صبح و شعر
648 subscribers
2.14K photos
281 videos
331 files
3.24K links
ادبیات هست چون جهان برای جان‌های عاصی کافی نیست.🥰😍 🎼🎧📖📚
Download Telegram
#انسان_خوب در #شاهنامه
‎دکتر #محمدعلی_اسلامی_ندوشن
‎بهر چهارم

🔸شاهنامه چکیده فرهنگ و فرزانگی ایران پیش از اسلام است و تنها در این کتاب است که ما می‌توانیم به ذخیره‌ای از تجربه‌ها و آموخته های پدران خود در طی نزدیک دو هزار سال دست یابیم.

🔹در نظر این گذشتگان، مانند امروز، افراد بشر به دارا و ندار و متجدد وعقب مانده و روشنفکر و تاریک فکر تقسیم نمی‌شدند، آدم‌های خوب بودند و آدم‌های بد. آدم های خوب کسانی بودند که به مردانگی و درست پیمانی و نیک نامی و نجابت و شرم و غیرت پایبند بودند و آن قدر پایبند بودند که حاضربودند جان خود را بدهند و از این اصول دست بر ندارند. آدم‌های بد عکس این‌ها بودند.زندگی آنها سرمشق نکوکاری قرار گرفته و در نبردی که بشریت برای پیروز کردن خوبی بر بدی در پیش داشته است، وظیفهٔ پیشآهنگی بر عهدهٔ آنان نهاده شده بوده.

🔸ایران قدیم هر وقت خواسته است مثال روشنی از زندگی شایسته و رستگار عرضه کند این کسان را در برابر نظر آورده، هیچگاه از یاد آنان غافل نشده و همواره آنان را به عنوان منبعی از امید و نیرو و تسّلی خاطر شناخته است.
🔺از اين پس ، هر روز از يك انسان خوب شاهنامه یاد می‌کنیم:

١: #فريدون
نخستین این انسان های خوب فریدون است که او را (فریدون فرّخ) خوانده‌اند.
🔻این مرد که زندگی شگفت‌آوری دارد، مدتی در خفا زندگی می‌کند، مانند دانه‌ای که باید چندی زیر زمین بماند تا به ثمر برسد و برکت بدهد. حتی مادرش از او دور است (مانند موسی) و گاوی او را در کودکی شیر می‌دهد. پس از آنکه به سن رشد رسید، جانش را بر کف دست می‌نهد و به هم دستی کاوه بر ضد ضحاک بپای می‌خیزد.اتحاد این دو اتحاد عجیبی است، اتحاد جوانک مطرودی است با آهنگری بینوا، بر ضد بزرگترین قدرت زمان.

ولی سرانجام فریدون توفیق می‌یابد، زیرا دیگر وقت آن است که نیکی بر بدی فائق آید. خوبی فریدون در چیست؟ نخست در آن است که نماینده شرّ یعنی ضحّاک ماردوش را از میان بر می‌دارد. پس از آمدن او و رفتن ضحاک، زمانه بی‌اندوه می‌شود و مردم راه ایزدی در پیش می‌گیرند و دل از داوری‌ها می‌پردازند، یعنی اختلاف‌های خود را کنار می‌گذارند ، و فرزانگان شادمان می‌شوند.

🔺روش فریدون در پادشاهی آن است که گرد کشور می‌گردد و هر جای ناآبادی را که دید آباد می‌کند و هر بیدادی وجود داشت در رفع آن می کوشد (42-45). بدینگونه در زمان او کشور خرم می‌شود و به جای علف‌های هرزه سرو و گلبن می روید. (داستان فریدون 4-46)

🔻فریدون برای حفظ آیین و احترام به عدالت، حتی ابا ندارد که با فرزندان خود جنگ کند، از این رو منوچهر را به نبرد با سلم و تور که گناهکار هستند بر می‌انگیزد و چون این دو کشته می‌شوند، گرچه در مرگ آن‌ها داغدار است، خشنود است که سرانجام بد کننده به کیفر خود رسیده و عدالت اجرا شده است. شاهنامه، بزرگی فریدون را در داد و دهش او می‌داند. بنظر او هر کسی که چنین رفتار کند، خود فریدونی است. بهترین وصفی را که درباره انسانی بتوان کرد دربارهٔ او آمده:

جهان را چو باران به بایستگی روان را چو دانش به شایستگی (1)

(داستان ضحاک - 118)

🔺و خود فریدون انسان خوب را چنین می‌داند، آنجا که صفت شایستگی توصیف می کند:

ازیرا که پروردهٔ پادشا نباشد که باشد مگر پارسا
سخنگوی و روشندل و پاک بین
به کاری که پیش آیدش پیش‌بین
زبان راستی را بیاراسته خرد خواسته، گنج نا خواسته

(داستان فریدون 158-610)

***

و زندگی خود او چنین خلاصه شده است که «همه نیکنامی بدو راستی»
🔺🔻🔺
‎ادامه دارد...
@sobhosher
#انسان_خوب در #شاهنامه
‎دکتر #محمدعلی_اسلامی_ندوشن
‎بهر پنجم

🔸 #ایرج:
ایرج پسر سوم فریدون است. چون ایرج آراستگی بیشتری دارد و در نزد پدر عزیزتر است، برادرانش بر او رشک می‌برند و او را بیگناه از میان برمی‌دارند. خوبی ایرج در این است که درست بر خلاف برادران، مرد صلح است و به #نیکی و #بی‌آزاری گرایش دارد. این صفات از او سیمائی ساخته است شبیه به شاهزاده پیامبر مآبی چون بودا. وقتی سلم و تور قصد جانش می‌کنند، می‌گوید:

🔻نه پادشاهی می‌خواهد و نه تخت، نه ایران و نه خاور و نه چین. زندگی گه فرجامش مرگ باشد قابل دل بستن نیست! می‌گوید که حاضر است از همه چیز دست بکشد و در گوشه‌ای انزوا گیرد و نان خود را با کارکردن به‌دست آورد. این دو بیت معروف از قول او آورده شده است:

پسندی و همداستانی کنی که جان‌داری و جان‌ستانی کنی
میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است

(داستان فریدون 524-525)

🔹خوبی ایرج در برابر بدی سلم و تور قرار گرفته است، همانگونه که خوبی فریدون در برابر ضحاک بود. در بیان علت‌هایی که کینه سلم و تور را نسبت به ایرج بر می‌انگیزد، یکی هم این است که می‌بینند سپاهیانشان به او تمایل پیدا کرده‌اند، این سپاهیان که جزو مردم عادی بودند، تشخیص داده بودند که او با برادرانش فرق دارد:

به ایرج نگه کرد یکسر سپاه
که او بُد سزاوار تخت و کلاه
بی آرامشان شد دل از مهر اوی دل از مهر و دیده پر از چهر اوی

در میان آنها پچ‌پچ می‌افتد:

سپاه پراکنده شد جفت جفت همه نام ایرج بُد اندر نهفت
که این است سزاوار شاهنشهی جز این را مبادا کلاه مهی

🔸بر اثر همین خوی #صلح_طلبی است که وی بدون سپاه و محافظ به نزد برادران کینه‌ور می‌رود. می‌خواهد دشمنی آنان را با نرم خویی و مهر زایل کند. رفتار او شیوهٔ عدم خشونت گاندی را به‌یاد می‌آورد.
هنگامی که پدر فرزندانش را آزمایش می‌کند، تنها ایرج از بوته آزمایش سربلند بیرون می‌آید، مردی است معتدل، هم «با شتاب است و هم با درنگ».
فریدون در حق او می‌گوید:

ز خاک و ز آتش میانه گزید چنانک از ره هوشیاران سزید
دلیر و جوان و هشیوار بود به گیتی جز او را نباید ستود

(274-275)

🔺🔻🔺
‎ادامه دارد...
@sobhosher
#انسان_خوب در #شاهنامه
‎دکتر #محمدعلی_اسلامی_ندوشن
‎بهر ششم

🔸 #سیاوش.
🔻سیاوش به‌سبب اختلافی که با پدرش کاووس پیدا می‌کند به افراسیاب پادشاه توران که دشمن ایران است پناهنده می‌شود.
اختلاف آنها دو موجب دارد:
🔺یکی سودابه زن پادشاه است که به او نظر ناپاک دارد و چون وی به خواهشش تن در نمی‌دهد، به دسیسه و تحریک بر ضد او می پردازد، و کاووس گرچه بر بیگناهی پسرش واقف است، جانب سودابه را از دست نمی‌نهد.
🔻دوم، جنگ با افراسیاب. در جنگی که بین ایران و توران درگرفته، سیاوش به افراسیاب قول آشتی داده است، ولی پدر موافق نیست. شاهزاده چون حاضر نیست که پا بر سر پیمان خود نهد، چاره‌ای جز این نمی‌بیند که از ایران دور شود و به توران پناه برد.
🔹در توران زمین نخست او را با مهربانی و احترام می‌پذیرند، لیکن پس از چندی، حسودان و بدخواهان، افراسیاب را نسبت به او بدبین می کنند و در نتیجه، شاهزاده در اوج جوانی کشته می‌شود.
سیاوش نیز مانند ایرج فدای خوبی و #صلح_جویی و برازندگی خود می‌گردد و مانند ایرج از مردم توران کسانی که او را می‌بینند و می‌شناسند، به او گرایش پیدا می‌کنند، و همین خود موجب تازه‌ای برای تسریع در کشتن او می‌شود. سیاوش از همهٔ مردان شاهنامه آراسته‌تر است، در دلیری و زیبائی و جوانمردی و فرهنگ هیچکس به پایهٔ او نمی‌رسد.

🔸رفتار او در خاک بیگانه با متانت و بزرگ منشی همراه است. رستم پس از مرگش در حق او می‌گوید:

ز شاهان کسی چون سیاوش نبود چو او راد و آزاد و خامُش نبود
چو بر گاه بودی بهاران بُدی
به بزم افسر شهریاران بُدی
به رزم اندرون شیر و ببر و پلنگ ندیده است کسی همچو او تیز چنگ

( مرگ سیاوش 51-54)

🔹رستم که تربیت او را بر عهده داشته هم به او آئین رزم می‌آموزد و هم آئین بزم ( نشستنگه و مجلس میگسار)، همچنین تشخیص خوب از بد و داد از بیداد، و آئین سخن گفتن و فرمانروائی را (85-90) و اینها چیزهائی بوده‌اند که یک شاهزاده می‌بایست فرا گیرد.
اگر سیاوش بی هیچ مقاومتی تن به کشته شدن می‌دهد، برای آن است که نمی‌خواهد با افراسیاب که پادشاه و پدرزن و میزبان اوست به پیکار پردازد.
برای او هم امکان جنگیدن هست و هم امکان فرار، ولی به هیچیک توسل نمی‌جوید، و در وضعی شبیه به وضع ایرج، و با روحیه ای سقراط وار به مرگ تسلیم می شود نظر او نیز آن است که از سرنوشت راه گریزی نیست.
🔺🔻🔺
‎ادامه دارد...

@sobhosher
‌‎#انسان_خوب در #شاهنامه
‌‎دکتر #محمدعلی_اسلامی_ندوشن
‌‎بهر هفتم

🔸 #کیخسرو.
🔺کیخسرو پسر سیاوش، حتی سرنوشتش از دو شاهزاده دیگر عجیب تر است. تمام دوران کودکی و نوجوانیش مانند فریدون در ترس و تزلزل می‌گذرد، زیرا پدربزرگش افراسیاب که کشنده پدر اوست، هر آن ممکن است قصد جان وی نیز بکند.
از این رو ناگزیر است در نقاب یک چوپانک ابله و عامی ادامه زندگی بدهد. تا پادشاه نسبت به قابلیت او در اشتباه بماند.
سرانجام این زندگی دو گانه و دلهره آلود که به پایان می‌رسد.
🔻گیو به توران می‌رود و او را با مادرش فرنگیس به ایران می‌آورد.
کیخسرو به جای کاوس پادشاه می‌شود و جنگ کین خواهی پدر را بر ضد افراسیاب آغاز می‌کند. این جنگ آنقدر ادامه می‌یابد تا منجر به شکست نهائی تورانیان و دستگیری همه کسانی بشود که بنحوی در قتل سیاوش دست داشته بودند. خود افراسیاب نیز به دست کیخسرو کشته می‌شود.
🔸پس از پیروزی در جنگ و پایان کین خواهی و آرام گرفتن جهان، دگرگونی‌ای ناگهانی در روح کیخسرو حادث می‌گردد. بر آن می‌شود که از زندگی کناره گیرد، زیرا بیم آن دارد که بسبب کامیابی‌هایش دستخوش غرور و منی بشود و به گناه آلوده گردد.
پس با دوستان و سرداران خود وداع می کند، سر به کوه می نهد و ناپدید می شود.
🔹یگانه هدف و آرمان کیخسرو در زندگی این است که انتقام خون پدر را بگیرد، و در این کار توفیق می یابد. ولی این پیروزی چگونه بدست آمده ؟ به قیمت نابود شدن همه خانواده مادری او، نابود شدن پیران ویسه و خاندانش که دوست خانواده او بودند و به ویران شدن سرزمین توران که کشور مادر اوست.
🔺از این حیث وضع او شبیه می شود به وضع فریدون که از یک سو به حکم وظیفه خود را به کیفردادن گناهکار ملزم می‌دید، و از سوی دیگر این گناهکاران کسی جز پسرانش نبودند یعنی در واقع در این دو مورد، پیروزی و شکست، و کامروائی و تلخکامی، یا بقول شاهنامه «شهد و حنظل» با هم آمیخته می شوند. نظیر همین آمیختگی عجیب را در روح رستم هنگام غلبه بر اسفندیار می بینیم.
🔻در اینجا روح #تراژدی روی می نماید و نشان داده می شود که راه زندگی چقدر باریک است.
🔸کیخسرو از همه فضائل اخلاقی پدرش سیاوش بهره دارد: دلیر و جوانمرد و با فرهنگ و دادگر است. مردم او را دوست می دارند و همهٔ سران کشور به او احترام دارند. ولی او به هیچ یک از اینها خوشنود نیست. نه جوانی، نه کامروائی، نه پیروزی در جنگ و نه محبت و احترام مردم، هیچ یک برای او تکیه گاه نمی تواند بود. ناگهان چنانکه گوئی پرده از جلو چشمش به کنار می رود، دنیا را بنحو دیگر می‌بیند.
🔻بحران عرفانی‌ای نظیر آنچه ایرج و پدرش سیاوش را در برگرفته بود، براو نهیب می زند. پیش از آنکه سراب های زندگی او را فریفته کند و به گناه، یعنی غرور و منی آلوده اش سازد، بهتر می بیند که از این جهان برود چون عاقبت باید رفت، چرا نه زودتر:

شنیدیم و دیدیم راز جهان بد و نیک را آشکار و نهان
کشاورز باشد و گر تاجور سرانجام بر مرگ باشد گذر
(کیخسرو 2488-89 )

🔹تغییر حال کیخسرو آنقدر عجیب است که سران کشور چنین می‌پندارند که «دیو» او را از راه بدر برده است. فرق کیخسرو با ایرج و سیاوش در اینجا است که آنها در ناچارى و بی پناهی، شیوهٔ تسلیم و رضا را اختیار کردند، و او در اوج قدرت چنین می کند. انتخاب او درونی است و از خارج بر او تحمیل نشده است.
🔺🔻🔺
‌‎ادامه دارد...

@sobhosher
‌‎#انسان_خوب در #شاهنامه
‌‎دکتر #محمدعلی_اسلامی_ندوشن
‌‎بهر پايانى

🔸#اغریرث، برادر افراسیاب، تنها پهلوان #تورانی شاهنامه است که در نیک سگالی و خوبی با مردان #خوب ایران برابری می‌کند.
🔹در حمله‌ای که افراسیاب در زمان نوذر به ایران می‌آورد، او با او همراه است. یکی از فرماندهان است. در این جنگ ایرانیان شکست می خورند، نوذرشاه اسیر و کشته می شود و گروهی از سران ایران نیز به اسارت می افتند. چون افراسیاب قصد کشتن این عده می کند، اغریرث از او می خواهد که از خونشان درگذرد و آنها را به او سپارد تا دربند نگاهشان دارد. افراسیاب شفاعت او را می پذیرد.
🔺پس از چندی، چون بیم هلاک این اسیران می رفته، اغریرث آنها را آزاد می کند. افراسیاب از این عمل او در خشم می شود:

بدو گفت کاین چیست کانگیختی که با شهد، حنظل بیامیختی
نفرمودمت کان بدان را بکُش؟ که جای خرد نیست و هنگام هُش
به دانش نیاید سر جنگجوی بیاید به جنگ اندرون آبروی
سر مرد جنگی خرد نسپرد که هرگز نیامیخت کین با خرد
(نوذر 591-94)

🔻چنانکه می بینیم افراسیاب معتقد است که در جنگ، هر نابکاری‌ای، هرکشتاری رواست. جنگ باید به پیروزی برسد، از هر راهی شد شده، اغریرث جواب می‌دهد:

چنین داد پاسخ به افراسیاب که لختی بشاید هم از شرم و آب
هر آنگه که آمد به بد دسترس ز یزدان بترس و مکن بد به کس
که تاج و کمرچون تو بیند بسی نخواهد شدن رام با هر کسی
(595-597)

🔸تفاوت بین اغریرث و افراسیاب در این است که یکی طرفدار اعتدال و نیکی و نرمی است، و دیگری نه. لحن اغربرث در این جواب یادآور لحن ایرج و سیاوش و کیخسرو است. او نیز از همان روح مسالمت آمیزو مدارا برخوردار است.

@sobhosher
Forwarded from صبح و شعر
🔴چرا فردوسی به فکر سرودن شاهنامه افتاد؟
دکتر #محمدعلی_اسلامی_ندوشن

داستان‌های شاهنامه از نظر مردم دوره ساسانی تاریخ قدیم سرزمین ایران بود. ساسانیان از سلسله های تاریخی ماد و هخامنشی اطلاع درستی نمی‌داشتند و تنها داستان هایی را که از کتاب مقدس اوستا نشات گرفته و روایاتی که سینه به سینه گشته بود، تاریخ نیاکان خود می پنداشتند. مجموعه این تاریخ افسانه آمیز، ایران را به سپیده دم دور دست حیات خود می‌پیوست. روایات آن، بسان چشمه ای بود که از میان گل و لای قرون صافی شود و جاری گردد. آنچه به جای مانده بود، زلال تمدن و سرگذشت قومی، که دوران های پرکشاکش تیرگی‌ها و روشنی‌ها را گذرانده بود.

هر ملت بزرگ باستانی، برای دوران تکوین خود حماسه‌ای دارد که باید به دست شاعر زبردستی زایانده و پرورده شود. تاریخ مضبوط، از روح و آب و رنگ بی بهره است، گرد و خاک قرون بر خود دارد، به عالم مردگان متعلق است، اما حماسه، تاریخ زنده است، نمایندۀ روح ملتی است که هنوز نمرده است. پهلوانان حماسه، شعلۀ مرموز حیات جاودان یک قوم را در خود دارند.
ایرانیان دوره ساسانی با این داستانها ریشۀ خود را در زمین محکمتر می‌یافتند. آغاز دنیا و آغاز تمدن را از کشور خود می‌دانستند و نیاکان خویش را جهاندارانی می‌دیدند که از دیرباز بر دنیا سروری کرده بودند. از آنان، درس زندگی کردن و مردن می‌آموختند.
این خود پرمعناست که داستانهای باستانی ایران، در دوران یزد گرد شهریار، یعنی زمانی که شاهنشاهی ایران در آستانۀ غروب کردن بود، بنام (خداینامه) تدوین گردید. شاید دلهایی در آن زمان گواهی داده بود که بزودی از همۀ شکوه گذشته جز داستان چیزی در دست نخواهد ماند.
پس از اسلام، (خداینامه)، یکی از چند کتابی بود که به دست روزبه بن مقفع، حکیم و ادیب ایرانی، به زبان عربی ترجمه گردید. ما نمی دانیم که ترجمه‌های فارسی آن کی و به دست چه کسانی صورت گرفته است. آنچه می‌دانیم این است که این کتاب مهم‌ترین اثری بوده است که ایران بعد از اسلام را به ایران گذشته پیوند می‌داده.

از این پس، نهضت پشت نهضت بود که در ایران بر ضد دستگاه خلافت ایجاد می‌شد. این نهضت‌ها گر چه در تضعیف حکومت بغداد موثر بودند، اما دیر یا زود در هم شکسته شدند. سرداران و مردانی چون سنباد، مقنع، افشین، بابک خرم دین و مازیار، همگی نابود گردیدند، بعضی از آنها به دست خود ایرانی‌ها، عبدالله طاهر، مازیار را از میان برداشت، افشین بابک را، و بعد خود او نیز به دست معتصم خلیفه کشته شد.
قیام این مردان، در عمق، با قصد رهایی ایران از سلطۀ اعراب همراه بود.
روش دیگر برای بازیافت شخصیت ایران نه از راه مخالفت، بلکه از طریق همکاری اعمال می شد؛ خانوادۀ سهل و برمکیان این راه را در پیش گرفتند، لیکن سر انجام هر دو خانواده از میان برداشته شدند. عباسیان، تا حد اخذ آداب و تمدن ایران که لطمه‌ای بر استیلای اعراب نمی‌زد، جلو می‌رفتند؛ولی به محض آنکه بیم تفوق عنصر ایرانی در کار می‌آمد و بوی خطر به مشام می‌رسید،بی‌رحمانه به کشتار و قطع نفوذ ایرانیان می‌پرداختند.

نفوذ معنوی ایران پیش از اسلام، تا بدان حد بودکه اکثر امرا و سرداران داعیه دار میکوشیدند تا نسبت خود را به یکی از خانواده‌های فرمانروای پیشین پیوند دهند. ابومسلم خراسانی خود را از تخمۀ بزرگمهر حکیم می‌خواند،طاهریان نسب خویش را به رستم می‌رساندند، دیلمیان به یزدگرد،و سامانیان به بهرام چوبینه. یعقوب لیث نژاد خود را به خاندان خسرو پرویز می‌پیوست،و امیر همزة بن عبدالله خارجی به پادشاهان کیان. ایران پس از اسلام، تکیه گاه و پرورنده رؤیاها و عصیانها و بلند پروازیها شده بود.
اگر مقاومت‌های جنگی شکست خورد، جنبش های روحی فرو ننشستنی بود،و حماسه ملی ایران، و یاد بود شکوهمندی گذشته، می‌بایست جوهر خود را در کتابی چون شاهنامه فرو چکاند. جسم ایران پایمال شده بود، اما روح او از پشت خاکستر حوادث زبانه می‌کشید، و بدینگونه، شاهنامه،کتاب اخگرها و خاکسترها،پدید آمد.
می‌بینیم که همه زمینه‌ها برای سروده شدن چنین کتابی فراهم بود؛ تنها شاعر بزرگی می‌بایست که آن را از آرزو به عمل درآورد. فردوسی،درست در همان زمان که می‌بایست،سربرآورد. اگر از او می گذشت، شاید حماسۀ ملی ایران هرگز سروده نمی‌شد؛چه،اندکی بعد تسلط سلسله‌های ترک نژاد غزنوی و سلجوقی و خوارزمشاهی، چنان روح ایران را آلوده به عرب زدگی و ترک زدگی کرد که دیگر وجدان حماسی ایران نمی‌توانست سر برافرازد؛ چنانکه بعد از این دوره می بینیم که تنها عرفان ایران توانست در برابر این آلودگی روحی که باد را بر بیرق ظاهربینی و تملق و زبونی می‌وزاند، کانون مقاومتی ایجاد کند.
دوران فردوسی،دوران حماسه بود، و بعد از او دوران عرفان فرا رسید. این هر دو، نشانۀ عصیان و ایستادگی قوم ایرانی در برابر ظلم و خشونت بود.

فراخور #۲۵اردیبهشت بزرگداشت #حکیم_ابوالقاسم_فردوسی
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
#موسيقى_خوب_بشنويم 🎧🎼🎶🎵🌸
#شعرخوب_بخوانيم

دخت پری وار
دخت پری وار که ایران من است
پیدا و نهان بر سر پیمان من است
هم نیست ولی نهفته در جان من است
هم هست ولی دور ز دامان من است
آن دخت پری وار که ایران من است
پیدا و نهان بر سر پیمان من است
ایران
ایران
ای ایران
ای ایران

قطعه ى دوازدهم از آلبوم پری وار
صدای: #علیرضاقربانی ۱۳۹۴
آهنگسازی: #مهیارعلیزاده
شعر: #محمدعلی_اسلامی_ندوشن

پيشكش دختران و زنان سرزمينم
شبتان شاد 💐🥰
@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

*خداوند بهترین یاور ماست*

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 

#نثر_فارسى

━•··‏​‏​​‏•✦❁✳️❁✦•‏​‏··•​​‏━

زمانی که من کودک‌ بودم و ده ها هنوز دست نخورده بودند می‌بایست ایران را در ده شناخت.
بیابان و جوی‌ آب،بیابانی که در آن لشکر سلم و تور گمشده بود،و جوی آبی که تمدّن ایران در کنار آن ترکیب گرفته و در مسیر آن حرکت کرده بود.
سالهای اول زندگی من در ده موجب گشت که ایران ذرّه‌ذرّه در وجودم نشست کند، مانند باران نرم که تا مغز استخوان زمین را می‌خیساند.
ایران فرتوت چند هزار ساله که‌ پیوسته متغیر بوده است و همیشه همان،
ایران آفتاب‌پرست،آتش‌پرست و سپس ایزد پرست،که هنوز که هنوز بود چون ماه نو را می‌دیدند،چشم می‌بستند،دعا می‌خواندند و به روی محبوبی نگاه می‌انداختند؛و چون شامگاه،چراغ روشن می‌شد،بر آن سلام‌ می‌کردند،و آتش نمی‌بایست در اجاق خانه خاموش شود.
همهء اینها بر خود، بار چند هزار ساله داشتند.
حتی گرمای تابستان و بوی بد کوچه‌ها و حشراتی که در سکوت‌ سنگین ظهر وزوز می‌کردند، یادآور ایران کهنسال بودند که نسلهای متمادی در آن آمده‌ و زندگی کرده و رفته بودند…
ص١٤١

📚: #روزها
✍🏻: #محمدعلی_اسلامی_ندوشن ‎

 ━··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

✋🏼درود و ادب، لحظه هاتان دلخواه🙏🏻💐

━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

*خداوند بهترین یاور ماست*

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 

#يك_برگ_كتاب

━•··‏​‏​​‏•✦❁✳️❁✦•‏​‏··•​​‏━

از نوشتن بیش از یک هدف نداشتم، و آن این بود که حق انسانیت خود را ادا کنم. بگویم آنچه را که بنا به وظیفه انسانی و ایرانی باید گفت.
کار دیگری از دستم بر نمی آمد. من در هیچ زمینه تخصص نداشته ام.
عمر را کوتاه تر از آن می دانستم که خود را در دایره تنگ یک تخصص محدود سازم. از کشوری بودم که در تکاپو و انتظار به سر می‌برد و می خواستم که ناظر و نگران او باشم. گرچه اتفاق آن شد که حقوق بخوانم،
ولی به سوی ادبیات رانده شدم که بزرگترین سرمایه ی زبان فارسی است. به آن دل سپردم، بی آنکه آن را از دیدگاه حرفه ای بنگرم. با این حال، از حقوق پشیمان نیستم زیرا چشم مرا قدری به روی جهان باز کرد. این احساس خوشنودی را نمی توانم پنهان دارم که طی این نیم قرن کسی بوده ام که بیش از هر کس دیگر، دو کلمه ی ایران و فرهنگ بر قلمش رفته است.
خشنودیم از آن جهت است که در سال های اخیر می بینم که این دو کلمه بیشتر از گذشته در مرکز توجه است، بخصوص نزد جوانان. جوانان و دانشجویان در مجامعی که تشکیل می‌دهند، خواستشان آن است که ببینند فرهنگ ایران چه راه حلی می تواند برای مسائل کشور ارائه کند، و ایران نیز نامی گرامی شده است.
از رسانه های دور و نزدیک نیز آنچه می‌شنویم، این گرایش دیده می‌شود که ایران و فرهنگ را تکیه کلام و شفیع پیشبرد منویات خود قرار دهند. از این قرار، عمر خود را بر سر آنچه گفتم تباه شده نمی‌بینم.

📚؛ #هشدارروزگار
ص ۲۷۰
✍🏻: دکتر #محمدعلی_اسلامی_ندوشن
فرزند خردمند و روشن‌روان ایران زمین تا همیشه یاد ونامش ماندگار💐🙏🏻🖤

 
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

✋🏼
درود و ادب، بهاری روزتان دلکش🙏🏻💐
🌀

━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

*خداوند بهترین یاور ماست*

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━
#نثر_فارسى

━•··‏​‏​​‏•✦❁✳️❁✦•‏​‏··•​​‏━

ایران به چه نیاز دارد؟ به پول فراوان؟ به ارز؟ به آب و باران؟ به ذخایر معدنی؟ به نیروی نظامی قوی؟ به تکنولوژی پیشرفته؟ به حمایت بین المللی؟ به اتم؟ خوب هر یک از اینها می توانند از جهتی کارساز باشند ولی هیچ یک به تنهایی مشکل او را حل نمی کنند. او به یک چیز احتیاج دارد و آن انسان است، همین و بس. اگر آن را داشت همه چیز را دارد اگر نداشت به جایی نخواهد رسید.

ظلم تنها آن نیست که حق ضعیفی را پایمال کنند بلکه آن نیز هست که حق تواانایی را به میزان کمتر از توانایی‌اش منظور دارند.

آزادی فرع ِ بر آگاهی است، زمانی کمبود آن احساس می شود که احتیاج به آن به ادراک در‌آمده باشد.

از حکومت ستمکار یک چیز تاسف‌انگیز‌تر است و آن ملت ستمکار است.
منظور از ملت ستمکار ملتی است که از تربیت بی‌نصیب بیفتد و بر اثر تحمل جور و فساد، ستمکش بشود و هم ندانسته و ناآگاه ستمگر و وضع طوری باشد که هر کسی بر زیردست و ناتوان تر از خود اجحاف روا دارد که البته این نیز موجبش حکومت ستمکار است
.

📚:سخن ها را بشنویم
✍🏻: #محمدعلی_اسلامی_ندوشن
 
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

✋🏼درود و ادب، لحظه‌هاتان دلچسب🙏🏻💐

━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

*خداوند بهترین یاور ماست*

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 
#نثر_فارسی
━•··‏​‏​​‏•✦❁✳️❁✦•‏​‏··•​​‏━

در افسانه‌ها آمده است که ققنوس مرغی است خوش رنگ و خوش آواز، که منقار او سیصد سوراخ دارد و بر کوه بلندی در مقابل باد نشیند، صداهای عجیب از منقار او بر آید.
گفته‌اند که هزار سال عمر کند و چون سال هزارم به سر آید و عمرش به آخر رسد،
هیزم فراوانی گرد آورد و بر بالای آن نشیمن گیرد و سرودن آغاز کند و مست گردد و بال بر هم زند،
بدان گونه که آتشی از بال او بجهد و در هیزم افتد و او در آتش خود بسوزد و از خاکسترش تخمی پدید آید که از آن ققنوس دیگر زاده شود.گفته اند که او را جفت نیست و موسیقی را از آواز او دریافته اند.
بین افسانه ققنوس و سرگذشت ایران تشابهی می‌توان دید.
ایران نیز چون آن مرغ شگفت بی‌همتا، بارها در آتش خود سوخته است و باز از خاکستر خویش زاییده شده.
در این سالها،
من همواره این احساس را داشته ام که ایران بار دیگر یکی از دورانهای زایندگی در مرگ را می گذراند و در میان درد می شکفد.

✍🏻: #محمدعلی_اسلامی_ندوشن

━··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━

⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️

فردوسی مانند یک پیکرتراش به ایران شکل داد.

#محمدعلی_اسلامی_ندوشن


━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
صبح و شعر
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━ *خداوند بهترین یاور ماست* ━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━  #مشاهير ━•··‏​‏​​‏•✦❁✳️❁✦•‏​‏··•​​‏━ من خيال می‌كنم كه اگر در پايتخت در زير چشم حكومت يك صندوق قرض الحسنه يا شركت مضاربه‌ای( كه اين روزها حرفش زده می‌شود) كلاه مردم ساده…
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

*خداوند بهترین یاور ماست*

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 

#مشاهير

━•··‏​‏​​‏•✦❁✳️❁✦•‏​‏··•​​‏━
من در قعر ضمیر خود احساسی دارم و آن این که رسالت ایران به پایان نرسیده‌است و شکوه و خرمی او به او باز خواهد گشت. من یقین دارم که ایران می‌تواند قد راست کند و آنگونه که درخور فرهنگ تمدن و سالخوردگی اوست نکته‌های بسیاری به جهان بیاموزد…(توجه به عمق ایران)

تا سال‌ها پیش کمتر بدبین بودم، ولی در این سال‌ها، افت اخلاقی مردم مرا غمناک کرده‌است. اگر ملتی از حداقل سطوح اخلاقی خودش تنزل کند برگرداندن آن به طرف اصول اخلاقی، مشکل است.

📚: زندگی عشق و دیگر هیچ
✍🏻: #محمدعلی_اسلامی_ندوشن گرامی یاد و مانا نامش☘️
شاعر، نویسنده، مترجم و پژوهشگر ایرانی زادهٔ ۱۳۰۳/۳/۶ در ندوشن،و‌درگذشت۱۴۰۱/۲/۶ که پس از ۱۸ماه (بازگشت پیکر استاد به ایران) در پنجشنبه دوم آذرماه۱۴۰۲ مراسم تشییع و خاکسپاری دکتر اسلامی در نیشابور انجام شد، آیین تشییع از کنار آرامگاه خیام آغاز و پیکر به سمت آرامگاه عطار منتقل شد و طبق وصیت‌نامه‌اش در شهر نیشابور که به عنوان بلاکشیده‌ترین شهر از آن نام‌ برده‌ بود، به خاک سپرده شد.
دکتر ندوشن در مدت ۵۰ سال بیش از ۵۰ کتاب و صدها مقاله در باب فرهنگ و تاریخ ایران و ادبیات فارسی به رشته تحریر درآورده است.
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏—

@sobhosher