Forwarded from اتچ بات
#سياوش در اسطوره
داستان سياوش اسطوره بومي اين سرزمين است كه پس از ورود قوم مهاجر آريايي و در گذر زمان، ساختار كهن و قداست خود را از دست داده؛ ولي به دليل ارتباطي كه با زندگي عملي جامعه يافته است، هنوز در متن اجتماع ما زنده و جاريست.
بن مايه اصلي اين داستان، همان مرگ و زندگي دوباره طبيعت به شكل خدا بر روي زمين و شهادت و باززايي اوست. بنابراين مهم ترين تحليل اساطيري كه از سياوش وجود دارد، نظر بهار است كه او را «خداي شهيد شونده نباتي» مي داند؛ بدين ترتيب كه اقوام كشاورز دوران باستان، با ديدن رويش و رشد گياه در زماني خاص و خشك شدن آن در مرحله بعد به اين نتيجه رسيدند كه تا گياه به نيستي نرود در هنگام بهار مجدداً سبز نخواهد شد.
اين باور كه مبناي زندگي كشاورزي آنان و از اصول اوليه زيستي شان به شمار مي آمد، در جهان بيني و ايدئولوژي فكري شان نسبت به جهان پيرامون تاثير مي گذاشت؛ بدين ترتيب كه براي گياهان و زندگي نباتي خداياني قايل بودند كه بتدريج آنها را به سوي تعميم اين امر به سمت مردگان خود سوق مي داد.
وحدت بنيادي مرگ و زندگي در انديشه انسان پيش از تاريخ، صورتي اسطوره اي پيدا كرد كه به نوعي كهن الگوي ايجاد «ايزد نباتي» در تمدن هاي مختلف در طول تاريخ گرديد. بر اساس اين ديدگاه كه زماني باوري راسخ و استوار بوده است، خداي بارور كننده مي ميرد و در زير زمين نيست مي شود؛ اما پس از سير تحولاتي كه الزاماً اسطوره اي است در هنگام بهار دوباره به طبيعت بازمي گردد.
اين آيين به گونه هاي مختلف از دره سند تا يونان و مصر ديده مي شود. داستان راماين در هند، سياوش در ايران، تموز يا دموزي در بين النهرين، بعل در سوريه و حتي داستان يوسف در تورات، همگي نشان دهنده مرگ و حيات دوباره است. (بهار، 1378: 398-399)
اعمال هر كدام از اين شخصيت ها به نوعي با مساله زندگي و مرگ ايزد نباتي در ارتباط است؛ يعني مرگ، شهادت، به آتش فرو رفتن، به جايي تبعيد شدن و يا به زندان تاريك افتادن همه جانشين و نماد اين مساله است كه دانه براي رويش مجدد بايد مدتي در زير زمين پنهان بماند و پس از اين دوره كه دانه با تاثير گرفتن از عوامل شيميايي به حد لازم از رشد و نمو رسيد، مي توان گفت كه از جهان مرگ و نيستي رها شده است.
در مورد شخصيت هاي نامبرده نيز وضع به همين صورت است؛ يعني بيرون آمدن از آتش، از تبعيد و زندان رها شدن، به فرمانروايي و قدرت رسيدن همه نماد زندگي دوباره اي است كه پس از يك دوره نيستي و نابودي به دست آمده است.
در ميان انبوه اين نمونه ها توجه ما به سياوش معطوف است، لذا چنانچه بنا به قول بهار داستان سياوش را از اصلي ايراني ندانيم و ريشه آن را در ماجراي دموزي در بين النهرين بجوييم، بايستي تمامي اعضا و عناصر داستاني آن را كه در طول زمان دچار تغيير شده است با اين اسطوره بين النهريني مطابقت دهيم و براي اين كار ابتدا لازم است كمي بر روي دموزي و داستانش درنگ كنيم.
دموزي – خداي بركت بخشنده و بارور كننده سومري – همسر اينين – مادينه خداي باروري و الهه شهر اوروك – بوده كه از قدرت و امكانات بسيار برخوردار بوده است. اينين، دموزي را به گناه اينكه احترامات فائقه را نسبت به وي به جا نياورده است، به دست ديوان مي سپارد تا او را به جهان مردگان ببرند؛ دموزي به جهان مردگان برده مي شود و سرانجام طي تحولاتي اساطيري از آنجا به روي زمين بازمي گردد و دوباره با الهه عشق و باروري ازدواج مي كند.
اين مرگ و ازدواج دوباره كه در آن دو ايزد باروري و بركت بخشندگي حضور دارند، نماد و كهن الگويي براي داستان سياوش است تا جايي كه امروز در اساطير ايران، او را به عنوان ايزد باروري و نباتي مي شناسند.
سياوش نيز همچون دموزي خداي كشتزارهاست؛ او به درون آتش مي رود، اين مساله را مي توان نماد خشك شدن و زرد گرديدن گياه دانست؛ اما سرانجام شاد و پيروز از آتش خارج مي شود كه نمادي است براي رسيدن بهار و سبز گشتن گياه. به زباني ديگر، اين اسطوره نمايانگر مرگ و رستاخيز و تابع الگوي خزان و بهار است. پژمردن سياوش و روييدن دوباره كيخسرو اساسي ترين نمود مرگ و رستاخيز و تابع الگوي خزان و بهار است. پژمردن سياوش و روييدن دوباره كيخسرو اساسي ترين نمود مرگ ايزدگونه اين شهيد و سبز گشتن خون سياوشان است.
در اين ماجرا الهه آبي كه در اساطير سومري «اينين» بود، جاي خود را به سودابه داده است. سودابه به معني «دارنده آب سودبخش» است، در اين مفهوم او نيز همچون اينين باعث مرگ خداي كشت و باروري مي شود در اين داستان
سودابه سياوش را به جهان نيستي مي فرستد، اما او در قالب كيخسرو دوباره به سوي هستي باز مي گردد و افراسياب را كه به نوعي نماد خشكسالي و خشكي است از بين مي برد.
@sobhosher
داستان سياوش اسطوره بومي اين سرزمين است كه پس از ورود قوم مهاجر آريايي و در گذر زمان، ساختار كهن و قداست خود را از دست داده؛ ولي به دليل ارتباطي كه با زندگي عملي جامعه يافته است، هنوز در متن اجتماع ما زنده و جاريست.
بن مايه اصلي اين داستان، همان مرگ و زندگي دوباره طبيعت به شكل خدا بر روي زمين و شهادت و باززايي اوست. بنابراين مهم ترين تحليل اساطيري كه از سياوش وجود دارد، نظر بهار است كه او را «خداي شهيد شونده نباتي» مي داند؛ بدين ترتيب كه اقوام كشاورز دوران باستان، با ديدن رويش و رشد گياه در زماني خاص و خشك شدن آن در مرحله بعد به اين نتيجه رسيدند كه تا گياه به نيستي نرود در هنگام بهار مجدداً سبز نخواهد شد.
اين باور كه مبناي زندگي كشاورزي آنان و از اصول اوليه زيستي شان به شمار مي آمد، در جهان بيني و ايدئولوژي فكري شان نسبت به جهان پيرامون تاثير مي گذاشت؛ بدين ترتيب كه براي گياهان و زندگي نباتي خداياني قايل بودند كه بتدريج آنها را به سوي تعميم اين امر به سمت مردگان خود سوق مي داد.
وحدت بنيادي مرگ و زندگي در انديشه انسان پيش از تاريخ، صورتي اسطوره اي پيدا كرد كه به نوعي كهن الگوي ايجاد «ايزد نباتي» در تمدن هاي مختلف در طول تاريخ گرديد. بر اساس اين ديدگاه كه زماني باوري راسخ و استوار بوده است، خداي بارور كننده مي ميرد و در زير زمين نيست مي شود؛ اما پس از سير تحولاتي كه الزاماً اسطوره اي است در هنگام بهار دوباره به طبيعت بازمي گردد.
اين آيين به گونه هاي مختلف از دره سند تا يونان و مصر ديده مي شود. داستان راماين در هند، سياوش در ايران، تموز يا دموزي در بين النهرين، بعل در سوريه و حتي داستان يوسف در تورات، همگي نشان دهنده مرگ و حيات دوباره است. (بهار، 1378: 398-399)
اعمال هر كدام از اين شخصيت ها به نوعي با مساله زندگي و مرگ ايزد نباتي در ارتباط است؛ يعني مرگ، شهادت، به آتش فرو رفتن، به جايي تبعيد شدن و يا به زندان تاريك افتادن همه جانشين و نماد اين مساله است كه دانه براي رويش مجدد بايد مدتي در زير زمين پنهان بماند و پس از اين دوره كه دانه با تاثير گرفتن از عوامل شيميايي به حد لازم از رشد و نمو رسيد، مي توان گفت كه از جهان مرگ و نيستي رها شده است.
در مورد شخصيت هاي نامبرده نيز وضع به همين صورت است؛ يعني بيرون آمدن از آتش، از تبعيد و زندان رها شدن، به فرمانروايي و قدرت رسيدن همه نماد زندگي دوباره اي است كه پس از يك دوره نيستي و نابودي به دست آمده است.
در ميان انبوه اين نمونه ها توجه ما به سياوش معطوف است، لذا چنانچه بنا به قول بهار داستان سياوش را از اصلي ايراني ندانيم و ريشه آن را در ماجراي دموزي در بين النهرين بجوييم، بايستي تمامي اعضا و عناصر داستاني آن را كه در طول زمان دچار تغيير شده است با اين اسطوره بين النهريني مطابقت دهيم و براي اين كار ابتدا لازم است كمي بر روي دموزي و داستانش درنگ كنيم.
دموزي – خداي بركت بخشنده و بارور كننده سومري – همسر اينين – مادينه خداي باروري و الهه شهر اوروك – بوده كه از قدرت و امكانات بسيار برخوردار بوده است. اينين، دموزي را به گناه اينكه احترامات فائقه را نسبت به وي به جا نياورده است، به دست ديوان مي سپارد تا او را به جهان مردگان ببرند؛ دموزي به جهان مردگان برده مي شود و سرانجام طي تحولاتي اساطيري از آنجا به روي زمين بازمي گردد و دوباره با الهه عشق و باروري ازدواج مي كند.
اين مرگ و ازدواج دوباره كه در آن دو ايزد باروري و بركت بخشندگي حضور دارند، نماد و كهن الگويي براي داستان سياوش است تا جايي كه امروز در اساطير ايران، او را به عنوان ايزد باروري و نباتي مي شناسند.
سياوش نيز همچون دموزي خداي كشتزارهاست؛ او به درون آتش مي رود، اين مساله را مي توان نماد خشك شدن و زرد گرديدن گياه دانست؛ اما سرانجام شاد و پيروز از آتش خارج مي شود كه نمادي است براي رسيدن بهار و سبز گشتن گياه. به زباني ديگر، اين اسطوره نمايانگر مرگ و رستاخيز و تابع الگوي خزان و بهار است. پژمردن سياوش و روييدن دوباره كيخسرو اساسي ترين نمود مرگ و رستاخيز و تابع الگوي خزان و بهار است. پژمردن سياوش و روييدن دوباره كيخسرو اساسي ترين نمود مرگ ايزدگونه اين شهيد و سبز گشتن خون سياوشان است.
در اين ماجرا الهه آبي كه در اساطير سومري «اينين» بود، جاي خود را به سودابه داده است. سودابه به معني «دارنده آب سودبخش» است، در اين مفهوم او نيز همچون اينين باعث مرگ خداي كشت و باروري مي شود در اين داستان
سودابه سياوش را به جهان نيستي مي فرستد، اما او در قالب كيخسرو دوباره به سوي هستي باز مي گردد و افراسياب را كه به نوعي نماد خشكسالي و خشكي است از بين مي برد.
@sobhosher
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
#شاهنامه_خوانی
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
هنرنمودن #سياوش پیش افراسياب
آوای :استاد #شهریار_قاسمی
درود
انوشه بدی, روان را به دیدار توشه بدی🙏
💐
@sobhosher
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
هنرنمودن #سياوش پیش افراسياب
آوای :استاد #شهریار_قاسمی
درود
انوشه بدی, روان را به دیدار توشه بدی🙏
💐
@sobhosher
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
🦚🌴🌲
#روزطبيعت 🌲🌴
#درختكارى
🌳
تو قامت بلند تمنایی ای درخت
همواره خفته است در آغوشت آسمان بالایی ای درخت
دستت پر از ستاره و جانت پر از بهار زیبایی ای درخت
وقتی که باد ها در برگهای در هم تو لانه میکنند
وقتی که باد ها گیسوی سبز فام تو را شانه میکنند
غوغایی ای درخت .
وقتی که چنگ وحشی باران گشوده است
در بزم سرد او خنیا گر غمین
خوش آوایی ای درخت
در زیر پای تو اینجا شب است
و شب زدگانی که چشمشان صبحی ندیده است
تو روز را کجا ؟ خورشید را کجا ؟
در دشت دیده غرق تمنایی ای درخت ؟
چون با هزار رشته تو با جان خاکیان پیوند میکنی
پروا مکن ز رعد
پروا مکن ز برق
که بر جایی ای درخت .
سر برکش ای رمیده که همچون امید
ما با مایی ای یگانه و تنهایی ای درخت
🌳🌲
📝#سياوش_كسرايى
🎤 #فريباشكرالهى
تنظيم : #اكبرتركان
🌲🌴🌳🦚
@sobhosher
#روزطبيعت 🌲🌴
#درختكارى
🌳
تو قامت بلند تمنایی ای درخت
همواره خفته است در آغوشت آسمان بالایی ای درخت
دستت پر از ستاره و جانت پر از بهار زیبایی ای درخت
وقتی که باد ها در برگهای در هم تو لانه میکنند
وقتی که باد ها گیسوی سبز فام تو را شانه میکنند
غوغایی ای درخت .
وقتی که چنگ وحشی باران گشوده است
در بزم سرد او خنیا گر غمین
خوش آوایی ای درخت
در زیر پای تو اینجا شب است
و شب زدگانی که چشمشان صبحی ندیده است
تو روز را کجا ؟ خورشید را کجا ؟
در دشت دیده غرق تمنایی ای درخت ؟
چون با هزار رشته تو با جان خاکیان پیوند میکنی
پروا مکن ز رعد
پروا مکن ز برق
که بر جایی ای درخت .
سر برکش ای رمیده که همچون امید
ما با مایی ای یگانه و تنهایی ای درخت
🌳🌲
📝#سياوش_كسرايى
🎤 #فريباشكرالهى
تنظيم : #اكبرتركان
🌲🌴🌳🦚
@sobhosher
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
#موسيقى_خوب_بشنويم🎧🎼🎶🎵❄️
#شعر_خوب_بخوانیم
"باور"به مناسبت مرگ ناظم حکمت
باور نمی کند، دل من مرگ خویش را
نه، نه من این یقین را باور نمی کنم
تا همدم من است، نفسهای زندگی
من با خیال مرگ دمی سر نمی کنم
آخر چگونه گل، خس و خاشک می شود ؟
آخر چگونه، این همه رویای نو نهال
نگشوده گل هنوز
ننشسته در بهار
می پژمرد به جان من و، خاک می شود ؟
در من چه وعده هاست
در من چه هجرهاست
در من چه دستها به دعا مانده روز و شب
اینها چه می شود ؟
آخر چگونه این همه عشاق بی شمار
آواره از دیار
یک روز بی صدا
در کوره راه ها همه خاموش می شوند ؟
باور کنم که دخترکان سفید بخت
بی وصل و نامراد
بالای بامها و کنار دریاچه ها
چشم انتظار یار، سیه پوش می شوند ؟
باور نمی کنم که عشق نهان می شود به گور
بی آنکه سر کشد گل عصیانی اش ز خاک
باور کنم که دل
روزی نمی تپد
نفرین برین دروغ، دروغ هراسناک
پل می کشد به ساحل آینده شعر من
تا رهروان سرخوشی از آن گذر کنند
پیغام من به بوسه لبها و دستها
پرواز می کند
باشد که عاشقان به چنین پیک آشتی
یک ره نظر کنند
در کاوش پیاپی لبها و دستهاست
کاین نقش آدمی
بر لوحه زمان
جاوید می شود
این ذره ذره گرمی خاموش وار ما
یک روز بی گمان
سر می زند جایی و خورشید می شود
تا دوست داری ام
تا دوست دارمت
تا اشک ما به گونه هم می چکد ز مهر
تا هست در زمانه یکی، جان دوستدار
کی مرگ می تواند
نام مرا بروبد از یاد روزگار ؟
بسیار گل که از کف من برده است باد
اما من غمین
گلهای یاد کس را پرپر نمی کنم
من مرگ هیچ عزیزی را
باور نمی کنم
می ریزد عاقبت
یک روز برگ من
یک روز چشم من هم در خواب می شود
زین خواب چشم هیچ کسی را گریز نیست
اما درون باغ
همواره عطر باور من، در هوا پر است
از مجموعه «با دماوند خاموش»
شاعر: #سياوش_كسرايى
گرامى ياد و نام آزاده فرزند ايران زمين
مرگ نمی تواند
نام ترا بروبد از یاد روزگار !
نقش دلتان جاويد به عشق
🥰💐
@sobhosher
#شعر_خوب_بخوانیم
"باور"به مناسبت مرگ ناظم حکمت
باور نمی کند، دل من مرگ خویش را
نه، نه من این یقین را باور نمی کنم
تا همدم من است، نفسهای زندگی
من با خیال مرگ دمی سر نمی کنم
آخر چگونه گل، خس و خاشک می شود ؟
آخر چگونه، این همه رویای نو نهال
نگشوده گل هنوز
ننشسته در بهار
می پژمرد به جان من و، خاک می شود ؟
در من چه وعده هاست
در من چه هجرهاست
در من چه دستها به دعا مانده روز و شب
اینها چه می شود ؟
آخر چگونه این همه عشاق بی شمار
آواره از دیار
یک روز بی صدا
در کوره راه ها همه خاموش می شوند ؟
باور کنم که دخترکان سفید بخت
بی وصل و نامراد
بالای بامها و کنار دریاچه ها
چشم انتظار یار، سیه پوش می شوند ؟
باور نمی کنم که عشق نهان می شود به گور
بی آنکه سر کشد گل عصیانی اش ز خاک
باور کنم که دل
روزی نمی تپد
نفرین برین دروغ، دروغ هراسناک
پل می کشد به ساحل آینده شعر من
تا رهروان سرخوشی از آن گذر کنند
پیغام من به بوسه لبها و دستها
پرواز می کند
باشد که عاشقان به چنین پیک آشتی
یک ره نظر کنند
در کاوش پیاپی لبها و دستهاست
کاین نقش آدمی
بر لوحه زمان
جاوید می شود
این ذره ذره گرمی خاموش وار ما
یک روز بی گمان
سر می زند جایی و خورشید می شود
تا دوست داری ام
تا دوست دارمت
تا اشک ما به گونه هم می چکد ز مهر
تا هست در زمانه یکی، جان دوستدار
کی مرگ می تواند
نام مرا بروبد از یاد روزگار ؟
بسیار گل که از کف من برده است باد
اما من غمین
گلهای یاد کس را پرپر نمی کنم
من مرگ هیچ عزیزی را
باور نمی کنم
می ریزد عاقبت
یک روز برگ من
یک روز چشم من هم در خواب می شود
زین خواب چشم هیچ کسی را گریز نیست
اما درون باغ
همواره عطر باور من، در هوا پر است
از مجموعه «با دماوند خاموش»
شاعر: #سياوش_كسرايى
گرامى ياد و نام آزاده فرزند ايران زمين
مرگ نمی تواند
نام ترا بروبد از یاد روزگار !
نقش دلتان جاويد به عشق
🥰💐
@sobhosher
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
🦚🌴🌲
#روزطبيعت 🌲🌴
#درختكارى
🌳
تو قامت بلند تمنایی ای درخت
همواره خفته است در آغوشت آسمان بالایی ای درخت
دستت پر از ستاره و جانت پر از بهار زیبایی ای درخت
وقتی که باد ها در برگهای در هم تو لانه میکنند
وقتی که باد ها گیسوی سبز فام تو را شانه میکنند
غوغایی ای درخت .
وقتی که چنگ وحشی باران گشوده است
در بزم سرد او خنیا گر غمین
خوش آوایی ای درخت
در زیر پای تو اینجا شب است
و شب زدگانی که چشمشان صبحی ندیده است
تو روز را کجا ؟ خورشید را کجا ؟
در دشت دیده غرق تمنایی ای درخت ؟
چون با هزار رشته تو با جان خاکیان پیوند میکنی
پروا مکن ز رعد
پروا مکن ز برق
که بر جایی ای درخت .
سر برکش ای رمیده که همچون امید
ما با مایی ای یگانه و تنهایی ای درخت
🌳🌲
📝#سياوش_كسرايى
🎤 #فريباشكرالهى
تنظيم : #اكبرتركان
🌲🌴🌳🦚
@sobhosher
#روزطبيعت 🌲🌴
#درختكارى
🌳
تو قامت بلند تمنایی ای درخت
همواره خفته است در آغوشت آسمان بالایی ای درخت
دستت پر از ستاره و جانت پر از بهار زیبایی ای درخت
وقتی که باد ها در برگهای در هم تو لانه میکنند
وقتی که باد ها گیسوی سبز فام تو را شانه میکنند
غوغایی ای درخت .
وقتی که چنگ وحشی باران گشوده است
در بزم سرد او خنیا گر غمین
خوش آوایی ای درخت
در زیر پای تو اینجا شب است
و شب زدگانی که چشمشان صبحی ندیده است
تو روز را کجا ؟ خورشید را کجا ؟
در دشت دیده غرق تمنایی ای درخت ؟
چون با هزار رشته تو با جان خاکیان پیوند میکنی
پروا مکن ز رعد
پروا مکن ز برق
که بر جایی ای درخت .
سر برکش ای رمیده که همچون امید
ما با مایی ای یگانه و تنهایی ای درخت
🌳🌲
📝#سياوش_كسرايى
🎤 #فريباشكرالهى
تنظيم : #اكبرتركان
🌲🌴🌳🦚
@sobhosher
Telegram
attach 📎
Forwarded from ایران زیبايم (Mary R)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#تهران
#زمستان٤٠٢
#برف
پیمایش در #توچال تا ایستگاه دو
برف میبارد بـه روی خار و خارا سنگ
کوه ها خاموش
دره ها دلتنگ
راه ها چشم انتظار کاروانی با صدای زنگ
بر نمیشد گر ز بام کلبهای دودی
یا که سوسوی چراغی گر پیامی مان نمیآورد
ردپاها گر نمیافتاد روی جادهها لغزان
مـا چـه میکردیم در کولاک دل آشفته دمسرد؟
✍🏻: #سياوش_كسرايى
🎥: بانو مريم
@sobhosher
@My_BeautifulIran
#زمستان٤٠٢
#برف
پیمایش در #توچال تا ایستگاه دو
برف میبارد بـه روی خار و خارا سنگ
کوه ها خاموش
دره ها دلتنگ
راه ها چشم انتظار کاروانی با صدای زنگ
بر نمیشد گر ز بام کلبهای دودی
یا که سوسوی چراغی گر پیامی مان نمیآورد
ردپاها گر نمیافتاد روی جادهها لغزان
مـا چـه میکردیم در کولاک دل آشفته دمسرد؟
✍🏻: #سياوش_كسرايى
🎥: بانو مريم
@sobhosher
@My_BeautifulIran