@sobhosher
#گوهروهنر
🔹 #فرهنگ_ایرانی بر بنیاد تعامل دوسویهی اضداد شکل پذیرفته است. در این فرهنگ اضداد چون دوگانههای ازلی در عین حال که با هم در رویه و نمود، ستیزی مستدام را بسیجیدهاند، در زیره و بود دست در دست هم دارند و با هم یگانگی جهان هستی را سامان میدهند. بنابراین جهان حاصل دوگانههایی یگانه است. جنگ و صلح، مهر و کین، شادی و غم، ننگ و نام و از آن جمله هنر و گوهر در عین درگیری با هم خدمتگزاران همند.
🔸در #شاهنامه اصول کارها در دست گوهرهای قهرمانان است اما همین قهرمانان با کسب هنرهای گوناگون، رویدادها را رقم میزنند و حوادث حماسه را به پیش میبرند. هنرها، نخست تواناییها و امکاناتی است که آدمیان برای توفیق در میدانهای جنگ به حاصل میکنند که از آن میان تیراندازی، شمشیرزنی، کمندافکنی، سپرداری و آیینهای کناری نبردها چون چوگانبازی را میتوان نام برد اما در کنار هنرهای رزمی به هنرهای بزمی چون چامهسرایی، پایبازی و دستافشانی، میگساری و بزمافروزی باز میخوریم. گذشته از این دو ردهی هنری رزمی و بزمی، جلوههای آشکارتری از هنرهای زیبا چونان خنیاگری، نوازندگی، نگارگری، پیکرتراشی و دیگر تواناییهایی که آدمیان در طول زندگانی خود با ورزش و کار مداوم به دست میآورند، از این دستاند.
هنرها در ادامه و استمرار توانشهای گوهری بروز میکنند و میبالند. بايد يگانگي ذاتي گوهر و هنر را بپذيريم. به همان گونه كه گوهر در پديد آمدن هنر، نقش بازي ميكند، در دراز مدّت، هنر نيز در سامانهي گوهري هنرمند، دخالت خواهد داشت. بدين سان است كه تكامل نوعي انسان تحقّق ميپذيرد. همين در هم تنيدگي گوهر و هنر است كه فرهنگهاي بشري را پديد آورده و تكامل ميبخشد.
🔻گذشته از شاهنامه، منابع ديگر فرهنگ ايراني نيز حاكي از درهم تنيدگي اين دو جوهرهي بنيادين در وجود آدمياند. نظامي كه خود يكي از پيروان فردوسي است در هفت پيكر، سروده است:
اي هزار آفرين برآن گهري
كآرد از طبع، اين چنين هنري
🔺پيوستگي گوهر و هنر در وجود پيچاپيچ مردم را از آن جا دريافت ميكنيم كه اين موجود، اوّل و آخر همهي هستي است و اين حاكي از دخالت تدوير زمان در وجود اوست. اين بدان معني است كه در عين حالي كه نخست گوهر انسان، از هنر خداوند، اشتقاق مييابد، خود موجد هنر انساني است و اين دوگانگي نيز، در دراز مدّت، به يگانگي خواهد كشيد و همين يگانگي است كه سرانجام، دايرهي هنر و گوهر را در وجود انساني، كامل ميكند.
خوشبختي هر پديدار از جمله آدميزاد، اتّصال سَر و بنِ كمانهاي دوگانهي اضداد و شوربختي هر پديدار متقابلاً، انفصال آن دو كمان از يكديگر است. اكثريّت قريب به اتّفاق انسانها، در چنبرهي قوسي بيضوي با دو كانون متّضاد ميزيند و بر اين قاعده، شمار اندكي حكم استثنا را دارند و آنان كسانياند كه توانستهاند چنبرهي قوس خويش را با اندكي فشار آوردن بر يكي از دو سويههاي خود به چنبرهاي دايرهگون، با كانوني تك، بدل كنند. تنها با اين چرخ است كه ميتوان به تعالي سيّال حقيقت دست يافت و اين چرخ تنها به آناني سواري تواند داد كه از دو گانگيها رسته و به يگانگي پيوستهاند، يعني هنر و گوهرشان يكي شده است و نه با خود در ستيزند و نه با جهان در جنگ؛ نه با خودآگاه خود مشكل و نه با ناخودآگاه خويش درگيري دارند.
اگر ميان گوهر و هنر در وجودمان پيوستگي تام و تمام ايجاد كنيم توفيق يافتهايم و سعادتمنديم. امّا اگر ميان آن دو نتوانيم آشتي به وجود آوريم، شوربختيم.
وظیفهي ما آدمیان این است که حقیقت گوهری خویش را به یاری کسب هنرهای مناسب از قوه به فعل آوریم و گرنه داشتن گوهر خوب به تنهایی کارساز نیست:
کسی کاو ندارد هــــنر با نژاد،
مکن زو به نیز از کم و بیش، یاد!
گهر بیهنر ناپسند است و خوار؛
بدین داستان زد یکی شهـــریار
دكتر #قدمعلی_سرامی
@sobhosher
#گوهروهنر
🔹 #فرهنگ_ایرانی بر بنیاد تعامل دوسویهی اضداد شکل پذیرفته است. در این فرهنگ اضداد چون دوگانههای ازلی در عین حال که با هم در رویه و نمود، ستیزی مستدام را بسیجیدهاند، در زیره و بود دست در دست هم دارند و با هم یگانگی جهان هستی را سامان میدهند. بنابراین جهان حاصل دوگانههایی یگانه است. جنگ و صلح، مهر و کین، شادی و غم، ننگ و نام و از آن جمله هنر و گوهر در عین درگیری با هم خدمتگزاران همند.
🔸در #شاهنامه اصول کارها در دست گوهرهای قهرمانان است اما همین قهرمانان با کسب هنرهای گوناگون، رویدادها را رقم میزنند و حوادث حماسه را به پیش میبرند. هنرها، نخست تواناییها و امکاناتی است که آدمیان برای توفیق در میدانهای جنگ به حاصل میکنند که از آن میان تیراندازی، شمشیرزنی، کمندافکنی، سپرداری و آیینهای کناری نبردها چون چوگانبازی را میتوان نام برد اما در کنار هنرهای رزمی به هنرهای بزمی چون چامهسرایی، پایبازی و دستافشانی، میگساری و بزمافروزی باز میخوریم. گذشته از این دو ردهی هنری رزمی و بزمی، جلوههای آشکارتری از هنرهای زیبا چونان خنیاگری، نوازندگی، نگارگری، پیکرتراشی و دیگر تواناییهایی که آدمیان در طول زندگانی خود با ورزش و کار مداوم به دست میآورند، از این دستاند.
هنرها در ادامه و استمرار توانشهای گوهری بروز میکنند و میبالند. بايد يگانگي ذاتي گوهر و هنر را بپذيريم. به همان گونه كه گوهر در پديد آمدن هنر، نقش بازي ميكند، در دراز مدّت، هنر نيز در سامانهي گوهري هنرمند، دخالت خواهد داشت. بدين سان است كه تكامل نوعي انسان تحقّق ميپذيرد. همين در هم تنيدگي گوهر و هنر است كه فرهنگهاي بشري را پديد آورده و تكامل ميبخشد.
🔻گذشته از شاهنامه، منابع ديگر فرهنگ ايراني نيز حاكي از درهم تنيدگي اين دو جوهرهي بنيادين در وجود آدمياند. نظامي كه خود يكي از پيروان فردوسي است در هفت پيكر، سروده است:
اي هزار آفرين برآن گهري
كآرد از طبع، اين چنين هنري
🔺پيوستگي گوهر و هنر در وجود پيچاپيچ مردم را از آن جا دريافت ميكنيم كه اين موجود، اوّل و آخر همهي هستي است و اين حاكي از دخالت تدوير زمان در وجود اوست. اين بدان معني است كه در عين حالي كه نخست گوهر انسان، از هنر خداوند، اشتقاق مييابد، خود موجد هنر انساني است و اين دوگانگي نيز، در دراز مدّت، به يگانگي خواهد كشيد و همين يگانگي است كه سرانجام، دايرهي هنر و گوهر را در وجود انساني، كامل ميكند.
خوشبختي هر پديدار از جمله آدميزاد، اتّصال سَر و بنِ كمانهاي دوگانهي اضداد و شوربختي هر پديدار متقابلاً، انفصال آن دو كمان از يكديگر است. اكثريّت قريب به اتّفاق انسانها، در چنبرهي قوسي بيضوي با دو كانون متّضاد ميزيند و بر اين قاعده، شمار اندكي حكم استثنا را دارند و آنان كسانياند كه توانستهاند چنبرهي قوس خويش را با اندكي فشار آوردن بر يكي از دو سويههاي خود به چنبرهاي دايرهگون، با كانوني تك، بدل كنند. تنها با اين چرخ است كه ميتوان به تعالي سيّال حقيقت دست يافت و اين چرخ تنها به آناني سواري تواند داد كه از دو گانگيها رسته و به يگانگي پيوستهاند، يعني هنر و گوهرشان يكي شده است و نه با خود در ستيزند و نه با جهان در جنگ؛ نه با خودآگاه خود مشكل و نه با ناخودآگاه خويش درگيري دارند.
اگر ميان گوهر و هنر در وجودمان پيوستگي تام و تمام ايجاد كنيم توفيق يافتهايم و سعادتمنديم. امّا اگر ميان آن دو نتوانيم آشتي به وجود آوريم، شوربختيم.
وظیفهي ما آدمیان این است که حقیقت گوهری خویش را به یاری کسب هنرهای مناسب از قوه به فعل آوریم و گرنه داشتن گوهر خوب به تنهایی کارساز نیست:
کسی کاو ندارد هــــنر با نژاد،
مکن زو به نیز از کم و بیش، یاد!
گهر بیهنر ناپسند است و خوار؛
بدین داستان زد یکی شهـــریار
دكتر #قدمعلی_سرامی
@sobhosher
📖درس گفتاری درباره #حکیم_فردوسی
دكتر #قدمعلی_سرامی
🔸 #قهرمانان_حماسه_ملّي
ما آدمياني داراي گوشت و پوستاند و از همان غرايزي برخوردارند كه من و تو برخوداريم. بنابراين اگر از استثناها بگذريم، همه مظاهر نقص بشرياند.
🔹رفتار بزرگترين شاهان: كاووس، كيخسرو، گشتاسب، اسكندر، اردشير، بهرام گور، كسري و خسرو پرويز را بارها ناخردمندانه ميبينيم. با دوستداشتنيترين شاهزادگان شاهنامه، ايرج، سياووش، فرود، اسفنديار و نوشزاد، گاهگاه در حال انجام كارهاي بيمنطق، ديدار ميكنيم. با دستوراني دانا چون جاماسب و بوذرجمهر گاه در نهايت خردباختگي روياروي ميشويم. زنان شاهنامه را تقريباً همه جا در حال بردگي چشمها و گوشهايشان مينگريم. حتّي پيامبران اين حماسه؛ زرتشت، ماني، مزدك را چندان خردمند نمييابيم. يكي را برافروزندهي آتش جنگ ميان ايرانيان و تورانيان، در عهد ارجاسب و گشتاسب ميبينيم؛ به تماشاي پوست انباشته از كاه ديگري بر فراز دار ميايستيم و با سديگر كه مبلّغ غارت و مروّج هرج و مرج است، در كنار يكصد هزار قرباني در خاك كشتهاش ديدار ميكنيم. حتّي ابر قهرمان شاهنامه، تقدير بيپير، فرياد فردوسي را برآورده است و چندان لاابالي است كه حكيم توس ديوانهاش ميخواند.
🔴 بنابراين در #شاهنامه به جستجوي انسان كامل نميتوان رفت و اصلاً انسان حماسي، انساني است در مرز ميان خامي و پختگي و در اين اثر بزرگ، هيچ انسان سوختهاي سراغ نداريم؛ حتّي سياووش كه از ميان كوه آتش گذشته است، از سوختگان نيست، هيچ قهرماني در شاهنامه نميشناسيم كه از نقص مبرّا باشد. همهي پلنگاني كه از اين بلندي، از زمين به سوي آسمان بر ميجهند و شكار ماه را ميبسيجند، به پستي فرو مي افتند.
@sobhosher
دكتر #قدمعلی_سرامی
🔸 #قهرمانان_حماسه_ملّي
ما آدمياني داراي گوشت و پوستاند و از همان غرايزي برخوردارند كه من و تو برخوداريم. بنابراين اگر از استثناها بگذريم، همه مظاهر نقص بشرياند.
🔹رفتار بزرگترين شاهان: كاووس، كيخسرو، گشتاسب، اسكندر، اردشير، بهرام گور، كسري و خسرو پرويز را بارها ناخردمندانه ميبينيم. با دوستداشتنيترين شاهزادگان شاهنامه، ايرج، سياووش، فرود، اسفنديار و نوشزاد، گاهگاه در حال انجام كارهاي بيمنطق، ديدار ميكنيم. با دستوراني دانا چون جاماسب و بوذرجمهر گاه در نهايت خردباختگي روياروي ميشويم. زنان شاهنامه را تقريباً همه جا در حال بردگي چشمها و گوشهايشان مينگريم. حتّي پيامبران اين حماسه؛ زرتشت، ماني، مزدك را چندان خردمند نمييابيم. يكي را برافروزندهي آتش جنگ ميان ايرانيان و تورانيان، در عهد ارجاسب و گشتاسب ميبينيم؛ به تماشاي پوست انباشته از كاه ديگري بر فراز دار ميايستيم و با سديگر كه مبلّغ غارت و مروّج هرج و مرج است، در كنار يكصد هزار قرباني در خاك كشتهاش ديدار ميكنيم. حتّي ابر قهرمان شاهنامه، تقدير بيپير، فرياد فردوسي را برآورده است و چندان لاابالي است كه حكيم توس ديوانهاش ميخواند.
🔴 بنابراين در #شاهنامه به جستجوي انسان كامل نميتوان رفت و اصلاً انسان حماسي، انساني است در مرز ميان خامي و پختگي و در اين اثر بزرگ، هيچ انسان سوختهاي سراغ نداريم؛ حتّي سياووش كه از ميان كوه آتش گذشته است، از سوختگان نيست، هيچ قهرماني در شاهنامه نميشناسيم كه از نقص مبرّا باشد. همهي پلنگاني كه از اين بلندي، از زمين به سوي آسمان بر ميجهند و شكار ماه را ميبسيجند، به پستي فرو مي افتند.
@sobhosher
📖درس گفتاری درباره #حکیم_فردوسی
دکتر #قدمعلی_سرامی
🔹به اعتقاد من بزرگترين دليلي كه هنوز به #شاهنامه مراجعه ميكنيم، #جنبه_آيينگي آن است. ما هم چنان ميتوانيم خودمان را، اجدادمان ـ انسانهايي را كه پیش از این در سرزمينمان زيستهاند ـ را در آيينهي شاهنامه ببينيم.
🔺شاهنامه در قرن #چهارم سروده شده اما درون مايهاش سرچشمه در پيش از اسلام دارد. يعني حداقل #چهارصد سال قبل از سرايش آن اتفاق افتاده يا به هر حال شأن اتفاق افتادن داشته، ديانتي، مثل #مهر كه در ايران به وجود ميآيد. سواي اين سه ديني كه پيغمبر مشخص دارند و پيروان مشخص هم در دنيا دارند، از آيين مهر، مهرپرستي كه در دورهي هخامنشي هم هست و در دوره اشكاني نزديك است كه جهانگير بشود و بعد، كنستانتين امپراتور روم به خاطر اينكه روميان مهري مذهب نشوند، ديانت مسيحي را دين رسمي روم اعلام ميكند. البته مذهب مسيح دست كم دهها مشخصه دارد كه همه از مذهب مهر گرفته شدهاند. اين چهار مذهب بزرگ را كه روي فكر بشر تاثير گذاشتهاند را ميبينيم كه از ايران رفتهاند.
🔴شاهنامه اگر چه بحث مفصل و مستقيم راجع به مزدك، ماني يا زرتشت ندارد؛ اما شديداً تفكرش برآمده از آميختن همهی اديان ايراني، يعني مانيگري و مذهب ماني است. همين جور انديشهي زرتشت، انديشهي مزدك و انديشهي مهري تنوعات بيشتري به شاهنامه دادهاند. از اين وجه است كه ملت ايران به شاهنامه علاقه بسيار دارد چون در آن خودش ميبيند.
🔸حتي اگر اين آيينهاي كه ما خودمان را درونش ميبينيم، حجمش زياد بزرگ يا كوچك باشد يا چند جا شكسته باشد، تكه تكه شده باشد چون داراي چنين خاصيتي است، مقبول ميافتد.
@sobhosher
دکتر #قدمعلی_سرامی
🔹به اعتقاد من بزرگترين دليلي كه هنوز به #شاهنامه مراجعه ميكنيم، #جنبه_آيينگي آن است. ما هم چنان ميتوانيم خودمان را، اجدادمان ـ انسانهايي را كه پیش از این در سرزمينمان زيستهاند ـ را در آيينهي شاهنامه ببينيم.
🔺شاهنامه در قرن #چهارم سروده شده اما درون مايهاش سرچشمه در پيش از اسلام دارد. يعني حداقل #چهارصد سال قبل از سرايش آن اتفاق افتاده يا به هر حال شأن اتفاق افتادن داشته، ديانتي، مثل #مهر كه در ايران به وجود ميآيد. سواي اين سه ديني كه پيغمبر مشخص دارند و پيروان مشخص هم در دنيا دارند، از آيين مهر، مهرپرستي كه در دورهي هخامنشي هم هست و در دوره اشكاني نزديك است كه جهانگير بشود و بعد، كنستانتين امپراتور روم به خاطر اينكه روميان مهري مذهب نشوند، ديانت مسيحي را دين رسمي روم اعلام ميكند. البته مذهب مسيح دست كم دهها مشخصه دارد كه همه از مذهب مهر گرفته شدهاند. اين چهار مذهب بزرگ را كه روي فكر بشر تاثير گذاشتهاند را ميبينيم كه از ايران رفتهاند.
🔴شاهنامه اگر چه بحث مفصل و مستقيم راجع به مزدك، ماني يا زرتشت ندارد؛ اما شديداً تفكرش برآمده از آميختن همهی اديان ايراني، يعني مانيگري و مذهب ماني است. همين جور انديشهي زرتشت، انديشهي مزدك و انديشهي مهري تنوعات بيشتري به شاهنامه دادهاند. از اين وجه است كه ملت ايران به شاهنامه علاقه بسيار دارد چون در آن خودش ميبيند.
🔸حتي اگر اين آيينهاي كه ما خودمان را درونش ميبينيم، حجمش زياد بزرگ يا كوچك باشد يا چند جا شكسته باشد، تكه تكه شده باشد چون داراي چنين خاصيتي است، مقبول ميافتد.
@sobhosher
🗒درس گفتاری درباره #حکیم_فردوسی
دکتر #قدمعلی_سرامی
🔸 #فردوسي در سرآغاز سخنش به نام خداوند «جان و خرد» كه ميگويد، معلوم است كه با نام خدا می آغازد. چون خداوند است كه خرد را آفريده است و از جان خودش، همال برايش گذاشته است.
اين آفرينش عقل كل كه اندرون خودش نفس كلي را هم داشته، باعث پيدايش اين عالم شده است. اين را نميتوانيم شك كنيم كه #خداوند جان و خرد، خداست اما از سوي ديگر خداوند در زبان و ادبيات ما به معني #صاحب و مالك و دارنده هر چيزي است. هميشه هم همين طور است، نه اينكه اين بار در زبان فارسي به اين معنا به كار رفته است.
🔹کاربردهاي خداوند به عنوان صاحب اگر جداً بررسي بشود در نظم و نثر دري، بيشتر از معني خداوند به معني خداست. شما خدا به معناي صاحب را در پس نامهاي مركب بسياري ميبينيد، دهخدا يعني صاحب ده، كدخدا يعني صاحب كد يا خانه، يعني صاحب خانه:
طعنه بر من چه زني اي ملك الحاج كه تو
خانه ميبيني و من خانه خدا ميبينم
🔆اصلاً پادشاه را به اعتباري كه صاحبيت داشته نسبت به مملكت، خداوند ميخواندهاند. در سورهي حمد هم اين مسأله را داريم كه دو گونه خوانده شده است: مالك يوم الدين و ملك يوم الدين. اما اين مشكل ساز نيست چون هر دو از يك بنياد هستند. بالاخره معنايشان به هم نزديك است.
🔺پس تعبير ديگري كه #فردوسي ميتواند در نظر داشته باشد اين است كه؛ با نام #انسان شروع كرده است. چون انسان، تنها موجودي است كه داراي جان و خرد است. بعد از خداي تعالي، در عالم ملك و عالم ناسوت تنها موجودي كه خداوند جان و خرد است ما آدمها هستيم.
🔴حالا شما ميخواهيد اثر كسي را بخوانيد كه هزار و پنجاه – شصت سال پيش با نام انسان اثرش را شروع كرده و ما را تجليگاه بزرگ خداي تعالي ميداند. فرهنگ ما، انسان را جمع حضرات خمس ميداند، يعني هرگونه وجودي در وجود انسان هست و هيچ جا براي ديدار خدا بهتر از درون انسان نيست.
@sobhosher
دکتر #قدمعلی_سرامی
🔸 #فردوسي در سرآغاز سخنش به نام خداوند «جان و خرد» كه ميگويد، معلوم است كه با نام خدا می آغازد. چون خداوند است كه خرد را آفريده است و از جان خودش، همال برايش گذاشته است.
اين آفرينش عقل كل كه اندرون خودش نفس كلي را هم داشته، باعث پيدايش اين عالم شده است. اين را نميتوانيم شك كنيم كه #خداوند جان و خرد، خداست اما از سوي ديگر خداوند در زبان و ادبيات ما به معني #صاحب و مالك و دارنده هر چيزي است. هميشه هم همين طور است، نه اينكه اين بار در زبان فارسي به اين معنا به كار رفته است.
🔹کاربردهاي خداوند به عنوان صاحب اگر جداً بررسي بشود در نظم و نثر دري، بيشتر از معني خداوند به معني خداست. شما خدا به معناي صاحب را در پس نامهاي مركب بسياري ميبينيد، دهخدا يعني صاحب ده، كدخدا يعني صاحب كد يا خانه، يعني صاحب خانه:
طعنه بر من چه زني اي ملك الحاج كه تو
خانه ميبيني و من خانه خدا ميبينم
🔆اصلاً پادشاه را به اعتباري كه صاحبيت داشته نسبت به مملكت، خداوند ميخواندهاند. در سورهي حمد هم اين مسأله را داريم كه دو گونه خوانده شده است: مالك يوم الدين و ملك يوم الدين. اما اين مشكل ساز نيست چون هر دو از يك بنياد هستند. بالاخره معنايشان به هم نزديك است.
🔺پس تعبير ديگري كه #فردوسي ميتواند در نظر داشته باشد اين است كه؛ با نام #انسان شروع كرده است. چون انسان، تنها موجودي است كه داراي جان و خرد است. بعد از خداي تعالي، در عالم ملك و عالم ناسوت تنها موجودي كه خداوند جان و خرد است ما آدمها هستيم.
🔴حالا شما ميخواهيد اثر كسي را بخوانيد كه هزار و پنجاه – شصت سال پيش با نام انسان اثرش را شروع كرده و ما را تجليگاه بزرگ خداي تعالي ميداند. فرهنگ ما، انسان را جمع حضرات خمس ميداند، يعني هرگونه وجودي در وجود انسان هست و هيچ جا براي ديدار خدا بهتر از درون انسان نيست.
@sobhosher
آرزو ميكنم يلداى غمها و دلواپسيهاتون را به خير و خوشى سپرى كرده باشيد و اورمزد روز از دى ماهتان آغازشادمانيهاى بلند دامن و دلخوشيهاى ماندگار باشد!
حيفم آمد يلدا بگذرد و شما عزيزانم متن بسيار زيباى دكتر قدمعلى سرامى را كه براى موليان بانوى عزيز نوشته اند نخوانيد؛پس با تبريك مجددپيشكش مهربانى تان💫💐
در سنگلاخ شب 📝
يك شب، در ميان قصه به موليان گفتم: شب را برای انديشيدن و در خود فرورفتن آفريدهاند، حال آنكه روز را انگار برای كار و پيادهكردن انديشه و فرو رفتن در ديگران، پديد آوردهاند.
گفتم: دخترم! شب عمر رايگان است، آن را به تو بيبها و بهانه میدهند اما روز را بايد راه از خانه تا دبستان را بسپاری، در كلاسهای درسی يكی پس از ديگری شركت كنی، بشنوی، بگويی، بخوانی و بنويسی، آزمون كنی و آزموده شوی، تازه آغاز بازی ديگری است: بايد به خانه بازگردی، سگ گرسنهای را كه در تو، از اشتياق دمافزون خوردن و آشاميدن، كارش به هاري كشيده است، به آروارهاي از جوش بنشاني. حالا تازه خر بيار و معركه بار كن! اولِ مصيبت است: مشقها را بنويس، برنامههای دلخواه تلويزيون را تماشا كن، سفارشهای مامان و بابا را به بهترين وجه انجام بده و دهها كار ريز و درشت ديگر كه بيشتر وقتها آخرينشان شام خوردن و رفتن كپه لالا را گذاشتن است، در عين حال هم دوباره برخوردن به همين قلدرها است كه سر گردنهی فردا چشم به راه تو كمين كردهاند.
بعد به موليان گفتم: شب، شاعرجماعت را به ياد اسب نامدار خسرو پرويز، پادشاه ايران در روزگار ساسانيان میاندازد. آنوقت به شوخی ادامه دادم: من پريدم، الان سوار اويم! تو هم بپر بالا. پشت من خودت را محكم بگير و دستهايت را روی شكم من قفل كن! حالا فكر كن، بر پشت شبرنگ بهزاد نشستهای نه بر گردهی شبديز. اصلاً، بگذار بر هر دو اسب سوار باشيم.
موليان جان! يادم رفت بگويم، شبرنگ بهزاد، اسب سياووش و كيخسرو است كه پرواز هم میكرده است. بزن برويم يالّا! حتماً اين را خودت ميداني كه شيرين، همسر و معشوق خسروپرويز پادشاه ساساني بوده است.
بهترين وسيلهاي كه میتوان به كمك آن، راه دور و دراز زندگی را به آسانی و بیدردسر سپرد، همانا داشتن همراهی همدل و همداستان است. بعد شعر بر پشت شبديز را برايش خواندم:
شبي روشن، دل از ياد سحر كن!
سبك در سنگلاخ شب، سفر كن!
اگر چشم و چراغ ماه كور است،
تو، جای پای خود را راهبر كن!
***
برو! شب ظلمتي دارد دلاويز،
سوارت میكند بر پشت شبديز.
بتاز اكنون كه راهی بیكرانه است؛
خوشا همراهی شيرين و پرويز!
#قدمعلی_سرامی
@drghadamalisarami
@sobhosher
حيفم آمد يلدا بگذرد و شما عزيزانم متن بسيار زيباى دكتر قدمعلى سرامى را كه براى موليان بانوى عزيز نوشته اند نخوانيد؛پس با تبريك مجددپيشكش مهربانى تان💫💐
در سنگلاخ شب 📝
يك شب، در ميان قصه به موليان گفتم: شب را برای انديشيدن و در خود فرورفتن آفريدهاند، حال آنكه روز را انگار برای كار و پيادهكردن انديشه و فرو رفتن در ديگران، پديد آوردهاند.
گفتم: دخترم! شب عمر رايگان است، آن را به تو بيبها و بهانه میدهند اما روز را بايد راه از خانه تا دبستان را بسپاری، در كلاسهای درسی يكی پس از ديگری شركت كنی، بشنوی، بگويی، بخوانی و بنويسی، آزمون كنی و آزموده شوی، تازه آغاز بازی ديگری است: بايد به خانه بازگردی، سگ گرسنهای را كه در تو، از اشتياق دمافزون خوردن و آشاميدن، كارش به هاري كشيده است، به آروارهاي از جوش بنشاني. حالا تازه خر بيار و معركه بار كن! اولِ مصيبت است: مشقها را بنويس، برنامههای دلخواه تلويزيون را تماشا كن، سفارشهای مامان و بابا را به بهترين وجه انجام بده و دهها كار ريز و درشت ديگر كه بيشتر وقتها آخرينشان شام خوردن و رفتن كپه لالا را گذاشتن است، در عين حال هم دوباره برخوردن به همين قلدرها است كه سر گردنهی فردا چشم به راه تو كمين كردهاند.
بعد به موليان گفتم: شب، شاعرجماعت را به ياد اسب نامدار خسرو پرويز، پادشاه ايران در روزگار ساسانيان میاندازد. آنوقت به شوخی ادامه دادم: من پريدم، الان سوار اويم! تو هم بپر بالا. پشت من خودت را محكم بگير و دستهايت را روی شكم من قفل كن! حالا فكر كن، بر پشت شبرنگ بهزاد نشستهای نه بر گردهی شبديز. اصلاً، بگذار بر هر دو اسب سوار باشيم.
موليان جان! يادم رفت بگويم، شبرنگ بهزاد، اسب سياووش و كيخسرو است كه پرواز هم میكرده است. بزن برويم يالّا! حتماً اين را خودت ميداني كه شيرين، همسر و معشوق خسروپرويز پادشاه ساساني بوده است.
بهترين وسيلهاي كه میتوان به كمك آن، راه دور و دراز زندگی را به آسانی و بیدردسر سپرد، همانا داشتن همراهی همدل و همداستان است. بعد شعر بر پشت شبديز را برايش خواندم:
شبي روشن، دل از ياد سحر كن!
سبك در سنگلاخ شب، سفر كن!
اگر چشم و چراغ ماه كور است،
تو، جای پای خود را راهبر كن!
***
برو! شب ظلمتي دارد دلاويز،
سوارت میكند بر پشت شبديز.
بتاز اكنون كه راهی بیكرانه است؛
خوشا همراهی شيرين و پرويز!
#قدمعلی_سرامی
@drghadamalisarami
@sobhosher
Forwarded from Mary R
#معرفی_مشاهیر_ادبیات_ایران_زمین
امروز
#اول_اردیبهشت
بزرگداشت
#مشرف_الدین_مصلح_بن_عبدالله_شیرازی #شاعر و #نویسندهٔ بزرگ قرن #هفتم هجری قمری است. تخلص او " #سعدی" است که از نام اتابک مظفرالدین سعد پسر ابوبکر پسر سعد پسر زنگی گرفته شده است. وی احتمالاً بین سالهای ۶۰۰ تا ۶۱۵ هجری قمری زاده شده است. در جوانی به مدرسهٔ نظامیهٔ بغداد رفت و به تحصیل ادب و تفسیر و فقه و کلام و حکمت پرداخت. سپس به شام و مراکش و حبشه و حجاز سفر کرد و پس از بازگشت به شیراز، به تألیف شاهکارهای خود دست یازید. وی در سال ۶۵۵ سعدینامه یا بوستان را به نظم درآورد و در سال بعد (۶۵۶) گلستان را تألیف کرد. علاوه بر اینها قصاید، غزلیات، قطعات، ترجیع بند، رباعیات و مقالات و قصاید عربی نیز دارد که همه را در کلیات وی جمع کردهاند. وی بین سالهای ۶۹۰ تا ۶۹۴ هجری در شیراز درگذشت و در همانجا به خاک سپرده شد.
#سعدی در خانقاهی که اکنون آرامگاه اوست ، زندگی می کرد و در همانجا نیز درگذشت.
خانۀ ابدی سعدی در ۴ کیلومتری شمال شرقی شیراز، در دامنه کوه فهندژ، در انتهای خیابان بوستان و در کنار باغ دلگشا است.
این مکان در ابتدا خانقاه شیخ بوده که وی اواخر عمرش را در آنجا میگذرانده و سپس در همانجا دفن شدهاست. برای اولین بار در قرن هفتم توسط خواجه شمس الدین محمد صاحبدیوانی وزیر معروف آباقاخان، مقبرهای بر فراز قبر سعدی ساخته شد. در سال ۹۹۸ به حکم یعقوب ذوالقدر، حکمران فارس، خانقاه شیخ ویران گردید و اثری از آن باقی نماند. تا این که در سال ۱۱۸۷ ه.ق. به دستور کریم خان زند، عمارتی ملوکانه از گچ و آجر بر فراز مزار سعدی بنا شد.
بنای فعلی آرامگاه سعدی از طرف انجمن آثار ملی در سال ۱۳۳۱ ه-ش با تلفیقی از معماری قدیم و جدید ایرانی در میان عمارتی هشت ضلعی با سقفی بلند و کاشیکاری ساخته شد. رو به روی این هشتی، ایوان زیبایی است که دری به آرامگاه دارد.
سعدی به قلم دکتر #قدمعلی_سرامی
#سعدي, شاعر آزمونهاي خويش است. آنچه بر قلم وي رفته است حاصل تجارب عملي او در روند زندگاني است. سخن او شيرين و شورانگيز است و در آن از ماخولياي وهم نشاني نميبينيم. آفرينههاي او آزمودههاي اوست. حتي در آنچه كه او در زمينهي ادبيات تعليمي خلق كرده است از دست سرودههاي اخلاقي, حكمي, سياسي و اجتماعي, نيز تجربه را آبشخور اصلي مييابيم. تكيه گاه خيال او همواره واقعيت است و همهي ذهنيات او مابه ازائي در عينيت دارند. شعر او همان گونه كه خود بارها اقرار كرده است سخن عشق است, سخني كه از دل برآمده و از تكلفات صنعتگرانه و فضل فروشيهاي عالمانه مبرا و مستغني است. در شعر سعدي همه چيز از مشاهده آغاز ميگيرد. دريافتههاي بصري مايه و اساس كار هنري اوست. چونين است كه مخاطبان آثار وي سرانجام دريافتههاي گوش را به ديدههاي چشم بدل ميكنند. محتواي بيشترين سرودههاي او به چشم سر قابل رويت است و راز جهانگير شدن آثار وي يكي هم همين جنبهي بصري آنهاست.
@drghadamalisarami ⬅️ منبع
کیمیای هستی، سرای شعر و ادب🍀
🆔 @kimiayehasti
امروز
#اول_اردیبهشت
بزرگداشت
#مشرف_الدین_مصلح_بن_عبدالله_شیرازی #شاعر و #نویسندهٔ بزرگ قرن #هفتم هجری قمری است. تخلص او " #سعدی" است که از نام اتابک مظفرالدین سعد پسر ابوبکر پسر سعد پسر زنگی گرفته شده است. وی احتمالاً بین سالهای ۶۰۰ تا ۶۱۵ هجری قمری زاده شده است. در جوانی به مدرسهٔ نظامیهٔ بغداد رفت و به تحصیل ادب و تفسیر و فقه و کلام و حکمت پرداخت. سپس به شام و مراکش و حبشه و حجاز سفر کرد و پس از بازگشت به شیراز، به تألیف شاهکارهای خود دست یازید. وی در سال ۶۵۵ سعدینامه یا بوستان را به نظم درآورد و در سال بعد (۶۵۶) گلستان را تألیف کرد. علاوه بر اینها قصاید، غزلیات، قطعات، ترجیع بند، رباعیات و مقالات و قصاید عربی نیز دارد که همه را در کلیات وی جمع کردهاند. وی بین سالهای ۶۹۰ تا ۶۹۴ هجری در شیراز درگذشت و در همانجا به خاک سپرده شد.
#سعدی در خانقاهی که اکنون آرامگاه اوست ، زندگی می کرد و در همانجا نیز درگذشت.
خانۀ ابدی سعدی در ۴ کیلومتری شمال شرقی شیراز، در دامنه کوه فهندژ، در انتهای خیابان بوستان و در کنار باغ دلگشا است.
این مکان در ابتدا خانقاه شیخ بوده که وی اواخر عمرش را در آنجا میگذرانده و سپس در همانجا دفن شدهاست. برای اولین بار در قرن هفتم توسط خواجه شمس الدین محمد صاحبدیوانی وزیر معروف آباقاخان، مقبرهای بر فراز قبر سعدی ساخته شد. در سال ۹۹۸ به حکم یعقوب ذوالقدر، حکمران فارس، خانقاه شیخ ویران گردید و اثری از آن باقی نماند. تا این که در سال ۱۱۸۷ ه.ق. به دستور کریم خان زند، عمارتی ملوکانه از گچ و آجر بر فراز مزار سعدی بنا شد.
بنای فعلی آرامگاه سعدی از طرف انجمن آثار ملی در سال ۱۳۳۱ ه-ش با تلفیقی از معماری قدیم و جدید ایرانی در میان عمارتی هشت ضلعی با سقفی بلند و کاشیکاری ساخته شد. رو به روی این هشتی، ایوان زیبایی است که دری به آرامگاه دارد.
سعدی به قلم دکتر #قدمعلی_سرامی
#سعدي, شاعر آزمونهاي خويش است. آنچه بر قلم وي رفته است حاصل تجارب عملي او در روند زندگاني است. سخن او شيرين و شورانگيز است و در آن از ماخولياي وهم نشاني نميبينيم. آفرينههاي او آزمودههاي اوست. حتي در آنچه كه او در زمينهي ادبيات تعليمي خلق كرده است از دست سرودههاي اخلاقي, حكمي, سياسي و اجتماعي, نيز تجربه را آبشخور اصلي مييابيم. تكيه گاه خيال او همواره واقعيت است و همهي ذهنيات او مابه ازائي در عينيت دارند. شعر او همان گونه كه خود بارها اقرار كرده است سخن عشق است, سخني كه از دل برآمده و از تكلفات صنعتگرانه و فضل فروشيهاي عالمانه مبرا و مستغني است. در شعر سعدي همه چيز از مشاهده آغاز ميگيرد. دريافتههاي بصري مايه و اساس كار هنري اوست. چونين است كه مخاطبان آثار وي سرانجام دريافتههاي گوش را به ديدههاي چشم بدل ميكنند. محتواي بيشترين سرودههاي او به چشم سر قابل رويت است و راز جهانگير شدن آثار وي يكي هم همين جنبهي بصري آنهاست.
@drghadamalisarami ⬅️ منبع
کیمیای هستی، سرای شعر و ادب🍀
🆔 @kimiayehasti
🗒فهرست و لينك دسترسى بعضى از مطالب صبح و شعر 👇🏻👇🏻👇🏻💐
#شاهنامه_خوانی
https://t.me/sobhosher/812
پيشداديان
https://t.me/sobhosher/815
https://t.me/sobhosher/1049
كيانيان
https://t.me/sobhosher/1060
اشكانيان
https://t.me/sobhosher/3299
ساسانيان
https://t.me/sobhosher/3383
#ازدواج_در_شاهنامه
https://t.me/sobhosher/1667
#موسيقى_خوب_بشنويم
https://t.me/sobhosher/2423
#مقاله
#خرد_در_شاهنامه
https://t.me/sobhosher/1528
#رنگ در #شاهنامه
https://t.me/sobhosher/1640
#تجلي_اسطوره_درشاهنامه
https://t.me/sobhosher/1290
درس گفتاری درباره #حکیم_فردوسی
دكتر #قدمعلی_سرامی
https://t.me/sobhosher/1509
#بررسي_متن_پهلوي_اندرز_کودکان
https://t.me/sobhosher/1584
#زروان
https://t.me/sobhosher/1983
#نوروز
#نوشتن
#فیلم_کوتاه
#شاهنامه_خوانی
https://t.me/sobhosher/812
پيشداديان
https://t.me/sobhosher/815
https://t.me/sobhosher/1049
كيانيان
https://t.me/sobhosher/1060
اشكانيان
https://t.me/sobhosher/3299
ساسانيان
https://t.me/sobhosher/3383
#ازدواج_در_شاهنامه
https://t.me/sobhosher/1667
#موسيقى_خوب_بشنويم
https://t.me/sobhosher/2423
#مقاله
#خرد_در_شاهنامه
https://t.me/sobhosher/1528
#رنگ در #شاهنامه
https://t.me/sobhosher/1640
#تجلي_اسطوره_درشاهنامه
https://t.me/sobhosher/1290
درس گفتاری درباره #حکیم_فردوسی
دكتر #قدمعلی_سرامی
https://t.me/sobhosher/1509
#بررسي_متن_پهلوي_اندرز_کودکان
https://t.me/sobhosher/1584
#زروان
https://t.me/sobhosher/1983
#نوروز
#نوشتن
#فیلم_کوتاه
Telegram
صبح و شعر
🌸همه رخش اندیشه را زین کنیم
جهان را به شهنامه آذین کنیم
هرآنکس که شهنامه خوانی کند
چه مرد و چه زن پهلوانی کند🌸
خوانش:استاد #شهریارقاسمی
@sobhosher
جهان را به شهنامه آذین کنیم
هرآنکس که شهنامه خوانی کند
چه مرد و چه زن پهلوانی کند🌸
خوانش:استاد #شهریارقاسمی
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
#موسيقى_خوب_بشنويم 🎼🎶🎵🍂🍂
#شعر_خوب_بخوانيم
كوچه باغ
چشای تو نور کوچه باغ راز
چشای من ظلمت شب نیاز
با هم دیگه راز و نیازی داشتیم
حکایت دور و درازی داشتیم
اما پس از اون آشنایی
اون هم دلی اون هم نوایی
از گرد راه اومد جدایی
رفتی و چشم برام گذاشتی
تو این قفس تنهام گذاشتی
حالا نمیدونم کجایی
کاشکی یکی بود ما رو با هم آشتی می داد
کاشکی چشامون باز تو چشم هم می افتاد
امروز اگه تاریک و خاموش و سیاهه
فردا که شد دنیا پر از خورشید و ماهه
✍🏻: #قدمعلی_سرامی
🎼: #نادرگلچین فراخور گرامى زادروزش مانا ياد و نامش💐
@sobhosher
#شعر_خوب_بخوانيم
كوچه باغ
چشای تو نور کوچه باغ راز
چشای من ظلمت شب نیاز
با هم دیگه راز و نیازی داشتیم
حکایت دور و درازی داشتیم
اما پس از اون آشنایی
اون هم دلی اون هم نوایی
از گرد راه اومد جدایی
رفتی و چشم برام گذاشتی
تو این قفس تنهام گذاشتی
حالا نمیدونم کجایی
کاشکی یکی بود ما رو با هم آشتی می داد
کاشکی چشامون باز تو چشم هم می افتاد
امروز اگه تاریک و خاموش و سیاهه
فردا که شد دنیا پر از خورشید و ماهه
✍🏻: #قدمعلی_سرامی
🎼: #نادرگلچین فراخور گرامى زادروزش مانا ياد و نامش💐
@sobhosher
Telegram
attach 📎
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#مشاهير
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
نقش قالیچهی سلیمانیم
همه بر باد حکم ميرانیم.
هر نفس ميلهای و از قفسی است
که تو و من در آن به زندانیم.
زندگانی است آفرینش مرگ؛
گور را گاهواره ميدانیم!
عشق از آنگونه چشم ميبندد
که ز خود کین خویش بستانیم!
اینهمه های و هوی و جنگ و گریز؛
آخر کار در شبستانیم.
تیغ اندر نیام و سم در برف،
راستی را که مرد ميدانیم!
اینهمه کوس رعد و خنجر برق؛
عاقبت چند قطره بارانیم!
عشق ما را به هم تواند دوخت؛
قفس یک هزاردستانیم.
مرگ ما بیصداست چونان برف؛
هر دو پژواک یک زمستانیم!
✍🏻: #قدمعلی_سرامی فراخورگرامى زادروز 💐نویسنده، شاعر و پژوهشگر ایرانی در حوزهی زبان فارسی و عضو هیئت امنای بنیاد فردوسی كه ايشان یکی از پنج استاد برتر شاهنامهپژوه ایران به انتخاب نخستین دورهی جایزهی پژوهش پروفسور آقابزرگ در سال ۱۳۹۰ است.
منتخبى از مقاله هاى استاد را به همراه آدرس كانال تلگرامى و وب سايت ايشان را در صبح وشعر ببينيد 👇🏻👇🏻
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
✋🏼درود و ادب ، روزتان زيبا💐
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#مشاهير
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
نقش قالیچهی سلیمانیم
همه بر باد حکم ميرانیم.
هر نفس ميلهای و از قفسی است
که تو و من در آن به زندانیم.
زندگانی است آفرینش مرگ؛
گور را گاهواره ميدانیم!
عشق از آنگونه چشم ميبندد
که ز خود کین خویش بستانیم!
اینهمه های و هوی و جنگ و گریز؛
آخر کار در شبستانیم.
تیغ اندر نیام و سم در برف،
راستی را که مرد ميدانیم!
اینهمه کوس رعد و خنجر برق؛
عاقبت چند قطره بارانیم!
عشق ما را به هم تواند دوخت؛
قفس یک هزاردستانیم.
مرگ ما بیصداست چونان برف؛
هر دو پژواک یک زمستانیم!
✍🏻: #قدمعلی_سرامی فراخورگرامى زادروز 💐نویسنده، شاعر و پژوهشگر ایرانی در حوزهی زبان فارسی و عضو هیئت امنای بنیاد فردوسی كه ايشان یکی از پنج استاد برتر شاهنامهپژوه ایران به انتخاب نخستین دورهی جایزهی پژوهش پروفسور آقابزرگ در سال ۱۳۹۰ است.
منتخبى از مقاله هاى استاد را به همراه آدرس كانال تلگرامى و وب سايت ايشان را در صبح وشعر ببينيد 👇🏻👇🏻
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
✋🏼درود و ادب ، روزتان زيبا💐
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
صبح و شعر
#موسيقى_خوب_بشنويم 🎼🎶🎵🍂🍂 #شعر_خوب_بخوانيم كوچه باغ چشای تو نور کوچه باغ راز چشای من ظلمت شب نیاز با هم دیگه راز و نیازی داشتیم حکایت دور و درازی داشتیم اما پس از اون آشنایی اون هم دلی اون هم نوایی از گرد راه اومد جدایی رفتی و چشم برام گذاشتی تو این قفس…
Telegram
صبح و شعر
#موسيقى_خوب_بشنويم 🎼🎶🎵🍂🍂
#شعر_خوب_بخوانيم
كوچه باغ
چشای تو نور کوچه باغ راز
چشای من ظلمت شب نیاز
با هم دیگه راز و نیازی داشتیم
حکایت دور و درازی داشتیم
اما پس از اون آشنایی
اون هم دلی اون هم نوایی
از گرد راه اومد جدایی
رفتی و چشم برام گذاشتی
تو این…
#شعر_خوب_بخوانيم
كوچه باغ
چشای تو نور کوچه باغ راز
چشای من ظلمت شب نیاز
با هم دیگه راز و نیازی داشتیم
حکایت دور و درازی داشتیم
اما پس از اون آشنایی
اون هم دلی اون هم نوایی
از گرد راه اومد جدایی
رفتی و چشم برام گذاشتی
تو این…
#عطار_نیشابوری
🔘 ذهنيت عطار ذهنيتی عاری از عايق و مانع است. براي او هر كاری شدنی است. همه تضادها و تناقضها ظاهری است و همه امور عالم، باطنی يگانه دارند.
ستيز اين و آن با هم بر سر هيچ و پوچ است:
«نقل است كه روزی میرفت دو كودك
خصومت كردند براي يك جوز كه يافته بودند.
شبلی آن جوز را از ايشان بستد و گفت: صبر كنيد تا من اين بر شما قسمت كنم.
پس چون بشكست تهی آمد،
آوازی آمد و گفت: حالا قسمت كن اگر قسام تويی.
شبلی خجل شد و گفت:
آن همه خصومت بر جوز تهی و اين همه دعوی قسامی بر هيچ!»
همين ذهنيت بیعايق است كه تذكرهالاولياء را نيز به مجموعهای از خرق عادتها و قانون شكنیها بدل كرده است.
البته بايد دانست كه اين همه، از قانون بزرگ تصوف كه اختيار پروردگار است؛ آب میخورد. حقيقت آن است كه پذيرش هر قانونی به صورت مطلقی تغييرناپذير از ديدگاه صوفيانه، نقيض فعال مايشاء بودن حق تعالی است.
چنين است كه در تذكرهالاولياء قانون و ضد قانون را همواره دو روی سكهای يگانه میبينيم كه در ضربخانه مشيةالله ضرب شده است.
📚📌برگرفته از مقاله «#از_هرگز_تا_همیشه» به قلم دکتر #قدمعلی_سرامی
پیرامون #تذکره_اولیا #عطارنیشابوری
@sobhosher
🔘 ذهنيت عطار ذهنيتی عاری از عايق و مانع است. براي او هر كاری شدنی است. همه تضادها و تناقضها ظاهری است و همه امور عالم، باطنی يگانه دارند.
ستيز اين و آن با هم بر سر هيچ و پوچ است:
«نقل است كه روزی میرفت دو كودك
خصومت كردند براي يك جوز كه يافته بودند.
شبلی آن جوز را از ايشان بستد و گفت: صبر كنيد تا من اين بر شما قسمت كنم.
پس چون بشكست تهی آمد،
آوازی آمد و گفت: حالا قسمت كن اگر قسام تويی.
شبلی خجل شد و گفت:
آن همه خصومت بر جوز تهی و اين همه دعوی قسامی بر هيچ!»
همين ذهنيت بیعايق است كه تذكرهالاولياء را نيز به مجموعهای از خرق عادتها و قانون شكنیها بدل كرده است.
البته بايد دانست كه اين همه، از قانون بزرگ تصوف كه اختيار پروردگار است؛ آب میخورد. حقيقت آن است كه پذيرش هر قانونی به صورت مطلقی تغييرناپذير از ديدگاه صوفيانه، نقيض فعال مايشاء بودن حق تعالی است.
چنين است كه در تذكرهالاولياء قانون و ضد قانون را همواره دو روی سكهای يگانه میبينيم كه در ضربخانه مشيةالله ضرب شده است.
📚📌برگرفته از مقاله «#از_هرگز_تا_همیشه» به قلم دکتر #قدمعلی_سرامی
پیرامون #تذکره_اولیا #عطارنیشابوری
@sobhosher
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
*خداوند بهترین ياور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#شعرامروز
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
این شعر نیست، شیون زنجیر است!
با بند ناشکیب چه تدبیر است؟
من جز سکوت هیچ نمیخوانم!
فریادهای عشق جهانگیر است!
عشقم گشود چشم و زبان بردوخت،
آیینهام گرسنهی تصویر است!
هستی بهجز تسلسل مستی نیست،
آن را که مست ساغر تقدیر است.
از عقل زودتر برهان سر را،
هر دم که دل به عشق دهی دیر است!
روزی است روزگار، مرا با عشق،
پیرم من، آفتاب اگر پیر است!
در حلقهای که عشق نگینش نیست،
مگذار پا که حلقهی زنجیر است!
همرنگ دیدن است جهان، ای چشم!
پیرش مبین اگر چه زمینگیر است.
زرد است اگر تو زرد در او بینی،
زخم است اگر نگاه تو شمشیر است.
نوزاد، سرخ دید که خون شد شیر،
خون چون سپید درنگری، شیر است!
✍🏻: #قدمعلی_سرامی
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
*خداوند بهترین ياور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#شعرامروز
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
این شعر نیست، شیون زنجیر است!
با بند ناشکیب چه تدبیر است؟
من جز سکوت هیچ نمیخوانم!
فریادهای عشق جهانگیر است!
عشقم گشود چشم و زبان بردوخت،
آیینهام گرسنهی تصویر است!
هستی بهجز تسلسل مستی نیست،
آن را که مست ساغر تقدیر است.
از عقل زودتر برهان سر را،
هر دم که دل به عشق دهی دیر است!
روزی است روزگار، مرا با عشق،
پیرم من، آفتاب اگر پیر است!
در حلقهای که عشق نگینش نیست،
مگذار پا که حلقهی زنجیر است!
همرنگ دیدن است جهان، ای چشم!
پیرش مبین اگر چه زمینگیر است.
زرد است اگر تو زرد در او بینی،
زخم است اگر نگاه تو شمشیر است.
نوزاد، سرخ دید که خون شد شیر،
خون چون سپید درنگری، شیر است!
✍🏻: #قدمعلی_سرامی
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
*خداوند بهترین ياور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#شعرامروز
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
#دماوند
خاموش نشستهای دماوند
ضحّاک گريخت آخر از بند
از دودهی آبتين كسی نيست
تا باز نهد به پای او بند!
در سينه حريق اندرون را
تا چند توان نهفت تا چند؟
انديشهی آخرين دوا كن
بايد شبی آتشی پراكند
در شعلهی خود بـسوز و ما را
افسرده ی بيورسپ مپسند!
مستوجب دوزخ است ناچار
هر كاو به بهشت نيست خرسند
از خار خزان گلی برويان؛
ای قهقهی تو آتش آگند!
ای زنده بهگور شعلهی پاک!
برخيز و به آسمان بپيوند!
برشو چو كمندی آذرآگين
گردون را دست و پا فرو بند
ديريست كه هرزه گرد خورشيد،
بُرده است ز ياد خويش و پيوند!
او مادر خاک نيست انگار!
وی را من و تو نهايم فرزند!
او را بكن از زبر به زير آر؛
شايد بزدايد از زمين گند!
تا چند ميان گور خفتن؟
لختی بايد ز خواب دل كند.
بازی كه شكارش آسمانی است،
در خاك چگونه پنجه افكند؟
فوّارگی كهن ز سر گير
لب باز گشاده كن به لبخند.
بگذار زمين رود به معراج،
در لحظـهی بعثت دماوند.
✍🏻: #قدمعلی_سرامی
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
*خداوند بهترین ياور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#شعرامروز
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
#دماوند
خاموش نشستهای دماوند
ضحّاک گريخت آخر از بند
از دودهی آبتين كسی نيست
تا باز نهد به پای او بند!
در سينه حريق اندرون را
تا چند توان نهفت تا چند؟
انديشهی آخرين دوا كن
بايد شبی آتشی پراكند
در شعلهی خود بـسوز و ما را
افسرده ی بيورسپ مپسند!
مستوجب دوزخ است ناچار
هر كاو به بهشت نيست خرسند
از خار خزان گلی برويان؛
ای قهقهی تو آتش آگند!
ای زنده بهگور شعلهی پاک!
برخيز و به آسمان بپيوند!
برشو چو كمندی آذرآگين
گردون را دست و پا فرو بند
ديريست كه هرزه گرد خورشيد،
بُرده است ز ياد خويش و پيوند!
او مادر خاک نيست انگار!
وی را من و تو نهايم فرزند!
او را بكن از زبر به زير آر؛
شايد بزدايد از زمين گند!
تا چند ميان گور خفتن؟
لختی بايد ز خواب دل كند.
بازی كه شكارش آسمانی است،
در خاك چگونه پنجه افكند؟
فوّارگی كهن ز سر گير
لب باز گشاده كن به لبخند.
بگذار زمين رود به معراج،
در لحظـهی بعثت دماوند.
✍🏻: #قدمعلی_سرامی
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
صبح و شعر
سرشت و سرنوشت آدمیزاد.pdf
https://t.me/sobhosher/7361
فراخور گرامی زادروز استاد #قدمعلی_سرامی گرانقدر با آرزوی شادمانی وسلامتی ☘️🙏🏻
فراخور گرامی زادروز استاد #قدمعلی_سرامی گرانقدر با آرزوی شادمانی وسلامتی ☘️🙏🏻
Telegram
صبح و شعر
سرشت و سرنوشت آدمیزاد 📝
نگاهی روانشناسانه به شاهنامه فردوسی
#قدمعلی_سرامی
@drghadamalisarami
نگاهی روانشناسانه به شاهنامه فردوسی
#قدمعلی_سرامی
@drghadamalisarami
در شاهنامهی #فردوسی،
جهان عرصهی پیکار اضداد است. نام و ننگ، اندوه و شادی، رنج و گنج،
مهر وکین، خوشی و ناخوشی، بزرگی و خواری و ...
با هم آمیختهاند و کام سرهای در کار نیست.
اگر اتفاق خوبی پیش آید، باید در انتظار پیشامد بد باشیم و بالعکس یکی از دو سوی تضاد دیگری را تداعی میکند.
وقتی ناکامیم باید در انتظار کامیابی باشیم.
✍🏻: #قدمعلی_سرامی فراخور زادروز💐 استاد گرامی شاهنامهپژوه، شاعر و نویسنده فرهيخته سرزمينمان با آرزوی آنکه دیر و شاد زید.🙏🏻
@sobhosher
جهان عرصهی پیکار اضداد است. نام و ننگ، اندوه و شادی، رنج و گنج،
مهر وکین، خوشی و ناخوشی، بزرگی و خواری و ...
با هم آمیختهاند و کام سرهای در کار نیست.
اگر اتفاق خوبی پیش آید، باید در انتظار پیشامد بد باشیم و بالعکس یکی از دو سوی تضاد دیگری را تداعی میکند.
وقتی ناکامیم باید در انتظار کامیابی باشیم.
✍🏻: #قدمعلی_سرامی فراخور زادروز💐 استاد گرامی شاهنامهپژوه، شاعر و نویسنده فرهيخته سرزمينمان با آرزوی آنکه دیر و شاد زید.🙏🏻
@sobhosher
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
#شعرامروز
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
آه امسال هم بهار نشد
گل کرامند و خار خوار نشد.
داشت در سر هوای دیدن باغ
رای او شاید استوار نشد
در رکاب جوانه پای فشرد.
در شگفتم چرا سوار نشد
***
بهمن از کوه با کشید اما
بستر خشم سیلوار نشد.
گل گریبان خویش چاک نزد.
دل آلاله داغدار نشد.
عشق رنگ آفرید و افسون کرد؛
رستن رستن آشکار نشد.
این همه رود رود رود چرا است؟
آب اگر باز سوگوار نشد.
باد را این خروش و شیون چیست؟
گر به بند گران دچار نشد.
***
همه رنگ» از سپید برف نزاد.
ذهن منشور باردار نشد.
خنده ی تلخ زخم گل را دید
خار و از خویش شرمسار نشد
***
غوطه ها در زلال اشک زدم؛
بازم آیینه بی غبار نشد.
ریشه در باتلاق خواهم کرد.
دستگیرم طناب دار نشد.
دل خورشید هم به حالت سوخت.
روزگار اینکه روزگار نشد
✍🏻: دکتر #قدمعلی_سرامی
فراخور گرامی زادروزشان💐 با آرزوی سلامتی برای استاد و پژوهشگر فرهیخته زبان و ادبیات فارسی
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
@sobhosher
#شعرامروز
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
آه امسال هم بهار نشد
گل کرامند و خار خوار نشد.
داشت در سر هوای دیدن باغ
رای او شاید استوار نشد
در رکاب جوانه پای فشرد.
در شگفتم چرا سوار نشد
***
بهمن از کوه با کشید اما
بستر خشم سیلوار نشد.
گل گریبان خویش چاک نزد.
دل آلاله داغدار نشد.
عشق رنگ آفرید و افسون کرد؛
رستن رستن آشکار نشد.
این همه رود رود رود چرا است؟
آب اگر باز سوگوار نشد.
باد را این خروش و شیون چیست؟
گر به بند گران دچار نشد.
***
همه رنگ» از سپید برف نزاد.
ذهن منشور باردار نشد.
خنده ی تلخ زخم گل را دید
خار و از خویش شرمسار نشد
***
غوطه ها در زلال اشک زدم؛
بازم آیینه بی غبار نشد.
ریشه در باتلاق خواهم کرد.
دستگیرم طناب دار نشد.
دل خورشید هم به حالت سوخت.
روزگار اینکه روزگار نشد
✍🏻: دکتر #قدمعلی_سرامی
فراخور گرامی زادروزشان💐 با آرزوی سلامتی برای استاد و پژوهشگر فرهیخته زبان و ادبیات فارسی
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
@sobhosher