Forwarded from اتچ بات
#معرفی_موسیقی_بیکلام 🎵🎶🎼
#جمشید_سروستانی متولد نهم خرداد سال 1336 در آبادان،
موسیقی را از شش سالگی با نواختن ساز سایدرام یا همان طبل ریز آغاز کرد و بعدها با فرا گرفتن سازهای بادی غربی همچون ساکسیفیون آلتو،ساکسیفون تنور، فولوت کلیدی،فولوت ، ترومپت و قره نی و نواختن آنها در ارکستر به کار خود در باشگاه های آبادان و همچنین در رادیو آبادان ادامه داد.
در جوانی با شنیدن صدایِ ساز نی احساس کرد که دیگر صدایِ سازهای غربی گوش و دلشان را ارضا نمیکند و برای آموزش ساز نی خدمت استاد همت رفت. برای آموزش حرفه ای در سال 52 به حضور جناب استاد سیدحسن کسایی رسید و از آن پس آموزش ساز نی را زیر نظر ایشان ادامه داد.
ایشان همچنین چندین ساز دیگراز جمله سنتور و تنبک را به زیبایی اجرا میکند ولی از آنجایی که خود را به ساز نی متعهد میدانست بیشتر وقت خود را برایِ این ساز که ابتدایی ترین ساز ساخت دست بشر بود،گذارده است.
پیشکش شما, اجرای بسیار زیبا و شورانگیزی در #سه_گاه به
نوازندگی نی استاد #جمشیدسروستانی
نوازندهء تار آرش سروستانی
نوازندهء تنبک شاهین میرجلالی
لحظه هاتان دلچسب 🎵🎶🎼
@sobhosher
@sarvestani_hamdeli
#جمشید_سروستانی متولد نهم خرداد سال 1336 در آبادان،
موسیقی را از شش سالگی با نواختن ساز سایدرام یا همان طبل ریز آغاز کرد و بعدها با فرا گرفتن سازهای بادی غربی همچون ساکسیفیون آلتو،ساکسیفون تنور، فولوت کلیدی،فولوت ، ترومپت و قره نی و نواختن آنها در ارکستر به کار خود در باشگاه های آبادان و همچنین در رادیو آبادان ادامه داد.
در جوانی با شنیدن صدایِ ساز نی احساس کرد که دیگر صدایِ سازهای غربی گوش و دلشان را ارضا نمیکند و برای آموزش ساز نی خدمت استاد همت رفت. برای آموزش حرفه ای در سال 52 به حضور جناب استاد سیدحسن کسایی رسید و از آن پس آموزش ساز نی را زیر نظر ایشان ادامه داد.
ایشان همچنین چندین ساز دیگراز جمله سنتور و تنبک را به زیبایی اجرا میکند ولی از آنجایی که خود را به ساز نی متعهد میدانست بیشتر وقت خود را برایِ این ساز که ابتدایی ترین ساز ساخت دست بشر بود،گذارده است.
پیشکش شما, اجرای بسیار زیبا و شورانگیزی در #سه_گاه به
نوازندگی نی استاد #جمشیدسروستانی
نوازندهء تار آرش سروستانی
نوازندهء تنبک شاهین میرجلالی
لحظه هاتان دلچسب 🎵🎶🎼
@sobhosher
@sarvestani_hamdeli
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
#معرفی_موسیقی_بیکلام 🎵🎶🎼
#جمشید_عندلیبی در۱۲ اسفند ۱۳۱۶ در قروه کردستان به دنیا امد. او نواختن نی را ابتدا بدون استاد فراگرفت و سپس با حضور در دانشگاه تهران و آشنایی با استاد دکتر حسین عمومی به ادامه فراگیری تکنیکهای ساز نی پرداخت. وی ردیف موسیقی سنتی ایرانی را نزد استادان نصراله ناصح پور و نور علی برومند و محمد رضا لطفی و تکنیک ردیف آوازی را نزد محمدرضا شجریان یاد گرفت. جمشید عندلیبی در سال ۱۳۵۷ با همکاری هنرمندانی چون حسین علیزاده، پرویز مشکاتیان و ناصر فرهنگفر، کانون فرهنگی چاووش و گروه عارف را بنیان گذاشت. عندلیبی در سال ١٣٦٠ برای تکمیل تکنیک های پیشرفته نوازندگی نی به محضر استاد حسن کسایی در اصفهان رسید.عندلیبی در آثاری چون بیداد،
نوا، دستان، دود عود، آسمان عشق، یاد ایام، رسوای دل، پیام نسیم، دل مجنون و سرو چمان با محمدرضا شجریان همکاری نزدیک داشته است.
🎶🎼
بشنوید قطعه ی زیبا و پرشور #نای_خروشان از آلبوم پاییز نیزار را
آهنگ و تکنواز نی: استاد #جمشید_عندلیبی
تکنواز پیانو: #کامبیز_میرزایی
این نی از نای عشق مباد خالی 🙏🎶🎼
@sobhosher
#جمشید_عندلیبی در۱۲ اسفند ۱۳۱۶ در قروه کردستان به دنیا امد. او نواختن نی را ابتدا بدون استاد فراگرفت و سپس با حضور در دانشگاه تهران و آشنایی با استاد دکتر حسین عمومی به ادامه فراگیری تکنیکهای ساز نی پرداخت. وی ردیف موسیقی سنتی ایرانی را نزد استادان نصراله ناصح پور و نور علی برومند و محمد رضا لطفی و تکنیک ردیف آوازی را نزد محمدرضا شجریان یاد گرفت. جمشید عندلیبی در سال ۱۳۵۷ با همکاری هنرمندانی چون حسین علیزاده، پرویز مشکاتیان و ناصر فرهنگفر، کانون فرهنگی چاووش و گروه عارف را بنیان گذاشت. عندلیبی در سال ١٣٦٠ برای تکمیل تکنیک های پیشرفته نوازندگی نی به محضر استاد حسن کسایی در اصفهان رسید.عندلیبی در آثاری چون بیداد،
نوا، دستان، دود عود، آسمان عشق، یاد ایام، رسوای دل، پیام نسیم، دل مجنون و سرو چمان با محمدرضا شجریان همکاری نزدیک داشته است.
🎶🎼
بشنوید قطعه ی زیبا و پرشور #نای_خروشان از آلبوم پاییز نیزار را
آهنگ و تکنواز نی: استاد #جمشید_عندلیبی
تکنواز پیانو: #کامبیز_میرزایی
این نی از نای عشق مباد خالی 🙏🎶🎼
@sobhosher
Telegram
attach 📎
#رمزهای_شاهنامه:
#جمشید (بهر نخست) 🌅
پس از تهمورس، فرزندش «جمشید» می آید. جمشید در اوستا «ییمَ خْشَئِتَ» yīmaxšaeta است.
ییمَ = همزاد؛ هنوز در کرمان به دوقلو میگویند «یومولو».
خْشَئِتَ = درخشندگی. روی هم یعنی « #همزاد_درخشندگی».
🌅 جمشید در شاهنامه نُماد دورانی است که زندگی مردمان، تابندگی و درخشش یافت (در آن رفاه پیدا شد).
در دوران جمشید، چند پدیده تازه در زندگی بشر آریایی روی میدهد که زندگی را برای مردمان دگرگون میکند:
بیاموختشان رِشتن و تافتن
به تار اندرون پود را بافتن
🔹پیدایش تار و پود، و #پارچه_بافی.
چو شد بافته، شستن و دوختن
گرفتند ازو یکسر آموختن
👚دوختن پارچه برای تهیه لباس. هزاران سال پس از آن یونانیان هنوز لباس دوخته نداشتند و تکه های پارچه را برای پوشش به دور خود میپیچیدند. حتی در زمستان و برف، بر روی اسب، پارچه های پشمین گرم را به دور خود میپیچیدند و با سنجاق محکم میکردند.
هر آنچ از گِل آید، چو بشناختند
سبک، خشت را «کالبَد» ساختند
به سنگ و به گل چون که دیوار کرد
به خشت از بَرَش، «هندسی» کار کرد
🔸نخستین خانه ها که به دست بشر ساخته شد، با گل بود و دیوارها با انباشتن لایه های گل بر روی هم ساخته میشد. سپس، سنگ را نیز در ساخت دیوار به کار گرفتند. آنگاه، پس از مدتهای طولانی، کالبد (قالب) برای ساخت خشت ساخته شد.
یاداوری میشود که در شاهنامه ها، بجای گل، گچ آمده است، اما این درست نیست و از کارهای کاتبان است، زیرا زمان این خانه سازیها بس دور است و در آن هنگام هنوز گچ برای مردمان شناخته نبوده است.
🔻واژه « #هندسی» در بیت دوم، در خور نگرش ویژه است:
👩🎓 واژة هَنداچَک handāčak در زبان پهلوی به معنای «اندازه» است. این واژه معرّب شد و از آن، واژة «هَندَسَه» ساخته شد و سپس واژه «مهندس» را از آن برآوردند، چون زبان عربی فقط بر بنیاد چند باب میتواند واژه بسازد و واژه های خارجی را نیز به بابهای خود میبرد. 📐 پس «هندسی» در این بیت یعنی «آغاز پیدایش اندازه و واحد اندازه گیری»، که با ساخت قالب برای خشت همراه بوده است. پیدایش اندازه و ایجاد واحد اندازه گیری، یکی از برترین پیشرفتهای دانشی و مهندسی در تاریخ بشر بوده است و به این ترتیب افتخار آن به نیاکان ما ایرانیان تعلق دارد.
پزشکی و درمان هر دردمند
درِ تندرستی و راه گزند
🔺«درِ تندرستی» یعنی #پزشکی، و «راه گزند» یعنی پیشگیری از بیماری، که اشاره به بهداشت دارد.
👨🏻🔬قدیمیترین اثر پزشکی که در ایران پیدا شده، جمجمه ای است که در کاوشهای شهر سوخته سیستان یافت شده است. صاحب جمجمه به فشار مغز مبتلا بوده. بخشی از استخوان جمجمه اش را برداشته اند تا فشار کم شود و پس از آن جمجمه ترمیم شده است و این نشان میدهد که بیممار، لااقل شش ماه پس از عمل زنده مانده است. بدون شک این کار به داروی بیهوشی و اره بسیار ظریف با آلیاژ مخصوص و دانش پزشکی پیشرفته نیاز داشته است.
▪️به دنیا آمدن رستم در شاهنامه نیز نخستین نمونه عملی است که امروز سزارین نامیده میشود و آن نیز در سیستان انجام شده است، باز آن که سزار را از شکم مادری مرده بیرون آوردند.
گذر کرد از آن پس به کشتی بر آب
ز کَشوَر به کَشوَر، برآمد شتاب
▫️آغاز #دریانوردی.⛵️
سر سال نَو، هرمزِ فَروَدین
بیاسوده از رنجْ تن، دل ز کین ...
پیدایش #گاهشماری و سالماری (تقویم) خورشیدی. 🗓
در ایران باستان، هفته و روزهای هفته نبود. در عوض هر روز برای خود نامی داشت، و ماهها سی روزه بودند. روز اول ماه، «هرمزد روز» یا «اورمزد روز» نام داشت. هرمزد روز از ماه فروردین، آغاز سال خورشیدی است و نوروز، جشن ملی ما ایرانیان در بزرگداشت این کشف بزرگ دانشی است. پیشینه این کار در ایران به هشت هزار سال پیش میرسد.
در این زمینه بنگرید به:⬅️ «گاهشماری ایرانی، احمد بیرشگ، بنیاد دانشنامة بزرگ فارسی، ۱۳۸۰»
پژوهش هاي دكتر #فريدون_جنيدي
شاهنامه شناسي
@sobhosher
#جمشید (بهر نخست) 🌅
پس از تهمورس، فرزندش «جمشید» می آید. جمشید در اوستا «ییمَ خْشَئِتَ» yīmaxšaeta است.
ییمَ = همزاد؛ هنوز در کرمان به دوقلو میگویند «یومولو».
خْشَئِتَ = درخشندگی. روی هم یعنی « #همزاد_درخشندگی».
🌅 جمشید در شاهنامه نُماد دورانی است که زندگی مردمان، تابندگی و درخشش یافت (در آن رفاه پیدا شد).
در دوران جمشید، چند پدیده تازه در زندگی بشر آریایی روی میدهد که زندگی را برای مردمان دگرگون میکند:
بیاموختشان رِشتن و تافتن
به تار اندرون پود را بافتن
🔹پیدایش تار و پود، و #پارچه_بافی.
چو شد بافته، شستن و دوختن
گرفتند ازو یکسر آموختن
👚دوختن پارچه برای تهیه لباس. هزاران سال پس از آن یونانیان هنوز لباس دوخته نداشتند و تکه های پارچه را برای پوشش به دور خود میپیچیدند. حتی در زمستان و برف، بر روی اسب، پارچه های پشمین گرم را به دور خود میپیچیدند و با سنجاق محکم میکردند.
هر آنچ از گِل آید، چو بشناختند
سبک، خشت را «کالبَد» ساختند
به سنگ و به گل چون که دیوار کرد
به خشت از بَرَش، «هندسی» کار کرد
🔸نخستین خانه ها که به دست بشر ساخته شد، با گل بود و دیوارها با انباشتن لایه های گل بر روی هم ساخته میشد. سپس، سنگ را نیز در ساخت دیوار به کار گرفتند. آنگاه، پس از مدتهای طولانی، کالبد (قالب) برای ساخت خشت ساخته شد.
یاداوری میشود که در شاهنامه ها، بجای گل، گچ آمده است، اما این درست نیست و از کارهای کاتبان است، زیرا زمان این خانه سازیها بس دور است و در آن هنگام هنوز گچ برای مردمان شناخته نبوده است.
🔻واژه « #هندسی» در بیت دوم، در خور نگرش ویژه است:
👩🎓 واژة هَنداچَک handāčak در زبان پهلوی به معنای «اندازه» است. این واژه معرّب شد و از آن، واژة «هَندَسَه» ساخته شد و سپس واژه «مهندس» را از آن برآوردند، چون زبان عربی فقط بر بنیاد چند باب میتواند واژه بسازد و واژه های خارجی را نیز به بابهای خود میبرد. 📐 پس «هندسی» در این بیت یعنی «آغاز پیدایش اندازه و واحد اندازه گیری»، که با ساخت قالب برای خشت همراه بوده است. پیدایش اندازه و ایجاد واحد اندازه گیری، یکی از برترین پیشرفتهای دانشی و مهندسی در تاریخ بشر بوده است و به این ترتیب افتخار آن به نیاکان ما ایرانیان تعلق دارد.
پزشکی و درمان هر دردمند
درِ تندرستی و راه گزند
🔺«درِ تندرستی» یعنی #پزشکی، و «راه گزند» یعنی پیشگیری از بیماری، که اشاره به بهداشت دارد.
👨🏻🔬قدیمیترین اثر پزشکی که در ایران پیدا شده، جمجمه ای است که در کاوشهای شهر سوخته سیستان یافت شده است. صاحب جمجمه به فشار مغز مبتلا بوده. بخشی از استخوان جمجمه اش را برداشته اند تا فشار کم شود و پس از آن جمجمه ترمیم شده است و این نشان میدهد که بیممار، لااقل شش ماه پس از عمل زنده مانده است. بدون شک این کار به داروی بیهوشی و اره بسیار ظریف با آلیاژ مخصوص و دانش پزشکی پیشرفته نیاز داشته است.
▪️به دنیا آمدن رستم در شاهنامه نیز نخستین نمونه عملی است که امروز سزارین نامیده میشود و آن نیز در سیستان انجام شده است، باز آن که سزار را از شکم مادری مرده بیرون آوردند.
گذر کرد از آن پس به کشتی بر آب
ز کَشوَر به کَشوَر، برآمد شتاب
▫️آغاز #دریانوردی.⛵️
سر سال نَو، هرمزِ فَروَدین
بیاسوده از رنجْ تن، دل ز کین ...
پیدایش #گاهشماری و سالماری (تقویم) خورشیدی. 🗓
در ایران باستان، هفته و روزهای هفته نبود. در عوض هر روز برای خود نامی داشت، و ماهها سی روزه بودند. روز اول ماه، «هرمزد روز» یا «اورمزد روز» نام داشت. هرمزد روز از ماه فروردین، آغاز سال خورشیدی است و نوروز، جشن ملی ما ایرانیان در بزرگداشت این کشف بزرگ دانشی است. پیشینه این کار در ایران به هشت هزار سال پیش میرسد.
در این زمینه بنگرید به:⬅️ «گاهشماری ایرانی، احمد بیرشگ، بنیاد دانشنامة بزرگ فارسی، ۱۳۸۰»
پژوهش هاي دكتر #فريدون_جنيدي
شاهنامه شناسي
@sobhosher
#رمزهای_شاهنامه
#جمشید (بهر دوم) 🌅
سر سال نَو، هرمزِ فَروَدین
بیاسوده از رنجْ تن، دل ز کین
بزرگان به شادی بیاراستند
مَی و جام و رامشگران خواستند
🔺پدید آمدن مَی.
تهیة «مَی» و نوشیدن می، به ظروف بایسته (خمره و جام) نیاز دارد. پس در این زمان میبایستی که #سفال پدید آمده باشد. قدیمی ترین سفال در ایران در گنج درّه #کرماشان یافت شده است که ۱۰،۰۰۰ سال قدمت دارد.🥂
🔸همچنین، واژه #رامشگر (نوازنده آلات موسیقی) در خور نگرش است. با این گفتار شاهنامه روشن میشود که آنچه امروز، نوای خوش (موسیقی) با هفت پرده در یک گام شناخته میشود، در زمان جمشید پیرامون ۸۰۰۰ سال پیش همزمان با پیدایی سفال و گاهشماری خورشیدی سامان پذیرفت.
🎶تاکنون از آن هنگام نگاره ای به دست نیامده است که داستان نوای خوش را بازگوید، اما کهنترین نگاره جهانی در این زمینه، مُهری است که در کاوشهای چغامیش #خوزستان به دست آمده است و در آن یک گروه #هم_نوا (که امروز ارکستر مینامند)، آهنگی را مینوازند.
پژوهش هاي دكتر #فريدون_جنيدي
شاهنامه شناسي
@sobhosher
#جمشید (بهر دوم) 🌅
سر سال نَو، هرمزِ فَروَدین
بیاسوده از رنجْ تن، دل ز کین
بزرگان به شادی بیاراستند
مَی و جام و رامشگران خواستند
🔺پدید آمدن مَی.
تهیة «مَی» و نوشیدن می، به ظروف بایسته (خمره و جام) نیاز دارد. پس در این زمان میبایستی که #سفال پدید آمده باشد. قدیمی ترین سفال در ایران در گنج درّه #کرماشان یافت شده است که ۱۰،۰۰۰ سال قدمت دارد.🥂
🔸همچنین، واژه #رامشگر (نوازنده آلات موسیقی) در خور نگرش است. با این گفتار شاهنامه روشن میشود که آنچه امروز، نوای خوش (موسیقی) با هفت پرده در یک گام شناخته میشود، در زمان جمشید پیرامون ۸۰۰۰ سال پیش همزمان با پیدایی سفال و گاهشماری خورشیدی سامان پذیرفت.
🎶تاکنون از آن هنگام نگاره ای به دست نیامده است که داستان نوای خوش را بازگوید، اما کهنترین نگاره جهانی در این زمینه، مُهری است که در کاوشهای چغامیش #خوزستان به دست آمده است و در آن یک گروه #هم_نوا (که امروز ارکستر مینامند)، آهنگی را مینوازند.
پژوهش هاي دكتر #فريدون_جنيدي
شاهنامه شناسي
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
#رمزهای_شاهنامه
#جمشید 🎇
🔸در این نگاره، یک چنگ نواز همراه با چنگی بزرگ، یک تبل زن، و یک نای نواز دیده میشود که دو شاخ بز کوهی، یکی در دست و یکی بر دهان دارد. این گروه هم نوا، برای کسی که پشت خوان روی تخت نشسته و کسی دیگر، ایستاده از وی پذیرایی میکند، مینوازند، و خمره و کوزه های کوچک و جامهای می و سینی و یک سینی سفالین دیگر به گونة ماهی نیز در نگاره دیده میشود.
🔺این نگاره، نخست این راز بزرگ را روشن میسازد که چنگ، سازی ایرانی است، و چون چنگ هفت وتری در ایران بوده، پس نتهای موسیقی به ترتیبی که امروز در جهان شناخته میشود، در ایران، لااقل پنج هزار سال پیش مرتب شده بوده است!
🔹نکته دیگر در این تصویر که سخت در خور نگرش است، آن است که مرد آوازخوان (داخل دایره قرمز رنگ در سمت چپ تصویر)، به شیوه آوازه خوانان دو سه دهه پیش و اذان گویان، دست روی گوش نهاده و میخواند و آواز او با آوای چنگ و نای و کوبه های تبل همراه است، و چنین نمیشود مگر آن که بپذیریم در زمان پیدائی این نگاره (۵۰۰۰ سال پیش) در ایران، سروده آهنگین (شعر) و چکامه، بوده است. و این سند، گفتار همه آنان را که میگویند ایرانیان سخن آهنگین را از تازیان آموختند باطل میکند.
🎶 ’ #موسیقی‘ در زبان پهلوی، «هونَواک» hūnavāk است. هو = خوب؛ نواک = نوا. هونَواک در گذر زمان به «هونیاک» دگرگون شد و در فارسی به گونة «خُنیا» در آمد، که در «خُنیاگر» شنیده میشود. صورت دیگر آن «خوشنواز» است.
(ادامه دارد)
پژوهش هاي دكتر #فريدون_جنيدي
شاهنامه شناسي
@sobhosher
#جمشید 🎇
🔸در این نگاره، یک چنگ نواز همراه با چنگی بزرگ، یک تبل زن، و یک نای نواز دیده میشود که دو شاخ بز کوهی، یکی در دست و یکی بر دهان دارد. این گروه هم نوا، برای کسی که پشت خوان روی تخت نشسته و کسی دیگر، ایستاده از وی پذیرایی میکند، مینوازند، و خمره و کوزه های کوچک و جامهای می و سینی و یک سینی سفالین دیگر به گونة ماهی نیز در نگاره دیده میشود.
🔺این نگاره، نخست این راز بزرگ را روشن میسازد که چنگ، سازی ایرانی است، و چون چنگ هفت وتری در ایران بوده، پس نتهای موسیقی به ترتیبی که امروز در جهان شناخته میشود، در ایران، لااقل پنج هزار سال پیش مرتب شده بوده است!
🔹نکته دیگر در این تصویر که سخت در خور نگرش است، آن است که مرد آوازخوان (داخل دایره قرمز رنگ در سمت چپ تصویر)، به شیوه آوازه خوانان دو سه دهه پیش و اذان گویان، دست روی گوش نهاده و میخواند و آواز او با آوای چنگ و نای و کوبه های تبل همراه است، و چنین نمیشود مگر آن که بپذیریم در زمان پیدائی این نگاره (۵۰۰۰ سال پیش) در ایران، سروده آهنگین (شعر) و چکامه، بوده است. و این سند، گفتار همه آنان را که میگویند ایرانیان سخن آهنگین را از تازیان آموختند باطل میکند.
🎶 ’ #موسیقی‘ در زبان پهلوی، «هونَواک» hūnavāk است. هو = خوب؛ نواک = نوا. هونَواک در گذر زمان به «هونیاک» دگرگون شد و در فارسی به گونة «خُنیا» در آمد، که در «خُنیاگر» شنیده میشود. صورت دیگر آن «خوشنواز» است.
(ادامه دارد)
پژوهش هاي دكتر #فريدون_جنيدي
شاهنامه شناسي
@sobhosher
Telegram
#رمزهای_شاهنامه
#جمشید (بهر سوم)
🌅
🔹نخستین کیش ایران در زمان جمشید پیدا شد و پیش از کیش مهر بوده است. نام آن، در نوشته های پهلوی « #پوریوت_کیشی» pūriūtkīšīh آمده است یعنی «کیش نخستین»، و گونه کهنتر این واژه در اوستا «پَ اُ ایریو تْکَئِشَ» paōīryōtkaēša آمده است. کیش نخستین، نگرش به آسمان داشته است و در آن، خورشید و ماه و ستارگان نیایش میشده اند.
در بخشی از شاهنامه که سروده🌤 #دقیقی است (گشتاسپ نامه) و پس از مرگ او، فردوسی در شاهنامه خویش آورده است، در کناره گیری لهراسب از پادشاهی و گوشه نشینی وی در بلخ، این بیت آمده است:
نیایش همی کرد خورشید را
چنانچون که بُد، راه، جمشید را
و نشان از آن مینُماید که به هنگام گشتاسپ (که کیش زرتشت روان گردید)، گروهی که به آئین کهن باور داشتند گوشه ای گرفته بودند و در بلخ به ستایش خورشید (و ماه و ستارگان) میپرداخته اند.
🔺داستان «یادگار زریران»، نوشته ای است به زبان پهلوی که کشاکش میان گروهی از پیروان کیش باستانی (پوریوت کیشی) و گرَوَندگان به آئین زرتشت را مجسم میکند. « #یادگار_زریران» کهنترین #نمایشنامه ایرانی است که به دست ما رسیده است و از زمان اشکانیان به یادگار مانده است. نمایش، داستان جنگ پادشاه ایران، گُشتاسپ است با پادشاه خیونان، ارجاسپ، بر سر آن که پادشاه ایران دین زرتشت را پذیرفته است و ارجاسپ از گِرَوِش او به دین نو برآشفته، و با نامه ای از پادشاه ایران میخواهد که دین نو را رها کند و به دین کهن بازگردد. در نبرد دو سپاه، زریر (Zrēr) سپاهبد، که برادر گشتاسپ است، و چند تن از نزدیکان گشتاسپ کشته میشوند.
🔸از آغاز پادشاهی «فریدون» در شاهنامه، #کیش_مهر (مهرپرستی یا میترائیسم) در ایران رواج یافت. نماد گیتیائی (دنیوی) آن، فروغ سپیده دمان بود، و نماد مِینُوی (معنوی) آن، راستی و پیمانداری بود. چنان که از گاتاها برمیآید، اندیشه #زرتشت ارزشهای کیش مهر را کنار #ننهاد. هنگامی که به داستان فریدون برسیم، درباره آن نیز سخن خواهیم گفت.
🔻استاد جنیدی، زمان رواج پوریوت کیشی را حدود ۱۵،۰۰۰ تا ۱۰،۰۰۰ سال پیش و در زمان «جمشید» شاهنامه، و زمان روائی #کیش_مهر را حدود ۶۰۰۰ سال پیش، و هنگام ظهور زرتشت را پیرامون ۳۰۰۰ تا ۳۲۰۰ سال پیش میدانند.
”منم“ گفت: ”با فرّه ایزدی
همم شهرْیاری و هم موبَدی“
▫️«موبَد» در شاهنامه، هم برای مرد دانا به کار رفته و هم برای مردان دینی. پیش از این به اهمیت آتش اشاره کردیم. در این بیت اگر موبد را مرد دینی بگیریم، ممکن است این معنا را بدهد که کسانی که در آتشکده ها آتش را روشن نگاه میداشتند، کم کم مهار زندگی مردمان را در دست گرفتند.
یَکایَک به تخت مَهی بنگرید
به گیتی جز از خویشتن را ندید
چُنین گفت با سالخورده مَهان
که: ”جز خویشتن را ندانم جهان
همه موبدان سر فکنده نگون
چرا، کس نیارست گفتن، نه، چون
هنر چون بپیوست با کردگار
شکست اندر آورد و برگشت کار
▪️معنای آن میتواند آغاز خودخواهی در فرمانروایان و پیدائی شکست در جامعه آریائیان باشد!
پژوهش هاي دكتر #فريدون_جنيدي
شاهنامه شناسي
@sobhosher
#جمشید (بهر سوم)
🌅
🔹نخستین کیش ایران در زمان جمشید پیدا شد و پیش از کیش مهر بوده است. نام آن، در نوشته های پهلوی « #پوریوت_کیشی» pūriūtkīšīh آمده است یعنی «کیش نخستین»، و گونه کهنتر این واژه در اوستا «پَ اُ ایریو تْکَئِشَ» paōīryōtkaēša آمده است. کیش نخستین، نگرش به آسمان داشته است و در آن، خورشید و ماه و ستارگان نیایش میشده اند.
در بخشی از شاهنامه که سروده🌤 #دقیقی است (گشتاسپ نامه) و پس از مرگ او، فردوسی در شاهنامه خویش آورده است، در کناره گیری لهراسب از پادشاهی و گوشه نشینی وی در بلخ، این بیت آمده است:
نیایش همی کرد خورشید را
چنانچون که بُد، راه، جمشید را
و نشان از آن مینُماید که به هنگام گشتاسپ (که کیش زرتشت روان گردید)، گروهی که به آئین کهن باور داشتند گوشه ای گرفته بودند و در بلخ به ستایش خورشید (و ماه و ستارگان) میپرداخته اند.
🔺داستان «یادگار زریران»، نوشته ای است به زبان پهلوی که کشاکش میان گروهی از پیروان کیش باستانی (پوریوت کیشی) و گرَوَندگان به آئین زرتشت را مجسم میکند. « #یادگار_زریران» کهنترین #نمایشنامه ایرانی است که به دست ما رسیده است و از زمان اشکانیان به یادگار مانده است. نمایش، داستان جنگ پادشاه ایران، گُشتاسپ است با پادشاه خیونان، ارجاسپ، بر سر آن که پادشاه ایران دین زرتشت را پذیرفته است و ارجاسپ از گِرَوِش او به دین نو برآشفته، و با نامه ای از پادشاه ایران میخواهد که دین نو را رها کند و به دین کهن بازگردد. در نبرد دو سپاه، زریر (Zrēr) سپاهبد، که برادر گشتاسپ است، و چند تن از نزدیکان گشتاسپ کشته میشوند.
🔸از آغاز پادشاهی «فریدون» در شاهنامه، #کیش_مهر (مهرپرستی یا میترائیسم) در ایران رواج یافت. نماد گیتیائی (دنیوی) آن، فروغ سپیده دمان بود، و نماد مِینُوی (معنوی) آن، راستی و پیمانداری بود. چنان که از گاتاها برمیآید، اندیشه #زرتشت ارزشهای کیش مهر را کنار #ننهاد. هنگامی که به داستان فریدون برسیم، درباره آن نیز سخن خواهیم گفت.
🔻استاد جنیدی، زمان رواج پوریوت کیشی را حدود ۱۵،۰۰۰ تا ۱۰،۰۰۰ سال پیش و در زمان «جمشید» شاهنامه، و زمان روائی #کیش_مهر را حدود ۶۰۰۰ سال پیش، و هنگام ظهور زرتشت را پیرامون ۳۰۰۰ تا ۳۲۰۰ سال پیش میدانند.
”منم“ گفت: ”با فرّه ایزدی
همم شهرْیاری و هم موبَدی“
▫️«موبَد» در شاهنامه، هم برای مرد دانا به کار رفته و هم برای مردان دینی. پیش از این به اهمیت آتش اشاره کردیم. در این بیت اگر موبد را مرد دینی بگیریم، ممکن است این معنا را بدهد که کسانی که در آتشکده ها آتش را روشن نگاه میداشتند، کم کم مهار زندگی مردمان را در دست گرفتند.
یَکایَک به تخت مَهی بنگرید
به گیتی جز از خویشتن را ندید
چُنین گفت با سالخورده مَهان
که: ”جز خویشتن را ندانم جهان
همه موبدان سر فکنده نگون
چرا، کس نیارست گفتن، نه، چون
هنر چون بپیوست با کردگار
شکست اندر آورد و برگشت کار
▪️معنای آن میتواند آغاز خودخواهی در فرمانروایان و پیدائی شکست در جامعه آریائیان باشد!
پژوهش هاي دكتر #فريدون_جنيدي
شاهنامه شناسي
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
#پهلوانان_شاهنامه 💪
💪💪۱- #نریمان
بهر نخست
🔸🤴#جمشید به هنگام گريختن از #ضحاك مار دوش با لباس مبدل، پس از رنج فراوان، به شهري خوش و خرم در زابلستان ميرسد. در آنجا با 👸دختر #كورنگ شاه به طور پنهانى ازدواج ميكند.
🔻#كورنگ شاه نخست بر آن ميشود كه راز جمشيد را برملا كند. اما شاهزاده خانم كه از جمشيد باردار است، 👶پسري به دنيا ميآورد و نام او را #تور مينهند. كورنگ شاه را بر زاري شاهزاده خانم دل سوخته و از تصميم خود منصرف ميگردد؛ اما سرانجام جمشيد زن و فرزند را گذاشته از زابلستان به هندوستان رفته و پس از چندي اقامت در آن سرزمين، رهسپار چين ميگردد. در آنجا گماشتگان ضحاك ماردوش، او را با اره به دو نيم ميكنند.
🔺شاهزاده خانم پس از شنيدن خبر مرگ جمشيد، خود را با زهر ميكشد. از #تور، فرزند جمشيد، پس از رسيدن به سن كمال، پسري موسوم به #شيدسب و از او نيز پسري به نام #طورك به وجود ميآيد.
از طورك پسري به اسم #شم و از شم نيز پسري به نام #اثريت يا اثرطزاده ميشود. و از اثرط هم #گرشاسب (كريستن سن، 1377: 419 تا 422؛ پور داوود، 1356/1: 196 تا 197) پا به عرصه وجود نهاد.
📚در آثار حماسي همچون #شاهنامه و #گرشاسبنامه، نياي رستم، #گرشاسب بوده و #اثرط، پدر گرشاسب است. حتي گاه ميبينيم كه در شاهنامه درست مانند اوستا و آثار پهلوي، سام همان گرشاسب دانسته شده است كه نَسَب از #جم ميبرد؛ مثلاً در داستان رزم رستم و اسفنديار، رستم در مفاخره، نژاد خود را به سام ميرساند كه از پشت جم است كه چون او نبرده به گيتي كم است(شاهنامه،1389).
***
چو گودرز و چون رستم و گستهم
چو برزين و گرشاسپ از تخمِ جم
***
🔹ممكن است ظاهراً اسامي اجداد رستم در شاهنامه، با اسامي نياكان گرشاسب پهلوان ادبيات ايران باستان يكسان باشد و سلسلهاي شاهي، هم احتمالاً با همين نام و نسب در زابلستان وجود داشته باشد؛ اما به قول نولد كه ساختن و پرداختن چنين نَسَبي براي رستم جعلي(نولد كه) است.
ميان #گرشاسب_شاهنامه و #گرشاسب_قهرمان_ديني اوستا از نظر شخصيت و كردارها تفاوتهاي فاحشي را ميبينيم. گرشاسب شاهنامه بنا بر آنچه از ابیات شاهنامه بر ميآيد،
هر چند نام او همراه قارن، از پهلوانان عصر #فريدون و منوچهر پيشدادی آمده است، اما در مقايسه با گرشاسب اوستا و حتي در قياس با ساير پهلوانان شاهنامه، شخصيت او خنثي و بسيار كمرنگ بوده، نقش عمدهای نيز نداشته و اعمال برجستهای هم، بدو منسوب نيست و فقط نامی از او در شاهنامه، ذكر شده است.
@sobhosher
💪💪۱- #نریمان
بهر نخست
🔸🤴#جمشید به هنگام گريختن از #ضحاك مار دوش با لباس مبدل، پس از رنج فراوان، به شهري خوش و خرم در زابلستان ميرسد. در آنجا با 👸دختر #كورنگ شاه به طور پنهانى ازدواج ميكند.
🔻#كورنگ شاه نخست بر آن ميشود كه راز جمشيد را برملا كند. اما شاهزاده خانم كه از جمشيد باردار است، 👶پسري به دنيا ميآورد و نام او را #تور مينهند. كورنگ شاه را بر زاري شاهزاده خانم دل سوخته و از تصميم خود منصرف ميگردد؛ اما سرانجام جمشيد زن و فرزند را گذاشته از زابلستان به هندوستان رفته و پس از چندي اقامت در آن سرزمين، رهسپار چين ميگردد. در آنجا گماشتگان ضحاك ماردوش، او را با اره به دو نيم ميكنند.
🔺شاهزاده خانم پس از شنيدن خبر مرگ جمشيد، خود را با زهر ميكشد. از #تور، فرزند جمشيد، پس از رسيدن به سن كمال، پسري موسوم به #شيدسب و از او نيز پسري به نام #طورك به وجود ميآيد.
از طورك پسري به اسم #شم و از شم نيز پسري به نام #اثريت يا اثرطزاده ميشود. و از اثرط هم #گرشاسب (كريستن سن، 1377: 419 تا 422؛ پور داوود، 1356/1: 196 تا 197) پا به عرصه وجود نهاد.
📚در آثار حماسي همچون #شاهنامه و #گرشاسبنامه، نياي رستم، #گرشاسب بوده و #اثرط، پدر گرشاسب است. حتي گاه ميبينيم كه در شاهنامه درست مانند اوستا و آثار پهلوي، سام همان گرشاسب دانسته شده است كه نَسَب از #جم ميبرد؛ مثلاً در داستان رزم رستم و اسفنديار، رستم در مفاخره، نژاد خود را به سام ميرساند كه از پشت جم است كه چون او نبرده به گيتي كم است(شاهنامه،1389).
***
چو گودرز و چون رستم و گستهم
چو برزين و گرشاسپ از تخمِ جم
***
🔹ممكن است ظاهراً اسامي اجداد رستم در شاهنامه، با اسامي نياكان گرشاسب پهلوان ادبيات ايران باستان يكسان باشد و سلسلهاي شاهي، هم احتمالاً با همين نام و نسب در زابلستان وجود داشته باشد؛ اما به قول نولد كه ساختن و پرداختن چنين نَسَبي براي رستم جعلي(نولد كه) است.
ميان #گرشاسب_شاهنامه و #گرشاسب_قهرمان_ديني اوستا از نظر شخصيت و كردارها تفاوتهاي فاحشي را ميبينيم. گرشاسب شاهنامه بنا بر آنچه از ابیات شاهنامه بر ميآيد،
هر چند نام او همراه قارن، از پهلوانان عصر #فريدون و منوچهر پيشدادی آمده است، اما در مقايسه با گرشاسب اوستا و حتي در قياس با ساير پهلوانان شاهنامه، شخصيت او خنثي و بسيار كمرنگ بوده، نقش عمدهای نيز نداشته و اعمال برجستهای هم، بدو منسوب نيست و فقط نامی از او در شاهنامه، ذكر شده است.
@sobhosher
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
#موسيقى_خوب_بشنويم🎧🎼🎶🎵🌸🌺
#شعرخوب_بخوانيم
تصنیف زیبای "هلاکِ من" (باغِ نظر)
آن که هلاک من همیخواهد و من سلامتش
هر چه کند ز شاهدی کس نکند ملامتش
میوه نمیدهد به کس باغ تفرج است و بس
جز به نظر نمیرسد سیب درخت قامتش
داروی دل نمیکنم کان که مریض عشق شد
هیچ دوا نیاورد باز به استقامتش
هر که فدا نمیکند دنیی و دین و مال و سر
گو غم نیکوان مخور تا نخوری ندامتش
جنگ نمیکنم اگر دست به تیغ میبرد
بلکه به خون مطالبت هم نکنم قیامتش
کاش که در قیامتش بار دگر بدیدمی
کانچه گناه او بود من بکشم غرامتش
هر که هوا گرفت و رفت از پی آرزوی دل
گوش مدار سعدیا بر خبر سلامتش
شعر: شيخ اجل #سعدی
فراخور گرامى #روزسعدى
آواى: استاد #محمدرضاشجریان
تار: استاد #غلامحسین_بیگجه_خانی
تنبک: استاد #جمشید_محبی
در دستگاه همایون
از آلبوم "بیداد"
سلامتى و شادمانى سهمتون از گردش زمين به دور خود
💐🥰
@sobhosher
#شعرخوب_بخوانيم
تصنیف زیبای "هلاکِ من" (باغِ نظر)
آن که هلاک من همیخواهد و من سلامتش
هر چه کند ز شاهدی کس نکند ملامتش
میوه نمیدهد به کس باغ تفرج است و بس
جز به نظر نمیرسد سیب درخت قامتش
داروی دل نمیکنم کان که مریض عشق شد
هیچ دوا نیاورد باز به استقامتش
هر که فدا نمیکند دنیی و دین و مال و سر
گو غم نیکوان مخور تا نخوری ندامتش
جنگ نمیکنم اگر دست به تیغ میبرد
بلکه به خون مطالبت هم نکنم قیامتش
کاش که در قیامتش بار دگر بدیدمی
کانچه گناه او بود من بکشم غرامتش
هر که هوا گرفت و رفت از پی آرزوی دل
گوش مدار سعدیا بر خبر سلامتش
شعر: شيخ اجل #سعدی
فراخور گرامى #روزسعدى
آواى: استاد #محمدرضاشجریان
تار: استاد #غلامحسین_بیگجه_خانی
تنبک: استاد #جمشید_محبی
در دستگاه همایون
از آلبوم "بیداد"
سلامتى و شادمانى سهمتون از گردش زمين به دور خود
💐🥰
@sobhosher
Telegram
attach 📎
#سوزنی_به_خویشتن
از #جمشید تا #ضحاک!
دیدگاهی دیگر گون به #شاهنامه
فراز ١
🔹پیش تر، این دریافت از شاهنامه را واکافتیم که شاهان بخش آغازین شاهنامه (پیشدادیان)، «استعاره» و «جاندارپنداشته» ای از یک «روزگار» هستند!
كاویدیم که «جمشید = همزاد تابندگی» نماد یک برش زمانی (برآورد: سیزده هزار سال!) از زندگی نیاکان بر پهنه خاک است که همزاد بود با درخشش پیشرفتهای شگرف نیاکان در راه آسایش و زندگی بهتر!
🔸همچنین این دیدگاه در میان آمد که آنچه که به نام «استوره» می شناسیم، به راستی آمیزه ای است از یک هسته راستین و رخداده که در گذر بازگفتِ سینه به سینه از سدها زادمان(نسل)، با انبوهی از «پندار»ها، «باور»ها، «آرمان»ها، «آرزو»ها و «آرایه»ها درآمیخته و پوشیده شده و افسانهگون به زادمانهای پسین رسیده است!
🔹شاهنامه سرگذشت راستینی است که با چنین پوششی به خداینامه، شاهنامه ابومنصوری و سپس به فردوسی فرزانه و با اعجاز سخن آن بزرگمرد به ما رسیده است!
آن گونه که از شاهنامه بر می آید، نیاکان بدان هنگام که داستانهای سینه به سینه رسیده را باز مینوشتند، بر این باور بودند که،
سر نیکوی ها و دست بدی،
در دانش و کوشش و بخردی،
همه پاک در گردن پادشاست!
اُ زو ویژه پیدا شود کژّ و راست!
🔺این باور که استوار دارنده تخت شاهان بود، همراه با باور به فر ایزدی کیان، شاهان را جایگاهی فرازمینی میبخشید و مردم را از هر نگاه چپ به تخت و تاج باز می داشت!
هم این باور بود که داشتن سپاهی نیرومند برای نگاهبانی تخت و تاج و سرزمین و نیز نهادن «گنج» برای فراهم ساختن هزینههای سپاه را روا می دانست! و بر بنیاد همین باور است که روزگارِ همزادی و هماغوشی با پیشرفتهای درخشان (جمشید) را -که از بنیاد در آن دوران نه جنگی در میان بود و نه نیازی به سپاهیگری(میلیتاریزم) و از بنیاد هنوز آدمی به فلز دست نیافته بود!!- به آرایه ساخت جنگافزار و سپاهیگری میآلاید و گنج نهادن از راه سپاهیگری (تاراج) را می رواید:
نخست، آلت جنگ را دست برد!!
در نام جستن به گُردان سپُرد!!.
به فرّ کَیی نرم کرد آهنا!!
چو خود و زره کرد و چون جوشنا!!
چو خَفتان و چون تیغ و برگُستوان
همه کرد پیدا به روشن رُوان!!
بدین اندرون، سال پنجاه رنج،
ببرد و از این چند بنهاد گنج!
🔻آن کدام «رنج»(=کوشش) است و این کدام «گنج»!!؟؟ این کدام گنج است که با یاری گُردان و با جنگ افزار نهاده شد!؟ جز «چپاول و غارت»!؟
🔹هرآینه این رویدادی نبود که به راستی رخ داد باشد! این پیرایه را باور بازگوکنندگان آن رویدادِ راستین تاریخی برآن بربست!! و هم این باور است که هماره زمینه را برای خودکامگی و چپاول فرمانروایان فراهم ساخته!!
🔸به برداشت نگارنده، این پیرایه تنها یک «باور بازدارنده» و از آنِ روزگار پسین (روزگار بازنوشتن خداینامه) بود و آموزه های روزگار جمشید را باید جدای از این پیرایه واکاوید و بررسید!!
به یاری یزدان، بر خواهیم رسید!
ایدون باد.
نگارنده: #سیروس_حامی
یارینامه : جامعه شناسی خودکامگی - علی رضاقلی
منبع:⬅️ @shahnamehToosi
@sobhosher
از #جمشید تا #ضحاک!
دیدگاهی دیگر گون به #شاهنامه
فراز ١
🔹پیش تر، این دریافت از شاهنامه را واکافتیم که شاهان بخش آغازین شاهنامه (پیشدادیان)، «استعاره» و «جاندارپنداشته» ای از یک «روزگار» هستند!
كاویدیم که «جمشید = همزاد تابندگی» نماد یک برش زمانی (برآورد: سیزده هزار سال!) از زندگی نیاکان بر پهنه خاک است که همزاد بود با درخشش پیشرفتهای شگرف نیاکان در راه آسایش و زندگی بهتر!
🔸همچنین این دیدگاه در میان آمد که آنچه که به نام «استوره» می شناسیم، به راستی آمیزه ای است از یک هسته راستین و رخداده که در گذر بازگفتِ سینه به سینه از سدها زادمان(نسل)، با انبوهی از «پندار»ها، «باور»ها، «آرمان»ها، «آرزو»ها و «آرایه»ها درآمیخته و پوشیده شده و افسانهگون به زادمانهای پسین رسیده است!
🔹شاهنامه سرگذشت راستینی است که با چنین پوششی به خداینامه، شاهنامه ابومنصوری و سپس به فردوسی فرزانه و با اعجاز سخن آن بزرگمرد به ما رسیده است!
آن گونه که از شاهنامه بر می آید، نیاکان بدان هنگام که داستانهای سینه به سینه رسیده را باز مینوشتند، بر این باور بودند که،
سر نیکوی ها و دست بدی،
در دانش و کوشش و بخردی،
همه پاک در گردن پادشاست!
اُ زو ویژه پیدا شود کژّ و راست!
🔺این باور که استوار دارنده تخت شاهان بود، همراه با باور به فر ایزدی کیان، شاهان را جایگاهی فرازمینی میبخشید و مردم را از هر نگاه چپ به تخت و تاج باز می داشت!
هم این باور بود که داشتن سپاهی نیرومند برای نگاهبانی تخت و تاج و سرزمین و نیز نهادن «گنج» برای فراهم ساختن هزینههای سپاه را روا می دانست! و بر بنیاد همین باور است که روزگارِ همزادی و هماغوشی با پیشرفتهای درخشان (جمشید) را -که از بنیاد در آن دوران نه جنگی در میان بود و نه نیازی به سپاهیگری(میلیتاریزم) و از بنیاد هنوز آدمی به فلز دست نیافته بود!!- به آرایه ساخت جنگافزار و سپاهیگری میآلاید و گنج نهادن از راه سپاهیگری (تاراج) را می رواید:
نخست، آلت جنگ را دست برد!!
در نام جستن به گُردان سپُرد!!.
به فرّ کَیی نرم کرد آهنا!!
چو خود و زره کرد و چون جوشنا!!
چو خَفتان و چون تیغ و برگُستوان
همه کرد پیدا به روشن رُوان!!
بدین اندرون، سال پنجاه رنج،
ببرد و از این چند بنهاد گنج!
🔻آن کدام «رنج»(=کوشش) است و این کدام «گنج»!!؟؟ این کدام گنج است که با یاری گُردان و با جنگ افزار نهاده شد!؟ جز «چپاول و غارت»!؟
🔹هرآینه این رویدادی نبود که به راستی رخ داد باشد! این پیرایه را باور بازگوکنندگان آن رویدادِ راستین تاریخی برآن بربست!! و هم این باور است که هماره زمینه را برای خودکامگی و چپاول فرمانروایان فراهم ساخته!!
🔸به برداشت نگارنده، این پیرایه تنها یک «باور بازدارنده» و از آنِ روزگار پسین (روزگار بازنوشتن خداینامه) بود و آموزه های روزگار جمشید را باید جدای از این پیرایه واکاوید و بررسید!!
به یاری یزدان، بر خواهیم رسید!
ایدون باد.
نگارنده: #سیروس_حامی
یارینامه : جامعه شناسی خودکامگی - علی رضاقلی
منبع:⬅️ @shahnamehToosi
@sobhosher
صبح و شعر
#سوزنی_به_خویشتن از #جمشید تا #ضحاک! دیدگاهی دیگر گون به #شاهنامه فراز ١ 🔹پیش تر، این دریافت از شاهنامه را واکافتیم که شاهان بخش آغازین شاهنامه (پیشدادیان)، «استعاره» و «جاندارپنداشته» ای از یک «روزگار» هستند! كاویدیم که «جمشید = همزاد تابندگی» نماد…
.
#سوزنی_به_خویشتن
از #جمشید تا #ضحاک!
دیدگاهی دیگر گون به #شاهنامه
فراز ٢- مایهخوری و رکود
🔹در فراز پیشین، گفته آمد که داستانهای شاهنامه برآمده از یک #هسته_کوچک_راستین_تاریخی است که هزاران سال سینه به سینه بازگو و با انبوهی از پیرایهها که در این رهگذر پذیرفته؛ در ناخودآگاه گروهی نیاکان نهادینه شده و با همین انبوه پیرایهها در خداینامه و پس آنگه در شاهنامه بازتاب یافته!
🔸یکی از پذیرفتههای ناخودآگاه گروهی مردم، رواییِ تاراجگری و سپاهیگری پادشاهان بود!
آغاز پادشاهی جمشید با سپاهیگری و تاراج برایِ نهادن گنج، نمودِآشکارِ این پندار و این پیرایه داستان است!
❌این پیرایه را پنداری بازدارنده دانستیم که بخشی از داستان و بخشی از تاریخ شناخته شد!(ن.ک. فراز١)
✅ روزگار همزاد و همراه درخشش پیشرفت(جمشید)، همراه با اقتصاد نهادگرا و مایه آفرینش(خلاقیت) بود و نهادهای چهارگانه هستی یافتند،
از این هر یَکی را یکی پایگاه،
سَزاوار بگزید و بنمود راه!
که تا هرکس اندازه خویش را،
ببینند و دانند کم بیش را!
🔅این نهادگرایی و شناخت اندازهها(حدود، قانون)، زمینه ساز پیشرفتهای درخشان مردمان در «رشتن و بافتن» و «جامه دوختن» و « شستن و پلشت بری» و «کار گل» و «کامجویی» و «کاربری بوی خوش» و «پزشکی و درمان» و «دریانوردی» و «شادخواری» و «خنیاگری» و... گردید!
همه این پیشرفتها با «جاندار انگاریِ» روزگاری که «جمشید=همزاد درخشش» نامیده و انگاشته شد، همراه بود!
🔹این «شاه» نیز همچون فرمانروایان دیگر در برابر کشش درون به رنج کمتر و بهره بیشتر، تاب نیاورد و فزونخواهی پیشه کرد و جهان (کنایه از دهشهای ایزدی) را همه از آن خویش خواست!
🔺این همان چیزی است که در اقتصاد(و نیز سیاست) امروز «انحصار» خوانده می شود!
🔻فزونخواهی و انحصار، انگیزهها را خفه می سازد، اقتصاد را از آفرینش و پیشرفت باز می دارد، تولید را میکاهد، و «افزونی تولید بر مصرف» را که خمیرمایه «رشد اقتصادی» است، از میان میبرد و به زبان امروز، «رکود» میآفریند! این «رکود» است که گرسنگی و نارضایتی مردم را در پی دارد و جامعهای که در چنبره رکود و نومیدی گروهی مردم گرفتار شد، انجامی جز فروپاشی ندارد!
و.....
▫️جمشید فرو پاشید!
🔺آنچه که پیامدهای این فروپاشی را پابرجا ساخت،
نبود ساختارهای اجتماعی و سازوکارهای مردمی بود در کنار ساختار سیاسی و باور همگانی به «اصلاحات از بالا»!!
🔻برآیند چنین باوری این بود که «باید کسی(شاهی) دیگر بیاید و کشور را درست کند»!!!
سازوكارهازمانی که نیروی مردم را باور ندارد و به جای ارزشافزایی(value adding) به اقتصاد «منابع محور» و «مصرف گرا» میگراید، باوری جز این ندارد که:
شهر خالی است ز عشاق، بود کز طرفی،
دستی از غیب برون آید و کاری بکند!!
«حافظ»
🔺گرایش همیشگی به حذف #خودکامه (نه #خودکامگی!) و این باور که به گفته حافظ،
«طلب از سایۀ میمون همایی بکنیم»،
جز راهجویی از چاله به چاه نبوده و نیست!! این همان راهی است که روزگار جمشید را به ضحاک راه برد!
سخن دنبال خواهد شد! به یاری یزدان.
نگارنده: #سیروس_حامی
یارینامه : جامعه شناسی خودکامگی - علی رضاقلی
@ShahnamehToosi
@sobhosher
#سوزنی_به_خویشتن
از #جمشید تا #ضحاک!
دیدگاهی دیگر گون به #شاهنامه
فراز ٢- مایهخوری و رکود
🔹در فراز پیشین، گفته آمد که داستانهای شاهنامه برآمده از یک #هسته_کوچک_راستین_تاریخی است که هزاران سال سینه به سینه بازگو و با انبوهی از پیرایهها که در این رهگذر پذیرفته؛ در ناخودآگاه گروهی نیاکان نهادینه شده و با همین انبوه پیرایهها در خداینامه و پس آنگه در شاهنامه بازتاب یافته!
🔸یکی از پذیرفتههای ناخودآگاه گروهی مردم، رواییِ تاراجگری و سپاهیگری پادشاهان بود!
آغاز پادشاهی جمشید با سپاهیگری و تاراج برایِ نهادن گنج، نمودِآشکارِ این پندار و این پیرایه داستان است!
❌این پیرایه را پنداری بازدارنده دانستیم که بخشی از داستان و بخشی از تاریخ شناخته شد!(ن.ک. فراز١)
✅ روزگار همزاد و همراه درخشش پیشرفت(جمشید)، همراه با اقتصاد نهادگرا و مایه آفرینش(خلاقیت) بود و نهادهای چهارگانه هستی یافتند،
از این هر یَکی را یکی پایگاه،
سَزاوار بگزید و بنمود راه!
که تا هرکس اندازه خویش را،
ببینند و دانند کم بیش را!
🔅این نهادگرایی و شناخت اندازهها(حدود، قانون)، زمینه ساز پیشرفتهای درخشان مردمان در «رشتن و بافتن» و «جامه دوختن» و « شستن و پلشت بری» و «کار گل» و «کامجویی» و «کاربری بوی خوش» و «پزشکی و درمان» و «دریانوردی» و «شادخواری» و «خنیاگری» و... گردید!
همه این پیشرفتها با «جاندار انگاریِ» روزگاری که «جمشید=همزاد درخشش» نامیده و انگاشته شد، همراه بود!
🔹این «شاه» نیز همچون فرمانروایان دیگر در برابر کشش درون به رنج کمتر و بهره بیشتر، تاب نیاورد و فزونخواهی پیشه کرد و جهان (کنایه از دهشهای ایزدی) را همه از آن خویش خواست!
🔺این همان چیزی است که در اقتصاد(و نیز سیاست) امروز «انحصار» خوانده می شود!
🔻فزونخواهی و انحصار، انگیزهها را خفه می سازد، اقتصاد را از آفرینش و پیشرفت باز می دارد، تولید را میکاهد، و «افزونی تولید بر مصرف» را که خمیرمایه «رشد اقتصادی» است، از میان میبرد و به زبان امروز، «رکود» میآفریند! این «رکود» است که گرسنگی و نارضایتی مردم را در پی دارد و جامعهای که در چنبره رکود و نومیدی گروهی مردم گرفتار شد، انجامی جز فروپاشی ندارد!
و.....
▫️جمشید فرو پاشید!
🔺آنچه که پیامدهای این فروپاشی را پابرجا ساخت،
نبود ساختارهای اجتماعی و سازوکارهای مردمی بود در کنار ساختار سیاسی و باور همگانی به «اصلاحات از بالا»!!
🔻برآیند چنین باوری این بود که «باید کسی(شاهی) دیگر بیاید و کشور را درست کند»!!!
سازوكارهازمانی که نیروی مردم را باور ندارد و به جای ارزشافزایی(value adding) به اقتصاد «منابع محور» و «مصرف گرا» میگراید، باوری جز این ندارد که:
شهر خالی است ز عشاق، بود کز طرفی،
دستی از غیب برون آید و کاری بکند!!
«حافظ»
🔺گرایش همیشگی به حذف #خودکامه (نه #خودکامگی!) و این باور که به گفته حافظ،
«طلب از سایۀ میمون همایی بکنیم»،
جز راهجویی از چاله به چاه نبوده و نیست!! این همان راهی است که روزگار جمشید را به ضحاک راه برد!
سخن دنبال خواهد شد! به یاری یزدان.
نگارنده: #سیروس_حامی
یارینامه : جامعه شناسی خودکامگی - علی رضاقلی
@ShahnamehToosi
@sobhosher
صبح و شعر
. #سوزنی_به_خویشتن از #جمشید تا #ضحاک! دیدگاهی دیگر گون به #شاهنامه فراز ٢- مایهخوری و رکود 🔹در فراز پیشین، گفته آمد که داستانهای شاهنامه برآمده از یک #هسته_کوچک_راستین_تاریخی است که هزاران سال سینه به سینه بازگو و با انبوهی از پیرایهها که در این…
.
#سوزنی_به_خویشتن
از #جمشید تا #ضحاک!
دیدگاهی دیگر گون به #شاهنامه
فراز ۳ - «نفرین منابع»
🔹گفته آمد که داستانها(استورهها)یِ شاهنامه، بازتاب رویدادهای تاریخی یا پدیدههای زاستاری(طبیعی) در ذهن مردم روزگار است که هزاران سال سینه به سینه باز گفته شده و در این رهگذر با انبوهی پیرایه درآمیخته تا به نوشته شدن در خداینامه رسیده و هرآینه از هنایش (تاثير)باورها و پندارهای نویسندگان خداینامه نیز دور نمانده اند!
🔸همچنین گفتیم که امروزه -با یارمندی دانش روز- بسیار از آن رویدادهای تاریخی که هسته نهادین داستانهای شاهنامه اند بازشناخته می شوند! یکی از این رویدادها چیرگی هزارساله ساستار تازیان(ضحاک) بر سرزمین ما و شکنجه و کشتار و سوختار و تاراج گسترده یاوهباوران تازی آن روزگار است! در این پیرامون سخنها رفته و می رود!
🔹از سوی دیگر بازشناسی پیرایهها ،که همانگونه که گفتیم از باورها و پندارها و آرمانها و آرزوها و رویاهای مردم روزگاران برآمده و ریخت یافته اند! خود ارزش و جایگاهی ویژه دارد و میتواند ما را به فرهنگ و دگرگونیهای آن در گذر روزگاران راه بَرَد که زمینه ساز بسیار دگرگونیهای تاریخی بوده و خود میتواند آموزهها داشته باشد!
🔸نخستین نکته پیرامونی که از داستان جمشید برداشتیم،
🔺گرایش پیشوایان هازمان(جامعه) در روزگار جمشید به خودکامگی و تاراج در نبود اهرمهای بازدارنده مردمی بود!
🔻سویه ای دیگر از باورهای مردم آن روزگار را در غاز انگاری «مرغ همسایه» می بینیم! این انگاره از بیتهای آغازین داستان «مِرداس» بر می آید:
یَکی مرد بود اندر آن روزگار،
ز دشت سُواران نیزه گزار؛
گرانمایه هم شاه و هم نیکمرد،
ز ترس جهاندار با بادِ سرد؛
که مِرداس نام گرانمایه بود،
به داد و دِهِش برترین پایه بود؛
مر او را ز دوشیدنی چارپای،
ز هر یک هَزار آمدندی به جای؛
همان گاو دوشا به فرمانبری،
همان تازی اسب و هیون مری!
بز و شیرور میش بُد همچنین،
به دوشندگان داده بد پاکدین!
به شیر آن کسی را که بودی نیاز،
بدان خواسته دست بردی فراز!
▫️این بیتها، بازتاب آرمانها و رویاهای مردم روزگار جمشید تا نویسندگان خداینامه از یک فرمانروایی خوب (Good Government) است:
١- فرمانروا ی خوب جنگاور است(نیزه گزار)!
٢- فرمانروای خوب خداترس است!
٣- فرمانروای خوب نیکمرد است!
٤- فرمانروای خوب هزاران چارپای دوشیدنی (منابع ثروت) دارد!
٥- مردم به رایگان و هراندازه بخواهند، از چارپایان می دوشند!
🔸این رؤیا که فرمانروا، «بز» و «شیرورمیش» و «گاو دوشا» و «هیون مری(=شیرده)» فراوان دارد و به فرمان مردم میدهد!
همان باوری است که امروزه «#اقتصاد_منابع_محور» گفته میشود! رویگردانی هازمان(جامعه) از تلاش برای تولید ثروت و ارزش افزایی، سرانجامی دارد که در دانش اقتصاد امروز «#نفرین_منابع Resource Curse» خوانده است! مردمی که شیفته مایهخواری و مست درآمدهای سرشارِ برآمده از خامفروشی هستند، همیشه تاریخ تنها و تنها به «نفرین منابع» و فلاکت دست یافته اند!
🔹آیا انگاره «مِرداس» نه همان است که هزاران سال دیرتر در جامهیِ «رویای پرداخت روزانه پول نفت درِ خانه ها» و «آب وبرق رایگان» خود مینماید!!؟ مردمی با این آرمان، هزاران سال دیرتر در همان دشت سواران نیزه گزار (جنوب غرب فلات ایران) و پیرامون آن، گاو دوشای دیگری به نام #نفت می یابند و اقتصادشان را برآن استوار میسازند!
باز همین رویا، همیشه چشم هازمانی را به راه یک رهاننده می دارد و اندیشه خامِ
دستی که از غیب برون آید و کاری بکند!!
سخن دنباله دارد؛ همراه باشید!
نگارنده: #سیروس_حامی
@ShahnamehToosi
@sobhosher
#سوزنی_به_خویشتن
از #جمشید تا #ضحاک!
دیدگاهی دیگر گون به #شاهنامه
فراز ۳ - «نفرین منابع»
🔹گفته آمد که داستانها(استورهها)یِ شاهنامه، بازتاب رویدادهای تاریخی یا پدیدههای زاستاری(طبیعی) در ذهن مردم روزگار است که هزاران سال سینه به سینه باز گفته شده و در این رهگذر با انبوهی پیرایه درآمیخته تا به نوشته شدن در خداینامه رسیده و هرآینه از هنایش (تاثير)باورها و پندارهای نویسندگان خداینامه نیز دور نمانده اند!
🔸همچنین گفتیم که امروزه -با یارمندی دانش روز- بسیار از آن رویدادهای تاریخی که هسته نهادین داستانهای شاهنامه اند بازشناخته می شوند! یکی از این رویدادها چیرگی هزارساله ساستار تازیان(ضحاک) بر سرزمین ما و شکنجه و کشتار و سوختار و تاراج گسترده یاوهباوران تازی آن روزگار است! در این پیرامون سخنها رفته و می رود!
🔹از سوی دیگر بازشناسی پیرایهها ،که همانگونه که گفتیم از باورها و پندارها و آرمانها و آرزوها و رویاهای مردم روزگاران برآمده و ریخت یافته اند! خود ارزش و جایگاهی ویژه دارد و میتواند ما را به فرهنگ و دگرگونیهای آن در گذر روزگاران راه بَرَد که زمینه ساز بسیار دگرگونیهای تاریخی بوده و خود میتواند آموزهها داشته باشد!
🔸نخستین نکته پیرامونی که از داستان جمشید برداشتیم،
🔺گرایش پیشوایان هازمان(جامعه) در روزگار جمشید به خودکامگی و تاراج در نبود اهرمهای بازدارنده مردمی بود!
🔻سویه ای دیگر از باورهای مردم آن روزگار را در غاز انگاری «مرغ همسایه» می بینیم! این انگاره از بیتهای آغازین داستان «مِرداس» بر می آید:
یَکی مرد بود اندر آن روزگار،
ز دشت سُواران نیزه گزار؛
گرانمایه هم شاه و هم نیکمرد،
ز ترس جهاندار با بادِ سرد؛
که مِرداس نام گرانمایه بود،
به داد و دِهِش برترین پایه بود؛
مر او را ز دوشیدنی چارپای،
ز هر یک هَزار آمدندی به جای؛
همان گاو دوشا به فرمانبری،
همان تازی اسب و هیون مری!
بز و شیرور میش بُد همچنین،
به دوشندگان داده بد پاکدین!
به شیر آن کسی را که بودی نیاز،
بدان خواسته دست بردی فراز!
▫️این بیتها، بازتاب آرمانها و رویاهای مردم روزگار جمشید تا نویسندگان خداینامه از یک فرمانروایی خوب (Good Government) است:
١- فرمانروا ی خوب جنگاور است(نیزه گزار)!
٢- فرمانروای خوب خداترس است!
٣- فرمانروای خوب نیکمرد است!
٤- فرمانروای خوب هزاران چارپای دوشیدنی (منابع ثروت) دارد!
٥- مردم به رایگان و هراندازه بخواهند، از چارپایان می دوشند!
🔸این رؤیا که فرمانروا، «بز» و «شیرورمیش» و «گاو دوشا» و «هیون مری(=شیرده)» فراوان دارد و به فرمان مردم میدهد!
همان باوری است که امروزه «#اقتصاد_منابع_محور» گفته میشود! رویگردانی هازمان(جامعه) از تلاش برای تولید ثروت و ارزش افزایی، سرانجامی دارد که در دانش اقتصاد امروز «#نفرین_منابع Resource Curse» خوانده است! مردمی که شیفته مایهخواری و مست درآمدهای سرشارِ برآمده از خامفروشی هستند، همیشه تاریخ تنها و تنها به «نفرین منابع» و فلاکت دست یافته اند!
🔹آیا انگاره «مِرداس» نه همان است که هزاران سال دیرتر در جامهیِ «رویای پرداخت روزانه پول نفت درِ خانه ها» و «آب وبرق رایگان» خود مینماید!!؟ مردمی با این آرمان، هزاران سال دیرتر در همان دشت سواران نیزه گزار (جنوب غرب فلات ایران) و پیرامون آن، گاو دوشای دیگری به نام #نفت می یابند و اقتصادشان را برآن استوار میسازند!
باز همین رویا، همیشه چشم هازمانی را به راه یک رهاننده می دارد و اندیشه خامِ
دستی که از غیب برون آید و کاری بکند!!
سخن دنباله دارد؛ همراه باشید!
نگارنده: #سیروس_حامی
@ShahnamehToosi
@sobhosher
صبح و شعر
. #سوزنی_به_خویشتن از #جمشید تا #ضحاک! دیدگاهی دیگر گون به #شاهنامه فراز ۳ - «نفرین منابع» 🔹گفته آمد که داستانها(استورهها)یِ شاهنامه، بازتاب رویدادهای تاریخی یا پدیدههای زاستاری(طبیعی) در ذهن مردم روزگار است که هزاران سال سینه به سینه باز گفته شده…
.
#سوزنی_به_خویشتن
از #جمشید تا #ضحاک!
دیدگاهی دیگر گون به #شاهنامه
فراز ٤ – بهسازی از بالا
🔹باور به #بایستگیِ_فرمانرواییِ_بى_چون (#حاکمیت_مطلقه) و باور به #بهسازیِ( اصلاحات) از #بالا دیرپاست! این بیتهای شاهنامه گواه است:
سرِ نیکویها و دستِ بدی
در دانش و کوشش و بخردی
همه پاک در گردنِ پادشاست!
اُ زو ویژه پیدا شود کژّ و راست!
🔻🔺🔻
🔸باز آن که، به راستی این سراسرِ هازمان(جامعه) و باهَماد(جمعیت) است که فرمانروا را بر میکشد و میپرورد و نگاه میدارد یا فرو میپاشد!
در نبود ساختارهای مردمیِ کشورداری، راهبری، به یککاسگی(تمرکز) و ویژه خواهی (انحصار) و تباهی(فساد) میگراید و سرانجام میپوسد و فرو میپاشد!
🔹بر بنیاد انگاشته (تلقی ذهنی) نیاکان که در شاهنامه و دیگر گفتارهای ایرانی(بویژه اوستا) بازتاب یافته، در روزگارِ (سیزده هزارسالهی) جمشید، این فرایند پیموده شد! #جمشید «شاهانگاشته»ای نشان داده شده که پیکار با بدی و راهبری روانها به سوی روشنی را یک تنه میپذیرد و میداود:
بدان را ز بد دست کوته کنم!
روان را سوی روشنی ره کنم!
🔺🔻🔺
🔸در آغاز این دوران، با چنین باوری، ، هازمان راهِ پیشرفت را می پوید، همهچیز از بالا سامان مییابد، فرمانروا، جایگاهِ «پادشاهی» و «موبدی (=اندیشمندی)» را همزمان از آن خود می سازد و نهادهای اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی، زیر فرمان پادشاه سامان می یابند و استوار می شوند!
🔹این فرگرد، ناگزیر از پروردن #نوکیسگی و تازه به دوران رسیدگی است و ره به #فزونخواهی و #بهره کشی، میبرد! آفرینش(خلاقیت)ها میپژمرد، ویژه خواهی(انحصار) و #تباهی(فساد) میگسترد، سرانجام شکوه پیشرفتهای آغازین، به بازایستی (رکود) می انجامد و مردمان روی می گردانند، مردمی که پادشاهی را جز به پشتوانه نیرویی فرا باهَماد(گروه،نژاد)، استوار نمیدانند و آن را نیز برآمده از فرِّ یزدان (پشتیبانی آسمان) می یابند، چنین میانگارند:
به جمشید بر تیره گون گشت روز،
همی کاست آن فرِّ گیتیفروز!
🔻🔺🔻
🔸و چون هازمان درگیر هرج و مرج و بیسامانی میشود، پس در پی نیروی فراباهَماد دیگر، به بیگانه روی مینهند و سر بر آستان «پادشاهی پر از هَول و اژدها پیکر» میسایند و آن را بر خویش چیره میسازند:
سواران ایران همه شاه جوی،
نهادند یَکسر به ضحاک روی!
به شاهی بر او آفرین خواندند،
وُرا شاهِ ایرانزمین خواندند!
در فراز پسین سازوکار فراباهَمادِ برتخت نشستن را بر خواهیم رسید!
همراه باشید!
نگارنده: #سیروس_حامی
@ShahnamehToosi
@sobhosher
#سوزنی_به_خویشتن
از #جمشید تا #ضحاک!
دیدگاهی دیگر گون به #شاهنامه
فراز ٤ – بهسازی از بالا
🔹باور به #بایستگیِ_فرمانرواییِ_بى_چون (#حاکمیت_مطلقه) و باور به #بهسازیِ( اصلاحات) از #بالا دیرپاست! این بیتهای شاهنامه گواه است:
سرِ نیکویها و دستِ بدی
در دانش و کوشش و بخردی
همه پاک در گردنِ پادشاست!
اُ زو ویژه پیدا شود کژّ و راست!
🔻🔺🔻
🔸باز آن که، به راستی این سراسرِ هازمان(جامعه) و باهَماد(جمعیت) است که فرمانروا را بر میکشد و میپرورد و نگاه میدارد یا فرو میپاشد!
در نبود ساختارهای مردمیِ کشورداری، راهبری، به یککاسگی(تمرکز) و ویژه خواهی (انحصار) و تباهی(فساد) میگراید و سرانجام میپوسد و فرو میپاشد!
🔹بر بنیاد انگاشته (تلقی ذهنی) نیاکان که در شاهنامه و دیگر گفتارهای ایرانی(بویژه اوستا) بازتاب یافته، در روزگارِ (سیزده هزارسالهی) جمشید، این فرایند پیموده شد! #جمشید «شاهانگاشته»ای نشان داده شده که پیکار با بدی و راهبری روانها به سوی روشنی را یک تنه میپذیرد و میداود:
بدان را ز بد دست کوته کنم!
روان را سوی روشنی ره کنم!
🔺🔻🔺
🔸در آغاز این دوران، با چنین باوری، ، هازمان راهِ پیشرفت را می پوید، همهچیز از بالا سامان مییابد، فرمانروا، جایگاهِ «پادشاهی» و «موبدی (=اندیشمندی)» را همزمان از آن خود می سازد و نهادهای اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی، زیر فرمان پادشاه سامان می یابند و استوار می شوند!
🔹این فرگرد، ناگزیر از پروردن #نوکیسگی و تازه به دوران رسیدگی است و ره به #فزونخواهی و #بهره کشی، میبرد! آفرینش(خلاقیت)ها میپژمرد، ویژه خواهی(انحصار) و #تباهی(فساد) میگسترد، سرانجام شکوه پیشرفتهای آغازین، به بازایستی (رکود) می انجامد و مردمان روی می گردانند، مردمی که پادشاهی را جز به پشتوانه نیرویی فرا باهَماد(گروه،نژاد)، استوار نمیدانند و آن را نیز برآمده از فرِّ یزدان (پشتیبانی آسمان) می یابند، چنین میانگارند:
به جمشید بر تیره گون گشت روز،
همی کاست آن فرِّ گیتیفروز!
🔻🔺🔻
🔸و چون هازمان درگیر هرج و مرج و بیسامانی میشود، پس در پی نیروی فراباهَماد دیگر، به بیگانه روی مینهند و سر بر آستان «پادشاهی پر از هَول و اژدها پیکر» میسایند و آن را بر خویش چیره میسازند:
سواران ایران همه شاه جوی،
نهادند یَکسر به ضحاک روی!
به شاهی بر او آفرین خواندند،
وُرا شاهِ ایرانزمین خواندند!
در فراز پسین سازوکار فراباهَمادِ برتخت نشستن را بر خواهیم رسید!
همراه باشید!
نگارنده: #سیروس_حامی
@ShahnamehToosi
@sobhosher
صبح و شعر
. #سوزنی_به_خویشتن از #جمشید تا #ضحاک! دیدگاهی دیگر گون به #شاهنامه فراز ٤ – بهسازی از بالا 🔹باور به #بایستگیِ_فرمانرواییِ_بى_چون (#حاکمیت_مطلقه) و باور به #بهسازیِ( اصلاحات) از #بالا دیرپاست! این بیتهای شاهنامه گواه است: سرِ نیکویها و دستِ بدی…
.
#سوزنی_به_خویشتن
از #جمشید تا #ضحاک
دیدگاهی دیگر گون به #شاهنامه
فراز ۵– سازوکار برتخت نشستن و فرمان راندن.
🔆«این گفتمان ارزشی نیست! تنها برداشتی واکاوانه از تاریخ است!»
🔹نکاتی از چهار فراز پیشین:
🔺نگارنده بر این دیدگاه استوار است که در آغاز شاهنامه، «شاهان» استعارهای از روزگارانند و هسته راستین و تاریخی هر بخش با انبوهی از «پیرایه» ها پوشیده شده! آن پیرایه ها خود برآیند و بازتاب باورها و انگاشتههای سدها زادمان است که رویدادها را سینه به سینه بازگفته اند!
🔻بازتاب باورهای نیاکان در شاهنامه چنین است که برتخت نشستن، نیازی به ساز و کار و پشتیبانی مردمی ندارد! «شاه» برای به دست آوردن تاج ، نیازمند پشتیبانی آسمان (فره ایزدی/کیانی) است و در نبود این عامل، نیروی بیگانه و نیرنگ(توطئه!) پیشنیاز بر تخت نشستن است!
🔺تنها خویشکاریِ نیروهای مردمی، یافتن و آوردن و بر تخت نشاندن کسی است که پشتگرم به آسمان و یا نیروی بیگانه است!
از کیومرث فرّ شاهنشهی میتابد؛ هوشنگ به فرمان(فر+مان) یزدان و به فرِّ کَیی رنج کوتاه می کند؛ تهمورث دارای فرّه ای است که دیوان برای پردخت کردنش انجمن می شوند و جمشید هم در آغاز پادشاهی،
«منم» گفت: «با فرّهِ ایزدی؛
همم شهریاری و هم موبدی»
🔺نگارنده باز میگوید که این پیرایهها را باید از رویدادهای راستین که هسته مهادین داستانهاست بازشناخت! «پیرایه»ها، بازتاب باورهای مردمند! این باورها، گاه به فراخور سامانههای اقتصاد و تولید روزگار، «پیشبرنده» است و گاهِ دگر میتواند «بازدارنده» باشد!
همین «باور» مردمان است که ویژهخواهی و خودکامگی و نیز کار اهریمنی دانستهیِ گوشتخواری را مایه جداشدن فر یزدان و پایان روزگار جمشید باز می نماید! آنگاه چون این ویژهخواهی گسترده شد و «پدید آمد از هر سُوی خسروی!» ؛ در نبود پشتیبانی آسمان، پشتیبانی جهانجوی بیگانهای را میجویند که «گاو دوشا» به فرمانبری دارد و با «هیونِ مَری» دوشندگانِ نیازمندِ شیر را بینیاز میسازد! هرچند «دلیر و سبکسار و ناباک بود!» ولی «پر از هول، شاه اَژدهاپیکر» و بزرگیش پدیدار بود :
شب و روز بودی دو بهره به زین
ز راهِ بزرگی، نه از راهِ کین
🔺آنگاه که کار از کار میگذرد و آرزوها
به سراب میرسد و از شورهزار «شاه بیگانهٔ پر از هول و اژدهاپیکر» جز خس نمیروید و روشن میشود که تنها «گاو دوشا و هیونِ مَری» در میان نیست، که دارایی و همسر و فرزند و آبرو و هستی مردم آسانجوی نیز به یغمای تازیان میرود،
🔻آنگاه پیرایهای دیگر بر آن هستهٔ تاریخی میبندند تا آتش درون را با آب «حرامزاده » و «پدرکُش» وانمودن «شاهِ پر از هول» فرو بنشانند!
🔸ولی راستینه(واقعیت)ِ فرمانرواییِ «خودکامه» که با فریبِ «بز و شیرورمیش و گاو دوشا» به فرمانروایی رسیده، در شتاب بهره بردن هرچه بیشتر و هرچه زودتر، خود به «خوردن سیری ناپذیر» روی می آورد! و دست پشتیبانانش را نیز در «خوردن و بردن» باز می گذارد:
به سر برنِهاد افسرِ تازیان؛
بر ایشان ببخشید سود و زیان!!
🔹یادمان باشد که در شاهنامه «بخشیدن = تقسیم کردن!»!
این «سود و زیان» که شاهِ تازیان میان دور و بریها بخش میکند!؟ جز هریک را تکهای از دارایی مردم نیست!؟ و تاراج پرشتاب!
آنگاه .... پیرایه های دیگر:
🔹مردمی که می پنداشتند به پشتوانهٔ «گاو دوشا و بز و شیرورمیش و هَیونِ مَریِ» شاه بیگانه، بی نیاز و آسوده خواهند زیست، اکنون «ابلیس» (نمایندهی شیادان روزگار) را در «خورشخانهٔ پادشا» می یابند که فرمان شاه را با بهرهگیری از گرایش او به «خوردن» ، در دست دارد و با «پروردن پادشا به خون» او را به سنگدلی می رساند:
به خونش بپرورد بر سان شیر؛
بدان تا کند پادشا را دِلیر!
🔸هرآینه، این چاچولبازان (نيرنگبازان)خود نیز از «خورشخانه» بیشترین بهره را می برند! و با چاپلوسی بالاترین خواستشان را بوسهزدن بر شانهی شاه وانمود میسازند:
مرا دل سراسر پر از مهر توست!
همه توشهی جانم از چهر توست!
یکی حاجتستم به پیروزشاه،
اُ گرچی مرا نیست این پایگاه،
که فرمان دهد تا سرِ کِتفِ اوی،
ببوسم، بمالم بر او چشم و روی!!
🔹هم اینان، بر هستونیست مردم چنگ میاندازند و گرایش به مردمکُشی و زهرِچشمگیری ضحاک را نیز با سفارش به برخی(قربانی) کردن جوانان، در راه فرونشاندنِ خروشِ آتشفشانها. آرام میسازند:
جز از مغز مردم مده شان خوَرِش؛
مگر خود بمیرند از این پرورش!
🔸به هرروی، مردم ایران، ققنوسوار زندگی دوباره میآغازند و سرانجام با دلیری خردمندانه بی شتاب و بادرنگ، روز سیاه چیرگی ضحاک را به سر میآورند! راز این رهایی را در زنجیره گفتار دیگری در این درگاه زیر سرنام «راز رهایی نیاکان از ساستار ضحاک» پی میگیریم.
همراه باشید.
نگارنده: #سیروس_حامی
یارینامه: جامعهشناسی خودکامگی - علی رضاقلی
@ShahnamehToosi
@sobhosher
#سوزنی_به_خویشتن
از #جمشید تا #ضحاک
دیدگاهی دیگر گون به #شاهنامه
فراز ۵– سازوکار برتخت نشستن و فرمان راندن.
🔆«این گفتمان ارزشی نیست! تنها برداشتی واکاوانه از تاریخ است!»
🔹نکاتی از چهار فراز پیشین:
🔺نگارنده بر این دیدگاه استوار است که در آغاز شاهنامه، «شاهان» استعارهای از روزگارانند و هسته راستین و تاریخی هر بخش با انبوهی از «پیرایه» ها پوشیده شده! آن پیرایه ها خود برآیند و بازتاب باورها و انگاشتههای سدها زادمان است که رویدادها را سینه به سینه بازگفته اند!
🔻بازتاب باورهای نیاکان در شاهنامه چنین است که برتخت نشستن، نیازی به ساز و کار و پشتیبانی مردمی ندارد! «شاه» برای به دست آوردن تاج ، نیازمند پشتیبانی آسمان (فره ایزدی/کیانی) است و در نبود این عامل، نیروی بیگانه و نیرنگ(توطئه!) پیشنیاز بر تخت نشستن است!
🔺تنها خویشکاریِ نیروهای مردمی، یافتن و آوردن و بر تخت نشاندن کسی است که پشتگرم به آسمان و یا نیروی بیگانه است!
از کیومرث فرّ شاهنشهی میتابد؛ هوشنگ به فرمان(فر+مان) یزدان و به فرِّ کَیی رنج کوتاه می کند؛ تهمورث دارای فرّه ای است که دیوان برای پردخت کردنش انجمن می شوند و جمشید هم در آغاز پادشاهی،
«منم» گفت: «با فرّهِ ایزدی؛
همم شهریاری و هم موبدی»
🔺نگارنده باز میگوید که این پیرایهها را باید از رویدادهای راستین که هسته مهادین داستانهاست بازشناخت! «پیرایه»ها، بازتاب باورهای مردمند! این باورها، گاه به فراخور سامانههای اقتصاد و تولید روزگار، «پیشبرنده» است و گاهِ دگر میتواند «بازدارنده» باشد!
همین «باور» مردمان است که ویژهخواهی و خودکامگی و نیز کار اهریمنی دانستهیِ گوشتخواری را مایه جداشدن فر یزدان و پایان روزگار جمشید باز می نماید! آنگاه چون این ویژهخواهی گسترده شد و «پدید آمد از هر سُوی خسروی!» ؛ در نبود پشتیبانی آسمان، پشتیبانی جهانجوی بیگانهای را میجویند که «گاو دوشا» به فرمانبری دارد و با «هیونِ مَری» دوشندگانِ نیازمندِ شیر را بینیاز میسازد! هرچند «دلیر و سبکسار و ناباک بود!» ولی «پر از هول، شاه اَژدهاپیکر» و بزرگیش پدیدار بود :
شب و روز بودی دو بهره به زین
ز راهِ بزرگی، نه از راهِ کین
🔺آنگاه که کار از کار میگذرد و آرزوها
به سراب میرسد و از شورهزار «شاه بیگانهٔ پر از هول و اژدهاپیکر» جز خس نمیروید و روشن میشود که تنها «گاو دوشا و هیونِ مَری» در میان نیست، که دارایی و همسر و فرزند و آبرو و هستی مردم آسانجوی نیز به یغمای تازیان میرود،
🔻آنگاه پیرایهای دیگر بر آن هستهٔ تاریخی میبندند تا آتش درون را با آب «حرامزاده » و «پدرکُش» وانمودن «شاهِ پر از هول» فرو بنشانند!
🔸ولی راستینه(واقعیت)ِ فرمانرواییِ «خودکامه» که با فریبِ «بز و شیرورمیش و گاو دوشا» به فرمانروایی رسیده، در شتاب بهره بردن هرچه بیشتر و هرچه زودتر، خود به «خوردن سیری ناپذیر» روی می آورد! و دست پشتیبانانش را نیز در «خوردن و بردن» باز می گذارد:
به سر برنِهاد افسرِ تازیان؛
بر ایشان ببخشید سود و زیان!!
🔹یادمان باشد که در شاهنامه «بخشیدن = تقسیم کردن!»!
این «سود و زیان» که شاهِ تازیان میان دور و بریها بخش میکند!؟ جز هریک را تکهای از دارایی مردم نیست!؟ و تاراج پرشتاب!
آنگاه .... پیرایه های دیگر:
🔹مردمی که می پنداشتند به پشتوانهٔ «گاو دوشا و بز و شیرورمیش و هَیونِ مَریِ» شاه بیگانه، بی نیاز و آسوده خواهند زیست، اکنون «ابلیس» (نمایندهی شیادان روزگار) را در «خورشخانهٔ پادشا» می یابند که فرمان شاه را با بهرهگیری از گرایش او به «خوردن» ، در دست دارد و با «پروردن پادشا به خون» او را به سنگدلی می رساند:
به خونش بپرورد بر سان شیر؛
بدان تا کند پادشا را دِلیر!
🔸هرآینه، این چاچولبازان (نيرنگبازان)خود نیز از «خورشخانه» بیشترین بهره را می برند! و با چاپلوسی بالاترین خواستشان را بوسهزدن بر شانهی شاه وانمود میسازند:
مرا دل سراسر پر از مهر توست!
همه توشهی جانم از چهر توست!
یکی حاجتستم به پیروزشاه،
اُ گرچی مرا نیست این پایگاه،
که فرمان دهد تا سرِ کِتفِ اوی،
ببوسم، بمالم بر او چشم و روی!!
🔹هم اینان، بر هستونیست مردم چنگ میاندازند و گرایش به مردمکُشی و زهرِچشمگیری ضحاک را نیز با سفارش به برخی(قربانی) کردن جوانان، در راه فرونشاندنِ خروشِ آتشفشانها. آرام میسازند:
جز از مغز مردم مده شان خوَرِش؛
مگر خود بمیرند از این پرورش!
🔸به هرروی، مردم ایران، ققنوسوار زندگی دوباره میآغازند و سرانجام با دلیری خردمندانه بی شتاب و بادرنگ، روز سیاه چیرگی ضحاک را به سر میآورند! راز این رهایی را در زنجیره گفتار دیگری در این درگاه زیر سرنام «راز رهایی نیاکان از ساستار ضحاک» پی میگیریم.
همراه باشید.
نگارنده: #سیروس_حامی
یارینامه: جامعهشناسی خودکامگی - علی رضاقلی
@ShahnamehToosi
@sobhosher
صبح و شعر
. #سوزنی_به_خویشتن از #جمشید تا #ضحاک دیدگاهی دیگر گون به #شاهنامه فراز ۵– سازوکار برتخت نشستن و فرمان راندن. 🔆«این گفتمان ارزشی نیست! تنها برداشتی واکاوانه از تاریخ است!» 🔹نکاتی از چهار فراز پیشین: 🔺نگارنده بر این دیدگاه استوار است که در آغاز شاهنامه،…
.
#سوزنی_به_خویشتن
از #جمشید تا #ضحاک
(نگاهی دیگرگون به #شاهنامه)
فراز ٦ – بر گاه ماندن از راه خورشخانه!
🔆«این گفتمان به دور از ارزشها، تنها برداشتی واکاوانه از تاریخ است!»
🔹دیدیم که به گواه شاهنامه، فزونخواهی و ویژهخواری دستهای از پیشوایان و اندیشورزان سرزمین آریا، که مایه گسستن مردمان از ایشان و «جنگ و جوش» سرتاسری شد، زمینهساز چیرگی تازیان بر سرزمین اهورا بود!
🔸درپی این رویداد، دستهای دیگر از ایرانیان به امید این که با یاری «شاه پُر از هول»ِ بیگانه، آشوب را به سامان برند، و نیز به سودای بهره بردن از «گاوِ دوشا» و گنج بی رنج، سر بر آستان #ساستارِ ( #فرمانروايى) بیگانه ساییدند و به راهی لغزیدند که هزار سال ستم و کشتار و سوختار و تاراج را در پی داشت!
🔹ساده اندیشی است اگر باور کنیم که هزار سال چیرگیِ ساستارِ بیگانه، بی همراهی و همدستی گسترده «نیروهای خودی» شدنی بود! به گفته فردوسی، لشکر ضحاک، آمیزهای بود از اِیران و از تازیان!
مَر آن اژدهافش بیامد چو باد،
بدایران زمین تاج بر سر نهاد!
از اِیران و از تازیان لشکری،
گزین کرد گردان هر کشوری!
🔺🔻🔺
🔸«ساستار» بیگانه، با همدستی «کارگزار»ِ خودی است که دستِ بدی به چپاول دارایی و زنان(و پسران) مییازد! چنین ساستاری، مردم را ترسان و لرزان بر جان خویش و نیز باورمند به ناگزیریِ سرنوشت و تندرداده به «کردار چرخ بلند» میخواهد و میپرورد! پس بازار یاوه(خرافه/جادو) گرم میشود!
نِهان گشت کَردارِ فرزانگان؛
پراگنده شد کامِ دیوانگان.
هنر خوار شد، جادُوی اَرجمند؛
نِهان راستی؛ آشکارا گُزند.
شده بر بدی دستِ دیوان دراز؛
به نیکی نبودی سَخُن، جز به راز!
🔻🔺🔻
🔹همیشۀ تاریخ، دیوان و دیوانگان بوده اند که ساستار را نیرو می فزودند! دیوانگان، سوارانی بودند که «شاه اژدهاپیکر» را بر جان و دارایی و آبروی هم میهنان چیره ساختند و به پاداش، زینهارِ ساستار یافتند، تا هم میهنان را تاراج و خود برای بهرهمندی بیشتر از خوان یغما، راستی را به نهان رانند و گزند را پیش چشمان آورند! ساستار و یغماگران در یک چرخه استوار، این به آن و آن به این یاری می رساندند! این سازوکار و این چرخه، همیشگی بوده است!
🔸دقیقی توسی در غزلی سازوکار نگهداری تاج و گاه را بازمی نماید و این باور را باز میگوید که این شکار (مُلکت= قدرت= پادشاهی) را باید به زور گرفت و به زر نگاه داشت!
که مُلکَت شکاریست کِاو را نگیرد،
عقاب پرنده نه شیر ژیانی؛
دو چیز است کِاو را به بند اندر آرد،
یکی تیغ هندی، دگر زرِّ کانی؛
به شمشیر باید گرفتن مر او را،
به دینار بستنش پای ار توانی
🔺🔻🔺
🔹آرزو و خواستِ سیری ناپذیر دیوانِ نگاهبانِ تختِ ساستار جز به باز بودن دستشان بر خوان گسترده یغما پاسخ گفته نمیشد! و ساستار را جز به یاری دیوان پایداری نیست. چرخهای ناگزیر و بیگریز!
یغماگران «کلید خورشخانه پادشا» را از «دستور فرمانروا» میستانند و میخورانند و میخورند!
چو بشنید ضحاک بنواختش،
ز بهر خورش جایگه ساختش؛
کلید خورشخانۀ پادشا،
بدو داد دستور فرمانروا!
🔻🔺🔻
🔸در سامانهی «خوراندن و خوردن» ، نیکخواهانی چون ارمایل و گرمایل نیز راهی جز از «خورشخانۀ پادشا» پیش رو نمی بینند! پس:
برفتند و خوالیگری ساختند،
خورش خود بی اندازه بشناختند،
خورشخانۀ پادشاهِ جهان،
گرفت این دو بیدار خرّم، نِهان!
🔺🔻🔺
🔹ستم ساستار را پایان نبود! مگر چارهگر از خورشخانه برون آید!! فریدون نه در خورشخانه که در میدان تولید و بهرهوری (گاو برمایه) پرورش مییابد و ساستار را به زیر میکشد!
با زنجیرۀ «راز رهایی نیاکان از ساستار ضحاک» همراه باشید!
یارینامه: جامعهشناسی خودکامگی - علی رضاقلی
نگارنده: #سیروس_حامی
@ShahnamehToosi
@sobhosher
#سوزنی_به_خویشتن
از #جمشید تا #ضحاک
(نگاهی دیگرگون به #شاهنامه)
فراز ٦ – بر گاه ماندن از راه خورشخانه!
🔆«این گفتمان به دور از ارزشها، تنها برداشتی واکاوانه از تاریخ است!»
🔹دیدیم که به گواه شاهنامه، فزونخواهی و ویژهخواری دستهای از پیشوایان و اندیشورزان سرزمین آریا، که مایه گسستن مردمان از ایشان و «جنگ و جوش» سرتاسری شد، زمینهساز چیرگی تازیان بر سرزمین اهورا بود!
🔸درپی این رویداد، دستهای دیگر از ایرانیان به امید این که با یاری «شاه پُر از هول»ِ بیگانه، آشوب را به سامان برند، و نیز به سودای بهره بردن از «گاوِ دوشا» و گنج بی رنج، سر بر آستان #ساستارِ ( #فرمانروايى) بیگانه ساییدند و به راهی لغزیدند که هزار سال ستم و کشتار و سوختار و تاراج را در پی داشت!
🔹ساده اندیشی است اگر باور کنیم که هزار سال چیرگیِ ساستارِ بیگانه، بی همراهی و همدستی گسترده «نیروهای خودی» شدنی بود! به گفته فردوسی، لشکر ضحاک، آمیزهای بود از اِیران و از تازیان!
مَر آن اژدهافش بیامد چو باد،
بدایران زمین تاج بر سر نهاد!
از اِیران و از تازیان لشکری،
گزین کرد گردان هر کشوری!
🔺🔻🔺
🔸«ساستار» بیگانه، با همدستی «کارگزار»ِ خودی است که دستِ بدی به چپاول دارایی و زنان(و پسران) مییازد! چنین ساستاری، مردم را ترسان و لرزان بر جان خویش و نیز باورمند به ناگزیریِ سرنوشت و تندرداده به «کردار چرخ بلند» میخواهد و میپرورد! پس بازار یاوه(خرافه/جادو) گرم میشود!
نِهان گشت کَردارِ فرزانگان؛
پراگنده شد کامِ دیوانگان.
هنر خوار شد، جادُوی اَرجمند؛
نِهان راستی؛ آشکارا گُزند.
شده بر بدی دستِ دیوان دراز؛
به نیکی نبودی سَخُن، جز به راز!
🔻🔺🔻
🔹همیشۀ تاریخ، دیوان و دیوانگان بوده اند که ساستار را نیرو می فزودند! دیوانگان، سوارانی بودند که «شاه اژدهاپیکر» را بر جان و دارایی و آبروی هم میهنان چیره ساختند و به پاداش، زینهارِ ساستار یافتند، تا هم میهنان را تاراج و خود برای بهرهمندی بیشتر از خوان یغما، راستی را به نهان رانند و گزند را پیش چشمان آورند! ساستار و یغماگران در یک چرخه استوار، این به آن و آن به این یاری می رساندند! این سازوکار و این چرخه، همیشگی بوده است!
🔸دقیقی توسی در غزلی سازوکار نگهداری تاج و گاه را بازمی نماید و این باور را باز میگوید که این شکار (مُلکت= قدرت= پادشاهی) را باید به زور گرفت و به زر نگاه داشت!
که مُلکَت شکاریست کِاو را نگیرد،
عقاب پرنده نه شیر ژیانی؛
دو چیز است کِاو را به بند اندر آرد،
یکی تیغ هندی، دگر زرِّ کانی؛
به شمشیر باید گرفتن مر او را،
به دینار بستنش پای ار توانی
🔺🔻🔺
🔹آرزو و خواستِ سیری ناپذیر دیوانِ نگاهبانِ تختِ ساستار جز به باز بودن دستشان بر خوان گسترده یغما پاسخ گفته نمیشد! و ساستار را جز به یاری دیوان پایداری نیست. چرخهای ناگزیر و بیگریز!
یغماگران «کلید خورشخانه پادشا» را از «دستور فرمانروا» میستانند و میخورانند و میخورند!
چو بشنید ضحاک بنواختش،
ز بهر خورش جایگه ساختش؛
کلید خورشخانۀ پادشا،
بدو داد دستور فرمانروا!
🔻🔺🔻
🔸در سامانهی «خوراندن و خوردن» ، نیکخواهانی چون ارمایل و گرمایل نیز راهی جز از «خورشخانۀ پادشا» پیش رو نمی بینند! پس:
برفتند و خوالیگری ساختند،
خورش خود بی اندازه بشناختند،
خورشخانۀ پادشاهِ جهان،
گرفت این دو بیدار خرّم، نِهان!
🔺🔻🔺
🔹ستم ساستار را پایان نبود! مگر چارهگر از خورشخانه برون آید!! فریدون نه در خورشخانه که در میدان تولید و بهرهوری (گاو برمایه) پرورش مییابد و ساستار را به زیر میکشد!
با زنجیرۀ «راز رهایی نیاکان از ساستار ضحاک» همراه باشید!
یارینامه: جامعهشناسی خودکامگی - علی رضاقلی
نگارنده: #سیروس_حامی
@ShahnamehToosi
@sobhosher
صبح و شعر
. #سوزنی_به_خویشتن از #جمشید تا #ضحاک (نگاهی دیگرگون به #شاهنامه) فراز ٦ – بر گاه ماندن از راه خورشخانه! 🔆«این گفتمان به دور از ارزشها، تنها برداشتی واکاوانه از تاریخ است!» 🔹دیدیم که به گواه شاهنامه، فزونخواهی و ویژهخواری دستهای از پیشوایان و اندیشورزان…
.
#سوزنی_به_خویشتن
از #جمشید تا #ضحاک
(نگاهی دیگرگون به #شاهنامه)
فراز ۷ – بیسرانجامی کنشهای پراگنده!
🔹ارمایل و گرمایل، نشانی از یک #خردهفرهنگ هستند که برخوردِ تکی و پراگنده با ستمگر را در نگر دارد! فشار ستمِ ساستار(فرمانروا)، پارهای از نیکخواهان (یا به گفته شاهنامه، پاکدین و پیشبین!) را به این سودا میدارد که تنها کاری را که از دستشان میآید انجام دهند؛ باشد که از سنگینی ستم بکاهند!
مگر زین دو تن را که ریزند خون،
یکی را توان آوریدن برون!
برفتند و خوالیگری ساختند؛
خورش خود بیاندازه بشناختند!
🔺🔻🔺
🔸شاهنامه، با ستایش پاکی و پیشبینی چنین کنشگران، به روشنی، بیسرانجامیِ چنین رویکردهایی را نشان میدهد! راستی این است که اگر هم کنشهای پراگنده به نابودی «ستمگر» و «خودکامه» بینجامد، اگر همه نیزهها هم «ستمگر» را نشانه روند، باز ساختارِ «ستمگری» و «خودکامگی» پابرجاست! این ساختار است که ضحاک را بر می کشد! و در این ساختار اگر این ضحاک هم برود، ضحاک دیگری به جایش مینشیند و باز همان راه را پیمیگیرد!
ضحاک از گرایش باهَماد(جمعیت) به بهرهگیری از گاوِدوشایِ دشت سواران نیزهگزار برآمد! گرایش آسانخواری و کارگریزی، انجامی جز چیرگی «خودکامگی و ستم» ندارد! در چنین فرهنگِ همگانی، خردهفرهنگ ستمستیزیِ پراگنده، به دگرگونی بنیادی نمیانجامد! هازمانی که ساختار فرهنگ همگانیش با سامانه فرمانروایی همخوانی دارد، مردمانی که خود در زندگی، به همان سازوکارهای فرمانروایان خودکامه دست می یازند، اگر هم کسی یا گروهی را از تخت به زیر کشند باز هرکسی که به جایش بنشیند/بنشانند جز پیمودن همان راه گذشته نخواهد کرد!
▫️به ارمایل و گرمایل خردهای نیست! چرا که همه هازمان (جامعه)به پدیدههای همگانی نگاهی فردی دارد! پرسمان ما شناخت آن نارسایی فرهنگی است که ستم و خودکامگی را استوار می دارد!! اگرچند ستمگر و خودکامه را به زیر کشد!!
چُن آمد به نزدیک، خون ریختن،
ز شیرینرُوان اندرآویختن،
از آن روز بانانِ مردمکُشان
گرفته دو مردِ جُوان را کَشان،
پر از درد خوالیگران را، جَگر،
پر از خون دو دیده، پر از کینه سر،
همی بنگرید این بدان، آن بدین؛
ز کَردارِ بیدادشاهِ زمین
از آن دو یَکی را بپرداختند،
جز این چاره یی نیز نشناختند
🔻🔺🔻
🔹این می گذرد و مردمان زیر ستم، پی میبرند که یگانه راه رهایی، دگرگونی بنیادین در فرهنگ و رویکردهای همگانی است! با رهنمودِ مامِ میهن(فرانک) از شتاب میپرهیزند و «جهان را به چشم جوانی» نمیبینند! دگرگونی بنیادین حهانبینی و گسترش آیین مهر، سازماندهی و پرورش تن و روان و پیمودن هفت زینهی مهری در پنهانگاهها(نزد مردِ دینی در البرزکوه!) از یک سو و روی آوردن به کار تولید برای توانمندی اقتصادی (از راه گسترش گاوداری - برمایه) و نیز کوشش در راه دانش و فناوری (گذار از دوران سنگ به دوران مفرغ!) مردمانِ زیر ستم ضحاک را به توانی تازه میرساند که خواب از چشمان سامانه ستم می رباید:
بپیچید ضحّاکِ بیدادگر
بدریدش از هول، گفتی جگر؛
🔺🔻🔺
🔸همانگونه که در زنجیره نوشتار «راز رهایی نیاکان از ساستار ضحاک» واکاوی و روشن شد، سرانجام برتری فناوری و دستیابی به جنگافزارهای مفرغی (کاوه=انقلاب مس) است که نیاکان را توان میدهد تا سامانه ستم را فرو ریزند و :
زمانه بی اندوه گشت از بدی،
گرفتند هرکس رهِ ایزدی؛
🔻🔺🔻
با دنباله این زنجیره گفتار و نیز زنجیرۀ «راز رهایی نیاکان از ساستار ضحاک» همراه باشید!
@ShahnamehToosi
@sobhosher
#سوزنی_به_خویشتن
از #جمشید تا #ضحاک
(نگاهی دیگرگون به #شاهنامه)
فراز ۷ – بیسرانجامی کنشهای پراگنده!
🔹ارمایل و گرمایل، نشانی از یک #خردهفرهنگ هستند که برخوردِ تکی و پراگنده با ستمگر را در نگر دارد! فشار ستمِ ساستار(فرمانروا)، پارهای از نیکخواهان (یا به گفته شاهنامه، پاکدین و پیشبین!) را به این سودا میدارد که تنها کاری را که از دستشان میآید انجام دهند؛ باشد که از سنگینی ستم بکاهند!
مگر زین دو تن را که ریزند خون،
یکی را توان آوریدن برون!
برفتند و خوالیگری ساختند؛
خورش خود بیاندازه بشناختند!
🔺🔻🔺
🔸شاهنامه، با ستایش پاکی و پیشبینی چنین کنشگران، به روشنی، بیسرانجامیِ چنین رویکردهایی را نشان میدهد! راستی این است که اگر هم کنشهای پراگنده به نابودی «ستمگر» و «خودکامه» بینجامد، اگر همه نیزهها هم «ستمگر» را نشانه روند، باز ساختارِ «ستمگری» و «خودکامگی» پابرجاست! این ساختار است که ضحاک را بر می کشد! و در این ساختار اگر این ضحاک هم برود، ضحاک دیگری به جایش مینشیند و باز همان راه را پیمیگیرد!
ضحاک از گرایش باهَماد(جمعیت) به بهرهگیری از گاوِدوشایِ دشت سواران نیزهگزار برآمد! گرایش آسانخواری و کارگریزی، انجامی جز چیرگی «خودکامگی و ستم» ندارد! در چنین فرهنگِ همگانی، خردهفرهنگ ستمستیزیِ پراگنده، به دگرگونی بنیادی نمیانجامد! هازمانی که ساختار فرهنگ همگانیش با سامانه فرمانروایی همخوانی دارد، مردمانی که خود در زندگی، به همان سازوکارهای فرمانروایان خودکامه دست می یازند، اگر هم کسی یا گروهی را از تخت به زیر کشند باز هرکسی که به جایش بنشیند/بنشانند جز پیمودن همان راه گذشته نخواهد کرد!
▫️به ارمایل و گرمایل خردهای نیست! چرا که همه هازمان (جامعه)به پدیدههای همگانی نگاهی فردی دارد! پرسمان ما شناخت آن نارسایی فرهنگی است که ستم و خودکامگی را استوار می دارد!! اگرچند ستمگر و خودکامه را به زیر کشد!!
چُن آمد به نزدیک، خون ریختن،
ز شیرینرُوان اندرآویختن،
از آن روز بانانِ مردمکُشان
گرفته دو مردِ جُوان را کَشان،
پر از درد خوالیگران را، جَگر،
پر از خون دو دیده، پر از کینه سر،
همی بنگرید این بدان، آن بدین؛
ز کَردارِ بیدادشاهِ زمین
از آن دو یَکی را بپرداختند،
جز این چاره یی نیز نشناختند
🔻🔺🔻
🔹این می گذرد و مردمان زیر ستم، پی میبرند که یگانه راه رهایی، دگرگونی بنیادین در فرهنگ و رویکردهای همگانی است! با رهنمودِ مامِ میهن(فرانک) از شتاب میپرهیزند و «جهان را به چشم جوانی» نمیبینند! دگرگونی بنیادین حهانبینی و گسترش آیین مهر، سازماندهی و پرورش تن و روان و پیمودن هفت زینهی مهری در پنهانگاهها(نزد مردِ دینی در البرزکوه!) از یک سو و روی آوردن به کار تولید برای توانمندی اقتصادی (از راه گسترش گاوداری - برمایه) و نیز کوشش در راه دانش و فناوری (گذار از دوران سنگ به دوران مفرغ!) مردمانِ زیر ستم ضحاک را به توانی تازه میرساند که خواب از چشمان سامانه ستم می رباید:
بپیچید ضحّاکِ بیدادگر
بدریدش از هول، گفتی جگر؛
🔺🔻🔺
🔸همانگونه که در زنجیره نوشتار «راز رهایی نیاکان از ساستار ضحاک» واکاوی و روشن شد، سرانجام برتری فناوری و دستیابی به جنگافزارهای مفرغی (کاوه=انقلاب مس) است که نیاکان را توان میدهد تا سامانه ستم را فرو ریزند و :
زمانه بی اندوه گشت از بدی،
گرفتند هرکس رهِ ایزدی؛
🔻🔺🔻
با دنباله این زنجیره گفتار و نیز زنجیرۀ «راز رهایی نیاکان از ساستار ضحاک» همراه باشید!
@ShahnamehToosi
@sobhosher
صبح و شعر
. #سوزنی_به_خویشتن از #جمشید تا #ضحاک (نگاهی دیگرگون به #شاهنامه) فراز ۷ – بیسرانجامی کنشهای پراگنده! 🔹ارمایل و گرمایل، نشانی از یک #خردهفرهنگ هستند که برخوردِ تکی و پراگنده با ستمگر را در نگر دارد! فشار ستمِ ساستار(فرمانروا)، پارهای از نیکخواهان (یا…
.
#سوزنی_به_خویشتن
از #جمشید تا #ضحاک(نگاهی دیگرگون به #شاهنامه)
فراز ٨–باور کارسازی نیروهای فرازمینی(١)
✳️ یاد آوری: الگوواره(پارادایم) نگارنده در دریافت داستانهای شاهنامه بر این بنیادها استوار است :
١- ریشه داستانها در رویدادهای راستین تاریخی است!
٢- ریشه ها در میان انبوهی پیرایه پیچیده شده اند!
٣- پیرایه ها برآمده از فرهنگ مردمان روزگار بازگفت سینه به سینه تاریخ رواییند!
٤. به یاری دانش روز، هر روز بیشتر و بهتر، می توان پوسته ها و پیرایه ها را از ریشه(تاریخ راستین) بازشناخت.
🔆از پیرایه های بسته شده بر هسته های راستین، دست نیروهای #ناپدیدار(غیبی) و فرازمینی در رویدادهای سرنوشت ساز است! این پیرایه از پارادایم #سرنوشتگرایی بر می آید! که گویا در میان نیاکان ما جایگاهی والا داشته! پارادایمی که مردم را به #تن_دادن به «#بودنی_کار» می خواند!
🔹پیش تر گفته شد که به راستی آنچه از #كیومرث تا #فریدون، «#شاه» نامیده شده استعاره از «#روزگار» است! و این «روزگار»، هسته راستین استوره است که پیرایه های بسیار می پذیرد!
خواست و فرمان «چرخ» که همان «سرنوشت» و «بودنی کار» است از این پیرایه ها است!
این پیرایه گویای فرهنگ مردمان روزگار بازگفت سینه به سینه رخدادهای راستین است که پندارهای خویش را به آنها افزوده اند! «فر یزدان» (خواست آسمان)، دست بالا دارد و مردم دستی در دگرگونیهای روزگار ندارند!
🔸#تهمورث به «#فرجهاندار» کمر به نابودی دیوان می بندد! کار #جمشید را «#یزدان» سامان می بخشد و در پی ناسپاسی، «فر یزدان» از او می گردد و روز بر وی تیره می شود و کارش به شکست می رسد!
#هازمان(جامعه) جایگاه و هنایشی ندارد! همزمان در «دشت سواران نیزه گزار» کار #ضحاک را « #ابلیس» سامان می دهد!
🔹می بینیم که در باور نیاکان، پادشاهی تنها به پشتوانه نیروهای #فرازمینی استوار می گردد و به فرمان و خواست آنان پایان می یابد!
سخن دنباله دارد. ایدون باد.
یاری نامه:
جامعه شناسی خودکامگی – دکتر رضاقلی
@ShahnamehToosi
@sobhosher
#سوزنی_به_خویشتن
از #جمشید تا #ضحاک(نگاهی دیگرگون به #شاهنامه)
فراز ٨–باور کارسازی نیروهای فرازمینی(١)
✳️ یاد آوری: الگوواره(پارادایم) نگارنده در دریافت داستانهای شاهنامه بر این بنیادها استوار است :
١- ریشه داستانها در رویدادهای راستین تاریخی است!
٢- ریشه ها در میان انبوهی پیرایه پیچیده شده اند!
٣- پیرایه ها برآمده از فرهنگ مردمان روزگار بازگفت سینه به سینه تاریخ رواییند!
٤. به یاری دانش روز، هر روز بیشتر و بهتر، می توان پوسته ها و پیرایه ها را از ریشه(تاریخ راستین) بازشناخت.
🔆از پیرایه های بسته شده بر هسته های راستین، دست نیروهای #ناپدیدار(غیبی) و فرازمینی در رویدادهای سرنوشت ساز است! این پیرایه از پارادایم #سرنوشتگرایی بر می آید! که گویا در میان نیاکان ما جایگاهی والا داشته! پارادایمی که مردم را به #تن_دادن به «#بودنی_کار» می خواند!
🔹پیش تر گفته شد که به راستی آنچه از #كیومرث تا #فریدون، «#شاه» نامیده شده استعاره از «#روزگار» است! و این «روزگار»، هسته راستین استوره است که پیرایه های بسیار می پذیرد!
خواست و فرمان «چرخ» که همان «سرنوشت» و «بودنی کار» است از این پیرایه ها است!
این پیرایه گویای فرهنگ مردمان روزگار بازگفت سینه به سینه رخدادهای راستین است که پندارهای خویش را به آنها افزوده اند! «فر یزدان» (خواست آسمان)، دست بالا دارد و مردم دستی در دگرگونیهای روزگار ندارند!
🔸#تهمورث به «#فرجهاندار» کمر به نابودی دیوان می بندد! کار #جمشید را «#یزدان» سامان می بخشد و در پی ناسپاسی، «فر یزدان» از او می گردد و روز بر وی تیره می شود و کارش به شکست می رسد!
#هازمان(جامعه) جایگاه و هنایشی ندارد! همزمان در «دشت سواران نیزه گزار» کار #ضحاک را « #ابلیس» سامان می دهد!
🔹می بینیم که در باور نیاکان، پادشاهی تنها به پشتوانه نیروهای #فرازمینی استوار می گردد و به فرمان و خواست آنان پایان می یابد!
سخن دنباله دارد. ایدون باد.
یاری نامه:
جامعه شناسی خودکامگی – دکتر رضاقلی
@ShahnamehToosi
@sobhosher