صبح و شعر
649 subscribers
2.14K photos
281 videos
331 files
3.24K links
ادبیات هست چون جهان برای جان‌های عاصی کافی نیست.🥰😍 🎼🎧📖📚
Download Telegram
صبح و شعر
. #سوزنی_به_خویشتن ‎از #جمشید تا #ضحاک ‎دیدگاهی دیگر گون به #شاهنامه ‎فراز ۵– سازوکار برتخت نشستن و فرمان راندن. 🔆«این گفتمان ارزشی نیست! تنها برداشتی واکاوانه از تاریخ است!» 🔹نکاتی از چهار فراز پیشین: 🔺نگارنده بر این دیدگاه استوار است که در آغاز شاهنامه،…
.
#سوزنی_به_خویشتن

از #جمشید تا #ضحاک
(نگاهی دیگرگون به #شاهنامه)

فراز ٦ – بر گاه ماندن از راه خورشخانه!
🔆«این گفتمان به دور از ارزشها، تنها برداشتی واکاوانه از تاریخ است!»

🔹دیدیم که به گواه شاهنامه، فزونخواهی و ویژه‌خواری دسته‌ای از پیشوایان و اندیشورزان سرزمین آریا، که مایه گسستن مردمان از ایشان و «جنگ و جوش» سرتاسری شد، زمینه‌ساز چیرگی تازیان بر سرزمین اهورا بود!
🔸درپی این رویداد، دسته‌ای دیگر از ایرانیان به امید این که با یاری «شاه پُر از هول»ِ بیگانه، آشوب را به سامان برند، و نیز به سودای بهره بردن از «گاوِ دوشا» و گنج بی رنج، سر بر آستان #ساستارِ ( #فرمانروايى) بیگانه ساییدند و به راهی لغزیدند که هزار سال ستم و کشتار و سوختار و تاراج را در پی داشت!
🔹ساده اندیشی است اگر باور کنیم که هزار سال چیرگیِ ساستارِ بیگانه، بی همراهی و همدستی گسترده «نیروهای خودی» شدنی بود! به گفته فردوسی، لشکر ضحاک، آمیزه‌ای بود از اِیران و از تازیان!

مَر آن اژدهافش بیامد چو باد،
بدایران زمین تاج بر سر نهاد!
از اِیران و از تازیان لشکری،
گزین کرد گردان هر کشوری!
🔺🔻🔺
🔸«ساستار» بیگانه، با همدستی «کارگزار»ِ خودی است که دستِ بدی به چپاول دارایی و زنان(و پسران) می‌یازد! چنین ساستاری، مردم را ترسان و لرزان بر جان خویش و نیز باورمند به ناگزیریِ سرنوشت و تن‌درداده به «کردار چرخ بلند» می‌خواهد و می‌پرورد! پس بازار یاوه(خرافه/جادو) گرم می‌شود!

نِهان گشت کَردارِ فرزانگان؛
پراگنده شد کامِ دیوانگان.
هنر خوار شد، جادُوی اَرجمند؛
نِهان راستی؛ آشکارا گُزند.
شده بر بدی دستِ دیوان دراز؛
به نیکی نبودی سَخُن، جز به راز!
🔻🔺🔻
🔹همیشۀ تاریخ، دیوان و دیوانگان بوده اند که ساستار را نیرو می فزودند! دیوانگان، سوارانی بودند که «شاه اژدهاپیکر» را بر جان و دارایی و آبروی هم میهنان چیره ساختند و به پاداش، زینهارِ ساستار یافتند، تا هم میهنان را تاراج و خود برای بهره‌مندی بیشتر از خوان یغما، راستی را به نهان رانند و گزند را پیش چشمان آورند! ساستار و یغماگران در یک چرخه استوار، این به آن و آن به این یاری می رساندند! این سازوکار و این چرخه، همیشگی بوده است!

🔸دقیقی توسی در غزلی سازوکار نگهداری تاج و گاه را بازمی نماید و این باور را باز می‌گوید که این شکار (مُلکت= قدرت= پادشاهی) را باید به زور گرفت و به زر نگاه داشت!

که مُلکَت شکاری‌ست کِ‌او را نگیرد،
عقاب پرنده نه شیر ژیانی؛
دو چیز است کِ‌او را به بند اندر آرد،
یکی تیغ هندی، دگر زرِّ کانی؛
به شمشیر باید گرفتن مر او را،
به دینار بستنش پای‌ ار توانی
🔺🔻🔺
🔹آرزو و خواستِ سیری ناپذیر دیوانِ نگاهبانِ تختِ ساستار جز به باز بودن دستشان بر خوان گسترده یغما پاسخ گفته نمی‌شد! و ساستار را جز به یاری دیوان پایداری نیست. چرخه‌ای ناگزیر و بی‌گریز!
یغماگران «کلید خورشخانه پادشا» را از «دستور فرمانروا» میستانند و می‌خورانند و می‌خورند!

چو بشنید ضحاک بنواختش،
ز بهر خورش جایگه ساختش؛
کلید خورشخانۀ پادشا،
بدو داد دستور فرمانروا!
🔻🔺🔻
🔸در سامانه‌ی «خوراندن و خوردن» ، نیکخواهانی چون ارمایل و گرمایل نیز راهی جز از «خورشخانۀ پادشا» پیش رو نمی بینند! پس:

برفتند و خوالیگری ساختند،
خورش خود بی اندازه بشناختند،
خورشخانۀ پادشاهِ جهان،
گرفت این دو بیدار خرّم، نِهان!
🔺🔻🔺
🔹ستم ساستار را پایان نبود! مگر چاره‌گر از خورشخانه برون آید!! فریدون نه در خورشخانه که در میدان تولید و بهره‌وری (گاو برمایه) پرورش می‌یابد و ساستار را به زیر می‌کشد!

با زنجیرۀ «راز رهایی نیاکان از ساستار ضحاک» همراه باشید!

یاری‌نامه: جامعه‌شناسی خودکامگی - علی رضاقلی
نگارنده: #سیروس_حامی

@ShahnamehToosi
@sobhosher