Forwarded from اتچ بات
#حافظ_خوانى
#غزل: حضرت #حافظ✨
آواى: استاد #على_گلزاده💫
🔻🔺🔻
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلی صفاتم دادند....
🔸#حافظ در شروع این غزل می فرماید:
#دوش ، #وقت_سحر، و در این دوکلمه وقت سحر ، اسراری نهفته است .
♦️در نزد صوفیه وقت حالی است که در سر سالک پدیدآید و اوبه آن مشغول و در رامش خیال مستغرق گرددو سَحَر ، زمان تلالؤِ انوار حقّ است و حافظ در چند مورد به وقت سحر اشاره می کند:
سحرم دولت بیدار به بالین آمد-
سحر باباد می گفتم حدیث آرزومندی - سحر به بوی گلستان دمی شدم در باغ - سحر بلبل حکایت با صبا کرد -
✨سحر چون خسرو خاور .....-
🌟سحر زهاتف غیبم......-
💫سحر سرشک روانم سر.... –
⚡️سحر کرشمه چشمت....-
⭐️سحر گاهان که مخمور شبانه ....-
✨سحر گه رهروی در... –
💫سحرگهم چه خوش آمد....-
⚡️سحرم هاتف میخانه به دولتخواهی
💥از طرفی شاعر از سحر شبی یاد می کند که آن شب شبِ قدر بوده است و شاعر در بیت سومِ غزل یک بیت رابرای توضیح دادن به این مطلب اختصاص می دهد .
🔹
٢-حافظ بلافاصله پس از گفتن جمله : دوش وقت سحر، می فرماید از غصّه نجاتم دادند.
💥کدام غصّه منظور نظر حافظ است ؟
🔻شکی نیست که به قول شادروان دکتر حسینعلی هروی این حافظ شناس خوش سلیقه از این غصه که ✨*اسرار الهی برمن مجهول است نجاتم دادند*
و قتى #حافظ را با #شمس_تبریزی مقایسه کنيم متوجه ميشويم هر دو در یک جهت فکرى بوده اند.
شمس تبریزی در کتاب مقالات شمس می گوید :
🔺گفتم مرا چه جای خوردن و گفتن! تا آن خدا که مرا همچنین آفریدبا من سخن نگوید بی هیچ واسطه یی ، ومن از او چیزها نپرسم و نگوید، مراچه جای خفتن و خوردن ؟
چون چنین شود ومن بااو بگویم و بشنوم،آنگه بخورم و بِخُسبم ، بدانم که چگونه آمده ام و کجا می روم و عواقب من چیست.
( مقالات شمس ص١٣٠)
@sobhosher
#غزل: حضرت #حافظ✨
آواى: استاد #على_گلزاده💫
🔻🔺🔻
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلی صفاتم دادند....
🔸#حافظ در شروع این غزل می فرماید:
#دوش ، #وقت_سحر، و در این دوکلمه وقت سحر ، اسراری نهفته است .
♦️در نزد صوفیه وقت حالی است که در سر سالک پدیدآید و اوبه آن مشغول و در رامش خیال مستغرق گرددو سَحَر ، زمان تلالؤِ انوار حقّ است و حافظ در چند مورد به وقت سحر اشاره می کند:
سحرم دولت بیدار به بالین آمد-
سحر باباد می گفتم حدیث آرزومندی - سحر به بوی گلستان دمی شدم در باغ - سحر بلبل حکایت با صبا کرد -
✨سحر چون خسرو خاور .....-
🌟سحر زهاتف غیبم......-
💫سحر سرشک روانم سر.... –
⚡️سحر کرشمه چشمت....-
⭐️سحر گاهان که مخمور شبانه ....-
✨سحر گه رهروی در... –
💫سحرگهم چه خوش آمد....-
⚡️سحرم هاتف میخانه به دولتخواهی
💥از طرفی شاعر از سحر شبی یاد می کند که آن شب شبِ قدر بوده است و شاعر در بیت سومِ غزل یک بیت رابرای توضیح دادن به این مطلب اختصاص می دهد .
🔹
٢-حافظ بلافاصله پس از گفتن جمله : دوش وقت سحر، می فرماید از غصّه نجاتم دادند.
💥کدام غصّه منظور نظر حافظ است ؟
🔻شکی نیست که به قول شادروان دکتر حسینعلی هروی این حافظ شناس خوش سلیقه از این غصه که ✨*اسرار الهی برمن مجهول است نجاتم دادند*
و قتى #حافظ را با #شمس_تبریزی مقایسه کنيم متوجه ميشويم هر دو در یک جهت فکرى بوده اند.
شمس تبریزی در کتاب مقالات شمس می گوید :
🔺گفتم مرا چه جای خوردن و گفتن! تا آن خدا که مرا همچنین آفریدبا من سخن نگوید بی هیچ واسطه یی ، ومن از او چیزها نپرسم و نگوید، مراچه جای خفتن و خوردن ؟
چون چنین شود ومن بااو بگویم و بشنوم،آنگه بخورم و بِخُسبم ، بدانم که چگونه آمده ام و کجا می روم و عواقب من چیست.
( مقالات شمس ص١٣٠)
@sobhosher
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
#حافظ_خوانى
#غزل: حضرت #حافظ✨
آواى: استاد #على_گلزاده💫
🔻🔺🔻
🔸سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت/آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت....
ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم
/خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت
***
🔹خرقه سوختن . [ خ ِ ق َ / ق ِ ت َ ] (مص مرکب ) سوزاندن خرقه . ظاهراً رسمی بوده صوفیان را که از فرط شوق یا به علامت شکر خرقه ٔ خود را می سوزاندند.
🔸از ابیات بسیار بحث انگیز حافظ است که تعداد قابل توجهی از بزرگان و صاحب نظران بر آن حاشیه های مفید نوشته اند و کوشیده اند راز و رمز آن را بگشایند ولی پیر ما میگفت که این بیت را سادهتر بخوانید، 🔹احتیاجی هم به تفسیر آیینهای صوفیانه نیست. بیینید خرقه چیست و خرقه دار کیست؟ چه کسی آتش به خرقه می زند؟ این بیت را مثل این بخوانید :
🔺ماجرا کم کن و باز آ که #مرا #مردم_چشم, همچو #خرقه از سر خود به در آورد و به شکرانه بسوخت.
***
#ماجرا: که نوعی گفتگوی انتقادی میان اهل خانقاه بوده ..
#کم_کن: یعنی بس کن.
🔸مردم چشم من خرقه ای داشت(خرقه جامه ای بوده جلوبسته که آن را از سر بیرون می آوردند.)شخص من خرقهٔ مردمک چشم خودم هستم.
چشم من به انتظار تو نشست و از این انتظار دائمی آتشی در این خانه زد که کاشانه بسوخت.
🔺زیبایی گفتار در این است که حتی پس از اینکه کاشانه و خرقه سوخت هنوز چشم به انتظار آمدن تو نشسته است. این همان است که در بیت اول آمده است با این تفاوت که در مصرع اول بیت اول محدودهٔ آتش در سینه است.
🔹در مصرع دوم آتش هنوز در سینه (خانهٔ دل) است و خود دل (کاشانه ) را سوخت ولی در بیت هفتم کل خرقه را می سوزاند. و آن چه میماند چشم انتظارى است.
♦️اگر هم دنبال تفسیرهای آیینی از خرقه سوزی می گردید بهتر است اول به خود حافظ مراجعه بکنید و راههای دور و درازی نروید، به نمونههای زیرین از خود حافظ دفت بکنید:
🔻🔺🔻
✨ابروی یار در نظر و خرقه سوخته
–
🌟بسوز این خرقهٔ تقوا تو حافظ
که گر آتش شوم در وی نگیرم
–
⚡️حافظ این خرقهٔ پشمینه بینداز که ما
از پی قافله با آتش آه آمدهایم
–
🌟در خرقه چو آتش زدی ای عارف سالک
جهدی کن و سرحلقه رندان جهان باش
–
⚡️ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
–
✨در خرقه زن آتش که خم ابروی ساقی
بر میشکند گوشه محراب امامت
–***
@sobhosher
#غزل: حضرت #حافظ✨
آواى: استاد #على_گلزاده💫
🔻🔺🔻
🔸سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت/آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت....
ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم
/خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت
***
🔹خرقه سوختن . [ خ ِ ق َ / ق ِ ت َ ] (مص مرکب ) سوزاندن خرقه . ظاهراً رسمی بوده صوفیان را که از فرط شوق یا به علامت شکر خرقه ٔ خود را می سوزاندند.
🔸از ابیات بسیار بحث انگیز حافظ است که تعداد قابل توجهی از بزرگان و صاحب نظران بر آن حاشیه های مفید نوشته اند و کوشیده اند راز و رمز آن را بگشایند ولی پیر ما میگفت که این بیت را سادهتر بخوانید، 🔹احتیاجی هم به تفسیر آیینهای صوفیانه نیست. بیینید خرقه چیست و خرقه دار کیست؟ چه کسی آتش به خرقه می زند؟ این بیت را مثل این بخوانید :
🔺ماجرا کم کن و باز آ که #مرا #مردم_چشم, همچو #خرقه از سر خود به در آورد و به شکرانه بسوخت.
***
#ماجرا: که نوعی گفتگوی انتقادی میان اهل خانقاه بوده ..
#کم_کن: یعنی بس کن.
🔸مردم چشم من خرقه ای داشت(خرقه جامه ای بوده جلوبسته که آن را از سر بیرون می آوردند.)شخص من خرقهٔ مردمک چشم خودم هستم.
چشم من به انتظار تو نشست و از این انتظار دائمی آتشی در این خانه زد که کاشانه بسوخت.
🔺زیبایی گفتار در این است که حتی پس از اینکه کاشانه و خرقه سوخت هنوز چشم به انتظار آمدن تو نشسته است. این همان است که در بیت اول آمده است با این تفاوت که در مصرع اول بیت اول محدودهٔ آتش در سینه است.
🔹در مصرع دوم آتش هنوز در سینه (خانهٔ دل) است و خود دل (کاشانه ) را سوخت ولی در بیت هفتم کل خرقه را می سوزاند. و آن چه میماند چشم انتظارى است.
♦️اگر هم دنبال تفسیرهای آیینی از خرقه سوزی می گردید بهتر است اول به خود حافظ مراجعه بکنید و راههای دور و درازی نروید، به نمونههای زیرین از خود حافظ دفت بکنید:
🔻🔺🔻
✨ابروی یار در نظر و خرقه سوخته
–
🌟بسوز این خرقهٔ تقوا تو حافظ
که گر آتش شوم در وی نگیرم
–
⚡️حافظ این خرقهٔ پشمینه بینداز که ما
از پی قافله با آتش آه آمدهایم
–
🌟در خرقه چو آتش زدی ای عارف سالک
جهدی کن و سرحلقه رندان جهان باش
–
⚡️ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
–
✨در خرقه زن آتش که خم ابروی ساقی
بر میشکند گوشه محراب امامت
–***
@sobhosher
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
#حافظ_خوانى
غزل : حضرت #حافظ
آواى: استاد #على_گلزاده
💫🌟
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست✨
منزل آن مه عاشقکش عیّار کجاست
شب تار است و ره وادی ایمن در پیش آتش طور کجا موعد دیدار کجاست
💥🔥
《وادی اَیمن به عنوان مکان بعثت حضرت موسی علیهالسلام در شعر فارسی، مایهی تصویرسازی و مضمونسازی شاعران گشته است، ریشه قرآنی دارد؛ ولی در شعر، به مفهوم قرانی خود به کار نرفته است. در آیهء 《نودی من شاطی الواد الایمن》(قصص:۳۰) که مورد بحث است، ایمن صفت شاطی و به نعنی سمت راست وادی است؛ نه به معنی وادی پر یمن و امن [یا حتی وادی راست] و صفتی که قرآن برای وادی ذکر میکند، دو واژه 《مقدس》 و 《مبارک》است. در آیهء 《انک بالواد المقدس طوی》 (طه:۱۲) و در آیه《فی البقعه المبارکه》(قصص:۳۰) بنابراین در قرآن کریم 《ایمن》 صفت وادی نیست و عبارتی هم به نام 《وادی ایمن》 نداریم، اما در شعر《ایمن》به عنوان صفت وادی، در معنای وادی میمون و پربرکت و امن به کار رفته است. در نتیجه این ترکیب، آفریده ادب فارسی است که از حسن مجاورت وادی و ایمن در آیهء ۳۰ قصص بهره جسته و عبارت 《وادی ایمن》 را پدید آورده است.
🔹در آغاز اين غزل واژه هاى "شب تار، 💫🌟آتش طور، وادی ایمن، موعد دیدار " چهار گزینه ای است که همه اشاراتی قرآنی هستند که خواجه در یک بیت آنها را جمع نموده است و تسلط وی نیز بر آیات کاملا از نحوه به کار گیری مفاهیم قرآنی بر خواننده معلوم می شود. هرچند برخی پژوهشگران قتل شاه شیخ ابواسحق اینجو (جمال الدین پسرمحمود مقتول به سال 758هـ. ق) به دست امیر مبارزالدین محمد آل مظفر را سبب سرایش غزل مورد بحث دانسته اند، زیرا لسان الغیب به این مرد فرهنگ پرور ارادت می ورزیده و از سرانجام او سخت متأثر گشته و منظور او از «شب تار» هنگام فراق است که در پی این حادثه به وجود آمده است.
💥در این ابیات حافظ از داستان حضرت موسی (ع) و توجه پروردگار به او در بیان مافی الضمیر خود بهره گرفته و با یادآوری آن حادثه گویی قصد زدودن غم فقدان آن فرمان روا و بی مهری روزگار را از دل خویش داشته و لبیک حق را از جانب وادی ایمن، آن میدان وسیع رحمت الهی برای آمرزش روح ممدوح خود در خواست نموده است.
@sobhosher
غزل : حضرت #حافظ
آواى: استاد #على_گلزاده
💫🌟
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست✨
منزل آن مه عاشقکش عیّار کجاست
شب تار است و ره وادی ایمن در پیش آتش طور کجا موعد دیدار کجاست
💥🔥
《وادی اَیمن به عنوان مکان بعثت حضرت موسی علیهالسلام در شعر فارسی، مایهی تصویرسازی و مضمونسازی شاعران گشته است، ریشه قرآنی دارد؛ ولی در شعر، به مفهوم قرانی خود به کار نرفته است. در آیهء 《نودی من شاطی الواد الایمن》(قصص:۳۰) که مورد بحث است، ایمن صفت شاطی و به نعنی سمت راست وادی است؛ نه به معنی وادی پر یمن و امن [یا حتی وادی راست] و صفتی که قرآن برای وادی ذکر میکند، دو واژه 《مقدس》 و 《مبارک》است. در آیهء 《انک بالواد المقدس طوی》 (طه:۱۲) و در آیه《فی البقعه المبارکه》(قصص:۳۰) بنابراین در قرآن کریم 《ایمن》 صفت وادی نیست و عبارتی هم به نام 《وادی ایمن》 نداریم، اما در شعر《ایمن》به عنوان صفت وادی، در معنای وادی میمون و پربرکت و امن به کار رفته است. در نتیجه این ترکیب، آفریده ادب فارسی است که از حسن مجاورت وادی و ایمن در آیهء ۳۰ قصص بهره جسته و عبارت 《وادی ایمن》 را پدید آورده است.
🔹در آغاز اين غزل واژه هاى "شب تار، 💫🌟آتش طور، وادی ایمن، موعد دیدار " چهار گزینه ای است که همه اشاراتی قرآنی هستند که خواجه در یک بیت آنها را جمع نموده است و تسلط وی نیز بر آیات کاملا از نحوه به کار گیری مفاهیم قرآنی بر خواننده معلوم می شود. هرچند برخی پژوهشگران قتل شاه شیخ ابواسحق اینجو (جمال الدین پسرمحمود مقتول به سال 758هـ. ق) به دست امیر مبارزالدین محمد آل مظفر را سبب سرایش غزل مورد بحث دانسته اند، زیرا لسان الغیب به این مرد فرهنگ پرور ارادت می ورزیده و از سرانجام او سخت متأثر گشته و منظور او از «شب تار» هنگام فراق است که در پی این حادثه به وجود آمده است.
💥در این ابیات حافظ از داستان حضرت موسی (ع) و توجه پروردگار به او در بیان مافی الضمیر خود بهره گرفته و با یادآوری آن حادثه گویی قصد زدودن غم فقدان آن فرمان روا و بی مهری روزگار را از دل خویش داشته و لبیک حق را از جانب وادی ایمن، آن میدان وسیع رحمت الهی برای آمرزش روح ممدوح خود در خواست نموده است.
@sobhosher
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
#حافظ_خوانى
#غزل: حضرت #حافظ✨
آواى: استاد #على_گلزاده💫
🔻🔺🔻
🔸سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت/آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت....
ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم
/خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت
***
🔹خرقه سوختن . [ خ ِ ق َ / ق ِ ت َ ] (مص مرکب ) سوزاندن خرقه . ظاهراً رسمی بوده صوفیان را که از فرط شوق یا به علامت شکر خرقه ٔ خود را می سوزاندند.
🔸از ابیات بسیار بحث انگیز حافظ است که تعداد قابل توجهی از بزرگان و صاحب نظران بر آن حاشیه های مفید نوشته اند و کوشیده اند راز و رمز آن را بگشایند ولی پیر ما میگفت که این بیت را سادهتر بخوانید، 🔹احتیاجی هم به تفسیر آیینهای صوفیانه نیست. بیینید خرقه چیست و خرقه دار کیست؟ چه کسی آتش به خرقه می زند؟ این بیت را مثل این بخوانید :
🔺ماجرا کم کن و باز آ که #مرا #مردم_چشم, همچو #خرقه از سر خود به در آورد و به شکرانه بسوخت.
***
#ماجرا: که نوعی گفتگوی انتقادی میان اهل خانقاه بوده ..
#کم_کن: یعنی بس کن.
🔸مردم چشم من خرقه ای داشت(خرقه جامه ای بوده جلوبسته که آن را از سر بیرون می آوردند.)شخص من خرقهٔ مردمک چشم خودم هستم.
چشم من به انتظار تو نشست و از این انتظار دائمی آتشی در این خانه زد که کاشانه بسوخت.
🔺زیبایی گفتار در این است که حتی پس از اینکه کاشانه و خرقه سوخت هنوز چشم به انتظار آمدن تو نشسته است. این همان است که در بیت اول آمده است با این تفاوت که در مصرع اول بیت اول محدودهٔ آتش در سینه است.
🔹در مصرع دوم آتش هنوز در سینه (خانهٔ دل) است و خود دل (کاشانه ) را سوخت ولی در بیت هفتم کل خرقه را می سوزاند. و آن چه میماند چشم انتظارى است.
♦️اگر هم دنبال تفسیرهای آیینی از خرقه سوزی می گردید بهتر است اول به خود حافظ مراجعه بکنید و راههای دور و درازی نروید، به نمونههای زیرین از خود حافظ دفت بکنید:
🔻🔺🔻
✨ابروی یار در نظر و خرقه سوخته
–
🌟بسوز این خرقهٔ تقوا تو حافظ
که گر آتش شوم در وی نگیرم
–
⚡️حافظ این خرقهٔ پشمینه بینداز که ما
از پی قافله با آتش آه آمدهایم
–
🌟در خرقه چو آتش زدی ای عارف سالک
جهدی کن و سرحلقه رندان جهان باش
–
⚡️ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
–
✨در خرقه زن آتش که خم ابروی ساقی
بر میشکند گوشه محراب امامت
–***
@sobhosher
#غزل: حضرت #حافظ✨
آواى: استاد #على_گلزاده💫
🔻🔺🔻
🔸سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت/آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت....
ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم
/خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت
***
🔹خرقه سوختن . [ خ ِ ق َ / ق ِ ت َ ] (مص مرکب ) سوزاندن خرقه . ظاهراً رسمی بوده صوفیان را که از فرط شوق یا به علامت شکر خرقه ٔ خود را می سوزاندند.
🔸از ابیات بسیار بحث انگیز حافظ است که تعداد قابل توجهی از بزرگان و صاحب نظران بر آن حاشیه های مفید نوشته اند و کوشیده اند راز و رمز آن را بگشایند ولی پیر ما میگفت که این بیت را سادهتر بخوانید، 🔹احتیاجی هم به تفسیر آیینهای صوفیانه نیست. بیینید خرقه چیست و خرقه دار کیست؟ چه کسی آتش به خرقه می زند؟ این بیت را مثل این بخوانید :
🔺ماجرا کم کن و باز آ که #مرا #مردم_چشم, همچو #خرقه از سر خود به در آورد و به شکرانه بسوخت.
***
#ماجرا: که نوعی گفتگوی انتقادی میان اهل خانقاه بوده ..
#کم_کن: یعنی بس کن.
🔸مردم چشم من خرقه ای داشت(خرقه جامه ای بوده جلوبسته که آن را از سر بیرون می آوردند.)شخص من خرقهٔ مردمک چشم خودم هستم.
چشم من به انتظار تو نشست و از این انتظار دائمی آتشی در این خانه زد که کاشانه بسوخت.
🔺زیبایی گفتار در این است که حتی پس از اینکه کاشانه و خرقه سوخت هنوز چشم به انتظار آمدن تو نشسته است. این همان است که در بیت اول آمده است با این تفاوت که در مصرع اول بیت اول محدودهٔ آتش در سینه است.
🔹در مصرع دوم آتش هنوز در سینه (خانهٔ دل) است و خود دل (کاشانه ) را سوخت ولی در بیت هفتم کل خرقه را می سوزاند. و آن چه میماند چشم انتظارى است.
♦️اگر هم دنبال تفسیرهای آیینی از خرقه سوزی می گردید بهتر است اول به خود حافظ مراجعه بکنید و راههای دور و درازی نروید، به نمونههای زیرین از خود حافظ دفت بکنید:
🔻🔺🔻
✨ابروی یار در نظر و خرقه سوخته
–
🌟بسوز این خرقهٔ تقوا تو حافظ
که گر آتش شوم در وی نگیرم
–
⚡️حافظ این خرقهٔ پشمینه بینداز که ما
از پی قافله با آتش آه آمدهایم
–
🌟در خرقه چو آتش زدی ای عارف سالک
جهدی کن و سرحلقه رندان جهان باش
–
⚡️ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
–
✨در خرقه زن آتش که خم ابروی ساقی
بر میشکند گوشه محراب امامت
–***
@sobhosher
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
💫🌟❄️
#حافظ_خوانى
غزل : حضرت #حافظ
آواى : استاد #على_گلزاده
🔺🔻🔺
طفیل هستی عشقند آدمی و پری
ارادتی بنما تا سعادتی ببری
بکوش خواجه و از عشق بینصیب مباش
که بنده را نخرد کس به عیب بیهنری
....
🔹اين #غزل در اوايل سلطنت شاه شجاع و به هنگام صدارت صاحب عيار سروده شده است. توضيح اينكه، شاعر نخست يك غزل ده بيتي عارفانه را بدون هيچ گونه ايهام و صرفاً به منظور بازگو كردن عقايد عارفانه خويش سروده و در موقعيتي كه وزير وقت، صاحب عيار دستخوش نگراني و احتمالاً گرفتاري بوده است با اضافه كردن چهار بيت به آن، به وزير وقت تقديم داشته است
🔸برخى از مضامين اين غزل را #حافظ از #نظامى گرفته است. به عنوان مثال 🔻مضمون مطلع غزل را نظامي در مخزن الاسرار چنين چنين به طور ساده سروده است:
هر كه نصيبش به ارادت كشد
خاتم كارش به سعادت كشد
🔺و مضمون بيت چهارم:
كه در برابر چشمي و غايب از نظري
را #نظامى در خسرو شيرين به طور كامل بيان مي كند … شيرين در چشمه آبي به آب تني مشغول و خسرو دزدانه او را نظاره مي كند و چون شيرين متوجه موضوع مي شود از شرم بدن خود را با گيسوان بلند خود مي پوشاند. و خسرو نيز روي برگردانيده و شيرين بر اسب پريده و فرار مي كند. دگر بار چون خسرو روي خود را به سوي چشمه بر ميگرداند شيرين چابك سوار شيرين كار را نميبيند و ميگويد:
برون آمد پري رخ چون پري تيز
قبا پوشيد و شد بر پشت شبديز
***
به اين سبب است كه #حافظ مي فرمايد:
تو خود چه لعبتي اي شهسوار شيرين كار
كه در برابر چشمي و غايب از نظري
***
🔻همچنين مضمون بيت دوازدهم را نظامي در هفت پيكر چنين سروده است:
خيز تا مي خوريم و غم نخوريم
و انده روز نامده نبريم
📚شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی
@sobhosher
#حافظ_خوانى
غزل : حضرت #حافظ
آواى : استاد #على_گلزاده
🔺🔻🔺
طفیل هستی عشقند آدمی و پری
ارادتی بنما تا سعادتی ببری
بکوش خواجه و از عشق بینصیب مباش
که بنده را نخرد کس به عیب بیهنری
....
🔹اين #غزل در اوايل سلطنت شاه شجاع و به هنگام صدارت صاحب عيار سروده شده است. توضيح اينكه، شاعر نخست يك غزل ده بيتي عارفانه را بدون هيچ گونه ايهام و صرفاً به منظور بازگو كردن عقايد عارفانه خويش سروده و در موقعيتي كه وزير وقت، صاحب عيار دستخوش نگراني و احتمالاً گرفتاري بوده است با اضافه كردن چهار بيت به آن، به وزير وقت تقديم داشته است
🔸برخى از مضامين اين غزل را #حافظ از #نظامى گرفته است. به عنوان مثال 🔻مضمون مطلع غزل را نظامي در مخزن الاسرار چنين چنين به طور ساده سروده است:
هر كه نصيبش به ارادت كشد
خاتم كارش به سعادت كشد
🔺و مضمون بيت چهارم:
كه در برابر چشمي و غايب از نظري
را #نظامى در خسرو شيرين به طور كامل بيان مي كند … شيرين در چشمه آبي به آب تني مشغول و خسرو دزدانه او را نظاره مي كند و چون شيرين متوجه موضوع مي شود از شرم بدن خود را با گيسوان بلند خود مي پوشاند. و خسرو نيز روي برگردانيده و شيرين بر اسب پريده و فرار مي كند. دگر بار چون خسرو روي خود را به سوي چشمه بر ميگرداند شيرين چابك سوار شيرين كار را نميبيند و ميگويد:
برون آمد پري رخ چون پري تيز
قبا پوشيد و شد بر پشت شبديز
***
به اين سبب است كه #حافظ مي فرمايد:
تو خود چه لعبتي اي شهسوار شيرين كار
كه در برابر چشمي و غايب از نظري
***
🔻همچنين مضمون بيت دوازدهم را نظامي در هفت پيكر چنين سروده است:
خيز تا مي خوريم و غم نخوريم
و انده روز نامده نبريم
📚شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی
@sobhosher
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
#حافظ_خوانى
#غزل : حضرت #حافظ
آواى: استاد #على_گلزاده
🔆❄️✨
بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت, واندر آن برگ و نوا خوش نالههای زار داشت
گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست؟
گفت ما را جلوه معشوق در این کار داشت
یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض
پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت
در نمیگیرد نیاز و ناز ما با حسن دوست
خرم آن کز نازنینان بخت برخوردار داشت
خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنیم
کاین همه نقش عجب در گردش پرگار داشت
گر مرید راه عشقی فکر بدنامی مکن
شیخ صنعان خرقه رهن خانه خمار داشت
وقت آن شیرین قلندر خوش که در اطوار سیر
ذکر تسبیح ملک در حلقه زنار داشت
چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت
شیوه جنات تجری تحتها الانهار داشت
🔺🔻🔺
اين غزل را حافظ احتمالاً بين سنين ۵۵ و ۶۰ سالگي يعني پس از بازگشت از تبعيد به شيراز سروده است.
🔺مفاد چهار بيت اول اين غزل در واقع بازگو كننده حالت خود شاعر در زمان سرودن غزل است. چنين به نظر ميرسد كه حافظ پس از مراجعت از تعبيد در مجالس بزرگان قوم حاضر ميشده ليكن به مانند سابق از تعارفات و عنايات شاه شجاع برخوردار نبوده است.
🔻در بيت چهارم اشاره به اين دارد كه هركار ميكنم چه قهر و چه لطف، موفق به نرم كرن دل شاهشجاع نميشوم و در ابيات بعدي غزل شاعر كيفيات عقيدتي خود را به زيباترين وجه منعكس ميكند.
🔺در بيت پنجم همه چيز را از جانب خدا و سرنوشت محتوم ازلي ميداند و در ابيات ششم و هفتم شجاعت و شهامت شيخ صنعان را كه در راه عشق پريساي ترسايي متحمل شده و در نتيجه پشت پا به آبرو و حيثيت خود زده است ميستايد و به خود و ديگران اين شيوه (#ملامتي) را توصيه ميكند.
@sobhosher
#غزل : حضرت #حافظ
آواى: استاد #على_گلزاده
🔆❄️✨
بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت, واندر آن برگ و نوا خوش نالههای زار داشت
گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست؟
گفت ما را جلوه معشوق در این کار داشت
یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض
پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت
در نمیگیرد نیاز و ناز ما با حسن دوست
خرم آن کز نازنینان بخت برخوردار داشت
خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنیم
کاین همه نقش عجب در گردش پرگار داشت
گر مرید راه عشقی فکر بدنامی مکن
شیخ صنعان خرقه رهن خانه خمار داشت
وقت آن شیرین قلندر خوش که در اطوار سیر
ذکر تسبیح ملک در حلقه زنار داشت
چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت
شیوه جنات تجری تحتها الانهار داشت
🔺🔻🔺
اين غزل را حافظ احتمالاً بين سنين ۵۵ و ۶۰ سالگي يعني پس از بازگشت از تبعيد به شيراز سروده است.
🔺مفاد چهار بيت اول اين غزل در واقع بازگو كننده حالت خود شاعر در زمان سرودن غزل است. چنين به نظر ميرسد كه حافظ پس از مراجعت از تعبيد در مجالس بزرگان قوم حاضر ميشده ليكن به مانند سابق از تعارفات و عنايات شاه شجاع برخوردار نبوده است.
🔻در بيت چهارم اشاره به اين دارد كه هركار ميكنم چه قهر و چه لطف، موفق به نرم كرن دل شاهشجاع نميشوم و در ابيات بعدي غزل شاعر كيفيات عقيدتي خود را به زيباترين وجه منعكس ميكند.
🔺در بيت پنجم همه چيز را از جانب خدا و سرنوشت محتوم ازلي ميداند و در ابيات ششم و هفتم شجاعت و شهامت شيخ صنعان را كه در راه عشق پريساي ترسايي متحمل شده و در نتيجه پشت پا به آبرو و حيثيت خود زده است ميستايد و به خود و ديگران اين شيوه (#ملامتي) را توصيه ميكند.
@sobhosher
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
#حافظ_خوانى
#غزل: حضرت #حافظ✨
آواى: استاد #على_گلزاده💫
🔻🔺🔻
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلی صفاتم دادند....
🔸#حافظ در شروع این غزل می فرماید:
#دوش ، #وقت_سحر، و در این دوکلمه وقت سحر ، اسراری نهفته است .
♦️در نزد صوفیه وقت حالی است که در سر سالک پدیدآید و اوبه آن مشغول و در رامش خیال مستغرق گرددو سَحَر ، زمان تلالؤِ انوار حقّ است و حافظ در چند مورد به وقت سحر اشاره می کند:
سحرم دولت بیدار به بالین آمد-
سحر باباد می گفتم حدیث آرزومندی - سحر به بوی گلستان دمی شدم در باغ - سحر بلبل حکایت با صبا کرد -
✨سحر چون خسرو خاور .....-
🌟سحر زهاتف غیبم......-
💫سحر سرشک روانم سر.... –
⚡️سحر کرشمه چشمت....-
⭐️سحر گاهان که مخمور شبانه ....-
✨سحر گه رهروی در... –
💫سحرگهم چه خوش آمد....-
⚡️سحرم هاتف میخانه به دولتخواهی
💥از طرفی شاعر از سحر شبی یاد می کند که آن شب شبِ قدر بوده است و شاعر در بیت سومِ غزل یک بیت رابرای توضیح دادن به این مطلب اختصاص می دهد .
🔹
٢-حافظ بلافاصله پس از گفتن جمله : دوش وقت سحر، می فرماید از غصّه نجاتم دادند.
💥کدام غصّه منظور نظر حافظ است ؟
🔻شکی نیست که به قول شادروان دکتر حسینعلی هروی این حافظ شناس خوش سلیقه از این غصه که ✨*اسرار الهی برمن مجهول است نجاتم دادند*
و قتى #حافظ را با #شمس_تبریزی مقایسه کنيم متوجه ميشويم هر دو در یک جهت فکرى بوده اند.
شمس تبریزی در کتاب مقالات شمس می گوید :
🔺گفتم مرا چه جای خوردن و گفتن! تا آن خدا که مرا همچنین آفریدبا من سخن نگوید بی هیچ واسطه یی ، ومن از او چیزها نپرسم و نگوید، مراچه جای خفتن و خوردن ؟
چون چنین شود ومن بااو بگویم و بشنوم،آنگه بخورم و بِخُسبم ، بدانم که چگونه آمده ام و کجا می روم و عواقب من چیست.
( مقالات شمس ص١٣٠)
@sobhosher
#غزل: حضرت #حافظ✨
آواى: استاد #على_گلزاده💫
🔻🔺🔻
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلی صفاتم دادند....
🔸#حافظ در شروع این غزل می فرماید:
#دوش ، #وقت_سحر، و در این دوکلمه وقت سحر ، اسراری نهفته است .
♦️در نزد صوفیه وقت حالی است که در سر سالک پدیدآید و اوبه آن مشغول و در رامش خیال مستغرق گرددو سَحَر ، زمان تلالؤِ انوار حقّ است و حافظ در چند مورد به وقت سحر اشاره می کند:
سحرم دولت بیدار به بالین آمد-
سحر باباد می گفتم حدیث آرزومندی - سحر به بوی گلستان دمی شدم در باغ - سحر بلبل حکایت با صبا کرد -
✨سحر چون خسرو خاور .....-
🌟سحر زهاتف غیبم......-
💫سحر سرشک روانم سر.... –
⚡️سحر کرشمه چشمت....-
⭐️سحر گاهان که مخمور شبانه ....-
✨سحر گه رهروی در... –
💫سحرگهم چه خوش آمد....-
⚡️سحرم هاتف میخانه به دولتخواهی
💥از طرفی شاعر از سحر شبی یاد می کند که آن شب شبِ قدر بوده است و شاعر در بیت سومِ غزل یک بیت رابرای توضیح دادن به این مطلب اختصاص می دهد .
🔹
٢-حافظ بلافاصله پس از گفتن جمله : دوش وقت سحر، می فرماید از غصّه نجاتم دادند.
💥کدام غصّه منظور نظر حافظ است ؟
🔻شکی نیست که به قول شادروان دکتر حسینعلی هروی این حافظ شناس خوش سلیقه از این غصه که ✨*اسرار الهی برمن مجهول است نجاتم دادند*
و قتى #حافظ را با #شمس_تبریزی مقایسه کنيم متوجه ميشويم هر دو در یک جهت فکرى بوده اند.
شمس تبریزی در کتاب مقالات شمس می گوید :
🔺گفتم مرا چه جای خوردن و گفتن! تا آن خدا که مرا همچنین آفریدبا من سخن نگوید بی هیچ واسطه یی ، ومن از او چیزها نپرسم و نگوید، مراچه جای خفتن و خوردن ؟
چون چنین شود ومن بااو بگویم و بشنوم،آنگه بخورم و بِخُسبم ، بدانم که چگونه آمده ام و کجا می روم و عواقب من چیست.
( مقالات شمس ص١٣٠)
@sobhosher
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
#حافظ_خوانى
📖غزل: حضرت #حافظ
🎤آواى: استاد #علی_گلزاده
گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
سلطان جهانم به چنین روز غلام است
گو شمع میارید در این جمع که امشب
در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است
در مذهب ما باده حلال است ولیکن
بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است
گوشم همه بر قول نی و نغمه چنگ است
چشمم همه بر لعل لب و گردش جام است
در مجلس ما عطر میامیز که ما را
هر لحظه ز گیسوی تو خوش بوی مشام است
از چاشنی قند مگو هیچ و ز شکر
زان رو که مرا از لب شیرین تو کام است
تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است
همواره مرا کوی خرابات مقام است
از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است
وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است
میخواره و سرگشته و رندیم و نظرباز
وان کس که چو ما نیست در این شهر کدام است
با محتسبم عیب مگویید که او نیز
پیوسته چو ما در طلب عیش مدام است
حافظ منشین بی می و معشوق زمانی
کایام گل و یاسمن و عید صیام است
🔻🔺🔻
در تاملى بر مقاله استاد #شفيعى_كدكنى
🔸اين غزل از نوع #طنز خوشباشانهییست که نه صرفا و لزوما از مضمون و نکتهی طنزآمیز ساخته میشود و به اصطلاح مرکز ثقل در نکتهیی نیست،بلکه از #فضاسازی خوشدلانه و شنگولانه و بیخیالانه است،مثل کمدینی که نقش خنده آور خود را با ظاهری بس خونسرد و بیخیال،بلکه جدی بازی میکند و این حالت/فضا،خود طنز افزاست.
🔹یکی از ویژگیهای این طنز یعنی«طنز موقعیت»و فضاساز این است که غالبا از ٢-٣ بیت گرفته تا کل یک غزل را با آنکه غزل حافظ«پاشان»است و استقلال ابیات دارد،دربرمیگیرد.
#بهاءالدين_خرمشاهى
@sobhosher
📖غزل: حضرت #حافظ
🎤آواى: استاد #علی_گلزاده
گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
سلطان جهانم به چنین روز غلام است
گو شمع میارید در این جمع که امشب
در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است
در مذهب ما باده حلال است ولیکن
بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است
گوشم همه بر قول نی و نغمه چنگ است
چشمم همه بر لعل لب و گردش جام است
در مجلس ما عطر میامیز که ما را
هر لحظه ز گیسوی تو خوش بوی مشام است
از چاشنی قند مگو هیچ و ز شکر
زان رو که مرا از لب شیرین تو کام است
تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است
همواره مرا کوی خرابات مقام است
از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است
وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است
میخواره و سرگشته و رندیم و نظرباز
وان کس که چو ما نیست در این شهر کدام است
با محتسبم عیب مگویید که او نیز
پیوسته چو ما در طلب عیش مدام است
حافظ منشین بی می و معشوق زمانی
کایام گل و یاسمن و عید صیام است
🔻🔺🔻
در تاملى بر مقاله استاد #شفيعى_كدكنى
🔸اين غزل از نوع #طنز خوشباشانهییست که نه صرفا و لزوما از مضمون و نکتهی طنزآمیز ساخته میشود و به اصطلاح مرکز ثقل در نکتهیی نیست،بلکه از #فضاسازی خوشدلانه و شنگولانه و بیخیالانه است،مثل کمدینی که نقش خنده آور خود را با ظاهری بس خونسرد و بیخیال،بلکه جدی بازی میکند و این حالت/فضا،خود طنز افزاست.
🔹یکی از ویژگیهای این طنز یعنی«طنز موقعیت»و فضاساز این است که غالبا از ٢-٣ بیت گرفته تا کل یک غزل را با آنکه غزل حافظ«پاشان»است و استقلال ابیات دارد،دربرمیگیرد.
#بهاءالدين_خرمشاهى
@sobhosher
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
#حافظ_خوانى
#غزل: حضرت #حافظ✨
آواى: استاد #على_گلزاده💫
🔻🔺🔻
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلی صفاتم دادند....
🔸#حافظ در شروع این غزل می فرماید:
#دوش ، #وقت_سحر، و در این دوکلمه وقت سحر ، اسراری نهفته است .
♦️در نزد صوفیه وقت حالی است که در سر سالک پدیدآید و اوبه آن مشغول و در رامش خیال مستغرق گرددو سَحَر ، زمان تلالؤِ انوار حقّ است و حافظ در چند مورد به وقت سحر اشاره می کند:
سحرم دولت بیدار به بالین آمد-
سحر باباد می گفتم حدیث آرزومندی - سحر به بوی گلستان دمی شدم در باغ - سحر بلبل حکایت با صبا کرد -
✨سحر چون خسرو خاور .....-
🌟سحر زهاتف غیبم......-
💫سحر سرشک روانم سر.... –
⚡️سحر کرشمه چشمت....-
⭐️سحر گاهان که مخمور شبانه ....-
✨سحر گه رهروی در... –
💫سحرگهم چه خوش آمد....-
⚡️سحرم هاتف میخانه به دولتخواهی
💥از طرفی شاعر از سحر شبی یاد می کند که آن شب شبِ قدر بوده است و شاعر در بیت سومِ غزل یک بیت رابرای توضیح دادن به این مطلب اختصاص می دهد .
🔹
٢-حافظ بلافاصله پس از گفتن جمله : دوش وقت سحر، می فرماید از غصّه نجاتم دادند.
💥کدام غصّه منظور نظر حافظ است ؟
🔻شکی نیست که به قول شادروان دکتر حسینعلی هروی این حافظ شناس خوش سلیقه از این غصه که ✨*اسرار الهی برمن مجهول است نجاتم دادند*
و قتى #حافظ را با #شمس_تبریزی مقایسه کنيم متوجه ميشويم هر دو در یک جهت فکرى بوده اند.
شمس تبریزی در کتاب مقالات شمس می گوید :
🔺گفتم مرا چه جای خوردن و گفتن! تا آن خدا که مرا همچنین آفریدبا من سخن نگوید بی هیچ واسطه یی ، ومن از او چیزها نپرسم و نگوید، مراچه جای خفتن و خوردن ؟
چون چنین شود ومن بااو بگویم و بشنوم،آنگه بخورم و بِخُسبم ، بدانم که چگونه آمده ام و کجا می روم و عواقب من چیست.
( مقالات شمس ص١٣٠)
@sobhosher
#غزل: حضرت #حافظ✨
آواى: استاد #على_گلزاده💫
🔻🔺🔻
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلی صفاتم دادند....
🔸#حافظ در شروع این غزل می فرماید:
#دوش ، #وقت_سحر، و در این دوکلمه وقت سحر ، اسراری نهفته است .
♦️در نزد صوفیه وقت حالی است که در سر سالک پدیدآید و اوبه آن مشغول و در رامش خیال مستغرق گرددو سَحَر ، زمان تلالؤِ انوار حقّ است و حافظ در چند مورد به وقت سحر اشاره می کند:
سحرم دولت بیدار به بالین آمد-
سحر باباد می گفتم حدیث آرزومندی - سحر به بوی گلستان دمی شدم در باغ - سحر بلبل حکایت با صبا کرد -
✨سحر چون خسرو خاور .....-
🌟سحر زهاتف غیبم......-
💫سحر سرشک روانم سر.... –
⚡️سحر کرشمه چشمت....-
⭐️سحر گاهان که مخمور شبانه ....-
✨سحر گه رهروی در... –
💫سحرگهم چه خوش آمد....-
⚡️سحرم هاتف میخانه به دولتخواهی
💥از طرفی شاعر از سحر شبی یاد می کند که آن شب شبِ قدر بوده است و شاعر در بیت سومِ غزل یک بیت رابرای توضیح دادن به این مطلب اختصاص می دهد .
🔹
٢-حافظ بلافاصله پس از گفتن جمله : دوش وقت سحر، می فرماید از غصّه نجاتم دادند.
💥کدام غصّه منظور نظر حافظ است ؟
🔻شکی نیست که به قول شادروان دکتر حسینعلی هروی این حافظ شناس خوش سلیقه از این غصه که ✨*اسرار الهی برمن مجهول است نجاتم دادند*
و قتى #حافظ را با #شمس_تبریزی مقایسه کنيم متوجه ميشويم هر دو در یک جهت فکرى بوده اند.
شمس تبریزی در کتاب مقالات شمس می گوید :
🔺گفتم مرا چه جای خوردن و گفتن! تا آن خدا که مرا همچنین آفریدبا من سخن نگوید بی هیچ واسطه یی ، ومن از او چیزها نپرسم و نگوید، مراچه جای خفتن و خوردن ؟
چون چنین شود ومن بااو بگویم و بشنوم،آنگه بخورم و بِخُسبم ، بدانم که چگونه آمده ام و کجا می روم و عواقب من چیست.
( مقالات شمس ص١٣٠)
@sobhosher
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
💫🌟❄️
#حافظ_خوانى
غزل : حضرت #حافظ
آواى : استاد #على_گلزاده
🔺🔻🔺
طفیل هستی عشقند آدمی و پری
ارادتی بنما تا سعادتی ببری
بکوش خواجه و از عشق بینصیب مباش
که بنده را نخرد کس به عیب بیهنری
....
🔹اين #غزل در اوايل سلطنت شاه شجاع و به هنگام صدارت صاحب عيار سروده شده است. توضيح اينكه، شاعر نخست يك غزل ده بيتي عارفانه را بدون هيچ گونه ايهام و صرفاً به منظور بازگو كردن عقايد عارفانه خويش سروده و در موقعيتي كه وزير وقت، صاحب عيار دستخوش نگراني و احتمالاً گرفتاري بوده است با اضافه كردن چهار بيت به آن، به وزير وقت تقديم داشته است
🔸برخى از مضامين اين غزل را #حافظ از #نظامى گرفته است. به عنوان مثال 🔻مضمون مطلع غزل را نظامي در مخزن الاسرار چنين چنين به طور ساده سروده است:
هر كه نصيبش به ارادت كشد
خاتم كارش به سعادت كشد
🔺و مضمون بيت چهارم:
كه در برابر چشمي و غايب از نظري
را #نظامى در خسرو شيرين به طور كامل بيان مي كند … شيرين در چشمه آبي به آب تني مشغول و خسرو دزدانه او را نظاره مي كند و چون شيرين متوجه موضوع مي شود از شرم بدن خود را با گيسوان بلند خود مي پوشاند. و خسرو نيز روي برگردانيده و شيرين بر اسب پريده و فرار مي كند. دگر بار چون خسرو روي خود را به سوي چشمه بر ميگرداند شيرين چابك سوار شيرين كار را نميبيند و ميگويد:
برون آمد پري رخ چون پري تيز
قبا پوشيد و شد بر پشت شبديز
***
به اين سبب است كه #حافظ مي فرمايد:
تو خود چه لعبتي اي شهسوار شيرين كار
كه در برابر چشمي و غايب از نظري
***
🔻همچنين مضمون بيت دوازدهم را نظامي در هفت پيكر چنين سروده است:
خيز تا مي خوريم و غم نخوريم
و انده روز نامده نبريم
📚شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی
@sobhosher
#حافظ_خوانى
غزل : حضرت #حافظ
آواى : استاد #على_گلزاده
🔺🔻🔺
طفیل هستی عشقند آدمی و پری
ارادتی بنما تا سعادتی ببری
بکوش خواجه و از عشق بینصیب مباش
که بنده را نخرد کس به عیب بیهنری
....
🔹اين #غزل در اوايل سلطنت شاه شجاع و به هنگام صدارت صاحب عيار سروده شده است. توضيح اينكه، شاعر نخست يك غزل ده بيتي عارفانه را بدون هيچ گونه ايهام و صرفاً به منظور بازگو كردن عقايد عارفانه خويش سروده و در موقعيتي كه وزير وقت، صاحب عيار دستخوش نگراني و احتمالاً گرفتاري بوده است با اضافه كردن چهار بيت به آن، به وزير وقت تقديم داشته است
🔸برخى از مضامين اين غزل را #حافظ از #نظامى گرفته است. به عنوان مثال 🔻مضمون مطلع غزل را نظامي در مخزن الاسرار چنين چنين به طور ساده سروده است:
هر كه نصيبش به ارادت كشد
خاتم كارش به سعادت كشد
🔺و مضمون بيت چهارم:
كه در برابر چشمي و غايب از نظري
را #نظامى در خسرو شيرين به طور كامل بيان مي كند … شيرين در چشمه آبي به آب تني مشغول و خسرو دزدانه او را نظاره مي كند و چون شيرين متوجه موضوع مي شود از شرم بدن خود را با گيسوان بلند خود مي پوشاند. و خسرو نيز روي برگردانيده و شيرين بر اسب پريده و فرار مي كند. دگر بار چون خسرو روي خود را به سوي چشمه بر ميگرداند شيرين چابك سوار شيرين كار را نميبيند و ميگويد:
برون آمد پري رخ چون پري تيز
قبا پوشيد و شد بر پشت شبديز
***
به اين سبب است كه #حافظ مي فرمايد:
تو خود چه لعبتي اي شهسوار شيرين كار
كه در برابر چشمي و غايب از نظري
***
🔻همچنين مضمون بيت دوازدهم را نظامي در هفت پيكر چنين سروده است:
خيز تا مي خوريم و غم نخوريم
و انده روز نامده نبريم
📚شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی
@sobhosher
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
#حافظ_خوانى
کنون که بر کف گل جام باده صاف است
به صد هزار زبان بلبلش در اوصاف است
بخواه دفتر اشعار و راه صحرا گیر
چه وقت مدرسه و بحث کشف کشاف است
فقیه مدرسه دی مست بود و فتوی داد
که می حرام ولی به ز مال اوقاف است
به درد و صاف تو را حکم نیست خوش درکش
که هر چه ساقی ما کرد عین الطاف است
ببر ز خلق و چو عنقا قیاس کار بگیر
که صیت گوشه نشینان ز قاف تا قاف است
حدیث مدعیان و خیال همکاران
همان حکایت زردوز و بوریاباف است
خموش حافظ و این نکتههای چون زر سرخ
نگاه دار که قلاب شهر صراف است
خوانش شعر: « #پریساکشاورزحمید»
تکنوازی «عود» در «مایه سهگاه»: « #حمیدآقائی»
پیشکش به شما همراهان گرانقدر
@damihafez
@sobhosher
کنون که بر کف گل جام باده صاف است
به صد هزار زبان بلبلش در اوصاف است
بخواه دفتر اشعار و راه صحرا گیر
چه وقت مدرسه و بحث کشف کشاف است
فقیه مدرسه دی مست بود و فتوی داد
که می حرام ولی به ز مال اوقاف است
به درد و صاف تو را حکم نیست خوش درکش
که هر چه ساقی ما کرد عین الطاف است
ببر ز خلق و چو عنقا قیاس کار بگیر
که صیت گوشه نشینان ز قاف تا قاف است
حدیث مدعیان و خیال همکاران
همان حکایت زردوز و بوریاباف است
خموش حافظ و این نکتههای چون زر سرخ
نگاه دار که قلاب شهر صراف است
خوانش شعر: « #پریساکشاورزحمید»
تکنوازی «عود» در «مایه سهگاه»: « #حمیدآقائی»
پیشکش به شما همراهان گرانقدر
@damihafez
@sobhosher
Telegram
attach 📎