#برادرکشی_در_شاهنامه
نویسندگان: سعید رادفر؛ محسن رود معجنی
#برادرکشی از جمله مسائل مهمی است، که فردوسی در شاهنامه بدان پرداخته است. میتوان گفت برادرکشی در شاهنامه، نمود و جلوهای از نزاع میان همان خیر و شرّی است، که همیشه در طول شاهنامه به چشم میخورد. بیشتر بررسیهایی که تاکنون انجام گرفتهاند، پیرامون پسر و پدرکشی بوده و برادرکشی در ذیل همین عنوان بررسی میشده است؛ در حالیکه این مسأله ریشه در تاریخ و اساطیر ایران دارد و پیش از شاهنامه به آن پرداختهاند. از لابهلای این داستانها، میتوان به نتایج ناگوار خویهای منفی و اهریمنی و جلوههای مثبت و ویژگیهای اهورایی مطرح شده در هر داستان پی بُرد.
سلم و تور
« تور بزرگترین پسر فریدون است که با سلم از یک مادر و با ایرج از مادری جداگانه بود ». این دو پس از این که پدر جهان را به سه قسم تقسیم میکند و روم و خاور را به سلم و ترک و چین را به تور و ایران زمین را به ایرج میدهد، خیرگی و گستاخی را آغاز میکنند. دلِ سلم از جای میجنبد و به آز ( این دیوِ اهریمنی ) غرقه میشود.
« چو آمد بکار اندرون تیرگی * گرفتند پرمایگان خیرگی
بجنبید مر سلم را دل ز جای * دگرگونهتر شد به آیین و رای
دلش گشت غرقه باز اندرون * باندیشه بنشست با رهنمون »
این تقسیم پدر برای سلم ناگوار آمد. چیزی که میبینیم این است که ابتدا وجودشان تیرگی گرفت و بعد آز و زیادهخواهی به وجودشان رخنه کرد و باعث کینه و خشم گرفتنشان شد. دیگر اینکه سلم اینجا مایه گمراهی برادر - تور - میگردد. البته این گمراهی به دلیل نبود اندیشه صحیح و درست در وجود تور بود.
« به خوبی شنیده همه یاد کرد * سر تور بیمغز، پر باد کرد »
دیگر نکتهای که وجود دارد این است که با آمدن تیرگی و غلبه کردن اهریمن بر وجود سلم و تور آنها شرم در مقابل پدر را کنار میگذارند:
« سخن سلم پیوند کرد از نخست * ز شرم پدر دیدگان را بشست »
از این پس دیوِ حسادت و رشک ورزیدن جلوه میکند و باعث میشود که برادرانِ ایرج تقسیم پدر را ناعادلانه بدانند:
« سه فرزند بودت خردمند و گرد * بزرگ آمدت تیره، بیدار خرد
ندیدی هنر با یکی بیشتر * کجا دیگری زو فرو برد سر
یکی را دم اژدها ساختی * یکی را بابر اندر افراختی
یکی تاج بر سر ببالین تو * برو شاد گشته جهان بین تو
نه ماز و بمام و پدر کمتریم * نه بر تخت شاهی اندر خوریم »
مسأله مهم دیگری جلوه میکند، اعتراض سَلم و تور نسبت به پدر است، که میگویند: ما از او از لحاظ مادر و پدر کمتر نیستیم. در حالیکه فردوسی میگوید مادران سَلم و تور شهرناز هستند و مادر ایرج، ارنواز که این تفاوت مادر باعث بوجود آمدن خویهای منفی در افراد میگردد.
نکاتی هست که از دهان فریدون درباره پسران اهریمنیاش شنیده میشود: او میگوید: من از ایشان چنین انتظاری داشتم. اینان دارای گوهری ناپاکند و اهریمن مغز آنها را تصرف کرده است. او میترسد که فرزندان در چنگ اژدهای آز و بدی گرفتار شوند و بمیرند و نیز اشاره میکند که کسی که بر اثر آز برادر خود را به خاکی بفروشد همانا شایسته است که او را ناپاک خواند.
« به تخت خِرَد برنشست آزتان * چرا شد چنین دیو انبازان
بترسم که در چنگ این اژدها * روان یابد از کالبدتان رها
کسی کو برادر فروشد بخاک * سزد گر نخوانندش از آب پاک »
سلم و تور برادرانی در گرفتار خشمند که دلهایشان پر از کینه ایرج است. حسادت دارند و این خود باعث خشم آنان میگردد.
« دو پرخاشجوی با یکی نیک خوی * گرفتند پرسش نه بر آرزوی
دو دل پر ز کینه یکی دل بجای *** برفتند هر سه بپرده سرای »
در نهایت اینان تصمیم بر قتل برادر خود میگیرند و دیده از شرم شسته به دیدار ایرج میروند. با او از در پرخاش سخن میگویند و به دنبال بهانه هستند. همانطور که گفته شد به خاطر رسوخ اهریمن به وجودشان، گوششان از شنیدن پند و اندرز و سخنان خوب و درست کَر گشته و تنها به کام اهریمن عمل میکنند. پس تیغ بر گردن برادر خود مینهند و او را به کام مرگ میفرستند.
تا اینجا دیدیم که خویهای منفی در وجود سلم و تور رخنه کرده بود. اول تیرگی دلهایشان، دوم آز و سوم حسد و رشک و چهارم شاید نسبِ خانوادگی و پنجم خشم و کینه که مرحلهایست که فاجعه را رغم میزند.
@sobhosher
نویسندگان: سعید رادفر؛ محسن رود معجنی
#برادرکشی از جمله مسائل مهمی است، که فردوسی در شاهنامه بدان پرداخته است. میتوان گفت برادرکشی در شاهنامه، نمود و جلوهای از نزاع میان همان خیر و شرّی است، که همیشه در طول شاهنامه به چشم میخورد. بیشتر بررسیهایی که تاکنون انجام گرفتهاند، پیرامون پسر و پدرکشی بوده و برادرکشی در ذیل همین عنوان بررسی میشده است؛ در حالیکه این مسأله ریشه در تاریخ و اساطیر ایران دارد و پیش از شاهنامه به آن پرداختهاند. از لابهلای این داستانها، میتوان به نتایج ناگوار خویهای منفی و اهریمنی و جلوههای مثبت و ویژگیهای اهورایی مطرح شده در هر داستان پی بُرد.
سلم و تور
« تور بزرگترین پسر فریدون است که با سلم از یک مادر و با ایرج از مادری جداگانه بود ». این دو پس از این که پدر جهان را به سه قسم تقسیم میکند و روم و خاور را به سلم و ترک و چین را به تور و ایران زمین را به ایرج میدهد، خیرگی و گستاخی را آغاز میکنند. دلِ سلم از جای میجنبد و به آز ( این دیوِ اهریمنی ) غرقه میشود.
« چو آمد بکار اندرون تیرگی * گرفتند پرمایگان خیرگی
بجنبید مر سلم را دل ز جای * دگرگونهتر شد به آیین و رای
دلش گشت غرقه باز اندرون * باندیشه بنشست با رهنمون »
این تقسیم پدر برای سلم ناگوار آمد. چیزی که میبینیم این است که ابتدا وجودشان تیرگی گرفت و بعد آز و زیادهخواهی به وجودشان رخنه کرد و باعث کینه و خشم گرفتنشان شد. دیگر اینکه سلم اینجا مایه گمراهی برادر - تور - میگردد. البته این گمراهی به دلیل نبود اندیشه صحیح و درست در وجود تور بود.
« به خوبی شنیده همه یاد کرد * سر تور بیمغز، پر باد کرد »
دیگر نکتهای که وجود دارد این است که با آمدن تیرگی و غلبه کردن اهریمن بر وجود سلم و تور آنها شرم در مقابل پدر را کنار میگذارند:
« سخن سلم پیوند کرد از نخست * ز شرم پدر دیدگان را بشست »
از این پس دیوِ حسادت و رشک ورزیدن جلوه میکند و باعث میشود که برادرانِ ایرج تقسیم پدر را ناعادلانه بدانند:
« سه فرزند بودت خردمند و گرد * بزرگ آمدت تیره، بیدار خرد
ندیدی هنر با یکی بیشتر * کجا دیگری زو فرو برد سر
یکی را دم اژدها ساختی * یکی را بابر اندر افراختی
یکی تاج بر سر ببالین تو * برو شاد گشته جهان بین تو
نه ماز و بمام و پدر کمتریم * نه بر تخت شاهی اندر خوریم »
مسأله مهم دیگری جلوه میکند، اعتراض سَلم و تور نسبت به پدر است، که میگویند: ما از او از لحاظ مادر و پدر کمتر نیستیم. در حالیکه فردوسی میگوید مادران سَلم و تور شهرناز هستند و مادر ایرج، ارنواز که این تفاوت مادر باعث بوجود آمدن خویهای منفی در افراد میگردد.
نکاتی هست که از دهان فریدون درباره پسران اهریمنیاش شنیده میشود: او میگوید: من از ایشان چنین انتظاری داشتم. اینان دارای گوهری ناپاکند و اهریمن مغز آنها را تصرف کرده است. او میترسد که فرزندان در چنگ اژدهای آز و بدی گرفتار شوند و بمیرند و نیز اشاره میکند که کسی که بر اثر آز برادر خود را به خاکی بفروشد همانا شایسته است که او را ناپاک خواند.
« به تخت خِرَد برنشست آزتان * چرا شد چنین دیو انبازان
بترسم که در چنگ این اژدها * روان یابد از کالبدتان رها
کسی کو برادر فروشد بخاک * سزد گر نخوانندش از آب پاک »
سلم و تور برادرانی در گرفتار خشمند که دلهایشان پر از کینه ایرج است. حسادت دارند و این خود باعث خشم آنان میگردد.
« دو پرخاشجوی با یکی نیک خوی * گرفتند پرسش نه بر آرزوی
دو دل پر ز کینه یکی دل بجای *** برفتند هر سه بپرده سرای »
در نهایت اینان تصمیم بر قتل برادر خود میگیرند و دیده از شرم شسته به دیدار ایرج میروند. با او از در پرخاش سخن میگویند و به دنبال بهانه هستند. همانطور که گفته شد به خاطر رسوخ اهریمن به وجودشان، گوششان از شنیدن پند و اندرز و سخنان خوب و درست کَر گشته و تنها به کام اهریمن عمل میکنند. پس تیغ بر گردن برادر خود مینهند و او را به کام مرگ میفرستند.
تا اینجا دیدیم که خویهای منفی در وجود سلم و تور رخنه کرده بود. اول تیرگی دلهایشان، دوم آز و سوم حسد و رشک و چهارم شاید نسبِ خانوادگی و پنجم خشم و کینه که مرحلهایست که فاجعه را رغم میزند.
@sobhosher