چرا #فردوسی_مهم است؟
#بخش_نخست
دکتر #بهمن_نامورمطلق: ما برای دیدن خودمان به #شاهنامه نیاز داریم، همانطور که به آیینه نیاز داریم. ما برای دیدن هویت فرهنگیمان به آیینه شاهنامه نیاز داریم. به بیان دیگر، ما با کلمات فردوسی دوباره روییدن گرفتیم، رشد کردیم و زاییده شدیم. ما برای اینکه #هویت_ملی و اجتماعیمان را بشناسیم، باید مدام به دیوان حافظ، گلستان سعدی و بویژه شاهنامه فردوسی مراجعه کنیم.
📜ما باید فردوسی را آنطور که #خودش خواسته است، بازخوانی کنیم. فردوسی در عین حال که تاریخ ما را نوشته، اسطورهها و افسانههای ما را نیز یادآوری میکند. تاریخ و روایتهای یک قوم، مهمترین عنصر هویتی آن قوم است و #حافظهی_جمعی یک قوم بهترین شکل هویت و علت همبستگی آن است. فردوسی ملتی را که هویتش در خطر بود و برای همیشه داشت آن را از دست میداد، هوشمندانه نجات داد و با یادآوری روایتهایش، آن را بهروز کرد.
📜فردوسی میگوید، من را تاریخی، #صرفا اسطورهای یا ادبی #نخوانید. یک کتاب ترکیبی به شما ارائه میدهم، پس آن را ترکیبی بخوانید. خواندن شاهنامه سخت است، چون ما در جهان فعلی عادت کردهایم همهچیز را جزیی، موردی و تخصصی مطالعه کنیم. با روش و منش خوانشهای جدید ونقدهای نو نمیتوان آنطور که باید فردوسی را شناخت. کسی که میخواهد فردوسی را بشناسد، باید خودش حکیم باشد تا بتواند حکیم ابوالقاسم فردوسی را بشناسد. اگر بخواهد با یک جنبه صرفا تاریخی، ادبی، اسطورهای یا جامعهشناسانه این موضوع را بررسی کند، در بخشهایی به خطا میرود و بخشهایی را به هم تعمیم میدهد.
📜فردوسی میگوید «تو این را دروغ و فسانه مدان» یعنی اینکه فکر نکن صرفا دروغ و افسانه است، بلکه باید آن را با خود بررسی کنیم و به رمزهایش پی ببریم. فردوسی میگوید برخی روایتهای من تاریخی و برخی اسطورهای است که با رمز همراه است. اسطورهای که به معنای دروغ نیست، بلکه به روایت نمادین مورد توجه واقع شده است. فردوسی سهل و ممتنع است، هم میتوان عبارتهای استفادهشده در کتابش را به راحتی درک کرد و هم اینکه بسیار دشوار است، چون در دل همهی آنها رمزی خوابیده است، ظاهری ساده و باطنی عمیق دارند.
📜فردوسی اذعان کرده، عبارتهایی که میگوید پیش از این هم گفته شده است «سخن هرچه گویم همه گفتهاند / بر باغ دانش همه رفتهاند». او خودش به وجود روابط بینامتنی روایتهایش آگهی دارد و آشناست. فردوسی واقعا هر آنچه را که قبلا گفته شده بود، جمع کرد و با ترکیبی تازه ارائه داد که این #موضوع_مهمی است.
@sobhosher
#بخش_نخست
دکتر #بهمن_نامورمطلق: ما برای دیدن خودمان به #شاهنامه نیاز داریم، همانطور که به آیینه نیاز داریم. ما برای دیدن هویت فرهنگیمان به آیینه شاهنامه نیاز داریم. به بیان دیگر، ما با کلمات فردوسی دوباره روییدن گرفتیم، رشد کردیم و زاییده شدیم. ما برای اینکه #هویت_ملی و اجتماعیمان را بشناسیم، باید مدام به دیوان حافظ، گلستان سعدی و بویژه شاهنامه فردوسی مراجعه کنیم.
📜ما باید فردوسی را آنطور که #خودش خواسته است، بازخوانی کنیم. فردوسی در عین حال که تاریخ ما را نوشته، اسطورهها و افسانههای ما را نیز یادآوری میکند. تاریخ و روایتهای یک قوم، مهمترین عنصر هویتی آن قوم است و #حافظهی_جمعی یک قوم بهترین شکل هویت و علت همبستگی آن است. فردوسی ملتی را که هویتش در خطر بود و برای همیشه داشت آن را از دست میداد، هوشمندانه نجات داد و با یادآوری روایتهایش، آن را بهروز کرد.
📜فردوسی میگوید، من را تاریخی، #صرفا اسطورهای یا ادبی #نخوانید. یک کتاب ترکیبی به شما ارائه میدهم، پس آن را ترکیبی بخوانید. خواندن شاهنامه سخت است، چون ما در جهان فعلی عادت کردهایم همهچیز را جزیی، موردی و تخصصی مطالعه کنیم. با روش و منش خوانشهای جدید ونقدهای نو نمیتوان آنطور که باید فردوسی را شناخت. کسی که میخواهد فردوسی را بشناسد، باید خودش حکیم باشد تا بتواند حکیم ابوالقاسم فردوسی را بشناسد. اگر بخواهد با یک جنبه صرفا تاریخی، ادبی، اسطورهای یا جامعهشناسانه این موضوع را بررسی کند، در بخشهایی به خطا میرود و بخشهایی را به هم تعمیم میدهد.
📜فردوسی میگوید «تو این را دروغ و فسانه مدان» یعنی اینکه فکر نکن صرفا دروغ و افسانه است، بلکه باید آن را با خود بررسی کنیم و به رمزهایش پی ببریم. فردوسی میگوید برخی روایتهای من تاریخی و برخی اسطورهای است که با رمز همراه است. اسطورهای که به معنای دروغ نیست، بلکه به روایت نمادین مورد توجه واقع شده است. فردوسی سهل و ممتنع است، هم میتوان عبارتهای استفادهشده در کتابش را به راحتی درک کرد و هم اینکه بسیار دشوار است، چون در دل همهی آنها رمزی خوابیده است، ظاهری ساده و باطنی عمیق دارند.
📜فردوسی اذعان کرده، عبارتهایی که میگوید پیش از این هم گفته شده است «سخن هرچه گویم همه گفتهاند / بر باغ دانش همه رفتهاند». او خودش به وجود روابط بینامتنی روایتهایش آگهی دارد و آشناست. فردوسی واقعا هر آنچه را که قبلا گفته شده بود، جمع کرد و با ترکیبی تازه ارائه داد که این #موضوع_مهمی است.
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
🌛⭐️شب در #شاهنامه
🔹فردوسی در شاهنامه اش از شب های باشکوهی سخن گفته است؛
🔻در میان این همه شب های عاشقانه و حماسی، #شبی را فردوسی در شاهنامه به #خودش نیز اختصاص داده است؛
🔺این شب نسبت به هر شب دیگر شاهنامه، ویژه است؛ نه تنها در شاهنامه که در ادبیات کلاسیک پارسی ویژه است؛ زیرا از شب، چنان تابلویی ارایه کرده است که بی جوره است؛ وَ حتا نسبت به توصیف شب ناصر خسرو و منوچهری، امتیاز دارد؛ این امتیاز هم از نگاه ادبی وهنری است و هم از نگاه حضور خود شاعر در این شب، وَ اعتراف عاشقانه اش از هماغوشی.
🔸این متن، شاهکار ادبی و هنری در ادبیات پارسی است به دلیل وحدت زبان، هنر، شب، عشق، روایت انسانی و زندگی/ مردگی؛ این وحدت، کلیت اندام وارِ اساطیری را از زبان، هنر، شب، عشق، روایت انسانی و زندگی/ مردگی، همچون یک تابلو ارایه می کند اما یک تابلو زنده:
***
نمودم ز هرسو به چشم اهریمن
چو مار سیه باز کرده دهن
تابلویی که شاعر را وارد فضا/ زمان-مکان اش می سازد؛
🔹اما مهم تر از همه رویدادهایی که میان شب و چیزها و جهان رخ می دهد؛ رویدادی ست که میان شب و شاعر رخ می دهد؛ شب، جهان و چیزها را در آغوش می کَشد؛ اما هنگامی که به شاعر می رسد؛ شاعر را به آغوش نمی کَشد، بلکه در درون شاعر می لغزد؛ وَ با وجود شاعر، یکی می شود، وَ با یگانگی شدگی با وجود شاعر، در جهان بودگی خویش را در احساس شاعر به نمایش می گذارد؛ احساسی که برای شاعر به درازا می کَشد:
***
«نبُد هیچ پیدا نشیب از فراز:
دلم تنگ شد زان درنگ دراز»؛
اما این ناپیدایی نشیب و فراز، شاعر را دچار هراس می کند..
ادامه دارد
@sobhosher
🔹فردوسی در شاهنامه اش از شب های باشکوهی سخن گفته است؛
🔻در میان این همه شب های عاشقانه و حماسی، #شبی را فردوسی در شاهنامه به #خودش نیز اختصاص داده است؛
🔺این شب نسبت به هر شب دیگر شاهنامه، ویژه است؛ نه تنها در شاهنامه که در ادبیات کلاسیک پارسی ویژه است؛ زیرا از شب، چنان تابلویی ارایه کرده است که بی جوره است؛ وَ حتا نسبت به توصیف شب ناصر خسرو و منوچهری، امتیاز دارد؛ این امتیاز هم از نگاه ادبی وهنری است و هم از نگاه حضور خود شاعر در این شب، وَ اعتراف عاشقانه اش از هماغوشی.
🔸این متن، شاهکار ادبی و هنری در ادبیات پارسی است به دلیل وحدت زبان، هنر، شب، عشق، روایت انسانی و زندگی/ مردگی؛ این وحدت، کلیت اندام وارِ اساطیری را از زبان، هنر، شب، عشق، روایت انسانی و زندگی/ مردگی، همچون یک تابلو ارایه می کند اما یک تابلو زنده:
***
نمودم ز هرسو به چشم اهریمن
چو مار سیه باز کرده دهن
تابلویی که شاعر را وارد فضا/ زمان-مکان اش می سازد؛
🔹اما مهم تر از همه رویدادهایی که میان شب و چیزها و جهان رخ می دهد؛ رویدادی ست که میان شب و شاعر رخ می دهد؛ شب، جهان و چیزها را در آغوش می کَشد؛ اما هنگامی که به شاعر می رسد؛ شاعر را به آغوش نمی کَشد، بلکه در درون شاعر می لغزد؛ وَ با وجود شاعر، یکی می شود، وَ با یگانگی شدگی با وجود شاعر، در جهان بودگی خویش را در احساس شاعر به نمایش می گذارد؛ احساسی که برای شاعر به درازا می کَشد:
***
«نبُد هیچ پیدا نشیب از فراز:
دلم تنگ شد زان درنگ دراز»؛
اما این ناپیدایی نشیب و فراز، شاعر را دچار هراس می کند..
ادامه دارد
@sobhosher
Telegram
attach 📎