━•··•✦❁💟❁✦•··•━
#يك_برگ_كتاب
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
(سابقهٔ فیلترینگ تلگراف در ایران)
میرزا ملکمخان از رجال عصر قاجار نقل میکند:
من برای آوردن تلگراف به ایران جنگیدم.
درحالیکه شهرها و دهاتهای اروپا دارای خطوط ارتباطی بودند،
عینالدوله، صدراعظم ناصرالدینشاه اجازه نمیداد در شهرهای ایران، خطوط تلگراف احداث کنم.
عینالدوله معتقد بود: اگر رعایا دارای تلگراف شوند، در ولایات و ایالات مملکت محروسه ایران، در جلوی تلگرافخانه تجمع میکنند و از احوال یکدیگر باخبر میشوند
و علیه سلطنت آشوب میکنند.
من برای احداث تلگراف با عینالدوله جنگیدم.
✍🏻 #فریدون_آدمیت
📚: فکر آزادی و مقدمه نهضت مشروطیت
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
#يك_برگ_كتاب
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
(سابقهٔ فیلترینگ تلگراف در ایران)
میرزا ملکمخان از رجال عصر قاجار نقل میکند:
من برای آوردن تلگراف به ایران جنگیدم.
درحالیکه شهرها و دهاتهای اروپا دارای خطوط ارتباطی بودند،
عینالدوله، صدراعظم ناصرالدینشاه اجازه نمیداد در شهرهای ایران، خطوط تلگراف احداث کنم.
عینالدوله معتقد بود: اگر رعایا دارای تلگراف شوند، در ولایات و ایالات مملکت محروسه ایران، در جلوی تلگرافخانه تجمع میکنند و از احوال یکدیگر باخبر میشوند
و علیه سلطنت آشوب میکنند.
من برای احداث تلگراف با عینالدوله جنگیدم.
✍🏻 #فریدون_آدمیت
📚: فکر آزادی و مقدمه نهضت مشروطیت
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
#يك_برگ_كتاب
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
مادامی که درخواستی را با متانت، صداقت و احترام رد میکنید، مسئولیت عکسالعمل طرف مقابل به عهده شما نیست.
اگر شخصی پس از این که درخواستش را رد کردید، باز هم اصرار کرد، به خود یادآور شوید که اصرار این فرد ربطی به حق انتخابهای شما ندارد.
خصلت بعضی از آدمها این است که حرفشان را تحمیل میکنند.
مادامی که نسبت به طرف مقابلم احترام قایلم، با «نه» گفتنم، مسئول بروز هیچگونه رنجشی نیستم.
✍🏻 #دیمون_زاهاریادس
📚: هنر نه گفتن
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
#يك_برگ_كتاب
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
مادامی که درخواستی را با متانت، صداقت و احترام رد میکنید، مسئولیت عکسالعمل طرف مقابل به عهده شما نیست.
اگر شخصی پس از این که درخواستش را رد کردید، باز هم اصرار کرد، به خود یادآور شوید که اصرار این فرد ربطی به حق انتخابهای شما ندارد.
خصلت بعضی از آدمها این است که حرفشان را تحمیل میکنند.
مادامی که نسبت به طرف مقابلم احترام قایلم، با «نه» گفتنم، مسئول بروز هیچگونه رنجشی نیستم.
✍🏻 #دیمون_زاهاریادس
📚: هنر نه گفتن
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
#يك_برگ_كتاب
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
او همه چيز را فراموش میكرد، از خودش میگريخت، هر آن ممكن بود خودش را هم فراموش كند، فراموش میكرد بخورد، فراموش میكرد بخوابد، يک روز نفس كشيدن را هم فراموش میكرد و كارش تمام میشد.
📚سن عقل
✍🏻 #ژان_پل_سارتر
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
#يك_برگ_كتاب
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
او همه چيز را فراموش میكرد، از خودش میگريخت، هر آن ممكن بود خودش را هم فراموش كند، فراموش میكرد بخورد، فراموش میكرد بخوابد، يک روز نفس كشيدن را هم فراموش میكرد و كارش تمام میشد.
📚سن عقل
✍🏻 #ژان_پل_سارتر
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
#يك_برگ_كتاب
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
دنیای پشمکی
پیشبینی اورول برای آینده به حقیقت پیوسته است، یعنی اقلیت کوچکی قادرند از ثروتهای مرئی اقتصاد جهانی لذت ببرند، در حالی که اکثر مردم پیوسته در معرض نیازهای بیپایان اقتصادی و حسرت برای رابطهی عاشقانه و جنسی متعالی هستند.
صنعت رسانهای، شکلی از رابطه عاشقانه را ارائه میدهد که مبتنی بر نوعی هویت یابی است که از طریق شراکت در مصرف، خلق میشود.
در اینجاست که "دنیای پشمکی"، آدمهای خودش را خلق میکند، آدمهایی که فقط موقعی به شکلی کامل در جامعه پذیرفته میشوند که بتوانند مصرفکنندگان کارآمدی باشند ...
✍️: #مری_ایوانز
📚: عشق بحثی غیرعاشقانه
برگردان: پروین قائمی
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
#يك_برگ_كتاب
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
دنیای پشمکی
پیشبینی اورول برای آینده به حقیقت پیوسته است، یعنی اقلیت کوچکی قادرند از ثروتهای مرئی اقتصاد جهانی لذت ببرند، در حالی که اکثر مردم پیوسته در معرض نیازهای بیپایان اقتصادی و حسرت برای رابطهی عاشقانه و جنسی متعالی هستند.
صنعت رسانهای، شکلی از رابطه عاشقانه را ارائه میدهد که مبتنی بر نوعی هویت یابی است که از طریق شراکت در مصرف، خلق میشود.
در اینجاست که "دنیای پشمکی"، آدمهای خودش را خلق میکند، آدمهایی که فقط موقعی به شکلی کامل در جامعه پذیرفته میشوند که بتوانند مصرفکنندگان کارآمدی باشند ...
✍️: #مری_ایوانز
📚: عشق بحثی غیرعاشقانه
برگردان: پروین قائمی
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
#يك_برگ_كتاب
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
زندگی، قبل از هرچیز زندگی ست. گل میخواهد، موسیقی میخواهد، زیبایی میخواهد. زندگی حتی اگر یکسره جنگیدن هم باشد، خستگی در کردن میخواهد. عطر شمعدانیها را بوییدن میخواهد.
خشونت هست، قبول؛ اما خشونت اصل که نیست، زایده است، انگل است، مرض است. ما باید به اصلمان برگردیم.
زخم را که مظهر خشونت است با زخم نمیبندند. با نوار نرم و پنبه پاک میبندند. با نوار نرم و پنبه پاک میبندند، با محبت، با عشق...
📕 آتش بدون دود
✍ #نادر_ابراهیمی
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
#يك_برگ_كتاب
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
زندگی، قبل از هرچیز زندگی ست. گل میخواهد، موسیقی میخواهد، زیبایی میخواهد. زندگی حتی اگر یکسره جنگیدن هم باشد، خستگی در کردن میخواهد. عطر شمعدانیها را بوییدن میخواهد.
خشونت هست، قبول؛ اما خشونت اصل که نیست، زایده است، انگل است، مرض است. ما باید به اصلمان برگردیم.
زخم را که مظهر خشونت است با زخم نمیبندند. با نوار نرم و پنبه پاک میبندند. با نوار نرم و پنبه پاک میبندند، با محبت، با عشق...
📕 آتش بدون دود
✍ #نادر_ابراهیمی
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
#يك_برگ_كتاب
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
📚 #یک_تکه_کتاب
میدانی گرفتاری من چیست؟ دور و برم را آدمهای احمق گرفتهاند.
آدمهای باهوش در نوعی تبعیدِ محض متولد میشوند. بشریت به میزان شگفتانگیزی آدمِ احمق تولید میکند.
آدم هر قدر مزخرفتر باشد، بیشتر آرزوی تولید مثل کردن دارد.
آدمهای بهتر، حداکثر یک بچه درست میکنند و بهترینشان مانند خودت به این نتیجه میرسند که اصلاً تولید مثل نکنند... این فاجعه است. همیشه رویای جهانی را در سر میپرورانم که در آن بشر نه در میان بیگانگان، بلکه در میان برادرانشان به دنیا بیاید.
در این مورد اغلب به یاد شاه هیرود میافتم.
داستان را میدانید؛ او ظاهراً از تولد شاه آیندهی یهود خبردار شد و از بیم به خطر افتادن تاج و تختش تمام بچهها را کشت. من دربارهی هیرود عقیدهی کاملاً متفاوتی دارم، گرچه می دانم که کمی خیالپردازانه است.
هیرود را پادشاه فرهیخنه، خردمند و باعظمتی میدانم که دیرزمانی در آزمایشگاه سیاست شاگردی کرد و دربارهی دنیا و بشر چیزهای بسیاری آموخت. هیرود پی برد که بشر هرگز نمیبایست آفریده میشد. درواقع، این تردید آنقدر که احتمالاً بهنظر میآید نامکشوف و خطاکارانه نبود. اگر اشتباه نکنم، حتی خود پروردگار هم پس از تامل بیشتر دربارهی نوع بشر، به فکر افتاد که از آفرینش خود منصرف شود.
✍ #میلان_کوندرا
📚: مهمانی خداحافظی
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
#يك_برگ_كتاب
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
📚 #یک_تکه_کتاب
میدانی گرفتاری من چیست؟ دور و برم را آدمهای احمق گرفتهاند.
آدمهای باهوش در نوعی تبعیدِ محض متولد میشوند. بشریت به میزان شگفتانگیزی آدمِ احمق تولید میکند.
آدم هر قدر مزخرفتر باشد، بیشتر آرزوی تولید مثل کردن دارد.
آدمهای بهتر، حداکثر یک بچه درست میکنند و بهترینشان مانند خودت به این نتیجه میرسند که اصلاً تولید مثل نکنند... این فاجعه است. همیشه رویای جهانی را در سر میپرورانم که در آن بشر نه در میان بیگانگان، بلکه در میان برادرانشان به دنیا بیاید.
در این مورد اغلب به یاد شاه هیرود میافتم.
داستان را میدانید؛ او ظاهراً از تولد شاه آیندهی یهود خبردار شد و از بیم به خطر افتادن تاج و تختش تمام بچهها را کشت. من دربارهی هیرود عقیدهی کاملاً متفاوتی دارم، گرچه می دانم که کمی خیالپردازانه است.
هیرود را پادشاه فرهیخنه، خردمند و باعظمتی میدانم که دیرزمانی در آزمایشگاه سیاست شاگردی کرد و دربارهی دنیا و بشر چیزهای بسیاری آموخت. هیرود پی برد که بشر هرگز نمیبایست آفریده میشد. درواقع، این تردید آنقدر که احتمالاً بهنظر میآید نامکشوف و خطاکارانه نبود. اگر اشتباه نکنم، حتی خود پروردگار هم پس از تامل بیشتر دربارهی نوع بشر، به فکر افتاد که از آفرینش خود منصرف شود.
✍ #میلان_کوندرا
📚: مهمانی خداحافظی
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
#يك_برگ_كتاب
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
دخترم همین چندوقت پیش از من میپرسید "جنگ چیه؟"
چه طور جواب بدهم؟
من میخواهم او را با قلبی نوازشگر و مهربان وارد این دنیا کنم، به او یاد میدهم اگر به شاخه گلی نیازی نداری، نباید آن را از ساقه جدا کنی، نباید کفشدوزک را له کنی و بالهای سنجاقک را بکنی.
اما چگونه جنگ را برای این بچه توضیح بدهم؟
مرگ را وصف کنم؟
به این سوال جواب بدهم: «چرا در آنجا آدم میکشند؟
چرا یکی از پدربزرگهای من را کشتند؟
همچنین چرا یازده نفر از بستگان نزدیک ما را کشتند؟»
میان آنها دو دختر کوچک نیز بود که حتی عکسشان هم باقی نمانده...
به هیچوجه نمیخواهد درک کند این انسانها کجا رفتهاند، مخصوصا مرگ دو دختر بچه تعجبش را برمیانگیزاند.
سوالی به وجود میآید: چرا آنها؟ آنها که کوچک بودند، آنها که تیراندازی نکردند...
📚 جنگ چهره زنانه ندارد
✍️#سوتلانا_الکسیویچ
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
#يك_برگ_كتاب
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
دخترم همین چندوقت پیش از من میپرسید "جنگ چیه؟"
چه طور جواب بدهم؟
من میخواهم او را با قلبی نوازشگر و مهربان وارد این دنیا کنم، به او یاد میدهم اگر به شاخه گلی نیازی نداری، نباید آن را از ساقه جدا کنی، نباید کفشدوزک را له کنی و بالهای سنجاقک را بکنی.
اما چگونه جنگ را برای این بچه توضیح بدهم؟
مرگ را وصف کنم؟
به این سوال جواب بدهم: «چرا در آنجا آدم میکشند؟
چرا یکی از پدربزرگهای من را کشتند؟
همچنین چرا یازده نفر از بستگان نزدیک ما را کشتند؟»
میان آنها دو دختر کوچک نیز بود که حتی عکسشان هم باقی نمانده...
به هیچوجه نمیخواهد درک کند این انسانها کجا رفتهاند، مخصوصا مرگ دو دختر بچه تعجبش را برمیانگیزاند.
سوالی به وجود میآید: چرا آنها؟ آنها که کوچک بودند، آنها که تیراندازی نکردند...
📚 جنگ چهره زنانه ندارد
✍️#سوتلانا_الکسیویچ
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
#يك_برگ_كتاب
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
شعرِ ناب چگونه است؟
به این بیت حافظ بنگرید:
چو آفتابِ می از مشرقِ پیاله برآید
ز باغِ عارضِ ساقی هزار لاله برآید
ما با هنرسازههایی از نوع تشبیه «آفتابِ می» و «مشرقِ پیاله» و «باغِ عارض» از قبل آشنایی داریم، یعنی در ادبیات فارسی و عربیِ قبل از روزگارِ حافظ اینگونه تشبیهات به تکرار دیده میشود. آنچه باعثِ انگیزش این تشبیهات، در این شعر، شده است آن عملِ ذهنیِ شاعر است که با این «نظامِ نو» فُرمی به وجود آورده است که در آن فُرم، آن «هنرسازهها» از نو فعّال شدهاند.
هرچه هست و نیست مسألهٔ انگیزشِ «هنر سازه»ها است. وزن و قافیه و ردیف و تشبیه و استعاره و جناس و تمام ابزارهای موجود در آثار ادبی، بر اثرِ «تکرار» ناتوان و غیر فعّال میشوند، کارِ نویسنده و شاعر این است که هنر سازهها را فعّال کند.
از باب تمثیل میتوان گفت هر «واژه» سکهای است که دو روی دارد. ما همیشه در گفتگوی روزمرّه فقط با آن روی سکّه سروکار داریم که معنایی و یا پیامی را به ما منتقل میکند امّا روی دیگر سکّه که وجه جمالشناسیک اوست، غالباً، از ما نهفته است. تنها شاعر است که میتواند با خلاقیتِ خویش کاری کند که آن روی دیگر سکّه را نیز ببینیم و مسحور آن روی دیگر سکّه شویم و غالبا این عمل، در شعر، چنان اتفاق میافتد که ما از فرطِ اعجاب نسبت به وجهِ جمالشناسیکِ کلمه، « پیام» آن را یا روی دیگر آن را که وظیفهٔ پیامرسانی دارد فراموش میکنیم. حتی، گاهی، در اوج شاهکارهای شعری، به تعبیرِ الیوت، قبل از اینکه شعر «فهمیده» شود، با ما «رابطه برقرار» میکند.
شعرِ ناب چنین است. قبل از آنکه به معنیِ آن برسیم مسحورِ زیبایی و وجهِ جمالشناسیک آن میشویم.
✍🏻 #محمدرضا_شفیعیکدکنی
📚: رستاخیز کلمات
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
#يك_برگ_كتاب
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
شعرِ ناب چگونه است؟
به این بیت حافظ بنگرید:
چو آفتابِ می از مشرقِ پیاله برآید
ز باغِ عارضِ ساقی هزار لاله برآید
ما با هنرسازههایی از نوع تشبیه «آفتابِ می» و «مشرقِ پیاله» و «باغِ عارض» از قبل آشنایی داریم، یعنی در ادبیات فارسی و عربیِ قبل از روزگارِ حافظ اینگونه تشبیهات به تکرار دیده میشود. آنچه باعثِ انگیزش این تشبیهات، در این شعر، شده است آن عملِ ذهنیِ شاعر است که با این «نظامِ نو» فُرمی به وجود آورده است که در آن فُرم، آن «هنرسازهها» از نو فعّال شدهاند.
هرچه هست و نیست مسألهٔ انگیزشِ «هنر سازه»ها است. وزن و قافیه و ردیف و تشبیه و استعاره و جناس و تمام ابزارهای موجود در آثار ادبی، بر اثرِ «تکرار» ناتوان و غیر فعّال میشوند، کارِ نویسنده و شاعر این است که هنر سازهها را فعّال کند.
از باب تمثیل میتوان گفت هر «واژه» سکهای است که دو روی دارد. ما همیشه در گفتگوی روزمرّه فقط با آن روی سکّه سروکار داریم که معنایی و یا پیامی را به ما منتقل میکند امّا روی دیگر سکّه که وجه جمالشناسیک اوست، غالباً، از ما نهفته است. تنها شاعر است که میتواند با خلاقیتِ خویش کاری کند که آن روی دیگر سکّه را نیز ببینیم و مسحور آن روی دیگر سکّه شویم و غالبا این عمل، در شعر، چنان اتفاق میافتد که ما از فرطِ اعجاب نسبت به وجهِ جمالشناسیکِ کلمه، « پیام» آن را یا روی دیگر آن را که وظیفهٔ پیامرسانی دارد فراموش میکنیم. حتی، گاهی، در اوج شاهکارهای شعری، به تعبیرِ الیوت، قبل از اینکه شعر «فهمیده» شود، با ما «رابطه برقرار» میکند.
شعرِ ناب چنین است. قبل از آنکه به معنیِ آن برسیم مسحورِ زیبایی و وجهِ جمالشناسیک آن میشویم.
✍🏻 #محمدرضا_شفیعیکدکنی
📚: رستاخیز کلمات
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
#يك_برگ_كتاب
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
دلش برای ماهی بزرگی که صید کرده بود سوخت.
با خود گفت که این ماهی، ماهی عالی و عجیبی است و می داند که من چقدر پیرم.
تا به حال ماهی به این پر زوری نگرفته ام، ماهی به این غریبی نگرفته ام. شاید می داند که نباید از آب بیرون بپرد. اگر پرید یا وحشیگری درآورد بیچارهام میکند.
اما شاید هم پیش از این چند بار به قلاب افتاده، میداند که راه جنگیدنش همین است. از کجا می داند که فقط با یک نفر طرف است، یا آنکه طرفش پیرمرد است؟ اما عجب ماهی بزرگی است، اگر گوشتش خوب باشد در بازار خیلی پول می شود. طعمه را هم مثل ماهی نر خورد، کشیدنش هم به ماهی نر میماند، در جنگیدنش هم نشانی از ترس نمی بینم. نمیدانم نقشه دارد یا او هم مثل من وامانده است؟
✍🏻 #ارنست_همینگوی
📚: پیرمرد و دریا
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
#يك_برگ_كتاب
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
دلش برای ماهی بزرگی که صید کرده بود سوخت.
با خود گفت که این ماهی، ماهی عالی و عجیبی است و می داند که من چقدر پیرم.
تا به حال ماهی به این پر زوری نگرفته ام، ماهی به این غریبی نگرفته ام. شاید می داند که نباید از آب بیرون بپرد. اگر پرید یا وحشیگری درآورد بیچارهام میکند.
اما شاید هم پیش از این چند بار به قلاب افتاده، میداند که راه جنگیدنش همین است. از کجا می داند که فقط با یک نفر طرف است، یا آنکه طرفش پیرمرد است؟ اما عجب ماهی بزرگی است، اگر گوشتش خوب باشد در بازار خیلی پول می شود. طعمه را هم مثل ماهی نر خورد، کشیدنش هم به ماهی نر میماند، در جنگیدنش هم نشانی از ترس نمی بینم. نمیدانم نقشه دارد یا او هم مثل من وامانده است؟
✍🏻 #ارنست_همینگوی
📚: پیرمرد و دریا
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
#يك_برگ_كتاب
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
«دن پائولو میگوید: شنیدهام در این کوه معدن هست
بونی: خدا نکند معدن باشد!
دن: نمیفهمم! برای چی؟!
بونی: زمانی که کوه فقیر است، از آن ماست؛ اما همین که معلوم شد غنی است، حکومت آن را تصاحب خواهد کرد.
حکومت یک دست دراز دارد و یک دست کوتاه. دست دراز به همه جا می رسد و برای گرفتن است، و دست کوتاه برای دادن است، و فقط به کسانی می رسد که خیلی نزدیکاند..!!»
✍🏻 #اینیاتسیو_سیلونه
📚: نان و شراب
📎فایل pdf کتاب را در صبح وشعر بیابید.👇🏻
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
#يك_برگ_كتاب
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
«دن پائولو میگوید: شنیدهام در این کوه معدن هست
بونی: خدا نکند معدن باشد!
دن: نمیفهمم! برای چی؟!
بونی: زمانی که کوه فقیر است، از آن ماست؛ اما همین که معلوم شد غنی است، حکومت آن را تصاحب خواهد کرد.
حکومت یک دست دراز دارد و یک دست کوتاه. دست دراز به همه جا می رسد و برای گرفتن است، و دست کوتاه برای دادن است، و فقط به کسانی می رسد که خیلی نزدیکاند..!!»
✍🏻 #اینیاتسیو_سیلونه
📚: نان و شراب
📎فایل pdf کتاب را در صبح وشعر بیابید.👇🏻
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher