📚آنچه بزرگترین نویسندگان و شاعران دنیا روزانه انجام میدادند.
🔺 #وودى_آلن
من روی کاغذ معمولی، سربرگ هتل و هر چیزی که دمدستم بوده نوشتهام. در مورد اینجور چیزها بدقلق نیستم. در اتاق هتل، در خانهام، در مصاحبت آدمهای دیگر و حتی روی قوطی کبریت هم نوشتهام. از این نظر مشکلی ندارم؛ کافی است فقط بتوانم کارم را انجام بدهم (مکان و ابزارش برایم مهم نیست). بعضی داستانها را فقط نشستهام پشت ماشینتحریر و یکنفس از اول تا آخر ماشین کردهام.
🔻بعضی از مطالب «نیویورکر» را در عرض ۴٠دقیقه نوشتهام و خیلی از مطالب هم بوده که برای نوشتنشان هفتهها تلاش کرده و با خودم کلنجار رفتهام. مسأله بهشدت غیرقابل انتظار است. مثلا ٢فیلم را در نظر بگیرید، یکی از فیلمهایم که با استقبال مواجه نشد، « #یک_نمایش_کمدی_درنیمهشب تابستان» بود. آن را در مدت خیلی كوتاهی نوشتم. فقط در عرض ۶روز تکمیل شد. در حالی که « #آنیهال» تمام نمیشد؛ مدام همه چیزش تغییر میکرد. کف اتاق تدوین به اندازه خود این فیلم سینمایی فیلم ریخته بود (۵بار برای فیلمبرداری مجدد رفتم).
🔺البته عکس این قضیه هم صادق بوده. فیلمهایی ساختهام که خیلی آسان به مرحله اجرا درآمده و با استقبال منتقدان هم روبهرو شده است. فیلمهایی هم بودهاند که موقع ساختنشان آرام و قرار نداشتم ولی موفق نبودهاند. علتش را هم نفهمیدهام.
🔻به هر حال، اگر این کار از شما ساخته
باشد، درواقع خیلی هم سخت نیست. برخلاف تصور آدمهایی که از عهدهاش برنمیآیند، آنقدرها هم سخت نیست. قرار نیست کوه بکنید! مثلا من نخستین کارم را در ١۶سالگی پیدا کردم. برای یک موسسه تبلیغاتی مطالب طنز مینوشتم. هر روز خدا بعد از مدرسه میرفتم به این موسسه و برایشان جوک مینوشتم. آنها این جوکها را به مشتریهایشان نسبت میدادند و در روزنامه چاپ میکردند. سوار قطار زیرزمینی میشدم. قطار حسابی شلوغ بود و من، همانطور آویزان از میله قطار، مدادی درمیآوردم و تا موقع پیاده شدن، ۴٠، ۵٠ جوک مینوشتم. روزی ۵٠جوک برای مدت چند سال. فکرش را بکنید! به من میگویند: «باورکردنی نیست. تو واقعا روزی ۵٠ تا جوک اون هم تو قطار مینوشتی؟» باور کنید، اصلا سخت نبود.
🔺اما وقتی آدمهایی را میبینم که میتوانند آهنگ بسازند، اصلا نمیفهمم از کجا شروع میکنند یا مثلا چطور تمامش میکنند ولی چون همیشه میتوانستم بنویسم، اصلا برایم سخت نبوده. همیشه از عهدهاش برآمدهام. البته فکر میکنم اگر تحصیلات بهتری داشتم، اگر تربیت بهتری داشتم و شاید اگر شخصیت بهتری داشتم، ممکن بود نویسنده مهمی بشوم. احتمالش هست، چون به گمانم استعدادش را دارم! ولی هیچوقت انقدرها علاقه نداشتم که مثلا بگویم برای این کار خودکشی میکردم. نه! از دوران کودکی یا بازی میکردم یا مسابقات ورزشی تماشا میکردم یا درحال خواندن کتابهای طنز بودم. تا موقعی که به سن دانشگاه رسیدم باور کنید حتی یک رمان درست و حسابی هم نخوانده بودم. چه کار کنم؟! خب، آن کارها را بیشتر دوست داشتم! گفتم که اگر تربیت درستی داشتم، شاید در مسیر دیگری پیش میرفتم!
ادامه دارد...
بشنويد و بخوانيد چند #اثر از اين نويسنده و كمدين معروف
در كانال⬅️ @sobhosher
🔺 #وودى_آلن
من روی کاغذ معمولی، سربرگ هتل و هر چیزی که دمدستم بوده نوشتهام. در مورد اینجور چیزها بدقلق نیستم. در اتاق هتل، در خانهام، در مصاحبت آدمهای دیگر و حتی روی قوطی کبریت هم نوشتهام. از این نظر مشکلی ندارم؛ کافی است فقط بتوانم کارم را انجام بدهم (مکان و ابزارش برایم مهم نیست). بعضی داستانها را فقط نشستهام پشت ماشینتحریر و یکنفس از اول تا آخر ماشین کردهام.
🔻بعضی از مطالب «نیویورکر» را در عرض ۴٠دقیقه نوشتهام و خیلی از مطالب هم بوده که برای نوشتنشان هفتهها تلاش کرده و با خودم کلنجار رفتهام. مسأله بهشدت غیرقابل انتظار است. مثلا ٢فیلم را در نظر بگیرید، یکی از فیلمهایم که با استقبال مواجه نشد، « #یک_نمایش_کمدی_درنیمهشب تابستان» بود. آن را در مدت خیلی كوتاهی نوشتم. فقط در عرض ۶روز تکمیل شد. در حالی که « #آنیهال» تمام نمیشد؛ مدام همه چیزش تغییر میکرد. کف اتاق تدوین به اندازه خود این فیلم سینمایی فیلم ریخته بود (۵بار برای فیلمبرداری مجدد رفتم).
🔺البته عکس این قضیه هم صادق بوده. فیلمهایی ساختهام که خیلی آسان به مرحله اجرا درآمده و با استقبال منتقدان هم روبهرو شده است. فیلمهایی هم بودهاند که موقع ساختنشان آرام و قرار نداشتم ولی موفق نبودهاند. علتش را هم نفهمیدهام.
🔻به هر حال، اگر این کار از شما ساخته
باشد، درواقع خیلی هم سخت نیست. برخلاف تصور آدمهایی که از عهدهاش برنمیآیند، آنقدرها هم سخت نیست. قرار نیست کوه بکنید! مثلا من نخستین کارم را در ١۶سالگی پیدا کردم. برای یک موسسه تبلیغاتی مطالب طنز مینوشتم. هر روز خدا بعد از مدرسه میرفتم به این موسسه و برایشان جوک مینوشتم. آنها این جوکها را به مشتریهایشان نسبت میدادند و در روزنامه چاپ میکردند. سوار قطار زیرزمینی میشدم. قطار حسابی شلوغ بود و من، همانطور آویزان از میله قطار، مدادی درمیآوردم و تا موقع پیاده شدن، ۴٠، ۵٠ جوک مینوشتم. روزی ۵٠جوک برای مدت چند سال. فکرش را بکنید! به من میگویند: «باورکردنی نیست. تو واقعا روزی ۵٠ تا جوک اون هم تو قطار مینوشتی؟» باور کنید، اصلا سخت نبود.
🔺اما وقتی آدمهایی را میبینم که میتوانند آهنگ بسازند، اصلا نمیفهمم از کجا شروع میکنند یا مثلا چطور تمامش میکنند ولی چون همیشه میتوانستم بنویسم، اصلا برایم سخت نبوده. همیشه از عهدهاش برآمدهام. البته فکر میکنم اگر تحصیلات بهتری داشتم، اگر تربیت بهتری داشتم و شاید اگر شخصیت بهتری داشتم، ممکن بود نویسنده مهمی بشوم. احتمالش هست، چون به گمانم استعدادش را دارم! ولی هیچوقت انقدرها علاقه نداشتم که مثلا بگویم برای این کار خودکشی میکردم. نه! از دوران کودکی یا بازی میکردم یا مسابقات ورزشی تماشا میکردم یا درحال خواندن کتابهای طنز بودم. تا موقعی که به سن دانشگاه رسیدم باور کنید حتی یک رمان درست و حسابی هم نخوانده بودم. چه کار کنم؟! خب، آن کارها را بیشتر دوست داشتم! گفتم که اگر تربیت درستی داشتم، شاید در مسیر دیگری پیش میرفتم!
ادامه دارد...
بشنويد و بخوانيد چند #اثر از اين نويسنده و كمدين معروف
در كانال⬅️ @sobhosher