صبح و شعر
653 subscribers
2.14K photos
280 videos
331 files
3.23K links
ادبیات هست چون جهان برای جان‌های عاصی کافی نیست.🥰😍 🎼🎧📖📚
Download Telegram
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

*خداوند بهترین یاور ماست*

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 
#مشاهير
━•··‏​‏​​‏•✦❁✳️❁✦•‏​‏··•​​‏━

 
"مکزیک یعنی زاپاتا"
(با احترام به الیا کازان – برای فیلم زنده‌باد زاپاتا)
 
 نمایِ نامرئی نزدیک
پنجره را برای ماه
و ایمیلم را برای امیلیانو زاپاتا باز گذاشتم
با سپیده، روی سایت صلح، عدالت و آزادی ـ صدایم کرد
یادم آمد به همین دلایل
دوربین الیا کازان در برابرش زانو زده بود
گفتم: هنوز هم، نظامی‌ها رد اسب سپیدت را روی اینترنت تعقیب می‌کنند
گفت: هنوز هم، نگران کودکان گرسنه مکزیکم
گفتم: امیلیانو مرا ببخش
دختری را که دوست داشتم
به بهانه‌‌ی دیدن تو، به سینما بردم
گفت: سکانس کلیسا، یادت هست؟
برای دیدن دختری که دوستش داشتم، خدا را بهانه کردم.
گفتم: چه باشکوه شده بود مارلون براندو وقتی که تو را بازی می‌کرد
گفت: جهان چیزی برای ستودن نداشت، جز عشق
برگشت به نمای عمومی آغاز انفجار مکزیک هزار و نهصد و نه
کنج کاخ ـ زیر عکس بزرگ مادرو
زردو ـ زاورا، روستاییان یعنی سرخ….

(ادامهٔ شعر را در صبح و شعر بخوانید👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻)

✍🏻: #علیشاه_مولوی فراخور گرامی‌زادروزش💐مانا یاد و نامش🙏🏻☘️
مولوی به تایید و مصداق اشعارش، از نسل شاعرانی محسوب می‌شود که در تبعیت از اصل " هنر متعهدانه"، در دسته بندی واقعیت گرایان قرار می‌گیرند. در بینش چنین دسته‌ای، واقعیت و دقیقا واقعیت اجتماعی انسان‌ها، مبدا توجه هنرمند است، تا در رسیدن آن به آرمان‌های والا در کنار و هم مسیر انسان‌ها قرار بگیرند.شاعرانی چون او در مقطعی از تاریخ ادبیات، با قرار گرفتن در صف رئالیست‌های سوسیالیستی، اصولی مشخص از چنین بینشی را دریافت، پذیرفته و در اجرایش می‌کوشند. و گاهی چنان در ماهیت آن دچار ایمانی خلل پذیر می شوند که امر "واقع" واقعی را به امر " واقعه" طلبیده تبدیل و جایگزین می‌کنند، که این خود، انحراف از منشور اولیه شان هم می‌شود.در هر حال، در اشعار مولوی، جامعه و انسان اجتماعی و معتقد، با ادبیات معمول و مرسوم عمومی چنین اعتقادی به وضوح نشان داده شده است و به این ترتیب او را یک شاعر مبارز معرفی می کند. شاید شعر #زاپاتای او برای این مبحث گویاترین باشد.

━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏—

@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

*خداوند بهترین یاور ماست*

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 


دوربین از روی شانه‌ی فاتح مکزیک آن‌ها را تحقیر می‌کند.
: آقا مزارع ما را، سیم‌های خاردار شما مجروح کرده‌اند.
نان از سفره به خواب کودکان‌مان رفته است
آرامش اسب‌های نجیب ما را
انفجار تفنگ‌های عجیب شما آشفته کرده است
نجابت زن‌های آرام ما را
توحش سربازهای شما تاراج کرده است
آقا: لطفاً، بگویید، مزارع ما را آزاد کنند
نمای درشت درخشان با گریم مرگ
همه چیز از یک سئوال آغاز می‌شود.
: اسم؟
: امیلیانو زاپاتا
اسمی که مادرو دورش دایره می‌کشد.
مثل مزارع مکزیکی که سیم‌خاردار
امیلیانو، سرخ‌پوستی، گرسنه است
اما گول نمی‌خورد
اگر چه حرف‌های رئیس جمهوری بانمک‌اند
دقت کنید، یک پلان مانده به پلان پایانی
دوربین از نگاه نگران فاتح مکزیک
درشت چهره‌ی او را با گریم مرگ می‌بیند
مزارع مردم را آزاد کنید
بچه‌ها گرسنه‌اند
بچه‌های گرسنه چاشنی انفجار زاپاتا هستند
مواظب باشید او شبیه آتشفشان پوپو کاپتل، ناگهان منفجر می شود.
نمای نمی‌دانی چه زیبای زندگی ـ مکزیک روی مدار غرور
درست بعد از دیزالوی که فاتح مکزیک را در مزرعه محو می‌کند،
آتشفشان پوپو کاپتل منفجر می‌شود
حالا، مکزیک یعنی زاپاتا
از اینجا تا نمای نحس ناروا دوربین الیا کازان
کوتاه تر از قد امیلیانو ایستاده است
نمای نحسِ ناروا
چه جای شکایت از نقش ناروای قابیل،
و چرا افسوس از سرنوشت شوم هابیل؟
کاش می‌شد این سکانس لعنتی را حذف کرد
نرو، امیلیانو، برگرد ـ ببین زنی که دوستت دارد،
حادثه را در ماه حدس می‌زند
امیلیانو
برای الیا کازان سخت است دکوپاژ سکانسی که
نظامی‌ها پلان به پلان‌اش را نوشته‌اند
امیلیانو، این اسب شایسته است که افسانه شود؟
او دل‌نگران تو، مسیر رگبار گلوله‌های هنوز نیامده را می‌بیند
دوربین از نگاه آسمان
تو باید به ناکجا بروی و اسبت به قله‌ی کوه
پلان پایانی ـ
پایا در خاطره ها
این پلان را مردم مکزیک نوشته‌اند
و الیا کازان آن را سروده است
سراسیمه اسبی که مرگ سوارش را دیده است
بر تارک کوهی شیهه می‌کشد، تا افسانه می‌شود
امیلیانو می‌شود ـ نو می‌شود
اگر نون پایان را بین روستاییان تقسیم کنیم…؟
نمای عمومی علاقه‌ی آدم‌ها به عدالت
چراغ‌ها که روشن می‌شوند
ـ به تعداد صندلی‌های سینما
امیلیانو زاپاتا برمی‌خیزد.
حالا ـ اگر کسی فریاد بزند: زاپاتا…؟!
می‌روم پنجره را ببندم. پیش از آمدن امیلیانو , ماه رفته بود.

✍🏻: #علیشاه_مولوی فراخوررگرامی زادروزش☘️ مانا یاد و نامش

━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏—

@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

*خداوند بهترین ياور ماست*

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 
#شعرامروز
━•··‏​‏​​‏•✦❁💠❁✦•‏​‏··•​​‏━

بهارخوانی قمری‌ها
بهانه‌ی خوبی‌ست
بیا با هم حرف بزنیم
بیا بزنیم به خیابانی
که پیاده روهاش
پر از پروانه‌های عاشق است.

می‌خواهم آشیانه‌ی او را
لابه لای این همه لانه‌ی فرو ریخته
پیدا کنم
بگو چه کنم !؟

می‌ترسم شعر سپیدم
سیاهِ کینه‌ی آدمی به کبوتر شود
تا دیر نشده
برای نجات پروانه کاری بکنیم

اﺻﻼ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﻧﻴﺴﺘﻢ
اﺗﻮﻣﺒﻴﻞ‌های دوﻟﺘﯽ،
ﺷﻴﺸﻪ‌ی ﺑﺎﻧﮏ‌ها
ﭘﻴﺸﺎﻧﯽ ِ ﭘﺎﺳﺒﺎن‌ها
ﻗﻨﺪاق ِ ﺗﻔﻨﮓ‌ها
ﭘﻞ‌هاﯼ ِ ﭘﺸﺖ ِ ﺳﺮ
و
دل‌هاﯼ ِ ﻋﺰﻳﺰان‌ﻣﺎن را ﺷﮑﺴﺘﻪ‌اﻳﻢ
ﺗﺎ به اﻳﻦ ﺟﺎ رﺳﻴﺪﻩ‌اﻳﻢ
از ﻣﺴﻴﺮ ِ ﺁزادﯼ
ﻣﻴﺪان ِ ﻋﺪاﻟﺖ ﺑﻮد ﻗﺮار ِ ﻣﺎ ؛
شما
در اﻳﺴﺘﮕﺎﻩ ِ ﻏﻨﺎﻳﻢ ﭘﻴﺎدﻩ ﺷﺪﻳﺪ ...

ﻣﻦ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻋﺸﻖ ﻋﻤﻮﻣﯽ‌ ﻣﺸﮑﻮﮐﻢ
ﻟﻄﻔﺎ ًپرﭼﻤﯽ را ﮐﻪ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ دادم
ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺮﮔﺮداﻧﻴﺪ.

✍🏻: #علیشاه_مولوی

━•··‏​‏​​‏•✦❁💠❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁☀️❁✦•‏​‏··•​​‏━

#شعرامروز

━•··‏​‏​​‏•✦❁☀️❁✦•‏​‏··•​​‏━ 

١)

ابرها را با نی
اسب‌ها را با سرنا
زن‌ها را با تازیانه می‌گریانند
مردان مغروری
که
با نی‌لبک پری کوچک غمگینی
عاشقانه می‌گریند
٢)

سر بر سینه‌ام بگذار
با تپشهای قلبم آرزوهایت را شماره کن
رشته‌های سپید مویم
ردِ رنج‌هایی‌ است که زندگی‌‌ام را سیاه کرد
با این همه در سرزمینی که مرگ پایان رنج هاست
هرگز هیچکس تابوت عشق را
بر شانه‌‌های من نخواهد دید.

✍🏻: #علیشاه_مولوی

━•··‏​‏​​‏•✦❁💠❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher