صبح و شعر
649 subscribers
2.14K photos
281 videos
331 files
3.23K links
ادبیات هست چون جهان برای جان‌های عاصی کافی نیست.🥰😍 🎼🎧📖📚
Download Telegram
#رمزهای_شاهنامه
ضحاک (بهر سوم)
🐉
در این بخش داستان نکته ظریفی هست. چنان که در شاهنامه خواندیم، شیطان ابتدا ضحاک را واداشت تا پدرش را بکشد و بجایش بنشیند؛ سپس، برایش غذاهای گوناگون از پشت گوسفند (گوشت راسته) و جز آن درست کرد و سپس بر شانه هایش بوسه زد و مارها بر شانه هایش روئیدند.
در زمانی که این اتفاقها می افتاد، جمشید هنوز پادشاه ایران بود و هنوز ضحاک بر ایران مسلط نشده بود تا جوانان ایرانی را قربانی آتشفشان کند. توضیحش این است که آریائيان در آن زمان #گوشتخوار نبوده اند و گوشتخواری را کاری اهریمنی دانسته اند، و ازین رو در داستان، روئيدن مار بر شانه ضحاک (آتشفشان) به این بخش مربوط و منتقل گردیده است. در اوستا در جایی که از آموزگاران بد صحبت میکند، جمله ای هست که این گمان را تقویت میکند:

📖 ”از این آموزگاران، یکی جمشید است، که مردم را به پاره گوشت خوردن راهنمایی کرد“.

شاهنامه درباره پدر ضحاک بنام مَرداس، میگوید که هنگام شبگیر (پیش از سپیده صبح) سر و تن میشست و عبادت میکرد. در بابل نخستین، بت پرستی رواج داشت، اما احتمالاً پیش از بت پرستی، کیش دیگری بوده است که برخی گروههای مذهبی مراسم غسل مذهبی را بطور پنهان انجام میدادند. بعداً گروه مغتسله و آئین ماندائی از آن باقی ماند.

👩‍❤️‍👩 «اَرنَواز و شَهرناز»

چنان که قبلاً گفته ایم، نام زنان در اساطیر ایرانی، نُماد سرزمینهاست. دو خواهر، دختران جمشید، که ضحاک به همسری گرفت، نماد سرزمینهائي هستند که زبانهای جداگانه امّا همریشه دارند، زیرا که دختران یک پدر هستند. َرنَواز نُماد سرزمینی است که مردمانش، زبانهای زیبا و رسا و باشکوه (زبانهای ایرانی) داشته اند، و #شهرناز نُماد سرزمینهای خوروران ( غرب) است که زبان مردمانشان، داد و آئين (قواعد) بس سنگین داشته است (مانند عربی). بعدها که فریدون این دو دختر را به همسری میگیرد، ایرج که نماد کشور ایران است، از ارنواز زاده میشود.
⬅️این موضوع، توضیح مفصلی دارد که در کتاب «داستان ایران»، جلد اول، صفحات ۵۱۷ تا ۵۲۰ آمده است، و در اینجا به دلیل دشواری بحث زبانشناسی، از آن در میگذریم. اما بطور خلاصه، بنا بر تقسیم بندیهای امروز، زبانهای مردمان سرزمین شهرناز (در مغرب ایران)، زبانهای گروه سامی نامیده میشوند، شامل عبری، آرامی، عربی، اتیوپیائي، آشور باستان، و بابِلی. زبان سومری را جزو خانواده زبانهای سامی به شمار نمیآورند..
ادامه دارد...

🐉
پژوهش هاي دكتر #فريدون_جنيدي
شاهنامه شناسي
@sobhosher
#رمزهای_شاهنامه
#کاوه_آهنگر ⚔️

پیرو آنچه درباره #ضحاک گفتیم، نوبت به شخصیت نامدار افسانه های ایران میرسد: #كاوه_آهنگر
🔹چون کاوه بر ضحاک دلیری (دلیر = گستاخ) میکند و محضر را میدرد، درباریان از سکوت ضحاک ابراز شگفتی میکنند:

چرا؟ پیش تو کاوه خامگوی
بسان همالان کند سرخ روی
(چنان فریاد زد که از خشم رویش سرخ گردید)

ضحاک چنین پاسخ میدهد:

شه نامور، پاسخ آورد زود
که: ”از من شگفتی بباید شنود

که چون کاوه آمد ز درگه پدید،
دو گوش من آوای او را شنید،

میان من و او، درایوان درست
یکی آهنین کوه گویی برُست

🔺بار دیگر خواهیم دید که در شاهنامه هیچ واژه ای بیهوده نیامده است. پس رُستن #کوه میان کاوه و ضحاک، و آنچنان دلیر شدن کاوه بر ضحاک را نیز میباید معنائي باشد.

#کوهستانی که امروز با نام یونانی «زاگرس» مینامیم، در اوستا «اوپایری سَ اِ نَ» ūpāirisaena خوانده شده است و معنای آن میشود «کوهی که فلز بر فراز آن است». این نام در پهلوی «اَپورسِن» خوانده میشود و بر بنیاد دگرگونی زبان، در فارسی باید «اَبَرسِن» نامیده شود.
🔸باری، #نخستین کانهای #مس جهان در این کوهستان پیدا شده است. برترین کشف در این رابطه، کارگاه بس بزرگ با ۵۴ کوره ذوب مس در #اریسمان_کاشان است که در پایان دهه ۱۳۷۰ پیدا شد و سابقه آن به ۶۰۰۰ سال پیش میرسد. این همزمان با پایان هزار سال فرمانروائي ضحاک بر ایران (یا بخش بزرگی از ایران) است.

👩‍🎓 نام #مس در زبان خوزی، «چوپَر» بوده است. (چون سومریان، در نوشته هایشان #خوزستان را « #ایلام» نامیده اند، اروپائيان نیز آن را ایلام نامیدند تا نامی از ایران در میان نباشد، و مردمان خوزی را ایلامی گفتند، و ایرانیان پیرو آنان، عیلام نوشتند! اما این نام تازی نیست و آیین زبان فارسی نیست که نامی غیرعربی را در آن با عین بنویسند.)
با دگرگونی چ به س، این واژه در زبان سومری، «سیپَر» خوانده شده است. این نام در لاتین «کوپروم» cuprum و «سیپروم» syprum و در انگلیسی «کاپر» copper بر زبان میرود، و در دیگر زبانهای اروپائي با نامهائي مشابه این، که نشان میدهد همه از یک نام یگانه گرفته شده اند.

🌅 آن نام، در کشوری که نخستین بار آن را شناخته، «کاوه» است.

با دگرگونی خ به ش، همچون شان و کان، و شَن و کَن، در زبان خُتنی «شاوه» خوانده میشود.

▪️کشف فلز مس، در پایان عصر سنگ، بازرگانی ایرانیان را رونق بخشید و ایرانیان به سلاحهای سختتر و محکمتر دست پیدا کردند، که برجسته ترین آنها «نیزه» فلزی بود، و این کشف، همراه با همه پیشامدهای دیگر، به پیروزی ایران بر #ضحاک (بابل) انجامید. البته پیش از این نیز گفته ایم که مس خالص در طبیعت یافت میشد و آثار هنری مسین دوران باستان، از این گونه مس درخشان و نرم ساخته شده اند، و چندین سده بعد بود که بشر موفق به استخراج و ذوب مس گردید.

چو کاوه برون شد ز درگاه شاه
بر او انجمن گشت بازارگاه

همی برخروشید و فریاد خواند
جهان را سراسر سوی داد خواند

خروشان همی رفت «نیزه» به دست
که: ”ای نامداران یزدان پرست!

🔻بیت آخر به روشنی از نیزه سخن میگوید.



پژوهش هاي دكتر #فريدون_جنيدي
شاهنامه شناسي
@sobhosher
#رمزهای_شاهنامه
#درفش_کاویان
🚩
در بررسي شاهنامه دريافتيم ابیاتی را که سخن از چرم آهنگری در آنها رفته، دیگران به آن افزوده اند و نادرستیهائي در آن داستان هست.
كه در ادامه به آن ميپردازيم.

🙁 از آن چرم کاهنگران پشت پای
بپوشند هنگام زخم دَرای

همان کاوه آن بر سر نیزه کرد
همانگه ز بازار برخاست گرد

خروشان همی رفت نیزه به دست
که: ای نامداران یزدانپرست ...

🔹دو بیت نخست، افزوده است. خرده ای که میتوان گرفت آن است که، پوشش چرمین آهنگران، پشت پا را نمیپوشاند، زیرا آّهنگر را توان جنبیدن و کار نخواهد بود.
افزون بر آن، در مصرع سوم، آوردن «همان» و «آن» و سپس «همانگه» در مصرع چهارم، از دیدگاه شعر، کاری نادرست و سخنی سُست است و از #استاد_سخن، فردوسی، دور است. نیز، دهخدا درباره دَرای میگوید:

📖 ”زنگ و جرس، و آن چیزی است که به گردن شتر و استر و اسب سرهنگ قافله بندند تا صدا کند و باقی حیوانات به صدای او روند...“.

دَرای را با آهنگری چه پیوستگی است؟! پس این دو بیت ساخته ذوق افزایندگان است. بعداً باز در افزوده ها از این چرم به عنوان ’پوست‘ یاد میشود، که نادرست است:

🙁 چو آن پوست، بر نیزه بر، دید کی
به نیکی یکی اختر افکند پی
(این بیت، خود افزوده است. از ذکر دلایل چشم میپوشیم.)

🔺اما، با این پریشانی که رونویسان و افزایندگان بر سر شاهنامه آورده اند، داستان درفش کاویان را میبایستی به گونه ژرفتر نگریستن، به ویژه که پس از این، در آهنگ جنگ منوچهر با سلم و تور که به کینخواهی ایرج درمیگیرد، از #درفش_کاویان نام میرود:

کنون چون ز ایرج بپرداختید
به کین منوچهر، برساختید؟

نبینید رویش، مگر با سپاه!
ز پولاد، بر سر نهاده کلاه،

ابا گرز و با «کاویانی درفش»
زمین کرده از سمِّ اسپان بنفش

و در این جنگ، «قارَن» که پسر کاوه است، منوچهر را همراهی میکند. پس داستان درفش کاویان را روشنگری دیگری میباید:

👩‍🎓 واژه های « #درفش» و « #درخش»، به یک معنا و از یک ریشه هستند. درفشیدن برابر است با درخشیدن، و درفشان برابر است با درخشان.

▫️در جنگ منوچهر با سلم و تور:

چو در دژ شوم، برفرازم درفش
«درفشان» کنم تیغهای بنفش ...

▫️هنگامی که منوچهر پس از جنگ و پیروزی بر سلم و تور، به نزد فریدون بازمیگردد:

برآمد ز در، نالة کرّنای
سراسر بجنبید لشکر ز جای ...

«درفش درفشان» چو آمد پدید
سپاه منوچهر صف برکشید

▫️در جنگ سهراب با گُردآفرید:

رها شد ز بند زره، موی اوی
«درفشان» چو خورشید شد روی اوی

▫️آنجا که سهراب، درباره لشکرگاه ایرانیان از هجیر پرسش میکند:

یکی شیرپیکر درفشی به زر
«درفشان» و اندر میانش گهر
(درفشی از زر، و درخشان، که تصویر شیر دارد.)

▫️در رفتن سیاوخش به شبستان کاووس:

سیاوش چو نزدیک ایوان رسید
یکی تخت زرّین «درفشنده» دید

بر آن تخت، سودابه ماهروی
بسان بهشتی پر از رنگ و بوی

این ابیات به روشنی معنای #درفشیدن ( #درخشیدن) و پیوند میان این واژه با درفش را بازمینُمایاند.

چنان که گفتیم، پیدائی #مس در پایان عصر سنگ رخ داد و تا آن زمان همه ابزارهای زیست و جنگ از سنگ بود، چنان که سرنیزه های سنگی و جز آنها از دوران باستان به دست آمده است و آوندهای (ظروف) سنگی تا چند دهه پیش هنوز در روستاهای ایران روائي داشت و در برخی خانه ها یافت میشود. پس میتوان اندیشید که درخشش مس (که نخست به صورت خالص در طبیعت یافت شده است) چه اندازه در چشم مردمان زیبا و چشمگیر میآمده است.

از مجموع این قرائن میتوان دانست که ایرانیان، پس از ساقط کردن #ضحاکیان (بابلیان)، به یاد این پیروزی آنچه را امروز «درفش» مینامیم در برگه ای از مس ساختند و همچون یک نشانه درخشان، آن را به آسمان برافراشتند.

🌅 و این است راز درفش کاویان:

درفش مسین که از پیروزی مس (فلز) بر سنگ و آغاز عصری تازه برای ایرانیان سخن میگوید.

پژوهش هاي دكتر #فريدون_جنيدي
شاهنامه شناسي
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
#رمزهای_شاهنامه
#درفش_كاوياني (نشان باستاني) 🚩

▫️از آنچه پيشتر در باره درفش مسین گفتیم، ناچار نشانی نیز باید جُستن. نمونه چنان درفشی از کویر شهداد به دست آمده است.
🔻 برگه ای از مس (برنز) به شکل مربع و اندازه ۲۳ در ۲۳ سانتیمتر، که در سال ۱۳۴۸ در #کویرشهداد_کرمان پیدا شده است.
🚩 این درفش (پرچم) بین ۴۵۰۰ تا ۵۰۰۰ سال قدمت دارد و باستانی ترین درفش جهان است که یافت شده است. بر بالای میلة درفش، شمایل یک عقاب به چشم میخورد. بر روی خود درفش، تصاویری از یک درخت نخل و دو درخت دیگر، ۵ آدم بزرگ و کوچک که از بزرگانند، دو شیر، یک گاو کوهاندار و چند مار دیده میشود.
به نظر میرسد بر روی این درفش داستانی روایت شده است که مفاهیمی چون شکرگذاری، نعمت و سپاس را به تصویر میکشد.
امروزه درفش به سبب گذر زمان و زنگ‌ زدگی، سبز رنگ شده است و در #موزه_ایران_باستان در تهران نگهداری میشود.

پژوهش هاي دكتر #فريدون_جنيدي
شاهنامه شناسي
@sobhosher
#رمزهای_شاهنامه
#اژدها 🌋

🔺از پدیده هائی که در شاهنامه نامش بسیار میآید « #اژدها» است. اژدها را چون جانوری افسانه ای به تصویر میکشند که درازایش از کوهی تا کوه دیگر است، دهانی بزرگ دارد که از آن دود و زهر بیرون میآید و آب رودها را زهرآلود میکند، و از تَف دهانش مرغان هوا میمیرند.
🔻اژدها همانا «کوه آتشفشان» است، و چون آتشفشان سرانجام پس از چندی خاموش میشود، مردمان آینده خاموشی آن را به کسان دیگر یا پهلوانانی نسبت میدادند که در همان زمان میزیسته اند.
🔸در نامه ای که سام به منوچهر شاه مینویسد و از دلیریها و جانفشانیهایش یاد میکند، اژدها را چنین توصیف میکند:

زمین شهر تا شهر پهنای او
همان کوه تا کوه بالای او

▫️پهنای اژدها را از شهری تا شهری و از کوهی تا کوهی مینماید.

ز تفّش همی پرّ کرکس بسوخت
زمین، زیر زهرش همی برفروخت

(اشاره به گرمای سخت آتشفشان، و گدازه هایی که زمین را میسوزاند)

برفتم به سان نهنگ دژم
مرا تِیز چنگ و، وَرا تِیز دَم

▫️باز از دَم اژدها (نفس کشنده) یاد میشود.

رسیدمش دیدم چو کوهی بلند
کَشان موی سر، بر زمین، چون کمند
زبانش به سان درختی سیاه
زَفَر باز کرده فکنده به راه

▫️به روشنی بدن او را چون کوه بلند توصیف میکند و هیچگونه اشاره دیگری به دیگر اندامهای او نمیشود. گدازه های آتشفشان که روی زمین جاری میشود به موی چون کمند او تشبیه شده است.

چو دو آبگیرش پر از خون، دو چشم
مرا دید، غرّید و آمد به خشم
جهان پیش چشمم چو دریا نمود
به ابر سیه بر، شده تیره دود

▫️گدازه ها گاه مثل آبگیر جمع میشوند. به غرش آن هم (زمین لرزه) اشاره میشود. همچنین دود آتشفشان که به آسمان میرود به روشنی تصویر شده است.

هوا پاک کرده ز پرّندگان
همان روی گیتی ز درندگان
ز تفّش همی پر کرکس بسوخت
زمین زیر زهرش همی برفروخت
نهنگ دژم برکشیدی ز آب
همان از هوا تیزپران عقاب

▫️این بیت نشان میدهد که در آن زمان نهنگ را میشناخته اند و اژدها نمیتواند نهنگ یا کروکودیل باشد. باز هم اشاره به دود و دم آتشفشان میشود که پرندگان از آن میگریزند، و زهر آن (گدازه) که بر زمین جاری میشود.

برفتم به سان نهنگ دژم
مرا تیز چنگ و وَرا تیز دَم

▫️در این بیت، که پهلوان سام به جنگ اژدها رفته، از چنگ و دندان اژدها سخنی به میان نمیآید، بلکه به نفس تیز او که همان دود باشد اشاره میرود.

🔹در داستان اسفندیار هنگام رویارویی با اژدها:

از آن دود و آن زهر مدهوش گشت
بیفتاد بر جای و بیهوش گشت

▫️اسفندیار از گازهای آتشفشان بیهوش شده است.

همه شهر با او نداریم تاو
خورش بایدش هر شبی پنج گاو
خریم و بر آن ’کوه خارا‘ بریم
پر اندیشه و با مدارا بریم

▫️یک سپاه یا یک شهر نمیتوانند با او مقابله کنند و مردمان برای آرام کردنش قربانی میبرند. همچنین باز به کوه خارا اشاره میشود.

🔸از گرشاسپنامه اسدی توسی:

ز تف دهانش دل خاره موم
ز زهر دمش باد گیتی سموم

▫️سنگهای خاره آتشفشان از حرارت آن چون موم نرم است و از دهانش گاز مسموم بیرون می آید.

چه گویم از آن اژدهای دژم
که هشتاد گز بود از دم به دم

▫️اگر هر گَز را تقریباً دو متر به حساب آوریم، قامتی به اندازة ۱۵۰ متر میشود که تصورش برای یک موجود زنده غیرممکن است.
🔻نکته قابل توجه درباره اژدها این است که هرگز دیده نشده است آن را مانند دیگر موجودات، دارای پدر و مادر و زن و فرزندی بدانند. همچنین در هیچ افسانه ای از حرکت اژدها از جائی به جای دیگر یاد نشده است و او همواره بر فراز کوه است.

🌋 در داستان #ضحاک، دو آتشفشان #البرز و اِلبروز( #البروس) تقریباً همزمان با پیروزی ایرانیان خاموش شدند. ازینرو، در داستان گفته میشود که فریدون، ضحاک را در دماوند به بند کشید و نکشت، زیرا ممکن است که آتشفشان روزی دوباره فعالیت خود را آغار کند.

پژوهش هاي دكتر #فريدون_جنيدي
شاهنامه شناسي

@sobhosher
#رمزهای_شاهنامه

👑فرستادن #فریدون، فرستاده ای را به خواستاری دختران شاه یمن، و #بخش_کردن فریدون، جهان را میان سه فرزند.

🔸پس از سقوط ضحاک، فریدون بر تخت پادشاهی ایران مینشیند. پس از به تخت نشستن، سه دختر پادشاه یمن را برای سه پسرش خواستاری میکند و سپس سرزمینش را میان سه پسر بخش میکند.

🔹بخش کردن فریدون، کشور را میان سه فرزندش، زمانی است که ایرانیان به مهاجرتهای گسترده تر به سرزمینهای دوردست در خوروران (غرب) و خوراسان (شرق) دست زدند. آنان که به غرب رفتند، سلم نام گرفتند؛ آنان که به شرق رفتند تور نامیده شدند و تورانیان را تشکیل دادند؛ و آنان که ماندن در سرزمین مادری را برگزیدند، ایرج نامیده شدند. نام ایرج، همچون ایران، از ایر گرفته شده است، که معنایش « #آزاده» است و ایرانیان خود را آزاده مینامیدند:

نخستین به سلم اندرون بنگرید
همه روم و خاور مر او را سَزید

دگر تور را داد توران و چین
وَرا کرد سالار توران زمین

از ایشان چو نوبت به ایرج رسید
مر او را پدر «شهر اِیران» گزید

👩‍🎓 پیش از این توضیح مفصل در این باره دادیم که، در ایران باستان، #شمال را اَپاختَر ( #باختر) میگفتند، #جنوب را #نیمروز، #شرق را خوَراسان xwarāsān ( #خراسان، خورایان)، و #غرب را خوَرْوَران xwarvarān ( #خاور).

👩‍🎓 در شاهنامه ایران را باید همواره «اِیران» (با کسره زیر اِ) بخوانیم، زیرا پسوند ان برای نسبت و مکان است؛ اِیران، به معنای سرزمین اِیرها. همچنین گاه، منظور از «اِیران»، ایرانیان است.

باری، سلم و تور، دو پسر دیگر فریدون، چون سهم برادر را بهتر از سهم خود می یابند، بر او رشک میبرند و بر پدر میخروشند، زیرا که سرزمین ایران از سهم آنان بهتر بوده است:

سه فرزند بودت خردمند و گُرد
بزرگ، آمدت نیز پیدا، ز خُرد
یکی را دَمِ اَژدها ساختی
یکی را به ابر اندر افراختی
یکی تاج بر سر، به بالین تو
بر او شاد گشته جهانبین تو
(جهانبین: چشم)

پس بر پدر خشم میگیرند و کمر به کشتن ایرج میبندند. پدر، ایرج را از نیت برادران میترساند:

تو گر پِیش شمشیر، مِهر آوری
سرت گردد آشفته از داوری

🔻ایرج راه مهرورزی را برمیگزیند و با برادران گفتگو میکند. اما آوای نرم برادر کوچک در دل سنگ آنان اثری ندارد و ایرج را میکشند، که داستانی است دلگداز. بعدها فرزند ایرج بنام منوچهر کین پدر را از سلم و تور میجوید و آنها را میکشد.

🔺از آن پس، جنگهای دراز میان ایرانیان و تورانیان (نوادگان ایرج و تور) درمیگیرد. این جنگها، نماد کشاکش میان آریائیان کوچگر #؜شمال_شرق است که نشستنگاهشان بالاتر از #آمودریا بود، و ایرانیان یکجانشین که دارای هنر و صنعت و کشاورزی و زندگی پایدارتر بودند. با آن که بیشتر ایران خشک بود، اما با کوشش مردمانش همواره آباد بود. خانه های چند هزار سال پیش که اکنون یافت شده است، همه انبار خوراک دارد و در تمام سال در خانه های ایران خوراک یافت میشد. اما همسایگان که یکجانشین نبودند و در فرهنگ و بهره مندی از زندگی به پای ایرانیان نمیرسیدند، هرگاه که آب و هوای زمین با آنان نامهربان میشد و از یافتن خوراک و براوردن نیازهای زندگی بازمیماندند، به این سوی میتاختند و میکشتند و میسوختند و میبردند.
هزاران سال بعد، #ترکان جای #تورانیان را در پهنه های بالای سرزمین ایران گرفتند، که در گفتارهای ما سخن از آن نیز رفت(به همين دليل آوردن واژه #تركان و #ترك به جای #تورانيان و يا #تور، در بسياري از ابيات نسخه های مختلف شاهنامه مستند نيست).

👑

پژوهش‌های استاد #فريدون_جنيدي
شاهنامه شناسي
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
از پژوهش هاي
دكتر #فريدون_جنيدي

#درياي_پارس 🌊
(بهر نخست)

🧐بررسي واژه
واژه #دريا در #اوستا به گونه زَرَينگهzarayangh آمده‌است, و اين نام درباره دريايي است كه در اوستا «وُاوروكَش» Vo-oorookash خوانده ميشود.
«وُاوروكَش» خود از دو بهر برآمده است:
بخش نخستين آن؛ «وُاورو», برابر با پر و بسيار است, و بخش پاياني آن «كَش», برابر با مرز و كناره است و بر روي هم واژه «وُاوروكَش»= #پرمرز و #بسياركناره است.
اين واژه در نوشته‌هاي پهلوي, به گونه «فراخْوْكَرت» fraakhvkart درآمده است كه بخش نخستين آن,همان ”فراخ“ و بخش پاياني آن نيز ”كرت“ , يا ”كَش“ و ”كشه“ است و آن نيز #بسياركناره و #فراخ_مرز و كرت است و در زبان #فارسي, اين واژه را «فراخكرد» مي‌خوانند!
گونه ديگر واژه «كش» در اوستا, «كَرْشْ» است كه بخش نخستينِ «كَرش وره=كشور» را مي‌سازدو برروي هم, كشور جايي است كه با «كشه = خط = خد» يا نشانه‌اي كه از زدنِ خيش بر روي زمين پيدا مي‌شود, از ديگر جايها جدا ميگردد.و پيشينيان, زمين خويش را از زمين همسايگان, با زدن خيش ونشانه آن, جدا مي‌كردند.
اما «زَرَينگه» اوستايي, در زبان پهلوي, بگونه «زِره» درآمده است, در زبان فارسي , با دگرگون شدن «ز» به «د» دريا خوانده مي‌شود.چنانكه واژه «دْرَنْ‌يَ» فارسي باستان در اوستا «زْرَن‌يَ» و در سانسكريت, «هْرَنْ‌يَ» خوانده مي‌شود.

از اين واژه نيز در زبان #فارسي, دو واژه بر جاي مانده است: از «دْرَنْ‌يَ» واژه «دينار», و از «زْرَن‌يَ» واژة «زر», و چنانكه پيداست, هر دو گونه اين واژه, يك سخن را باز مي‌گويند!
از گونه پهلوي اين واژه, تا آنجا كه نويسنده آگاهي دارد,دو نام در ايران امروز, بر جاي مانده است:
يكي «گودِزِرِه» در سيستان, و يكي درياچه «زِريوار», در مريوانِ اورامان كردستان و در ديگر جايها, همواره واژه دريا به جاي ”زره“ بكار مي‌رود!

🌊 #زره_فراخكرت؛ يا وُاوروكَش
در نسك‌ها(دفترها)ي برجاي مانده از اوستاي كهن, بيست‌و هفت بار از درياي فراخكرت ياد شده است ,كه هربار با نشاني شگفت به آن بر مي‌خوريم:
«هنگاميكه آنها, به گونه ستارگان دنباله‌دار, در ميان زمين وآسمان پرتاب شوند, بنزديك درياي فراخكرتِ نيرومندِ خوش‌منظرِ ژرف, كه آبش, سطح وسيعي را فرا گرفته رسند.»
🔺”بند 8 از كرده 5 تيريشت,يشت‌ها جلد 1, رويه343“
«سراسر سواحل درياي فراخكرت بجوش درافتد و همه ميان آن بالاتر برآيد.... كه داراي هزار درياچه و هزار رود است,و هريك از اين درياچه‌ها و هريك از اين رودها به بلندي چهل روزه راهِ مردِ سوار تندرو است»


🔹”از بند 5 آبان يشت؛ يشت‌ها جلد 1 رويه 235“
اينگونه نشانه‌هاي شگفت از درياي فراخكرد,از شگفت آن دريا سخن مي‌گويد و چنين است كه در «بُن‌دَهِش» در بخش چگونگي درياها , درباره فراخكرت چنين آمده است: «يك‌سوم اين زمين را دربر دارد, از آنروي فراخكرت ناميده شد كه يكهزار دريا, در او داشته شده است.»
🔻”بُندهِش؛ترجمه مهرداد بهار , رويه 73“
و بنابراين گواهي‌ها, درياي وُاوروكش يا فراخكرت همانست كه در نوشته‌هاي پس از اسلام, با نام «بحر محيط» آمده‌‌است, اما چنانكه خواهيم ديد,بخشي از #بحرمحيط,
چون از آن ايران بوده است, با نامي ديگر خوانده مي‌شده‌است و نام چند درياي ديگر كه پيوسته به آن بوده‌اند در نامه‌هاي ايراني آمده است.

@sobhosher
#درياي_پارس (بهر دوم)🌊

🔸درياي چين:
سَدُم سال روزي به درياي چين پديــد آمــد آن شــاهِ ناپاكدين
🔹درياي هند:
«... دگرباره از درياي فراخكرت برخيزد, ستويس رايومند فرهمند نيز از درياي فراخكرت بلند شود و پس از آن,همه از آن سوي هند, از كوهي كه در ميان درياي فراخكرت واقع است برخيزد.» و از اين گفتار آشكارا برمي‌آيد كه آن بخش از درياي فراخكرت كه با نام هند شناخته مي‌شده, آنسوي هندوستان, ميانه چين و هند است,جايي كه امروز خليج بنگال مي‌خوانندش.
🔺درياي مُكران:
دريايي در كناره كُره امروزي بوده‌است, زيرا كه در گذرِ كاووس از آسيا به سوي اقيانوس آرام چنين آمده است:
از ايران بشد تا به توران و چين
گذر كرد از آن پــس به مـكران‌زمين
ز مكــران شـد آراستــه تا زره ميــان‌ها نــديـدنــد, بنــد وگــره

🔻از اين گفتار چنين بر مي‌آيد كه مكران, سرزميني ميان چين و آب‌زره يا زرهِ فراخكرت است كه از آنجا به دريابارِ فراخكرت مي‌رسيده‌اند.
ديگربار در #شاهنامه, از لشكركشي كيخسرو پس از پيروزي يافتن بر توران, بدان هنگام كه آهنگ بازگشت به ايران را از راه دريا دارد:

ز لشكر, فرستادگــان برگزيد
كه گويند و دانند؛ گفت و شنيد
فـرسـتاد كـس نـزد خاقـان چيـن
به فغفور و سـالار مـكــران زمـيـن
كـه گـردادگـيريـد و فـرمان كنيد
ز كــردار بــد, دل پشـيمـان كـنـيد
خـررش‌ها فـرستــيد پيـش سپاه ببـينـيـد نــاچــار, مـا را بـــه راه
......
فـرستـاده آمـد بـه هـر كشـوري بــجــايـي كـه بـُد, نـامور مهتري
غمين گشت فغفور وخاقان چين بزرگــان هـر كشــوري همـچنـين
فرسـتاده را چـند گفـتند گــرم سـَخُـــن‌هــاي شيرين و گفتار نرم
كه ما شـاه را سـربسر كهتـريـم
زميـن جـز به فـرمـان او نسـپريــم
گـذرهـا كـه راه دلـيران بُدست بـبينيم, تـــا چنـد, ويــران شدست
كنيم از سر آبـاد, بـا خـوردنـي بـيــايــيم و آريــمــش آوردنـــي
........
دگر نامور, چون به مكران رسيد
دل شاه مكــران, دگرگـــونــه ديــد
بر تخـتِ اورفـت و نـامه بـداد بگفت از پـيـام آنـچـه بـودش بـه ‌ياد
سبكسر, فرستاده را خـوار كـرد
دل انجـمــن, پــر ز تــيمــار كــرد
بدو گفت: با شاه ايـران بـگـوي
كه ناديده, بر مــا فــزونـي مـجـوي
زمانه همه زيرِ بخـت مـن است زمين, روشن از تاج و تخت من است
چوخورشيد,تابان شود بـر سپهر نخسـتين, بــر ايـن بـوم تابد به مهر

و اين گفتار #شاهنامه, جاي هيچگونه گمان نمي‌نهد, كه براي رسيدن از ميانه آسيا از مرز فغفور و چين مي‌بايد گذشتن, تا به مكران رسند, و سرزمين مكران, نخستين زميني است كه آفتاب تابان بر آن مي‌تابد! و به گمان درست, سرزمين مكران, يا كره آن روزگار, گسترده‌تر از شبه‌جزيره كره امروزين بوده است, زيرا كه امروز, براي رسيدن به دريا, ميشايد كه از سرزمين‌هاي بالاي چينِ كنوني بگذرند, اما در آن روزگار, بي‌گذر از كره, به دريا نمي‌رسيده‌اند!
گفتار شاهنامه چنين است كه سپاهِ ايران, پس از گذشتن از چين, با سپاهِ مكران جنگ آراستند و آن كشور را گشودند و بسوي خاستنگاهِ خورشيد و درياي مكران رفتند, و:

چــو آمــد بــه نزديـك آبِ زره گـشـادنـد گـُردان مـيـان از گــره
همه كــارســازانِ دريــا بــه راه
ز چين و ز مكران همـي بـرد شـاه
به خشكي بكرد آنچه بايست كرد
چـو كشتـي به‌ آب اندر افكند مرد
بفرمــود تـا تـوشـه بـرداشـتـنـد
ز يــكسالـه, تـا آب بگـذاشتـنـد

ادامه دارد...

از پژوهش هاي
دكتر #فريدون_جنيدي

@sobhosher
#درياي_پارس 🌊
بهر سوم

🔸درياي سرخ:
و اين, نخستين دريانوردي دراز آهنگِ ايرانيان نبوده است, زيرا كه سده‌هاپيش از آن, بدان هنگام كه از سوي مصر و شام, درفشِ شاهي برافراشته مي‌شود و آنان خود را از بند كاووس(كاسيان= كاسپ‌ها) مي‌رهانند.
ايرانيان چون گذر از راهِ آن بيابان را, كه امروز صحراي سوريه ناميده مي‌شود, دراز مي‌بينند و جانِ سپاهيان را در اين راه تباه شده مي‌دانند, براي رسيدن به مصر و شام و هاماوران(سرزمين هيتيت‌ها), گذر از راه دريا و آب زره تا درياي ميان عربستان و آفريقارا آسان‌تر مي‌يابند, و بدان كار مي‌شتابند:

بي‌اندازه كشتــي و زورق بساخــت بياراست, لشكــر بــدو در نِشـاخـت
هـمانـا كــه فرسـنگ بـودي هــزار اگـــر ره را پـــاي كــردي شــمــار
همي راند تــا در ميـــان ســه شـهر زگــيتي بـر ايــن‌گونــه جويند, بَـهر
به‌دست چپش مصر و, بَربَر‌به راست رهـي در ميــانه, بدانســو كه خواسـت
بــه پــيش اندرون, شهر هـامـاوران
بـه هـر كشــوري در,ســپاهـي گــران
خبر شـد بـديشان كـه كاووس شــاه بـــرآمـــد ز آب زره, بـــا ســپــاه!

🔹درياي پويي‌تيك:

در بند هشتم بندهش(درياها), ازدرياهاي مرز ايران چنين نام مي‌رود:
«سه درياي شورمايه‌ور است كه يكي پويي‌تيك و يكي كمرود و يكي سياه‌بن! از هر سه پويي‌تيك بزرگ‌تر است و در آن آبكاست و آبخاست هست.»

* #آبكاست و #آبخاست(يا #جزر و #مد):
و اين, يكي از بزرگترين شگفتي‌هاي گفتار ما است, زيرا كه نشان مي‌دهد ايرانيان از آبكاست و آبخاست آگاه بوده‌اند و از آن براي راندن كشتي‌ها در هنگام آبخاست بهره ميبرده‌اند, تا آنجا كه بتوانند كالاي خودرا به روستاهاي دور از دريا برند و هنگام آبكاست, كشتي‌ها, بار و كاروانيِ تازه ميگرفت, تا هنگام آبخاستِ ديگر از آبِ برآمده به درياي زره(يا پويي‌تيك)باز گردند, و به همين روي, اين #پديده گيتي نيز در ديدگاه آنان گرامي بوده و ستايش مي‌شد!
و اين برتر,آنكه در همان هنگام مي‌دانستند كه اين پديده شگفت به #ماه بستگي دارد:
🌙🌝«درباره آبكاست و آبخاست گويد كه پيش ماه به هرگاه, دو باد مي‌وزد كه جايگاه ايشان در درياي ستويس است. يكي را فرودآهنگ و يكي را بَرآهنگ(فرازآهنگ) خوانند. هنگامي كه آن برآهنگ وزد, آبخاست, و هنگامي كه آن فرودآهنگ وزد,آبكاست باشد.به ديگر درياها از آنجا كه گردش ماه بدينسان نيست, آبخاست و آبكاست نباشد,درياي كمرود است كه به تبرستان گذرد .»

اين سخن را نيز بدين گفتار مي‌بايد افزودن كه ايرانيان مي‌دانسته‌اند كه آبكاست وآبخاست, در #درياهاي_آزاد روي مي‌دهد,#نه در #كمرود(هيركان: تبرستان: خزر:گيلان) و نه در #درياچه‌هاي_كوچك و نيز هم‌آنان مي‌دانستند كه اين پديده به نيروي ماه(و نه خورشيد)بستگي دارد.زيرا كه سهروردي نيز كه از نوشته‌هاي اوستايي و پهلوي برخوردار بوده‌است, هزاران سال پس از آنان مي‌گويد:

🔺از آثار هردو نيّر, يعني سلطان بزرگ, آفتاب, و وزيرش ماه, از پختن ميوه‌ها و رنگ دادن ايشان, و زيادت و كم شدن آب‌ها بر زيادت و نقصان ماه!.

🔻اين دريا در اوستا,بگونه سَتَ وَاِسَ Sata-va-esa آمده است,كه از ديدگاه واژه‌اي, «دارنده يكسَد جايگاه يا يكسَد خانه» است و نام ستاره‌ايست در آسمان نيمروزان,كه امروز بدان ”سُهيلِ يماني“ گويند.
و از آنجا كه نام عربي اين ستاره را بدان روي برآن نهاده‌اند كه از ايران در #آسمان_يمن ديده مي‌شود, در ايران باستان نيز درياي جنوبي ايران را كه امروز بنام اقيانوس هند خوانده مي‌شودبه نام ستاره ”سَتَ‌وَاِس“ با همان نام مي‌خواندند, و اين نام در پهلوي, به «ستويس» برگردانده شد.
در فرهنگِ پس از اسلام, *سرخ شدن سيب را از ستاره سهيل يمن مي‌شمارند, و در فرهنگ پيش از اسلام, *باران و آب‌رساني به سرزمين‌هاي جهان و پالايش آبها از گَند و آلايش‌ها, كه از روي زمين بدانها مي‌رسد,از خويشكاري ‌هاي درياي #ستويس مي‌شمردند:

«ستويس‌ پالاي آب,‌افزار هرمزدداد را مي‌ستاييم.» ”
🔺سي‌روزه كوچك؛بند13“
‌اين سخن به زبان امروز, چنين گزارش مي‌شود:
«(درياي)ستويس, افزاري را كه خداوند, براي پالايش آب آفريده است, مي‌ستاييم!»
🔻و باز در سيروزه بزرگ درباره ستويس چنين آمده است:
«ستويس پالاي آب,افزار هرمزدداد- پالايْ آبيِ او اينكه: هر آب اندر زمين هفت كشور بريزد, به ستويس رسد, و ستويس آنرا بپالايد و پاك كند و به پاكي به زره فراخكرت شود. »

و اين نيز يكي از برترين آگاهي‌ها در گستره دانش جهاني است كه ايرانيان چند هزار سال پيش, مي‌دانسته‌اند كه آبهاي آلوده كه از زمين به سوي دريا روان مي‌شود, با ياري نمك و ديگر ماده‌ها كه در آب هست پالايش مي‌شود....و يك نكته ديگر نيز در اين گفتار رخ مي‌نمايد كه ايرانيان مي‌دانسته‌اند كه ستويس را به درياي فراخكرت راه هست!
ادامه دارد...
از پژوهش هاي
دكتر #فريدون_جنيدي

@sobhosher
#زبــــان_فــارســـــی
بهر پايانى

🔷١٠-سخنوران بزرگ به آن زبان نوشته و سروده باشند:
🔸 و هم اينجا است که از گفتار پيشين به گفتاری تازه اندر می شويم که ديباچهء اين بخش است و در اين هيچ گمان نيست که در همهء جهان به اندازهء ايران سخنور و سخندان نداشته ايم و انبوه انبوه نويسندگان و سرايندگان ايرانی چنان در سراسر جهان آشکارند که نيازی به يادآوری نامشان ديده نمی شود.

🔶 ١١- داوری داوران بزرگ برای برتری زبان فارسی:

🔹در ميان نويسندگان و چامه سرايان جهان، #خيام_نيشابوری جايگاهی ويژه دارد و در همه جهان سروده های وی پراکنده است و نامش در همه جا زنده و ترجمهء سروده هايش در جهان پس از شمار چاپ شدهء انجيل برآورد شده است. خيام خود در ستايش اين زبان
می فرمايد:

🔅🔅
روزی است، خوش و هوا نه گرم است و نه سرد
ابر از رخ گلزار همی شويد گرد
بـلـبـــــــــل به زبـــــان پهلوى، با گل زرد
فرياد همی زند که می بايد خورد
🔆🔅

#حافظ نيز بدنبال اين گفتار
می افزايد:

بلبل به شاخ سرو، به گلبانگ پهلوی
میخواند دوش، درس مقامات معنوی
🔅🔅
و #زبان_پهلوی اگرچه نام ويژه برای زبان هنگام اشکانيان و ساسانيان شمرده شده، اما نام همگانی زبانهای ايرانی است. از کردی و بلوچی گرفته تا سغدی و يغنابی.
در ميان دانشمندان پس از اسلام برترين دانشمند را #ابوريحان_بيرونی می شناسيم و هم او بود که همراه لشکر محمود به هندوستان رفت و پهنهء دانش آن سرزمين را با تيغ خامهء خود بگرفت و دفتر شگفتی آوردهِ «ماللهند» را پديد آورد و نخستين سانسکريت شناس جهان، پس از اسلام بشمار می رود.
وی بسياری از دفترهای دانشی خويش را به زبان تازی نيز نوشته است و تازی نويسی او نيز سرآمد نوشته های ديگران است و بنابراين از او کسی بزرگتر در همه جهان سراغ نداريم که سه زبان سانسکريت و تازی و فارسی را به جهان ارائه کرده باشد.

دكتر #فريدون_جنيدي
@sobhosher
Forwarded from صبح و شعر
درود دوستان عزيز با آرزوي بهترين ها براي شما
نوروزتان خجسته و مبارك 💐

نخستين روزنوروز
گفت و گو با دكتر #فريدون_جنيدي شاهنامه پژوه و استاد زبان باستان ايران زمين
در باره نوروز ، شاهنامه فردوسي
پيشكش ارزشمندي براي شما دوستان نازنين همراه صبح و شعر
اميدوارم لذت ببريد 🙏🏻💐
@sobhosher