبح فردا، محتسب آگاه شد
دستبندش زد که: «نفرین بر تو باد
این چه جرم است و چه ظلم است و فساد
باعث این کفرورزى کیست، کیست؟
هین بگو تا این گرانى چیست، چیست؟»
خواست تا لب واکند آن بینوا
گفت: «خاموش اى پلید بى حیا!
تا مصمم گشتى اندر راه کج
اقتصادِ مُلک را کردى فلج
باعث این نابسامانى تویى
بَد تویى، قاتل تویى، جانى تویى
هست عمرى زیر چنگال توییم
سیزده سال است، دنبال توییم»
مرد و زن گشتند گِردِ آن دو جمع
همچنان پروانه، گِرداگِردِ شمع
کوسِ رسوایى در آفاقَش زدند
خُفت و تا مى خورد، شلاقش زدند
شرح آن شلاق و آن خوف و خطر
«این زمان بگذار تا وقتى دگر»
زان عتابش عقدهاى در سینه شد
لنگ لنگان بر درِ کابینه شد
گفت یکسر با وزیرانِ وَدود
آنچه در آن روز با او رفته بود
کاى شما اندر گرانى اوستاد
«مر مرا تقلیدتان بر باد داد!»
از شما تقلید کردم، یک نفس
زان سبب افتاد کارم با عسس
رونق کار شما در چیست، چیست؟
این گرانی هاى اصلى، کارِ کیست؟
گفت یک تن زان میانه، کاى عمو
هست رمزِ کار دولت در کدو
«خلق را تقلیدشان بر باد داد
اى دو صد لعنت بر این تقلید باد»
آن که عاقل بود، فهمید این کلام
بیش از این عرضى ندارم، والسلام
✍🏻: #ابوالفضل_زرویی_نصرآباد فراخور زادروز شاعر و پژوهشگر و طنزپرداز، عبیدزاکانی معاصر
گرامی یاد و مانا نامش💐🙏🏻
—•··•✦❁💟❁✦•··•—
@sobhosher
صبح و شعر
#پانزدهم_اردیبهشت، روز #شیراز جنتطراز، گرامی باد! خوشا ساکنان این سرزمین اهوراییِ سعدیپرور! 🌹حافظ: خوشا شیراز و وضع بیمثالش خداوندا نگه دار از زوالش ز رکنآباد ما صد لوحَشَ الله که عمر خضر میبخشد زلالش میان جعفرآباد و مصلا عبیرآمیز میآید شمالش ٭٭٭…
Telegram
صبح و شعر
#پانزدهم_اردیبهشت، روز #شیراز جنتطراز، گرامی باد!
خوشا ساکنان این سرزمین اهوراییِ سعدیپرور!
🌹حافظ:
خوشا شیراز و وضع بیمثالش
خداوندا نگه دار از زوالش
ز رکنآباد ما صد لوحَشَ الله
که عمر خضر میبخشد زلالش
میان جعفرآباد و مصلا
عبیرآمیز میآید شمالش
٭٭٭…
خوشا ساکنان این سرزمین اهوراییِ سعدیپرور!
🌹حافظ:
خوشا شیراز و وضع بیمثالش
خداوندا نگه دار از زوالش
ز رکنآباد ما صد لوحَشَ الله
که عمر خضر میبخشد زلالش
میان جعفرآباد و مصلا
عبیرآمیز میآید شمالش
٭٭٭…
〰️🔅✅🔅〰️
🔍 #راز_واژه
درود
🔅 « #سارا » /sāˈrā/: خالص، ناب، پاک
اگرچه این لفظ به این معنی شایستگی صفت دیگر چیزها را نیز دارد لیکن ترکیب آن بهجز عنبر و مُشک و زر بهنظر نیامده است،
همچو عنبر سارا، و زر سارا. (برهان) دهخدا مینویسد: ”از شواهد زیر و طرز استعمال شعرا استنباط میشود که عنبر سارا ترکیب اضافی است نه وصفی و آن ظاهراً نوع خاصی از عنبر است .
در شرفنامهٔ منیری و نیز در غیاث اللغات بهنقل از کشف اللغات، نوعی از عنبر آمده است“ و ابیات زیر را شاهد می آورد:
نه چو زلف تو عنبر سارا
نه چو روی تو دیبهٔ شُشتر
(مسعود سعد)
زمین چون روی مهرویان برنگ دیبهٔ رومی
هوا چون زلف دلجویان ببوی عنبر سارا
(مسعود سعد)
خط خط که کرد جزع یمانی را
بو از کجاست عنبر سارا را
(ناصرخسرو)
به نظر من اینطور میرسد که دهخدا از مقایسهٔ ”عنبر سارا“ با دیبهٔ ششتر و دیبهٔ رومی و جزع یمانی به این نتیجه رسیده است که سارا نیز باید نامی باشد؛ امّا جایی به نام ’سارا‘ نبوده است که به داشتن عنبر و مُشک و زر نامور باشد.
آنچه از اشعار شاهد در فرهنگها دیدم ترکیب وصفی به نظر میرسید و گمان میکنم داوری دهخدا نادرست باشد.
فرهنگ ریشه شناختی معنایش را ”خالص، صاف، ویژه، بدون آمیختگی و غش“ نوشته است و احتمال داده که به لغت سَره (به معنی نیکو، خالص، بی غش، تمام عیار) مربوط باشد. فرهنگ نظام یاداوری میکند که در سنسکریت sāra به معنی ”بهترین و عالی و خالص“ است.
*
در پادشاهی بهرام گور:
همی خواهم از کردگار جهان که نیرو دهد آشکار و نهان
که با زیردستان مدارا کنیم ز خاک سیه مُشکِ سارا کنیم
معنای رج دوم چنین است: ”کشاورزی کنیم و چنان شود که از خاک، بوی خوش بیاید.“ (از خاک، مُشک خالص و محض میسازیم) دهخدا با وجود توضیح بالا، ”مُشک سارا“ را ”مُشک خالص“ معنی کرده است.
📚: شاهنامهشناسی
در واپسين روز هفته برای كشف راز واژگان همراه ما باشيد 💐
@sobhosher
🔍 #راز_واژه
درود
🔅 « #سارا » /sāˈrā/: خالص، ناب، پاک
اگرچه این لفظ به این معنی شایستگی صفت دیگر چیزها را نیز دارد لیکن ترکیب آن بهجز عنبر و مُشک و زر بهنظر نیامده است،
همچو عنبر سارا، و زر سارا. (برهان) دهخدا مینویسد: ”از شواهد زیر و طرز استعمال شعرا استنباط میشود که عنبر سارا ترکیب اضافی است نه وصفی و آن ظاهراً نوع خاصی از عنبر است .
در شرفنامهٔ منیری و نیز در غیاث اللغات بهنقل از کشف اللغات، نوعی از عنبر آمده است“ و ابیات زیر را شاهد می آورد:
نه چو زلف تو عنبر سارا
نه چو روی تو دیبهٔ شُشتر
(مسعود سعد)
زمین چون روی مهرویان برنگ دیبهٔ رومی
هوا چون زلف دلجویان ببوی عنبر سارا
(مسعود سعد)
خط خط که کرد جزع یمانی را
بو از کجاست عنبر سارا را
(ناصرخسرو)
به نظر من اینطور میرسد که دهخدا از مقایسهٔ ”عنبر سارا“ با دیبهٔ ششتر و دیبهٔ رومی و جزع یمانی به این نتیجه رسیده است که سارا نیز باید نامی باشد؛ امّا جایی به نام ’سارا‘ نبوده است که به داشتن عنبر و مُشک و زر نامور باشد.
آنچه از اشعار شاهد در فرهنگها دیدم ترکیب وصفی به نظر میرسید و گمان میکنم داوری دهخدا نادرست باشد.
فرهنگ ریشه شناختی معنایش را ”خالص، صاف، ویژه، بدون آمیختگی و غش“ نوشته است و احتمال داده که به لغت سَره (به معنی نیکو، خالص، بی غش، تمام عیار) مربوط باشد. فرهنگ نظام یاداوری میکند که در سنسکریت sāra به معنی ”بهترین و عالی و خالص“ است.
*
در پادشاهی بهرام گور:
همی خواهم از کردگار جهان که نیرو دهد آشکار و نهان
که با زیردستان مدارا کنیم ز خاک سیه مُشکِ سارا کنیم
معنای رج دوم چنین است: ”کشاورزی کنیم و چنان شود که از خاک، بوی خوش بیاید.“ (از خاک، مُشک خالص و محض میسازیم) دهخدا با وجود توضیح بالا، ”مُشک سارا“ را ”مُشک خالص“ معنی کرده است.
📚: شاهنامهشناسی
در واپسين روز هفته برای كشف راز واژگان همراه ما باشيد 💐
@sobhosher
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#شاهنامه
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
برفت اهرمن را به افسون ببست
چو بر تیز رو بارگی بر نشست
زمان تا زمان زینش بر ساختی
همی گرد گیتیش بر تاختی
چو دیوان بدیدند کردار او
کشیدند گردن ز گفتار او
شدند انجمن دیو بسیار مر
که پردخته مانند از او تاج و فرّ
چو طهمورث آگه شد از کارشان
بر آشفت و بشکست بازارشان
به فرّ جهاندار بستش میان
به گردن بر آورد گرز گران
همه نرّه دیوان و افسونگران
برفتند جادو سپاهی گران
دمنده سیه دیوشان پیشرو
همی بآسمان برکشیدند غو
جهاندار طهمورث بافرین
بیامد کمربستهٔ جنگ و کین
یکایک بیاراست با دیو جنگ
نبد جنگشان را فراوان درنگ
از ایشان دو بهره به افسون ببست
دگرشان به گرز گران کرد پست
کشیدندشان خسته و بسته خوار
به جان خواستند آن زمان زینهار
که ما را مکش تا یکی نو هنر
بیاموزی از ما کهت آید به بر
کی نامور دادشان زینهار
بدان تا نهانی کنند آشکار
چو آزاد گشتند از بند او
بجستند ناچار پیوند او
نبشتن به خسرو بیاموختند
دلش را به دانش برافروختند
نبشتن یکی نه، که نزدیک سی
چه رومی، چه تازی و چه پارسی
چه سغدی، چه چینی و چه پهلوی
ز هر گونهای کان همی بشنوی
جهاندار سی سال از این بیشتر
چه گونه پدید آوریدی هنر
برفت و سر آمد بر او روزگار
همه رنج او ماند از او یادگار
#فردوسی
❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#شاهنامه
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
برفت اهرمن را به افسون ببست
چو بر تیز رو بارگی بر نشست
زمان تا زمان زینش بر ساختی
همی گرد گیتیش بر تاختی
چو دیوان بدیدند کردار او
کشیدند گردن ز گفتار او
شدند انجمن دیو بسیار مر
که پردخته مانند از او تاج و فرّ
چو طهمورث آگه شد از کارشان
بر آشفت و بشکست بازارشان
به فرّ جهاندار بستش میان
به گردن بر آورد گرز گران
همه نرّه دیوان و افسونگران
برفتند جادو سپاهی گران
دمنده سیه دیوشان پیشرو
همی بآسمان برکشیدند غو
جهاندار طهمورث بافرین
بیامد کمربستهٔ جنگ و کین
یکایک بیاراست با دیو جنگ
نبد جنگشان را فراوان درنگ
از ایشان دو بهره به افسون ببست
دگرشان به گرز گران کرد پست
کشیدندشان خسته و بسته خوار
به جان خواستند آن زمان زینهار
که ما را مکش تا یکی نو هنر
بیاموزی از ما کهت آید به بر
کی نامور دادشان زینهار
بدان تا نهانی کنند آشکار
چو آزاد گشتند از بند او
بجستند ناچار پیوند او
نبشتن به خسرو بیاموختند
دلش را به دانش برافروختند
نبشتن یکی نه، که نزدیک سی
چه رومی، چه تازی و چه پارسی
چه سغدی، چه چینی و چه پهلوی
ز هر گونهای کان همی بشنوی
جهاندار سی سال از این بیشتر
چه گونه پدید آوریدی هنر
برفت و سر آمد بر او روزگار
همه رنج او ماند از او یادگار
#فردوسی
❁💟❁✦•··•━
@sobhosher