صبح و شعر
649 subscribers
2.14K photos
281 videos
331 files
3.24K links
ادبیات هست چون جهان برای جان‌های عاصی کافی نیست.🥰😍 🎼🎧📖📚
Download Telegram
#تاریخ_باستان_ایران_زمین به روایت زیبای حکیم #ابوالقاسم_فردوسی

#پیشدادیان نخستین دودمان فرمانروا در شاهنامه است. واژهٔ «پیشداد» به‌معنی «نخستین کسی که قانون آورده‌است» است.
#کیومرث که این دودمان فرمانروایی را بنیاد گذاشت، در شاهنامه نخستین فرمانروا و در نوشته‌های اوستایی نخستین کسی بوده‌است که از فرمان اهورامزدا پیروی کرده و اهورامزدا همهٔ تباران آریایی را از او آفریده‌است.
اما برخی از تاریخ‌نگاران که از نوشته‌های پهلوی بهره برده‌اند، کیومرث را نخستین انسان و هوشنگ را نخستین فرمانروا می‌دانند.
در #اساطیر ایران از کیومرث (گئومرتن، به معنای نخستین انسان) به عنوان نخستین انسان یاد شده، و کمتر بر پادشاهی او تکیه می‌شود.
اما در شاهنامه او نیز جزو دودمان پیشدادی به حساب می‌آید. در متون پهلوی، هوشنگ کسی است که دارای لقب پیشداد می‌باشد؛ و چنین گمان می‌رود که او را نخستین پادشاهی می‌دانسته‌اند که بر جهان فرمان رانده‌است
پایان پیشدادیان با گرشاسب است و کیانیان سلطنت می‌کنند.

شاهان پیشدادی در شاهنامه فردوسی
کیومرث
سیامک
هوشنگ
تهمورث
جمشید
ضحاک
فریدون
ایرج
منوچهر
نوذر
زو
گرشاسپ

🌸🌸عیدی ما به شما دوست داران فرهنگ و زبان ایران زمین
شاهنامه خوانی اجرای عالی استاد شهریار قاسمی از اعضای باشگاه شاهنامه پژوهان استان البرز 🌸🌸🌸

با کانال تلگرامی ⬅️
🆔 @sobhosher ⬅️
Forwarded from اتچ بات
#تاریخ گزیده #حمدالله_مستوفی
ص۷۹
«آیین #روزه داشتن در عهد طهمورث پدید شد، جهت آنکه قحطی عظیم اتفاق افتاده بود. ده سال متواتر بماند، هرچه زرع کردند بر نرست و تخم نیز تلف شد. مردم دست از زرع باز داشتند. رزق بنی آدم را وفا نمی کرد و ضعفا از گرسنگی هلاک می شدند. شخصی [ابواداسف] نام، پیشوای جمع درویشان بود. ایشان به روزه کسب فرمود کردن و از خوردن منع کرد و بشب از آن کسب سد رمقی می ساختند. آن قوم را در توریة نام مسطور است. ایشان را کلدانیان خوانند. طهمورث بمتابعت ایشان حکم کرد که هر که را دستگاه پیش باشد، غذا خوردن به روزی، یک نوبت قناعت کند و یک نوبت بدرویشان دهد تا همه را کافی باشد و این آئینی شد. هر که خواستی که بحق تعالی تقرب نماید، روزه داشتی و غذای یک نوبت بدرویش دادی.


با مطالعه و مقایسه متن تاریخ مستوفی با ابیات شاهنامه درمیابیم که وجود و تعدد چنین همگونی های تاریخی و واقعی, نشان از وجود منابع یکسان در سرایش شاهنامه با این کتاب ها دارد.
و به این نتیجه میرسیم"
تو این را دروغ و فسانه مخوان
به یکسان روشن زمانه مدان
وزآن هرچه اندر خورد با خرد
دگر بر ره رمز معنی برد.
و تفاوت در این است که "زبان روایت شاهنامه پرداخته به زیور ادب فارسی و تاثیرگزارتر ست.

@sobhosher
آیین‌های #سیاوشان در سوگواری‌های مذهبی شیعیان

در #ایران از دیرباز، از زمان آل بویه رسم بر این بوده که برای سالار کربلا مویه سر دهند و دسته و گروه راه بیندازند. دسته و گروهی که در هر شهری رسم و آئین خود را یدک می‌کشد. قبل از این‌که سراغ تاریخچه و نکات مورد توجه رسوم سوگواری امام حسین(ع) در شهرهای مختلف ایران برویم. نخست برآنیم تا از سوگواری ایرانیان سخن بگوییم. از این رو صفحاتی از جلد بیستم کتاب « #تاریخ_جامع_ایران» را ورق زدیم و اطلاعاتی را این جلد درباره عاشورا و امام حسین(ع) گردآوری کرده‌ایم.

مجموعه 20 جلدی «تاریخ جامع ایران» مشتمل بر وجوه مختلف تاریخ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایران از دوران پیش از اسلام تا انقراض قاجار است که تحقیق، تدوین و نگارش آن در «مرکز دایره‌المعارف بزرگ اسلامی» انجام شده است. در این اثر سترگ منظور از ایران، دنیای ایرانی یا ایران فرهنگی است که همواره قلمرو گسترده‌تر از مرزهای جغرافیایی این سرزمین را شامل می‌شده است.

مجلد بیستم از شباهت‌های برخی رسوم عزاداران حسینی با ایران باستان چنین می‌گوید: «در میان شیعیان ایران سالروز رحلت پیامبر(ص)، شهادت حضرت علی(ع)، حضرت فاطمه(س) و مخصوصا شهادت امام حسین(ع) دیگر امامان ایام سوگواری به شمار می‌رود. گاه در سوگواری‌های مذهبی در میان شیعیان آیین‌های سیاوشان دیده می‌شود. نوع برگزاری عزاداری برای امام سوم شیعیان عراق نیز به‌آیین سیاوشان نزدیک است، در حالی که در میان سنی‌ها عزاداری به این سبک وجود ندارد، و آنرا دلیلی بر ایرانی بودن این نوع سوگواری دانسته‌اند.» (ص 97)

در عزاداری‌های ایرانیان رسومی جاری است و وسایلی برای همراه کردن عزاداران به خدمت می‌گیرند که وجود برخی از این وسایل از فلسفه خاصی سرچشمه می‌گیرد که باعث می‌شود سراغ مطالعه پیشینه این آئین‌ها برویم. درباره آتش‌افروزی در عزاداری‌ها آمده است: «جامه نیلی کردن و سیاه پوشیدن در عزای امام سوم شیعیان و نیز در سوگواری‌های ایرانیان از سوگ سیاوش سرچشمه گرفته است. در تعزیه آمدن اسب و شیون و مویه زنان دیده می‌شود که در بسیاری از نقاط ایران این نوع سوگواری را برای افراد معمولی نیز برگزار می‌کنند. آتش‌افروزی در تکیه‌ها رسمی بوده است که از دوران کهن نشانه دارد. در عقدا که شهری میان نائین و اردکان یزد است سه تکیه وجود دارد که بر روی تکیه بزرگتر در عزاداری عاشوار آتش می‌افروخته‌اند. این آتش که کدک نام دارد، باید در طول دهه روشن بماند و یکی از بزرگان خانواده‌های آنجا به نگهبانی آن می‌پردازد تا آتش خاموش نشود و بر طاقنمای تکیه نیز چراغ روشن می‌کرده‌اند.» (ص 98)
انتخاب: رضوي
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
پیشینه‌ دراز #تابوت‌های_تمثیلی در #ایران

برخی ابزاری که در سوگواری‌های محرم کاربرد دارد، از پیشینه‌ای طولانی برخوردار است درباره استفاده از تابوت در عزاداری‌ها می‌خوانیم: «در سوگواری‌های مذهبی شیعیان ایران مرسوم بوده است که صندوق‌ها، صورت‌ها، ضریح، صندوق گور، هودج عماری، نخل و غیره را بیارایند و به خاصه تابوت شهیدان دینی در گذرها بگردانند. ساختن تابوت‌های تمثیلی در ایران پیشینه‌ای دراز دارد و به سوگواری‌های سیاوش و گرداندن تابوت او بازمی‌گردد. در ماوراءالنهر تا سده‌های نخست اسلامی شبیه سیاوش را می‌ساختند و در تابوت می‌گرداندند.» (ص ٩٨)

شاید به شهرهای جنوبی ایران سفر کرده باشید، در تهران و برخی شهرهای دیگر در ایام عزاداری عاشورا دسته‌هایی را مشاهده می‌کنید که مردمانی از جنوبی‌های مهاجر هستند و در سوگواری‌های خود رسوم جنوب ایران را انجام می‌دهند در این مراسم‌ها، نخل‌گردانی جایگاه ویژه‌ای دارد. مولفان جلد بیستم « #تاریخ_جامع_ایران» در رابطه با آئین نخل‌گردانی می‌نویسند: «در اوایل سده پنج قمری از کاربرد شعاری مخصوص در میان شیعیان سخن رفته و آمده است که شیعیان بغداد با رفتن به زیارت مزار امام علی(ع) و امام حسین(ع) دستگاه‌هایی آرایه‌بندی و طلاکاری شده به نام منجیق با خود می‌بردند که همان نخستین تابوت‌واره مذهبی شیعیان، و شبیه به نخل امروزی شیعیان ایران بوده است. نخل‌گردانی از آداب عزاداری برای امام سوم شیعیان در ایران، و نخل اتاق کوچکی است که مقطع عمومی دو طرف آن مانند سرو است و از چوب و دیواره‌های شبکه‌دار ساخته می‌شود. آنرا با پارچه، شال و ترمه می‌آرایند و در روز عزا به ویژه عاشورا بر دوش می‌کشند در شهر می‌گردانند. این آداب را بازمانده سیاوشان‌های کهن دانسته‌اند که مانند آن در مینیاتور یاد شده آمده است. وجود نخل به عنوان تابوت را با خدای گیاهی بودن سیاوش مرتبط دانسته‌اند.» (ص٩٨)

مطالعه کلیات سوگواری در ایران حاکی از این است که برخی سنت‌ها و آداب گذشته ایرانیان به شکل گلچین شده‌ای به عزاداری در ایران اسلامی منتقل شده است، رسومی که به مردم هر شهر کمک کرده تا با شیوه و پیشینه خود در زنده نگه داشتن نام سرور آزادگان تلاش کنند. اگرچه این شیوه‌ها و رسوم به دلیل ورود به دنیای مدرن تا حدودی و برخی معذوریت‌ها از سوی دیگر در حال کمرنگ شدن است، اما هنوز هسته اصلی عزاداری ایرانیان برای امام حسین(ع) و اهل‌بیتش باعث می‌شود تا ایران یکپارچه در یک دهه مهمان خامس آل‌عبا باشد.

انتخاب:رضوي
عكس: نخل #جوشقان_قالي شهريور٩٧
anahitagirl
#اصفهان
@BiutifulIran
@sobhosher
#پهلوانان_شاهنامه 💪
💫خاندان سام در تحليل گذر از اسطوره تا حماسه

🔹بررسی و تحلیل داستان های #شاهنامه در ایام باستانی بدین شکل نبوده و در طول روزگاران متمادی تحول یافته و دگرگون شده اند. "مطالب اوستایی، چه آنها که در اوستای موجود دیده می شوند و چه آنها که از دست رفته و تنها ذکری از آنها در دینکرد بازمانده، فقط از شاهان پیشدادی و کیانی سخن می
گویند، آن هم تا عصر گشتاسب.

🔸 از داستان ها و قهرمانی های خاندان سام، زال و رستم در اوستا نشانی نیست و چنان نشانی نیست که به حذف شباهت داشته باشد، و معلوم است هنوز این داستان ها در عصر اوستایی شکل نگرفته بوده است، زیرا وجود همین داستان هاست که شاهنامه را به اثری عظیم تبدیل کرده است." (بهار، 1385، 103)
🔺اگر داستان خاندان زال و رستم در دورهء اوستایی وجود داشت، در متون اوستا اشاره ای به آن می شد.
🔹برعکس، همه جا در اوستا سخن از گرشاسب، قهرمان و دلاور دینی، است. در حالی که تنها نام خاندان گرشاسب و لقب او، سام نریمان، به صورت نام پدر و پسر به شاهنامه رسیده است. نام سام در شاهنامه و گرشاسب نامهء اسدی طوسی، ربطی به روایات اوستایی و پهلوی مربوط به گرشاسب ندارد. در اوستا از بهمن، نوهء گشتاسب، و تداوم خاندان او تا اسکندر نیز سخنی به میان آورده نمی شود.
🔸از این رو، می توان نتیجه گرفت که در گذار از اسطوره به حماسه تحولی عظیم و بنیادی رخ داده است. #حماسه_ملی_ایران، هرچند ریشه در اساطیر کهن زرتشتی دارد، اما بیشتر مبتنی بر حفظ روایان شفاهی اساطیری حماسی بوده است و در این گذار، روند خاص خود را پیموده، دگرگونی و استحاله یافته تا به عصر اسلامی رسیده و در شاهنامهء فردوسی بازتاب یافته است.
🔹استاد بهمن سرکاراتی چه نیک آورده است که "در حقیقت، شاهنامه بیش از آن که به سنت اوستا و متن های پهلوی زرتشتی وابسته باشد، به سنت زنده و پویای #روایات_شفاهی و گاه #مکتوب_شرق_ایران وابسته است و دلیل تفاوت های جدی آن با متن ها و مطالب اوستایی و زرتشتی پهلوی همین است. تنها شباهت عمدهء شاهنامه با روایات حماسی زرتشتی کهن و میانه، در نام شاهان پیشدادی و کیانی است. هرچند بنیان اساطیری شاهنامه امری مسلم است، اما "حماسهء ملی ایران در تدوین نهایی اش، که اینک به دست ما رسیده، نمای ظاهری تالیفی از نوع تواریخ ایام و کارنامهء شاهان دارد و طرح کلی آن در بازگویی تاریخ ایران باستان به شیوه ای پرداخته شده است که ضمن آن زمان اساطیری با تدبیری زیرکانه به زمان تاریخی پیوسته و آنچه اسطورهء محض بوده، اینک به صورت بخشی از #تاریخ و پاره ای از آن وانمود شده است.

📚
سیدحسین شهرستانی
شاهنامه: گذار از اسطوره تا حماسه
@sobhosher
#سال_نو
#صدسال_به_عشق_من_و_تو

🌸بهار و سال نو بهانه ى طبع آزمايى و غليان خون در رگهاى احساس شاعران لطيف طبعيست كه سرسرى از تغييرات بر طبيعت اطرافشان نميگذرند
و در هر دیار و هر دوره اثرى از تصویرسازی ها و مضمون پردازی هایی با موضوع "سال نو" آفریده اند كه از این طریق می توان دغدغه های مردم ادوار و سرزمین های مختلف را شناخت و به نوعی #تاریخ_اندیشه هر سرزمین و هر دوره رسید.
ماهم ميتوانيم با نگاه و خوانشى جديتر و عميق تر، در اشعار شاعران روزگارمان
به غير از موضوع كرونا
مضمونهاى جذابتر و زيباترى
پيدا كنيم😍

#نزارقبانى

🔴«إلی حبيبتي في رأس السنة»🔴

أنقل حبي لك من عامٍ إلى عام
كما ينقل التلميذ فروضه المدرسية إلى دفترٍ جديد 
أنقل صوتك و رائحتك و رسائلك
ورقم هاتفك و صندوق بريدك 
وأعلقها في خزانة العام الجديد
وأمنحك تذكرة إقامة دائمة في قلبي.. 

إنني أحبك
ولن أتركك وحدك على ورقة 31 ديسمبر أبداً 
سأحملك على ذراعي
وأتنقل بك بين الفصول الأربعه
ففي الشتاء، سأضع على رأسك قبعة صوف حمراء
كي لا تبردي
وفي الخريف، سأعطيك معطف المطر الوحيد 
الذي أمتلكه
كي لا تتبللي
وفي الربيع
سأتركك تنامين على الحشائش الطازجه
وتتناولين طعام الإفطار
مع الجنادب والعصافير
وفي الصيف
سأشتري لك شبكة صيدٍ صغيره
لتصطادي المحار
وطيور البحر
والأسماك المجهولة العناوين.

🔷«به معشوقم در آغاز سال نو»🔷

دوست داشتنت را از سالی به سالی دیگر منتقل می‌کنم
همچو دانش‌آموزی که تکالیف مدرسه‌اش را به دفتری جدید انتقال می‌دهد.
صدایت، بوی خوشت، نامه‌هایت،
شماره تلفنت و صندوق پستی‌ات را منتقل می‌کنم
و در كمد سال نو آويزان‌ می‌کنم
و برایت گواهی اقامت دائمی در دلم صادر می‌کنم.

بی هیچ تردیدی دوستت دارم!
هرگز تو را روی آخرین برگه تقویم، تنها، رها نمی‌کنم.
تو را روی ساعد دستانم برمی گیرم
و در چهار فصل سال می‌گردانم.
در زمستان، کلاه پشمی سرخی بر سرت می گذارم تا احساس سرما نکنی.
در پاییز، تنها بارانی‌ خودم را به تو می بخشم، مبادا که خیس شوی.
در بهار تو را تنها می‌گذارم تا روی چمن‌های شاداب به خواب روی
و صبحانه را
با پرستوها و گنجشک ها میل کنی.
و در تابستان، تور کوچکی برایت خواهم خرید تا
صدف‌ها،
مرغان دریایی
و ماهیان بی نام و نشان را صید کنی.

ادامه دارد...
منبع: مطالعات ادبيات تطبيقى

@sobhosher
صبح و شعر
. #سوزنی_به_خویشتن از جمشید تا ضحاک(نگاهی دیگرگون به شاهنامه) فراز۸–باور کارسازی نیروهای فرازمینی(٤) ... جهان را یکی دیگر آمد نهاد!! 🔸انگاره دیگری از پوچ‌باوری و دل‌بستن پسینیانِ فریدون به #نیروهای_ناپدیدار، در بستن پیرایه‌یِ « #افسونگری» به فریدون جلوه‌گر…
#سوزنی_به_خویشتن

از #جمشید تا #ضحاک(نگاهی دیگرگون به شاهنامه)
فراز ۸–باورِ کارسازیِ نیروهایِ فرازمینی(٥)

🔹باور به « #بودنی‌کار» (آنچه که به فرمان چرخ/تقدیر روی می‌دهد و از آن هیچ گریز نیست!) در فرهنگهای وِیسی(#قبیله ای) -که ایران نیز از دیرباز چنین فرهنگی داشته!- گسترده بوده است!
🔸این الگوواره ذهنی -که رُنان در «تاریخ علم کمبریج» آن را «جادو مزاجی» می‌نامد!- در گذر هزاران سال بازگفت سینه‌به‌ سینه‌ی رویدادهای راستین تاریخی، با آنها درهم تنیده و به آن رویدادهای راستین، چهره افسانه‌گون بخشیده است!
🔹اخترشناسان و افسونگران و موبدان (کارشناسان/دانایان/پیشگویان) یارِغار و همراهِ همیشگی شاهان بوده اند تا به گفته دکتر رضاقلی، «جانشین عقل شاه شوند و او را از رنجِ اندیشیدن و پیش بینی‌های خردبنیاد برهانند!»!

🔸از #شاهنامه چنین برمی‌آید که چون ساستار(ضحاک) شستش خبردار شد (خواب دید!) که زیرِ پوست هازمان، دگرگونی‌هایی رخ می‌دهد و مردم به جنبش آمده‌اند، ترسِ سرنگونی، او را دست به دامانِ اخترشناسان و افسونگران (موبدان) می‌کند:

سپهبد هرآنجا که بُد موبدی،
سخن‌دان و بیداردل بخردی،
ز کشور به نزدیک خویش آورید،
بگفت آن جگرخسته‌خوابی که دید!
که: «برمن زمانه کی آید به سر؟
که را باشد این تاج و تخت و کمر!؟»
🔺🔻🔺
🔹از سوی دیگر، همیشه‌ی تاریخ، فرمانروایان از کارشناسان، سخن بر کام و آرزوی خویش می خواستند! -در #تاریخ_بيهقی می خوانیم که محمود غزنوی به ابوریحان بیرونی می‌گوید: «سخن بر مراد من گوی! نه بر سلطنت علم خویش»!!!-!
🔸پس، کارشناسانِ ساستارِ ضحاک، درمی‌یابند که چه «بودنی‌ها» را بگویند و چه نگویند، سر بر باد خواهند داد!! پس:

همه موبدان سرفگنده نگون،
«چرا» کس نبایست‌کردن، نه «چون»!
🔹تا سرانجام «زیرک» نامی از میان موبدان دل به دریا می‌زند و گریزناپذیری سرنگونی را به او باز می‌گوید!!

کسی را بوَد زین سپس تخت تو،
به زیر اندرآرد سرِ بختِ تو؛
کجا نام او آفریدون بود،
زمین را سپهرِ همایون بود!!
پس زیرک با بهره گیری از بی‌هوش شدنِ ضحاک، جانش را برمی‌دارد و می‌گریزد!

🔸این روایتِ شاهنامه، گویای گستردگی فرهنگِ «باور به کارسازیِ نیروهای فراگیتایی در رویدادهای اجتماعی» و نیز «دل بستن به افسونگران» است!

🔹بازمانده‌یِ این فرهنگِ دیرپا، امروز نیز نه تنها در رفتار مردم کوچه و بازار و پیشه های رمالی و جن‌گیری و سرکتاب‌بینی و کف‌بینی و گرفتن فال (ورق، قهوه و...) و دادن مهره مار و افسون و شکستن تخم‌مرغ و... ، شوربختانه در اندیشه و رفتار پاره‌ای کارگزارانِ بلندپایه نیز جایگاه دارد!
🔸آموزه‌ای که هماهنگ با دانش امروز، می‌توان از لابلای سخنان #فردوسی گرفت، این که ستمِ ساستار(حکومت جور)، هرچند جایگاهش در میان فرمانروایان است، ولی به‌ راستی پدیده‌ای اجتماعی است! ریشه در فرهنگِ باهَماد دارد!
گستردگیِ «خردگریزی»، «آسان گرایی»، «سرنوشت گرایی»، «پوچ باوری (خرافات)»، «جادومزاجی»، و کوتاه سخن، «باور و امید به نیروهای ناپدیدار فراگیتایی» و «گریز از اندیشیدن!» در فرهنگ وِیسی ریشه‌ دارد و چنین است که در گذر بازگفت سینه‌به‌سینه‌ی رویداد تاریخیِ «چیرگی تازیان» بر این سرزمین -در هزاره یِ پنجم پ.ز.- با آن درهم تنیده و یکپارچه شده و افسانه‌گون در ادبسار پهلوی بازنوشته شده، تا به فردوسی فرزانه و با گفتار بلندپایگاه او به ما رسیده است!

سخن دنباله دارد. ایدون باد.
درگاه «رازها و نمادهای شاهنامه»

نویسنده: #سیروس_حامی
یاری‌نامه:
جامعه‌شناسی خودکامگی– دکتر رضاقلی

@ShahnamehToosi
@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

*خداوند بهترین یاور ماست*

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 
#مشاهير

━•··‏​‏​​‏•✦❁✳️❁✦•‏​‏··•​​‏━

مردان را جهد اندر آن باید کرد تا یک بار وجیه گردند و نامی. چون گشتند و شد، اگر در مِحنت باشند یا نعمت، ایشان را حرمت دارند و تا در گور نشوند، آن نام از ایشان نیفتد.

📚: تاریخِ بیهقی، به کوششِ محمدجعفر یاحقی و مهدی سیدی، تهران: سخن، ۱۳۸۸، ص ۲۴)
✍🏻: #ابوالفضل_محمدبن_حسین_بیهقی مورخ و #نویسنده معروف ایرانی در دربار غزنوی است. فراخور اول آبان روز ملی بیهقی و روز نثر فارسی 💐
.
شهرت او بیشتر به‌خاطر نگارش کتاب معروف به #تاریخ بیهقی است که مهمترین منبع تاریخی در مورد دوران غزنوی است.

🔘 #ویژگیهای_سبکی

اهمیت تاریخ بیهقی از دو جهت است یکی از جهت تاریخ نگاری و دیگر از لحاظ هنر نویسندگی(نثر بینابین).

١- نثر بیهقی نوعی نثر داستانی است که در خدمت محتوای تاریخی قرار گرفته است.
٢- در مواردی که نویسنده مناسب دانسته، از اطناب استفاده شده اما در مجموع ایجاز در کلام کاملاً بارز است و این، یکی از جلوه های بارز «بلاغت طبیعی» در سخن بیهقی است.
٣- تمثیلات و تعبیرات به کار رفته، بلیغ و زیباست.
٤- استشهاد به تاریخ و قصه.
٥- آفرینش واژه ها و ترکیبات بدیع.
٦-استفاده طبیعی و غیر متکلفانه از لغات و جمع مکسر و گاهی هم عبارات عربی.
٧-حذف افعال و حتی گاهی قسمتی از یک عبارات به قرینه، بنا به اقتضای بلاغت کلام.
٨- زیبایی و خوش آهنگی کلام.
٩- توصیف دقیق و جذاب وضعیت ظاهری و باطنی افراد.
١٠-تجسم و تصویر هنرمندانه صحنه ها و اشیا.
١١- ایجاز و اطناب به جا و طبیعی.
به قول استاد فیاض_بیهقی شناس : #بیهقی گزارشگر حقیقت بود.

@kimiayehasti
فايل pdf كتاب را در صبح و شعر بخوانيد⬅️ @sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

✋🏼درود و ادب، آدينه روزتان دلپذير 🙏🏻💐🌀

━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

@sobhosher
عشق از آن واژه‌های مشهور، ساده و‌ سخت، غریب آشناست کمتر آدمی‌ست درگیرش نشده باشد چه از عشق متنفر باشد یا عاشقش باشد آن را ماورایی و‌ دور از دسترس بداند یا زمینی و دست‌یافتنی، معنوی و مقدس يا حاصل ترشحات هورمونى انسان؛ هرچه هست آنقدر اهميت داشته كه بشر در همه دوران‌ها به آن پرداخته‌است.
هیچ‌کس از عشق و عشق‌ورزی بی‌نیاز نیست اگر چه مفهوم آن برای همه یکسان نباشد.
عشق خمیرمایهٔ شعر و هنر بوده است می‌توانید نمونه‌هایی از آن را در لینک زیر بخوانید 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
#صدسال_به_عشق_من_و_تو

https://t.me/sobhosher/3819
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

*خداوند بهترین یاور ماست*

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 
#نثر_فارسی
━•··‏​‏​​‏•✦❁✳️❁✦•‏​‏··•​​‏━

در سیاست دینی چنگیزخان

«و چون متقلد هیچ دین و تابع هیچ ملت نبود از تعصب و رجحان ملتی بر ملتی و تفضیل بعضی بر بعضی *مُجتنِب بودست بلک علما و زهاد هر طایفه را اکرام و اعزاز و *تبجیل می‌کردست...
چنانک مسلمانان را به نظرِ *توقیر می‌نگریسته، ترسایان و بت‌پرستان را نیز عزیز می‌داشته و اولاد و *احفاد او هر چند کس بر موجب هوی از مذاهبْ مذهبی اختیار کردند بعضی تقلید اسلام کرده و بعضی ملت نصاری گرفته و طایفه‌ای عبادت اصنام گزیده و قومی همان قاعده‌ی قدیم آبا و اجداد را ملتزم گشته و به هیچ طرف مایل نشده».

*مجتنب: دوری کننده.
*تبجیل: ستایش، احنرام
*توقیر: بزرگ داشت، اخترام
*احفاد فرزندان، اولاد
*اصنام : بت‌ها
*ملتزم:پایبند، متعهد

✍🏻: #عطاملک_جوینی
📚 : #تاریخ_جهانگشای
سده ۷
━··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
#داستان_شب

روایت گدایان

از کوچه‌های خردلی و دیوارهای پیچ در پیچ اُخرایی که می‌گذشتم، صدایی شنیدم موزون و‌ مقفی و‌ محزون که دیواره‌های گلی و آجرهای ریخته را مَسح می‌کشید و ترجیع بندش طنین ممتد ضربه عصایی بود که بر زمین می‌خورد.
از درازنای کوچه‌ای که بلندایش سقف آسمان را می‌سایید بیرون آمدم، روبه روی حجره‌هایی که درهایشان بسته بود و پایین پله‌هایی سنگی که به خانه‌ای چوبینه می‌رسید، مردی را دیدم که مرا نمی‌دید. نابینا گدایی بود عصا زنان با عرقچینی سفید بر سر و همیانی خالی بر دوش که آواز می‌خواند و کوچه به کوچه می رفت. من گدای آوازه خوان کوچه گرد ندیده بودم. هر چه گدا دیده بودم، نشسته بودند با دست‌هایی ملتمس پیش روی رهگذران.
اما این مرد در تاریکنای دهلیزی بی‌انتها کوی به کوی کجا می‌رفت؟ همه عمر در این تاریکی چه چیز را می جست؟ …

روزگار را نگاه کردم دیدم که کاسته است و ظلم را هم تماشا کردم که بسیار شده بود.
گفت: اندک بضاعتم و تُنُک توبره. سر چوب بر زمین می زنم، گرسنه و میان تهی‌ام، جرعه جرعه خورنده غصه‌هایم، عجبا که می‌خواهم از خواری به برخورداری برسم!
دیدم من هم چنینم او سر چوب بر زمین می زند و‌ من سر قلم بر کاغذ.
به گدای فاسی گفتم: من از باب سوم گلستان می‌آیم، از فضیلت قناعت، از اولین حکایتش، از آنجا که سعدی می‌فرماید: خواهنده مغربی در صف بزازان حلب می گفت: ای خداوندانِ نعمت، اگر شما را انصاف بودی و ما را قناعت، رسم سؤال از جهان بر خاستی.
به او گفتم: هرگز باورم نمی شد که قرن‌ها بعد به چشم خود در کوچه های فاس خواهنده مغربی ببینم.
گفت: اما به سعدی بگو،…

✍️#عرفان_نظرآهاری
📚: #تاریخ_و_طومار_در_کوچه_های_فاس
#مراکش

@sobhosher