صبح و شعر
651 subscribers
2.14K photos
281 videos
331 files
3.23K links
ادبیات هست چون جهان برای جان‌های عاصی کافی نیست.🥰😍 🎼🎧📖📚
Download Telegram
مرگ یزدگرد.pdf
165.4 KB
📗 مرگ یزدگرد
#بهرام_بیضایی


موبد: باید به سراسر ایران ‌زمین، پندنامه بفرستیم.

زنِ آسیابان: پندنامه بفرست ای موبد اما اندکی نان نیز، بر آن بیفزای.
ما مردمان از پندسیر آمده‌ایم،
و بر نان گرسنه‌ایم.


@Sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

*خداوند بهترین یاور ماست*

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 

#نثر_فارسى

━•··‏​‏​​‏•✦❁✳️❁✦•‏​‏··•​​‏━

- مرد بادیه نشین
شنیدم که حسین می‌گفت: ندیدم سری به سرداری مگر بسیار سرها زیر پای او، خودستایان تکیه بر اریکه‌ها زده اند؛ کتاب خدا را چنان می‌خوانند که سود ایشان است.
آنان که طیلسان زهد پوشیده‌اند تک پیرهنان را پیرهن از تن می‌درند.
آنان که دستار بر سر نهاده‌اند، سر از گردن خداترسان می‌اندازند.
و آنان که آب بر مردمان می‌بندند، مردمان را آب از لبه تیغ می‌دهند.
این نیست آنچه ما می‌گفتیم.
اینان سپاه آز می‌آرایند و دیوار غرور می‌فرازند و کوشک‌های خودپرستی می‌سازند و اموالشان را از انباشتن پایانی نیست.

📚: #روز_واقعه
✍🏻: #بهرام_بیضایی

━··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

✋🏼 درود و ادب، به روز، پیروز ‌ #رام_ایزد
ترا روز رام از جهان رام باد
همان باد را با تو آرام باد.

گل شب‌بوی #خیری_زرد #نماد رام ایزد است.

━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

*خداوند بهترین یاور ماست*

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 
#نثر_فارسی
━•··‏​‏​​‏•✦❁✳️❁✦•‏​‏··•​​‏━

زن_ دشمن تو اینان نیستند،
دشمن را تو خود پرورده‌ای.
دشمن تو پریشانی مردمان است،
ورنه از یک مشت ایشان چه می‌آمد؟

موبد_ بسیار آتش‌کده‌ها که هنوز برجا است. مردمان را باید به گفتارِ گرمْ آیینِ ستیز آموخت.

زن_ پر نگو موبد! در مردمان به تو باور نیست ازبس‌که ستم دیده‌اند.

سردار _ این جانوران زشتخوی چاره‌ناپذیر را بنگر، که چاره‌سازی دولتمندان و دلسوزی شاهان نیز ایشان را بر مردمی نمی‌افزاید.

زن _ های ای درشتگوی، کدام چاره‌سازی، کدام دلسوزی؟ بزکشان را ببین. بلندتبارانی چون شما از گرده‌ی ما تسمه‌ها کشیده‌اید. شما و همه‌ی آن نوجامگان نوکیسه. شما دمار از روزگار ما درآورده‌اید. فرق من و تو یک شمشیر است که تو بر کمر بسته‌ای.

سردار_ زبانت ببرد!

زن_ و تو شمشیر را برای همین بسته‌ای.

سردار_ نفرین بر سپهر! از این پیش‌تر زبان آن را که چنین می‌گفت از حلقوم به‌در می‌آوردیم.

زن_ جز درآوردن زبان کاش شما را هنر دیگری نیز بود.

موبِد_
آه اینان چه می‌گویند؛
سخن از پلیدی چندان است که جای مزدااهورا نیست.
گویی پایان هزاره‌ی اهورایی‌ست.
باید به سراسر ایران‌زمین پندنامه بفرستیم.

زن_
پندنامه بفرست ای موبد، اما اندکی نان نیز بر آن بیفزای.
ما مردمان از پند سیر آمده‌ایم و بر نان گرسنه‌ایم.

دختر_  [در خیالی دور] اگر کیسه‌ای آرد مانده بود بر سر خود می‌ریختم تا سراپا سپید شوم. شاید ناهید هور پیکر مرا جای فرشته‌ای می‌گرفت، یا به‌جای دختر خود، و در چشمه‌ای شستشو می‌داد.

✍🏻: #بهرام_بیضایی فراخور گرامی زادروزش💐
📚 مرگ یزدگرد

━··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━
#نثر_فارسی
━•··‏​‏​​‏•✦❁✳️❁✦•‏​‏··•​​‏━

آن‌ها در خیابان‌ها می‌روند مردی با ته‌ریش، شتابزده می‌گذرد؛ به تنه‌ای كه ندانسته می‌زند می‌ماند و می‌پرسد شما ایرانی هستید؟
من پی واجب‌القتلی به اسم هدایت می‌گردم؛ صادق هدایت!
هدایت می‌گوید: نه، من هادی صداقتم. مرد نفس‌زنان می‌گوید: حكم خونش را دارم ولی به صورت نمی‌شناسمش.
لعنت به چاپارخانه وطنی! مدت‌هاست از تهران فرستاده شده و هنوز در راه است.
این ملعون چه شكلی است؟
هدایت می‌گوید: او تصویری ندارد؛ مدت‌ها است شبیه هیچ كس نیست؛ نه هم‌وطنانش، نه مردم این‌جا.
مرد شتابزده می‌رود،
و هدایت به سایه‌هایش می‌گوید: این یكی از آن‌ها است.
چندی است دنبالش هستند.
پس از دست به دست شدن نسخه فی بلادالافرنجیه، حكم قتلش را دادند.
آن‌ها از حاجی‌آقا دستور می‌گیرند. سایه‌ها، نوشته را می‌شناسند؛ داستان چند قشری كه می‌آیند فرنگ را اصلاح كنند و خودشان آلوده فسق و فجور فرنگ می‌شوند.

✍🏻: #بهرام_بیضایی
📚 : صادق هدایت: روز آخر
📎لینک متن کامل را در صبح و شعر بیابید👇🏻👇🏻

━··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

჻ᭂ 🍃🌸 #نثرفارسی🌸🍃‍჻ᭂ

موبد : باید به سراسر ایران زمین پندنامه بفرستم
زن : پندنامه بفرست ای موبد؛
اما اندکی نان نیز بر آن بیافزای،
ما مردمان از پند سیر آمده‌ایم
و بر نان گریسته‌ایم.


✍🏻: #بهرام_بیضایی
📚 : مرگ  یزدگرد

━··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
👌🏻گر این پند من یک به یک نشنوی…

پند نگرفتن ما از گذشته
به روایت #بهرام_بیضایی
از شاهنامه فردوسی
@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

჻ᭂ 🍃🌸 #نثرفارسی🌸🍃‍჻ᭂ

فردوسی: امروز تهمینه از چشمان من‌ گریست، و دیروز زال‌زر در دلم. دستم به خون چندین نامور آغشته‌ست.
_ [ به مردی می‌رسد] در این شهرها که گذشتی، جایی چیزی ندیدی، شیشه‌ای، که با آن بشود واژه‌ها را بهتر دید و خواند؟

مرد: عوضی گرفته‌اید پدر!
فردوسی: [ شرمنده دور می‌شود] آه
__ روز تاریک است یا چشم من؟ چند تنی از روبه رو می‌آیند و می‌گذرند و به او می‌خندند.

جوانکی خوشمزگی می‌کند

جوانک: یک کلمه از عشق بگو!

فردوسی: [ در خم کوچه می‌رود] دروغ زیبایی میان اینهمه زشتی !
[ می‌غرد] دیدمش؛ زنی آرزو فروش!
[ می‌ماند_ اندوهگین ] آن‌گونه زنی، در آن گونه برزنی،
نام او ایران!

✍🏻: #بهرام_بیضایی
📚 : " دیباچه نوین شاهنامه"

━··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher