صبح و شعر
649 subscribers
2.14K photos
281 videos
331 files
3.23K links
ادبیات هست چون جهان برای جان‌های عاصی کافی نیست.🥰😍 🎼🎧📖📚
Download Telegram
#تجلي_اسطوره_درشاهنامه
بخشي از سخنراني
دكتر #ابوالقاسم_اسماعيلپور
#كيخسرو٢

نكته جالبي كه در شخصيت #كيخسرو وجود دارد و در شخصيتهاي ديگر شاهنامه وجودندارد اينست كه او عملكردي نامتعارف و #فرازميني دارد و مانند شخصيتهاي انساني عمل نمي كند. يكي از وجوه شخصيتي او اينست كه پس از ٦٠سال حكومت ازسلطنت كناره گيري مي كند. *يعني شخصيتي كه پس ازسالها توانست سالار ايران و جهان شود به يكباره به سلطنت پشت مي كند و اين البته دراوج قدرت اوست. كيخسرو پس از يك هفته نيايش تمام فرماندهان و پهلوانان را دعوت مي كند و در نزد آنان با حكومت و فرمانروايي خداحافظي مي كند. او شب هنگام به سمت چشمه اي مي رود و ديگر از او اثري يافت نمي شود و از نظر شاهنامه جاودان مي شود. اين نشان دهنده آنست كه وي از نظر اساطيري دوباره به صورت ايزدان درآمده است و به آسمان مي رود. بنابراين او داراي بن مايه هاي ايزدي نيز مي باشد. اسب زيباي كيخسرو هم كه در اصل اسب پدرش سياوش بوده است، اسبي جادويي است و وي با سوار شدن برآن از نظرها پنهان مي شود و به آسمان مي رود. اين اسب هم جنبه متافيزيكي و آسماني دارد. در واقع درست است كه سياوش به شهادت مي رسد اما كيخسرو اين درخت فروافتاده را دوباره سبز مي كند و ميوه اي كه از آن مي رويد، رستگاري است؛ همان كاري كه ايزد تموز كرده است. وي در زمستان مي ميرد و دوباره در بهار زنده مي شود و نتيجه اش شادي و سرسبزي بهار است. #زمستان نماد مرگ گياهي و نباتي است و #كيخسرو ميوه مرگ سياوش و نماد زندگي پس از مرگ است. از لحاظ ديگر كيخسرو از همكاران سوشيانس مي باشد. #سوشيانس #منجي بشريت است و كيخسرو پس از عروج به آسمان در روز پايان جهان (البته به اعتقاد ايرانيان باستان) در كنار ساحل درياچه اروميه ظهور مي كند و رستاخيز را رقم مي زند. او نماد آرزوهاي يك ملت است و اوست كه آرزوي ملت ايران را كه همانا رستگاري است برآورده مي سازد. اين در اسطوره ها و حماسه هاي ايران تجلي يافته است. اسطوره همانگونه كه گفته شد ويژگي هاي كهن الگويي يك ملت را بيان مي كند. كهن الگوي ملت ايران هم اينست كه درست است كه تيرگي و ظلمت بر جهان حاكم است ولي روزي سوشيانس و كيخسرو مي آيند و اهريمن را نابود مي كنند و جهان نور را برپا مي سازند. اتفاقا اين روز را كه روز رستگاري است #ششم_فروردين مي دانند. چرا كه اين روز مقدس است و روز تولد زرتشت نيز هست. آخرين نكته مهم در مورد كيخسرو جام اوست. شاهنامه برخلاف بسياري از تواريخ كهن و باستاني مثل تاريخ طبري كه جام جهان بيني را به جمشيد منسوب كرده است؛ آنرا به كيخسرو نسبت داده است. اين موضوع بسيار جالب توجه است. #جام_جهان_نما، جامي بوده است كه كل جهان در آن قابل مشاهده و پيشگويي بوده است. در اصل راهنماي بشر وايرانيان بوده است. در واقع اين جام متعلق به كيخسرو بوده است و او با شخصيت ويژه خود اميدهاي ايرانيان را زنده مي كند و سرنوشت ايرانيان را با آن جام تغيير مي دهد. او با داشتن اين جام نماد يك #انسان_كامل است و اين وجه از شخصيت وي را در متون ديگر نمي بينيم. شاهنامه فقط شخصيتهاي كهن را توصيف نكرده بلكه آنها را تحليل هم نموده است. شاهنامه، كيخسرو را كه از هر نظر به كمال رسيده است نماد انسان كامل و آگاه به جهان ميداندو شخصيت معنوي و والايي برايش قائل است. اين در حالي است كه هنوز در زمان شاهنامه و قرن چهارم ما متون عرفاني نداريم و متون و نگرش عرفاني از قرن پنجم شكل مي گيرد ودر قرن ششم و هفتم به اوج مي رسد.درقرن سوم و چهارم كه عصر خردگرايي است متون عرفاني بسيار كم است.بنابراين كيخسرو را مي توان نخستين گرايش عرفاني در نظر گرفت؛چرا كه او جهان را وداع مي كند و در اوج قدرت از سلطنت كناره مي گيردو به آسمان عروج مي كند و اين يعني سيطره معنويت بر قدرت كه در متون آن زمان به چشم نمي خورد و چنين نمادي از يك انسان كامل نمي بينيم. اين آغاز يك نگرش معنوي به هستي است. فردوسي اگرچه به داستان سرايي و حماسه و اسطوره پرداخته است ولي در پشت و وراء اين داستانها و تراژديها نتيجه و نگرش خاصي را مدنظر داشته است.نتيجه غايي داستانها و از جمله داستان كيخسرو كه همان مفهوم انسان كامل است براي حماسه سرا اهميت دارد. به راستي فردوسي يك شخصيت جهاني است. يك شخصيت جهاني به آينده بشر و آينده انسان اهميت مي دهد و فقط داستان و ماجراهاي سرگرم كننده بيان نمي كند، بلكه #پيام نهايي او پيامي براي #بشر و انسانهاست كه #آزاده باش، سياوش گونه باش و.... به همين خاطر است كه فردوسي را حكيم خوانده اند. به راستي كه او حكيم وبسيار دانا و با ذكاوت بوده است. براي او در شاهنامه هميشه #پيروزي_نور بر ظلمت مهم بوده است واين پيام آن حكيم براي ماست و به منظور آن سالها تلاش نموده وحماسه ها و سوگنامه هاي زيادي را خلق كرده است. اين در حالي است كه ما هرگز دين خود را به آنان ادا نكرده ايم.
انتخاب:رضوي

@sobhosher
🌍 #رمزهای_شاهنامه

#کیومرس ( #کیومرث)
در كتاب
پس از «گفتار اندر فراهم آمدن شاهنامه»، داستان کیومرث می آید.
«کیومرث» در اوستا «گَیَ مَرِتَن» gayamarǝtan آمده است: گَیَ = جان؛ مَرِتَن = مرگ/میرا؛ روی هم یعنی «جان میرا یا زنده میرا»،

🔹 #کیومرث شاهنامه، نُماد حیات به معنای کلی آن و جان یگانه ای است که بر جهان فرمان میراند، و چرخه مرگ و زندگی. ایرانیان باستان، دو نوع #نیرو در جهان قائل بودند:

۱) یک نیروی افزاینده و آفریننده. در اوستا: سپَنتَ مَئينیو
spanta maīnyū)؛

۲) یک نیروی کاهنده و نابودگر. در اوستا: اَنگرَ مَئينیو
angra maīnyū
🔹به معنای «خماننده». این واژه بعداً به « #اهریمن» گردانده شد و عوام، در اندیشة خود، اهریمن را نیرویی نابودگر و شیطانی دانستند، باز آن که چنین نیست و از کنش هر دو نیروست که زندگی در جهان تداوم می یابد، و هیچ نابودی ئي نیست که آغاز آفرینش دیگری نباشد.

کیومرث، در کنار جانوران و در میان جانوران زندگی میکرد:

دد و دام و هر جانور که اش بدید
ز گیتی به نزدیک او آرمید

پس میتوان او را نماد #انسان_اولیه (میمون نما) نیز دانست. از زمان ساسانیان، سکه ای باز مانده است که نگاره کیومرث را در میان جانوران نشان میدهد:

پژوهش هاي استاد #فريدون_جنيدي
شاهنامه شناسي
@sobhosher
🗒درس گفتاری درباره #حکیم_فردوسی
دکتر #قدمعلی_سرامی

🔸 #فردوسي در سرآغاز سخنش به نام خداوند «جان و خرد» كه مي‌گويد، معلوم است كه با نام خدا می آغازد. چون خداوند است كه خرد را آفريده است و از جان خودش، همال برايش گذاشته است.
اين آفرينش عقل كل كه اندرون خودش نفس كلي را هم داشته، باعث پيدايش اين عالم شده است. اين را نمي‌توانيم شك كنيم كه #خداوند جان و خرد، خداست اما از سوي ديگر خداوند در زبان و ادبيات ما به معني #صاحب و مالك و دارنده هر چيزي است. هميشه هم همين طور است، نه اينكه اين بار در زبان فارسي به اين معنا به كار رفته است.

🔹کاربردهاي خداوند به عنوان صاحب اگر جداً بررسي بشود در نظم و نثر دري، بيشتر از معني خداوند به معني خداست. شما خدا به معناي صاحب را در پس نام‌هاي مركب بسياري مي‌بينيد، دهخدا يعني صاحب ده، كدخدا يعني صاحب كد يا خانه، يعني صاحب خانه:

طعنه بر من چه زني اي ملك الحاج كه تو
خانه مي‌بيني و من خانه خدا مي‌بينم

🔆اصلاً پادشاه را به اعتباري كه صاحبيت داشته نسبت به مملكت، خداوند مي‌خوانده‌اند. در سوره‌ي حمد هم اين مسأله را داريم كه دو گونه خوانده شده است: مالك يوم الدين و ملك يوم الدين. اما اين مشكل ساز نيست چون هر دو از يك بنياد هستند. بالاخره معنايشان به هم نزديك است.

🔺پس تعبير ديگري كه #فردوسي مي‌تواند در نظر داشته باشد اين است كه؛ با نام #انسان شروع كرده است. چون انسان، تنها موجودي است كه داراي جان و خرد است. بعد از خداي تعالي، در عالم ملك و عالم ناسوت تنها موجودي كه خداوند جان و خرد است ما آدم‌ها هستيم.

🔴حالا شما مي‌خواهيد اثر كسي را بخوانيد كه هزار و پنجاه – شصت سال پيش با نام انسان اثرش را شروع كرده و ما را تجلي‌گاه بزرگ خداي تعالي مي‌داند. فرهنگ ما، انسان را جمع حضرات خمس مي‌داند، يعني هرگونه وجودي در وجود انسان هست و هيچ جا براي ديدار خدا بهتر از درون انسان نيست.

@sobhosher
برگزاری نشست 151 یکشنبه های #انسان_شناسی_و_فرهنگ: مطالعات تطبیقی و #شاهنامه، از شناخت تا اجرا
٩٧/٩/١٨ تاريخ ساعت١٦
: نرسيده به ميدان وليعصر، خيابان دمشق-پژوهشگاه فرهنگ و هنر و ارتباطات

@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
#زروان در #شاهنامه

🔹در گذر زمان انسان در نگاهی ژرفتر به یک ساختار دین شناسی برای پاسخ خود نیاز داشت.
🔺اندیشه ای که بر پایه آن #زمان و یا #مکان را موجود نخستین و سرچشمه #خیر و #شر، #روشنایی و #تاریکی، دوستی و دشمنی و پدر خوبی و بدی بشناسد.
🔸نتیجه کاوش و جستجوی انسان، گذر از ناخودآگاه کودکانه به خودآگاه خردمندانه و فلسفی بود:

اگر با تو گردون نشیـــند به راز
هم از گردش او نیـــابی جواز
همو تاج و تخت و بلــندی دهد
همو تیــرگی و نژنـــدی دهد
به دشمن همی ماند وهم به دوست
گهی مغز یابی ازو گاه پوست
سرت گر بســـاید به ابر سیاه
سرانجام خاکست ازو جایگــاه
(شاهنامه: ۱/ ۳۰۶-۳۰۷/ ۳۲۴-۳۲۷)

🔻🔺🔻
🔹این ابیات به خوبی یادآور کهن ترین گزارش درباره سرچشمه دو بن هستی است. بنابر این گزارش یوحنای دمشقی(Damascius)(453-¬¬۵۳۳ م.) به نقل از ادوموس رودسی(Eudemos of Rhodes) می گوید که برخی از ایرانیان «زمان» و برخی دیگر «مکان» را سرچشمه دو بن هستی، هرمزد و اهریمن، روشنی و تاریکی و دو گروه موجودات خیر و شر می دانند.
🔸پیوند تنگاتنگ #انسان_نخستین با #زمین و #آسمان مردم را بر آن داشته تا گروهی #مکان و گروهی دیگر #زمان را بن همه چیز بدانند.
🔻روابط مادر فرزندی انسان و زمین، چهره ای یک سویه و مهربان به زمین بخشیده و ناملایمات آن ازجمله خشک سالی، سرما، یخبندان و سیل و تندر را به آسمان نسبت داده¬است.
🔺روابط پدر فرزندی انسان با آسمان نیز باعث شده تا نیروی خدایی آسمان بر نیروی زمین برتری یافته و آن را دربرگیرد. در پایان زمان بر همه چیز برتری می یابد و همه چیز را در کام خود می کشد.

ادامه دارد..
@sobhosher
#انسان_خوب در #شاهنامه
دکتر #محمدعلی_اسلامی_ندوشن

🔹بطور کلی انسان خوب شاهنامه دارای این صفات است:

١- #خردمندی: هیچ صفتی برای مرد و زن بالاتر از خردمندی نیست کسی که از خرد برخوردار است می داند که چگونه باید زندگی کند. هرگز زیان نمی بیند و به راه کژ نمی افتد، خرد، گوهر زندگی است، چون آن را یافتی رستگاری این جهان و آن جهان با تست.
در گشتاسب نامه دقیقی نیز همان لحن شاهنامه را در اعتقاد به خرد
می بینیم.
دقیقی «درخت زرتشت» را «همه برگ او پند و بارش خرد » می خواند و جوهر دین بهی بنظر او این است « خرد برگزین، این جهان خوار کن ».
در مقابل خرد هوا و آز است «به‌رنج درازیم در چنگ آز» مردان بد شاهنامه در مقابل خوبان همگی بر اثر هوا و آز به‌دیگران بدی می‌کنند و خود سرانجام گرفتار می‌شوند.
🔺🔻🔺
٢- #فرهنگ: پس از خرد فرهنگ می‌آید. در واقع این دو به هم وابسته‌اند. خردمند به فرهنگ روی می برد، و با فرهنگ از خرد نصیب می یابد. خاصیت فرهنگ آن است که به ما راه و رسم زندگی می آموزد و انسانیت ما را می شکفاند. فرهنگ اکتسابی است، هر چند برای دست یافتن به آن، آمادگی ذاتی لازم است.
مرد با فرهنگ از اعتدال و آهستگی و رفتار برخوردار است. خوبی هر چیز در آن است که به اندازه باشد (همه کار گیتی به اندازه به – دل شاه از اندازه ها تازه به ). آهستگی، نرمخوئی و نرمگوئی است. آهستگی بخصوص از این جهت در شاهنامه بسیار ستوده شده است که ما با پهلوانان و جنگاوران که انقضای کار آنها تندی است سر و کار داریم.

رستم در ستایش پیران می گوید: «ز توران یکی مرد آهسته اوست » و سیاوش به « بالا و دیدار و آهستگی و فرهنگ و و دانائی » ممتاز است.
🔺🔻🔺
ادامه دارد...
@sobhosher
#انسان_خوب در #شاهنامه
دکتر #محمدعلی_اسلامی_ندوشن
بهر دوم
🔹بطور کلی انسان خوب شاهنامه دارای این صفات است:

٣-#صلح طلبی: با آنکه شاهنامه کتاب جنگ‌ها است، با اینحال مرد خوب کسی است که صلح طلب باشد. تنها در یک مورد جنگ رواست، و آن جنگ بر ضد بدی است. جنگ های کین – خواهی نیز از این جهت واجب است که برای مجازات گناهکار است. این دو بیت خیلی پرمعناست:

پلنگ این شناسد که پیکار و جنگ نه خوبست و، داند همی کوه و سنگ
چو کین سر شهریاران بود سر و کار با تیر باران بود
🔺🔻🔺
٤- #بی_آزاری: انسان خوب به کسی آزار نمی‌رساند. مصراع معروف «میازار موری که دانه کش است»، همه حکمت شاهنامه را در خود خلاصه کرده است. فریدون به پسرش ایرج می‌گوید:

نباید ز گیتی تو را یار جست بی آزاری و راستی یار تست
( فریدون 429 )

بی آزاری جنبهٔ خودداری دارد، جنبه مثبت آن خدمتگزاری است، و همه مردان خوب شاهنامه سعی داشته اند که خدمتگزار مردم باشند.
🔺🔻🔺
ادامه دارد...
@sobhosher
#انسان_خوب در #شاهنامه
‎دکتر #محمدعلی_اسلامی_ندوشن
‎بهر سوم
🔹بطور کلی انسان خوب شاهنامه دارای این صفات است:


‎٥- #نام_نیک: این درست نیست که انسان به هر قیمتی شد زندگی کند، باید با نیکنامی و سربلندی عمر بسر برد. در نظر پهلوانان خوب شاهنامه، مرگ بهتر از بد نامی است، چنانکه در این بیت آمده است:

‎بنام ار بریزی مرا گفت خون
‎  به از زندگانی به ننگ اندرون
‎                                                                               ( دوازده رخ 249 )

🔺در واقع معنای زندگی در شاهنامه در نام و ننگ خلاصه می شود. اشخاصی که به خواری می‌افتند، برای آنست که استعداد پرهیز از ننگ را از دست داده‌اند. در آنها هر چه هست ارضاء حس و غریزه است و از معنای زندگی خبری نیست.

🔅داستان تازیانه بهرام نمونه خوبی از طرز تفکر پهلوانی است که به نام پای‌بند است. خلاصه داستان این است که در جنگ کاسه‌رود بهرام پسر گودرز، تازیانهٔ خود را که نامش بر آن نوشته در میدان نبرد گم می‌کند. چون غیرت به او اجازه نمی‌دهد که این تازیانه به دست دشمن بیفتد، تنها باز می‌گردد تا آن را بازجوید. برادرش گیو هر چه می‌کوشد تا او را از این کار خطرناک بازدارد فایده‌ای نمی‌کند. به برادرش جواب می دهد:

‎چنین گفت با گیو بهرام گرد
‎ که این ننگ را خوار نتوان شمرد
‎شما را زرنگ و نگار است گفت
‎  مرا آنکه شد نام با ننگ جفت
                                                               
‎( پادشاهی کیخسرو 1508-1509 )


🔅سرانجام می آید به جائی که منطقهٔ ترکان است و در میان کشته ها و زخمی‌ها مدتی جستجو می کند تا تازیانه خود را باز می‌یابد. لیکن ترکان که از آمدن او با خبر شده‌اند، بر سرش می ریزند و او را می کشند. شاید عمل بهرام به تعصب و افراط تعبیر شود که برای بازیافتن یک تازیانه جان خود را به هدر داده، ولی تازیانه در اینجا مفهومی کنایه‌ای دارد، هر جا شرافت شخص در معرض خطر قرار گرفت، چه موضوع کوچک باشد و چه بزرگ، حتی بقیمت جان باید مقاومت کرد. با آنکه مرگ در شاهنامه بدترین پتیاره‌هاست باز هم بر زندگی ننگ آلود ترجیح دارد.

🔺🔻🔺
‎ادامه دارد...
@sobhosher
#انسان_خوب در #شاهنامه
‎دکتر #محمدعلی_اسلامی_ندوشن
‎بهر چهارم

🔸شاهنامه چکیده فرهنگ و فرزانگی ایران پیش از اسلام است و تنها در این کتاب است که ما می‌توانیم به ذخیره‌ای از تجربه‌ها و آموخته های پدران خود در طی نزدیک دو هزار سال دست یابیم.

🔹در نظر این گذشتگان، مانند امروز، افراد بشر به دارا و ندار و متجدد وعقب مانده و روشنفکر و تاریک فکر تقسیم نمی‌شدند، آدم‌های خوب بودند و آدم‌های بد. آدم های خوب کسانی بودند که به مردانگی و درست پیمانی و نیک نامی و نجابت و شرم و غیرت پایبند بودند و آن قدر پایبند بودند که حاضربودند جان خود را بدهند و از این اصول دست بر ندارند. آدم‌های بد عکس این‌ها بودند.زندگی آنها سرمشق نکوکاری قرار گرفته و در نبردی که بشریت برای پیروز کردن خوبی بر بدی در پیش داشته است، وظیفهٔ پیشآهنگی بر عهدهٔ آنان نهاده شده بوده.

🔸ایران قدیم هر وقت خواسته است مثال روشنی از زندگی شایسته و رستگار عرضه کند این کسان را در برابر نظر آورده، هیچگاه از یاد آنان غافل نشده و همواره آنان را به عنوان منبعی از امید و نیرو و تسّلی خاطر شناخته است.
🔺از اين پس ، هر روز از يك انسان خوب شاهنامه یاد می‌کنیم:

١: #فريدون
نخستین این انسان های خوب فریدون است که او را (فریدون فرّخ) خوانده‌اند.
🔻این مرد که زندگی شگفت‌آوری دارد، مدتی در خفا زندگی می‌کند، مانند دانه‌ای که باید چندی زیر زمین بماند تا به ثمر برسد و برکت بدهد. حتی مادرش از او دور است (مانند موسی) و گاوی او را در کودکی شیر می‌دهد. پس از آنکه به سن رشد رسید، جانش را بر کف دست می‌نهد و به هم دستی کاوه بر ضد ضحاک بپای می‌خیزد.اتحاد این دو اتحاد عجیبی است، اتحاد جوانک مطرودی است با آهنگری بینوا، بر ضد بزرگترین قدرت زمان.

ولی سرانجام فریدون توفیق می‌یابد، زیرا دیگر وقت آن است که نیکی بر بدی فائق آید. خوبی فریدون در چیست؟ نخست در آن است که نماینده شرّ یعنی ضحّاک ماردوش را از میان بر می‌دارد. پس از آمدن او و رفتن ضحاک، زمانه بی‌اندوه می‌شود و مردم راه ایزدی در پیش می‌گیرند و دل از داوری‌ها می‌پردازند، یعنی اختلاف‌های خود را کنار می‌گذارند ، و فرزانگان شادمان می‌شوند.

🔺روش فریدون در پادشاهی آن است که گرد کشور می‌گردد و هر جای ناآبادی را که دید آباد می‌کند و هر بیدادی وجود داشت در رفع آن می کوشد (42-45). بدینگونه در زمان او کشور خرم می‌شود و به جای علف‌های هرزه سرو و گلبن می روید. (داستان فریدون 4-46)

🔻فریدون برای حفظ آیین و احترام به عدالت، حتی ابا ندارد که با فرزندان خود جنگ کند، از این رو منوچهر را به نبرد با سلم و تور که گناهکار هستند بر می‌انگیزد و چون این دو کشته می‌شوند، گرچه در مرگ آن‌ها داغدار است، خشنود است که سرانجام بد کننده به کیفر خود رسیده و عدالت اجرا شده است. شاهنامه، بزرگی فریدون را در داد و دهش او می‌داند. بنظر او هر کسی که چنین رفتار کند، خود فریدونی است. بهترین وصفی را که درباره انسانی بتوان کرد دربارهٔ او آمده:

جهان را چو باران به بایستگی روان را چو دانش به شایستگی (1)

(داستان ضحاک - 118)

🔺و خود فریدون انسان خوب را چنین می‌داند، آنجا که صفت شایستگی توصیف می کند:

ازیرا که پروردهٔ پادشا نباشد که باشد مگر پارسا
سخنگوی و روشندل و پاک بین
به کاری که پیش آیدش پیش‌بین
زبان راستی را بیاراسته خرد خواسته، گنج نا خواسته

(داستان فریدون 158-610)

***

و زندگی خود او چنین خلاصه شده است که «همه نیکنامی بدو راستی»
🔺🔻🔺
‎ادامه دارد...
@sobhosher
#انسان_خوب در #شاهنامه
‎دکتر #محمدعلی_اسلامی_ندوشن
‎بهر پنجم

🔸 #ایرج:
ایرج پسر سوم فریدون است. چون ایرج آراستگی بیشتری دارد و در نزد پدر عزیزتر است، برادرانش بر او رشک می‌برند و او را بیگناه از میان برمی‌دارند. خوبی ایرج در این است که درست بر خلاف برادران، مرد صلح است و به #نیکی و #بی‌آزاری گرایش دارد. این صفات از او سیمائی ساخته است شبیه به شاهزاده پیامبر مآبی چون بودا. وقتی سلم و تور قصد جانش می‌کنند، می‌گوید:

🔻نه پادشاهی می‌خواهد و نه تخت، نه ایران و نه خاور و نه چین. زندگی گه فرجامش مرگ باشد قابل دل بستن نیست! می‌گوید که حاضر است از همه چیز دست بکشد و در گوشه‌ای انزوا گیرد و نان خود را با کارکردن به‌دست آورد. این دو بیت معروف از قول او آورده شده است:

پسندی و همداستانی کنی که جان‌داری و جان‌ستانی کنی
میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است

(داستان فریدون 524-525)

🔹خوبی ایرج در برابر بدی سلم و تور قرار گرفته است، همانگونه که خوبی فریدون در برابر ضحاک بود. در بیان علت‌هایی که کینه سلم و تور را نسبت به ایرج بر می‌انگیزد، یکی هم این است که می‌بینند سپاهیانشان به او تمایل پیدا کرده‌اند، این سپاهیان که جزو مردم عادی بودند، تشخیص داده بودند که او با برادرانش فرق دارد:

به ایرج نگه کرد یکسر سپاه
که او بُد سزاوار تخت و کلاه
بی آرامشان شد دل از مهر اوی دل از مهر و دیده پر از چهر اوی

در میان آنها پچ‌پچ می‌افتد:

سپاه پراکنده شد جفت جفت همه نام ایرج بُد اندر نهفت
که این است سزاوار شاهنشهی جز این را مبادا کلاه مهی

🔸بر اثر همین خوی #صلح_طلبی است که وی بدون سپاه و محافظ به نزد برادران کینه‌ور می‌رود. می‌خواهد دشمنی آنان را با نرم خویی و مهر زایل کند. رفتار او شیوهٔ عدم خشونت گاندی را به‌یاد می‌آورد.
هنگامی که پدر فرزندانش را آزمایش می‌کند، تنها ایرج از بوته آزمایش سربلند بیرون می‌آید، مردی است معتدل، هم «با شتاب است و هم با درنگ».
فریدون در حق او می‌گوید:

ز خاک و ز آتش میانه گزید چنانک از ره هوشیاران سزید
دلیر و جوان و هشیوار بود به گیتی جز او را نباید ستود

(274-275)

🔺🔻🔺
‎ادامه دارد...
@sobhosher
#انسان_خوب در #شاهنامه
‎دکتر #محمدعلی_اسلامی_ندوشن
‎بهر ششم

🔸 #سیاوش.
🔻سیاوش به‌سبب اختلافی که با پدرش کاووس پیدا می‌کند به افراسیاب پادشاه توران که دشمن ایران است پناهنده می‌شود.
اختلاف آنها دو موجب دارد:
🔺یکی سودابه زن پادشاه است که به او نظر ناپاک دارد و چون وی به خواهشش تن در نمی‌دهد، به دسیسه و تحریک بر ضد او می پردازد، و کاووس گرچه بر بیگناهی پسرش واقف است، جانب سودابه را از دست نمی‌نهد.
🔻دوم، جنگ با افراسیاب. در جنگی که بین ایران و توران درگرفته، سیاوش به افراسیاب قول آشتی داده است، ولی پدر موافق نیست. شاهزاده چون حاضر نیست که پا بر سر پیمان خود نهد، چاره‌ای جز این نمی‌بیند که از ایران دور شود و به توران پناه برد.
🔹در توران زمین نخست او را با مهربانی و احترام می‌پذیرند، لیکن پس از چندی، حسودان و بدخواهان، افراسیاب را نسبت به او بدبین می کنند و در نتیجه، شاهزاده در اوج جوانی کشته می‌شود.
سیاوش نیز مانند ایرج فدای خوبی و #صلح_جویی و برازندگی خود می‌گردد و مانند ایرج از مردم توران کسانی که او را می‌بینند و می‌شناسند، به او گرایش پیدا می‌کنند، و همین خود موجب تازه‌ای برای تسریع در کشتن او می‌شود. سیاوش از همهٔ مردان شاهنامه آراسته‌تر است، در دلیری و زیبائی و جوانمردی و فرهنگ هیچکس به پایهٔ او نمی‌رسد.

🔸رفتار او در خاک بیگانه با متانت و بزرگ منشی همراه است. رستم پس از مرگش در حق او می‌گوید:

ز شاهان کسی چون سیاوش نبود چو او راد و آزاد و خامُش نبود
چو بر گاه بودی بهاران بُدی
به بزم افسر شهریاران بُدی
به رزم اندرون شیر و ببر و پلنگ ندیده است کسی همچو او تیز چنگ

( مرگ سیاوش 51-54)

🔹رستم که تربیت او را بر عهده داشته هم به او آئین رزم می‌آموزد و هم آئین بزم ( نشستنگه و مجلس میگسار)، همچنین تشخیص خوب از بد و داد از بیداد، و آئین سخن گفتن و فرمانروائی را (85-90) و اینها چیزهائی بوده‌اند که یک شاهزاده می‌بایست فرا گیرد.
اگر سیاوش بی هیچ مقاومتی تن به کشته شدن می‌دهد، برای آن است که نمی‌خواهد با افراسیاب که پادشاه و پدرزن و میزبان اوست به پیکار پردازد.
برای او هم امکان جنگیدن هست و هم امکان فرار، ولی به هیچیک توسل نمی‌جوید، و در وضعی شبیه به وضع ایرج، و با روحیه ای سقراط وار به مرگ تسلیم می شود نظر او نیز آن است که از سرنوشت راه گریزی نیست.
🔺🔻🔺
‎ادامه دارد...

@sobhosher
‌‎#انسان_خوب در #شاهنامه
‌‎دکتر #محمدعلی_اسلامی_ندوشن
‌‎بهر هفتم

🔸 #کیخسرو.
🔺کیخسرو پسر سیاوش، حتی سرنوشتش از دو شاهزاده دیگر عجیب تر است. تمام دوران کودکی و نوجوانیش مانند فریدون در ترس و تزلزل می‌گذرد، زیرا پدربزرگش افراسیاب که کشنده پدر اوست، هر آن ممکن است قصد جان وی نیز بکند.
از این رو ناگزیر است در نقاب یک چوپانک ابله و عامی ادامه زندگی بدهد. تا پادشاه نسبت به قابلیت او در اشتباه بماند.
سرانجام این زندگی دو گانه و دلهره آلود که به پایان می‌رسد.
🔻گیو به توران می‌رود و او را با مادرش فرنگیس به ایران می‌آورد.
کیخسرو به جای کاوس پادشاه می‌شود و جنگ کین خواهی پدر را بر ضد افراسیاب آغاز می‌کند. این جنگ آنقدر ادامه می‌یابد تا منجر به شکست نهائی تورانیان و دستگیری همه کسانی بشود که بنحوی در قتل سیاوش دست داشته بودند. خود افراسیاب نیز به دست کیخسرو کشته می‌شود.
🔸پس از پیروزی در جنگ و پایان کین خواهی و آرام گرفتن جهان، دگرگونی‌ای ناگهانی در روح کیخسرو حادث می‌گردد. بر آن می‌شود که از زندگی کناره گیرد، زیرا بیم آن دارد که بسبب کامیابی‌هایش دستخوش غرور و منی بشود و به گناه آلوده گردد.
پس با دوستان و سرداران خود وداع می کند، سر به کوه می نهد و ناپدید می شود.
🔹یگانه هدف و آرمان کیخسرو در زندگی این است که انتقام خون پدر را بگیرد، و در این کار توفیق می یابد. ولی این پیروزی چگونه بدست آمده ؟ به قیمت نابود شدن همه خانواده مادری او، نابود شدن پیران ویسه و خاندانش که دوست خانواده او بودند و به ویران شدن سرزمین توران که کشور مادر اوست.
🔺از این حیث وضع او شبیه می شود به وضع فریدون که از یک سو به حکم وظیفه خود را به کیفردادن گناهکار ملزم می‌دید، و از سوی دیگر این گناهکاران کسی جز پسرانش نبودند یعنی در واقع در این دو مورد، پیروزی و شکست، و کامروائی و تلخکامی، یا بقول شاهنامه «شهد و حنظل» با هم آمیخته می شوند. نظیر همین آمیختگی عجیب را در روح رستم هنگام غلبه بر اسفندیار می بینیم.
🔻در اینجا روح #تراژدی روی می نماید و نشان داده می شود که راه زندگی چقدر باریک است.
🔸کیخسرو از همه فضائل اخلاقی پدرش سیاوش بهره دارد: دلیر و جوانمرد و با فرهنگ و دادگر است. مردم او را دوست می دارند و همهٔ سران کشور به او احترام دارند. ولی او به هیچ یک از اینها خوشنود نیست. نه جوانی، نه کامروائی، نه پیروزی در جنگ و نه محبت و احترام مردم، هیچ یک برای او تکیه گاه نمی تواند بود. ناگهان چنانکه گوئی پرده از جلو چشمش به کنار می رود، دنیا را بنحو دیگر می‌بیند.
🔻بحران عرفانی‌ای نظیر آنچه ایرج و پدرش سیاوش را در برگرفته بود، براو نهیب می زند. پیش از آنکه سراب های زندگی او را فریفته کند و به گناه، یعنی غرور و منی آلوده اش سازد، بهتر می بیند که از این جهان برود چون عاقبت باید رفت، چرا نه زودتر:

شنیدیم و دیدیم راز جهان بد و نیک را آشکار و نهان
کشاورز باشد و گر تاجور سرانجام بر مرگ باشد گذر
(کیخسرو 2488-89 )

🔹تغییر حال کیخسرو آنقدر عجیب است که سران کشور چنین می‌پندارند که «دیو» او را از راه بدر برده است. فرق کیخسرو با ایرج و سیاوش در اینجا است که آنها در ناچارى و بی پناهی، شیوهٔ تسلیم و رضا را اختیار کردند، و او در اوج قدرت چنین می کند. انتخاب او درونی است و از خارج بر او تحمیل نشده است.
🔺🔻🔺
‌‎ادامه دارد...

@sobhosher
‌‎#انسان_خوب در #شاهنامه
‌‎دکتر #محمدعلی_اسلامی_ندوشن
‌‎بهر پايانى

🔸#اغریرث، برادر افراسیاب، تنها پهلوان #تورانی شاهنامه است که در نیک سگالی و خوبی با مردان #خوب ایران برابری می‌کند.
🔹در حمله‌ای که افراسیاب در زمان نوذر به ایران می‌آورد، او با او همراه است. یکی از فرماندهان است. در این جنگ ایرانیان شکست می خورند، نوذرشاه اسیر و کشته می شود و گروهی از سران ایران نیز به اسارت می افتند. چون افراسیاب قصد کشتن این عده می کند، اغریرث از او می خواهد که از خونشان درگذرد و آنها را به او سپارد تا دربند نگاهشان دارد. افراسیاب شفاعت او را می پذیرد.
🔺پس از چندی، چون بیم هلاک این اسیران می رفته، اغریرث آنها را آزاد می کند. افراسیاب از این عمل او در خشم می شود:

بدو گفت کاین چیست کانگیختی که با شهد، حنظل بیامیختی
نفرمودمت کان بدان را بکُش؟ که جای خرد نیست و هنگام هُش
به دانش نیاید سر جنگجوی بیاید به جنگ اندرون آبروی
سر مرد جنگی خرد نسپرد که هرگز نیامیخت کین با خرد
(نوذر 591-94)

🔻چنانکه می بینیم افراسیاب معتقد است که در جنگ، هر نابکاری‌ای، هرکشتاری رواست. جنگ باید به پیروزی برسد، از هر راهی شد شده، اغریرث جواب می‌دهد:

چنین داد پاسخ به افراسیاب که لختی بشاید هم از شرم و آب
هر آنگه که آمد به بد دسترس ز یزدان بترس و مکن بد به کس
که تاج و کمرچون تو بیند بسی نخواهد شدن رام با هر کسی
(595-597)

🔸تفاوت بین اغریرث و افراسیاب در این است که یکی طرفدار اعتدال و نیکی و نرمی است، و دیگری نه. لحن اغربرث در این جواب یادآور لحن ایرج و سیاوش و کیخسرو است. او نیز از همان روح مسالمت آمیزو مدارا برخوردار است.

@sobhosher