صبح و شعر
648 subscribers
2.14K photos
281 videos
331 files
3.23K links
ادبیات هست چون جهان برای جان‌های عاصی کافی نیست.🥰😍 🎼🎧📖📚
Download Telegram
#رمزهای_شاهنامه
#درفش_کاویان
🚩
در بررسي شاهنامه دريافتيم ابیاتی را که سخن از چرم آهنگری در آنها رفته، دیگران به آن افزوده اند و نادرستیهائي در آن داستان هست.
كه در ادامه به آن ميپردازيم.

🙁 از آن چرم کاهنگران پشت پای
بپوشند هنگام زخم دَرای

همان کاوه آن بر سر نیزه کرد
همانگه ز بازار برخاست گرد

خروشان همی رفت نیزه به دست
که: ای نامداران یزدانپرست ...

🔹دو بیت نخست، افزوده است. خرده ای که میتوان گرفت آن است که، پوشش چرمین آهنگران، پشت پا را نمیپوشاند، زیرا آّهنگر را توان جنبیدن و کار نخواهد بود.
افزون بر آن، در مصرع سوم، آوردن «همان» و «آن» و سپس «همانگه» در مصرع چهارم، از دیدگاه شعر، کاری نادرست و سخنی سُست است و از #استاد_سخن، فردوسی، دور است. نیز، دهخدا درباره دَرای میگوید:

📖 ”زنگ و جرس، و آن چیزی است که به گردن شتر و استر و اسب سرهنگ قافله بندند تا صدا کند و باقی حیوانات به صدای او روند...“.

دَرای را با آهنگری چه پیوستگی است؟! پس این دو بیت ساخته ذوق افزایندگان است. بعداً باز در افزوده ها از این چرم به عنوان ’پوست‘ یاد میشود، که نادرست است:

🙁 چو آن پوست، بر نیزه بر، دید کی
به نیکی یکی اختر افکند پی
(این بیت، خود افزوده است. از ذکر دلایل چشم میپوشیم.)

🔺اما، با این پریشانی که رونویسان و افزایندگان بر سر شاهنامه آورده اند، داستان درفش کاویان را میبایستی به گونه ژرفتر نگریستن، به ویژه که پس از این، در آهنگ جنگ منوچهر با سلم و تور که به کینخواهی ایرج درمیگیرد، از #درفش_کاویان نام میرود:

کنون چون ز ایرج بپرداختید
به کین منوچهر، برساختید؟

نبینید رویش، مگر با سپاه!
ز پولاد، بر سر نهاده کلاه،

ابا گرز و با «کاویانی درفش»
زمین کرده از سمِّ اسپان بنفش

و در این جنگ، «قارَن» که پسر کاوه است، منوچهر را همراهی میکند. پس داستان درفش کاویان را روشنگری دیگری میباید:

👩‍🎓 واژه های « #درفش» و « #درخش»، به یک معنا و از یک ریشه هستند. درفشیدن برابر است با درخشیدن، و درفشان برابر است با درخشان.

▫️در جنگ منوچهر با سلم و تور:

چو در دژ شوم، برفرازم درفش
«درفشان» کنم تیغهای بنفش ...

▫️هنگامی که منوچهر پس از جنگ و پیروزی بر سلم و تور، به نزد فریدون بازمیگردد:

برآمد ز در، نالة کرّنای
سراسر بجنبید لشکر ز جای ...

«درفش درفشان» چو آمد پدید
سپاه منوچهر صف برکشید

▫️در جنگ سهراب با گُردآفرید:

رها شد ز بند زره، موی اوی
«درفشان» چو خورشید شد روی اوی

▫️آنجا که سهراب، درباره لشکرگاه ایرانیان از هجیر پرسش میکند:

یکی شیرپیکر درفشی به زر
«درفشان» و اندر میانش گهر
(درفشی از زر، و درخشان، که تصویر شیر دارد.)

▫️در رفتن سیاوخش به شبستان کاووس:

سیاوش چو نزدیک ایوان رسید
یکی تخت زرّین «درفشنده» دید

بر آن تخت، سودابه ماهروی
بسان بهشتی پر از رنگ و بوی

این ابیات به روشنی معنای #درفشیدن ( #درخشیدن) و پیوند میان این واژه با درفش را بازمینُمایاند.

چنان که گفتیم، پیدائی #مس در پایان عصر سنگ رخ داد و تا آن زمان همه ابزارهای زیست و جنگ از سنگ بود، چنان که سرنیزه های سنگی و جز آنها از دوران باستان به دست آمده است و آوندهای (ظروف) سنگی تا چند دهه پیش هنوز در روستاهای ایران روائي داشت و در برخی خانه ها یافت میشود. پس میتوان اندیشید که درخشش مس (که نخست به صورت خالص در طبیعت یافت شده است) چه اندازه در چشم مردمان زیبا و چشمگیر میآمده است.

از مجموع این قرائن میتوان دانست که ایرانیان، پس از ساقط کردن #ضحاکیان (بابلیان)، به یاد این پیروزی آنچه را امروز «درفش» مینامیم در برگه ای از مس ساختند و همچون یک نشانه درخشان، آن را به آسمان برافراشتند.

🌅 و این است راز درفش کاویان:

درفش مسین که از پیروزی مس (فلز) بر سنگ و آغاز عصری تازه برای ایرانیان سخن میگوید.

پژوهش هاي دكتر #فريدون_جنيدي
شاهنامه شناسي
@sobhosher
#اندیشیدن با #درخشیدن_تابش_خرد وبا بینش همراه می‌شوند، و او را به جهان ناشناخته‌ها می‌برند وگام به گام هر آنچه را که می‌خواهد بداند، درمی یابد. هنوز دیو تاریکی وبی دانشی شکست نخورده‌است. کشمکش ونبرد برای به دست آوردن دانایی وآگاهی نمی‌تواند او را به زانو درآورد. او درخودش، اراده واندیشه وبینش اهورا داده را می‌بالاند ومی‌پروراند تا بدانجایی که سرچشمه وبن هنجار وداد چیره بر گیتی را پیدا می‌کند و«اشا» می‌نامدش. او در می‌یابد که بر هستی با این بزرگی وبهنجاری دادی چیره‌است واین داد آنچنان نیرومند وهوشمند است که همه هستی را در دست توانمند خود دارد وهیچ اراده‌ای نمی‌تواند از این توانایی سرپیچی کند، و تا جهان هست، اشا هم هست. تا اینجا، کشمکش با نادانی به پیروزی انجامیده وپیام آور توانسته به گشایش رمز یکی از رازهای بزرگ جهان هستی دست پیدا کند. به این پیدایش بسنده نمی‌کند. بازهم جستجو می‌کند، تا اینکه این اشتهای سیری ناپذیر دانستن، این بار آتشی را در دلش می‌افروزد: «شادی یافتن»، با «دوست داشتن ومهرورزیدن به یافته‌ها» به هم می‌آمیزند وهمراه هم می‌شوند وفروزه‌های این تازگی وسرزندگی برای اشوزرتشت به مانند راهی نو خود می‌نمایاند. این آتش درونی اندیشیدن را راهنماست وپرتوی تابناک این شادی به سان خورشیدی که تازه از پس ابرهای تیره وتار سر بر آورده، جایگاه اندیشه را گرمی می‌بخشد. واز این زمان است که دلدادگی وفرزانگی پیام آور آغاز می‌شود. به هر چه دست می‌یابد مهرش در دل جای می‌گیرد وبه همه هستی با خرد وبینش ومهر ودوستی نگاه می‌کند. به هرجا چشم می‌اندازد رخ یار میبیند ودلداده می‌شود به هر آنچه که می‌بیند. درخود می‌کاود که این چه دگرگونی‌ست؛
«در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم واو درفغان ودر غوغاست».
یک تازگی در درونش روییده، هم‌دلی وهم‌اندیشی را در نهاد خویش می‌یابد که به تازگی بااو همخانه شده، هر چند که تا کنون با هم بوده‌اند، ودرکنار هم، ولی تا به این اندازه به هم نزدیک نشده بودند. او را «بهمن» می‌نامد واز این پس با نور او به کندوکاو راه می‌رود. تا دور دست‌ها را می‌تواند ببیند. درخلوت، آنجایی که هیچ سخنی به گوش نمی‌رسد، آغاز گفتار اوست. بهمن او را به جایی می‌برد سرشار از نور وسرور، به راز ونیاز با اهورامزدا. برای نخستین بار است که شادی با شکوه وبسیار بزرگی را درخود می‌بیند واین شادی وآتش درونی آنچنان گرمی بهاو می‌بخشد که به سخن می‌آید، وهمه ناگفتنی‌های زمان خود را می‌گوید وبه خرسندی وشادی بی پایان وسرانجام به جاودانگی دست می‌یابد. بهمن را دوست می‌داریم، وبر می‌گزینیم وباور داریم که: سپیدی ازآن بهمن امشاسپند است. گل یاس سپید، نماد اوست. به همه جانداران مهر می‌ورزد. وآرزو کنیم که شادی جشن بهمنگان دل هایمان را به هم پیوند زند.

🍃🌸 جشن باستانی بهمنگان(بهمنجه) را به همه هم میهنان شادباش می‌گویم وامیدوارم که دراین جشن زیبا به همراهی اندیشه نیک، این خرد سپندینه اندکی از اندوه این روزهایمان کاسته شود.
(میترا آذرمهر)


✔️ برگرفته درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان
گزینش ونگرش: موبدكورش نیکنام

(پایان)

@sobhosher