صبح و شعر
642 subscribers
2.11K photos
266 videos
324 files
3.16K links
ادبیات هست چون جهان برای جان‌های عاصی کافی نیست.🥰😍 🎼🎧📖📚
ارتباط با ادمین @anahitagirl
Download Telegram
━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━

⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️

دادم به مسیوهال خراسان را
عیسی صفت گریختم از احمق

نادان به کارها شده مستولی
دانا به خون دل شده مستغرق

#ایرج_میرزا

پروکسی | پروکسی | پروکسی | پروکسی | پروکسی | پروکسی | پروكسي


━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
〰️🔅🔅〰️
🔍 #راز_واژه

درود
🔅#دروغ
درمیان متون ، بی‌تردید مهم‌ترین متن نبشتهٔ #بیستون است.
این در ضمن کهن‌ترین نبشته‌ای هم هست که در آن به #دروغ پرداخته شده و #اولین متن سیاسی جهان است که مفهوم دروغ را در مقام کلیدواژه‌ای تعریف‌شده و روشن به کار گرفته است.
با یک نگاه به بیستون، می‌توان دریافت که داریوش هنگام آماده‌سازی متن یادشده، به روشنی چارچوبی زرتشتی را در ذهن داشته است، هرچند گویا با توجه به رواداری دینی چشمگیرش، خود زرتشتی متعصبی نبوده است.
نخستین اشاره به دروغ در بیستون به زمانی مربوط می‌شود که از کردارهای کمبوجیه سخن در میان است . در آنجاست که #داریوش می‌گوید کمبوجیه برادرش بردیا را پنهانی کشت، و خود به مصر لشکر کشید، و در این هنگام«دروغ در پارس و ماد و بقیهٔ سرزمین‌ها زیاد شد.
🔺کلمهٔ دروغ به شکلی معنادار در پایان نبشتهٔ بیستون نیز بارها تکرار می‌شود ، در جایی‌که داریوش از کسی که نبشته را می‌خواند، خواسته تا آن را خراب نکند و محتوایش را به اطلاع دیگران برساند، و تأکید کرده که سخنانش را دروغ ندانند.
داریوش در چندجا بر این نکته که سخنانش راست بوده و نه دروغ تأکید کرده است. این تأکید بیشتر در جاهایی است که به کارهای بزرگ و بی‌نظیرش اشاره می‌کند. به‌عنوان نمونه، وقتی می‌گوید در یک سال همهٔ شورشیان را شکست داده، تأکید دارد که دروغ نمی‌گوید، و در جای دیگر اشاره می‌کند که کردارهای بزرگ دیگری هم از او سر زده که از بیم دروغگو پنداشته شدنش، آنها را نقل نکرده است.

ادامه دارد…
✍🏻: #شروین_وکیلی
📚: دروغ در ایران باستان

در واپسين روز هفته برای كشف راز واژگان همراه ما باشيد 💐

@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ #داستان_شب 😴

📖 هزار و یک شب مجموعه‌ایست از داستان‌های افسانه‌ای قدیمی عربی، ایرانی و هندی به نقل از شهریار پادشاه ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است و اکثر ماجراهای آن در بغداد و ایران می‌گذرد.

#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_سی‌سد_پنجم
داستانگو: #ليلا_پراشيده

@sobhosher
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
يك #حبه_شعرپارسى با #چاى_انگليسى
☕️
✍🏻: #فردوسی
برگردان: وحيد بيداريان

@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

*خداوند بهترین یاور ماست*

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 

#شاهنامه

━•··‏​‏​​‏•✦❁✳️❁✦•‏​‏··•​​‏━
شبی قیرگون ماه پنهان شده
به خواب اندرون مرغ و دام و دده

چنان دید سالار پیران به خواب
که شمعی برافروختی ز آفتاب

سیاوش بر شمع تیغی به دست
به آواز گفتی نشاید نشست

کزین خواب نوشین سر آزاد کن
ز فرجام گیتی یکی یاد کن

که روز نوآیین و جشنی نوست
شب سور آزاده کیخسروست


سپهبد بلرزید در خواب خوش
بجنبید گلشهر خورشید فش

بدو گفت پیران که برخیز و رو
خرامنده پیش فرنگیس شو

سیاووش را دیدم اکنون به خواب
درخشان‌تر از بر سپهر آفتاب

که گفتی مرا چند خسپی مپای
به جشن جهانجوی کیخسرو آی

همی رفت گلشهر تا پیش ماه
جدا گشته بود از بر ماه شاه

بدید و به شادی سبک بازگشت
همانگاه گیتی پرآواز گشت

بیامد به شادی به پیران بگفت
که اینت به آیین خور و ماه جفت

یکی اندر آی و شگفتی ببین
بزرگی و رای جهان آفرین

تو گویی نشاید مگر تاج را
و گر جوشن و ترگ و تاراج را

سپهبد بیامد بر شهریار
بسی آفرین کرد و بردش نثار

بران برز و بالا و آن شاخ و یال
تو گویی برو برگذشتست سال

✍🏻: #فردوسی

 
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

✋🏼درود و ادب ،به‌روز و فرخ روز « #تیر_ایزد » 
ستاره تیر (تیشتر) ستاره باران
نماد بارش و سرسبزی🌿

               
به کوروش به آرش به جمشید قسم
به نـقـش و نـگار تخت جمشید قسـم

که ایــــران همی قلب و خون مـن اســــت
گـــرفــتـــه زجــان در وجـــود مــن اســت

بـــخــوانـیــم ایــن جـــمـلـه در گــوش بــــاد
چـــو ایــــــران مـــبــــاشــد تــن مـــن مــبــاد

گل #بنفشه نماد #تیر_ایزد است.

گرامی‌داشت زادروز #کوروش_پادشاه_دادگستر 💐

━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
‍#سنگ_نگارهٔ_كوروش
#پاسارگاد

"راه دل ربودن و دل بسته کردن مردمان نه با درشتی و تندخویی است؛ که با تیمار و اندوه خواری های مهرورزانه است."

#کورش_نامه
گزنفون، دفتر هشتم، بخش هفتم، بند سیزدهم"

اگر ايراني اصيل هستيم مهرورزيمان را از هم دريغ نكنيم❤️💐
#سربلند_ايران
#سرافراز_ايرانى
روز #كوروش_بزرگ فرخنده💐

@sobhosher
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
راوى: #آرمیتا_جوادیان
نوجوان شاهنامه‌خوان از کوروش بزرگ
فراخور #هفتم آبان‌ماه بزرگداشت #کوروش پدر ایران زمین💐


@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
#دکلمه_ها 🎼🎶🎵🍂🍁

چامه #كوروش_بزرگ

در یک غروب کهنه و بی رونق و تار
در حسرت یک پنجره تا روشنایی
در جست و جوی روزنی سوی رهایی
در آرزوی فرصت دیدار «انسان»
زین می‌کنم من توسن اندیشه‌ام را هر سو شتابان
در زیر چتر آسمان هر جا که پویم
جز درد و اندوه و ستم چیزی به جا نیست.
در چار سوی این رباط کهنه گویی
مردی و رادی و وفا فرمانروانیست
دژخیم ایام با داس خون آ لوده‌ی درنده خویی
در کار بیداد و جنون ترکتازیست
پندار آدم،
پندار ظلم و پیشه‌اش ویرانه سازیست

تن خسته از اندیشه‌های زندگی سوز
در آرزوی دیدن روزی دل افروز
در حسرت دیدار انسان
آنسان که باید، آنسان که شاید
یکبار دیگر کافور غم از جسم و جانم می‌تکانم
دل را ز چنگ ناامیدی می‌رهانم
پژواک فریادم هوا را می‌شکافد:
" آخر کجایی روشنایی؟"

ناگه به یکبار؛
از لابلای ابرهای سرد و غمبار،
گل میکند خورشید زر تار
با رنگهای روشن و شاد
در چهره‌ی پاک ابر مردی امرداد
مردی که از ژرفای تاریکی درخشید
جوشید و کوشید
مردی که بنیان ستم زیر و زبر کرد؛
چون جویباری نرم و آرام،
بانگ نوای مهر خیزش
در گوشهایم می‌نشیند:

"کورش منم، شاه جهان، شاه پیمبر
کورش منم کشوررهان دادگستر
آزاده‌ای پویای راه روشنایی
دلبسته‌ی آیین مهر و پارسایی
در گرم گرم ظلم و تاراج،
در روزگار برده داری،
آنگه که دد خویان خونریز، با سرفرازی
فرزند آدم را به آتش می‌کشیدند،
مست جنون و شهوت و خون
گوش و زبانش می‌بریدند،
هر جا که رفتم، هر جا که بودم،
از چهر گیتی ننگ دژ خویی زدودم
من مهر را در سینه‌ی هستی نشاندم
مهر گیای من در این دنیای تاریک
از ژرفنای دشمنی‌ها سر بر آورد
از آن هزا ران بوته‌ی زرینه رویید
هر بوته گل کرد
در روزگارانی که هر کشورگشایی
شهر و دیار مردمان ویرانه میکرد،

روزی که بوتیمار اندوه
در هر سرایی لانه می‌کرد،
هر جا رسیدم،
ویرانه‌ها را سر به سر آباد کردم
در سایه‌ی تدبیر و رایم
گسترده شد گیتی همه در زیر پایم
آشور و ماد و بابل و لیدی سرایم
من رامش و مهر و خرد بنیاد کردم
در باور من،
انسان نماد راستینی از خدا بود
بر هستی و بر جان خود فرمانروا بود
آزادگی گنجینه‌ای بس پر بها بود
پس بندهای برده داری را بریدم
وان بندگان از بند غم آزاد کردم
آنگه به آرام،

هر کس به فرمان خدای خویش خرسند
هر کس بر آیین و مرام خویش پابند
من مردمان سوته دل را شاد کردم
آوای کورش،
آن دلنشین چاووش جانبخش رهایی،
پیک سرور و روشنایی،
بر بالهای باد شبگرد تا بیکرانها می‌شتابد
شب سایه‌های مبهمی پاشیده بر دشت

بر جلگه‌ی پارس
روی کهن آرامگاهی ساکت و سرد
سر مینهم بر سنگهای گور خاموش
از بغض سنگینی دل و جانم لبالب
زان سوی تاریکی به ناگاه
با بالهای نورباران، تندیس کورش رخ می‌نماید
اشکم به روی گونه‌ها می‌غلتد آرام
فریاد خاموشی درونم میخروشد:
کای برترین آزاده ای ماناترین مرد
اینک تو بنگر، بر سرنوشت تیره و غمبار انسان
شاید ندانی سفره‌ی چرکین دنیا
امروز هم پا تا به سر رنگین ننگ است
شاید ندانی سینه‌ی گسترده‌ی خاک،
امروز هم بازیچه‌ی آشوب و جنگ است
حالا نژاد و رنگ حرفی تازه دارد
حالا سر بازار آدم میفروشند!
آزادی و آزادگی افسانه گشته

ای برترین آزاده ای ماناتر ین مرد
ناگه غریو همسرایان شبانه
پژواک فریاد مرا در می‌رباید
گویی زمین و آسمان سر داده با درد
بر بالهای باد شبگرد این ناله‌ی سرد:
آخر کجایی روشنایی؟!
آخر کجایی روشنایی؟!

✍🏻🎤: #هما_ارژنگی
خجسته باد روز کوروش💐
@sobhosher
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from Nahid parpinchi
ای روشناییِ سحر،
ای آفتابِ پاک،
ای مرزِ جاودانۀ نيکی،

من با امیدِ
وصلِ تو شب را شکسته‌ام؛
من در هوای
عشقِ تو از شب گذشته‌ام...

#فریدون_مشیری


سلام صبحتون دلنشین 🌹


@sobhosher
يك #حبه_شعرپارسى با #چاى_انگليسى
☕️
✍🏻: #احمدشاملو
برگردان: رضا پرهیزگار

@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

*خداوند بهترین ياور ماست*

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 
#شعرامروز

━•··‏​‏​​‏•✦❁💠❁✦•‏​‏··•​​‏━

میهن...

ای غاصبان،بدانید،فردای روشن از،ماست
این خاکِ خسته ازمرگ،یعنی،که میهن،ازماست

امروزِ روسیاهی،ثبتش،به نامتان شد
هرسینه ای دریدید،ازمردیازن،ازماست

حرفی ،نگفته مانده است،با گوشِ نابکاران؟
دراختیارِتان باد،گویا،که گفتن از ماست!


دست وتفنگ وماشه،آغوشمان،ببینید
درسرزمینِ خورشید،شورِ شکفتن ازماست

دشمن،کدامشان بود؟ با ما نگو،منافق
بارهروانِ عاشق،شوقِ تپیدن ازماست!

تاریخ ،می نگارد،هم ماو،هم،شمارا
فردای ،دادوعدلی،دانی که بردن از،ماست


سرها نکرده خم با،داری که سربلند است
اینان،شهیدِ عشقند،ازیادرفتن،از ماست!

✍🏻: #شهریارقاسمی

━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━

⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️

من به چشمهای بی‌قرار تو قول می‌دهم
ریشه‌های ما به آب
شاخه‌های ما به آفتاب می‌رسد
ما دوباره سبز می‌شویم...

#قیصر_امین‌پور

━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شب همه بی تو کار من، شکوه به ماه کردنست
روز ستاره تا سحر، تیره به آه کردنست

نو گل نازنین من تا تو نگاه می کنی
لطف بهار عارفان، در تو نگاه کردنست

خود برسان به شهریار ای که در این محیط غم
بی تو نفس کشیدنم، عمر تباه کردنست

#شهریار


درود روزتان به نیکی
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

*خداوند بهترین یاور ماست*

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 
#نثر_فارسی
━•··‏​‏​​‏•✦❁✳️❁✦•‏​‏··•​​‏━

باز میخوای بگی قلبت به خاطره یه عشق آسمونی می تپه ؟؟ خب بذار بتپه ! انقد از این مزخرفاتو بگو تا دختره رو ببرن ، بشینی به یادش آه بکشی !
سعید : مگه عشق نباید همینجوری باشه ؟ پس این چیزا که تو کتابا می‌نویسن چیه ؟
اسدالله میرزا : مومنت ! واقعن مومنت ! تو با این قدت هنوز هیچی حالیت نیست.کدوم کتابا ؟ کتاب اینه که من دارم درست میدم .
درس دوم ! همیشه یه بهانه جلو پایه طرف بذار که به همون بهانه بیاد سراغت .
سعید : خب اگه نیومد چی ؟
اسدالله میرزا :مومنت ! تو باید یه جوری بازی کنی که اون نفهمه .درس سومم بهت بدم یا زیادیت میشه ؟ درس سوم اینه که هیچوقت اینجوری قیافه نجیب به خودت نگیر !
زنا تا ببینن که قیافه نجیب و سر به زیر داری حتی اگه قمرالملوک وزیری باشی ، میگن واخ که چه صدای یخی !!!
اگه کلارک گیبل باشی ، میگن واخ که چه خوشگل بی نمکی !
-«من یک روز گرم تابستان، دقیقا یک سیزده مرداد، حدود ساعت سه و ربع کم بعد از ظهر عاشق شدم. تلخی ها و زهر هجری که چشیدم بارها مرا به این فکر انداخت که اگر یک دوازدهم یا یک چهاردهم مرداد بود، شاید اینطور نمی شد.


✍🏻: #ایرج_پزشکزاد
📚 دایی جان ناپلئون
📎نقدی بر کتاب و‌فایل صوتی و pdf کتاب را در صبح و شعر بیابید.👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
━··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

@sobhosher
📚 #دایی_جان_ناپلئون استعاره ای از ایران فرد محور و خاندان محور

ایرج پزشک زاد خالق رمان " دایی جان ناپلئون" درگذشت. یکی از بهترین آثار ادبی که در قالب طنز نقدی صریح به انحطاط و درجا زدن یک کشور است. ناصر تقوایی بر اساس این رمان یکی از بهترین سریالهای تاریخ ایران را کارگردانی کرده. سریالی ماندگار که برای من استعاره ای از حاکمیت استبداد است، عاری از هر گونه خط توسعه که در شکوه پوشالی دیروزش مانده در حالی که جهان پیرامونش در تحولی بزرگ است.

دایی جان نمادی از دیکتاتوری همه چیزدان است که اسیر توهم پوشالی شده. خاندانش در فساد اخلاقی غرق شده اما دنبال حفظ ظاهر است. فساد تا خرخره پیرامونش را گرفته در بند حفظ آبروی پوشالی خاندانش است.

عشق ناکام سعید و لیلی استعاره ای از سوختن نسلهای جوان به پای سیستم دیکتاتوری، به پای قدرت مطلقه است. دایی جان ناپلئون برای من استعاره ای است از ایران فرد محور و خاندان محور، جایی که شهروند مستقل به رسمیت شناخته نشده و آقا بزرگ میخواهد زندگی را متناسب با توهمات خود پیش ببرد.

دایی جان ناپلئون، داستان فروپاشی ساختارهای اخلاقی است. از غیبت ذهنیت انتقادی میگوید و بیشتر اتفاقات در چاردیواری میگذرد که جهان کوچک و محدود دیکتاتوری را ترسیم میکند. دایی جان ناپلئون همان روایت «ایران ِمنِ » دیکتاتور است. چون دیکتاتور ایران را نه شهروند مدار و ملک مشاع همه ایرانیان بلکه به عنوان ملک و کالای خود میداند.

خوانش تاریخ به ما می گوید چگونه دیکتاتوری دوست دارد وطن، شهروند و خاک و فرهنگ را همه در وجود خود خلاصه کند. قصه دیکتاتوری همان خانه رو به اضمحلال دایی جان ناپلئون است که از درون به سمت و سوی فروپاشی می رود اما فرهنگ رجزخوانی برقرار است. خانه دایی جان پر از بحران و انباشت مسائل حل نشده است و مسائل فرعی جای مسال اصلی را گرفته اند. او مداح می خواهد نه منتقد پس" مش قاسم "را برای تمجید میخواهد تا نماد مسخ شدگی شهروندی باشد که قوه انتقادی اش کور شده و اصل را بر اساس وفاداری گذاشته.

خانه دایی جان خانه بسته ای است سیستم ارزشی اش بر اساس توهم بنا شده و آنقدر تکرار کرده تا تمام نداشته هایش را به عنوان داشته جا زده. این همان خطر دیکتاتوری است که علیه ایران شهروند مدار کار میکند. دیکتاتورها رجزخوان و بی مقدارند. با توهم به جنگ مشکلات می روند. دنیای کوچکی دارند همیشه در هراس از دست دادن هستند.

قصه اصلی دایی جان ناپلئون رد هر گونه نظام فرد محور است. پیام مشخص است: فرجام فقدان مشروطه ،قدرت مطلقه ، عدم به رسمیت شناخته شدن شهروند مستقل خانه دایی جان است که در اوهامش فاتح جنگ کازرون شده.

✍️ :
#مجتبی_نجفی

@sobhosher