Forwarded from اتچ بات
در اینهمه هیاهو موسیقی نگاه تو اگر نباشد چه لذتی دارد شنیدن؟!
#معرفی_موسیقی_بیکلام 🎵🎶🎼
“سمفونی بیژن و منیژه”، ساخته ی حسین دهلوی ،از صاحب نظران و آهنگسازان موسیقی معاصر ایران. وی در ۷ مهر ماه ۱۳۰۶ خورشیدی در تهران زاده شد وی موسیقی را از کودکی نزد پدر آغاز کرد و در ادامه، نوازندگی موسیقی ایرانی را در مکتب استاد ابوالحسن صبا و «هارمونی» و «کنترپوان» را نزد حسین ناصحی فرا گرفت. دهلوی پس از فراغت از تحصیل در رشتهٔ آهنگسازی مدتی ریاست هنرستان موسیقی ملی و زمانی هم رهبری ارکستر شماره یک هنرهای زیبایی کشور یعنی ارکستر صبا را عهدهدار بود. یکی از آثار قابل توجه دهلوی اپرای مانی و مانا است که به خاطر غیر ممکن بودن خواندن زن در این اپرا در ایران به صورت غیر قابل اجرا مانده است. در بخشی از اپرا دزدی، بره یک دختر کوچک را میرباید و دخترک که صاحب بره بوده به جنگل میرود و آواز میخواند. به هر حال این اپرا از سال ۱۹۷۹ باقی مانده و تنها به همین دلیل اجرا نشده است. از دیگر کارهای حسین دهلوی میتوان به این موارد اشاره کرد: دئوی سنتور در سهگاه، سبکبال در شور برای ارکستر، شورآفرین در ابوعطا برای ارکستر، چهارنوازی مضرابی اصفهان، کنسرتینو برای سنتور و ارکستر، فانتزی برای تار و ارکستر، سوئیت بیژن و منیژه (بر اساس اشعار حکیم ابوالقاسم #فردوسی) برای ارکستر زهی، فانتزی برای گروه تمبک و ارکستر و همچنین قطعه سرباز برای آواز گروهی.🎵🎶🎼
استاد حسین دهلوى موسیقى بیژن و منیژه را در سالهاى ۱۳۵۳ و ۱۳۵۴ بر اساس داستان شاهنامهى فردوسى در بیستوشش قسمت تصنیف کرده است. در سالى بعد، گزیدههایى از آن در پانزده قسمت به وسیلهی ارکستر سمفونیک رادیو وین به رهبرى توماس کریستین داوید اجرا و ضبط شد. در فرصتى دیگر نیز بخشهایى از آن ضمن آثار آهنگساز معاصر ایران بهوسیلهى ارکستر سمفونیک نورنبرگ (آلمان) به رهبرى هنرمند ایرانى، على رهبرى، اجرا و ضبط شد.
درخجسته زادروز استاد حسین دهلوی قطعه ی باشکوه وزیبای #شادی_دختران_ایرانی از آلبوم #بیژن_و_منیژه پیشکش شما با آرزوی سلامتی و طول عمر برای هنرمند برجسته ی سرزمینمان💐
@sobhosher
#معرفی_موسیقی_بیکلام 🎵🎶🎼
“سمفونی بیژن و منیژه”، ساخته ی حسین دهلوی ،از صاحب نظران و آهنگسازان موسیقی معاصر ایران. وی در ۷ مهر ماه ۱۳۰۶ خورشیدی در تهران زاده شد وی موسیقی را از کودکی نزد پدر آغاز کرد و در ادامه، نوازندگی موسیقی ایرانی را در مکتب استاد ابوالحسن صبا و «هارمونی» و «کنترپوان» را نزد حسین ناصحی فرا گرفت. دهلوی پس از فراغت از تحصیل در رشتهٔ آهنگسازی مدتی ریاست هنرستان موسیقی ملی و زمانی هم رهبری ارکستر شماره یک هنرهای زیبایی کشور یعنی ارکستر صبا را عهدهدار بود. یکی از آثار قابل توجه دهلوی اپرای مانی و مانا است که به خاطر غیر ممکن بودن خواندن زن در این اپرا در ایران به صورت غیر قابل اجرا مانده است. در بخشی از اپرا دزدی، بره یک دختر کوچک را میرباید و دخترک که صاحب بره بوده به جنگل میرود و آواز میخواند. به هر حال این اپرا از سال ۱۹۷۹ باقی مانده و تنها به همین دلیل اجرا نشده است. از دیگر کارهای حسین دهلوی میتوان به این موارد اشاره کرد: دئوی سنتور در سهگاه، سبکبال در شور برای ارکستر، شورآفرین در ابوعطا برای ارکستر، چهارنوازی مضرابی اصفهان، کنسرتینو برای سنتور و ارکستر، فانتزی برای تار و ارکستر، سوئیت بیژن و منیژه (بر اساس اشعار حکیم ابوالقاسم #فردوسی) برای ارکستر زهی، فانتزی برای گروه تمبک و ارکستر و همچنین قطعه سرباز برای آواز گروهی.🎵🎶🎼
استاد حسین دهلوى موسیقى بیژن و منیژه را در سالهاى ۱۳۵۳ و ۱۳۵۴ بر اساس داستان شاهنامهى فردوسى در بیستوشش قسمت تصنیف کرده است. در سالى بعد، گزیدههایى از آن در پانزده قسمت به وسیلهی ارکستر سمفونیک رادیو وین به رهبرى توماس کریستین داوید اجرا و ضبط شد. در فرصتى دیگر نیز بخشهایى از آن ضمن آثار آهنگساز معاصر ایران بهوسیلهى ارکستر سمفونیک نورنبرگ (آلمان) به رهبرى هنرمند ایرانى، على رهبرى، اجرا و ضبط شد.
درخجسته زادروز استاد حسین دهلوی قطعه ی باشکوه وزیبای #شادی_دختران_ایرانی از آلبوم #بیژن_و_منیژه پیشکش شما با آرزوی سلامتی و طول عمر برای هنرمند برجسته ی سرزمینمان💐
@sobhosher
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
🌛⭐️شب در #شاهنامه
بهرسوم#
🔹 وَ شاعر که حالا فرصت، دست اش آمده نمی خواهد فرصت را از دست بدهد؛ خواهش دل اش را
«بدو گفتم ای بت نیم مرد خواب» به دوست مهربان اش می رساند؛ وَبانوى خانه؛ با خوش نگه داشتن وقت خودش و شاعر ما، یاد آن شب را برای همیشه، در دل شاهنامه و ادبیات پارسی زنده نگه می دارد. بانوى فرهیخته می رود وُ، باشکوه برمی گردد:
***
« برفت آن بت مهربانم ز باغ/
بیاورد یکی شمع چون آفتاب/
می آورد و ناز و ترنج و بهی/
زدوده یکی جام شاهنشهی»؛
🔻همه چيز، رو به راه می شود؛ وسواس و سهمگینی آن شب تاریک؛ به عشق وُ، دست و دل بازی جا خالی می کند:
***
« گهی می گسارید و گه چنگ ساخت/
تو گفتی که هاروت نیرنگ ساخت/
دلم بر همه کام پیروز کرد/
🔸شب تیره همچون گه ی روز کرد»؛
وَ تیرگی شب هم مانند روز می شود؛
اژدهافشی و اهریمنی شب، جا خالی می کند برای دیدار پری؛ وَ رویدادهای انسانی قشنگ اتفاق می افتد؛ هماغوشی وُ، بوس و کنار، وَ جفت شدن با جام:
***
«مرا مهربان یار بشنو چه گفت/
از آن پس که گشتیم با جام جفت/
مرا گفت آن ماه خورشید چهر/
که از جان تو شادبادا سپهر/
بپیمای می تا یکی داستان/
ز دفتر برت خوانم از باستان»؛
🔺وَ، این مهربان، داستان #بیژن_و_منیژه را از دفتری که به زبان پهلوی نوشته شده برای فردوسی می خواند وُ، از فردوسی می خواهد تا این داستان را به زبان پارسی به نظم درآورد؛ فردوسی این خواهش دوست مهربان اش را انجام می دهد که به روایت فردوسی، #راوی داستان بیژن و منیژه، همان #بانو است، وَ یادگار همان شب است؛ ، بانويى كه خواندن را هم می دانسته:
***
«بخواند آن بت مهربان داستان/
ز دفتر نوشته گه ی باستان»؛
🔻وَ لااقل دو زبان، زبان پهلوی و پارسی، را نیز می دانسته است.
این متن، غیر از اهمیت ادبی و هنری اش، از چندین نگاه، اهمیت #انسانی دارد:
١- قدرشناسی و احترام فردوسی از این بانو به عنوان راوی داستان بیژن و منیژه؛
٢- یادآوری فردوسی از این بانو با همه اتفاق های آن شب؛
٣- روایت و اعتراف فردوسی از هماغوشی
🔹عشق، هماغوشی، و کردار جنسی، روایت های انسانی است، وَ بیان آن نیز می تواند انسانی باشد که در ادبیات و اندیشه های معاصر (پسامدرن)، می تواند یک امتیاز انسانی باشد؛ این امتیاز در ادبیات کلاسیک پارسی، تنها به فردوسی، تعلق می گیرد؛ که شاعران دیگران این امتیاز را ندارند؛ وَ این امتیاز، فردوسی را از دیدگاه انسانی، این سوتر از زمان اش می آورد؛ حتا از نویسندگان و شاعران این روزگار همزبانش نیز جلوتر می رود وُ، با نویسندگان و شاعران معاصر غرب، همتراز می شود.
📚نويسنده: محمديعقوب يسنا
@sobhosher
بهرسوم#
🔹 وَ شاعر که حالا فرصت، دست اش آمده نمی خواهد فرصت را از دست بدهد؛ خواهش دل اش را
«بدو گفتم ای بت نیم مرد خواب» به دوست مهربان اش می رساند؛ وَبانوى خانه؛ با خوش نگه داشتن وقت خودش و شاعر ما، یاد آن شب را برای همیشه، در دل شاهنامه و ادبیات پارسی زنده نگه می دارد. بانوى فرهیخته می رود وُ، باشکوه برمی گردد:
***
« برفت آن بت مهربانم ز باغ/
بیاورد یکی شمع چون آفتاب/
می آورد و ناز و ترنج و بهی/
زدوده یکی جام شاهنشهی»؛
🔻همه چيز، رو به راه می شود؛ وسواس و سهمگینی آن شب تاریک؛ به عشق وُ، دست و دل بازی جا خالی می کند:
***
« گهی می گسارید و گه چنگ ساخت/
تو گفتی که هاروت نیرنگ ساخت/
دلم بر همه کام پیروز کرد/
🔸شب تیره همچون گه ی روز کرد»؛
وَ تیرگی شب هم مانند روز می شود؛
اژدهافشی و اهریمنی شب، جا خالی می کند برای دیدار پری؛ وَ رویدادهای انسانی قشنگ اتفاق می افتد؛ هماغوشی وُ، بوس و کنار، وَ جفت شدن با جام:
***
«مرا مهربان یار بشنو چه گفت/
از آن پس که گشتیم با جام جفت/
مرا گفت آن ماه خورشید چهر/
که از جان تو شادبادا سپهر/
بپیمای می تا یکی داستان/
ز دفتر برت خوانم از باستان»؛
🔺وَ، این مهربان، داستان #بیژن_و_منیژه را از دفتری که به زبان پهلوی نوشته شده برای فردوسی می خواند وُ، از فردوسی می خواهد تا این داستان را به زبان پارسی به نظم درآورد؛ فردوسی این خواهش دوست مهربان اش را انجام می دهد که به روایت فردوسی، #راوی داستان بیژن و منیژه، همان #بانو است، وَ یادگار همان شب است؛ ، بانويى كه خواندن را هم می دانسته:
***
«بخواند آن بت مهربان داستان/
ز دفتر نوشته گه ی باستان»؛
🔻وَ لااقل دو زبان، زبان پهلوی و پارسی، را نیز می دانسته است.
این متن، غیر از اهمیت ادبی و هنری اش، از چندین نگاه، اهمیت #انسانی دارد:
١- قدرشناسی و احترام فردوسی از این بانو به عنوان راوی داستان بیژن و منیژه؛
٢- یادآوری فردوسی از این بانو با همه اتفاق های آن شب؛
٣- روایت و اعتراف فردوسی از هماغوشی
🔹عشق، هماغوشی، و کردار جنسی، روایت های انسانی است، وَ بیان آن نیز می تواند انسانی باشد که در ادبیات و اندیشه های معاصر (پسامدرن)، می تواند یک امتیاز انسانی باشد؛ این امتیاز در ادبیات کلاسیک پارسی، تنها به فردوسی، تعلق می گیرد؛ که شاعران دیگران این امتیاز را ندارند؛ وَ این امتیاز، فردوسی را از دیدگاه انسانی، این سوتر از زمان اش می آورد؛ حتا از نویسندگان و شاعران این روزگار همزبانش نیز جلوتر می رود وُ، با نویسندگان و شاعران معاصر غرب، همتراز می شود.
📚نويسنده: محمديعقوب يسنا
@sobhosher
Telegram
attach 📎
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#شاهنامه
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
به پرده درون دخت پوشیده روی
بجوشید مهرش دگر شد به خوی
فرستاد مر دایه را چون نوند
که رو زیر آن شاخ سرو بلند
نگه کن که آن ماه دیدار کیست
سیاوش مگر زنده شد گر پریست
به پرسش که چون آمدی ایدرا
نیایی بدین بزمگاه اندرا
پریزادهای گر سیاوشیا
که دلها به مهرت همی جوشیا
وگر خاست اندر جهان رستخیز
که بفروختی آتش مهر تیز
که من سالیان اندرین مرغزار
همی جشن سازم به هر نوبهار
بدین بزمگه بر ندیدیم کس
ترا دیدم ای سرو آزاده بس
چو دایه بر بیژن آمد فراز
برو آفرین کرد و بردش نماز
پیام منیژه به بیژن بگفت
همه روی بیژن چو گل بر شکفت
چنین پاسخ آورد بیژن بدوی
که من ای فرستادهٔ خوب روی
سیاوش نیم نز پری زادگان
از ایرانم از تخم آزادگان
منم بیژن گیو ز ایران به جنگ
به زخم گراز آمدم بیدرنگ
سرانشان بریدم فگندم براه
که دندانهاشان برم نزد شاه
چو زین جشنگاه آگهی یافتم
سوی گیو گودرز نشتافتم
بدین رزمگاه آمدستم فراز
بپیموده بسیار راه دراز
مگر چهرهٔ دخت افراسیاب
نماید مرا بخت فرخ بخواب
همی بینم این دشت آراسته
چو بتخانهٔ چین پر از خواسته
اگر نیک رایی کنی تاج زر
ترا بخشم و گوشوار و کمر
مرا سوی آن خوب چهر آوری
دلش با دل من به مهر آوری
چو بیژن چنین گفت شد دایه باز
بگوش منیژه سرایید راز
که رویش چنینست بالا چنین
چنین آفریدش جهان آفرین
چو بشنید از دایه او این سخن
بفرمود رفتن سوی سرو بن
فرستاد پاسخ هم اندر زمان
کت آمد بدست آنچ بردی گمان
گر آیی خرامان به نزدیک من
بیفروزی این جان تاریک من
نماند آنگهی جایگاه سخن
خرامید زان سایهٔ سروبن
سوی خیمهٔ دخت آزاده خوی
پیاده همی گام زد با آرزوی
به پرده درآمد چو سرو بلند
میانش به زرین کمر کرده بند
منیژه بیامد گرفتش به بر
گشاد از میانش کیانی کمر
بپرسیدش از راه و رنج دراز
که با تو که آمد به جنگ گراز؟
چرا این چنین روی و بالا و برز
برنجانی ای خوب چهره به گرز
بشستند پایش به مشک و گلاب
گرفتند زان پس به خوردن شتاب
نهادند خوان و خورش گونه گون
همی ساختند از گمانی فزون
نشستنگه رود و می ساختند
ز بیگانه خیمه بپرداختند
✍🏻: #فردوسی
بخشی از داستان عاشقانهٔ #بیژن_و_منیژه
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#شاهنامه
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
به پرده درون دخت پوشیده روی
بجوشید مهرش دگر شد به خوی
فرستاد مر دایه را چون نوند
که رو زیر آن شاخ سرو بلند
نگه کن که آن ماه دیدار کیست
سیاوش مگر زنده شد گر پریست
به پرسش که چون آمدی ایدرا
نیایی بدین بزمگاه اندرا
پریزادهای گر سیاوشیا
که دلها به مهرت همی جوشیا
وگر خاست اندر جهان رستخیز
که بفروختی آتش مهر تیز
که من سالیان اندرین مرغزار
همی جشن سازم به هر نوبهار
بدین بزمگه بر ندیدیم کس
ترا دیدم ای سرو آزاده بس
چو دایه بر بیژن آمد فراز
برو آفرین کرد و بردش نماز
پیام منیژه به بیژن بگفت
همه روی بیژن چو گل بر شکفت
چنین پاسخ آورد بیژن بدوی
که من ای فرستادهٔ خوب روی
سیاوش نیم نز پری زادگان
از ایرانم از تخم آزادگان
منم بیژن گیو ز ایران به جنگ
به زخم گراز آمدم بیدرنگ
سرانشان بریدم فگندم براه
که دندانهاشان برم نزد شاه
چو زین جشنگاه آگهی یافتم
سوی گیو گودرز نشتافتم
بدین رزمگاه آمدستم فراز
بپیموده بسیار راه دراز
مگر چهرهٔ دخت افراسیاب
نماید مرا بخت فرخ بخواب
همی بینم این دشت آراسته
چو بتخانهٔ چین پر از خواسته
اگر نیک رایی کنی تاج زر
ترا بخشم و گوشوار و کمر
مرا سوی آن خوب چهر آوری
دلش با دل من به مهر آوری
چو بیژن چنین گفت شد دایه باز
بگوش منیژه سرایید راز
که رویش چنینست بالا چنین
چنین آفریدش جهان آفرین
چو بشنید از دایه او این سخن
بفرمود رفتن سوی سرو بن
فرستاد پاسخ هم اندر زمان
کت آمد بدست آنچ بردی گمان
گر آیی خرامان به نزدیک من
بیفروزی این جان تاریک من
نماند آنگهی جایگاه سخن
خرامید زان سایهٔ سروبن
سوی خیمهٔ دخت آزاده خوی
پیاده همی گام زد با آرزوی
به پرده درآمد چو سرو بلند
میانش به زرین کمر کرده بند
منیژه بیامد گرفتش به بر
گشاد از میانش کیانی کمر
بپرسیدش از راه و رنج دراز
که با تو که آمد به جنگ گراز؟
چرا این چنین روی و بالا و برز
برنجانی ای خوب چهره به گرز
بشستند پایش به مشک و گلاب
گرفتند زان پس به خوردن شتاب
نهادند خوان و خورش گونه گون
همی ساختند از گمانی فزون
نشستنگه رود و می ساختند
ز بیگانه خیمه بپرداختند
✍🏻: #فردوسی
بخشی از داستان عاشقانهٔ #بیژن_و_منیژه
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher