برخی از یادکردهای #فردوسی
آفرین بر روان فردوسی
آن همایوننهاد فرخنده
او نه استاد بود و ما شاگرد
او خداوند بود و ما بنده
#انوری
🔸🔸
شمع جمع هوشمندان است در دیجور غم
نکتهیی کز خاطر فردوسی توسی بود
زادگان طبع پاکش جملگی حوراوشاند
زاده حوراوش بود چون مرد فردوسی بود
#خاقانی
🔸🔸
چه خوش گفت فردوسی پاکزاد
که رحمت بر آن تربت پاک باد
میازار موری که دانهکش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است
#سعدی
🔸🔸
ای تازه و محکم به تو بنیاد سخن
انصاف که نیک دادهای داد سخن
فردوس مقام بادت ای فردوسی
هرگز نکند چون تو کسی یاد سخن
#ظهریرالدین_فاریابی
🔸🔸
سکهیی کاندر سخن فردوسی طوسی نشاند
تا نپنداری که کس از زمره فرسی نشد
اول از بالای کرسی بر زمین آمد سخن
او دگر بارش به بالا برد و بر کرسی نشاند
#ابن_یمین
🔸🔸
شاعر ماهر چو فردوسی ببایستی همی
تا به دهر اندر خبر ماندی ز گُرد سیستان
#قاآنی
🔸🔸
من عجب دارم از آن مردم که همپهلو نهند
در سخن فردوسیِ فرزانه را با انوری
انوری هر چند باشد اوستادی بیبدیل
کی زند با اوستاد توس لاف همسری
#ملکالشعرا_بهار
منبع @cafesepanta1245
@sobhosher
آفرین بر روان فردوسی
آن همایوننهاد فرخنده
او نه استاد بود و ما شاگرد
او خداوند بود و ما بنده
#انوری
🔸🔸
شمع جمع هوشمندان است در دیجور غم
نکتهیی کز خاطر فردوسی توسی بود
زادگان طبع پاکش جملگی حوراوشاند
زاده حوراوش بود چون مرد فردوسی بود
#خاقانی
🔸🔸
چه خوش گفت فردوسی پاکزاد
که رحمت بر آن تربت پاک باد
میازار موری که دانهکش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است
#سعدی
🔸🔸
ای تازه و محکم به تو بنیاد سخن
انصاف که نیک دادهای داد سخن
فردوس مقام بادت ای فردوسی
هرگز نکند چون تو کسی یاد سخن
#ظهریرالدین_فاریابی
🔸🔸
سکهیی کاندر سخن فردوسی طوسی نشاند
تا نپنداری که کس از زمره فرسی نشد
اول از بالای کرسی بر زمین آمد سخن
او دگر بارش به بالا برد و بر کرسی نشاند
#ابن_یمین
🔸🔸
شاعر ماهر چو فردوسی ببایستی همی
تا به دهر اندر خبر ماندی ز گُرد سیستان
#قاآنی
🔸🔸
من عجب دارم از آن مردم که همپهلو نهند
در سخن فردوسیِ فرزانه را با انوری
انوری هر چند باشد اوستادی بیبدیل
کی زند با اوستاد توس لاف همسری
#ملکالشعرا_بهار
منبع @cafesepanta1245
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
#موسيقى_خوب_بشنويم 🎧🎼🎵🎶🍁🍂
#شعر_خوب_بخوانيم
ای دیر به دست آمده بس زود برفتی
آتش زدی اندر من و چون دود برفتی
چون آرزوی تنگدلان دیر رسیدی
چون دوستی سنگدلان زود برفتی
زان پیش که در باغ وصال تو دل من
از داغ فراق تو برآسود برفتی
ناگشته من از بند تو آزاد بجستی
ناکرده مرا وصل تو خشنود برفتی
آهنگ به جان من دلسوخته کردی
چون در دل من عشق بیفزود برفتی
شعر: #انوری_ابیوردی
آواى: #حبیب فراخور گرامى زادروزش 💐 مانا نام و يادش
دلخوشيهاتون فراوان 🥰🙏🏻
@sobhosher
#شعر_خوب_بخوانيم
ای دیر به دست آمده بس زود برفتی
آتش زدی اندر من و چون دود برفتی
چون آرزوی تنگدلان دیر رسیدی
چون دوستی سنگدلان زود برفتی
زان پیش که در باغ وصال تو دل من
از داغ فراق تو برآسود برفتی
ناگشته من از بند تو آزاد بجستی
ناکرده مرا وصل تو خشنود برفتی
آهنگ به جان من دلسوخته کردی
چون در دل من عشق بیفزود برفتی
شعر: #انوری_ابیوردی
آواى: #حبیب فراخور گرامى زادروزش 💐 مانا نام و يادش
تنظیم
: لو واروژاندلخوشيهاتون فراوان 🥰🙏🏻
@sobhosher
Telegram
attach 📎
Forwarded from Nahid parpinchi
خیزید که هنگام صبوح دگر آمد
شب رفت و ز مشرق علم صبح برآمد
نزدیک خروس از پی بیداری مستان
دیریست که پیغام نسیم سحر آمد
#انوری
درود، روزتان به شادی
شب رفت و ز مشرق علم صبح برآمد
نزدیک خروس از پی بیداری مستان
دیریست که پیغام نسیم سحر آمد
#انوری
درود، روزتان به شادی
━··•✦❁☀️❁✦•··•━
#شعرجهان
━··•✦❁☀️❁✦•··•━
لا يزال التحديق في عينيك
يشبه متعة إحصاء النجوم في ليلة صحراوية
ولا يزال اسمك
الاسم الوحيد «الممنوع من الصرف» في حياتي
لا تزال في خاطري
نهراً نهراً
وكهفاً كهفاً
وجرحاً جرحاً
وأذكر جيداً رائحة كفك..
خشب الأبنوس والبهارات العربية الغامضة
تفوح في ليل السفن المبحرة إلى المجهول
لو لم تكن حنجرتي مغارة جليد،
لقلت لك شيئاً عذباً
يشبه كلمة «أحبك»
همچنان خیره شدن به چشمانت
شبیه لذتِ شمارش ستارگان
در شبی کویری است
و همچنان نامت
در زندگیام تنها نامی است که
«ممنوع از تجزیه» و بحث و گفتوگوست
در یادِ منی همچنان
رود رود
و غار غار
و زخم زخم
و خوب به یاد میآورم
عطر دستانت را
چوبهای آبنوس
و ادویه های عربی مبهم
پراکنده در شبِ کشتیهای سفر کرده به نامعلومها
اگر حنجرهام غاری کولاک شده نبود،
به تو میگفتم سخنی شیرین و گوارا
شبیه به جمله «دوستت دارم»
✍🏻: ##غادة_السمان/سوریه
بر من شب هجر تو سرآید آخر
این صبح وصال تو برآید آخر
دستی که ز هجران تو بر سر دارم
از وصل به گردنت درآید آخر
✍🏻: #انوری
سده۶
━··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
#شعرجهان
━··•✦❁☀️❁✦•··•━
لا يزال التحديق في عينيك
يشبه متعة إحصاء النجوم في ليلة صحراوية
ولا يزال اسمك
الاسم الوحيد «الممنوع من الصرف» في حياتي
لا تزال في خاطري
نهراً نهراً
وكهفاً كهفاً
وجرحاً جرحاً
وأذكر جيداً رائحة كفك..
خشب الأبنوس والبهارات العربية الغامضة
تفوح في ليل السفن المبحرة إلى المجهول
لو لم تكن حنجرتي مغارة جليد،
لقلت لك شيئاً عذباً
يشبه كلمة «أحبك»
همچنان خیره شدن به چشمانت
شبیه لذتِ شمارش ستارگان
در شبی کویری است
و همچنان نامت
در زندگیام تنها نامی است که
«ممنوع از تجزیه» و بحث و گفتوگوست
در یادِ منی همچنان
رود رود
و غار غار
و زخم زخم
و خوب به یاد میآورم
عطر دستانت را
چوبهای آبنوس
و ادویه های عربی مبهم
پراکنده در شبِ کشتیهای سفر کرده به نامعلومها
اگر حنجرهام غاری کولاک شده نبود،
به تو میگفتم سخنی شیرین و گوارا
شبیه به جمله «دوستت دارم»
✍🏻: ##غادة_السمان/سوریه
بر من شب هجر تو سرآید آخر
این صبح وصال تو برآید آخر
دستی که ز هجران تو بر سر دارم
از وصل به گردنت درآید آخر
✍🏻: #انوری
سده۶
━··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher