━•··•✦❁💟❁✦•··•━
*خداوند بهترین ياور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#شعرامروز
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
مرا ببوس که در آرزوی خانه نمیرم
که جان بگیرم و در زیر تازیانه نمیرم
ببوس تا که درین حسرت محال نپوسم
مرا ببوس که در این سیاهچال نپوسم
بگو بیایم هر گوشهی جهان که بگویی
که پر بگیرم، هر سمت آسمان که بگویی
قرار اوّلمان هرکجا که دار نباشد
به دور سینه ی مان سیم خاردار نباشد
توجهی به شب و حلقه ی طناب نکردن
قرار بعدیمان مرگ را حساب نکردن
بدون بال در این آسمان پرنده بمانیم
قرار بعدیمان لج کنیم ، زنده بمانیم
قرار بعدیمان هرکجا که سایه نباشد
دوباره پای کسی روی چارپایه نباشد
*اگر چه بر تنمان رد پای قرمز جنگ است*
*به مرگ فکر نکن، زندگی هنوز قشنگ است*
✍🏻: #حامد_ابراهیمپور
#نه_به_اعدام
#برای_نترسیدن
#برای_بوسه
#برای_عشق
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
@sobhosher
*خداوند بهترین ياور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#شعرامروز
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
مرا ببوس که در آرزوی خانه نمیرم
که جان بگیرم و در زیر تازیانه نمیرم
ببوس تا که درین حسرت محال نپوسم
مرا ببوس که در این سیاهچال نپوسم
بگو بیایم هر گوشهی جهان که بگویی
که پر بگیرم، هر سمت آسمان که بگویی
قرار اوّلمان هرکجا که دار نباشد
به دور سینه ی مان سیم خاردار نباشد
توجهی به شب و حلقه ی طناب نکردن
قرار بعدیمان مرگ را حساب نکردن
بدون بال در این آسمان پرنده بمانیم
قرار بعدیمان لج کنیم ، زنده بمانیم
قرار بعدیمان هرکجا که سایه نباشد
دوباره پای کسی روی چارپایه نباشد
*اگر چه بر تنمان رد پای قرمز جنگ است*
*به مرگ فکر نکن، زندگی هنوز قشنگ است*
✍🏻: #حامد_ابراهیمپور
#نه_به_اعدام
#برای_نترسیدن
#برای_بوسه
#برای_عشق
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
@sobhosher
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#نثر_فارسی
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
آره داشتیم چی میگفتیم؟
بنویس: مارو دیوونه و رسوا کردی، حالیته؟
مارو آواره صحرا کردی، حالیته؟
آخه مام واسه خودمون معقول آدمی بودیم، دستکم هرچی که بود آدم بیغمی بودیم، حالیته؟
سروسامون داشتیم، کس و کاری داشتیم؛ هی دیگه، یادش به خیر، ننه مون جورابمونو وصله میزد، مارو نفرین میکرد، بابامون خدابیامرز سرمون داد میکشید، بهمون فحش میداد، با کمربند زمون اجباریش پامونو محکم میبست، ترکه های آلبالو رو کف پامون میشکست.
حالیته؟
هههی یاد اونروزا به خیر! چون بازم هرچی که بود سر و سامونی بود، حالیته؟
ننه ای بود که نفرین بکنه، بعد نصفه شب پاشه لحاف رو آدم بکشه، که مبادا پسرش خدا نکرده بچاد؛ که مبادا نکنه نورچشمش سینه پهلو بکنه، حالیته؟
هه! بابایی بود که گاه و بیگاه سرمون داد بزنه، باهامون دعوا کنه، پامونو فلک کنه، بعد صب زود پاشه مارو تو خواب بغل کنه، اشکای شب قبلو که روی صورتمون ماسیده بود، کم کمک با دستای زبر خودش پاک بکنه، حالیته؟
✍🏻: #بیژن_مفید فراخور گرامی زادروزش💐 مانا یاد و نامش ☘️
📚 : شهر قصه
داستان در اصل از یک روایت عامیانه گرفته شده، منتهی بیژن مفید به این روایت شکلی تمثیلی دادهاست. اپ در این نمایشنامه کوشید تا نظمی را که خاص زبان این قبیل روایتهای عامیانه است در گفتگوی آدمهای این نمایش حفظ شود.
«شهر قصه» حکایت دردناک آدمی است که نادانیها، خرافات و سنتها و نظامهای تحمیل شده ای زندگی اش را محدود کردهاند”. “انسانهایی که ماسک حیوانات را به چهره دارند و به دنیای پر از ریا و دروغ کوچکشان خو گرفتهاند. یک روز یک انسان جدید به شهر وارد میشود و به رنگ آنها درمیآید و هویت خود را از دست میدهد. شهر قصه حکایت حلقهی گرگهاست و تراژدی نکبتبار آدمیزاد. شاید اگر هرکدام از آنها حرکتی میکرند، وضعشان اینهمه دردناک نبود.”
به امید روزی که شهر قصهٔ ما پر از عشق و شادی باشد.
#برای_عشق
#زن_زندگی_آزادی
━··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#نثر_فارسی
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
آره داشتیم چی میگفتیم؟
بنویس: مارو دیوونه و رسوا کردی، حالیته؟
مارو آواره صحرا کردی، حالیته؟
آخه مام واسه خودمون معقول آدمی بودیم، دستکم هرچی که بود آدم بیغمی بودیم، حالیته؟
سروسامون داشتیم، کس و کاری داشتیم؛ هی دیگه، یادش به خیر، ننه مون جورابمونو وصله میزد، مارو نفرین میکرد، بابامون خدابیامرز سرمون داد میکشید، بهمون فحش میداد، با کمربند زمون اجباریش پامونو محکم میبست، ترکه های آلبالو رو کف پامون میشکست.
حالیته؟
هههی یاد اونروزا به خیر! چون بازم هرچی که بود سر و سامونی بود، حالیته؟
ننه ای بود که نفرین بکنه، بعد نصفه شب پاشه لحاف رو آدم بکشه، که مبادا پسرش خدا نکرده بچاد؛ که مبادا نکنه نورچشمش سینه پهلو بکنه، حالیته؟
هه! بابایی بود که گاه و بیگاه سرمون داد بزنه، باهامون دعوا کنه، پامونو فلک کنه، بعد صب زود پاشه مارو تو خواب بغل کنه، اشکای شب قبلو که روی صورتمون ماسیده بود، کم کمک با دستای زبر خودش پاک بکنه، حالیته؟
✍🏻: #بیژن_مفید فراخور گرامی زادروزش💐 مانا یاد و نامش ☘️
📚 : شهر قصه
داستان در اصل از یک روایت عامیانه گرفته شده، منتهی بیژن مفید به این روایت شکلی تمثیلی دادهاست. اپ در این نمایشنامه کوشید تا نظمی را که خاص زبان این قبیل روایتهای عامیانه است در گفتگوی آدمهای این نمایش حفظ شود.
«شهر قصه» حکایت دردناک آدمی است که نادانیها، خرافات و سنتها و نظامهای تحمیل شده ای زندگی اش را محدود کردهاند”. “انسانهایی که ماسک حیوانات را به چهره دارند و به دنیای پر از ریا و دروغ کوچکشان خو گرفتهاند. یک روز یک انسان جدید به شهر وارد میشود و به رنگ آنها درمیآید و هویت خود را از دست میدهد. شهر قصه حکایت حلقهی گرگهاست و تراژدی نکبتبار آدمیزاد. شاید اگر هرکدام از آنها حرکتی میکرند، وضعشان اینهمه دردناک نبود.”
به امید روزی که شهر قصهٔ ما پر از عشق و شادی باشد.
#برای_عشق
#زن_زندگی_آزادی
━··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher