Forwarded from اتچ بات
#شاهنامه_خوانی
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
نبرد گيو و گودرز با پيران
آوای: استاد #شهریار_قاسمی
درود
طراوت باران تنيده در لحظه هات
💐🙏
@sobhosher
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
نبرد گيو و گودرز با پيران
آوای: استاد #شهریار_قاسمی
درود
طراوت باران تنيده در لحظه هات
💐🙏
@sobhosher
Telegram
attach 📎
#پند_از_شاهنامه 📖
چویـزدان بـود ،یـارو فریادرس نـیـازد بـه نـفرین مـا هـیـچ کس
#فردوسی_بزرگ
@sobhosher
چویـزدان بـود ،یـارو فریادرس نـیـازد بـه نـفرین مـا هـیـچ کس
#فردوسی_بزرگ
@sobhosher
درباره #سروش
🔹سُروش یکی از #ایزدان باستانی ایرانیان است.
او از ایزدان بزرگی است که بر #نظم جهان مراقبت دارد.
#پیمان ها را میپاید و فرشته ی نگهبان خاص زرتشتیان است.
علاوه بر این ، #روزهفدهم از هر ماه در ایران باستان ،سروش نام دارد که مراسم دینی و جشنهای ویژهای ،
برگزار میشده است که امروزه به فراموشی گراییده است.
اما سروش روز به ویژه در ماه فروردین از اعتبار ویژهای ،در مراسم دینی برخوردار بوده که با شستوشوی ،
تن و روان و به آتشکده رفتن و نیایش کردن همراه بوده است.
این روز را روز باژ ، (روز زمزمه) نیز میگفتهاند.
🔺 #سروش_که_در_اوستا به صورت مرغ سروشه که همان خروس است ،
آشکار میشود و نماد فرمان برداری و پذیرش فرمان ،در برابر اهورامزدا به شمار میآید.
سروش پیک ایزدی و همانند آپولو در اساطیر یونان و روم است.
بنابر باور آئین مزدیسنا ؛
فرشته ی سروش برفرازکوه البرز کاخی دارد ،که با یک هزار ستون به خودی خود روشن و ستارهنشان است.
(👈 یسنا ۵۷، بند ۱۰).
گردونه ی او را در آسمان ،
چهار اسب نر درخشان و تیزرو با سمهای زرین میرانند.
هیچ موجودی از ایشان پیشی نمیگیرد و بدینگونه است که ،
او دشمنان خود را در هر کجا که باشند، دست گیر میکند.
《در قدیمیترین بخش اوستا که بخش گاهان می باشد ،
آمده که سروش به همراه بهمن به سوی پرهیزکاران میآید.
و به هنگام پاداش و کیفر دادن به همراه اش است》
🔻 #سروش_در_شاهنامه ،
نخستین بار، به صورت پری پلنگینهپوش آشکار میشود.
سروش ، سیامک پسر کیومرث را از توطئهها ،
و دشمنیهای اهریمن و خزروان دیو علیه پدرش آگاه میکند.
و او را به نبرد با آن برمیانگیزد.
سیامک در این نبرد شتاب میکند و کشته میشود ،
کیومرث یک سال به سوگ فرزند مینشیند.
بار دوم سروش بر او کیومرث آشکار میگردد.
و او را به سوگ یک ساله رهنمون میکند.
یکایک بیامد خجسته سروش
بسان پری پلنگینه پوش
بگفتش ورا زین سخن دربدر
که دشمن چه سازد همی با پدر
سخن چون به گوش سیامک رسید
ز کردار بدخاه دیو پلید
دل شاه بچه بر آمد به جوش
سپاه انجمن کرد و بگشاد گوش
در دوران فریدون نیز سروش چند بار بر این پادشاه جلوه میکند.
نخست در حمله ی فریدون به قلمرو ضحاک ،
یا همان کشور تازیاننوند محل اسکان یزدان پرستان ،
و جای نیکان ، فرشتهای بر او نازل میشود و او را ،
از فوت و فن جهان داری و پیروزی بر دشمن آگاه میسازد.
فریدون از ارشاد و راهنمایی سروش میفهمد که ،
او از ایزدان بوده و هرگز دروغ نمیگوید یا در صدد گمراه کردن وی نیست.
سروش خوالیگر (آشپز) نیز بود.
به قول حکیم توس فریدون از وضع پیش آمده که ،
هم بختش جوان بود و هم دولتش جوان ،
هم چنین فرشتهای حوری سرشت در کنار خود میدید بسیار خوشحال بود.
شاهنامه وصف این فرشته را که بر فریدون فرود آمد این گونه نشان میدهد:
چو از شب تیرهتر گشت از آن جایگاه
خرامان بیامد یکی نیک خاه
فرو هشته از مشک تا پای موی
به کردار حور بهشتیش روی
سوی مهتر آمد بسان پری
نهانی بیا محتش افسونگری
که تا بندها را بداند کلید
گشاده به افسون کند ناپدید
فریدون بدانست کان ایزدیست
نه از راه پیکار و دست بدیست
سروش برای بار دوّم فریدون را از کشتن ضحاک باز میدارد.
و سپس، به وی فرمان میدهد تا ضحّاک را به کوه دماوند برد .
توجیه سروش برای زنده ماندن ضحاک این بود که ،قتل او باعث بروز بلایای آسمانی خواهد شد و روان او را باید ایزدان بستانند.
📚منابع
⬅️دیاکونوف، ایگور میخائیلوویچ کهن نگاره ی ماد.
ترجمه ی کریم کشاورز. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۶.
⬅️بهار، مهرداد : پژوهشی در اساتیر ایران (پاره ی نخست و دوم)، چاپ چهارم، تهران ۱۳۸۱، ص ۷۸.
@sobhosher
🔹سُروش یکی از #ایزدان باستانی ایرانیان است.
او از ایزدان بزرگی است که بر #نظم جهان مراقبت دارد.
#پیمان ها را میپاید و فرشته ی نگهبان خاص زرتشتیان است.
علاوه بر این ، #روزهفدهم از هر ماه در ایران باستان ،سروش نام دارد که مراسم دینی و جشنهای ویژهای ،
برگزار میشده است که امروزه به فراموشی گراییده است.
اما سروش روز به ویژه در ماه فروردین از اعتبار ویژهای ،در مراسم دینی برخوردار بوده که با شستوشوی ،
تن و روان و به آتشکده رفتن و نیایش کردن همراه بوده است.
این روز را روز باژ ، (روز زمزمه) نیز میگفتهاند.
🔺 #سروش_که_در_اوستا به صورت مرغ سروشه که همان خروس است ،
آشکار میشود و نماد فرمان برداری و پذیرش فرمان ،در برابر اهورامزدا به شمار میآید.
سروش پیک ایزدی و همانند آپولو در اساطیر یونان و روم است.
بنابر باور آئین مزدیسنا ؛
فرشته ی سروش برفرازکوه البرز کاخی دارد ،که با یک هزار ستون به خودی خود روشن و ستارهنشان است.
(👈 یسنا ۵۷، بند ۱۰).
گردونه ی او را در آسمان ،
چهار اسب نر درخشان و تیزرو با سمهای زرین میرانند.
هیچ موجودی از ایشان پیشی نمیگیرد و بدینگونه است که ،
او دشمنان خود را در هر کجا که باشند، دست گیر میکند.
《در قدیمیترین بخش اوستا که بخش گاهان می باشد ،
آمده که سروش به همراه بهمن به سوی پرهیزکاران میآید.
و به هنگام پاداش و کیفر دادن به همراه اش است》
🔻 #سروش_در_شاهنامه ،
نخستین بار، به صورت پری پلنگینهپوش آشکار میشود.
سروش ، سیامک پسر کیومرث را از توطئهها ،
و دشمنیهای اهریمن و خزروان دیو علیه پدرش آگاه میکند.
و او را به نبرد با آن برمیانگیزد.
سیامک در این نبرد شتاب میکند و کشته میشود ،
کیومرث یک سال به سوگ فرزند مینشیند.
بار دوم سروش بر او کیومرث آشکار میگردد.
و او را به سوگ یک ساله رهنمون میکند.
یکایک بیامد خجسته سروش
بسان پری پلنگینه پوش
بگفتش ورا زین سخن دربدر
که دشمن چه سازد همی با پدر
سخن چون به گوش سیامک رسید
ز کردار بدخاه دیو پلید
دل شاه بچه بر آمد به جوش
سپاه انجمن کرد و بگشاد گوش
در دوران فریدون نیز سروش چند بار بر این پادشاه جلوه میکند.
نخست در حمله ی فریدون به قلمرو ضحاک ،
یا همان کشور تازیاننوند محل اسکان یزدان پرستان ،
و جای نیکان ، فرشتهای بر او نازل میشود و او را ،
از فوت و فن جهان داری و پیروزی بر دشمن آگاه میسازد.
فریدون از ارشاد و راهنمایی سروش میفهمد که ،
او از ایزدان بوده و هرگز دروغ نمیگوید یا در صدد گمراه کردن وی نیست.
سروش خوالیگر (آشپز) نیز بود.
به قول حکیم توس فریدون از وضع پیش آمده که ،
هم بختش جوان بود و هم دولتش جوان ،
هم چنین فرشتهای حوری سرشت در کنار خود میدید بسیار خوشحال بود.
شاهنامه وصف این فرشته را که بر فریدون فرود آمد این گونه نشان میدهد:
چو از شب تیرهتر گشت از آن جایگاه
خرامان بیامد یکی نیک خاه
فرو هشته از مشک تا پای موی
به کردار حور بهشتیش روی
سوی مهتر آمد بسان پری
نهانی بیا محتش افسونگری
که تا بندها را بداند کلید
گشاده به افسون کند ناپدید
فریدون بدانست کان ایزدیست
نه از راه پیکار و دست بدیست
سروش برای بار دوّم فریدون را از کشتن ضحاک باز میدارد.
و سپس، به وی فرمان میدهد تا ضحّاک را به کوه دماوند برد .
توجیه سروش برای زنده ماندن ضحاک این بود که ،قتل او باعث بروز بلایای آسمانی خواهد شد و روان او را باید ایزدان بستانند.
📚منابع
⬅️دیاکونوف، ایگور میخائیلوویچ کهن نگاره ی ماد.
ترجمه ی کریم کشاورز. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۶.
⬅️بهار، مهرداد : پژوهشی در اساتیر ایران (پاره ی نخست و دوم)، چاپ چهارم، تهران ۱۳۸۱، ص ۷۸.
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
#شاهنامه_خوانی
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
نبرد توس با پيران
آوای: استاد #شهریار_قاسمی
درود
سزاي دلت مهر دوست
💐🙏
@sobhosher
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
نبرد توس با پيران
آوای: استاد #شهریار_قاسمی
درود
سزاي دلت مهر دوست
💐🙏
@sobhosher
Telegram
attach 📎
#سیمرغ_در_اساطیر_ایرانی
🔹 #سیمرغ پرندهای است که بر بالای درخت شگفت آور «هَرویسپ تخمک» یعنی درخت «همه تخم» یا دربردارنده همه رستنیها،
که در میان دریای #فراخکرت است، آشیان دارد.
هرگاه که سیمرغ بر می خیزد هزار شاخه از آن درخت میروید و هرگاه بر آن مینشیند، هزار شاخه شکسته میشود و دانههای آن به اطراف می پراکند و از آن گیاهان گوناگون می روید.
(👈 مینوی خرد، به نقل از اوشیدری،۳۴۰)
🔸کسی که استخوان یا پری از این مرغ دلیر داشته باشد، هیچ کس نمیتواند او را براندازد و آن پر او را همیشه نزد دیگران احترام و اعتبار می بخشد.
(👈 دهخدا،لغت نامه) سیمرغ دانا و خردمند است و به رازهای نهان آگاهی دارد. و در برخی صفات با انسان مشترک است. صورتش چون صورت آدمیان است و مثل انسان دست دارد. «به زبان آدمی سخن می گوید و مامور پیام آوری و حفظ اسرار است... معروف است که پر سیمرغ زخم ها را شفا می دهد و سیمرغ خود به عنوان یک حکیم شفا بخش معرفی شده است.»
(👈 ژان شوالیه، ۷۱۰)
🔺در ادبیات فارسی، بسیار از سیمرغ سخن رفته است ولی مهم ترین آثاری که از این پرنده سخن گفته اند یکی #شاهنامه_فردوسی است و دیگری #منطق_الطیر عطار نیشابوری. سیمرغ در این دو اثر چندان شباهتی به همدیگر ندارد. در شاهنامه فردوسی، بر فراز البرز کوه آشیانه دارد و راهنما و خردمند است. به تدبیر و حمایت او، زال (پدر رستم) که پس از تولد از خانه رانده شده است، در کنار جوجه های سیمرغ می بالد و جوان دلاوری می گردد و چند پر از او به یادگار می گیرد که در زمان درماندگی، با آتش زدن آنها، سیمرغ به یاری اش بشتابد. به هنگام زادن رستم، هنگامی که مادرش در آستانه مرگ بود، به تدبیر سیمرغ پهلوی رودابه را می شکافند و رستم را بیرون می آورند و با مالیدن پر سیمرغ بر زخم پهلوی رودابه، درمانش می کنند. همچنین در گیر و دارِ جنگ رستم و اسفندیار، سیمرغ دوباره فراخانده می شود و رستم را به پیروزی راهنمایی می کند.
(برخی پژوهشگران سیمرغ را توتم_نماد یا نیروی نگهبان_ خانواده زال دانسته اند.)
🔻در منطق الطیر عطار، و به دنبال آن در همه آثار عرفانی، سیمرغ در کوه قاف آشیان دارد و قاف کوهی است در دورترین نقطه گرداگرد عالم. پرندگان بسیاری در جستجوی سیمرغ راه می افتند و با تحمل رنج های فراوان و گذر از هفت وادی (بیابان) سهمناک، بسیاری از راه باز می مانند و عاقبت، سی مرغ باقی مانده به حضور سیمرغ می رسند و سیمرغ را نیز در خود می یابند. سیمرغ در منطق الطیر نماد حقیقت متعالی است که در وجود انسان نهفته است و با رنج کشیدن هویدا می گردد. و یا «ذات باری تعالی است و این که سرانجام سی مرغ یه سیمرغ می رسند، وحدت در کثرت و کثرت در وحدت را نشان داده است.» (👈 یاحقی، ۵۰۵ )
#مولانا نیز در ادامه سنت عرفانی عطار، سیمرغ را نماینده عالم بالا و مظهر عالی ترین پروازهای روح و انسان کامل شناخته است. (همان)
آثار به جا مانده از دوره ساسانیان، نقش سیمرغ را بر روی ظروف و الواح زیادی نشان می دهد. شاید نقش سیمرغ مثل نماد و نشانی برای حکومت ساسانی شناخته می شده است.
پرندگان اساطیری ، عطار نیشابوری
📚 بن مایه:
⬅️ جهانگیر اوشیدری، دانشنامه مزدیسنا
⬅️ علی اکبر دهخدا، لغت نامه
⬅️ ژان شوالیه و آلن گربران، فرهنگ نمادها، ج ۳
⬅️ محمدجعفر یاحقی، فرهنگ اساطیر در ادب فارسی
@sobhosher
🔹 #سیمرغ پرندهای است که بر بالای درخت شگفت آور «هَرویسپ تخمک» یعنی درخت «همه تخم» یا دربردارنده همه رستنیها،
که در میان دریای #فراخکرت است، آشیان دارد.
هرگاه که سیمرغ بر می خیزد هزار شاخه از آن درخت میروید و هرگاه بر آن مینشیند، هزار شاخه شکسته میشود و دانههای آن به اطراف می پراکند و از آن گیاهان گوناگون می روید.
(👈 مینوی خرد، به نقل از اوشیدری،۳۴۰)
🔸کسی که استخوان یا پری از این مرغ دلیر داشته باشد، هیچ کس نمیتواند او را براندازد و آن پر او را همیشه نزد دیگران احترام و اعتبار می بخشد.
(👈 دهخدا،لغت نامه) سیمرغ دانا و خردمند است و به رازهای نهان آگاهی دارد. و در برخی صفات با انسان مشترک است. صورتش چون صورت آدمیان است و مثل انسان دست دارد. «به زبان آدمی سخن می گوید و مامور پیام آوری و حفظ اسرار است... معروف است که پر سیمرغ زخم ها را شفا می دهد و سیمرغ خود به عنوان یک حکیم شفا بخش معرفی شده است.»
(👈 ژان شوالیه، ۷۱۰)
🔺در ادبیات فارسی، بسیار از سیمرغ سخن رفته است ولی مهم ترین آثاری که از این پرنده سخن گفته اند یکی #شاهنامه_فردوسی است و دیگری #منطق_الطیر عطار نیشابوری. سیمرغ در این دو اثر چندان شباهتی به همدیگر ندارد. در شاهنامه فردوسی، بر فراز البرز کوه آشیانه دارد و راهنما و خردمند است. به تدبیر و حمایت او، زال (پدر رستم) که پس از تولد از خانه رانده شده است، در کنار جوجه های سیمرغ می بالد و جوان دلاوری می گردد و چند پر از او به یادگار می گیرد که در زمان درماندگی، با آتش زدن آنها، سیمرغ به یاری اش بشتابد. به هنگام زادن رستم، هنگامی که مادرش در آستانه مرگ بود، به تدبیر سیمرغ پهلوی رودابه را می شکافند و رستم را بیرون می آورند و با مالیدن پر سیمرغ بر زخم پهلوی رودابه، درمانش می کنند. همچنین در گیر و دارِ جنگ رستم و اسفندیار، سیمرغ دوباره فراخانده می شود و رستم را به پیروزی راهنمایی می کند.
(برخی پژوهشگران سیمرغ را توتم_نماد یا نیروی نگهبان_ خانواده زال دانسته اند.)
🔻در منطق الطیر عطار، و به دنبال آن در همه آثار عرفانی، سیمرغ در کوه قاف آشیان دارد و قاف کوهی است در دورترین نقطه گرداگرد عالم. پرندگان بسیاری در جستجوی سیمرغ راه می افتند و با تحمل رنج های فراوان و گذر از هفت وادی (بیابان) سهمناک، بسیاری از راه باز می مانند و عاقبت، سی مرغ باقی مانده به حضور سیمرغ می رسند و سیمرغ را نیز در خود می یابند. سیمرغ در منطق الطیر نماد حقیقت متعالی است که در وجود انسان نهفته است و با رنج کشیدن هویدا می گردد. و یا «ذات باری تعالی است و این که سرانجام سی مرغ یه سیمرغ می رسند، وحدت در کثرت و کثرت در وحدت را نشان داده است.» (👈 یاحقی، ۵۰۵ )
#مولانا نیز در ادامه سنت عرفانی عطار، سیمرغ را نماینده عالم بالا و مظهر عالی ترین پروازهای روح و انسان کامل شناخته است. (همان)
آثار به جا مانده از دوره ساسانیان، نقش سیمرغ را بر روی ظروف و الواح زیادی نشان می دهد. شاید نقش سیمرغ مثل نماد و نشانی برای حکومت ساسانی شناخته می شده است.
پرندگان اساطیری ، عطار نیشابوری
📚 بن مایه:
⬅️ جهانگیر اوشیدری، دانشنامه مزدیسنا
⬅️ علی اکبر دهخدا، لغت نامه
⬅️ ژان شوالیه و آلن گربران، فرهنگ نمادها، ج ۳
⬅️ محمدجعفر یاحقی، فرهنگ اساطیر در ادب فارسی
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
#شاهنامه_خوانی
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
نبرد توس با پيران٢
آوای: استاد #شهریار_قاسمی
درود
خرد جان پناهت ز شر و بدي
💐🙏
@sobhosher
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
نبرد توس با پيران٢
آوای: استاد #شهریار_قاسمی
درود
خرد جان پناهت ز شر و بدي
💐🙏
@sobhosher
Telegram
attach 📎
#فرهنگ_ايراني همان استمرار تير #آرش كمانگير است. (بهرنخست)
#دكتر_قدمعلي_سرامي
ايرانيان باستان، از سويي سرآغاز و پاي انجام را «مينو» ميدانستند و زندگاني در اين دنيا: «گيتي» را، سفري درازآهنگ و درشتناك، از مينو به مينو، به شمار ميآورند و از ديگر سو، با ازلي و ابدي به حسابآوردن حقيقت اعظم، «زمان آكرانه» را چرخهاي مستدام ميديدند و بر اين بنياد، گذشته و آينده را دو روي از يك سكّه و دو كمان از يك دايره، ميديدند، چونين بود كه هميشه پرندهي حالشان با دو بال مينوي گذشته و آينده، در پرواز بود. به زباني ديگر، در عين حال كه از خردترين پارهي وقت يعني «آن» و «دم» گذار ميكردند، در دهر: همان زمان آكرانه، ميزيستند. براي آنان هر «آني» هميشه بود، به همانگونه كه هر امروزي، بر هم نهادهي همهي ديروزها و فرداها مينمود. به همين دليل براي آنان، اغتنام فرصت، غنيمت دانستن همهي زمانها و در نهايت همهي هستيهاي جاي خوش كرده در آنها بود. از اين روي حال را جوهرهي ذات گردان هستي يعني شدن و نهاد استوار آن يعني بودن ميانگاشتند:
وقت را غنيمت دان، آن قدر كه بتواني!
حاصل از حيات اي دوست! اين دم است تا دانی (حافظ)
و اگر وقت را از آن خويش ميكردند، تصاحب و تملّك همه چيز، براي شان آسان ميشد:
بلبل عاشق! تو عمر خواه كه آخر
باغ شود سبز و سرخ گل به برآيد. (حافظ)
شايد به دليل همين نقش كارساز بود كه به هر آييني باور داشتند، زمان پديدار و ناپديدار را والاترين تجلّي آفريننده حتي خود وي شمار ميكردند و به نام زروان ميپرستيدند. آنان آينده را موجد گذشته و حال ميشناختند و علّت غايي و فرجامين را فراهم آورندهي علتهاي مادّي و صوري و فاعلي و آلي.
بنابراين ميتوان فرهنگ ايراني را فرهنگي آيندهبين، فرجامنگر و اميدوار به شمار آورد. بردباري و مداراي نُه هزار سالهي اهورا و اهوراييان در قبال اهريمن و اهريمنيان به دليل اطميناني است كه به بازگشت فرجامين، به مينو دارند. سعدي راست گفته است:
اي كه گفتي هيچ مشكل چون فراق يار نيست!
گر اميد وصل باشد، همچنان دشوار نيست. (سعدي)
هنوز كه هنوز است مادران ايراني، بخش بزرگي از درآمد خانواده را در راه تهيّهي جهيزيه براي دخترانشان، به مصرف ميرسانند. فرالاوي شاعر معاصر رودكي؛ پدر شعر دري، به مخاطبان سخن خويش اميد ميدهد و يادآور ميشود كه همهي فرزندان آدم و حوّا به اميد زندهاند:
امروز اگر مراد تو برنآمد،
فردا رسي به دولت آبا بر.
چندين هزار اميد بنيآدم،
طوقي شده به گردن فردا بر.
از اين قرار اگر فرهنگ ملّيمان را فرهنگي فرداپرست و فرداباره بدانيم، به بيراهه نرفتهايم. ايرانيان در هر دوره اميد به آيندهها را از دست دادهاند، تسليم و تمكين را پيشه كردهاند اما در بيشتر دورهها با حفظ اميدواري خويش توانستهاند به آساني از سختيها گذار كرده، شاهد توفيق را در آغوش گيرند.
در اين چهار دهه كه از انقلاب سپري شده است، ايرانيان بنياد بسياري از باورداشتهاي كهن خود را فروريخته يافتهاند و از آن ميان باور به بهروزي فرداها را در روان خويش، سستتر ديدهاند. من در دراز ناي اين سي- چهل سالي كه به حكم تدريس در دانشگاهها با جوانان، برخورد مستمر داشتهام تقريباً سال به سال، اميدشان را در تنازل ديده و توانشان را در مقابله با دشواريها كمتر يافتهام. اين است كه از همان سالهاي دههي پنجاه به اين فكر افتادهام كه به سهم خود، در بازگرداندن اميد به آينده، ياريشان دهم. اين انگيزه سبب شد تا به آثار بنيادين باز مانده از ايرانيان پيش از اسلام و نيز مردهريگ پس از مسلماني، نگاهي بيافكنم و نشانههاي فرداگرايي اقوام ايراني را در آنها جستجو كنم.
ادامه دارد..
@sobhosher
#دكتر_قدمعلي_سرامي
ايرانيان باستان، از سويي سرآغاز و پاي انجام را «مينو» ميدانستند و زندگاني در اين دنيا: «گيتي» را، سفري درازآهنگ و درشتناك، از مينو به مينو، به شمار ميآورند و از ديگر سو، با ازلي و ابدي به حسابآوردن حقيقت اعظم، «زمان آكرانه» را چرخهاي مستدام ميديدند و بر اين بنياد، گذشته و آينده را دو روي از يك سكّه و دو كمان از يك دايره، ميديدند، چونين بود كه هميشه پرندهي حالشان با دو بال مينوي گذشته و آينده، در پرواز بود. به زباني ديگر، در عين حال كه از خردترين پارهي وقت يعني «آن» و «دم» گذار ميكردند، در دهر: همان زمان آكرانه، ميزيستند. براي آنان هر «آني» هميشه بود، به همانگونه كه هر امروزي، بر هم نهادهي همهي ديروزها و فرداها مينمود. به همين دليل براي آنان، اغتنام فرصت، غنيمت دانستن همهي زمانها و در نهايت همهي هستيهاي جاي خوش كرده در آنها بود. از اين روي حال را جوهرهي ذات گردان هستي يعني شدن و نهاد استوار آن يعني بودن ميانگاشتند:
وقت را غنيمت دان، آن قدر كه بتواني!
حاصل از حيات اي دوست! اين دم است تا دانی (حافظ)
و اگر وقت را از آن خويش ميكردند، تصاحب و تملّك همه چيز، براي شان آسان ميشد:
بلبل عاشق! تو عمر خواه كه آخر
باغ شود سبز و سرخ گل به برآيد. (حافظ)
شايد به دليل همين نقش كارساز بود كه به هر آييني باور داشتند، زمان پديدار و ناپديدار را والاترين تجلّي آفريننده حتي خود وي شمار ميكردند و به نام زروان ميپرستيدند. آنان آينده را موجد گذشته و حال ميشناختند و علّت غايي و فرجامين را فراهم آورندهي علتهاي مادّي و صوري و فاعلي و آلي.
بنابراين ميتوان فرهنگ ايراني را فرهنگي آيندهبين، فرجامنگر و اميدوار به شمار آورد. بردباري و مداراي نُه هزار سالهي اهورا و اهوراييان در قبال اهريمن و اهريمنيان به دليل اطميناني است كه به بازگشت فرجامين، به مينو دارند. سعدي راست گفته است:
اي كه گفتي هيچ مشكل چون فراق يار نيست!
گر اميد وصل باشد، همچنان دشوار نيست. (سعدي)
هنوز كه هنوز است مادران ايراني، بخش بزرگي از درآمد خانواده را در راه تهيّهي جهيزيه براي دخترانشان، به مصرف ميرسانند. فرالاوي شاعر معاصر رودكي؛ پدر شعر دري، به مخاطبان سخن خويش اميد ميدهد و يادآور ميشود كه همهي فرزندان آدم و حوّا به اميد زندهاند:
امروز اگر مراد تو برنآمد،
فردا رسي به دولت آبا بر.
چندين هزار اميد بنيآدم،
طوقي شده به گردن فردا بر.
از اين قرار اگر فرهنگ ملّيمان را فرهنگي فرداپرست و فرداباره بدانيم، به بيراهه نرفتهايم. ايرانيان در هر دوره اميد به آيندهها را از دست دادهاند، تسليم و تمكين را پيشه كردهاند اما در بيشتر دورهها با حفظ اميدواري خويش توانستهاند به آساني از سختيها گذار كرده، شاهد توفيق را در آغوش گيرند.
در اين چهار دهه كه از انقلاب سپري شده است، ايرانيان بنياد بسياري از باورداشتهاي كهن خود را فروريخته يافتهاند و از آن ميان باور به بهروزي فرداها را در روان خويش، سستتر ديدهاند. من در دراز ناي اين سي- چهل سالي كه به حكم تدريس در دانشگاهها با جوانان، برخورد مستمر داشتهام تقريباً سال به سال، اميدشان را در تنازل ديده و توانشان را در مقابله با دشواريها كمتر يافتهام. اين است كه از همان سالهاي دههي پنجاه به اين فكر افتادهام كه به سهم خود، در بازگرداندن اميد به آينده، ياريشان دهم. اين انگيزه سبب شد تا به آثار بنيادين باز مانده از ايرانيان پيش از اسلام و نيز مردهريگ پس از مسلماني، نگاهي بيافكنم و نشانههاي فرداگرايي اقوام ايراني را در آنها جستجو كنم.
ادامه دارد..
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
#شاهنامه_خوانی
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
نبرد توس با پيران٣
آوای: استاد #شهریار_قاسمی
درود
زمانه سراسر به كام تو باشد
💐🙏
@sobhosher
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
نبرد توس با پيران٣
آوای: استاد #شهریار_قاسمی
درود
زمانه سراسر به كام تو باشد
💐🙏
@sobhosher
Telegram
attach 📎
#فرهنگ_ايراني همان استمرار تير آرش كمانگير است. 📝بهر دوم.
...
با اين اوصاف، طي چند فصل اين سهم انجام پذيرفت. در نخستين فصل مبحث فرداانديشي و آيندهنگري را به طور عام در كلّ فرهنگمان وارسيدیم و سپس اين مسأله را در آثار بلندآوازهترين و اثرگذارترين شاعران پارسيسراي اين مرز و بوم: فردوسي، مولوي، سعدي و حافظ كاويدیم به اين اميد كه به همميهنان به ويژه نسل نوي اين سرزمين نشان دهیم تنها راه رهايي از اين دلافسردگي و درنگپذيري، همانگونه كه فروغ در سرآغاز دههي چهل دريافته بود، «تولّدي ديگر» است؛ نبايد بگذاريم تا جامعهي ايراني، چون همين شاعر، در سالهاي ميانين همان دهه، گرفتار فصل سنگين خطرناك يخبندان رواني شود و همگان را به ايمان آوردن به آغاز آن فراخواند.
ميخواهم هم پپش از آن كه يأس، به همان سان كه آن شاعر بلندآوازه را به كام مرگ فرو برد، از فرورفتن همبومان در باتلاق مردن جلوگيريكنم و يادآور شوم كه فرهنگ ايراني، فرهنگي همواره زيان و زايان است.
فرهنگ ايراني، فرهنگ استمرار زايمانهاي روان انساني است و مرگ در آن تنها نقش قابلگي را بازي ميكند. فرهنگ ما، فرهنگ رنسانس مستمر و باززايي در باززايي تا بيكرانگي بيكرانهها است.
پيوند خويش را با فرهنگ ايراني كه از كهنترين روزگاران تا اكنون، همواره، فرزند زناشويي عشق و عقل بوده است نگسليم و اطمينان داشته باشيم كه براي ما، هر فردا از ديروز خويش شيرينتر و شورانگيزتر خواهد بود. يادمان نرود كه آن لاهوري ايران پرست چه گفت:
هيچ قومي زير چرخ لاجورد،
بيجنون ذوفنون كاري نكرد!
آینده پاینده باد
امید در شعر شاعران بزرگ ایران
#قدمعلي_سرامي
نشر ترفند
@sobhosher
...
با اين اوصاف، طي چند فصل اين سهم انجام پذيرفت. در نخستين فصل مبحث فرداانديشي و آيندهنگري را به طور عام در كلّ فرهنگمان وارسيدیم و سپس اين مسأله را در آثار بلندآوازهترين و اثرگذارترين شاعران پارسيسراي اين مرز و بوم: فردوسي، مولوي، سعدي و حافظ كاويدیم به اين اميد كه به همميهنان به ويژه نسل نوي اين سرزمين نشان دهیم تنها راه رهايي از اين دلافسردگي و درنگپذيري، همانگونه كه فروغ در سرآغاز دههي چهل دريافته بود، «تولّدي ديگر» است؛ نبايد بگذاريم تا جامعهي ايراني، چون همين شاعر، در سالهاي ميانين همان دهه، گرفتار فصل سنگين خطرناك يخبندان رواني شود و همگان را به ايمان آوردن به آغاز آن فراخواند.
ميخواهم هم پپش از آن كه يأس، به همان سان كه آن شاعر بلندآوازه را به كام مرگ فرو برد، از فرورفتن همبومان در باتلاق مردن جلوگيريكنم و يادآور شوم كه فرهنگ ايراني، فرهنگي همواره زيان و زايان است.
فرهنگ ايراني، فرهنگ استمرار زايمانهاي روان انساني است و مرگ در آن تنها نقش قابلگي را بازي ميكند. فرهنگ ما، فرهنگ رنسانس مستمر و باززايي در باززايي تا بيكرانگي بيكرانهها است.
پيوند خويش را با فرهنگ ايراني كه از كهنترين روزگاران تا اكنون، همواره، فرزند زناشويي عشق و عقل بوده است نگسليم و اطمينان داشته باشيم كه براي ما، هر فردا از ديروز خويش شيرينتر و شورانگيزتر خواهد بود. يادمان نرود كه آن لاهوري ايران پرست چه گفت:
هيچ قومي زير چرخ لاجورد،
بيجنون ذوفنون كاري نكرد!
آینده پاینده باد
امید در شعر شاعران بزرگ ایران
#قدمعلي_سرامي
نشر ترفند
@sobhosher
#پند_از_شاهنامه 📖
بدو گفت گودرز ،اگر كردگار
بگرداند از ما بد روزگار
به بيشي و كمي نباشد سخن
دل روز ايرانيان بد مكن
اگر بد بود بخشش آسمان
ز پرهيز و بيشي نگردد زمان
#فردوسی_بزرگ
@sobhosher
بدو گفت گودرز ،اگر كردگار
بگرداند از ما بد روزگار
به بيشي و كمي نباشد سخن
دل روز ايرانيان بد مكن
اگر بد بود بخشش آسمان
ز پرهيز و بيشي نگردد زمان
#فردوسی_بزرگ
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
#شاهنامه_خوانی
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
نبرد توس با پيران٤
آوای: استاد #شهریار_قاسمی
درود
كرانه تا كرانه خوشت باد زندگاني
💐🙏
@sobhosher
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
نبرد توس با پيران٤
آوای: استاد #شهریار_قاسمی
درود
كرانه تا كرانه خوشت باد زندگاني
💐🙏
@sobhosher
Telegram
attach 📎
#ایرانویج
🔺ایرانویج (اوستایی : اَریَنَ وَئیجَه (airyana waējah)،
پارسی میانه : ایرانویج (ērānwēz)،
سغدی مانوی : آریانا وَئیجه (airyana waējah) ،
پارتی : آریانویجن (ʾryʾnwyjn)) ،
🔸بر اساس اوستا (فرگرد ۱) #ایرانیان باستان خاستگاه خود را اَیریَنِم وَیجَ مینامیدند که به معنی
« گستره ی آریاییان » یا « سرزمین رود های آریایی ، چشمه های آریایی » است. این واژه بعد ها در متون پهلوی تبدیل به #ایران_ویج (ērānwēz) شد. (ērr) به معنی
« #آزاده ، #شریف و #اصیل » است.
بنابر اوستا، نخستین مسکن اقوام آریایی است. درباره ی محل ایران ویج اختلاف نظر وجود دارد. برخی آن را سرزمین صرفاً اساطیری دانستهاند. برخی نیز پیشنهاد هایی برای جایگاه جغرافیایی آن ارائه کردهاند.
محل های پیشنهادی از خوارزم بر ساحل دریاچه آرال در شمال ازبکستان تا آذربایجان ، یا تا جنوب یا شمال غرب افغانستان گسترده است. اخیراً فُگِلسانگ محل ایران ویج را شمال سرزمین باستانی سُغد ، در شمال رود سیحون دانسته ، اما بر پایه ی پژوهش ویتسِل ، جایگاه ایران ویج ارتفاعات مرکزی افغانستان بوده است.
🔻در وندیداد ۱ ، بند ۳و۴ آمده است : بهترین ناحیه ای که اورمزد آفرید ایران ویج است.
اما پتیاره آن زمستان دیو آفریده ده ماهه و انواع مار پردار و بی پر است. خوشی این ناحیه به حدی است که اورمزد میگوید اگر سرزمین های دیگر را نمیآفرید ، مردم به ایران ویج میرفتند و جایی برای سکونت باقی نماند. در اساطیر ایرانی زمین به هفت پاره یا اقلیم بخش شد. اقلیم میانی خونیرَس نام دارد که به اندازه آن شش اقلیم دیگر است. ایران ویج در خونیرَس قرار دارد. اورمزد در ایران ویج چیزهای زیادی را آفرید. رود های وه دائیتی، داراجه ، گاو اِیوداد یا یکتا آفریده ، گیومرث ، کوههای ابرز و اوسِندام و راس و پل افسانه ای چینوَد در آن جاست.
نخستین حیوانات که دو گاو نر و ماده بودند و همه انواع گیاهان در ایران ویج آفریده شدند. ایران ویج امن ترین جای خونیرَس است به طوری که وَرِجَمکَرد در آن جا ساخته شده است. سرور ایران ویج یکی از بی مرگان ، یعنی ون جد بیش ، است.
زردشت در ایران ویج ظهور کرد. طبق روایات متاخر ایران ویج در آذربایجان است. میگویند خورشیده به اندازه ی ایران ویج است. در اعتقادات ایرانی ، ایران ویج آرمانشهر ایرانیان است.
در مینوی خرد ، مشخصات این آرمانشهر بدین شرح آمده است و پیداست که اورمزد ایران ویج را از دیگر جای های و روستاها بهتر آفرید و نیکیاش این است که زندگی مردم در آن جا سیصد سال است و زندگی گاوان و گوسفندان صدوپنجاه سال و درد و بیماری کم دارند و دروغ نمیگویند و شیون و مویه نمیکنند و دیو آز به تن آنان کمتر مسلط است و ده مرد از نانی که میخورند سیر میشوند و به هر چهل سال از زنی و مردی فرزندی زاده شود و قانون شان بهی و دی نشان پوریوتکِشی است و چون بمیرند پارسایند و رد (سرور) آنان گوبدشاه است و از ایزدان سرور و پادشاهشان سروش است.
@sobhosher
🔺ایرانویج (اوستایی : اَریَنَ وَئیجَه (airyana waējah)،
پارسی میانه : ایرانویج (ērānwēz)،
سغدی مانوی : آریانا وَئیجه (airyana waējah) ،
پارتی : آریانویجن (ʾryʾnwyjn)) ،
🔸بر اساس اوستا (فرگرد ۱) #ایرانیان باستان خاستگاه خود را اَیریَنِم وَیجَ مینامیدند که به معنی
« گستره ی آریاییان » یا « سرزمین رود های آریایی ، چشمه های آریایی » است. این واژه بعد ها در متون پهلوی تبدیل به #ایران_ویج (ērānwēz) شد. (ērr) به معنی
« #آزاده ، #شریف و #اصیل » است.
بنابر اوستا، نخستین مسکن اقوام آریایی است. درباره ی محل ایران ویج اختلاف نظر وجود دارد. برخی آن را سرزمین صرفاً اساطیری دانستهاند. برخی نیز پیشنهاد هایی برای جایگاه جغرافیایی آن ارائه کردهاند.
محل های پیشنهادی از خوارزم بر ساحل دریاچه آرال در شمال ازبکستان تا آذربایجان ، یا تا جنوب یا شمال غرب افغانستان گسترده است. اخیراً فُگِلسانگ محل ایران ویج را شمال سرزمین باستانی سُغد ، در شمال رود سیحون دانسته ، اما بر پایه ی پژوهش ویتسِل ، جایگاه ایران ویج ارتفاعات مرکزی افغانستان بوده است.
🔻در وندیداد ۱ ، بند ۳و۴ آمده است : بهترین ناحیه ای که اورمزد آفرید ایران ویج است.
اما پتیاره آن زمستان دیو آفریده ده ماهه و انواع مار پردار و بی پر است. خوشی این ناحیه به حدی است که اورمزد میگوید اگر سرزمین های دیگر را نمیآفرید ، مردم به ایران ویج میرفتند و جایی برای سکونت باقی نماند. در اساطیر ایرانی زمین به هفت پاره یا اقلیم بخش شد. اقلیم میانی خونیرَس نام دارد که به اندازه آن شش اقلیم دیگر است. ایران ویج در خونیرَس قرار دارد. اورمزد در ایران ویج چیزهای زیادی را آفرید. رود های وه دائیتی، داراجه ، گاو اِیوداد یا یکتا آفریده ، گیومرث ، کوههای ابرز و اوسِندام و راس و پل افسانه ای چینوَد در آن جاست.
نخستین حیوانات که دو گاو نر و ماده بودند و همه انواع گیاهان در ایران ویج آفریده شدند. ایران ویج امن ترین جای خونیرَس است به طوری که وَرِجَمکَرد در آن جا ساخته شده است. سرور ایران ویج یکی از بی مرگان ، یعنی ون جد بیش ، است.
زردشت در ایران ویج ظهور کرد. طبق روایات متاخر ایران ویج در آذربایجان است. میگویند خورشیده به اندازه ی ایران ویج است. در اعتقادات ایرانی ، ایران ویج آرمانشهر ایرانیان است.
در مینوی خرد ، مشخصات این آرمانشهر بدین شرح آمده است و پیداست که اورمزد ایران ویج را از دیگر جای های و روستاها بهتر آفرید و نیکیاش این است که زندگی مردم در آن جا سیصد سال است و زندگی گاوان و گوسفندان صدوپنجاه سال و درد و بیماری کم دارند و دروغ نمیگویند و شیون و مویه نمیکنند و دیو آز به تن آنان کمتر مسلط است و ده مرد از نانی که میخورند سیر میشوند و به هر چهل سال از زنی و مردی فرزندی زاده شود و قانون شان بهی و دی نشان پوریوتکِشی است و چون بمیرند پارسایند و رد (سرور) آنان گوبدشاه است و از ایزدان سرور و پادشاهشان سروش است.
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
#شاهنامه_خوانی
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
نبرد توس با پيران٥
آوای: استاد #شهریار_قاسمی
درود
فزوني بگيرد مهرباني، شادكاميت!
💐🙏
@sobhosher
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
نبرد توس با پيران٥
آوای: استاد #شهریار_قاسمی
درود
فزوني بگيرد مهرباني، شادكاميت!
💐🙏
@sobhosher
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
از پژوهش هاي
دكتر #فريدون_جنيدي
#درياي_پارس 🌊
(بهر نخست)
🧐بررسي واژه
واژه #دريا در #اوستا به گونه زَرَينگهzarayangh آمدهاست, و اين نام درباره دريايي است كه در اوستا «وُاوروكَش» Vo-oorookash خوانده ميشود.
«وُاوروكَش» خود از دو بهر برآمده است:
بخش نخستين آن؛ «وُاورو», برابر با پر و بسيار است, و بخش پاياني آن «كَش», برابر با مرز و كناره است و بر روي هم واژه «وُاوروكَش»= #پرمرز و #بسياركناره است.
اين واژه در نوشتههاي پهلوي, به گونه «فراخْوْكَرت» fraakhvkart درآمده است كه بخش نخستين آن,همان ”فراخ“ و بخش پاياني آن نيز ”كرت“ , يا ”كَش“ و ”كشه“ است و آن نيز #بسياركناره و #فراخ_مرز و كرت است و در زبان #فارسي, اين واژه را «فراخكرد» ميخوانند!
گونه ديگر واژه «كش» در اوستا, «كَرْشْ» است كه بخش نخستينِ «كَرش وره=كشور» را ميسازدو برروي هم, كشور جايي است كه با «كشه = خط = خد» يا نشانهاي كه از زدنِ خيش بر روي زمين پيدا ميشود, از ديگر جايها جدا ميگردد.و پيشينيان, زمين خويش را از زمين همسايگان, با زدن خيش ونشانه آن, جدا ميكردند.
اما «زَرَينگه» اوستايي, در زبان پهلوي, بگونه «زِره» درآمده است, در زبان فارسي , با دگرگون شدن «ز» به «د» دريا خوانده ميشود.چنانكه واژه «دْرَنْيَ» فارسي باستان در اوستا «زْرَنيَ» و در سانسكريت, «هْرَنْيَ» خوانده ميشود.
از اين واژه نيز در زبان #فارسي, دو واژه بر جاي مانده است: از «دْرَنْيَ» واژه «دينار», و از «زْرَنيَ» واژة «زر», و چنانكه پيداست, هر دو گونه اين واژه, يك سخن را باز ميگويند!
از گونه پهلوي اين واژه, تا آنجا كه نويسنده آگاهي دارد,دو نام در ايران امروز, بر جاي مانده است:
يكي «گودِزِرِه» در سيستان, و يكي درياچه «زِريوار», در مريوانِ اورامان كردستان و در ديگر جايها, همواره واژه دريا به جاي ”زره“ بكار ميرود!
🌊 #زره_فراخكرت؛ يا وُاوروكَش
در نسكها(دفترها)ي برجاي مانده از اوستاي كهن, بيستو هفت بار از درياي فراخكرت ياد شده است ,كه هربار با نشاني شگفت به آن بر ميخوريم:
«هنگاميكه آنها, به گونه ستارگان دنبالهدار, در ميان زمين وآسمان پرتاب شوند, بنزديك درياي فراخكرتِ نيرومندِ خوشمنظرِ ژرف, كه آبش, سطح وسيعي را فرا گرفته رسند.»
🔺”بند 8 از كرده 5 تيريشت,يشتها جلد 1, رويه343“
«سراسر سواحل درياي فراخكرت بجوش درافتد و همه ميان آن بالاتر برآيد.... كه داراي هزار درياچه و هزار رود است,و هريك از اين درياچهها و هريك از اين رودها به بلندي چهل روزه راهِ مردِ سوار تندرو است»
🔹”از بند 5 آبان يشت؛ يشتها جلد 1 رويه 235“
اينگونه نشانههاي شگفت از درياي فراخكرد,از شگفت آن دريا سخن ميگويد و چنين است كه در «بُندَهِش» در بخش چگونگي درياها , درباره فراخكرت چنين آمده است: «يكسوم اين زمين را دربر دارد, از آنروي فراخكرت ناميده شد كه يكهزار دريا, در او داشته شده است.»
🔻”بُندهِش؛ترجمه مهرداد بهار , رويه 73“
و بنابراين گواهيها, درياي وُاوروكش يا فراخكرت همانست كه در نوشتههاي پس از اسلام, با نام «بحر محيط» آمدهاست, اما چنانكه خواهيم ديد,بخشي از #بحرمحيط,
چون از آن ايران بوده است, با نامي ديگر خوانده ميشدهاست و نام چند درياي ديگر كه پيوسته به آن بودهاند در نامههاي ايراني آمده است.
@sobhosher
دكتر #فريدون_جنيدي
#درياي_پارس 🌊
(بهر نخست)
🧐بررسي واژه
واژه #دريا در #اوستا به گونه زَرَينگهzarayangh آمدهاست, و اين نام درباره دريايي است كه در اوستا «وُاوروكَش» Vo-oorookash خوانده ميشود.
«وُاوروكَش» خود از دو بهر برآمده است:
بخش نخستين آن؛ «وُاورو», برابر با پر و بسيار است, و بخش پاياني آن «كَش», برابر با مرز و كناره است و بر روي هم واژه «وُاوروكَش»= #پرمرز و #بسياركناره است.
اين واژه در نوشتههاي پهلوي, به گونه «فراخْوْكَرت» fraakhvkart درآمده است كه بخش نخستين آن,همان ”فراخ“ و بخش پاياني آن نيز ”كرت“ , يا ”كَش“ و ”كشه“ است و آن نيز #بسياركناره و #فراخ_مرز و كرت است و در زبان #فارسي, اين واژه را «فراخكرد» ميخوانند!
گونه ديگر واژه «كش» در اوستا, «كَرْشْ» است كه بخش نخستينِ «كَرش وره=كشور» را ميسازدو برروي هم, كشور جايي است كه با «كشه = خط = خد» يا نشانهاي كه از زدنِ خيش بر روي زمين پيدا ميشود, از ديگر جايها جدا ميگردد.و پيشينيان, زمين خويش را از زمين همسايگان, با زدن خيش ونشانه آن, جدا ميكردند.
اما «زَرَينگه» اوستايي, در زبان پهلوي, بگونه «زِره» درآمده است, در زبان فارسي , با دگرگون شدن «ز» به «د» دريا خوانده ميشود.چنانكه واژه «دْرَنْيَ» فارسي باستان در اوستا «زْرَنيَ» و در سانسكريت, «هْرَنْيَ» خوانده ميشود.
از اين واژه نيز در زبان #فارسي, دو واژه بر جاي مانده است: از «دْرَنْيَ» واژه «دينار», و از «زْرَنيَ» واژة «زر», و چنانكه پيداست, هر دو گونه اين واژه, يك سخن را باز ميگويند!
از گونه پهلوي اين واژه, تا آنجا كه نويسنده آگاهي دارد,دو نام در ايران امروز, بر جاي مانده است:
يكي «گودِزِرِه» در سيستان, و يكي درياچه «زِريوار», در مريوانِ اورامان كردستان و در ديگر جايها, همواره واژه دريا به جاي ”زره“ بكار ميرود!
🌊 #زره_فراخكرت؛ يا وُاوروكَش
در نسكها(دفترها)ي برجاي مانده از اوستاي كهن, بيستو هفت بار از درياي فراخكرت ياد شده است ,كه هربار با نشاني شگفت به آن بر ميخوريم:
«هنگاميكه آنها, به گونه ستارگان دنبالهدار, در ميان زمين وآسمان پرتاب شوند, بنزديك درياي فراخكرتِ نيرومندِ خوشمنظرِ ژرف, كه آبش, سطح وسيعي را فرا گرفته رسند.»
🔺”بند 8 از كرده 5 تيريشت,يشتها جلد 1, رويه343“
«سراسر سواحل درياي فراخكرت بجوش درافتد و همه ميان آن بالاتر برآيد.... كه داراي هزار درياچه و هزار رود است,و هريك از اين درياچهها و هريك از اين رودها به بلندي چهل روزه راهِ مردِ سوار تندرو است»
🔹”از بند 5 آبان يشت؛ يشتها جلد 1 رويه 235“
اينگونه نشانههاي شگفت از درياي فراخكرد,از شگفت آن دريا سخن ميگويد و چنين است كه در «بُندَهِش» در بخش چگونگي درياها , درباره فراخكرت چنين آمده است: «يكسوم اين زمين را دربر دارد, از آنروي فراخكرت ناميده شد كه يكهزار دريا, در او داشته شده است.»
🔻”بُندهِش؛ترجمه مهرداد بهار , رويه 73“
و بنابراين گواهيها, درياي وُاوروكش يا فراخكرت همانست كه در نوشتههاي پس از اسلام, با نام «بحر محيط» آمدهاست, اما چنانكه خواهيم ديد,بخشي از #بحرمحيط,
چون از آن ايران بوده است, با نامي ديگر خوانده ميشدهاست و نام چند درياي ديگر كه پيوسته به آن بودهاند در نامههاي ايراني آمده است.
@sobhosher
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
#شاهنامه_خوانی
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
نبرد توس با پيران٦
آوای: استاد #شهریار_قاسمی
درود
به آغاز و فرجامت آهنك چنگ و رباب
💐🙏
@sobhosher
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
نبرد توس با پيران٦
آوای: استاد #شهریار_قاسمی
درود
به آغاز و فرجامت آهنك چنگ و رباب
💐🙏
@sobhosher
Telegram
attach 📎