#يك_برگ_كتاب
#خیام میگوید این جهان نه آغازی دارد و نه پایانی. همه چیز گذراست.
مرگ در هر لحظه و آن در کمین است، در سرشارترین آنات زندگی بیرحمانه از کمینگاه خود برون میجهد و به ما میگوید:«من اینجایم».
همه چیز محکوم به فناست. این دسته که بر گردن کوزه است پیش از این دست نوازشگری بوده است بر گردن زیبارویی فتّان. آن کاخها که زمانی به گنبد آسمان فخر میفروختند، و بهرام در آنها جام میِ گلگون را را بلند میکرد، اکنون تلّی ویراناند.
دوزخ جز شرری از رنج بیهودهی ما نیست و بهشت همین لحظهی والای آسایش ماست:
🔅دوزخ شرری ز رنج بیهوده ماست
🔅فردوس دمی ز وقت آسوده ماست
جهانی که خیام ترسیم میکند در خارج از حیطهی مذهب و اسطوره قرار دارد. در این جهان نه از عوالم کشف و شهود، از آنگونه که نزد #حافظ سراغ داریم و نوعی جغرافیای هستی را به دست میدهد، خبریست و نه از بیخودی #مولانا که از طریق جریان سیلآسای صُوَر، جان را به سوی «هفت پردهی افلاک» بر میکشد اثری؛ نه از حکمت عملی #سعدی در آن نشانیست و نه از خاطرهی اساطیری #فردوسی نمونهای. این جهان، جهانیست بیرون از صورتها و الگوهای ازلی، بیرون از حیطهی ادیان و مختصاتش، از عروج و رستاخیز و معاد. جهانیست برهوت که معنایش را از عریانیاش میگیرد.
#خیام از نقطهی صفر آغاز میکند: از منطقهی خنثایی که در آنجا همهی خاطرهها زدوده شدهاند، همهی عقایدِ پیشپنداشته، همهی «ما تقدّم»های فلسفی، کنار رفتهاند، نقطهی پوچی نگاهی سرشار از حیرتی مدام. اما نگاهی نسبتاً سرد و یخزده، بسکه بصیرتی که از آن سرشار است بُرنده و بیمهر است. این نگاه به نوعی بدبینی وجودی منتهی میشود که از سر یأس و نومیدی نیست، بلکه از بیاعتنایی فاخر کسی حکایت دارد که پشت سکه، یا روی دیگر امور را میبیند. یعنی نگاه کسی که، در جایی که دیگران صورتهای آرامشبخش و نشانههای آشنا میبینند، جز خلأ و پوچی نمییابد. با پردهدری خیام فقر محتوا آشکار میشود، فقری چنان متراکم، و به ویژه چنان پربار از عدم و سرشار از غیبت، که بیمعنایی، خود واضِع و موزّعِ همه معناها میشود.
جهان دو دروازه دارد: از دری به درون میآییم، و از در دیگر بهدر میشویم. انسان میان دو عدم گرفتار است. و این امر ناشی از نقصی است که در ذات چیزها، در بیهودگی ذاتی و ازلی جهان، مستقر است.
میان این دو عدم، حُلّه هستی از رنج بافته شده است، اما رنجی چنان اساسی که به نوعی پردهی بنیاد وجود را تشکیل میدهد، چراکه وجود جز بازتولید نیست:
🔅ناآمدگان اگر بدانند که ما
🔅از دهر چه میکشیم نایند هنوز
✍🏻: #داریوش_شایگان،
📚: #پنج_اقلیم_حضور. مقاله « #خیام: لحظههای برقآسای حضور».
#۲۸اردیبهشت روز #خیام
ریاضیدان، منجم، شاعر، فیلسوف والای ایرانی یاد و نامش جاودان💐
@sobhosher
#خیام میگوید این جهان نه آغازی دارد و نه پایانی. همه چیز گذراست.
مرگ در هر لحظه و آن در کمین است، در سرشارترین آنات زندگی بیرحمانه از کمینگاه خود برون میجهد و به ما میگوید:«من اینجایم».
همه چیز محکوم به فناست. این دسته که بر گردن کوزه است پیش از این دست نوازشگری بوده است بر گردن زیبارویی فتّان. آن کاخها که زمانی به گنبد آسمان فخر میفروختند، و بهرام در آنها جام میِ گلگون را را بلند میکرد، اکنون تلّی ویراناند.
دوزخ جز شرری از رنج بیهودهی ما نیست و بهشت همین لحظهی والای آسایش ماست:
🔅دوزخ شرری ز رنج بیهوده ماست
🔅فردوس دمی ز وقت آسوده ماست
جهانی که خیام ترسیم میکند در خارج از حیطهی مذهب و اسطوره قرار دارد. در این جهان نه از عوالم کشف و شهود، از آنگونه که نزد #حافظ سراغ داریم و نوعی جغرافیای هستی را به دست میدهد، خبریست و نه از بیخودی #مولانا که از طریق جریان سیلآسای صُوَر، جان را به سوی «هفت پردهی افلاک» بر میکشد اثری؛ نه از حکمت عملی #سعدی در آن نشانیست و نه از خاطرهی اساطیری #فردوسی نمونهای. این جهان، جهانیست بیرون از صورتها و الگوهای ازلی، بیرون از حیطهی ادیان و مختصاتش، از عروج و رستاخیز و معاد. جهانیست برهوت که معنایش را از عریانیاش میگیرد.
#خیام از نقطهی صفر آغاز میکند: از منطقهی خنثایی که در آنجا همهی خاطرهها زدوده شدهاند، همهی عقایدِ پیشپنداشته، همهی «ما تقدّم»های فلسفی، کنار رفتهاند، نقطهی پوچی نگاهی سرشار از حیرتی مدام. اما نگاهی نسبتاً سرد و یخزده، بسکه بصیرتی که از آن سرشار است بُرنده و بیمهر است. این نگاه به نوعی بدبینی وجودی منتهی میشود که از سر یأس و نومیدی نیست، بلکه از بیاعتنایی فاخر کسی حکایت دارد که پشت سکه، یا روی دیگر امور را میبیند. یعنی نگاه کسی که، در جایی که دیگران صورتهای آرامشبخش و نشانههای آشنا میبینند، جز خلأ و پوچی نمییابد. با پردهدری خیام فقر محتوا آشکار میشود، فقری چنان متراکم، و به ویژه چنان پربار از عدم و سرشار از غیبت، که بیمعنایی، خود واضِع و موزّعِ همه معناها میشود.
جهان دو دروازه دارد: از دری به درون میآییم، و از در دیگر بهدر میشویم. انسان میان دو عدم گرفتار است. و این امر ناشی از نقصی است که در ذات چیزها، در بیهودگی ذاتی و ازلی جهان، مستقر است.
میان این دو عدم، حُلّه هستی از رنج بافته شده است، اما رنجی چنان اساسی که به نوعی پردهی بنیاد وجود را تشکیل میدهد، چراکه وجود جز بازتولید نیست:
🔅ناآمدگان اگر بدانند که ما
🔅از دهر چه میکشیم نایند هنوز
✍🏻: #داریوش_شایگان،
📚: #پنج_اقلیم_حضور. مقاله « #خیام: لحظههای برقآسای حضور».
#۲۸اردیبهشت روز #خیام
ریاضیدان، منجم، شاعر، فیلسوف والای ایرانی یاد و نامش جاودان💐
@sobhosher