.
჻ᭂ 🍃🌸 #شعرامروز ჻🌸🍃჻ᭂ
" خدایان اردوگاههای آفتابی
من نمیتوانم بیابم ."
شما که هنوز خونتان را
- در بهار -
برای رنگآمیزی انارهای باغ نژادهای خوب
نگاهداشتهاید
مگر نمیبینید؟
ظرفهای من هنوز نشسته است
من هنوز برای گندمها رنگ زرد و سبز را
فاش نکردهام
اتاقم رنگ میخواهد، جارو میخواهد
تازه آفتاب خریدهام که بر چراغ بیاویزم
هنوز برای یک درخت و پرنده
پاییز و بهار را هجا نکردهام
برای من تازه مهتاب رسیدهاست
تا سقف اتاقم را رنگ مهتابی کنم
رختهای تابستانیام بوی بهار میدهد
بهارهای گستاخ از من پرنده و میوه
میخواهند
دو سه گلی است که باید از حافظه بیرون آرم
بیرون آرم ، و بر سینه بیاویزم
من نمیتوانم بیایم
نمیتوانم....
✍🏻: #احمدرضا_احمدی فراخور زادروزش مانایاد و نامش☘️💐
━··•✦❁🧿❁✦•··•━
@sobhosher
჻ᭂ 🍃🌸 #شعرامروز ჻🌸🍃჻ᭂ
" خدایان اردوگاههای آفتابی
من نمیتوانم بیابم ."
شما که هنوز خونتان را
- در بهار -
برای رنگآمیزی انارهای باغ نژادهای خوب
نگاهداشتهاید
مگر نمیبینید؟
ظرفهای من هنوز نشسته است
من هنوز برای گندمها رنگ زرد و سبز را
فاش نکردهام
اتاقم رنگ میخواهد، جارو میخواهد
تازه آفتاب خریدهام که بر چراغ بیاویزم
هنوز برای یک درخت و پرنده
پاییز و بهار را هجا نکردهام
برای من تازه مهتاب رسیدهاست
تا سقف اتاقم را رنگ مهتابی کنم
رختهای تابستانیام بوی بهار میدهد
بهارهای گستاخ از من پرنده و میوه
میخواهند
دو سه گلی است که باید از حافظه بیرون آرم
بیرون آرم ، و بر سینه بیاویزم
من نمیتوانم بیایم
نمیتوانم....
✍🏻: #احمدرضا_احمدی فراخور زادروزش مانایاد و نامش☘️💐
━··•✦❁🧿❁✦•··•━
@sobhosher
.
჻ᭂ 🍃🌸 #شعرامروز ჻🌸🍃჻ᭂ
بلوطیام که غباری به او خبر دادهست
بزرگراه مسیرش به جنگل افتادهست
آهای مادر دامان سپید من! ای کوه
کهندیار من ای آخرین وطن! ای کوه
« جز آستان توام در جهان پناهی نیست
سر مرا به جز این در حوالهگاهی نیست»
بگو بمیر و نگو ترک این دیار کنم
تو زادگاه منی من کجا فرار کنم؟
برای سنگتباران گریختن ننگ است
که ریشههای تبارم هنوز در سنگ است
نزاده بید مرا تا که خم شوم در باد
بلوط زاده مرا تا علم شوم در باد
از این دیار قدیمی چگونه بار کنم؟
بگو بمیر و نگو ترک این دیار کنم
اگر بلوطی از این کوه و دشتها رفتهست
به ریشههاش قسم او بدون پا رفتهست
به حکم جاده تبرها به خاکش افکندند
نگو چه ساده تبرها به خاکش افکندند
کسی ندید کجایش زدند تا افتاد
هزار بوسه به پایش زدند تا افتاد
ولی میان تو با جاده شبنشینیهاست
و بین دهکده حرف از عقب نشینیهاست
مرا ببخش که سازش نمیکنم ننگ است
بلوط اگر بشوی نام دیگرت سنگ است
ببخش از اینکه نشد مثل جاده خم بشوم
که ساده قد نکشیدم که ساده خم بشوم
طبیعیاست ندانی که قد کشیدن چیست
که این بلندیات از رنج قد کشیدن نیست
سپاه اره بیاور که سخت خواهم رفت
درخت زاده شدم پس درخت خواهم رفت
فقط بیا و از این پس که دامنت شهر است
که شانههای تو با هر پرندهای قهر است
بگو به ایل که در جنگ جاده افتادم
بگو که کِل بکشد ایستاده افتادم.
✍🏻: #حسین_کردعلی
━··•✦❁🧿❁✦•··•━
@sobhosher
჻ᭂ 🍃🌸 #شعرامروز ჻🌸🍃჻ᭂ
بلوطیام که غباری به او خبر دادهست
بزرگراه مسیرش به جنگل افتادهست
آهای مادر دامان سپید من! ای کوه
کهندیار من ای آخرین وطن! ای کوه
« جز آستان توام در جهان پناهی نیست
سر مرا به جز این در حوالهگاهی نیست»
بگو بمیر و نگو ترک این دیار کنم
تو زادگاه منی من کجا فرار کنم؟
برای سنگتباران گریختن ننگ است
که ریشههای تبارم هنوز در سنگ است
نزاده بید مرا تا که خم شوم در باد
بلوط زاده مرا تا علم شوم در باد
از این دیار قدیمی چگونه بار کنم؟
بگو بمیر و نگو ترک این دیار کنم
اگر بلوطی از این کوه و دشتها رفتهست
به ریشههاش قسم او بدون پا رفتهست
به حکم جاده تبرها به خاکش افکندند
نگو چه ساده تبرها به خاکش افکندند
کسی ندید کجایش زدند تا افتاد
هزار بوسه به پایش زدند تا افتاد
ولی میان تو با جاده شبنشینیهاست
و بین دهکده حرف از عقب نشینیهاست
مرا ببخش که سازش نمیکنم ننگ است
بلوط اگر بشوی نام دیگرت سنگ است
ببخش از اینکه نشد مثل جاده خم بشوم
که ساده قد نکشیدم که ساده خم بشوم
طبیعیاست ندانی که قد کشیدن چیست
که این بلندیات از رنج قد کشیدن نیست
سپاه اره بیاور که سخت خواهم رفت
درخت زاده شدم پس درخت خواهم رفت
فقط بیا و از این پس که دامنت شهر است
که شانههای تو با هر پرندهای قهر است
بگو به ایل که در جنگ جاده افتادم
بگو که کِل بکشد ایستاده افتادم.
✍🏻: #حسین_کردعلی
━··•✦❁🧿❁✦•··•━
@sobhosher
.
჻ᭂ 🍃🌸 #شعرامروز ჻🌸🍃჻ᭂ
سبز و مسموم
مژههات از دریا برگردند
ای صاحب شانههای من!
آنگاه که فرفرهای از عطر سرخ
در پوست میچرخد
در پیشگاه لحظهای دارآویز
میخواهم که به دستی
گردنم را بلند کنی
میخواهم مژههات از دریا برگردند
ای صاحب شانههای من!
در مدار یخهای سبز
لبان سمیای افق
دایرهوار بر کوههای از شاخهای پیچاپیچ میدمد
مهرههای مومیایی باد
سبز و مسموم
لغزان بر یخ
تا دریا
که از مردمکت فواره میزند.
سینهریزی از زنبق پای دار میریزد.
شفا
شفای سینهی من
آندم که نفسهایم
قفل میشود
قفل میشود
در حلقهی آبیی آبی.
✍🏻: #محمود_شجاعی
━··•✦❁🧿❁✦•··•━
@sobhosher
჻ᭂ 🍃🌸 #شعرامروز ჻🌸🍃჻ᭂ
سبز و مسموم
مژههات از دریا برگردند
ای صاحب شانههای من!
آنگاه که فرفرهای از عطر سرخ
در پوست میچرخد
در پیشگاه لحظهای دارآویز
میخواهم که به دستی
گردنم را بلند کنی
میخواهم مژههات از دریا برگردند
ای صاحب شانههای من!
در مدار یخهای سبز
لبان سمیای افق
دایرهوار بر کوههای از شاخهای پیچاپیچ میدمد
مهرههای مومیایی باد
سبز و مسموم
لغزان بر یخ
تا دریا
که از مردمکت فواره میزند.
سینهریزی از زنبق پای دار میریزد.
شفا
شفای سینهی من
آندم که نفسهایم
قفل میشود
قفل میشود
در حلقهی آبیی آبی.
✍🏻: #محمود_شجاعی
━··•✦❁🧿❁✦•··•━
@sobhosher
჻ᭂ 🍃🌸 #شعرامروز ჻🌸🍃჻ᭂ
اما بر بالهای این بلندی ایستادم
و شهر تهی بود
حال که از غار برگشتهام با چند درهم از آن سیصد سالِ پیش
که نان و شرابی که اینهمه قرنِ گرسنه را بنوشاند
با سکههای از یاد رفته
و شهر تهی
و ما که گرسنهگانی جاودان بودیم
برکهای یا خنجر
و طرح ورمکردهی ما در آب...
یا در بستر
به هیات زنی برفی که در افق مرده است
روی انحنای کوهستان و زیر غلظت ابر
تا بادها به یادش بیاورند
وقتی نبوده است!
اعماق دریا،
ریشههای مواج،
اعماق آسمان،
بادهای کیهانی،
و این حرکت ابریشمین ما
که پیچانیم
چه کسی سکان را به دست داشت؟
دریای فنیقیه سرخ مینمود!
ما گم شدیم؟
بهراستی این برهوت کشتی ما را رهبری میکرد؟
دریا تمام شده است!
و کشتی بر جاست!
در قفسی از گردهها و انحنای استخوانهای نمک سود
تجارت میکردیم
ابریشم را برابر بانو بردیم
و سیصد سال ماندیم در خوابی که دانشی به شما میبود
قطبنما مرگ را نشان میداد
شما زیبایید
و من میخواهم یکبار دیگر برای عشق جان بدهم
روی عرشهی کشتی که رو به خط لرزان مرگ پا میکشد
و امواج آرام است
و امواج طلاگون است
و امواج از جنس ماسههای کهنسال است
مرگ خواهد بود اما شما زیبا خواهید بود
اکنون آبها و گردش زنبقگون و اطلس رفتارشان
با آههایی سرد، با دستمالی برای تکان دادن
هیچگاه نیستید
کشتی به ماسه نشسته
قطب نما ایستاده است
و سمت موعود همینجاست
✍🏻: #نازنین_نظامشهیدی
━··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
اما بر بالهای این بلندی ایستادم
و شهر تهی بود
حال که از غار برگشتهام با چند درهم از آن سیصد سالِ پیش
که نان و شرابی که اینهمه قرنِ گرسنه را بنوشاند
با سکههای از یاد رفته
و شهر تهی
و ما که گرسنهگانی جاودان بودیم
برکهای یا خنجر
و طرح ورمکردهی ما در آب...
یا در بستر
به هیات زنی برفی که در افق مرده است
روی انحنای کوهستان و زیر غلظت ابر
تا بادها به یادش بیاورند
وقتی نبوده است!
اعماق دریا،
ریشههای مواج،
اعماق آسمان،
بادهای کیهانی،
و این حرکت ابریشمین ما
که پیچانیم
چه کسی سکان را به دست داشت؟
دریای فنیقیه سرخ مینمود!
ما گم شدیم؟
بهراستی این برهوت کشتی ما را رهبری میکرد؟
دریا تمام شده است!
و کشتی بر جاست!
در قفسی از گردهها و انحنای استخوانهای نمک سود
تجارت میکردیم
ابریشم را برابر بانو بردیم
و سیصد سال ماندیم در خوابی که دانشی به شما میبود
قطبنما مرگ را نشان میداد
شما زیبایید
و من میخواهم یکبار دیگر برای عشق جان بدهم
روی عرشهی کشتی که رو به خط لرزان مرگ پا میکشد
و امواج آرام است
و امواج طلاگون است
و امواج از جنس ماسههای کهنسال است
مرگ خواهد بود اما شما زیبا خواهید بود
اکنون آبها و گردش زنبقگون و اطلس رفتارشان
با آههایی سرد، با دستمالی برای تکان دادن
هیچگاه نیستید
کشتی به ماسه نشسته
قطب نما ایستاده است
و سمت موعود همینجاست
✍🏻: #نازنین_نظامشهیدی
━··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
.
჻ᭂ 🍃🌸 #شعرامروز ჻🌸🍃჻ᭂ
دنیا برای چیست؟ جوابی نیافتم
اینجا برنده کیست؟ جوابی نیافتم
صدها هزار راه و روش پیش روی ماست
باید چگونه زیست؟ جوابی نیافتم
دریا که از ابهت او حرف میزنیم
در حال گریه نیست؟ جوابی نیافتم
باید در این دو روزهی دنیا به حال خویش
خندید یا گریست؟ جوابی نیافتم
ای عقل! تا به حال دویدی پی جواب
اما دگر بایست! جوابی نیافتم
✍🏻: #سجاد_نجاری فراخور گرامیزادروزش💐
@sajad_najjari
━··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
჻ᭂ 🍃🌸 #شعرامروز ჻🌸🍃჻ᭂ
دنیا برای چیست؟ جوابی نیافتم
اینجا برنده کیست؟ جوابی نیافتم
صدها هزار راه و روش پیش روی ماست
باید چگونه زیست؟ جوابی نیافتم
دریا که از ابهت او حرف میزنیم
در حال گریه نیست؟ جوابی نیافتم
باید در این دو روزهی دنیا به حال خویش
خندید یا گریست؟ جوابی نیافتم
ای عقل! تا به حال دویدی پی جواب
اما دگر بایست! جوابی نیافتم
✍🏻: #سجاد_نجاری فراخور گرامیزادروزش💐
@sajad_najjari
━··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
.
━··•✦❁☀️ #شعرامروز ☀️❁✦•··•━
من خود نمیروم، دگری میبرد مرا
نابرده باز سوی تو میآورد مرا
کالای زندهام که به سودای ننگ و نام
این میفروشد آن دگری میخرد مرا
یکبار هم که گردنه امن و امان نبود
گرگی به گله میزند و میدرد مرا
در این مراقبت چه فریبیست ای تبر
هیزمشکن برای چه میپرورد مرا؟
عمریست پایمال غمم تا که زندگی
اینبار زیر پای که میگسترد مرا
شرمنده نیستیم ز هم در گرفت و داد
چندانکه میخورم غم تو، میخورد مرا
قسمت کنیم آنچه که پرتاب میشود
شاخه گل قبول تو را، سنگ رد مرا
✍🏻: #حسین_منزوی
━··•✦❁🧿❁✦•··•━
@sobhosher
━··•✦❁☀️ #شعرامروز ☀️❁✦•··•━
من خود نمیروم، دگری میبرد مرا
نابرده باز سوی تو میآورد مرا
کالای زندهام که به سودای ننگ و نام
این میفروشد آن دگری میخرد مرا
یکبار هم که گردنه امن و امان نبود
گرگی به گله میزند و میدرد مرا
در این مراقبت چه فریبیست ای تبر
هیزمشکن برای چه میپرورد مرا؟
عمریست پایمال غمم تا که زندگی
اینبار زیر پای که میگسترد مرا
شرمنده نیستیم ز هم در گرفت و داد
چندانکه میخورم غم تو، میخورد مرا
قسمت کنیم آنچه که پرتاب میشود
شاخه گل قبول تو را، سنگ رد مرا
✍🏻: #حسین_منزوی
━··•✦❁🧿❁✦•··•━
@sobhosher
━··•✦❁☀️❁✦•··• ━
#شعرامروز
━··•✦❁☀️❁✦•··•━
چنان زلال شود
آن کسی که تو را یک بار
فقط یک بار نگاه کند
که هیچگاه کسی جز تو را نبیند از آن پس
حتی اگر هزار بار هزاران چهره را نگاه کند .
یتیمِ زیبایی خواهد بود این جهان اگر آدمهایش
بدون رؤیتِ تو
چشم گشوده باشند .
چگونه جهان به غربتِ ابدی
دوباره عادت خواهد کرد
اگر تو را نبیند...
✍🏻: ##رضا_براهنی
━··•✦❁🧿❁✦•··•━
@sobhosher
#شعرامروز
━··•✦❁☀️❁✦•··•━
چنان زلال شود
آن کسی که تو را یک بار
فقط یک بار نگاه کند
که هیچگاه کسی جز تو را نبیند از آن پس
حتی اگر هزار بار هزاران چهره را نگاه کند .
یتیمِ زیبایی خواهد بود این جهان اگر آدمهایش
بدون رؤیتِ تو
چشم گشوده باشند .
چگونه جهان به غربتِ ابدی
دوباره عادت خواهد کرد
اگر تو را نبیند...
✍🏻: ##رضا_براهنی
━··•✦❁🧿❁✦•··•━
@sobhosher
━··•✦❁☀️❁✦•··•━
#شعرامروز
. ━··•✦❁☀️❁✦•··•━
باد
در هیاهویی غمناک
پیچید
در مسیری
که
صاف بود
و
موهایش
که
باز بود
و
من
که ایستاده بودم
و
آفتابی
که می رفت
سرخ
آرام
و
حرفی
که
هیچ گاه
نگفت.
✍🏻: #کامران_حمزه_لو
تابلو
«پایان روز کاری»
اثر: #ژول_برتون
━··•✦❁💟❁✦•··•━
@KAPTA
@sobhosher
#شعرامروز
. ━··•✦❁☀️❁✦•··•━
باد
در هیاهویی غمناک
پیچید
در مسیری
که
صاف بود
و
موهایش
که
باز بود
و
من
که ایستاده بودم
و
آفتابی
که می رفت
سرخ
آرام
و
حرفی
که
هیچ گاه
نگفت.
✍🏻: #کامران_حمزه_لو
تابلو
«پایان روز کاری»
اثر: #ژول_برتون
━··•✦❁💟❁✦•··•━
@KAPTA
@sobhosher
━•··•✦❁☀️❁✦•··•━
#شعرامروز
━•··•✦❁☀️❁✦•··•━
مگر این مردمِ ساده چه کرده اند
که می ترسند ترانههای مرا
به یاد آورند
به کوچه بیایند
بگویند
بخندند
شادمانی کنند؟
هی شما یک عده از همه چیز بیخبر!
برای زندگی کردن
نیازی به ترساندنِ دیگران نیست.
کمی رو به آسمان
به ابر نگاه کنید
به درخت،پرنده،هوا.
گاهی بد نیست
کمی احساساتی باشیم
یا حتی خوشِ خوش
خواب زده،بی خیال.
گورِ پدرِ هر دیکتاتوری
که آشغال هایش را
اینجا بریزد.
بگذارید مردم
حرفشان را بزنند
سقوطِ باران در سایههای کوچه
کمالِ عیشِ رفتگرانِ نارنجی پوش است.
و خوب است، نترسید!
کارِ باد
زیارتِ دنیاست،
کارِ ابر
باران است گاهی.
وکارِ سایه؟
به تو چه ربطی دارد!
عجیب است
گاهی مردم از شما میترسند
گاهی شما از مردم.
خُب...شب شاید
بعضی جاها تاریک باشد
مردم حق دارند با چراغ
به کوچه بیایند.
جداً...ممکن است؟
یعنی سرانجام شاید متوجه شوید
برای زندگی کردن
نیازی به ترساندنِ دیگران نیست.
✍🏻: #سیدعلی_صالحی
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
@sobhosher
#شعرامروز
━•··•✦❁☀️❁✦•··•━
مگر این مردمِ ساده چه کرده اند
که می ترسند ترانههای مرا
به یاد آورند
به کوچه بیایند
بگویند
بخندند
شادمانی کنند؟
هی شما یک عده از همه چیز بیخبر!
برای زندگی کردن
نیازی به ترساندنِ دیگران نیست.
کمی رو به آسمان
به ابر نگاه کنید
به درخت،پرنده،هوا.
گاهی بد نیست
کمی احساساتی باشیم
یا حتی خوشِ خوش
خواب زده،بی خیال.
گورِ پدرِ هر دیکتاتوری
که آشغال هایش را
اینجا بریزد.
بگذارید مردم
حرفشان را بزنند
سقوطِ باران در سایههای کوچه
کمالِ عیشِ رفتگرانِ نارنجی پوش است.
و خوب است، نترسید!
کارِ باد
زیارتِ دنیاست،
کارِ ابر
باران است گاهی.
وکارِ سایه؟
به تو چه ربطی دارد!
عجیب است
گاهی مردم از شما میترسند
گاهی شما از مردم.
خُب...شب شاید
بعضی جاها تاریک باشد
مردم حق دارند با چراغ
به کوچه بیایند.
جداً...ممکن است؟
یعنی سرانجام شاید متوجه شوید
برای زندگی کردن
نیازی به ترساندنِ دیگران نیست.
✍🏻: #سیدعلی_صالحی
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
@sobhosher
━•··•✦❁☀️❁✦•··•━
#شعرامروز
━•··•✦❁☀️❁✦•··•━
تو را از شاخه می چینم
که برایم گنجشک باشی
این روزهای سکوت و وحشت را
.پر از آواز رفتن کنی
تو را از شاخه میچینم
،که برایم خورشید باشی
این نگاههای سرد و خالی را
پر از گرمای دوست داشتن کنی
تو را از شاخه میچینم
در دلم میکارم
گنجشکی که همیشه میخواند
خورشیدی که همیشه میتابد
✍🏻: #رضا_کاظمی
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
@sobhosher
#شعرامروز
━•··•✦❁☀️❁✦•··•━
تو را از شاخه می چینم
که برایم گنجشک باشی
این روزهای سکوت و وحشت را
.پر از آواز رفتن کنی
تو را از شاخه میچینم
،که برایم خورشید باشی
این نگاههای سرد و خالی را
پر از گرمای دوست داشتن کنی
تو را از شاخه میچینم
در دلم میکارم
گنجشکی که همیشه میخواند
خورشیدی که همیشه میتابد
✍🏻: #رضا_کاظمی
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
@sobhosher
━•··•✦❁☀️❁✦•··•━
#شعرامروز
━•··•✦❁☀️❁✦•··•━
١)
ابرها را با نی
اسبها را با سرنا
زنها را با تازیانه میگریانند
مردان مغروری
که
با نیلبک پری کوچک غمگینی
عاشقانه میگریند
٢)
سر بر سینهام بگذار
با تپشهای قلبم آرزوهایت را شماره کن
رشتههای سپید مویم
ردِ رنجهایی است که زندگیام را سیاه کرد
با این همه در سرزمینی که مرگ پایان رنج هاست
هرگز هیچکس تابوت عشق را
بر شانههای من نخواهد دید.
✍🏻: #علیشاه_مولوی
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
@sobhosher
#شعرامروز
━•··•✦❁☀️❁✦•··•━
١)
ابرها را با نی
اسبها را با سرنا
زنها را با تازیانه میگریانند
مردان مغروری
که
با نیلبک پری کوچک غمگینی
عاشقانه میگریند
٢)
سر بر سینهام بگذار
با تپشهای قلبم آرزوهایت را شماره کن
رشتههای سپید مویم
ردِ رنجهایی است که زندگیام را سیاه کرد
با این همه در سرزمینی که مرگ پایان رنج هاست
هرگز هیچکس تابوت عشق را
بر شانههای من نخواهد دید.
✍🏻: #علیشاه_مولوی
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
@sobhosher
━··•✦❁☀️❁✦•··•━
#شعرامروز
━··•✦❁☀️❁✦•··•━
کاش....
کاش من هم روزی شاعرمیشدم
شاعری چون بابا طاهرمیشدم
میسرودم از دوتا چشم سیاه
که نمود عمری مرا گم کرده راه
زان پیاله پُر زمَی ، تار رباب
این چنین کرده مرا خانه خراب
امانه، این بابا هم بیچاره بود
مثل من کفشش همیشه پاره بود
دائما در حسرت چشم و رباب
بودحالش روزو شب ازغم خراب
چون کمالِ تارزن بشکسته تار
سَرِ شب تابوقِ سگ میزد زار
شاعری عاشقوَش وبیماربود
دَر به دَر درحسرتِ دیدار بود
هرچه بود با همه احوال، او
فارغ ازاوضاع این بازار بود
بی خبر ازقبض گازوبرق وآب
درجوار یار مینوشیدشراب
نه تورم دیده بود نه اختلاس
نه غم خوردوخوراک داشت نه لباس
پشت اواز زورِ ظالم خم نبود
روزگارش دستخوشِ ماتم نبود
مذهب طاهرهمه عشق بودوشور
ازپلشتیها روانش بود دور
دودمانش راجنگ ازبین نبرد
غصه بی سرپناهی را نخورد
خانهاش با بولدوزر ویران نشد
بهرکار، مجنون وسرگردان نشد
طاهرا، زیبنده تر،نیستی چومن
شادبادروحت، برو تارَت بزن
✍🏻: #ح_ناصری
━··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
#شعرامروز
━··•✦❁☀️❁✦•··•━
کاش....
کاش من هم روزی شاعرمیشدم
شاعری چون بابا طاهرمیشدم
میسرودم از دوتا چشم سیاه
که نمود عمری مرا گم کرده راه
زان پیاله پُر زمَی ، تار رباب
این چنین کرده مرا خانه خراب
امانه، این بابا هم بیچاره بود
مثل من کفشش همیشه پاره بود
دائما در حسرت چشم و رباب
بودحالش روزو شب ازغم خراب
چون کمالِ تارزن بشکسته تار
سَرِ شب تابوقِ سگ میزد زار
شاعری عاشقوَش وبیماربود
دَر به دَر درحسرتِ دیدار بود
هرچه بود با همه احوال، او
فارغ ازاوضاع این بازار بود
بی خبر ازقبض گازوبرق وآب
درجوار یار مینوشیدشراب
نه تورم دیده بود نه اختلاس
نه غم خوردوخوراک داشت نه لباس
پشت اواز زورِ ظالم خم نبود
روزگارش دستخوشِ ماتم نبود
مذهب طاهرهمه عشق بودوشور
ازپلشتیها روانش بود دور
دودمانش راجنگ ازبین نبرد
غصه بی سرپناهی را نخورد
خانهاش با بولدوزر ویران نشد
بهرکار، مجنون وسرگردان نشد
طاهرا، زیبنده تر،نیستی چومن
شادبادروحت، برو تارَت بزن
✍🏻: #ح_ناصری
━··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
━··•✦❁☀️❁✦•··•━
#شعرامروز
━··•✦❁☀️❁✦•··•━
جهان زنده دلان با غزل هماهنگ است
کسی که با تو نباشد همیشه دلتنگ است
بهانه دست کسی می دهی که در شب باغ
به هرکجا برود خواستگاه او ننگ است
ببین کمر کش کوهی که صخره اش غزل است
طراز دور تنش رشته رشته از سنگ است
اگر تمام جهان با تو در نگاه نساخت
هوای روبرویت ناگزیر از جنگ است
"فلک به مردم نادان دهد زمام مراد"
همیشه اسب خرد در مسیر شب لنگ است
نرو ملامت این قوم خالی از خلل است
به هرکجا بروی آسمان همین رنگ است
✍🏻: #جابرترمک
@jabertormak
━··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
#شعرامروز
━··•✦❁☀️❁✦•··•━
جهان زنده دلان با غزل هماهنگ است
کسی که با تو نباشد همیشه دلتنگ است
بهانه دست کسی می دهی که در شب باغ
به هرکجا برود خواستگاه او ننگ است
ببین کمر کش کوهی که صخره اش غزل است
طراز دور تنش رشته رشته از سنگ است
اگر تمام جهان با تو در نگاه نساخت
هوای روبرویت ناگزیر از جنگ است
"فلک به مردم نادان دهد زمام مراد"
همیشه اسب خرد در مسیر شب لنگ است
نرو ملامت این قوم خالی از خلل است
به هرکجا بروی آسمان همین رنگ است
✍🏻: #جابرترمک
@jabertormak
━··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
━··•✦❁☀️❁✦•··•━
#شعرامروز
━··•✦❁☀️❁✦•··•━
•••
ای دیار روشنم...
••
ای دیار روشنم، شد تیره چون شب، روزگارت
کو چراغی، جز تنم، کآتش زنم در شام تارت
ماه کو؟ خورشید کو؟ بهرام و ناهیدت کجا شد؟
چشمِ روشن کو که فانوسش کنم در رهگذارت؟
آبرویت را چه پیش آمد که این بیآبرویان
میگشایند آب در گنجینههای افتخارت
شیرزن، شیرش حرامِ کامِ نامردانِ کودن
کز بلاشان نیست ایمن گورِ مردان دیارت
میفروشند آنچه داری: کوهِ ساکن، رودِ جاری...
میربایند آهوانِ خانگی را از کنارت
بهترین دُردانگانت، رهزنان را شد غنیمت
دُرجِ عصمت مانده بی دُردانگانِ شاهوارت.
شب که بر بالین نهم سر، آتش انگیزم ز بستر
با گدازِ سوز و سازِ مادرانِ داغدارت
در غمِ یارانِ بندی آهوی سر در کمندم
بند بگشا، ای خدا! تا شکر بگزارد شکارت
مدعی را گو چه سازی مُهر از گِل در نمازت
سجده بر مسکوکِ زر پُرسودتر آید به کارت!
ای زن، ای من، بر کمر دستی بزن، برخیز از جا
جان به کف داری - همین بس بهره از داروندارت...
•
•
آذر ۸۴
✍🏻: #سیمین_بهبهانی گرامی یاد و نامش☘️
از جلد دوم مجموعهی اشعار
━··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
#شعرامروز
━··•✦❁☀️❁✦•··•━
•••
ای دیار روشنم...
••
ای دیار روشنم، شد تیره چون شب، روزگارت
کو چراغی، جز تنم، کآتش زنم در شام تارت
ماه کو؟ خورشید کو؟ بهرام و ناهیدت کجا شد؟
چشمِ روشن کو که فانوسش کنم در رهگذارت؟
آبرویت را چه پیش آمد که این بیآبرویان
میگشایند آب در گنجینههای افتخارت
شیرزن، شیرش حرامِ کامِ نامردانِ کودن
کز بلاشان نیست ایمن گورِ مردان دیارت
میفروشند آنچه داری: کوهِ ساکن، رودِ جاری...
میربایند آهوانِ خانگی را از کنارت
بهترین دُردانگانت، رهزنان را شد غنیمت
دُرجِ عصمت مانده بی دُردانگانِ شاهوارت.
شب که بر بالین نهم سر، آتش انگیزم ز بستر
با گدازِ سوز و سازِ مادرانِ داغدارت
در غمِ یارانِ بندی آهوی سر در کمندم
بند بگشا، ای خدا! تا شکر بگزارد شکارت
مدعی را گو چه سازی مُهر از گِل در نمازت
سجده بر مسکوکِ زر پُرسودتر آید به کارت!
ای زن، ای من، بر کمر دستی بزن، برخیز از جا
جان به کف داری - همین بس بهره از داروندارت...
•
•
آذر ۸۴
✍🏻: #سیمین_بهبهانی گرامی یاد و نامش☘️
از جلد دوم مجموعهی اشعار
━··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
━··•✦❁☀️❁✦•··•━
#شعرامروز
━··•✦❁☀️❁✦•··•━
اجدادمان هم یادشان نیست
تاریخ اما یاد دارد
تاریخ ما با جوهر ذات تو و من
الوان خود را مینگارد
خود را نه
تاریخ خود را پرسو جو کن
بر خاک پاکت
ذات خود را آبرو کن
ای تو صدای بی صدایان جهان
ایران
همین که حک شده تاریخ سرزمینم بس
قسم به نام خودت میخورم همینم بس
تو گربه نه
که تو بام کنام شیرانی
همین که روی زمینه تو مینشینم بس
اگر کویری اگر باغ
هیچ فرقی نیست
همینکه خار و گلی در وطن بچینم بس
نه خواب رفته نه رویای حالو آینده
به روی نقشه اگر کوچکت نبینم بس
تو کشور منو من راویه توام هرگاه
در آفرین تو شعری بیافرینم بس
همین که حک شده تاریخ سرزمینم بس
قسم به نام خودت میخورم همینم بس
تو گربه نه که تو بام کنام شیرانی
همین که روی زمینه تو مینشینم بس
✍🏻: #محمدعلی_بهمنی
با آرزوی بهبودِ حال شاعر خوب سرزمینمان🙏🏻💐 و به امید شنیدن خبر خوش سلامتیشان
━··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
#شعرامروز
━··•✦❁☀️❁✦•··•━
اجدادمان هم یادشان نیست
تاریخ اما یاد دارد
تاریخ ما با جوهر ذات تو و من
الوان خود را مینگارد
خود را نه
تاریخ خود را پرسو جو کن
بر خاک پاکت
ذات خود را آبرو کن
ای تو صدای بی صدایان جهان
ایران
همین که حک شده تاریخ سرزمینم بس
قسم به نام خودت میخورم همینم بس
تو گربه نه
که تو بام کنام شیرانی
همین که روی زمینه تو مینشینم بس
اگر کویری اگر باغ
هیچ فرقی نیست
همینکه خار و گلی در وطن بچینم بس
نه خواب رفته نه رویای حالو آینده
به روی نقشه اگر کوچکت نبینم بس
تو کشور منو من راویه توام هرگاه
در آفرین تو شعری بیافرینم بس
همین که حک شده تاریخ سرزمینم بس
قسم به نام خودت میخورم همینم بس
تو گربه نه که تو بام کنام شیرانی
همین که روی زمینه تو مینشینم بس
✍🏻: #محمدعلی_بهمنی
با آرزوی بهبودِ حال شاعر خوب سرزمینمان🙏🏻💐 و به امید شنیدن خبر خوش سلامتیشان
━··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
━··•✦❁☀️❁✦•··•━
#شعرامروز
━··•✦❁☀️❁✦•··•━
فالگیر
حالا به هیًیت نهنگی در فنجان
از بدنه بالا میآیم
که در فالات بگنجم .
حالا به هیئت فیلی با خرطوم بزرگ
کف فنجانات دراز می کشم
تا در فا لات بگنجم .
حالا به هیئت درخت کهنسالی
که سالهاست آبی ننوشیده
در فنجانات رشد میکنم .
حالا به هیئت قطاری
کرداگرد فنجان دور میزنم .
و در ایستگاه فالگیر میایستم
حال انگشت بزن
تمام چیدمانم را
بهم بزن .
فال میگوید :
همه چیز
بجز آنها که در فنجانات
شور زندگی دارند
بقیه دروغ است .
✍🏻: #حسن_صفدری (بیژن)
مهر ماه ۱۳۹۶ . تهران
━··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
#شعرامروز
━··•✦❁☀️❁✦•··•━
فالگیر
حالا به هیًیت نهنگی در فنجان
از بدنه بالا میآیم
که در فالات بگنجم .
حالا به هیئت فیلی با خرطوم بزرگ
کف فنجانات دراز می کشم
تا در فا لات بگنجم .
حالا به هیئت درخت کهنسالی
که سالهاست آبی ننوشیده
در فنجانات رشد میکنم .
حالا به هیئت قطاری
کرداگرد فنجان دور میزنم .
و در ایستگاه فالگیر میایستم
حال انگشت بزن
تمام چیدمانم را
بهم بزن .
فال میگوید :
همه چیز
بجز آنها که در فنجانات
شور زندگی دارند
بقیه دروغ است .
✍🏻: #حسن_صفدری (بیژن)
مهر ماه ۱۳۹۶ . تهران
━··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
━··•✦❁🍂❁✦•··•━
#شعرامروز
━··•✦❁🍁❁✦•··•━
پاییز کوچک من،
گنجایش هزار بهار،
گنجایش هزار شکفتن دارد
وقتی به باغچه مینگرم
روح عظیم «مولانا» را میبینم
که با قبای افشان
و دفتر کبیرش
زیر درختهای گلابی
قدم میزند
و برگهای خشک
زیر قدمهایش شاعر میشوند
وقتی به باغچه مینگرم
«بودا» حلول میکند
در قامت تمام نیلوفرها
وقتی به باغچه مینگرم
پاییز «نیروانا» ست
پاییز نی زنی است
که سحر ساده ی نفسش را
در ذره های باغ
دمیده است
و میزند
که سرو
به رقص آید
پاییز کوچک من
دنیای سازش همه رنگهاست
با یکدیگر
تا من نگاه شیفتهام را
در خوشترین زمینه به گردش برم
و از درختهای باغ بپرسم
خواب کدام رنگ
یا
بیرنگی را
میبینند
در طیف عارفانه ی پاییز؟
✍🏻: #حسین_منزوی
فراخور گرامیزادروز سلطان غزل💐
پاییزتان پر از یهوییهای دلبرانه🥰
━··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
#شعرامروز
━··•✦❁🍁❁✦•··•━
پاییز کوچک من،
گنجایش هزار بهار،
گنجایش هزار شکفتن دارد
وقتی به باغچه مینگرم
روح عظیم «مولانا» را میبینم
که با قبای افشان
و دفتر کبیرش
زیر درختهای گلابی
قدم میزند
و برگهای خشک
زیر قدمهایش شاعر میشوند
وقتی به باغچه مینگرم
«بودا» حلول میکند
در قامت تمام نیلوفرها
وقتی به باغچه مینگرم
پاییز «نیروانا» ست
پاییز نی زنی است
که سحر ساده ی نفسش را
در ذره های باغ
دمیده است
و میزند
که سرو
به رقص آید
پاییز کوچک من
دنیای سازش همه رنگهاست
با یکدیگر
تا من نگاه شیفتهام را
در خوشترین زمینه به گردش برم
و از درختهای باغ بپرسم
خواب کدام رنگ
یا
بیرنگی را
میبینند
در طیف عارفانه ی پاییز؟
✍🏻: #حسین_منزوی
فراخور گرامیزادروز سلطان غزل💐
پاییزتان پر از یهوییهای دلبرانه🥰
━··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
━··•✦❁🍂❁✦•··•━
#شعرامروز
━··•✦❁🍁❁✦•··•━
(فَراغت از تو نجستم)
فراق از تو كشیدم ، فراغت از تو نجُستم
همان دل است هنوزم كه بود روزِ نخستم
كشیدم آنچه بشاید، نجُستم آنچه نباید
فراق از تو كشیدم، فراغت از تو نجُستم
ز ما پذیرش و حاشا ؛ جهانیان به تماشا
تو دام چینى و چابک؛ من آهوى تو كه چُستم
من از نبرد نپیچم؛ ولى به چنگِ تو هیچم
چنان كه در كفِ گُرد آفریده زادهی رستم
من و به كارِ تو سُستى؟! زهى خطا، به دُرُستى
همین به عهد شكستن كشیده كار، كه سُستم
منم كه دیده و دل پاک دارم از همه بدها
كه دستِ دیده و دل از جهان به عشقِ تو شُستم
تو را دو دیدهى دلجو، بُوَد ز تیرهى آهو
چنین كه رامِ تو آمد گریزپا دلِ چُستم
كهن ز نو نشناسم؛ مویز و مو نشناسم
چنین كه شادم و غمگین؛ چنین كه مَستم و مُستم
بپوش چشم، به آزادگى، ز بى برى من
كه، سرو اگر شدم، از ریشه هاى عشق تو رُستم
درست دِه مىِ نابم؛ خراب كن به شرابم
گمان مدار خرابم، كه من خراب دُرُستم
✍🏻: #اسماعیل_خویی
━··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
#شعرامروز
━··•✦❁🍁❁✦•··•━
(فَراغت از تو نجستم)
فراق از تو كشیدم ، فراغت از تو نجُستم
همان دل است هنوزم كه بود روزِ نخستم
كشیدم آنچه بشاید، نجُستم آنچه نباید
فراق از تو كشیدم، فراغت از تو نجُستم
ز ما پذیرش و حاشا ؛ جهانیان به تماشا
تو دام چینى و چابک؛ من آهوى تو كه چُستم
من از نبرد نپیچم؛ ولى به چنگِ تو هیچم
چنان كه در كفِ گُرد آفریده زادهی رستم
من و به كارِ تو سُستى؟! زهى خطا، به دُرُستى
همین به عهد شكستن كشیده كار، كه سُستم
منم كه دیده و دل پاک دارم از همه بدها
كه دستِ دیده و دل از جهان به عشقِ تو شُستم
تو را دو دیدهى دلجو، بُوَد ز تیرهى آهو
چنین كه رامِ تو آمد گریزپا دلِ چُستم
كهن ز نو نشناسم؛ مویز و مو نشناسم
چنین كه شادم و غمگین؛ چنین كه مَستم و مُستم
بپوش چشم، به آزادگى، ز بى برى من
كه، سرو اگر شدم، از ریشه هاى عشق تو رُستم
درست دِه مىِ نابم؛ خراب كن به شرابم
گمان مدار خرابم، كه من خراب دُرُستم
✍🏻: #اسماعیل_خویی
━··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher