صبح و شعر
624 subscribers
2.11K photos
263 videos
324 files
3.14K links
ادبیات هست چون جهان برای جان‌های عاصی کافی نیست.🥰😍 🎼🎧📖📚
ارتباط با ادمین @anahitagirl
Download Telegram
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

*خداوند بهترین ياور ماست*

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 
#شعرامروز
━•··‏​‏​​‏•✦❁💠❁✦•‏​‏··•​​‏━

پرنده، دو

بغل گرفته‌ای اندامم را
و انسانِ من الف کوچکی
که دیگران بر سرش کلاه می‌گذاشتند
دیگران، اشکالِ زن و مرد بودند
در دست‌
زخم‌های‌شان، پنهان
در زخم،‌ جزرهای‌شان

یکی‌شان در چشم‌هایم پلک می‌زد
و بر دهانم سنگ
نامش، رفیق بود
قِسمِ کوچکی از صخره‌ها

دیگری شاعر
از ارتکاب کلمه می‌آمد
و ید بیضایش، گریبان‌ام را پاره می‌کرد

از خاطره
ترک برداشتم
خیالِ آن جوانی در رحمِ خالی مادر
استمرارِ عریانی بود
تکثیرِ ساقه‌هایِ فرو رفتن

ملال را صدا کردم
ویرانه‌هایِ مجرد را
و در دعوت
تاخیر، کیهانِ سقف را چرخ می‌زد

سایه‌خوران از ظهر گذشته‌ام
از حماسه بر زانو
و با تردستیِ مرده‌هایی که می‌روند_برگ‌ریز_شده‌ام

چون پرنده
از خانه به خانه‌ای دورتر

✍🏻: #الهام_گردی


━•··‏​‏​​‏•✦❁💠❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

*خداوند بهترین ياور ماست*

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 
#شعرامروز
━•··‏​‏​​‏•✦❁💠❁✦•‏​‏··•​​‏━

وقت‌است نعره‌ای به لب، آخر زمان کشد
نیلی در این صحیفه، بر این دودمان کِشَد

سیلی که ریخت خانه‌ی مردم ز‌هم، چنین
اکنون سوی فرازگهی، سر چنان کشد.

برکنده دارد این
بنیان سست را

بردارد از زمین
هر نادرست را!

وقت است زآب دیده که دریا کند جهان
هولی در این میانه، مهیا کند جهان

بس دست‌های خسته در آغوش هم‌شوند
شور و نشاط دیگر بر پا کند جهان …

✍🏻: #نیما_یوشیج

━•··‏​‏​​‏•✦❁💠❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

*خداوند بهترین ياور ماست*

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 
#شعرامروز
━•··‏​‏​​‏•✦❁💠❁✦•‏​‏··•​​‏━

بهارخوانی قمری‌ها
بهانه‌ی خوبی‌ست
بیا با هم حرف بزنیم
بیا بزنیم به خیابانی
که پیاده روهاش
پر از پروانه‌های عاشق است.

می‌خواهم آشیانه‌ی او را
لابه لای این همه لانه‌ی فرو ریخته
پیدا کنم
بگو چه کنم !؟

می‌ترسم شعر سپیدم
سیاهِ کینه‌ی آدمی به کبوتر شود
تا دیر نشده
برای نجات پروانه کاری بکنیم

اﺻﻼ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﻧﻴﺴﺘﻢ
اﺗﻮﻣﺒﻴﻞ‌های دوﻟﺘﯽ،
ﺷﻴﺸﻪ‌ی ﺑﺎﻧﮏ‌ها
ﭘﻴﺸﺎﻧﯽ ِ ﭘﺎﺳﺒﺎن‌ها
ﻗﻨﺪاق ِ ﺗﻔﻨﮓ‌ها
ﭘﻞ‌هاﯼ ِ ﭘﺸﺖ ِ ﺳﺮ
و
دل‌هاﯼ ِ ﻋﺰﻳﺰان‌ﻣﺎن را ﺷﮑﺴﺘﻪ‌اﻳﻢ
ﺗﺎ به اﻳﻦ ﺟﺎ رﺳﻴﺪﻩ‌اﻳﻢ
از ﻣﺴﻴﺮ ِ ﺁزادﯼ
ﻣﻴﺪان ِ ﻋﺪاﻟﺖ ﺑﻮد ﻗﺮار ِ ﻣﺎ ؛
شما
در اﻳﺴﺘﮕﺎﻩ ِ ﻏﻨﺎﻳﻢ ﭘﻴﺎدﻩ ﺷﺪﻳﺪ ...

ﻣﻦ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻋﺸﻖ ﻋﻤﻮﻣﯽ‌ ﻣﺸﮑﻮﮐﻢ
ﻟﻄﻔﺎ ًپرﭼﻤﯽ را ﮐﻪ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ دادم
ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺮﮔﺮداﻧﻴﺪ.

✍🏻: #علیشاه_مولوی

━•··‏​‏​​‏•✦❁💠❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

#شعرامروز

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 


کی می‌شود خاموش با آتش نشان‌ها
بیچاره من بیچاره ما آتش بجان‌ها

بالا نشین برج های واژگونیم
حاشا رسد تا سینه ی ما نردبان‌ها!

جزمرگ درپای درختان حاصلش چیست؟
پر در نیاورده فرار از آشیان‌ها

وقت سقوط سروها دیدم که میریخت
اشک تبر ها پا به پای باغبان‌ها...

این کوه ها باید غزل ها می‌سرودند
در وصف ما دلگرم ها،سخت استخوان‌ها!

یادقیامت را علاج غصه دیدیم
مانند سیلی خورده گان از پاسبان‌ها!!

از کودکی ناگه به پیری تکیه کردیم
این است نطق آخرین ما جوان‌ها

ما خون دل خوردیم و پژمردیم و مردیم
جز این چه خواهد شد جواب مهربان‌ها؟

✍🏻: #مجتبی_سپید

━•··‏​‏​​‏•✦❁💠❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

#شعرامروز

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 

آه امسال هم بهار نشد
گل کرامند و خار خوار نشد.
داشت در سر هوای دیدن باغ
رای او شاید استوار نشد
در رکاب جوانه پای فشرد.
در شگفتم چرا سوار نشد

***

بهمن از کوه با کشید اما
بستر خشم سیلوار نشد.
گل گریبان خویش چاک نزد.
دل آلاله داغدار نشد.
عشق رنگ آفرید و افسون کرد؛
رستن رستن آشکار نشد.

این همه رود رود رود چرا است؟
آب اگر باز سوگوار نشد.
باد را این خروش و شیون چیست؟
گر به بند گران دچار نشد.

***

همه رنگ» از سپید برف نزاد.
ذهن منشور باردار نشد.
خنده ی تلخ زخم گل را دید
خار و از خویش شرمسار نشد

***

غوطه ها در زلال اشک زدم؛
بازم آیینه بی غبار نشد.
ریشه در باتلاق خواهم کرد.
دستگیرم طناب دار نشد.
دل خورشید هم به حالت سوخت.
روزگار اینکه روزگار نشد

✍🏻: دکتر #قدمعلی_سرامی
فراخور گرامی زادروزشان💐 با آرزوی سلامتی برای استاد و پژوهشگر فرهیخته زبان و ادبیات فارسی

━•··‏​‏​​‏•✦❁💠❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

#شعرامروز

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 

ای درخت آشنا
شاخه‌های خویش را    
ناگهان کجا    
جا گذاشتی؟
یا به قول خواهرم فروغ:
دست‌های خویش را
در کدام باغچه
عاشقانه کاشتی؟
این قرارداد         
تا ابد میان ما           
برقرار باد:
چشم‌های من به جای دست‌های تو!
من به دست تو
آب می‌دهم
تو به چشم من        
آبرو بده!
من به چشم‌های بی قرار تو
قول می‌دهم:
ریشه‌های ما به آب
شاخه‌های ما به آفتاب می‌رسد
ما دوباره سبز می‌شویم

✍🏻: #قیصر_امین‌پور
درخت : اثر هنرمندانه #رحمان_کاکاوند


━•··‏​‏​​‏•✦❁💠❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

#شعرامروز

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 

باد سرد آرام بر صحرا گذشت
سبزه زاران رفته رفته سبز گشت

تک درخت نارون شد رنگ رنگ
زرد شد آن چتر شاداب و قشنگ

برگ برگ گل به رقص باد ریخت
رشته های بیدبن از هم گسیخت

چشمه کم کم خشک شد بی آب شد
باغ و بستان ناگهان در خواب شد

کرد دهقان دانه‌ها را در زیر خاک
کرد کوته شاخه‌ی بی جان تاک

فصل پاییز و زمستان می‌رود
بار دیگر چون بهاران می‌شود

از زمین خشک می‌روید گیاه
چشمه جوشد آب می‌افتد به راه

برگ نو آرد درخت نارون
سبز گردد شاخه ساران کهن

گل بخندد بر سر گل بوته ها
پر کند بوی خوش گل باغ را

باز می‌آید پرستو نغمه خوان
باز می‌سازد در این جا آشیان

✍🏻: #پروین_دولت_آبادی فراخور گرامی‌زادروزش💐 مانا یاد و نامش
☘️🙏🏻
بانو‌ پروین دولت‌آبادی ز شاعران برجسته‌ی کودکان ایران و از بنیان‌گذاران شورای کتاب کودک بود.

زمستان برود؛ روسیاهی به ضحاک‌مسلکان بماند🙏🏻 باردیگر ایران بانو مادرمان آبادی و شادی را برخود ببیند.

━•··‏​‏​​‏•✦❁💠❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

#شعرامروز

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 

شراب.....
من،تو
تو،من

شرابِ نابِ شیراز وکباب ازمن
بگو کی،با که می آیی،؟جواب ازتو!

رباعی خواندن ازخیامِ خوب،ازمن
بخوان تاصبح وبیداری،مخواب ازتو!

سه تار و،شور وماهور و،بیات ازمن
به رقصیدن،سراپا،پیچ وتاب ازتو!

بزن،آبادی ام، آبادی ات،با من
چو من باشی،دل وحال خراب ازتو!

سخن ازخاطرات وعاشقی،بامن
بگو که از چه میخوانی، کتاب ازتو!

تو میفهمی،نیازم را،خدا ازمن
مسلمانی،نیایش را،ثواب ازتو!

من وگم گشتن و،شیداشدن،ازمن
تو و،رفتن،مسیرِ آفتاب ازتو!!

«ازانتها،به ابتداهم،بخوانید!👆🏻»

✍🏻: #شهریارقاسمی
۲۶بهمن۱۴۰۲

❤️پیوند دل‌هایتان پایدار
دل‌دلدگی‌هایتان مانا☘️🙏🏻

━•··‏​‏​​‏•✦❁💠❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

#شعرامروز

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 

این ساکت صبور که چون شمع
سر کرده در کنار غم خویش

با این شب دراز و درنگش
جانش همه فغان و دریغ است

فریادهاست در دل تنگش
در خلوت غم آور مرجان

پی های‌های گریه شبی نیست
اما خروش وحشی دریا

گم می‌کند در این ظب طوفان
فریادهای خسته او را

بس در حصار این شب دلگیر
ماندم نگاه بسته به روزن

همچون گیاه رسته بن چاه
یک یک ستاره‌ها به سر من

چون اشک پر شدند و چکیدند
نایی نرست آخر از این چاه

تا ناله‌های من بتواند
روزی به گوش رهگذری گفت

وز خون تلخ من گل سرخی
در این کویر سوخته نشکفت

بس آرزو که در دل من مرد
چون عشق‌های دور جوانی

اما امید همره من ماند
تنها گریستیم نهانی

مرغ قفس اگر چه اسیر است
باز آرزوی پر زدنش هست

اینک ستم! که مرغ هوا را
ز یاد رفته است دریغا

رویای آشیانه در ابر
شب ها در انتظار سپیده

با آتشی که در دل من بود
چون شمع قطره قطره چکیدم

افسوس! بردریچه باد است
فانوس نیمه جان امیدم

بس دیر ماندی ای نفس صبح
کاین تشنه کام چشمه خورشید

در آرزوی لعل شدن مرد
و امروز زیر ریزش ایام

خود سنگواره‌ای‌ست ز امید…


✍🏻: ##هوشنگ_ابتهاج فراخور گرامی زادروزش💐 مانا نام و یادش☘️🙏🏻

━•··‏​‏​​‏•✦❁💠❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━
#شعرامروز
━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 

زمستان پوستین افزود بر تن کدخدایان را
ولیکن پوست خواهد کَند ما یک‌لاقبایان را

رهِ ماتم‌سرای ما ندانم از که می‌پرسد
زمستانی که نشناسد درِ دولت‌سرایان را

به دوش از برف بالاپوش خز ارباب می‌آید
که لرزاند تنِ عریانِ بی‌برگ‌و‌نوایان را

به کاخِ ظلم باران هم که آید سر فرود آرد
ولیکن خانه بر سر کوفتن داند گدایان را

طبیبِ بی‌مروّت کی به بالینِ فقیر آید
که کس در بند درمان نیست درد بی‌دوایان را

به تلخی جان سپردن در صفای اشک خود بهتر
که حاجت بردن ای آزاده‌مرد این بی‌صفایان را

به هر کس مشکلی بردیم و از کس مشکلی نگشود
کجا بستند یارب دست آن مشکل‌گشایان را

نقاب آشنا بستند کز بیگانگان رستیم
چو بازی ختم شد بیگانه دیدیم آشنایان را

به هر فرمان آتش عالمی در خاک و خون غلتید
خدا ویران گذارد کاخ این فرمانروایان را

به کام مُحتَکِر روزیِ مردم دیدم و گفتم
که روزی سفره خواهد شد شکم این اژدهایان را…

✍🏻: #شهریار
نوازنده تمبک: امیرآقائی
نوازنده تار: حمیدآقائی
خواننده: امیر حق‌دوست

━•··‏​‏​​‏•✦❁💠❁✦•‏​‏··•​​‏━
@hamidaghaei
@sobhosher