صبح و شعر
. #سوزنی_به_خویشتن از #جمشید تا #ضحاک (نگاهی دیگرگون به #شاهنامه) فراز ٦ – بر گاه ماندن از راه خورشخانه! 🔆«این گفتمان به دور از ارزشها، تنها برداشتی واکاوانه از تاریخ است!» 🔹دیدیم که به گواه شاهنامه، فزونخواهی و ویژهخواری دستهای از پیشوایان و اندیشورزان…
.
#سوزنی_به_خویشتن
از #جمشید تا #ضحاک
(نگاهی دیگرگون به #شاهنامه)
فراز ۷ – بیسرانجامی کنشهای پراگنده!
🔹ارمایل و گرمایل، نشانی از یک #خردهفرهنگ هستند که برخوردِ تکی و پراگنده با ستمگر را در نگر دارد! فشار ستمِ ساستار(فرمانروا)، پارهای از نیکخواهان (یا به گفته شاهنامه، پاکدین و پیشبین!) را به این سودا میدارد که تنها کاری را که از دستشان میآید انجام دهند؛ باشد که از سنگینی ستم بکاهند!
مگر زین دو تن را که ریزند خون،
یکی را توان آوریدن برون!
برفتند و خوالیگری ساختند؛
خورش خود بیاندازه بشناختند!
🔺🔻🔺
🔸شاهنامه، با ستایش پاکی و پیشبینی چنین کنشگران، به روشنی، بیسرانجامیِ چنین رویکردهایی را نشان میدهد! راستی این است که اگر هم کنشهای پراگنده به نابودی «ستمگر» و «خودکامه» بینجامد، اگر همه نیزهها هم «ستمگر» را نشانه روند، باز ساختارِ «ستمگری» و «خودکامگی» پابرجاست! این ساختار است که ضحاک را بر می کشد! و در این ساختار اگر این ضحاک هم برود، ضحاک دیگری به جایش مینشیند و باز همان راه را پیمیگیرد!
ضحاک از گرایش باهَماد(جمعیت) به بهرهگیری از گاوِدوشایِ دشت سواران نیزهگزار برآمد! گرایش آسانخواری و کارگریزی، انجامی جز چیرگی «خودکامگی و ستم» ندارد! در چنین فرهنگِ همگانی، خردهفرهنگ ستمستیزیِ پراگنده، به دگرگونی بنیادی نمیانجامد! هازمانی که ساختار فرهنگ همگانیش با سامانه فرمانروایی همخوانی دارد، مردمانی که خود در زندگی، به همان سازوکارهای فرمانروایان خودکامه دست می یازند، اگر هم کسی یا گروهی را از تخت به زیر کشند باز هرکسی که به جایش بنشیند/بنشانند جز پیمودن همان راه گذشته نخواهد کرد!
▫️به ارمایل و گرمایل خردهای نیست! چرا که همه هازمان (جامعه)به پدیدههای همگانی نگاهی فردی دارد! پرسمان ما شناخت آن نارسایی فرهنگی است که ستم و خودکامگی را استوار می دارد!! اگرچند ستمگر و خودکامه را به زیر کشد!!
چُن آمد به نزدیک، خون ریختن،
ز شیرینرُوان اندرآویختن،
از آن روز بانانِ مردمکُشان
گرفته دو مردِ جُوان را کَشان،
پر از درد خوالیگران را، جَگر،
پر از خون دو دیده، پر از کینه سر،
همی بنگرید این بدان، آن بدین؛
ز کَردارِ بیدادشاهِ زمین
از آن دو یَکی را بپرداختند،
جز این چاره یی نیز نشناختند
🔻🔺🔻
🔹این می گذرد و مردمان زیر ستم، پی میبرند که یگانه راه رهایی، دگرگونی بنیادین در فرهنگ و رویکردهای همگانی است! با رهنمودِ مامِ میهن(فرانک) از شتاب میپرهیزند و «جهان را به چشم جوانی» نمیبینند! دگرگونی بنیادین حهانبینی و گسترش آیین مهر، سازماندهی و پرورش تن و روان و پیمودن هفت زینهی مهری در پنهانگاهها(نزد مردِ دینی در البرزکوه!) از یک سو و روی آوردن به کار تولید برای توانمندی اقتصادی (از راه گسترش گاوداری - برمایه) و نیز کوشش در راه دانش و فناوری (گذار از دوران سنگ به دوران مفرغ!) مردمانِ زیر ستم ضحاک را به توانی تازه میرساند که خواب از چشمان سامانه ستم می رباید:
بپیچید ضحّاکِ بیدادگر
بدریدش از هول، گفتی جگر؛
🔺🔻🔺
🔸همانگونه که در زنجیره نوشتار «راز رهایی نیاکان از ساستار ضحاک» واکاوی و روشن شد، سرانجام برتری فناوری و دستیابی به جنگافزارهای مفرغی (کاوه=انقلاب مس) است که نیاکان را توان میدهد تا سامانه ستم را فرو ریزند و :
زمانه بی اندوه گشت از بدی،
گرفتند هرکس رهِ ایزدی؛
🔻🔺🔻
با دنباله این زنجیره گفتار و نیز زنجیرۀ «راز رهایی نیاکان از ساستار ضحاک» همراه باشید!
@ShahnamehToosi
@sobhosher
#سوزنی_به_خویشتن
از #جمشید تا #ضحاک
(نگاهی دیگرگون به #شاهنامه)
فراز ۷ – بیسرانجامی کنشهای پراگنده!
🔹ارمایل و گرمایل، نشانی از یک #خردهفرهنگ هستند که برخوردِ تکی و پراگنده با ستمگر را در نگر دارد! فشار ستمِ ساستار(فرمانروا)، پارهای از نیکخواهان (یا به گفته شاهنامه، پاکدین و پیشبین!) را به این سودا میدارد که تنها کاری را که از دستشان میآید انجام دهند؛ باشد که از سنگینی ستم بکاهند!
مگر زین دو تن را که ریزند خون،
یکی را توان آوریدن برون!
برفتند و خوالیگری ساختند؛
خورش خود بیاندازه بشناختند!
🔺🔻🔺
🔸شاهنامه، با ستایش پاکی و پیشبینی چنین کنشگران، به روشنی، بیسرانجامیِ چنین رویکردهایی را نشان میدهد! راستی این است که اگر هم کنشهای پراگنده به نابودی «ستمگر» و «خودکامه» بینجامد، اگر همه نیزهها هم «ستمگر» را نشانه روند، باز ساختارِ «ستمگری» و «خودکامگی» پابرجاست! این ساختار است که ضحاک را بر می کشد! و در این ساختار اگر این ضحاک هم برود، ضحاک دیگری به جایش مینشیند و باز همان راه را پیمیگیرد!
ضحاک از گرایش باهَماد(جمعیت) به بهرهگیری از گاوِدوشایِ دشت سواران نیزهگزار برآمد! گرایش آسانخواری و کارگریزی، انجامی جز چیرگی «خودکامگی و ستم» ندارد! در چنین فرهنگِ همگانی، خردهفرهنگ ستمستیزیِ پراگنده، به دگرگونی بنیادی نمیانجامد! هازمانی که ساختار فرهنگ همگانیش با سامانه فرمانروایی همخوانی دارد، مردمانی که خود در زندگی، به همان سازوکارهای فرمانروایان خودکامه دست می یازند، اگر هم کسی یا گروهی را از تخت به زیر کشند باز هرکسی که به جایش بنشیند/بنشانند جز پیمودن همان راه گذشته نخواهد کرد!
▫️به ارمایل و گرمایل خردهای نیست! چرا که همه هازمان (جامعه)به پدیدههای همگانی نگاهی فردی دارد! پرسمان ما شناخت آن نارسایی فرهنگی است که ستم و خودکامگی را استوار می دارد!! اگرچند ستمگر و خودکامه را به زیر کشد!!
چُن آمد به نزدیک، خون ریختن،
ز شیرینرُوان اندرآویختن،
از آن روز بانانِ مردمکُشان
گرفته دو مردِ جُوان را کَشان،
پر از درد خوالیگران را، جَگر،
پر از خون دو دیده، پر از کینه سر،
همی بنگرید این بدان، آن بدین؛
ز کَردارِ بیدادشاهِ زمین
از آن دو یَکی را بپرداختند،
جز این چاره یی نیز نشناختند
🔻🔺🔻
🔹این می گذرد و مردمان زیر ستم، پی میبرند که یگانه راه رهایی، دگرگونی بنیادین در فرهنگ و رویکردهای همگانی است! با رهنمودِ مامِ میهن(فرانک) از شتاب میپرهیزند و «جهان را به چشم جوانی» نمیبینند! دگرگونی بنیادین حهانبینی و گسترش آیین مهر، سازماندهی و پرورش تن و روان و پیمودن هفت زینهی مهری در پنهانگاهها(نزد مردِ دینی در البرزکوه!) از یک سو و روی آوردن به کار تولید برای توانمندی اقتصادی (از راه گسترش گاوداری - برمایه) و نیز کوشش در راه دانش و فناوری (گذار از دوران سنگ به دوران مفرغ!) مردمانِ زیر ستم ضحاک را به توانی تازه میرساند که خواب از چشمان سامانه ستم می رباید:
بپیچید ضحّاکِ بیدادگر
بدریدش از هول، گفتی جگر؛
🔺🔻🔺
🔸همانگونه که در زنجیره نوشتار «راز رهایی نیاکان از ساستار ضحاک» واکاوی و روشن شد، سرانجام برتری فناوری و دستیابی به جنگافزارهای مفرغی (کاوه=انقلاب مس) است که نیاکان را توان میدهد تا سامانه ستم را فرو ریزند و :
زمانه بی اندوه گشت از بدی،
گرفتند هرکس رهِ ایزدی؛
🔻🔺🔻
با دنباله این زنجیره گفتار و نیز زنجیرۀ «راز رهایی نیاکان از ساستار ضحاک» همراه باشید!
@ShahnamehToosi
@sobhosher