صبح و شعر
653 subscribers
2.14K photos
281 videos
331 files
3.23K links
ادبیات هست چون جهان برای جان‌های عاصی کافی نیست.🥰😍 🎼🎧📖📚
Download Telegram
Forwarded from اتچ بات
#موسيقى_خوب_بشنويم🎧🎼🎶🎵❄️
#شعر_خوب_بخوانیم
"مرثیه"
به جُستجوی تو
بر درگاهِ کوه می‌گریم،
در آستانه‌ی دریا و علف.
به جُستجوی تو
در معبرِ بادها می‌گریم
در چارراهِ فصول،
در چارچوبِ شکسته‌ی پنجره‌یی
که آسمانِ ابرآلوده را
                        قابی کهنه می‌گیرد.
. . . . . . . . . .
به انتظارِ تصویرِ تو
این دفترِ خالی
                 تا چند
تا چند
       ورق خواهد خورد؟
 
جریانِ باد را پذیرفتن
و عشق را
که خواهرِ مرگ است. ــ
 
و جاودانگی
             رازش را
                      با تو در میان نهاد.
 
پس به هیأتِ گنجی درآمدی:
بایسته و آزانگیز
                   گنجی از آن‌دست
که تملکِ خاک را و دیاران را
                                 از اینسان
                                            دلپذیر کرده است!
 
نامت سپیده‌دمی‌ست که بر پیشانی‌ِ آسمان می‌گذرد
ــ متبرک باد نامِ تو! ــ
 
و ما همچنان
دوره می‌کنیم
شب را و روز را
هنوز را…
 

شعر و دکلمه: #احمد_شاملو
درسوگ #فروغ_فرخزاد گرامى ياد و نامشان💐
موسیقی متن: #اسفندیار_منفردزاده

گاه شبانه تان از خوشى سرشار🙏🏻🥰

@sobhosher
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از دولتِ عشق آبرو می خواهیم
فریادِ نشسته در گلو می خواهیم
غمباد گرفته ایم در ظلمت شب
یک مرد شبیه شاملو می خواهیم

✍️ #سجاد_سعیدنژاد
#مارگوت_بیکل
#احمد_شاملو
@sajjadsaeidnejad
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
#حافظ_خوانى

اى صبا نكهتى از خاك ره يار بيار ...

سروده: #حافظ
خوانش: #احمد_شاملو

@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
#دكلمه_ها 🎧❄️⛄️🎤
#شعر_خوب_بخوانيم

بگذارید این وطن دوباره وطن شود
بگذارید دوباره همان رویایی شود که بود.
بگذارید پیشاهنگ دشت شود
و در آن جا که آزاد است منزلگاهی بجوید.
این وطن هرگز برای من وطن نبود.
بگذارید این وطن رویایی باشد که رویاپروران در رویای خویش داشته اند.
بگذارید سرزمین بزرگ و پرتوان عشق شود
سرزمینی که در آن، نه شاهان بتوانند بی اعتنایی نشان دهند نه ستمگران اسبابچینی کنند
تا هر انسانی را، آن که برتر از اوست از پا درآورد.
این وطن هرگز برای من وطن نبود.
آه، بگذارید سرزمین من سرزمینی شود که در آن، آزادی را با تاج گل ساخته گی وطن پرستی نمی آرایند.
اما فرصت و امکان واقعی برای همه کس هست، زنده گی آزاد است
و برابری در هوایی است که استنشاق می کنیم.
در این «سرزمین آزادگان» برای من هرگز نه برابری در کار بوده است نه آزادی
بگو، تو کیستی که زیر لب در تاریکی زمزمه می کنی؟
کیستی تو که حجابت تا ستارگان فراگستر...


شعر:
#لنگستون_هیوز فراخور زادروزش💐
او نامی ترین شاعر سیاهپوست آمریکایی ست.

در رویايش دنیایی را می دید که در ان هیچ انسانی انسان دیگر را خوار نمی شمارد.
برگردان و دكلمه: #احمد_شاملو

شبتان پرترانه🥰🙏🏻
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
#موسيقى_خوب_بشنويم🎧🎼🎶🎵🌨❄️⛄️
#شعر_خوب_بخوانيم
#دكلمه_ها

در احتضار
غرقه‏ى سيلاب ِ بى‏امان ِ فلاكت
كه بر ديوارهاى اتاق پلشتش نَمى نفرت انگيز پس مى‏دهد
سخت پريده‏رنگ، محكوم و به خود وانهاده
مردى در آستانه‏ى مرگ
در پرتو چراغ ِ بالينش كه مى‏چرخاند و مى‏جنباند باد
به چشم مى‏بيند
بر ديوار طبله زده
نور جاندار شگفت‏انگيزى:
شعله‏ى خجسته‏ى چشمان ِ محبوب را.
و در سكرات مرگ
در سكوت ِ پر طنين ِ اتاق ِ احتضار
به گوش مى‏شنود آشكارا
شيرين‏ترين سخنان عشق بازيافته را
با صداى زنى كه چنان به جان دوست‏اش مى‏داشت.
و اتاق لحظه‏يى نور باران مى‏شود
چنان كه هرگز قصرى از آن‏گونه چراغان به خود نديده.
همسايه‏گان مى‏گويند: «حريق است.»
شتابان درمى‏رسند و
هيچ نمى‏بينند جز مردى تنها
خفته در بسترى چركين
لبخندزنان على‏رغم سوز زمستانى كه در اتاق مى‏پيچد
از جام‏هاى شكسته به دست بينوايى
و به دست زمان.


سروده: #ژاك_پره‌ور شاعر و فیلمنامه‌نویس فرانسوی فراخور زادروزش 💐
او پای ثابت محفل سوررئالیستها بود و با لوئی آراگون و آندره برتون نشست و برخاست داشت و ١٤ کتاب و ٢١ فیلمنامه نوشت.
دكلمه: #احمد_شاملو

تپشهاى قلبتان ترانه خوان خوبيها 🥰🙏🏻
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
#دكلمه_ها🎼🎵🎶🍃🌺

"قصۀ مردی که لب نداشت"

یه مردی بود حسین قلی
چشاش سیا لپاش گلی
غصه و قرض و تب نداشت
اما واسه خنده لب نداشت
خنده ی بی لب کی دیده ؟
مهتاب بی شب کی دیده ؟
لب که نباشه خنده نیس
پر نباشه پرنده نیس
شبای دراز بی سحر
حسین قلی نشس پکر
تو رخت خوابش دمرو
تا بوق سگ اوهو اوهو
تموم دنیا جم شدن
هی راس شدن هی خم شدن
فرمایشا طبق طبق
همگی به دورش وق و وق
بستن به نافش چپ و راس
جوشونده ی ملا پیناس
دم اش دادن جوون و پیر
نصیحتای بی نظیر :
حسین قلی غصه خورک
خنده نداری به درک
خنده که شادی نمیشه
عیش دومادی نمیشه
خنده ی لب پشک خره
خنده ی دل تاج سره
خنده ی لب خاک و گله
خنده ی اصلی به دله
حیف که وقتی خوابه دل
وز هوسی خرابه دل
وقتی که دل هواش پسه
اسیر چنگ هوسه
دل سوزی از غصه جداس
هر چی بگی باد هواس !
حسین قلی با اشک و آه
رف دم باغچه لب چاه
گف :« _ ننه چاه ، هلاکتم
مرده ی خلق پاکتم
حسرت جونم رو دیدی
لبتو امونت نمی دی؟
لب تو بده خنده کنم
یه عیش پاینده کنم »
ننه چاه گف : حسین قلی
یاوه نگو ، مگه تو خلی ؟
اگه لبمو بدم به تو
صبح ، چه امونت چه گرو ،
واسه یی که لب تر بکنن
چی چی تو سماور بکنن ؟
ظهر که می باس آب بکشن
بالای باهار خواب بکشن
یا شب میان آب ببرن
سبو رو به سرداب ببرن
سطلو که بالا کشیدن
لب چاهو اینجا ندیدن
کجا بذارن که جا باشه
لایق سطل ما باشه؟
دید که نه ولل لا ، حق میگه
حسین قلی با اشک و آ
رف لب حوض ماهیا
گف : بابا حوض ترتری
به آرزوم راه می بری؟
میدی که امانت ببرم
راهی به جماعت ببرم
لب تو رو مرد و مردونه
با خودم یه ساعت ببرم؟
حوض بابا غصه دار شد
غم به دلش هوار شد
گف : ببه جان ، بگم چی
اگه نخام که همچی
نشکنه قلب نازت
غم نکنه درازت ...

شعر و آواى: #احمد_شاملو

@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━
*خداوند بهترین یاور ماست*

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 

١شنبه با #شعرامروز

━•··‏​‏​​‏•✦❁✳️❁✦•‏​‏··•​​‏—

❑خطابه‌ی آسان، در اميد

وطن کجاست که آوازِ آشنای تو چنین دور می‌نماید؟
امید کجاست
تا خود
جهان
به قرار
بازآید؟

هان، سنجیده باش
که نومیدان را معادی مقدر نیست!

ـ□

و حضورِ گران‌بهای ما
هر یک
چهره در چهره‌ی جهان
(این آیینه‌یی که از بودِ خود آگاه نیست
مگر آن دَم که در او درنگرند) ــ

تو
یا من،
آدمی‌یی
انسانی
هر که خواهد گو باش
تنها
آگاه از دست‌کارِ عظیمِ نگاهِ خویش ــ
تا جهان
از این دست
بی‌رنگ و غم‌انگیز نماند
تا جهان
از این دست
پلشت و نفرت‌خیز نماند.

ـ□

یکی
از دریچه‌ی ممنوعِ خانه
بر آن تلِّ خشکِ خاک نظر کن:
آه، اگر امید می‌داشتی
آن خُشک‌سار
کنون اینگونه
از باغ و بهار
بی‌برگ نبود
و آن‌جا که سکوت به ماتم نشسته
مرغی می‌خوانْد.

ـ□

نه
نومیدْ مردم را
معادی مقدّر نیست.
چاووشیِ‌ امید انگیزِ توست
بی‌گمان
که این قافله را به وطن می‌رساند.


✍🏻: #احمد_شاملو
📖: دفتر ترانه‌های کوچک غربت
 
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

✋🏼درود و ادب، دلخوشي هاتان بسيار🙏🏻💐

━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
#دكلمه_ها 🎼🎶🎵🍁🍂

شبانه


شانه‌ات مُجابم می‌کند
در بستری که عشق
                        تشنگی‌ست

 
زلالِ شانه‌هایت
همچنانم عطش می‌دهد
در بستری که عشق
                        مُجابش کرده است.
 

شعر و آوا: #احمد_شاملو

🎼: #مرتضى_حنانه گرامى يادو نامش💐
شبتان شاد 🙏🏻🥰
@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

*خداوند بهترین یاور ماست*

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 
#نثر_فارسی
━•··‏​‏​​‏•✦❁✳️❁✦•‏​‏··•​​‏━

و من که با تو تا بدین درجه از بزرگی رسیده‌ام، چرا مغرور نباشم؟
من غرور مطلقم! آیدا!..
یک بار با تو گفتم که عشق، شاه‌راه بزرگ انسانیت است... پس در میان مرزهای عشق، هیچ چیز پست، هیچ چیز حقیر، هیچ چیز شرم‌آور راه ندارد. عشق می‌ورزیم تا چیزی که میان حیوانات به صورت «عملی از مجرای غریزه‌ی حیوانی» صورت می‌پذیرد، میان ما، به صورت موضوعی بشری، موضوعی بر اساس «انتخاب دو روح»، به صورت موضوعی که بر پایه‌ی همه‌ی ادراکات انسانی، قلبی و خدایی استوار شده باشد صورت بگیرد؛ ــ این است که همیشه با تو می‌گویم: «تو را ‌دوست می‌دارم.» در این کلام بزرگی که روح‌ها و تن‌های ما را برای همیشه یکی می‌کند، بر کلمه‌ی تو تکیه می‌کنم نه بر لغت دوست‌داشتن. زیرا که در این‌جا، آنچه شایان اهمیت است، تو است... تو را دارم، و برای آن که بدانی درباره‌ی تو چه می‌اندیشم، از دوست‌داشتن، از این لغت بزرگ مدد می‌گیرم. و بدین‌گونه از جانوری که به دنبال غریزه‌ی حیوانی خویش می‌دود فاصله می‌گیرم؛ چرا که حیوان، دوست می‌دارد، و برای فرو نشاندن عطش دوست‌داشتن به دنبال کسی می‌گردد که دوستش بدارد...

آنچه به تو می‌دهم عشق من نیست؛ بلکه تو خود، عشق منی. تویی که عشق را در من بیدار می‌کنی و اگر بخواهم این نکته را آشکارتر بگویم، می‌بایست گفته باشم که من «زنی» نمی‌جویم، من جویای آیدای خویشم. آیدا را می‌جویم تا زیباترینِ لحظات زندگی را چون نگین گران‌بهایی بر این حلقه‌ی بی قدر و بهای روزان و شبان بنشاند. آیدا را می‌جویم تا با تن خود رازهای شادی را با تن من در میان بگذارد. آیدا را می‌جویم تا مرا به «دیوانگی» بکشاند؛ که من در اوج «دیوانگی» بتوانم به قدرت‌های اراده‌ی خود واقف شوم؛ که من در اوج غرایز برانگیخته‌ی خود بتوانم شکوه انسانیت را بازیابم و به محک زنم؛ که من بتوانم آگاه شوم، آیدا! این که مرا به سوی تو می‌کشد عشق نیست، شکوه توست؛ و آنچه مرا به انتخاب تو برمی‌انگیزد، نیاز تن من نیست، یگانگی ارواح و اندیشه‌های ماست.

من خود از پستی می‌گریزم؛ این است که نمی‌خواهم تصور کنی آنچه مرا از لغزش‌های حیوانی بازمی‌دارد، هشدارهای توست؛ و اگر همیشه این مصراع الوآر را با تو تکرار می‌کنم که

J’ aime L’oiseau qui ne dit jamais non

به همین خاطر است. برای خاطر آن است که یگانگی جان ما آشفته نگردد؛ و برای خاطر آن است که من خود از تباهی به دور مانده باشم، نه آن که تو مرا مانع شده باشی.

آیدای من!
اکنون دیگر هوا روشن شده است.
دوست داشتن، چه زیبا، چه پرشکوه، چه انسانی است!

تیر ۱۳۴۱

✍🏻: #احمد_شاملو فراخور گرامی زادروش💐 مانا یاد و نام شاعر شعر سپید☘️
📚 : از نامه های احمد شاملو به آیدا کتاب «مثل خون در رگ های من...»


❤️☘️به امید پیروزی #عشق و #زندگی بر نفرت و مرگ .

━··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━

⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️

مُردگان این سال
عاشق‌ترینِ زندگان بوده‌اند

#احمد_شاملو

━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
჻ᭂ ☀️تک خط خاص☀️჻ᭂ

در گستره‌ی
بی‌مرز این جهان
تو کجایی؟

✍🏻: #احمد_شاملو
🎤: احمد شاملو و آیدا
خط خوش: کاظم خراسانی

@sobhosher