Forwarded from اتچ بات
توصيف مجسمه ي #فردوسي
تناور صخرهای بر ساحلِ امید
ستون کردهست پا دادهست سینه بر ره توفان
پی افکنده میان قرنها طغیان
دو چشمان خیره بر گهوارهی خورشید
ستیز جزر و مدها پیکر او را تراشیده
ز برف روزگاران بر سرش دستار پیچیده
غروب زندگی بر چهرهاش بسیار تابیده
که تا رنگی مسین در متن پاشیده
بود دیری که برکندهست با چنگال در چشمان
عقابی آشیانه
که مانده جای آن چنگالها بر روی کوهستان
چو جای تازیانه
نگاهش رنگ قهر پادشاهان دارد و فتح غلامان
نگاه خیره بر دریا
نگاه یخ زده بر روی اقیانوس و صحرا
نگاهی رنگ پاییز و شراب و رنگ فرمان
به زیر بام بینی بر فراز گنبد لبها
فراهم برده سر، گل سنگهای بیبر کوتاه
شیار افکنده همچون آبکندی بر جدار راه
خزیده روی گونه همچو مه بر دامن شبها
شبی اینجا درون یک شب سوزان
زمین لرزیده، کُه بشکسته ساییده
دهان بگشوده و یک چشمه زاییده
بُرِش بگرفته یک لب، یک لب جوشان
لبی کز بیخ
افکنده تناور ریشهی دشمن
لبی آشتفشان جاوید رویینتن
لب تاریخ
لبی گور پلیدیهای اهریمن
لبی چون کهکشان مشعلکش شبها
لبی سردار فاتح در بر لبها
لبی چون گل، گل آهن
خدای قهرمانیها بر این لب خورده بس سوگند
تن عریان شده این جا ستایشگر
اگر چه چشمهی زایندهای باشد که دیگر نیست نوش آور
ولی در عمق جانش حک شده خورشیدِ یک لبخند
#سیاوش_کسرایی
@sobhosher
تناور صخرهای بر ساحلِ امید
ستون کردهست پا دادهست سینه بر ره توفان
پی افکنده میان قرنها طغیان
دو چشمان خیره بر گهوارهی خورشید
ستیز جزر و مدها پیکر او را تراشیده
ز برف روزگاران بر سرش دستار پیچیده
غروب زندگی بر چهرهاش بسیار تابیده
که تا رنگی مسین در متن پاشیده
بود دیری که برکندهست با چنگال در چشمان
عقابی آشیانه
که مانده جای آن چنگالها بر روی کوهستان
چو جای تازیانه
نگاهش رنگ قهر پادشاهان دارد و فتح غلامان
نگاه خیره بر دریا
نگاه یخ زده بر روی اقیانوس و صحرا
نگاهی رنگ پاییز و شراب و رنگ فرمان
به زیر بام بینی بر فراز گنبد لبها
فراهم برده سر، گل سنگهای بیبر کوتاه
شیار افکنده همچون آبکندی بر جدار راه
خزیده روی گونه همچو مه بر دامن شبها
شبی اینجا درون یک شب سوزان
زمین لرزیده، کُه بشکسته ساییده
دهان بگشوده و یک چشمه زاییده
بُرِش بگرفته یک لب، یک لب جوشان
لبی کز بیخ
افکنده تناور ریشهی دشمن
لبی آشتفشان جاوید رویینتن
لب تاریخ
لبی گور پلیدیهای اهریمن
لبی چون کهکشان مشعلکش شبها
لبی سردار فاتح در بر لبها
لبی چون گل، گل آهن
خدای قهرمانیها بر این لب خورده بس سوگند
تن عریان شده این جا ستایشگر
اگر چه چشمهی زایندهای باشد که دیگر نیست نوش آور
ولی در عمق جانش حک شده خورشیدِ یک لبخند
#سیاوش_کسرایی
@sobhosher
Telegram
attach 📎
🗒درس گفتاری درباره #حکیم_فردوسی
دکتر #قدمعلی_سرامی
🔸 #فردوسي در سرآغاز سخنش به نام خداوند «جان و خرد» كه ميگويد، معلوم است كه با نام خدا می آغازد. چون خداوند است كه خرد را آفريده است و از جان خودش، همال برايش گذاشته است.
اين آفرينش عقل كل كه اندرون خودش نفس كلي را هم داشته، باعث پيدايش اين عالم شده است. اين را نميتوانيم شك كنيم كه #خداوند جان و خرد، خداست اما از سوي ديگر خداوند در زبان و ادبيات ما به معني #صاحب و مالك و دارنده هر چيزي است. هميشه هم همين طور است، نه اينكه اين بار در زبان فارسي به اين معنا به كار رفته است.
🔹کاربردهاي خداوند به عنوان صاحب اگر جداً بررسي بشود در نظم و نثر دري، بيشتر از معني خداوند به معني خداست. شما خدا به معناي صاحب را در پس نامهاي مركب بسياري ميبينيد، دهخدا يعني صاحب ده، كدخدا يعني صاحب كد يا خانه، يعني صاحب خانه:
طعنه بر من چه زني اي ملك الحاج كه تو
خانه ميبيني و من خانه خدا ميبينم
🔆اصلاً پادشاه را به اعتباري كه صاحبيت داشته نسبت به مملكت، خداوند ميخواندهاند. در سورهي حمد هم اين مسأله را داريم كه دو گونه خوانده شده است: مالك يوم الدين و ملك يوم الدين. اما اين مشكل ساز نيست چون هر دو از يك بنياد هستند. بالاخره معنايشان به هم نزديك است.
🔺پس تعبير ديگري كه #فردوسي ميتواند در نظر داشته باشد اين است كه؛ با نام #انسان شروع كرده است. چون انسان، تنها موجودي است كه داراي جان و خرد است. بعد از خداي تعالي، در عالم ملك و عالم ناسوت تنها موجودي كه خداوند جان و خرد است ما آدمها هستيم.
🔴حالا شما ميخواهيد اثر كسي را بخوانيد كه هزار و پنجاه – شصت سال پيش با نام انسان اثرش را شروع كرده و ما را تجليگاه بزرگ خداي تعالي ميداند. فرهنگ ما، انسان را جمع حضرات خمس ميداند، يعني هرگونه وجودي در وجود انسان هست و هيچ جا براي ديدار خدا بهتر از درون انسان نيست.
@sobhosher
دکتر #قدمعلی_سرامی
🔸 #فردوسي در سرآغاز سخنش به نام خداوند «جان و خرد» كه ميگويد، معلوم است كه با نام خدا می آغازد. چون خداوند است كه خرد را آفريده است و از جان خودش، همال برايش گذاشته است.
اين آفرينش عقل كل كه اندرون خودش نفس كلي را هم داشته، باعث پيدايش اين عالم شده است. اين را نميتوانيم شك كنيم كه #خداوند جان و خرد، خداست اما از سوي ديگر خداوند در زبان و ادبيات ما به معني #صاحب و مالك و دارنده هر چيزي است. هميشه هم همين طور است، نه اينكه اين بار در زبان فارسي به اين معنا به كار رفته است.
🔹کاربردهاي خداوند به عنوان صاحب اگر جداً بررسي بشود در نظم و نثر دري، بيشتر از معني خداوند به معني خداست. شما خدا به معناي صاحب را در پس نامهاي مركب بسياري ميبينيد، دهخدا يعني صاحب ده، كدخدا يعني صاحب كد يا خانه، يعني صاحب خانه:
طعنه بر من چه زني اي ملك الحاج كه تو
خانه ميبيني و من خانه خدا ميبينم
🔆اصلاً پادشاه را به اعتباري كه صاحبيت داشته نسبت به مملكت، خداوند ميخواندهاند. در سورهي حمد هم اين مسأله را داريم كه دو گونه خوانده شده است: مالك يوم الدين و ملك يوم الدين. اما اين مشكل ساز نيست چون هر دو از يك بنياد هستند. بالاخره معنايشان به هم نزديك است.
🔺پس تعبير ديگري كه #فردوسي ميتواند در نظر داشته باشد اين است كه؛ با نام #انسان شروع كرده است. چون انسان، تنها موجودي است كه داراي جان و خرد است. بعد از خداي تعالي، در عالم ملك و عالم ناسوت تنها موجودي كه خداوند جان و خرد است ما آدمها هستيم.
🔴حالا شما ميخواهيد اثر كسي را بخوانيد كه هزار و پنجاه – شصت سال پيش با نام انسان اثرش را شروع كرده و ما را تجليگاه بزرگ خداي تعالي ميداند. فرهنگ ما، انسان را جمع حضرات خمس ميداند، يعني هرگونه وجودي در وجود انسان هست و هيچ جا براي ديدار خدا بهتر از درون انسان نيست.
@sobhosher
#رنگ در #شاهنامه 🌈
#رنگ_سياه
⚫️
🔳 »سياه، تيره ترين رنگ است و در واقع خود را نفي ميكند. سياه نمايانگر مرز مطلقي است كه در فراسوي آن زندگي متوقف ميگردد و بيان كننده فكر پوچي و نابودي است. سياه به معناي »نه« بوده و نقطه مقابل آن »بله« رنگ سفيد است.
🌏در اساطير زردشتي جهان به سه بخش تقسيم ميشود: جهان #برين يا جهان روشني كه جهان #هرمزد است، جهان #زيرين يا جهان تاريكي كه جهان #اهريمن است و فضاي #تهي ميان اين دو جهان.«
و اهريمن آفريدگان خويش را در همان تاريكي به تن سياه ميآفريند).
تيشتر (الهه ماه تير) كه ايزد سپيد باران آور است هنگامي كه با ديو »اپوش« رو به رو ميشود او را در هيأت اسبي سياه و ترسناك ميبيند»
📖در شاهنامه فردوسي ٦٦٨بار به رنگ سياه اشاره شده است كه ٤٥٨ بار با واژه سياه و بقيه با واژه هايي چون آبنوس، قير، قار، مشك، پر زاغ، ديزه، شبرنگ، شبگون و... بيان شده است كه ميتوان واژه تيره )٤٤٣بار(و واژة تاريك)٥٢ بار( را نيز بر آن افزود.
▪️#فردوسي بيش از ٨٠ بار از رنگ واژه سياه براي نشان دادن انبوهي لشكر و توصيف دشت نبرد، استفاده كرده است، با تعبيراتي همچون سياه شدن جهان از گرد، قار شدن زمين، سياه شدن روز روشن، آبنوس شدن جهان از گرد، چادر قيرگون بر سر گرفتن از انبوهي، درياي قيرگون شدن صحرا، سياه شدن آفتاب از گرد سياه و ...
🔺🔻
وزان جايگـه ســوي قـارن سپاه
برفــتند برســان گــرد ســيـاه
(ج 4: ص 83، ب 1161)
به دژ چون خبر شد كه آمد سپاه جهان نيسـت پيـدا ز گرد سـياه
(ج 6: ص 200، ب 597)
🔺🔻
◼️در نبردهاي گسترده ايران و توران كاربرد رنگ سياه براي بيان وصف آوردگاه در مقايسه با كاربرد اين رنگ نسبت به مضامين ديگر به شكل محسوسي افزايش يافته است.
🔻🔺
سـوي رستم آمد چو كوهي سـياه
از آهـنـش ســاعـد، از آهـن كـلاه (ج 2: ص 107، ب 584)
◼️اين وصف آشكارا با وصف افراسياب همانند است. زال افراسياب را در نبرد ايران و توران اينگونه توصيف كرده است:
🔻🔺
درفشش سياه است و خفتان سياه از آهـنـش ســاعـد از آهـن كـلاه (ج 2: ص 64، ب 33
🔳 در ديدگاه فردوسي و از نگاه اسطوره ايراني، افراسياب و ديو سپيد هر دو از گروه سياهكاران اهريمني اند و كاركردي همگون دارند، از همين رو بسيار روشن است كه همسان پنداشته شوند.
ادامه دارد
@sobhosher
#رنگ_سياه
⚫️
🔳 »سياه، تيره ترين رنگ است و در واقع خود را نفي ميكند. سياه نمايانگر مرز مطلقي است كه در فراسوي آن زندگي متوقف ميگردد و بيان كننده فكر پوچي و نابودي است. سياه به معناي »نه« بوده و نقطه مقابل آن »بله« رنگ سفيد است.
🌏در اساطير زردشتي جهان به سه بخش تقسيم ميشود: جهان #برين يا جهان روشني كه جهان #هرمزد است، جهان #زيرين يا جهان تاريكي كه جهان #اهريمن است و فضاي #تهي ميان اين دو جهان.«
و اهريمن آفريدگان خويش را در همان تاريكي به تن سياه ميآفريند).
تيشتر (الهه ماه تير) كه ايزد سپيد باران آور است هنگامي كه با ديو »اپوش« رو به رو ميشود او را در هيأت اسبي سياه و ترسناك ميبيند»
📖در شاهنامه فردوسي ٦٦٨بار به رنگ سياه اشاره شده است كه ٤٥٨ بار با واژه سياه و بقيه با واژه هايي چون آبنوس، قير، قار، مشك، پر زاغ، ديزه، شبرنگ، شبگون و... بيان شده است كه ميتوان واژه تيره )٤٤٣بار(و واژة تاريك)٥٢ بار( را نيز بر آن افزود.
▪️#فردوسي بيش از ٨٠ بار از رنگ واژه سياه براي نشان دادن انبوهي لشكر و توصيف دشت نبرد، استفاده كرده است، با تعبيراتي همچون سياه شدن جهان از گرد، قار شدن زمين، سياه شدن روز روشن، آبنوس شدن جهان از گرد، چادر قيرگون بر سر گرفتن از انبوهي، درياي قيرگون شدن صحرا، سياه شدن آفتاب از گرد سياه و ...
🔺🔻
وزان جايگـه ســوي قـارن سپاه
برفــتند برســان گــرد ســيـاه
(ج 4: ص 83، ب 1161)
به دژ چون خبر شد كه آمد سپاه جهان نيسـت پيـدا ز گرد سـياه
(ج 6: ص 200، ب 597)
🔺🔻
◼️در نبردهاي گسترده ايران و توران كاربرد رنگ سياه براي بيان وصف آوردگاه در مقايسه با كاربرد اين رنگ نسبت به مضامين ديگر به شكل محسوسي افزايش يافته است.
🔻🔺
سـوي رستم آمد چو كوهي سـياه
از آهـنـش ســاعـد، از آهـن كـلاه (ج 2: ص 107، ب 584)
◼️اين وصف آشكارا با وصف افراسياب همانند است. زال افراسياب را در نبرد ايران و توران اينگونه توصيف كرده است:
🔻🔺
درفشش سياه است و خفتان سياه از آهـنـش ســاعـد از آهـن كـلاه (ج 2: ص 64، ب 33
🔳 در ديدگاه فردوسي و از نگاه اسطوره ايراني، افراسياب و ديو سپيد هر دو از گروه سياهكاران اهريمني اند و كاركردي همگون دارند، از همين رو بسيار روشن است كه همسان پنداشته شوند.
ادامه دارد
@sobhosher