صبح و شعر
639 subscribers
2.11K photos
266 videos
324 files
3.15K links
ادبیات هست چون جهان برای جان‌های عاصی کافی نیست.🥰😍 🎼🎧📖📚
ارتباط با ادمین @anahitagirl
Download Telegram
#رمزهای_شاهنامه
#کاوه_آهنگر ⚔️

پیرو آنچه درباره #ضحاک گفتیم، نوبت به شخصیت نامدار افسانه های ایران میرسد: #كاوه_آهنگر
🔹چون کاوه بر ضحاک دلیری (دلیر = گستاخ) میکند و محضر را میدرد، درباریان از سکوت ضحاک ابراز شگفتی میکنند:

چرا؟ پیش تو کاوه خامگوی
بسان همالان کند سرخ روی
(چنان فریاد زد که از خشم رویش سرخ گردید)

ضحاک چنین پاسخ میدهد:

شه نامور، پاسخ آورد زود
که: ”از من شگفتی بباید شنود

که چون کاوه آمد ز درگه پدید،
دو گوش من آوای او را شنید،

میان من و او، درایوان درست
یکی آهنین کوه گویی برُست

🔺بار دیگر خواهیم دید که در شاهنامه هیچ واژه ای بیهوده نیامده است. پس رُستن #کوه میان کاوه و ضحاک، و آنچنان دلیر شدن کاوه بر ضحاک را نیز میباید معنائي باشد.

#کوهستانی که امروز با نام یونانی «زاگرس» مینامیم، در اوستا «اوپایری سَ اِ نَ» ūpāirisaena خوانده شده است و معنای آن میشود «کوهی که فلز بر فراز آن است». این نام در پهلوی «اَپورسِن» خوانده میشود و بر بنیاد دگرگونی زبان، در فارسی باید «اَبَرسِن» نامیده شود.
🔸باری، #نخستین کانهای #مس جهان در این کوهستان پیدا شده است. برترین کشف در این رابطه، کارگاه بس بزرگ با ۵۴ کوره ذوب مس در #اریسمان_کاشان است که در پایان دهه ۱۳۷۰ پیدا شد و سابقه آن به ۶۰۰۰ سال پیش میرسد. این همزمان با پایان هزار سال فرمانروائي ضحاک بر ایران (یا بخش بزرگی از ایران) است.

👩‍🎓 نام #مس در زبان خوزی، «چوپَر» بوده است. (چون سومریان، در نوشته هایشان #خوزستان را « #ایلام» نامیده اند، اروپائيان نیز آن را ایلام نامیدند تا نامی از ایران در میان نباشد، و مردمان خوزی را ایلامی گفتند، و ایرانیان پیرو آنان، عیلام نوشتند! اما این نام تازی نیست و آیین زبان فارسی نیست که نامی غیرعربی را در آن با عین بنویسند.)
با دگرگونی چ به س، این واژه در زبان سومری، «سیپَر» خوانده شده است. این نام در لاتین «کوپروم» cuprum و «سیپروم» syprum و در انگلیسی «کاپر» copper بر زبان میرود، و در دیگر زبانهای اروپائي با نامهائي مشابه این، که نشان میدهد همه از یک نام یگانه گرفته شده اند.

🌅 آن نام، در کشوری که نخستین بار آن را شناخته، «کاوه» است.

با دگرگونی خ به ش، همچون شان و کان، و شَن و کَن، در زبان خُتنی «شاوه» خوانده میشود.

▪️کشف فلز مس، در پایان عصر سنگ، بازرگانی ایرانیان را رونق بخشید و ایرانیان به سلاحهای سختتر و محکمتر دست پیدا کردند، که برجسته ترین آنها «نیزه» فلزی بود، و این کشف، همراه با همه پیشامدهای دیگر، به پیروزی ایران بر #ضحاک (بابل) انجامید. البته پیش از این نیز گفته ایم که مس خالص در طبیعت یافت میشد و آثار هنری مسین دوران باستان، از این گونه مس درخشان و نرم ساخته شده اند، و چندین سده بعد بود که بشر موفق به استخراج و ذوب مس گردید.

چو کاوه برون شد ز درگاه شاه
بر او انجمن گشت بازارگاه

همی برخروشید و فریاد خواند
جهان را سراسر سوی داد خواند

خروشان همی رفت «نیزه» به دست
که: ”ای نامداران یزدان پرست!

🔻بیت آخر به روشنی از نیزه سخن میگوید.



پژوهش هاي دكتر #فريدون_جنيدي
شاهنامه شناسي
@sobhosher
#رمزهای_شاهنامه
#درفش_کاویان
🚩
در بررسي شاهنامه دريافتيم ابیاتی را که سخن از چرم آهنگری در آنها رفته، دیگران به آن افزوده اند و نادرستیهائي در آن داستان هست.
كه در ادامه به آن ميپردازيم.

🙁 از آن چرم کاهنگران پشت پای
بپوشند هنگام زخم دَرای

همان کاوه آن بر سر نیزه کرد
همانگه ز بازار برخاست گرد

خروشان همی رفت نیزه به دست
که: ای نامداران یزدانپرست ...

🔹دو بیت نخست، افزوده است. خرده ای که میتوان گرفت آن است که، پوشش چرمین آهنگران، پشت پا را نمیپوشاند، زیرا آّهنگر را توان جنبیدن و کار نخواهد بود.
افزون بر آن، در مصرع سوم، آوردن «همان» و «آن» و سپس «همانگه» در مصرع چهارم، از دیدگاه شعر، کاری نادرست و سخنی سُست است و از #استاد_سخن، فردوسی، دور است. نیز، دهخدا درباره دَرای میگوید:

📖 ”زنگ و جرس، و آن چیزی است که به گردن شتر و استر و اسب سرهنگ قافله بندند تا صدا کند و باقی حیوانات به صدای او روند...“.

دَرای را با آهنگری چه پیوستگی است؟! پس این دو بیت ساخته ذوق افزایندگان است. بعداً باز در افزوده ها از این چرم به عنوان ’پوست‘ یاد میشود، که نادرست است:

🙁 چو آن پوست، بر نیزه بر، دید کی
به نیکی یکی اختر افکند پی
(این بیت، خود افزوده است. از ذکر دلایل چشم میپوشیم.)

🔺اما، با این پریشانی که رونویسان و افزایندگان بر سر شاهنامه آورده اند، داستان درفش کاویان را میبایستی به گونه ژرفتر نگریستن، به ویژه که پس از این، در آهنگ جنگ منوچهر با سلم و تور که به کینخواهی ایرج درمیگیرد، از #درفش_کاویان نام میرود:

کنون چون ز ایرج بپرداختید
به کین منوچهر، برساختید؟

نبینید رویش، مگر با سپاه!
ز پولاد، بر سر نهاده کلاه،

ابا گرز و با «کاویانی درفش»
زمین کرده از سمِّ اسپان بنفش

و در این جنگ، «قارَن» که پسر کاوه است، منوچهر را همراهی میکند. پس داستان درفش کاویان را روشنگری دیگری میباید:

👩‍🎓 واژه های « #درفش» و « #درخش»، به یک معنا و از یک ریشه هستند. درفشیدن برابر است با درخشیدن، و درفشان برابر است با درخشان.

▫️در جنگ منوچهر با سلم و تور:

چو در دژ شوم، برفرازم درفش
«درفشان» کنم تیغهای بنفش ...

▫️هنگامی که منوچهر پس از جنگ و پیروزی بر سلم و تور، به نزد فریدون بازمیگردد:

برآمد ز در، نالة کرّنای
سراسر بجنبید لشکر ز جای ...

«درفش درفشان» چو آمد پدید
سپاه منوچهر صف برکشید

▫️در جنگ سهراب با گُردآفرید:

رها شد ز بند زره، موی اوی
«درفشان» چو خورشید شد روی اوی

▫️آنجا که سهراب، درباره لشکرگاه ایرانیان از هجیر پرسش میکند:

یکی شیرپیکر درفشی به زر
«درفشان» و اندر میانش گهر
(درفشی از زر، و درخشان، که تصویر شیر دارد.)

▫️در رفتن سیاوخش به شبستان کاووس:

سیاوش چو نزدیک ایوان رسید
یکی تخت زرّین «درفشنده» دید

بر آن تخت، سودابه ماهروی
بسان بهشتی پر از رنگ و بوی

این ابیات به روشنی معنای #درفشیدن ( #درخشیدن) و پیوند میان این واژه با درفش را بازمینُمایاند.

چنان که گفتیم، پیدائی #مس در پایان عصر سنگ رخ داد و تا آن زمان همه ابزارهای زیست و جنگ از سنگ بود، چنان که سرنیزه های سنگی و جز آنها از دوران باستان به دست آمده است و آوندهای (ظروف) سنگی تا چند دهه پیش هنوز در روستاهای ایران روائي داشت و در برخی خانه ها یافت میشود. پس میتوان اندیشید که درخشش مس (که نخست به صورت خالص در طبیعت یافت شده است) چه اندازه در چشم مردمان زیبا و چشمگیر میآمده است.

از مجموع این قرائن میتوان دانست که ایرانیان، پس از ساقط کردن #ضحاکیان (بابلیان)، به یاد این پیروزی آنچه را امروز «درفش» مینامیم در برگه ای از مس ساختند و همچون یک نشانه درخشان، آن را به آسمان برافراشتند.

🌅 و این است راز درفش کاویان:

درفش مسین که از پیروزی مس (فلز) بر سنگ و آغاز عصری تازه برای ایرانیان سخن میگوید.

پژوهش هاي دكتر #فريدون_جنيدي
شاهنامه شناسي
@sobhosher
صبح و شعر
. #سوزنی_به_خویشتن از #جمشید تا #ضحاک(نگاهی دیگرگون به #شاهنامه) فراز ٨–باور کارسازی نیروهای فرازمینی(١) ✳️ یاد آوری: الگوواره(پارادایم) نگارنده در دریافت داستانهای شاهنامه بر این بنیادها استوار است : ١- ریشه داستانها در رویدادهای راستین تاریخی است! ٢…
.
#سوزنی_به_خویشتن

از #جمشید تا #ضحاک(نگاهی دیگرگون به #شاهنامه)
فراز ٨–
باور کارسازی نیروهای فرازمینی(٢)

🔹ضحاک در خواب سرنگونی خویش را می بیند و:

یکی بانگ برزد، به خواب اندرون،
که لرزان شد آن خانه یِ بیسُتون!

رویای او، « بودنی کار = فرمان گریز ناپذیر چرخ» است که موبدان می دانند ولی یارای گفتنشان نیست! تا یکی دل به دریا می زند و سرنوشت بی گریز ضحاک را با او می گوید:

کسی را بود زین سپس تخت تو،
به خاک اندرآرد سر ِ بخت تو؛
زند بر سرت گرزه یِ گاوروی
ببنددت وُ آرَد از ایوان به کوی
🔺🔻🔺
پس از فراز و نشیبها، همان «بودنی» رُخ می دهد و ضحاک به همان شیوه که موبد گفت، در بند می شود!

🔸داستانها، آنگونه به ما رسیده که در نگاه نخست، نیروی مردم به هیچ انگاشته می شود!!
باز آن که همانگونه که در زنجیره نوشتار «راز رهایی نیاکان از ساستار ضحاک» پس از برداشتن پوسته ها دیدیم، این مردم بودند که با پرهیز از شتاب، به توان افزایی و سازماندهی پرداختند و با دستیابی به برتری فناوری، برای نخستین بار در جهان به #مس دست یافتند و جنگ افزارهای فلزی، ایشان را در چیرگی بر ضحاک یاری داد!

🔹« #رویاباوری» و برتر دانستن نیروهای فرازمینی، بر هزاران سال تاریخ ما سایه افکنده و همیشه مردم را از به دست گرفتن سرنوشت خویش بازداشته!

🔸در شاهنامه، افزون بر ضحاک، نمونه خواب و رویای #سام و #افراسیاب و #پیران ویسه و #سیاوخش و #گودرز و #كیخسرو و #کتایون و #انوشیروان و ... سرنوشت سازند!
🔹در بن مایه های مذهبی نیز از خوابهای بسیار گفته شده که رویای فرعون و عزیز مصر پرآوازه ترند! در تاریخ ما، خواب پدر آل بویه و امیران غزنین و شاه اسماعیل و... هتا چنگیزخان نیز گویای باور به یاری نیروهای ناپدیدار (دست غیب!) در سرنوشت مردم است!

🔸« #رویا» و «#جادو» دو انگاره بنیادین و مهادین مردمانی است که برای پرسشهای دشوار، در پی پاسخهای آسانند! و از رنجِ اندیشیدن (دشوارترین کار جهان!) گریزانند!
🔺نماد این سرنوشت گرایی و گریز از اندیشه و خرد را امروز نیز در گرایش مردم به گزیریدن(تصمیم گیری) های سرنوشت ساز از راه مروا (فال) می بینیم!

🔹شکافتن پوسته ها و پیرایه های بسته شده به تاریخ و بررسی درست بینانه یِ نخستین خیزش تاریخی و نخستین سرنگونی تاریخی ساستار (ضحاک)، گویای آن است که در پی بی انجامی کنشهای پراگنده (ارمایل و گرمایل!) ؛ «بریدن از آسمان» و «بهره از داناییها و تواناییهای خویش» و «سازماندهی» بود که آریاییان را به پیروزی رساند.
(ن.ک: زنجیره «راز رهایی نیاکان از ساستار ضحاک»)

سخن دنباله دارد. ایدون باد.
یاری نامه:
جامعه شناسی خودکامگی – دکتر رضاقلی

@ShahnamehToosi
@sobhosher