صبح و شعر
#سوزنی_به_خویشتن از #جمشید تا #ضحاک! دیدگاهی دیگر گون به #شاهنامه فراز ١ 🔹پیش تر، این دریافت از شاهنامه را واکافتیم که شاهان بخش آغازین شاهنامه (پیشدادیان)، «استعاره» و «جاندارپنداشته» ای از یک «روزگار» هستند! كاویدیم که «جمشید = همزاد تابندگی» نماد…
.
#سوزنی_به_خویشتن
از #جمشید تا #ضحاک!
دیدگاهی دیگر گون به #شاهنامه
فراز ٢- مایهخوری و رکود
🔹در فراز پیشین، گفته آمد که داستانهای شاهنامه برآمده از یک #هسته_کوچک_راستین_تاریخی است که هزاران سال سینه به سینه بازگو و با انبوهی از پیرایهها که در این رهگذر پذیرفته؛ در ناخودآگاه گروهی نیاکان نهادینه شده و با همین انبوه پیرایهها در خداینامه و پس آنگه در شاهنامه بازتاب یافته!
🔸یکی از پذیرفتههای ناخودآگاه گروهی مردم، رواییِ تاراجگری و سپاهیگری پادشاهان بود!
آغاز پادشاهی جمشید با سپاهیگری و تاراج برایِ نهادن گنج، نمودِآشکارِ این پندار و این پیرایه داستان است!
❌این پیرایه را پنداری بازدارنده دانستیم که بخشی از داستان و بخشی از تاریخ شناخته شد!(ن.ک. فراز١)
✅ روزگار همزاد و همراه درخشش پیشرفت(جمشید)، همراه با اقتصاد نهادگرا و مایه آفرینش(خلاقیت) بود و نهادهای چهارگانه هستی یافتند،
از این هر یَکی را یکی پایگاه،
سَزاوار بگزید و بنمود راه!
که تا هرکس اندازه خویش را،
ببینند و دانند کم بیش را!
🔅این نهادگرایی و شناخت اندازهها(حدود، قانون)، زمینه ساز پیشرفتهای درخشان مردمان در «رشتن و بافتن» و «جامه دوختن» و « شستن و پلشت بری» و «کار گل» و «کامجویی» و «کاربری بوی خوش» و «پزشکی و درمان» و «دریانوردی» و «شادخواری» و «خنیاگری» و... گردید!
همه این پیشرفتها با «جاندار انگاریِ» روزگاری که «جمشید=همزاد درخشش» نامیده و انگاشته شد، همراه بود!
🔹این «شاه» نیز همچون فرمانروایان دیگر در برابر کشش درون به رنج کمتر و بهره بیشتر، تاب نیاورد و فزونخواهی پیشه کرد و جهان (کنایه از دهشهای ایزدی) را همه از آن خویش خواست!
🔺این همان چیزی است که در اقتصاد(و نیز سیاست) امروز «انحصار» خوانده می شود!
🔻فزونخواهی و انحصار، انگیزهها را خفه می سازد، اقتصاد را از آفرینش و پیشرفت باز می دارد، تولید را میکاهد، و «افزونی تولید بر مصرف» را که خمیرمایه «رشد اقتصادی» است، از میان میبرد و به زبان امروز، «رکود» میآفریند! این «رکود» است که گرسنگی و نارضایتی مردم را در پی دارد و جامعهای که در چنبره رکود و نومیدی گروهی مردم گرفتار شد، انجامی جز فروپاشی ندارد!
و.....
▫️جمشید فرو پاشید!
🔺آنچه که پیامدهای این فروپاشی را پابرجا ساخت،
نبود ساختارهای اجتماعی و سازوکارهای مردمی بود در کنار ساختار سیاسی و باور همگانی به «اصلاحات از بالا»!!
🔻برآیند چنین باوری این بود که «باید کسی(شاهی) دیگر بیاید و کشور را درست کند»!!!
سازوكارهازمانی که نیروی مردم را باور ندارد و به جای ارزشافزایی(value adding) به اقتصاد «منابع محور» و «مصرف گرا» میگراید، باوری جز این ندارد که:
شهر خالی است ز عشاق، بود کز طرفی،
دستی از غیب برون آید و کاری بکند!!
«حافظ»
🔺گرایش همیشگی به حذف #خودکامه (نه #خودکامگی!) و این باور که به گفته حافظ،
«طلب از سایۀ میمون همایی بکنیم»،
جز راهجویی از چاله به چاه نبوده و نیست!! این همان راهی است که روزگار جمشید را به ضحاک راه برد!
سخن دنبال خواهد شد! به یاری یزدان.
نگارنده: #سیروس_حامی
یارینامه : جامعه شناسی خودکامگی - علی رضاقلی
@ShahnamehToosi
@sobhosher
#سوزنی_به_خویشتن
از #جمشید تا #ضحاک!
دیدگاهی دیگر گون به #شاهنامه
فراز ٢- مایهخوری و رکود
🔹در فراز پیشین، گفته آمد که داستانهای شاهنامه برآمده از یک #هسته_کوچک_راستین_تاریخی است که هزاران سال سینه به سینه بازگو و با انبوهی از پیرایهها که در این رهگذر پذیرفته؛ در ناخودآگاه گروهی نیاکان نهادینه شده و با همین انبوه پیرایهها در خداینامه و پس آنگه در شاهنامه بازتاب یافته!
🔸یکی از پذیرفتههای ناخودآگاه گروهی مردم، رواییِ تاراجگری و سپاهیگری پادشاهان بود!
آغاز پادشاهی جمشید با سپاهیگری و تاراج برایِ نهادن گنج، نمودِآشکارِ این پندار و این پیرایه داستان است!
❌این پیرایه را پنداری بازدارنده دانستیم که بخشی از داستان و بخشی از تاریخ شناخته شد!(ن.ک. فراز١)
✅ روزگار همزاد و همراه درخشش پیشرفت(جمشید)، همراه با اقتصاد نهادگرا و مایه آفرینش(خلاقیت) بود و نهادهای چهارگانه هستی یافتند،
از این هر یَکی را یکی پایگاه،
سَزاوار بگزید و بنمود راه!
که تا هرکس اندازه خویش را،
ببینند و دانند کم بیش را!
🔅این نهادگرایی و شناخت اندازهها(حدود، قانون)، زمینه ساز پیشرفتهای درخشان مردمان در «رشتن و بافتن» و «جامه دوختن» و « شستن و پلشت بری» و «کار گل» و «کامجویی» و «کاربری بوی خوش» و «پزشکی و درمان» و «دریانوردی» و «شادخواری» و «خنیاگری» و... گردید!
همه این پیشرفتها با «جاندار انگاریِ» روزگاری که «جمشید=همزاد درخشش» نامیده و انگاشته شد، همراه بود!
🔹این «شاه» نیز همچون فرمانروایان دیگر در برابر کشش درون به رنج کمتر و بهره بیشتر، تاب نیاورد و فزونخواهی پیشه کرد و جهان (کنایه از دهشهای ایزدی) را همه از آن خویش خواست!
🔺این همان چیزی است که در اقتصاد(و نیز سیاست) امروز «انحصار» خوانده می شود!
🔻فزونخواهی و انحصار، انگیزهها را خفه می سازد، اقتصاد را از آفرینش و پیشرفت باز می دارد، تولید را میکاهد، و «افزونی تولید بر مصرف» را که خمیرمایه «رشد اقتصادی» است، از میان میبرد و به زبان امروز، «رکود» میآفریند! این «رکود» است که گرسنگی و نارضایتی مردم را در پی دارد و جامعهای که در چنبره رکود و نومیدی گروهی مردم گرفتار شد، انجامی جز فروپاشی ندارد!
و.....
▫️جمشید فرو پاشید!
🔺آنچه که پیامدهای این فروپاشی را پابرجا ساخت،
نبود ساختارهای اجتماعی و سازوکارهای مردمی بود در کنار ساختار سیاسی و باور همگانی به «اصلاحات از بالا»!!
🔻برآیند چنین باوری این بود که «باید کسی(شاهی) دیگر بیاید و کشور را درست کند»!!!
سازوكارهازمانی که نیروی مردم را باور ندارد و به جای ارزشافزایی(value adding) به اقتصاد «منابع محور» و «مصرف گرا» میگراید، باوری جز این ندارد که:
شهر خالی است ز عشاق، بود کز طرفی،
دستی از غیب برون آید و کاری بکند!!
«حافظ»
🔺گرایش همیشگی به حذف #خودکامه (نه #خودکامگی!) و این باور که به گفته حافظ،
«طلب از سایۀ میمون همایی بکنیم»،
جز راهجویی از چاله به چاه نبوده و نیست!! این همان راهی است که روزگار جمشید را به ضحاک راه برد!
سخن دنبال خواهد شد! به یاری یزدان.
نگارنده: #سیروس_حامی
یارینامه : جامعه شناسی خودکامگی - علی رضاقلی
@ShahnamehToosi
@sobhosher