صبح و شعر
#صدسال_به_عشق_من_و_تو 💐❤️🌸🌺 عشق و عاشقى كه وقت نميشناسد! ناغافل راه كج ميكند و جا خوش ميكند وسط پنج برعكس تپنده در سينه ات💘 اما قصه بهار چيز ديگريست؛هيچى جلودارش نيست، نوبت، نوبتِ عاشقيست! دل بده به دل بهار آغوش بگشا عشق كه شكوفه كند باغ دلت تماشاييست!😍🥰…
#صدسال_به_عشق_من_و_تو 🥰❤️
در اين بهار زيبا، حالا كه همه چيز مهياست; خوش به حال تو
كه نوبت عاشقي ات رسيده😍
اميدوارم دوست داشتن را بلد باشى، وقتى از كوچه پس كوچه هاى زندگى رد ميشوى؛ شكفتن شكوفه ها را ببينى ،
عطر ياسها جانت را پركند و طراوت باران به شوقت بياورد،
خوشبختى به همين نزديكى است نفس
بكش!
#صدسال_به_عشق_من_و_تو
🔻🔺🔻
خوش به حال غنچه های نیمه باز
بوی #باران، بوی سبزه، بوی خاک،
شاخههای شسته، بارانخورده پاک،
آسمانِ آبی و ابر سپید،
برگهای سبز بید،
عطر #نرگس، رقص باد،
نغمهی شوق پرستوهای شاد
خلوتِ گرم کبوترهای مست
نرمنرمک میرسد اینک #بهار،
خوش بهحالِ روزگار!
خوش بهحالِ چشمهها و دشتها
خوش بهحالِ دانهها و سبزهها
خوش بهحالِ غنچههای نیمهباز
خوش بهحالِ دختر میخک که میخندد به ناز
خوش بهحالِ جام لبریز از شراب
خوش بهحالِ آفتاب!
ای دلِ من، گرچه در این روزگار
جامهی رنگین نمیپوشی به کام
بادهی رنگین نمیبینی به جام
نُقل و سبزه در میان سفره نیست
جامت از آن مِی که میباید تُهیست
ای دریغ از تو اگر چون گُل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر #کامی نگیریم از بهار
گر نکوبی شیشهی غم را به سنگ
هفترنگش میشود هفتاد رنگ!
- #فریدون_مشیری
از دفتر: #ابر_و_کوچه
@FereydoonMoshiri
@sobhosher
در اين بهار زيبا، حالا كه همه چيز مهياست; خوش به حال تو
كه نوبت عاشقي ات رسيده😍
اميدوارم دوست داشتن را بلد باشى، وقتى از كوچه پس كوچه هاى زندگى رد ميشوى؛ شكفتن شكوفه ها را ببينى ،
عطر ياسها جانت را پركند و طراوت باران به شوقت بياورد،
خوشبختى به همين نزديكى است نفس
بكش!
#صدسال_به_عشق_من_و_تو
🔻🔺🔻
خوش به حال غنچه های نیمه باز
بوی #باران، بوی سبزه، بوی خاک،
شاخههای شسته، بارانخورده پاک،
آسمانِ آبی و ابر سپید،
برگهای سبز بید،
عطر #نرگس، رقص باد،
نغمهی شوق پرستوهای شاد
خلوتِ گرم کبوترهای مست
نرمنرمک میرسد اینک #بهار،
خوش بهحالِ روزگار!
خوش بهحالِ چشمهها و دشتها
خوش بهحالِ دانهها و سبزهها
خوش بهحالِ غنچههای نیمهباز
خوش بهحالِ دختر میخک که میخندد به ناز
خوش بهحالِ جام لبریز از شراب
خوش بهحالِ آفتاب!
ای دلِ من، گرچه در این روزگار
جامهی رنگین نمیپوشی به کام
بادهی رنگین نمیبینی به جام
نُقل و سبزه در میان سفره نیست
جامت از آن مِی که میباید تُهیست
ای دریغ از تو اگر چون گُل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر #کامی نگیریم از بهار
گر نکوبی شیشهی غم را به سنگ
هفترنگش میشود هفتاد رنگ!
- #فریدون_مشیری
از دفتر: #ابر_و_کوچه
@FereydoonMoshiri
@sobhosher
#صدسال_به_عشق_من_و_تو ❤️🥰
شايد عشق پاسخ بسيارى از پرسشهاى ما باشد؛ پرسش ما از زندگى، از ... اما چقدر از اين پاسخ اطمينان داريم؟
آنقدر دم دستى و تكرارى كه با هر چيزى جايگزين ميشود يا آنقدر آسمانى و متافيزيكى كه به كار نيايد!؟
#صدسال_به_عشق_من_و_تو
چشمها پرسش بیپاسخ حیرانیها
دستها تشنهی تقسیم فراوانیها
با گل زخم، سر راه تو آذین بستیم
داغهای دل ما، جای چراغانیها
حالیا! دست کریم تو برای دل ما
سرپناهی است در این بیسر و سامانیها
وقت آن شد که به گل، حکم شکفتن بدهی!
ای سرانگشت تو آغاز گل افشانیها!
فصل تقسیم گل و گندم و لبخند رسید
فصل تقسیم غزلها و غزلخوانیها...
سایهی امن کسای تو مرا بر سر، بس!
تا پناهم دهد از وحشت عریانیها
چشم تو لایحهی روشن آغاز #بهار
طرح لبخند تو پایان پریشانیها
#قیصر_امین_پور
@sobhosher
شايد عشق پاسخ بسيارى از پرسشهاى ما باشد؛ پرسش ما از زندگى، از ... اما چقدر از اين پاسخ اطمينان داريم؟
آنقدر دم دستى و تكرارى كه با هر چيزى جايگزين ميشود يا آنقدر آسمانى و متافيزيكى كه به كار نيايد!؟
#صدسال_به_عشق_من_و_تو
چشمها پرسش بیپاسخ حیرانیها
دستها تشنهی تقسیم فراوانیها
با گل زخم، سر راه تو آذین بستیم
داغهای دل ما، جای چراغانیها
حالیا! دست کریم تو برای دل ما
سرپناهی است در این بیسر و سامانیها
وقت آن شد که به گل، حکم شکفتن بدهی!
ای سرانگشت تو آغاز گل افشانیها!
فصل تقسیم گل و گندم و لبخند رسید
فصل تقسیم غزلها و غزلخوانیها...
سایهی امن کسای تو مرا بر سر، بس!
تا پناهم دهد از وحشت عریانیها
چشم تو لایحهی روشن آغاز #بهار
طرح لبخند تو پایان پریشانیها
#قیصر_امین_پور
@sobhosher
صبح و شعر
#صدسال_به_عشق_من_و_تو ❤️🥰 شايد عشق پاسخ بسيارى از پرسشهاى ما باشد؛ پرسش ما از زندگى، از ... اما چقدر از اين پاسخ اطمينان داريم؟ آنقدر دم دستى و تكرارى كه با هر چيزى جايگزين ميشود يا آنقدر آسمانى و متافيزيكى كه به كار نيايد!؟ #صدسال_به_عشق_من_و_تو چشمها…
#صدسال_به_عشق_من_و_تو ❤️🥰
گفته اند عاشق ها كورند؛ اما اگر كسى را دوست داشتى و فكر كردى ميتواند عاشقت باشد نقشه اى از خودت در اختيارش بگذار !اجازه بده كوچه پس كوچه هايت را ياد بگيرد، توقع نداشته باش همه ى عاشقان كريستوف كلمب باشند؛ كسى كه تو را بلد است عاشقى را بهتر ميتواند.
🔺🔻🔺
#صدسال_به_عشق_من_و_تو
صد بوسه ی نداده میان دهان توست
من تشنه کام و آب خنک در دکان توست
سر تا به پا زنی تو و زیباست این تضاد
زان شرم دخترانه که در دیدگان توست
باغی تو با بنفشه ی گیسو و سرو قد
یاست تن است و گونه وگل ارغوان توست
خورشید رخ بپوشد و در ابر گم شود
از شرم آن سُهیل که در آسمان توست
با بوسه یی در آتش خود سوختی مرا
انگار آفتاب درون دهان توست
این سان که با هوای تو در خویش رفته ام
گویی #بهار در نفس مهربان توست
انگار کن که با نفس من به سینه ات
باد خزان وزیده به باغ جوان توست
#حسین_منزوی
@sobhosher
گفته اند عاشق ها كورند؛ اما اگر كسى را دوست داشتى و فكر كردى ميتواند عاشقت باشد نقشه اى از خودت در اختيارش بگذار !اجازه بده كوچه پس كوچه هايت را ياد بگيرد، توقع نداشته باش همه ى عاشقان كريستوف كلمب باشند؛ كسى كه تو را بلد است عاشقى را بهتر ميتواند.
🔺🔻🔺
#صدسال_به_عشق_من_و_تو
صد بوسه ی نداده میان دهان توست
من تشنه کام و آب خنک در دکان توست
سر تا به پا زنی تو و زیباست این تضاد
زان شرم دخترانه که در دیدگان توست
باغی تو با بنفشه ی گیسو و سرو قد
یاست تن است و گونه وگل ارغوان توست
خورشید رخ بپوشد و در ابر گم شود
از شرم آن سُهیل که در آسمان توست
با بوسه یی در آتش خود سوختی مرا
انگار آفتاب درون دهان توست
این سان که با هوای تو در خویش رفته ام
گویی #بهار در نفس مهربان توست
انگار کن که با نفس من به سینه ات
باد خزان وزیده به باغ جوان توست
#حسین_منزوی
@sobhosher
صبح و شعر
#صدسال_به_عشق_من_و_تو ❤️🥰 گفته اند عاشق ها كورند؛ اما اگر كسى را دوست داشتى و فكر كردى ميتواند عاشقت باشد نقشه اى از خودت در اختيارش بگذار !اجازه بده كوچه پس كوچه هايت را ياد بگيرد، توقع نداشته باش همه ى عاشقان كريستوف كلمب باشند؛ كسى كه تو را بلد است عاشقى…
#صدسال_به_عشق_من_و_تو 🥰❤️
عقل و عشق، دو ناديدنىِ غير قابل انكار!
جايى يكى به علم و ديگرى به هنر منتج ميشود و گاهى يكى بر ديگرى رجحان و برترى ميابد؛
اما اگر هردو باهم باشند آفرينش بينقص تحقق ميابد.
زمين همان بهشتى ميشود كه دلمان ميخواهد وقتى كه تو را عاشقانه شناختم، وقتى مرا بشناسى و عاشقم باشى
ديگر در بند حور و پرى نيستيم؛ بهشت آغوش ماست!
🔺🔻🔺
#صدسال_به_عشق_من_و_تو
چون #تو آیی همه جا بوی #بهار می آید
سبزه وگل به تنِ دشت و دیار می آید
قاصدک ها خبر آمدنت را گفتند
همه جا جار زدند دلبر و یار می آید
شب تاریک مرا مژده به ماهی دادند
ماه و مهتاب رخی در شب تار می آید
بر من آرد چو نسیمی عطر خوش بوی تورا
شوق جان بازی من بر سر دار می آید
هر که در میکده ات کهنه شرابی نوشد
دل بشوید زغم و چشمِ خمار می آید
چوب حراج براین عمر و جوانی زده ام
تا خریدار تویی شُهرتِ کار می آید
جان به لب آمد و هرگز ٬لب به جانان نرسید
حسرتِ بوسه ز او بر دل زار می آید
چشمِ بیداد به راه تو دگر جیحون است
اشک شوق است براو چون که بهار می آید
#سیدرسول_حسینی_پور
@sobhosher
عقل و عشق، دو ناديدنىِ غير قابل انكار!
جايى يكى به علم و ديگرى به هنر منتج ميشود و گاهى يكى بر ديگرى رجحان و برترى ميابد؛
اما اگر هردو باهم باشند آفرينش بينقص تحقق ميابد.
زمين همان بهشتى ميشود كه دلمان ميخواهد وقتى كه تو را عاشقانه شناختم، وقتى مرا بشناسى و عاشقم باشى
ديگر در بند حور و پرى نيستيم؛ بهشت آغوش ماست!
🔺🔻🔺
#صدسال_به_عشق_من_و_تو
چون #تو آیی همه جا بوی #بهار می آید
سبزه وگل به تنِ دشت و دیار می آید
قاصدک ها خبر آمدنت را گفتند
همه جا جار زدند دلبر و یار می آید
شب تاریک مرا مژده به ماهی دادند
ماه و مهتاب رخی در شب تار می آید
بر من آرد چو نسیمی عطر خوش بوی تورا
شوق جان بازی من بر سر دار می آید
هر که در میکده ات کهنه شرابی نوشد
دل بشوید زغم و چشمِ خمار می آید
چوب حراج براین عمر و جوانی زده ام
تا خریدار تویی شُهرتِ کار می آید
جان به لب آمد و هرگز ٬لب به جانان نرسید
حسرتِ بوسه ز او بر دل زار می آید
چشمِ بیداد به راه تو دگر جیحون است
اشک شوق است براو چون که بهار می آید
#سیدرسول_حسینی_پور
@sobhosher
صبح و شعر
#صدسال_به_عشق_من_و_تو 🥰❤️ عقل و عشق، دو ناديدنىِ غير قابل انكار! جايى يكى به علم و ديگرى به هنر منتج ميشود و گاهى يكى بر ديگرى رجحان و برترى ميابد؛ اما اگر هردو باهم باشند آفرينش بينقص تحقق ميابد. زمين همان بهشتى ميشود كه دلمان ميخواهد وقتى كه تو را عاشقانه…
#صدسال_به_عشق_من_و_تو🥰❤️
عشق مرز نميشناسد ساعت و مكان ندارد، واقعيت و مجاز نميداند!
درآغاز تو را تسخير ميكند، آنگاه حكمروايى اش را گسترش ميدهد;
اما هرچه هست از تو بيرون نيست فرامانرواى ذهن و جان توست و اعتبارِ سلطنتش را ازتو ميگيرد.
🔺🔻🔺
#صدسال_به_عشق_من_و_تو
صبح می خندد و باغ از نفس گرم #بهار
می گشاید مژه و می شکند مستی خواب
آسمان تافته در برکه و زین تابش گرم
آتش انگیخته در
سینه افسرده آب
آفتاب از پس البرز نهفته ست و ازو
آتشین نیزه برآورده سر از سینه کوه
صبح می آید ازین آتش جوشنده به تاب
باغ می گیرد ازین شعله گل گونه شکوه
آه دیری ست که من مانده ام از خواب به دور
مانده در بستر و دل بسته به اندیشه خویش
مانده در بسترم و
هر نفس از تیشه فکر
می زنم بر سر خود تا بکنم ریشه خویش
چیست اندیشه من ؟ عشق خیالی آشوبی
که به بازویم گرفته ست به بیداری و خواب
می نماید به من شیفته دل رخ به فریب
می رباید ز تن خسته من طاقت و تاب
آنچه من دارم ازو هست خیالی که ز دور
چهر برتافته در
آینه خاطر من
همچو مهتاب که نتوانیش آورد به چنگ
دور از دست تمنای من و در بر من
می کنم جامه به تن می دوم از خانه برون
می روم در پی او با دل دیوانه خویش
پی آن گم شده می گردم و می آیم باز
خسته و کوفته از گردش روزانه خویش
خواب می آید و در چشم نمی یابد راه
یک طرف
اشک رهش بسته و یک سوی خیال
نشنوم ناله خود را دگر از مستی درد
آه گوشم شده کر یا که زبانم شده لال
چشم ها دوخته بر بستر من سحرآمیز
خواب بر سقف نشسته ست چو جادوی سیاه
آه از خویش تهی می شوم آرام آرام
می گریزد نفس خسته ام از سینه چو آه
بانگ برمی زنم از
شوق که : آنا آنا
ناگهان می پرم از خواب گشاده آغوش
می شود باز دو دست من و می افتد سست
هیچ کس نیست به جز شب که سیاه است و خموش
#هوشنگ_ابتهاج
ه.ا.سايه
@sobhosher
عشق مرز نميشناسد ساعت و مكان ندارد، واقعيت و مجاز نميداند!
درآغاز تو را تسخير ميكند، آنگاه حكمروايى اش را گسترش ميدهد;
اما هرچه هست از تو بيرون نيست فرامانرواى ذهن و جان توست و اعتبارِ سلطنتش را ازتو ميگيرد.
🔺🔻🔺
#صدسال_به_عشق_من_و_تو
صبح می خندد و باغ از نفس گرم #بهار
می گشاید مژه و می شکند مستی خواب
آسمان تافته در برکه و زین تابش گرم
آتش انگیخته در
سینه افسرده آب
آفتاب از پس البرز نهفته ست و ازو
آتشین نیزه برآورده سر از سینه کوه
صبح می آید ازین آتش جوشنده به تاب
باغ می گیرد ازین شعله گل گونه شکوه
آه دیری ست که من مانده ام از خواب به دور
مانده در بستر و دل بسته به اندیشه خویش
مانده در بسترم و
هر نفس از تیشه فکر
می زنم بر سر خود تا بکنم ریشه خویش
چیست اندیشه من ؟ عشق خیالی آشوبی
که به بازویم گرفته ست به بیداری و خواب
می نماید به من شیفته دل رخ به فریب
می رباید ز تن خسته من طاقت و تاب
آنچه من دارم ازو هست خیالی که ز دور
چهر برتافته در
آینه خاطر من
همچو مهتاب که نتوانیش آورد به چنگ
دور از دست تمنای من و در بر من
می کنم جامه به تن می دوم از خانه برون
می روم در پی او با دل دیوانه خویش
پی آن گم شده می گردم و می آیم باز
خسته و کوفته از گردش روزانه خویش
خواب می آید و در چشم نمی یابد راه
یک طرف
اشک رهش بسته و یک سوی خیال
نشنوم ناله خود را دگر از مستی درد
آه گوشم شده کر یا که زبانم شده لال
چشم ها دوخته بر بستر من سحرآمیز
خواب بر سقف نشسته ست چو جادوی سیاه
آه از خویش تهی می شوم آرام آرام
می گریزد نفس خسته ام از سینه چو آه
بانگ برمی زنم از
شوق که : آنا آنا
ناگهان می پرم از خواب گشاده آغوش
می شود باز دو دست من و می افتد سست
هیچ کس نیست به جز شب که سیاه است و خموش
#هوشنگ_ابتهاج
ه.ا.سايه
@sobhosher
صبح و شعر
#صدسال_به_عشق_من_و_تو🥰❤️ عشق مرز نميشناسد ساعت و مكان ندارد، واقعيت و مجاز نميداند! درآغاز تو را تسخير ميكند، آنگاه حكمروايى اش را گسترش ميدهد; اما هرچه هست از تو بيرون نيست فرامانرواى ذهن و جان توست و اعتبارِ سلطنتش را ازتو ميگيرد. 🔺🔻🔺 #صدسال_به_عشق_من_و_تو…
#صدسال_به_عشق_من_و_تو 🥰❤️
از جور زمانه، از ناكامى ها و تلخيها به عشق پناه ميبرى و درد و رنج عشق را به همه ى آن ها ترجيح ميدهى
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
#حافظ
🔻🔺🔻
#صدسال_به_عشق_من_و_تو
ز نادرستی اهل زمان شکسته شدیم
ز بسکه داد زدیم "آی دزد" خسته شدیم
ز عشق دست کشیدیم و بهر کشتن خویش
به پایمردی اغیار دسته دسته شدیم
خراب گشت وطنخواهی از من و تو بلی
میان میوهٔ شیرین زمخت هسته شدیم
سری بهدست شمال و سری بهدست جنوب
بسان رشته در این کشمکش گسسته شدیم
چو رشتهای که به جهد از میان گسسته شود
جدا شدیم ز خوبش، به غیر بسته شدیم
ز بی حیاییِ اغیار و بی وفایی یار
به جان دوست که یکباره دلشکسته شدیم
من و #بهار به نیروی #عشق ازین غرقاب
بساط خویش کشیدیم و فر خجسته شدیم
#ملکالشعرا_بهار
@sobhosher
از جور زمانه، از ناكامى ها و تلخيها به عشق پناه ميبرى و درد و رنج عشق را به همه ى آن ها ترجيح ميدهى
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
#حافظ
🔻🔺🔻
#صدسال_به_عشق_من_و_تو
ز نادرستی اهل زمان شکسته شدیم
ز بسکه داد زدیم "آی دزد" خسته شدیم
ز عشق دست کشیدیم و بهر کشتن خویش
به پایمردی اغیار دسته دسته شدیم
خراب گشت وطنخواهی از من و تو بلی
میان میوهٔ شیرین زمخت هسته شدیم
سری بهدست شمال و سری بهدست جنوب
بسان رشته در این کشمکش گسسته شدیم
چو رشتهای که به جهد از میان گسسته شود
جدا شدیم ز خوبش، به غیر بسته شدیم
ز بی حیاییِ اغیار و بی وفایی یار
به جان دوست که یکباره دلشکسته شدیم
من و #بهار به نیروی #عشق ازین غرقاب
بساط خویش کشیدیم و فر خجسته شدیم
#ملکالشعرا_بهار
@sobhosher
Forwarded from ایران زیبايم (Mary R)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#تهران
برفراز #دارآباد
به تو گفتم:
گنجشکِ کوچکِ من باش
تا در #بهارِ تو
من درختی پُرشکوفه شوم
و برف آب شد
شکوفه رقصید
آفتاب درآمد...
من به خوبیها نگاه کردم و عوض شدم
سالِ بد رفت و من زنده شدم
تو لبخند زدی و من برخاستم.
#شاملو
ارسالى:
masoud89722
@My_BeautifulIran
برفراز #دارآباد
به تو گفتم:
گنجشکِ کوچکِ من باش
تا در #بهارِ تو
من درختی پُرشکوفه شوم
و برف آب شد
شکوفه رقصید
آفتاب درآمد...
من به خوبیها نگاه کردم و عوض شدم
سالِ بد رفت و من زنده شدم
تو لبخند زدی و من برخاستم.
#شاملو
ارسالى:
masoud89722
@My_BeautifulIran
صبح و شعر
#صدسال_به_عشق_من_و_تو 🥰❤️ از جور زمانه، از ناكامى ها و تلخيها به عشق پناه ميبرى و درد و رنج عشق را به همه ى آن ها ترجيح ميدهى دردم از یار است و درمان نیز هم دل فدای او شد و جان نیز هم #حافظ 🔻🔺🔻 #صدسال_به_عشق_من_و_تو ز نادرستی اهل زمان شکسته شدیم ز بسکه…
#صدسال_به_عشق_من_و_تو 🥰❤️
زندگى جريان دارد ، زمان ميگذرد.
بهار منتطر نميماند تا گل از گل تو بشكوفد يا نه!
طبيعتِ بهار، شكفتن است،جوانه زدن است، عاشقيست.
مگر ميشود پا به دريا بگذارى، تن به آب بسپارى و تر نشوى؟!
دل بده به دل بهار! عاشق ميشوى 😍
🔺🔻🔺
#صدسال_به_عشق_من_و_تو
خوبِ من! حیف است حال خوبمان را بد کنیم
راه رود جاری احساسمان را سد کنیم
#عشق، در هر حالتی خوب است؛ خوبِ خوبِ خوب
پس نباید با «اگر» یا «شاید» آن را بد کنیم
دل به دریا میزنم من… دل به دریا میزنی؟
تا توکّل بر هر آنچه پیش میآید کنیم
جای حسرت خوردن و ماندن، بیا راهی شویم
پایمان را نذر راه و قسمتِ مقصد کنیم
میتوانی، میتوانم، میشود؛ نه! شک نکن
باورم کن تا «نباید» را «فقط باید» کنیم
زندگی جاریست؛ بسم الله… از آغاز راه…
نقطههای مشترک را میشود ممتد کنیم
آخرش روزی #بهار خندههامان میرسد
پس بیا با عشق، فصل بغضمان را رد کنیم
#رضا_احسان_پور
@sobhosher
زندگى جريان دارد ، زمان ميگذرد.
بهار منتطر نميماند تا گل از گل تو بشكوفد يا نه!
طبيعتِ بهار، شكفتن است،جوانه زدن است، عاشقيست.
مگر ميشود پا به دريا بگذارى، تن به آب بسپارى و تر نشوى؟!
دل بده به دل بهار! عاشق ميشوى 😍
🔺🔻🔺
#صدسال_به_عشق_من_و_تو
خوبِ من! حیف است حال خوبمان را بد کنیم
راه رود جاری احساسمان را سد کنیم
#عشق، در هر حالتی خوب است؛ خوبِ خوبِ خوب
پس نباید با «اگر» یا «شاید» آن را بد کنیم
دل به دریا میزنم من… دل به دریا میزنی؟
تا توکّل بر هر آنچه پیش میآید کنیم
جای حسرت خوردن و ماندن، بیا راهی شویم
پایمان را نذر راه و قسمتِ مقصد کنیم
میتوانی، میتوانم، میشود؛ نه! شک نکن
باورم کن تا «نباید» را «فقط باید» کنیم
زندگی جاریست؛ بسم الله… از آغاز راه…
نقطههای مشترک را میشود ممتد کنیم
آخرش روزی #بهار خندههامان میرسد
پس بیا با عشق، فصل بغضمان را رد کنیم
#رضا_احسان_پور
@sobhosher
✴️ هر شب يك پرسش
- در اين بيت كدام آرايه ادبى مشخص است؟
. بیستون بر سر راه است ، مباد از شیرین . خبـری گفتـه و غمگیـن دل فرهاد کنید #بهار @sobhosher
- در اين بيت كدام آرايه ادبى مشخص است؟
. بیستون بر سر راه است ، مباد از شیرین . خبـری گفتـه و غمگیـن دل فرهاد کنید #بهار @sobhosher
Anonymous Quiz
74%
تلميح
9%
جناس
11%
واج آرايى
6%
سجع
😉#پنجشنبه ها و #طنازى_ادبى
🔹در مجلس بداهه گويى جوانی طناز و خودخواه به #بهار گفت بايستى با چهار واژه " آینه ، اره ، کفش ، غوره " شعر بگويد تا به قدرت شاعرى او ايمان آورد.
بهار براى تنبيه، هجو و پاسخ به جوان سرود:
چون آینه نورخیز گشتی احسنت !
چون اره به خلق تیز گشتی احسنت!
در کفش ادیبان جهان کردی پای
غوره نشده مویز گشتی احسنت!
@sobhosher
🔹در مجلس بداهه گويى جوانی طناز و خودخواه به #بهار گفت بايستى با چهار واژه " آینه ، اره ، کفش ، غوره " شعر بگويد تا به قدرت شاعرى او ايمان آورد.
بهار براى تنبيه، هجو و پاسخ به جوان سرود:
چون آینه نورخیز گشتی احسنت !
چون اره به خلق تیز گشتی احسنت!
در کفش ادیبان جهان کردی پای
غوره نشده مویز گشتی احسنت!
@sobhosher