#رمزهای_شاهنامه
#درفش_کاویان
🚩
در بررسي شاهنامه دريافتيم ابیاتی را که سخن از چرم آهنگری در آنها رفته، دیگران به آن افزوده اند و نادرستیهائي در آن داستان هست.
كه در ادامه به آن ميپردازيم.
🙁 از آن چرم کاهنگران پشت پای
بپوشند هنگام زخم دَرای
همان کاوه آن بر سر نیزه کرد
همانگه ز بازار برخاست گرد
خروشان همی رفت نیزه به دست
که: ای نامداران یزدانپرست ...
🔹دو بیت نخست، افزوده است. خرده ای که میتوان گرفت آن است که، پوشش چرمین آهنگران، پشت پا را نمیپوشاند، زیرا آّهنگر را توان جنبیدن و کار نخواهد بود.
افزون بر آن، در مصرع سوم، آوردن «همان» و «آن» و سپس «همانگه» در مصرع چهارم، از دیدگاه شعر، کاری نادرست و سخنی سُست است و از #استاد_سخن، فردوسی، دور است. نیز، دهخدا درباره دَرای میگوید:
📖 ”زنگ و جرس، و آن چیزی است که به گردن شتر و استر و اسب سرهنگ قافله بندند تا صدا کند و باقی حیوانات به صدای او روند...“.
دَرای را با آهنگری چه پیوستگی است؟! پس این دو بیت ساخته ذوق افزایندگان است. بعداً باز در افزوده ها از این چرم به عنوان ’پوست‘ یاد میشود، که نادرست است:
🙁 چو آن پوست، بر نیزه بر، دید کی
به نیکی یکی اختر افکند پی
(این بیت، خود افزوده است. از ذکر دلایل چشم میپوشیم.)
🔺اما، با این پریشانی که رونویسان و افزایندگان بر سر شاهنامه آورده اند، داستان درفش کاویان را میبایستی به گونه ژرفتر نگریستن، به ویژه که پس از این، در آهنگ جنگ منوچهر با سلم و تور که به کینخواهی ایرج درمیگیرد، از #درفش_کاویان نام میرود:
کنون چون ز ایرج بپرداختید
به کین منوچهر، برساختید؟
نبینید رویش، مگر با سپاه!
ز پولاد، بر سر نهاده کلاه،
ابا گرز و با «کاویانی درفش»
زمین کرده از سمِّ اسپان بنفش
و در این جنگ، «قارَن» که پسر کاوه است، منوچهر را همراهی میکند. پس داستان درفش کاویان را روشنگری دیگری میباید:
👩🎓 واژه های « #درفش» و « #درخش»، به یک معنا و از یک ریشه هستند. درفشیدن برابر است با درخشیدن، و درفشان برابر است با درخشان.
▫️در جنگ منوچهر با سلم و تور:
چو در دژ شوم، برفرازم درفش
«درفشان» کنم تیغهای بنفش ...
▫️هنگامی که منوچهر پس از جنگ و پیروزی بر سلم و تور، به نزد فریدون بازمیگردد:
برآمد ز در، نالة کرّنای
سراسر بجنبید لشکر ز جای ...
«درفش درفشان» چو آمد پدید
سپاه منوچهر صف برکشید
▫️در جنگ سهراب با گُردآفرید:
رها شد ز بند زره، موی اوی
«درفشان» چو خورشید شد روی اوی
▫️آنجا که سهراب، درباره لشکرگاه ایرانیان از هجیر پرسش میکند:
یکی شیرپیکر درفشی به زر
«درفشان» و اندر میانش گهر
(درفشی از زر، و درخشان، که تصویر شیر دارد.)
▫️در رفتن سیاوخش به شبستان کاووس:
سیاوش چو نزدیک ایوان رسید
یکی تخت زرّین «درفشنده» دید
بر آن تخت، سودابه ماهروی
بسان بهشتی پر از رنگ و بوی
این ابیات به روشنی معنای #درفشیدن ( #درخشیدن) و پیوند میان این واژه با درفش را بازمینُمایاند.
چنان که گفتیم، پیدائی #مس در پایان عصر سنگ رخ داد و تا آن زمان همه ابزارهای زیست و جنگ از سنگ بود، چنان که سرنیزه های سنگی و جز آنها از دوران باستان به دست آمده است و آوندهای (ظروف) سنگی تا چند دهه پیش هنوز در روستاهای ایران روائي داشت و در برخی خانه ها یافت میشود. پس میتوان اندیشید که درخشش مس (که نخست به صورت خالص در طبیعت یافت شده است) چه اندازه در چشم مردمان زیبا و چشمگیر میآمده است.
از مجموع این قرائن میتوان دانست که ایرانیان، پس از ساقط کردن #ضحاکیان (بابلیان)، به یاد این پیروزی آنچه را امروز «درفش» مینامیم در برگه ای از مس ساختند و همچون یک نشانه درخشان، آن را به آسمان برافراشتند.
🌅 و این است راز درفش کاویان:
درفش مسین که از پیروزی مس (فلز) بر سنگ و آغاز عصری تازه برای ایرانیان سخن میگوید.
پژوهش هاي دكتر #فريدون_جنيدي
شاهنامه شناسي
@sobhosher
#درفش_کاویان
🚩
در بررسي شاهنامه دريافتيم ابیاتی را که سخن از چرم آهنگری در آنها رفته، دیگران به آن افزوده اند و نادرستیهائي در آن داستان هست.
كه در ادامه به آن ميپردازيم.
🙁 از آن چرم کاهنگران پشت پای
بپوشند هنگام زخم دَرای
همان کاوه آن بر سر نیزه کرد
همانگه ز بازار برخاست گرد
خروشان همی رفت نیزه به دست
که: ای نامداران یزدانپرست ...
🔹دو بیت نخست، افزوده است. خرده ای که میتوان گرفت آن است که، پوشش چرمین آهنگران، پشت پا را نمیپوشاند، زیرا آّهنگر را توان جنبیدن و کار نخواهد بود.
افزون بر آن، در مصرع سوم، آوردن «همان» و «آن» و سپس «همانگه» در مصرع چهارم، از دیدگاه شعر، کاری نادرست و سخنی سُست است و از #استاد_سخن، فردوسی، دور است. نیز، دهخدا درباره دَرای میگوید:
📖 ”زنگ و جرس، و آن چیزی است که به گردن شتر و استر و اسب سرهنگ قافله بندند تا صدا کند و باقی حیوانات به صدای او روند...“.
دَرای را با آهنگری چه پیوستگی است؟! پس این دو بیت ساخته ذوق افزایندگان است. بعداً باز در افزوده ها از این چرم به عنوان ’پوست‘ یاد میشود، که نادرست است:
🙁 چو آن پوست، بر نیزه بر، دید کی
به نیکی یکی اختر افکند پی
(این بیت، خود افزوده است. از ذکر دلایل چشم میپوشیم.)
🔺اما، با این پریشانی که رونویسان و افزایندگان بر سر شاهنامه آورده اند، داستان درفش کاویان را میبایستی به گونه ژرفتر نگریستن، به ویژه که پس از این، در آهنگ جنگ منوچهر با سلم و تور که به کینخواهی ایرج درمیگیرد، از #درفش_کاویان نام میرود:
کنون چون ز ایرج بپرداختید
به کین منوچهر، برساختید؟
نبینید رویش، مگر با سپاه!
ز پولاد، بر سر نهاده کلاه،
ابا گرز و با «کاویانی درفش»
زمین کرده از سمِّ اسپان بنفش
و در این جنگ، «قارَن» که پسر کاوه است، منوچهر را همراهی میکند. پس داستان درفش کاویان را روشنگری دیگری میباید:
👩🎓 واژه های « #درفش» و « #درخش»، به یک معنا و از یک ریشه هستند. درفشیدن برابر است با درخشیدن، و درفشان برابر است با درخشان.
▫️در جنگ منوچهر با سلم و تور:
چو در دژ شوم، برفرازم درفش
«درفشان» کنم تیغهای بنفش ...
▫️هنگامی که منوچهر پس از جنگ و پیروزی بر سلم و تور، به نزد فریدون بازمیگردد:
برآمد ز در، نالة کرّنای
سراسر بجنبید لشکر ز جای ...
«درفش درفشان» چو آمد پدید
سپاه منوچهر صف برکشید
▫️در جنگ سهراب با گُردآفرید:
رها شد ز بند زره، موی اوی
«درفشان» چو خورشید شد روی اوی
▫️آنجا که سهراب، درباره لشکرگاه ایرانیان از هجیر پرسش میکند:
یکی شیرپیکر درفشی به زر
«درفشان» و اندر میانش گهر
(درفشی از زر، و درخشان، که تصویر شیر دارد.)
▫️در رفتن سیاوخش به شبستان کاووس:
سیاوش چو نزدیک ایوان رسید
یکی تخت زرّین «درفشنده» دید
بر آن تخت، سودابه ماهروی
بسان بهشتی پر از رنگ و بوی
این ابیات به روشنی معنای #درفشیدن ( #درخشیدن) و پیوند میان این واژه با درفش را بازمینُمایاند.
چنان که گفتیم، پیدائی #مس در پایان عصر سنگ رخ داد و تا آن زمان همه ابزارهای زیست و جنگ از سنگ بود، چنان که سرنیزه های سنگی و جز آنها از دوران باستان به دست آمده است و آوندهای (ظروف) سنگی تا چند دهه پیش هنوز در روستاهای ایران روائي داشت و در برخی خانه ها یافت میشود. پس میتوان اندیشید که درخشش مس (که نخست به صورت خالص در طبیعت یافت شده است) چه اندازه در چشم مردمان زیبا و چشمگیر میآمده است.
از مجموع این قرائن میتوان دانست که ایرانیان، پس از ساقط کردن #ضحاکیان (بابلیان)، به یاد این پیروزی آنچه را امروز «درفش» مینامیم در برگه ای از مس ساختند و همچون یک نشانه درخشان، آن را به آسمان برافراشتند.
🌅 و این است راز درفش کاویان:
درفش مسین که از پیروزی مس (فلز) بر سنگ و آغاز عصری تازه برای ایرانیان سخن میگوید.
پژوهش هاي دكتر #فريدون_جنيدي
شاهنامه شناسي
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
#شاهنامه_خوانی
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
بهرام گودرز ٣
آوای: استاد #شهریار_قاسمی
درود
دلت پر زمهر و سرت پر ز راي
💐🙏
@sobhosher
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
بهرام گودرز ٣
آوای: استاد #شهریار_قاسمی
درود
دلت پر زمهر و سرت پر ز راي
💐🙏
@sobhosher
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
#رمزهای_شاهنامه
#درفش_كاوياني (نشان باستاني) 🚩
▫️از آنچه پيشتر در باره درفش مسین گفتیم، ناچار نشانی نیز باید جُستن. نمونه چنان درفشی از کویر شهداد به دست آمده است.
🔻 برگه ای از مس (برنز) به شکل مربع و اندازه ۲۳ در ۲۳ سانتیمتر، که در سال ۱۳۴۸ در #کویرشهداد_کرمان پیدا شده است.
🚩 این درفش (پرچم) بین ۴۵۰۰ تا ۵۰۰۰ سال قدمت دارد و باستانی ترین درفش جهان است که یافت شده است. بر بالای میلة درفش، شمایل یک عقاب به چشم میخورد. بر روی خود درفش، تصاویری از یک درخت نخل و دو درخت دیگر، ۵ آدم بزرگ و کوچک که از بزرگانند، دو شیر، یک گاو کوهاندار و چند مار دیده میشود.
به نظر میرسد بر روی این درفش داستانی روایت شده است که مفاهیمی چون شکرگذاری، نعمت و سپاس را به تصویر میکشد.
امروزه درفش به سبب گذر زمان و زنگ زدگی، سبز رنگ شده است و در #موزه_ایران_باستان در تهران نگهداری میشود.
پژوهش هاي دكتر #فريدون_جنيدي
شاهنامه شناسي
@sobhosher
#درفش_كاوياني (نشان باستاني) 🚩
▫️از آنچه پيشتر در باره درفش مسین گفتیم، ناچار نشانی نیز باید جُستن. نمونه چنان درفشی از کویر شهداد به دست آمده است.
🔻 برگه ای از مس (برنز) به شکل مربع و اندازه ۲۳ در ۲۳ سانتیمتر، که در سال ۱۳۴۸ در #کویرشهداد_کرمان پیدا شده است.
🚩 این درفش (پرچم) بین ۴۵۰۰ تا ۵۰۰۰ سال قدمت دارد و باستانی ترین درفش جهان است که یافت شده است. بر بالای میلة درفش، شمایل یک عقاب به چشم میخورد. بر روی خود درفش، تصاویری از یک درخت نخل و دو درخت دیگر، ۵ آدم بزرگ و کوچک که از بزرگانند، دو شیر، یک گاو کوهاندار و چند مار دیده میشود.
به نظر میرسد بر روی این درفش داستانی روایت شده است که مفاهیمی چون شکرگذاری، نعمت و سپاس را به تصویر میکشد.
امروزه درفش به سبب گذر زمان و زنگ زدگی، سبز رنگ شده است و در #موزه_ایران_باستان در تهران نگهداری میشود.
پژوهش هاي دكتر #فريدون_جنيدي
شاهنامه شناسي
@sobhosher
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
می...
خرابم من ، خراب هرچه باداباد
زدم زآن می که حافظ زد به رکناباد
دل وجانم فدای شور انگوری
که سر را میدهد آزادی فریاد
خطیب اهل نطقم کن تو ای ساقی
که تادرراه آزادی روم بر باد
اسیر هرزگان شد باغ بي برگي
تبربردار بزن نجار پی شمشاد
چه خوش گفتی فدایت خوب شیرازی
که خوش صید دلم کرده است ان صیاد
شب است وتاریِ این شب دلم خون کرد
مگر آن ماهِ من برده است رخم ازیاد
دوباره خدمت ساقی روم اینبار
هویدا میروم چون کولیان آزاد
سروده: #شهریارقاسمی
صدا : #مريم_رضوي
موسيقي: استاد #جليل_شهناز
قطعه اي در بيات اصفهان
@shahriar2rood
@sobhosher
خرابم من ، خراب هرچه باداباد
زدم زآن می که حافظ زد به رکناباد
دل وجانم فدای شور انگوری
که سر را میدهد آزادی فریاد
خطیب اهل نطقم کن تو ای ساقی
که تادرراه آزادی روم بر باد
اسیر هرزگان شد باغ بي برگي
تبربردار بزن نجار پی شمشاد
چه خوش گفتی فدایت خوب شیرازی
که خوش صید دلم کرده است ان صیاد
شب است وتاریِ این شب دلم خون کرد
مگر آن ماهِ من برده است رخم ازیاد
دوباره خدمت ساقی روم اینبار
هویدا میروم چون کولیان آزاد
سروده: #شهریارقاسمی
صدا : #مريم_رضوي
موسيقي: استاد #جليل_شهناز
قطعه اي در بيات اصفهان
@shahriar2rood
@sobhosher
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
#شاهنامه_خوانی
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
گيو و بيژن پس بهرام
آوای: استاد #شهریار_قاسمی
درود
به نيك نامي بگذران روزگار
💐🙏
@sobhosher
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
گيو و بيژن پس بهرام
آوای: استاد #شهریار_قاسمی
درود
به نيك نامي بگذران روزگار
💐🙏
@sobhosher
Telegram
attach 📎
#رمزهای_شاهنامه
#اژدها 🌋
🔺از پدیده هائی که در شاهنامه نامش بسیار میآید « #اژدها» است. اژدها را چون جانوری افسانه ای به تصویر میکشند که درازایش از کوهی تا کوه دیگر است، دهانی بزرگ دارد که از آن دود و زهر بیرون میآید و آب رودها را زهرآلود میکند، و از تَف دهانش مرغان هوا میمیرند.
🔻اژدها همانا «کوه آتشفشان» است، و چون آتشفشان سرانجام پس از چندی خاموش میشود، مردمان آینده خاموشی آن را به کسان دیگر یا پهلوانانی نسبت میدادند که در همان زمان میزیسته اند.
🔸در نامه ای که سام به منوچهر شاه مینویسد و از دلیریها و جانفشانیهایش یاد میکند، اژدها را چنین توصیف میکند:
زمین شهر تا شهر پهنای او
همان کوه تا کوه بالای او
▫️پهنای اژدها را از شهری تا شهری و از کوهی تا کوهی مینماید.
ز تفّش همی پرّ کرکس بسوخت
زمین، زیر زهرش همی برفروخت
(اشاره به گرمای سخت آتشفشان، و گدازه هایی که زمین را میسوزاند)
برفتم به سان نهنگ دژم
مرا تِیز چنگ و، وَرا تِیز دَم
▫️باز از دَم اژدها (نفس کشنده) یاد میشود.
رسیدمش دیدم چو کوهی بلند
کَشان موی سر، بر زمین، چون کمند
زبانش به سان درختی سیاه
زَفَر باز کرده فکنده به راه
▫️به روشنی بدن او را چون کوه بلند توصیف میکند و هیچگونه اشاره دیگری به دیگر اندامهای او نمیشود. گدازه های آتشفشان که روی زمین جاری میشود به موی چون کمند او تشبیه شده است.
چو دو آبگیرش پر از خون، دو چشم
مرا دید، غرّید و آمد به خشم
جهان پیش چشمم چو دریا نمود
به ابر سیه بر، شده تیره دود
▫️گدازه ها گاه مثل آبگیر جمع میشوند. به غرش آن هم (زمین لرزه) اشاره میشود. همچنین دود آتشفشان که به آسمان میرود به روشنی تصویر شده است.
هوا پاک کرده ز پرّندگان
همان روی گیتی ز درندگان
ز تفّش همی پر کرکس بسوخت
زمین زیر زهرش همی برفروخت
نهنگ دژم برکشیدی ز آب
همان از هوا تیزپران عقاب
▫️این بیت نشان میدهد که در آن زمان نهنگ را میشناخته اند و اژدها نمیتواند نهنگ یا کروکودیل باشد. باز هم اشاره به دود و دم آتشفشان میشود که پرندگان از آن میگریزند، و زهر آن (گدازه) که بر زمین جاری میشود.
برفتم به سان نهنگ دژم
مرا تیز چنگ و وَرا تیز دَم
▫️در این بیت، که پهلوان سام به جنگ اژدها رفته، از چنگ و دندان اژدها سخنی به میان نمیآید، بلکه به نفس تیز او که همان دود باشد اشاره میرود.
🔹در داستان اسفندیار هنگام رویارویی با اژدها:
از آن دود و آن زهر مدهوش گشت
بیفتاد بر جای و بیهوش گشت
▫️اسفندیار از گازهای آتشفشان بیهوش شده است.
همه شهر با او نداریم تاو
خورش بایدش هر شبی پنج گاو
خریم و بر آن ’کوه خارا‘ بریم
پر اندیشه و با مدارا بریم
▫️یک سپاه یا یک شهر نمیتوانند با او مقابله کنند و مردمان برای آرام کردنش قربانی میبرند. همچنین باز به کوه خارا اشاره میشود.
🔸از گرشاسپنامه اسدی توسی:
ز تف دهانش دل خاره موم
ز زهر دمش باد گیتی سموم
▫️سنگهای خاره آتشفشان از حرارت آن چون موم نرم است و از دهانش گاز مسموم بیرون می آید.
چه گویم از آن اژدهای دژم
که هشتاد گز بود از دم به دم
▫️اگر هر گَز را تقریباً دو متر به حساب آوریم، قامتی به اندازة ۱۵۰ متر میشود که تصورش برای یک موجود زنده غیرممکن است.
🔻نکته قابل توجه درباره اژدها این است که هرگز دیده نشده است آن را مانند دیگر موجودات، دارای پدر و مادر و زن و فرزندی بدانند. همچنین در هیچ افسانه ای از حرکت اژدها از جائی به جای دیگر یاد نشده است و او همواره بر فراز کوه است.
🌋 در داستان #ضحاک، دو آتشفشان #البرز و اِلبروز( #البروس) تقریباً همزمان با پیروزی ایرانیان خاموش شدند. ازینرو، در داستان گفته میشود که فریدون، ضحاک را در دماوند به بند کشید و نکشت، زیرا ممکن است که آتشفشان روزی دوباره فعالیت خود را آغار کند.
پژوهش هاي دكتر #فريدون_جنيدي
شاهنامه شناسي
@sobhosher
#اژدها 🌋
🔺از پدیده هائی که در شاهنامه نامش بسیار میآید « #اژدها» است. اژدها را چون جانوری افسانه ای به تصویر میکشند که درازایش از کوهی تا کوه دیگر است، دهانی بزرگ دارد که از آن دود و زهر بیرون میآید و آب رودها را زهرآلود میکند، و از تَف دهانش مرغان هوا میمیرند.
🔻اژدها همانا «کوه آتشفشان» است، و چون آتشفشان سرانجام پس از چندی خاموش میشود، مردمان آینده خاموشی آن را به کسان دیگر یا پهلوانانی نسبت میدادند که در همان زمان میزیسته اند.
🔸در نامه ای که سام به منوچهر شاه مینویسد و از دلیریها و جانفشانیهایش یاد میکند، اژدها را چنین توصیف میکند:
زمین شهر تا شهر پهنای او
همان کوه تا کوه بالای او
▫️پهنای اژدها را از شهری تا شهری و از کوهی تا کوهی مینماید.
ز تفّش همی پرّ کرکس بسوخت
زمین، زیر زهرش همی برفروخت
(اشاره به گرمای سخت آتشفشان، و گدازه هایی که زمین را میسوزاند)
برفتم به سان نهنگ دژم
مرا تِیز چنگ و، وَرا تِیز دَم
▫️باز از دَم اژدها (نفس کشنده) یاد میشود.
رسیدمش دیدم چو کوهی بلند
کَشان موی سر، بر زمین، چون کمند
زبانش به سان درختی سیاه
زَفَر باز کرده فکنده به راه
▫️به روشنی بدن او را چون کوه بلند توصیف میکند و هیچگونه اشاره دیگری به دیگر اندامهای او نمیشود. گدازه های آتشفشان که روی زمین جاری میشود به موی چون کمند او تشبیه شده است.
چو دو آبگیرش پر از خون، دو چشم
مرا دید، غرّید و آمد به خشم
جهان پیش چشمم چو دریا نمود
به ابر سیه بر، شده تیره دود
▫️گدازه ها گاه مثل آبگیر جمع میشوند. به غرش آن هم (زمین لرزه) اشاره میشود. همچنین دود آتشفشان که به آسمان میرود به روشنی تصویر شده است.
هوا پاک کرده ز پرّندگان
همان روی گیتی ز درندگان
ز تفّش همی پر کرکس بسوخت
زمین زیر زهرش همی برفروخت
نهنگ دژم برکشیدی ز آب
همان از هوا تیزپران عقاب
▫️این بیت نشان میدهد که در آن زمان نهنگ را میشناخته اند و اژدها نمیتواند نهنگ یا کروکودیل باشد. باز هم اشاره به دود و دم آتشفشان میشود که پرندگان از آن میگریزند، و زهر آن (گدازه) که بر زمین جاری میشود.
برفتم به سان نهنگ دژم
مرا تیز چنگ و وَرا تیز دَم
▫️در این بیت، که پهلوان سام به جنگ اژدها رفته، از چنگ و دندان اژدها سخنی به میان نمیآید، بلکه به نفس تیز او که همان دود باشد اشاره میرود.
🔹در داستان اسفندیار هنگام رویارویی با اژدها:
از آن دود و آن زهر مدهوش گشت
بیفتاد بر جای و بیهوش گشت
▫️اسفندیار از گازهای آتشفشان بیهوش شده است.
همه شهر با او نداریم تاو
خورش بایدش هر شبی پنج گاو
خریم و بر آن ’کوه خارا‘ بریم
پر اندیشه و با مدارا بریم
▫️یک سپاه یا یک شهر نمیتوانند با او مقابله کنند و مردمان برای آرام کردنش قربانی میبرند. همچنین باز به کوه خارا اشاره میشود.
🔸از گرشاسپنامه اسدی توسی:
ز تف دهانش دل خاره موم
ز زهر دمش باد گیتی سموم
▫️سنگهای خاره آتشفشان از حرارت آن چون موم نرم است و از دهانش گاز مسموم بیرون می آید.
چه گویم از آن اژدهای دژم
که هشتاد گز بود از دم به دم
▫️اگر هر گَز را تقریباً دو متر به حساب آوریم، قامتی به اندازة ۱۵۰ متر میشود که تصورش برای یک موجود زنده غیرممکن است.
🔻نکته قابل توجه درباره اژدها این است که هرگز دیده نشده است آن را مانند دیگر موجودات، دارای پدر و مادر و زن و فرزندی بدانند. همچنین در هیچ افسانه ای از حرکت اژدها از جائی به جای دیگر یاد نشده است و او همواره بر فراز کوه است.
🌋 در داستان #ضحاک، دو آتشفشان #البرز و اِلبروز( #البروس) تقریباً همزمان با پیروزی ایرانیان خاموش شدند. ازینرو، در داستان گفته میشود که فریدون، ضحاک را در دماوند به بند کشید و نکشت، زیرا ممکن است که آتشفشان روزی دوباره فعالیت خود را آغار کند.
پژوهش هاي دكتر #فريدون_جنيدي
شاهنامه شناسي
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
#شاهنامه_خوانی
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
گريختن ايرانيان از پيران
آوای: استاد #شهریار_قاسمی
درود
سزاوار تو شادي و دلخوشي
💐🙏
@sobhosher
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
گريختن ايرانيان از پيران
آوای: استاد #شهریار_قاسمی
درود
سزاوار تو شادي و دلخوشي
💐🙏
@sobhosher
Telegram
attach 📎
#پند_از_شاهنامه 📖
كه روزي فراز است و روزي نشيب
گهي شاد دارد گهي با نهيب
همان به كه ما خام يا نيم سوز
همي نگذارنيم روزي به روز
#فردوسی_بزرگ
@sobhosher
كه روزي فراز است و روزي نشيب
گهي شاد دارد گهي با نهيب
همان به كه ما خام يا نيم سوز
همي نگذارنيم روزي به روز
#فردوسی_بزرگ
@sobhosher
#رمزهای_شاهنامه
👑فرستادن #فریدون، فرستاده ای را به خواستاری دختران شاه یمن، و #بخش_کردن فریدون، جهان را میان سه فرزند.
🔸پس از سقوط ضحاک، فریدون بر تخت پادشاهی ایران مینشیند. پس از به تخت نشستن، سه دختر پادشاه یمن را برای سه پسرش خواستاری میکند و سپس سرزمینش را میان سه پسر بخش میکند.
🔹بخش کردن فریدون، کشور را میان سه فرزندش، زمانی است که ایرانیان به مهاجرتهای گسترده تر به سرزمینهای دوردست در خوروران (غرب) و خوراسان (شرق) دست زدند. آنان که به غرب رفتند، سلم نام گرفتند؛ آنان که به شرق رفتند تور نامیده شدند و تورانیان را تشکیل دادند؛ و آنان که ماندن در سرزمین مادری را برگزیدند، ایرج نامیده شدند. نام ایرج، همچون ایران، از ایر گرفته شده است، که معنایش « #آزاده» است و ایرانیان خود را آزاده مینامیدند:
نخستین به سلم اندرون بنگرید
همه روم و خاور مر او را سَزید
دگر تور را داد توران و چین
وَرا کرد سالار توران زمین
از ایشان چو نوبت به ایرج رسید
مر او را پدر «شهر اِیران» گزید
👩🎓 پیش از این توضیح مفصل در این باره دادیم که، در ایران باستان، #شمال را اَپاختَر ( #باختر) میگفتند، #جنوب را #نیمروز، #شرق را خوَراسان xwarāsān ( #خراسان، خورایان)، و #غرب را خوَرْوَران xwarvarān ( #خاور).
👩🎓 در شاهنامه ایران را باید همواره «اِیران» (با کسره زیر اِ) بخوانیم، زیرا پسوند ان برای نسبت و مکان است؛ اِیران، به معنای سرزمین اِیرها. همچنین گاه، منظور از «اِیران»، ایرانیان است.
باری، سلم و تور، دو پسر دیگر فریدون، چون سهم برادر را بهتر از سهم خود می یابند، بر او رشک میبرند و بر پدر میخروشند، زیرا که سرزمین ایران از سهم آنان بهتر بوده است:
سه فرزند بودت خردمند و گُرد
بزرگ، آمدت نیز پیدا، ز خُرد
یکی را دَمِ اَژدها ساختی
یکی را به ابر اندر افراختی
یکی تاج بر سر، به بالین تو
بر او شاد گشته جهانبین تو
(جهانبین: چشم)
پس بر پدر خشم میگیرند و کمر به کشتن ایرج میبندند. پدر، ایرج را از نیت برادران میترساند:
تو گر پِیش شمشیر، مِهر آوری
سرت گردد آشفته از داوری
🔻ایرج راه مهرورزی را برمیگزیند و با برادران گفتگو میکند. اما آوای نرم برادر کوچک در دل سنگ آنان اثری ندارد و ایرج را میکشند، که داستانی است دلگداز. بعدها فرزند ایرج بنام منوچهر کین پدر را از سلم و تور میجوید و آنها را میکشد.
🔺از آن پس، جنگهای دراز میان ایرانیان و تورانیان (نوادگان ایرج و تور) درمیگیرد. این جنگها، نماد کشاکش میان آریائیان کوچگر #شمال_شرق است که نشستنگاهشان بالاتر از #آمودریا بود، و ایرانیان یکجانشین که دارای هنر و صنعت و کشاورزی و زندگی پایدارتر بودند. با آن که بیشتر ایران خشک بود، اما با کوشش مردمانش همواره آباد بود. خانه های چند هزار سال پیش که اکنون یافت شده است، همه انبار خوراک دارد و در تمام سال در خانه های ایران خوراک یافت میشد. اما همسایگان که یکجانشین نبودند و در فرهنگ و بهره مندی از زندگی به پای ایرانیان نمیرسیدند، هرگاه که آب و هوای زمین با آنان نامهربان میشد و از یافتن خوراک و براوردن نیازهای زندگی بازمیماندند، به این سوی میتاختند و میکشتند و میسوختند و میبردند.
هزاران سال بعد، #ترکان جای #تورانیان را در پهنه های بالای سرزمین ایران گرفتند، که در گفتارهای ما سخن از آن نیز رفت(به همين دليل آوردن واژه #تركان و #ترك به جای #تورانيان و يا #تور، در بسياري از ابيات نسخه های مختلف شاهنامه مستند نيست).
👑
پژوهشهای استاد #فريدون_جنيدي
شاهنامه شناسي
@sobhosher
👑فرستادن #فریدون، فرستاده ای را به خواستاری دختران شاه یمن، و #بخش_کردن فریدون، جهان را میان سه فرزند.
🔸پس از سقوط ضحاک، فریدون بر تخت پادشاهی ایران مینشیند. پس از به تخت نشستن، سه دختر پادشاه یمن را برای سه پسرش خواستاری میکند و سپس سرزمینش را میان سه پسر بخش میکند.
🔹بخش کردن فریدون، کشور را میان سه فرزندش، زمانی است که ایرانیان به مهاجرتهای گسترده تر به سرزمینهای دوردست در خوروران (غرب) و خوراسان (شرق) دست زدند. آنان که به غرب رفتند، سلم نام گرفتند؛ آنان که به شرق رفتند تور نامیده شدند و تورانیان را تشکیل دادند؛ و آنان که ماندن در سرزمین مادری را برگزیدند، ایرج نامیده شدند. نام ایرج، همچون ایران، از ایر گرفته شده است، که معنایش « #آزاده» است و ایرانیان خود را آزاده مینامیدند:
نخستین به سلم اندرون بنگرید
همه روم و خاور مر او را سَزید
دگر تور را داد توران و چین
وَرا کرد سالار توران زمین
از ایشان چو نوبت به ایرج رسید
مر او را پدر «شهر اِیران» گزید
👩🎓 پیش از این توضیح مفصل در این باره دادیم که، در ایران باستان، #شمال را اَپاختَر ( #باختر) میگفتند، #جنوب را #نیمروز، #شرق را خوَراسان xwarāsān ( #خراسان، خورایان)، و #غرب را خوَرْوَران xwarvarān ( #خاور).
👩🎓 در شاهنامه ایران را باید همواره «اِیران» (با کسره زیر اِ) بخوانیم، زیرا پسوند ان برای نسبت و مکان است؛ اِیران، به معنای سرزمین اِیرها. همچنین گاه، منظور از «اِیران»، ایرانیان است.
باری، سلم و تور، دو پسر دیگر فریدون، چون سهم برادر را بهتر از سهم خود می یابند، بر او رشک میبرند و بر پدر میخروشند، زیرا که سرزمین ایران از سهم آنان بهتر بوده است:
سه فرزند بودت خردمند و گُرد
بزرگ، آمدت نیز پیدا، ز خُرد
یکی را دَمِ اَژدها ساختی
یکی را به ابر اندر افراختی
یکی تاج بر سر، به بالین تو
بر او شاد گشته جهانبین تو
(جهانبین: چشم)
پس بر پدر خشم میگیرند و کمر به کشتن ایرج میبندند. پدر، ایرج را از نیت برادران میترساند:
تو گر پِیش شمشیر، مِهر آوری
سرت گردد آشفته از داوری
🔻ایرج راه مهرورزی را برمیگزیند و با برادران گفتگو میکند. اما آوای نرم برادر کوچک در دل سنگ آنان اثری ندارد و ایرج را میکشند، که داستانی است دلگداز. بعدها فرزند ایرج بنام منوچهر کین پدر را از سلم و تور میجوید و آنها را میکشد.
🔺از آن پس، جنگهای دراز میان ایرانیان و تورانیان (نوادگان ایرج و تور) درمیگیرد. این جنگها، نماد کشاکش میان آریائیان کوچگر #شمال_شرق است که نشستنگاهشان بالاتر از #آمودریا بود، و ایرانیان یکجانشین که دارای هنر و صنعت و کشاورزی و زندگی پایدارتر بودند. با آن که بیشتر ایران خشک بود، اما با کوشش مردمانش همواره آباد بود. خانه های چند هزار سال پیش که اکنون یافت شده است، همه انبار خوراک دارد و در تمام سال در خانه های ایران خوراک یافت میشد. اما همسایگان که یکجانشین نبودند و در فرهنگ و بهره مندی از زندگی به پای ایرانیان نمیرسیدند، هرگاه که آب و هوای زمین با آنان نامهربان میشد و از یافتن خوراک و براوردن نیازهای زندگی بازمیماندند، به این سوی میتاختند و میکشتند و میسوختند و میبردند.
هزاران سال بعد، #ترکان جای #تورانیان را در پهنه های بالای سرزمین ایران گرفتند، که در گفتارهای ما سخن از آن نیز رفت(به همين دليل آوردن واژه #تركان و #ترك به جای #تورانيان و يا #تور، در بسياري از ابيات نسخه های مختلف شاهنامه مستند نيست).
👑
پژوهشهای استاد #فريدون_جنيدي
شاهنامه شناسي
@sobhosher
🌼 اگرچه با این گفتار ، نوشته های شاهنامه شناسی ما درباره راز و رمزهای شاهنامه به پایان میرسد.
اما #رمزهاي پس از پایان یافتن کار ضحاک و خاموشی دماوند، از پادشاهی فریدون، موضوع دفتر دوم کتاب « #داستان_ایران» دكتر جنيدي است که هنوز به چاپ و انتشار نرسیده است.
ما نيز چون شما چشم انتظار چاپ دفتر دوم خواهيم بود.
🔻پس از این، همچنان مطالب ارزنده و شايسته درباره #شاهنامه را كه حاصل پژوهش و تلاش خردمندانه ي انديشمندان و نويسندگان ارجمند دوستدار ايران زمين است با شما گراميان و ياران همراه و نازنين به اشتراك ميگذارم.
سپاس از همراهي صميمانه تان
شاد باشید، شاد زیوید. 🙏🏻💐
@sobhosher
اما #رمزهاي پس از پایان یافتن کار ضحاک و خاموشی دماوند، از پادشاهی فریدون، موضوع دفتر دوم کتاب « #داستان_ایران» دكتر جنيدي است که هنوز به چاپ و انتشار نرسیده است.
ما نيز چون شما چشم انتظار چاپ دفتر دوم خواهيم بود.
🔻پس از این، همچنان مطالب ارزنده و شايسته درباره #شاهنامه را كه حاصل پژوهش و تلاش خردمندانه ي انديشمندان و نويسندگان ارجمند دوستدار ايران زمين است با شما گراميان و ياران همراه و نازنين به اشتراك ميگذارم.
سپاس از همراهي صميمانه تان
شاد باشید، شاد زیوید. 🙏🏻💐
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
#شاهنامه_خوانی
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
كاموس كشاني
آوای: استاد #شهریار_قاسمی
درود
رهاباشد دلت از غم و رنج روزها
💐🙏
@sobhosher
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
كاموس كشاني
آوای: استاد #شهریار_قاسمی
درود
رهاباشد دلت از غم و رنج روزها
💐🙏
@sobhosher
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
🔘#داستانهای_ایران_باستان
نویسنده : #احسان_یارشاطر
✍داستانهای ایران باستان ، کتابی است پُر. پُر از #ایران. پُر از داستان. پُر از داستانهای خیلی دور ایرانی که در میان اهل ادب، بسیار شهرت دارند و عناصر طبیعی، #اسطوره ای و تاریخی ایران را در بر میگیرد. داستان هایی از دل غنی ترین منابع ایرانی، دربارهی ایران و ایرانیان. کتابی با نگارش و ویرایشی خوب؛ و پاروقی هایی که مانند یک راهنمای دلسوز، گام به گام، دست خواننده را میگیرند و او را یاری میکنند. کتابی پُر از عکسهای زیبا؛ از کتیبه داریوش بزرگ و کاخ آپادانا گرفته، تا سرستونهای تالار شورا . کوتاه بگویم. کتابی که هیچ، کم ندارد و میتوان بارها به آن بازگشت، خواند و آموخت.
🔘 برای آشنایی با شیوهی نگارش و پُری این کتاب، کوتاه شده ای از مقدمه ی آن را به قلم توانای نویسنده اش بخوانید :
داستان هایی که در این کتاب گرد آمده، داستان های کهن سال ایران باستان است که از روزگار قدیم به یادگار مانده. اصل این داستان ها به زبان هایی است که امروز دیگر رایج نیستند و مدت ها است مردم ایران آنها را تَرک گفته اند. #فردوسی و برخی گویندگان دیگر، پاره ای از این داستان ها را از آسیب زمان نگاه داشتند و یاد دلاوران و شاهان ایران کهن را در آثار گرانمایهی خویش پایدار ساختند. به خصوص #شاهنامه که شور ایران دوستی و شوق دلیری در شعر بلندش نهفته است، سالیان دراز ما را در حفظ داستان های کهن و یاد پدران و نیاکان خویش یاری کرده است. اما داستان های ایران باستان، محدود به داستان های شاهنامه، یا آنچه در کتاب های تاریخ فارسی و عربی آورده اند، نیست. در آثار کهن ایران، افسانه ها و داستان های دلکش بسیار هست که تاکنون، ما به سبب غفلت از فرهنگ ایران باستان، از آن ها بیخبر مانده ایم. آنچه در این کتاب گرد آمده، عموماً از زبان های باستانی ایران، مانند اوستایی و فارسی باستان و پهلوی و سُغدی و پارتی گرفته شده و در آثار مختلف پراکنده است. قسمتی از این داستان ها از اوستا، که کتاب مقدس زردشتیان و کهن ترین کتاب ایران است، ترجمه شده. برخی دیگر از داستان های این کتاب از آثار پهلوی گرفته شده. زبان پهلوی، زبانی است که پیش از اسلام در روزگار ساسانیان در ایران رایج بود و صورت کهن تری از فارسی امروز بهشمار می رود. گذشته از اوستا و آثار زبان پهلوی، در این کتاب از منابع دیگری مانند کتیبه های شاهان هخامنشی و آثار سُغدی و قطعات پارتی و آثار مورخان اسلامی و تاریخ هرودوت استفاده شده. هرچند این کتاب داستانهای ایران باستان نامیده شده، خوانندهی زیرک درخواهد یافت که آنچه امروز در نظر ما افسانه می نماید در دیده ی بسیاری از صاحبان این افسانه ها حقیقت مینموده. هیچ افسانه ای از حقیقت خالی نیست. در روزگار قدیم، مردم بسیاری از تجارب و اندیشههای خود را به زبان اسطوره و يا داستان بیان میکردند. در داستان های این کتاب نیز کسی که اهل پرسش و کنجکاوی است، بیانی از تجارب و اندیشه ها و آرزوهای مردمان بسیار قدیم این سرزمین کهن سال خواهد یافت. صاحب نظران همیشه میتوانند در پس ظاهر داستان، نشانی از تصور آدمی از حقایق عالم و احوال درونی انسان بیابند. مطالب این کتاب همه مستقیماً از زبانهای اصلی گرفته شده.
🔸 آرش کمانگیر از متن اوستایی،
🔹تشتر یشت و آثار الباقیه بیرونی
🔸 هرمزد و اهریمن از متن پهلوی، بند هشن بزرگ
🔹داستان جمشید از متن اوستایی،
🔸وندیداد فصل دوم
🔸فرشته باران و دیو خشکی، از متن اوستایی تشتر یشت، متن پهلوی
🔹فره ایزدی، از متن اوستایی زامیاد یشت
🔸زادن زرتشت، از متن پهلوی دینکرت
🔹داستان آفرینش، از متن های پهلوی و پارتی مانوی هشت
🔸جنگ رستم با دیوان، از متن سغد
🔹 زریر و ارجاسب، از متن پهلوی یادگار زریران
🔸داریوش بزرگ و گوماتا، از متن پارسی باستان، کتیبه داریوش در بیستون و تاریخ هرودوت کتاب سوم
🔹اردشیر بابکان، از متن پهلوی، کارنامک اردشیر پاپگان
نوع فایل : Pdf
@sobhosher
نویسنده : #احسان_یارشاطر
✍داستانهای ایران باستان ، کتابی است پُر. پُر از #ایران. پُر از داستان. پُر از داستانهای خیلی دور ایرانی که در میان اهل ادب، بسیار شهرت دارند و عناصر طبیعی، #اسطوره ای و تاریخی ایران را در بر میگیرد. داستان هایی از دل غنی ترین منابع ایرانی، دربارهی ایران و ایرانیان. کتابی با نگارش و ویرایشی خوب؛ و پاروقی هایی که مانند یک راهنمای دلسوز، گام به گام، دست خواننده را میگیرند و او را یاری میکنند. کتابی پُر از عکسهای زیبا؛ از کتیبه داریوش بزرگ و کاخ آپادانا گرفته، تا سرستونهای تالار شورا . کوتاه بگویم. کتابی که هیچ، کم ندارد و میتوان بارها به آن بازگشت، خواند و آموخت.
🔘 برای آشنایی با شیوهی نگارش و پُری این کتاب، کوتاه شده ای از مقدمه ی آن را به قلم توانای نویسنده اش بخوانید :
داستان هایی که در این کتاب گرد آمده، داستان های کهن سال ایران باستان است که از روزگار قدیم به یادگار مانده. اصل این داستان ها به زبان هایی است که امروز دیگر رایج نیستند و مدت ها است مردم ایران آنها را تَرک گفته اند. #فردوسی و برخی گویندگان دیگر، پاره ای از این داستان ها را از آسیب زمان نگاه داشتند و یاد دلاوران و شاهان ایران کهن را در آثار گرانمایهی خویش پایدار ساختند. به خصوص #شاهنامه که شور ایران دوستی و شوق دلیری در شعر بلندش نهفته است، سالیان دراز ما را در حفظ داستان های کهن و یاد پدران و نیاکان خویش یاری کرده است. اما داستان های ایران باستان، محدود به داستان های شاهنامه، یا آنچه در کتاب های تاریخ فارسی و عربی آورده اند، نیست. در آثار کهن ایران، افسانه ها و داستان های دلکش بسیار هست که تاکنون، ما به سبب غفلت از فرهنگ ایران باستان، از آن ها بیخبر مانده ایم. آنچه در این کتاب گرد آمده، عموماً از زبان های باستانی ایران، مانند اوستایی و فارسی باستان و پهلوی و سُغدی و پارتی گرفته شده و در آثار مختلف پراکنده است. قسمتی از این داستان ها از اوستا، که کتاب مقدس زردشتیان و کهن ترین کتاب ایران است، ترجمه شده. برخی دیگر از داستان های این کتاب از آثار پهلوی گرفته شده. زبان پهلوی، زبانی است که پیش از اسلام در روزگار ساسانیان در ایران رایج بود و صورت کهن تری از فارسی امروز بهشمار می رود. گذشته از اوستا و آثار زبان پهلوی، در این کتاب از منابع دیگری مانند کتیبه های شاهان هخامنشی و آثار سُغدی و قطعات پارتی و آثار مورخان اسلامی و تاریخ هرودوت استفاده شده. هرچند این کتاب داستانهای ایران باستان نامیده شده، خوانندهی زیرک درخواهد یافت که آنچه امروز در نظر ما افسانه می نماید در دیده ی بسیاری از صاحبان این افسانه ها حقیقت مینموده. هیچ افسانه ای از حقیقت خالی نیست. در روزگار قدیم، مردم بسیاری از تجارب و اندیشههای خود را به زبان اسطوره و يا داستان بیان میکردند. در داستان های این کتاب نیز کسی که اهل پرسش و کنجکاوی است، بیانی از تجارب و اندیشه ها و آرزوهای مردمان بسیار قدیم این سرزمین کهن سال خواهد یافت. صاحب نظران همیشه میتوانند در پس ظاهر داستان، نشانی از تصور آدمی از حقایق عالم و احوال درونی انسان بیابند. مطالب این کتاب همه مستقیماً از زبانهای اصلی گرفته شده.
🔸 آرش کمانگیر از متن اوستایی،
🔹تشتر یشت و آثار الباقیه بیرونی
🔸 هرمزد و اهریمن از متن پهلوی، بند هشن بزرگ
🔹داستان جمشید از متن اوستایی،
🔸وندیداد فصل دوم
🔸فرشته باران و دیو خشکی، از متن اوستایی تشتر یشت، متن پهلوی
🔹فره ایزدی، از متن اوستایی زامیاد یشت
🔸زادن زرتشت، از متن پهلوی دینکرت
🔹داستان آفرینش، از متن های پهلوی و پارتی مانوی هشت
🔸جنگ رستم با دیوان، از متن سغد
🔹 زریر و ارجاسب، از متن پهلوی یادگار زریران
🔸داریوش بزرگ و گوماتا، از متن پارسی باستان، کتیبه داریوش در بیستون و تاریخ هرودوت کتاب سوم
🔹اردشیر بابکان، از متن پهلوی، کارنامک اردشیر پاپگان
نوع فایل : Pdf
@sobhosher
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
#شاهنامه_خوانی
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
آغاز داستانكاموس كشاني
آوای: استاد #شهریار_قاسمی
درود
خردمند باشي بينادل و بهروز
💐🙏
@sobhosher
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
آغاز داستانكاموس كشاني
آوای: استاد #شهریار_قاسمی
درود
خردمند باشي بينادل و بهروز
💐🙏
@sobhosher
Telegram
attach 📎
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
کاری بسیار زیبا
#شاهنامه_خوانی_آهنگین
داستان " #گردآفرید"
آهنگساز: ذبیح الله وحید.
خواننده: مجید وحید.
کاری از گروه #هفت_خان 1391
@sobhosher
#شاهنامه_خوانی_آهنگین
داستان " #گردآفرید"
آهنگساز: ذبیح الله وحید.
خواننده: مجید وحید.
کاری از گروه #هفت_خان 1391
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
#شاهنامه_خوانی
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
كاموس كشاني٢
آوای: استاد #شهریار_قاسمی
درود
انوشه بويد تا بود روزگار
💐🙏
@sobhosher
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
كاموس كشاني٢
آوای: استاد #شهریار_قاسمی
درود
انوشه بويد تا بود روزگار
💐🙏
@sobhosher
Telegram
attach 📎
#سیاوش همسان با نخستين انسان
#گياه_تباري
🔸در اساطیر ملل مختلف جهان و تاریخ ادیان که خود شاخه ای از علم «انسانشناسی» (Anthropology) است، سه دیدگاه درباره پیدایش نخستین انسان، وجود دارد،
پیدایش انسان از #خاک، از نسل #خدایان و از #گیاه است.
(خادمی کولایی،۱۳۸۷: ۲۳۶).
🔻اندیشه ایرانی در مورد نخستین انسان نیز از اندیشه ای پدید آمده است که جهان کنونی را از تن انسان اولیه و نخستین زوج بشری را پدید آمده از یک یا دو #گیاه
میداند (کریستنسن،۱۳۸۳: ۴۹).
▫️یکی از اسطوره های مرتبط با این اندیشه، اسطوره قربانی کردن گاو یکتای بندهشنی است که میتواند در اثر جابجایی یا دگرگونی اساطیر، به اسطوره های دیگر تبدیل شده باشد؛ اسطوره هایی که با نخستین انسان؛ بویژه سیاوش ارتباط پیدا میکند.
بُن مایه های مشترکی که در اسطوره های مربوط به نخستین انسان وجود دارد، بحث قربانی و گیاه تباری آن است و یکی از بزرگترین نشانه هایی که نخستین انسان بودن سیاوش را تأیید میکند، بُنمایه روییدن گیاه از انسان (خالقی مطلق،۱۳۷۲: ۱۰۳) یا به تعبیری جانگرایی گیاهی و در نگاهی دیگر پیکرگردانی است.
🔺الگوی اساطیری این بُن مایه، اسطوره بندهشنی ریباس از آب پشت کیومرث است که با گیاه تباری انسان نخستین در اسطوره و به تبع آن جنبه توتمیک گیاه در معتقدات باستانی ارتباط پیدا میکند (آیدنلو،۱۳۸۶: ۹۸).
تجلّی روح آدمی در گیاه، بر اساس باور فرقه « #تناسخیه» نیز سایه ای از همین نگره اسطوره ای است (خادمی کولایی،۱۳۸۷: ۲۴۳).
🔹بنا بر روایت #شاهنامه، اعتقاد سودابه درباره پریگونگی سیاوس، رفتار آیینی و پرستشگونه پردگیان،اشاره خود او به
رازوارگی ایزد گیاهی اش با به نمایش گذاشتن پیوند با خاک (زهدان زمین– مادر) و درخواستش از خدا برای پدیدآمدن درختی نورانی از تخم او، تأکید افراسیاب بر نریختن خون او بر زمین در ترس از رُستن «گیاه کین خواهی» و پشتیبانی خداوند از کیخسرو و حفظ او در پناه خود، دلایل دیگری در تأیید پنداره گیاه تباری سیاوش است.
🔸از دیگر نشانه هایی که گیاهتباری سیاوش را تأیید میکند، اشاره شاهنامه درباره رُستن درختی بلند از خون او است؛ درختی شکفته و شاداب که به گونه ای نمادین بر برگهای آن، چهره سیاوش نگاشته شده و سوگواران به شیوهای آیینی آن را پرستش میکنند (فردوسی، ۱۳۸۳: ۲۷۱).
▫️پیشگویی سیاوش درباره کیخسرو و به کار بردن صفت «بارآوردن نر از درخت» درباره او، یادکرد پیران از کیخسرو با صفت «درخت نو به بار آمده در جهان» و سخن مردمان سیاوشگرد که او را «فرّخدرختی از بیخ برکنده سیاوش» میدانند،با نماد رویش گیاه از خون سیاوش در هماهنگی کامل است و پنداره تجدید زندگی را تکرار میکند.
🔘نمونه های نامبردار رویش گلها و گیاهان از خون به زمین ریخته انسانها و آیین مرگ و رستاخیز مجدّد خدای برکت بخشنده در اساطیر غیر ایرانی چون اسطوره های یونانی، ژاپنی، چینی، فینیقی، هندی، مصری، بینالنّهرینی و حتّی داستان یوسف در تورات، پنداره گیاه تباری سیاوش را تداعی میکند و در نهایت با رویش گل سرخ از خون شهیدان عیسوی در اندیشه مسیحیان قابل تطبیق میباشد.
این مفهوم در مطابقت با باورهای موجود در جهانبینی کلیتگرا و آیینی، این گونه تحلیل میشود که روح آدمی پس از مرگ با تولّد دوباره و با جلوه در گیاهان، به نیای اساطیری خود میپیوندد تا در نتیجه آن، اندیشه جاودانه زیستی و آرمان مرگ ستیزی را نمادینه گرداند (خادمی کولایی،۱۳۸۷: ۲۳۹-۴۲).
◾️همه این نمونه ها را درباره اسطوره سیاوش و در مطابقت با نظریّه بهار،
میتوان اینگونه تحلیل کرد که سیاوش در این داستان که تقلیدی از یک «نمونه آغازین» (Archetype) است، پس از ازدواج آیینی با فرنگیس (ملکه یا شهربانو)، به دست او کشته میشود. از این نگاه، سیاوش، به عنوان خدای غلّه و باروری مطرح و از خون به زمین ریخته او گیاه، سبز میشود. این قربانی، کنشی کیهانی و مقدّس با هدفی مشخّص بوده که برای تقویت عمل باروری و تجدید عمل آفرینش انجام میگرفته است.
منبع⬇️
مقاله: #سیاوش، شخصیّتی آیینی و رازناک در شاهنامه / فیروز فاضلی _ ابراهیم کنعانی
@sobhosher
#گياه_تباري
🔸در اساطیر ملل مختلف جهان و تاریخ ادیان که خود شاخه ای از علم «انسانشناسی» (Anthropology) است، سه دیدگاه درباره پیدایش نخستین انسان، وجود دارد،
پیدایش انسان از #خاک، از نسل #خدایان و از #گیاه است.
(خادمی کولایی،۱۳۸۷: ۲۳۶).
🔻اندیشه ایرانی در مورد نخستین انسان نیز از اندیشه ای پدید آمده است که جهان کنونی را از تن انسان اولیه و نخستین زوج بشری را پدید آمده از یک یا دو #گیاه
میداند (کریستنسن،۱۳۸۳: ۴۹).
▫️یکی از اسطوره های مرتبط با این اندیشه، اسطوره قربانی کردن گاو یکتای بندهشنی است که میتواند در اثر جابجایی یا دگرگونی اساطیر، به اسطوره های دیگر تبدیل شده باشد؛ اسطوره هایی که با نخستین انسان؛ بویژه سیاوش ارتباط پیدا میکند.
بُن مایه های مشترکی که در اسطوره های مربوط به نخستین انسان وجود دارد، بحث قربانی و گیاه تباری آن است و یکی از بزرگترین نشانه هایی که نخستین انسان بودن سیاوش را تأیید میکند، بُنمایه روییدن گیاه از انسان (خالقی مطلق،۱۳۷۲: ۱۰۳) یا به تعبیری جانگرایی گیاهی و در نگاهی دیگر پیکرگردانی است.
🔺الگوی اساطیری این بُن مایه، اسطوره بندهشنی ریباس از آب پشت کیومرث است که با گیاه تباری انسان نخستین در اسطوره و به تبع آن جنبه توتمیک گیاه در معتقدات باستانی ارتباط پیدا میکند (آیدنلو،۱۳۸۶: ۹۸).
تجلّی روح آدمی در گیاه، بر اساس باور فرقه « #تناسخیه» نیز سایه ای از همین نگره اسطوره ای است (خادمی کولایی،۱۳۸۷: ۲۴۳).
🔹بنا بر روایت #شاهنامه، اعتقاد سودابه درباره پریگونگی سیاوس، رفتار آیینی و پرستشگونه پردگیان،اشاره خود او به
رازوارگی ایزد گیاهی اش با به نمایش گذاشتن پیوند با خاک (زهدان زمین– مادر) و درخواستش از خدا برای پدیدآمدن درختی نورانی از تخم او، تأکید افراسیاب بر نریختن خون او بر زمین در ترس از رُستن «گیاه کین خواهی» و پشتیبانی خداوند از کیخسرو و حفظ او در پناه خود، دلایل دیگری در تأیید پنداره گیاه تباری سیاوش است.
🔸از دیگر نشانه هایی که گیاهتباری سیاوش را تأیید میکند، اشاره شاهنامه درباره رُستن درختی بلند از خون او است؛ درختی شکفته و شاداب که به گونه ای نمادین بر برگهای آن، چهره سیاوش نگاشته شده و سوگواران به شیوهای آیینی آن را پرستش میکنند (فردوسی، ۱۳۸۳: ۲۷۱).
▫️پیشگویی سیاوش درباره کیخسرو و به کار بردن صفت «بارآوردن نر از درخت» درباره او، یادکرد پیران از کیخسرو با صفت «درخت نو به بار آمده در جهان» و سخن مردمان سیاوشگرد که او را «فرّخدرختی از بیخ برکنده سیاوش» میدانند،با نماد رویش گیاه از خون سیاوش در هماهنگی کامل است و پنداره تجدید زندگی را تکرار میکند.
🔘نمونه های نامبردار رویش گلها و گیاهان از خون به زمین ریخته انسانها و آیین مرگ و رستاخیز مجدّد خدای برکت بخشنده در اساطیر غیر ایرانی چون اسطوره های یونانی، ژاپنی، چینی، فینیقی، هندی، مصری، بینالنّهرینی و حتّی داستان یوسف در تورات، پنداره گیاه تباری سیاوش را تداعی میکند و در نهایت با رویش گل سرخ از خون شهیدان عیسوی در اندیشه مسیحیان قابل تطبیق میباشد.
این مفهوم در مطابقت با باورهای موجود در جهانبینی کلیتگرا و آیینی، این گونه تحلیل میشود که روح آدمی پس از مرگ با تولّد دوباره و با جلوه در گیاهان، به نیای اساطیری خود میپیوندد تا در نتیجه آن، اندیشه جاودانه زیستی و آرمان مرگ ستیزی را نمادینه گرداند (خادمی کولایی،۱۳۸۷: ۲۳۹-۴۲).
◾️همه این نمونه ها را درباره اسطوره سیاوش و در مطابقت با نظریّه بهار،
میتوان اینگونه تحلیل کرد که سیاوش در این داستان که تقلیدی از یک «نمونه آغازین» (Archetype) است، پس از ازدواج آیینی با فرنگیس (ملکه یا شهربانو)، به دست او کشته میشود. از این نگاه، سیاوش، به عنوان خدای غلّه و باروری مطرح و از خون به زمین ریخته او گیاه، سبز میشود. این قربانی، کنشی کیهانی و مقدّس با هدفی مشخّص بوده که برای تقویت عمل باروری و تجدید عمل آفرینش انجام میگرفته است.
منبع⬇️
مقاله: #سیاوش، شخصیّتی آیینی و رازناک در شاهنامه / فیروز فاضلی _ ابراهیم کنعانی
@sobhosher