〰️🔅✅🔅〰️
🔍 #راز_واژه
درود
🔅 « #پاس / پارس
واژۀ پارس در معنی «صدای سگ» گونۀ دیگری از واژۀ پاس به معنی «نگهبانی» است (بسنجید با پاسبان و پاسدار و پاسبخش و پاس دادن) و واج «ر» در آن غیراشتقاقی* است. این واجِ غیراشتقاقی در واژۀ چرتکه (در اصل: چتکه) و خاکشیر (در اصل: خاکشی) (علیاشرف صادقی، «یک تحول آوایی دیگر در زبان فارسی ...»، مجلۀ زبانشناسی، ١٣٨۴، شمارۀ ٣٩، ص ۵) و سرکه (در اصل: سِک) و قارچ (در اصل: قاچ به معنی «برش») نیز دیده میشود. پارس در معنی یادشده ربطی به واژۀ پارس (= فارس) ندارد.
▫️رضاقلیخان هدایت (انجمنآرای ناصری، ذیل پارسا) آوردهاست: «در میان عوام معروف است که چون شبها سگان فریاد کنند، گویند "پارس میدارند"، یعنی "پاس میدارند" و "نگهبانی خانه و حفظ آن از دزد و بیگانه مینمایند".»
▪️همچنان در برخی گویشها، مانند لکیِ کولیوند، واژۀ پارس در معنیِ «صدای سگ» بهصورت pâs تلفظ میشود (صادق کیا، واژهنامۀ شصتوهفت گویش ایرانی، پژوهشگاه علوم انسانی، ١٣٩٠، ص ١۴۶).
▫️افزوده شدنِ واج «ر» به واژۀ پاس در متنهای کهن نیز شاهد دارد: دوازده پرده در راه است و در پس هر پردهای ده مرد خفته است و چهل مرد در زیر بام دراجه پارس میدارند (فرامرزبن خدادادبن عبدالله ۱۳۶۳، سمک عیار، تصحیح پرویز ناتل خانلری، تهران، آگاه، ج ٢، ص ۴٢٨، شاهد از صادقی، همان).
▪️به این معنی که «ر» در اصل واژه وجود نداشته و بعدها به آن افزوده شدهاست.
✍🏻: #فرهاد_قربانزاده
در واپسين روز هفته برای كشف راز واژگان همراه ما باشيد 💐
@sobhosher
🔍 #راز_واژه
درود
🔅 « #پاس / پارس
واژۀ پارس در معنی «صدای سگ» گونۀ دیگری از واژۀ پاس به معنی «نگهبانی» است (بسنجید با پاسبان و پاسدار و پاسبخش و پاس دادن) و واج «ر» در آن غیراشتقاقی* است. این واجِ غیراشتقاقی در واژۀ چرتکه (در اصل: چتکه) و خاکشیر (در اصل: خاکشی) (علیاشرف صادقی، «یک تحول آوایی دیگر در زبان فارسی ...»، مجلۀ زبانشناسی، ١٣٨۴، شمارۀ ٣٩، ص ۵) و سرکه (در اصل: سِک) و قارچ (در اصل: قاچ به معنی «برش») نیز دیده میشود. پارس در معنی یادشده ربطی به واژۀ پارس (= فارس) ندارد.
▫️رضاقلیخان هدایت (انجمنآرای ناصری، ذیل پارسا) آوردهاست: «در میان عوام معروف است که چون شبها سگان فریاد کنند، گویند "پارس میدارند"، یعنی "پاس میدارند" و "نگهبانی خانه و حفظ آن از دزد و بیگانه مینمایند".»
▪️همچنان در برخی گویشها، مانند لکیِ کولیوند، واژۀ پارس در معنیِ «صدای سگ» بهصورت pâs تلفظ میشود (صادق کیا، واژهنامۀ شصتوهفت گویش ایرانی، پژوهشگاه علوم انسانی، ١٣٩٠، ص ١۴۶).
▫️افزوده شدنِ واج «ر» به واژۀ پاس در متنهای کهن نیز شاهد دارد: دوازده پرده در راه است و در پس هر پردهای ده مرد خفته است و چهل مرد در زیر بام دراجه پارس میدارند (فرامرزبن خدادادبن عبدالله ۱۳۶۳، سمک عیار، تصحیح پرویز ناتل خانلری، تهران، آگاه، ج ٢، ص ۴٢٨، شاهد از صادقی، همان).
▪️به این معنی که «ر» در اصل واژه وجود نداشته و بعدها به آن افزوده شدهاست.
✍🏻: #فرهاد_قربانزاده
در واپسين روز هفته برای كشف راز واژگان همراه ما باشيد 💐
@sobhosher
〰️🔅✅🔅〰️
🔍 #راز_واژه
درود
🔅 « #چوب_الف
«چوبِ الف» یا «چوبْالف» 🔺چرم، چوب یا مقوایی است که لای کتاب میگذارند یا هنگام کتاب خواندن آن را پایین قسمت در حال مطالعه حرکت میدهند. این ترکیب دستکم صد سال در فارسی سابقه دارد.
مستوفی در شرح زندگانی من آورده است: «چوب الف را روی کلمات میگرداندم و جملۀ عربی و شعر فارسی را تکرار میکردم» (ج ١، ص ٢١٨).
🔻در فرهنگ بزرگ سخن نیز شاهد زیر از سیمین دانشور (ذیل «چوقالف») نقل شدهاست: «شاهین دید که یک چوقالف لای دیوان است».
🔺 «چوب الف» در شعر بسیار مشهور «یار دبستانی» نیز بهکار رفتهاست: «یار دبستانی من، با من و همراه منی / چوب الف بر سر ما، بغض من و آه منی» (منصور تهرانی).
از این سروده برمیآید که ظاهراً از چوب الف برای تنبیه شاگردان نیز استفاده میشدهاست. این کاربردِ چوب الف از این شاهد نیز برمیآید: «جانور اهلی که دیگر نیازی به داغ و درفش و چوب الف ندارد. او خود مسیر هرروزهاش را بدون مزاحمت عقل میرود و میآید» (محمود صباحی، جامعۀ تعزیه؛۱۳۹۵).
🔻ایرج افشار احتمال میدهد که این واژه مربوط به فارسی تهرانی باشد: «اما آنچه من میدانم در تهران به نشانی که لای کتاب یا دفتر مینهادند چوغ (= چوب) الف میگفتند» (مجلۀ فرهنگ ایرانزمین، ج ١٧ـ۱۸ )
🔺در فارسی کهن ترکیب «چوبحرفی» در همین معنی بهکار میرفتهاست. در فرهنگ چراغ هدایت چنین آمده: «چوبحرفی: چوبی باریک که به دست طفلان دهند تا آن را بر سطور گذاشته، خوانند برای محافظت خط کتاب. [محسن] تأثیر گوید، بیت: ادیب عشق تو در غورگی که پیرم کرد / عصای پیریِ من بود چوبحرفیِ من» (سراجالدین علیخان آرزو، چراغ هدایت، تصحیح محمد دبیرسیاقی، تهران، معرفت، ۱۳۳۷).
فرهنگستان زبان و ادب فارسی نیز «چوقالف» را در برابر bookmark تصویب کردهاست. بیگمان در واژهگزینی صورت معیار «چوبالف» بر صورت عامیانۀ «چوقالف» برتری دارد.
در سالهای اخیر، برخی افراد واژههای «نشان کتاب» و «نشانگر» و «نشانک» را در برابر bookmark ساختهاند. احتمالاً این افراد از وجود واژۀ «چوبالف» در فارسی آگاه نبودهاند.
۱۴۰۰/۰۱/۲۶
✍🏻: #فرهاد_قربانزاده
📚: کانال @azvirayesh
🎉 شادباش فرارسیدن ماه مهر و گشایش کلاسهای درس🎉🎊
در واپسين روز هفته برای كشف راز واژگان همراه ما باشيد 💐
@sobhosher
🔍 #راز_واژه
درود
🔅 « #چوب_الف
«چوبِ الف» یا «چوبْالف» 🔺چرم، چوب یا مقوایی است که لای کتاب میگذارند یا هنگام کتاب خواندن آن را پایین قسمت در حال مطالعه حرکت میدهند. این ترکیب دستکم صد سال در فارسی سابقه دارد.
مستوفی در شرح زندگانی من آورده است: «چوب الف را روی کلمات میگرداندم و جملۀ عربی و شعر فارسی را تکرار میکردم» (ج ١، ص ٢١٨).
🔻در فرهنگ بزرگ سخن نیز شاهد زیر از سیمین دانشور (ذیل «چوقالف») نقل شدهاست: «شاهین دید که یک چوقالف لای دیوان است».
🔺 «چوب الف» در شعر بسیار مشهور «یار دبستانی» نیز بهکار رفتهاست: «یار دبستانی من، با من و همراه منی / چوب الف بر سر ما، بغض من و آه منی» (منصور تهرانی).
از این سروده برمیآید که ظاهراً از چوب الف برای تنبیه شاگردان نیز استفاده میشدهاست. این کاربردِ چوب الف از این شاهد نیز برمیآید: «جانور اهلی که دیگر نیازی به داغ و درفش و چوب الف ندارد. او خود مسیر هرروزهاش را بدون مزاحمت عقل میرود و میآید» (محمود صباحی، جامعۀ تعزیه؛۱۳۹۵).
🔻ایرج افشار احتمال میدهد که این واژه مربوط به فارسی تهرانی باشد: «اما آنچه من میدانم در تهران به نشانی که لای کتاب یا دفتر مینهادند چوغ (= چوب) الف میگفتند» (مجلۀ فرهنگ ایرانزمین، ج ١٧ـ۱۸ )
🔺در فارسی کهن ترکیب «چوبحرفی» در همین معنی بهکار میرفتهاست. در فرهنگ چراغ هدایت چنین آمده: «چوبحرفی: چوبی باریک که به دست طفلان دهند تا آن را بر سطور گذاشته، خوانند برای محافظت خط کتاب. [محسن] تأثیر گوید، بیت: ادیب عشق تو در غورگی که پیرم کرد / عصای پیریِ من بود چوبحرفیِ من» (سراجالدین علیخان آرزو، چراغ هدایت، تصحیح محمد دبیرسیاقی، تهران، معرفت، ۱۳۳۷).
فرهنگستان زبان و ادب فارسی نیز «چوقالف» را در برابر bookmark تصویب کردهاست. بیگمان در واژهگزینی صورت معیار «چوبالف» بر صورت عامیانۀ «چوقالف» برتری دارد.
در سالهای اخیر، برخی افراد واژههای «نشان کتاب» و «نشانگر» و «نشانک» را در برابر bookmark ساختهاند. احتمالاً این افراد از وجود واژۀ «چوبالف» در فارسی آگاه نبودهاند.
۱۴۰۰/۰۱/۲۶
✍🏻: #فرهاد_قربانزاده
📚: کانال @azvirayesh
🎉 شادباش فرارسیدن ماه مهر و گشایش کلاسهای درس🎉🎊
در واپسين روز هفته برای كشف راز واژگان همراه ما باشيد 💐
@sobhosher
〰️🔅✅🔅〰️
🔍 #راز_واژه
درود
🔅 « #زغالاخته »
«زغالاخته میوهای است ترش، از زرشکِ تازه بالیدهتر و رنگش سیاه، در شکنبۀ گوسفند مطبوخ سازند (محاورهدانان ایران). وحید در هجو کمالنام، خواجهسرایی که سیاهفام بود، گوید:
"جمله ترشیهای عالم در مذاقم شکّر است / کند کرده این زغال اخته دندان مرا"» (سیالکوتی مَل وارسته، ص ۳۶۵).
سرایندۀ این بیت، با اندکی تفاوت، میرزا صادق دستغیب، قاضیالقضات شیراز در زمان شاهصفی (حکومت: ۱۰۳۸ـ۱۰۵۲)، ذکر شدهاست.
🔻ازاینرو، واژۀ زغالاخته دستکم از قرن یازدهم در فارسی کاربرد داشتهاست.
🔺این واژه بهصورت اختهزغال و با املای اختهذغال نیز به کار رفتهاست: «همه قسم میوه برای فروش آورده بودند و ازجمله چیزی است به اختهذغال میماند، درشتتر و آبدارتر» (امینالدوله، ص ۳۷۲، از فرهنگ جامع زبان فارسی ۱۳۹۵، ذیل اختهذغال). اختهزغال در گیلکی نیز کاربرد دارد (ستوده، با املای اختهذغال).
🔻واژۀ اخته که صفت است و با واژۀ پیشین همنام (همآوا و همنویسه) است و در زبان بسامد اندکی دارد. شاملو (ص ۵۵۲) ذیل آتش اخته آوردهاست: «زغالی که تا مغز افروخته باشد و دیگر گاز کربن تولید نکند». نجفی (ذیل آتش) معنی آتش اخته را «آتش کاملاً افروخته و گُلانداخته» ذکر کردهاست. اینک چند شاهد از اخته:
ـ «عروس را آهستهآهسته تا دَمِ درِ خانۀ داماد میآوردند و از خانۀ داماد یک آینه و دو چراغ و یک منقلْ آتشِ اخته میآوردند و در آن اسپند و کُنْدُر و وَشا میریختند و دود میکردند» (کتیرایی، ص ۱۸۸، شاهد از نجفی).
ـ «چارپایه بده و چایی پرمایه بریز / مرگ من! آتش اخته بده، وافور تمیز» (محمدعلی افراشته، شاهد از فرهنگ جامع زبان فارسی ۱۳۹۲، ذیل آتش اخته).
ـ «بگو بروند سرتاخت از تنور جهنم دو سه گل از آن آتشهای اختۀ سینهکفتری و از آن حُطَمههای [= آتشهای] بیدود بیاورند» (جمالزاده، ص ۱۶، شاهد از فرهنگ جامع زبان فارسی ۱۳۹۵، ذیل اخته).
ـ شهر هنوز در گرمای داغِ روز لهله میزند. شاید این وضع تا صبح ادامه یابد. کسی نیست تا زغالهای اخته [متن: آخته] را از دامن آن بردارد. من نیز به یک زغال اخته [متن: آخته] میمانم (ایوانوا، ص ۲۳۲، شاهد از کتابخانۀ دیجیتال نور).
🔺زغال در زغالاخته همان واژۀ پرکاربرد زغال به معنی «چوب سیاهشده براثر سوختن» است. از قرن پنجم دانشمندان ایرانی به این نکته آگاه بودهاند که بهجز واژۀ ذرخش (کوتاهشدۀ آذرخش)، «در زبان پارسی هیچ کلمه نیست که اول او ذال بُوَد» (اسدی، ذیل ذرخش). پس بهتر است زغال (با «ز») را املای معیار بدانیم.
💫کوتاه اینکه زغالاخته در لغت به معنی «زغال فروزان و سرخ» است و گویا فارسیزبانان این میوه را به چنین زغالی تشبیه کردهاند.
✍🏻: #فرهاد_قربانزاده
📚: @azvirayesh
در واپسين روز هفته برای كشف راز واژگان همراه ما باشيد 💐
@sobhosher
🔍 #راز_واژه
درود
🔅 « #زغالاخته »
«زغالاخته میوهای است ترش، از زرشکِ تازه بالیدهتر و رنگش سیاه، در شکنبۀ گوسفند مطبوخ سازند (محاورهدانان ایران). وحید در هجو کمالنام، خواجهسرایی که سیاهفام بود، گوید:
"جمله ترشیهای عالم در مذاقم شکّر است / کند کرده این زغال اخته دندان مرا"» (سیالکوتی مَل وارسته، ص ۳۶۵).
سرایندۀ این بیت، با اندکی تفاوت، میرزا صادق دستغیب، قاضیالقضات شیراز در زمان شاهصفی (حکومت: ۱۰۳۸ـ۱۰۵۲)، ذکر شدهاست.
🔻ازاینرو، واژۀ زغالاخته دستکم از قرن یازدهم در فارسی کاربرد داشتهاست.
🔺این واژه بهصورت اختهزغال و با املای اختهذغال نیز به کار رفتهاست: «همه قسم میوه برای فروش آورده بودند و ازجمله چیزی است به اختهذغال میماند، درشتتر و آبدارتر» (امینالدوله، ص ۳۷۲، از فرهنگ جامع زبان فارسی ۱۳۹۵، ذیل اختهذغال). اختهزغال در گیلکی نیز کاربرد دارد (ستوده، با املای اختهذغال).
🔻واژۀ اخته که صفت است و با واژۀ پیشین همنام (همآوا و همنویسه) است و در زبان بسامد اندکی دارد. شاملو (ص ۵۵۲) ذیل آتش اخته آوردهاست: «زغالی که تا مغز افروخته باشد و دیگر گاز کربن تولید نکند». نجفی (ذیل آتش) معنی آتش اخته را «آتش کاملاً افروخته و گُلانداخته» ذکر کردهاست. اینک چند شاهد از اخته:
ـ «عروس را آهستهآهسته تا دَمِ درِ خانۀ داماد میآوردند و از خانۀ داماد یک آینه و دو چراغ و یک منقلْ آتشِ اخته میآوردند و در آن اسپند و کُنْدُر و وَشا میریختند و دود میکردند» (کتیرایی، ص ۱۸۸، شاهد از نجفی).
ـ «چارپایه بده و چایی پرمایه بریز / مرگ من! آتش اخته بده، وافور تمیز» (محمدعلی افراشته، شاهد از فرهنگ جامع زبان فارسی ۱۳۹۲، ذیل آتش اخته).
ـ «بگو بروند سرتاخت از تنور جهنم دو سه گل از آن آتشهای اختۀ سینهکفتری و از آن حُطَمههای [= آتشهای] بیدود بیاورند» (جمالزاده، ص ۱۶، شاهد از فرهنگ جامع زبان فارسی ۱۳۹۵، ذیل اخته).
ـ شهر هنوز در گرمای داغِ روز لهله میزند. شاید این وضع تا صبح ادامه یابد. کسی نیست تا زغالهای اخته [متن: آخته] را از دامن آن بردارد. من نیز به یک زغال اخته [متن: آخته] میمانم (ایوانوا، ص ۲۳۲، شاهد از کتابخانۀ دیجیتال نور).
🔺زغال در زغالاخته همان واژۀ پرکاربرد زغال به معنی «چوب سیاهشده براثر سوختن» است. از قرن پنجم دانشمندان ایرانی به این نکته آگاه بودهاند که بهجز واژۀ ذرخش (کوتاهشدۀ آذرخش)، «در زبان پارسی هیچ کلمه نیست که اول او ذال بُوَد» (اسدی، ذیل ذرخش). پس بهتر است زغال (با «ز») را املای معیار بدانیم.
💫کوتاه اینکه زغالاخته در لغت به معنی «زغال فروزان و سرخ» است و گویا فارسیزبانان این میوه را به چنین زغالی تشبیه کردهاند.
✍🏻: #فرهاد_قربانزاده
📚: @azvirayesh
در واپسين روز هفته برای كشف راز واژگان همراه ما باشيد 💐
@sobhosher