صبح و شعر
653 subscribers
2.14K photos
280 videos
331 files
3.23K links
ادبیات هست چون جهان برای جان‌های عاصی کافی نیست.🥰😍 🎼🎧📖📚
Download Telegram
Audio
کرماشان#
آهنگساز #کیخسرو_پورناظری
با صدای:زنده یاد #حشمت_الله_لرنژاد

درود، سهم لحظه هاتان لبخند و دل
خوش💐
به اميد روزهاي بهتر براي #كرمانشاگم
🙏🏻🙏🏻

@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
‍ پادشاهي #كيخسرودرشاهنامه١
#ابوالقاسم_اسماعيل_پور

#کیخسرو از همان آغاز، شهریاری نورانی و درخشان شمرده می‌شده است. چهره‌اش بس منوّر توصیف شده است، گویی که از خورشید گوی سبقت برده باشد. او در نخستین دیدار با گیو پهلوان، به صورت جوانی زیبا، نورانی، با جامی در دست و دسته گلی بر گیسو و در کنار چشمه‌یی درخشان توصیف گردیده است. (حمیدیان ۱۳۷۲: ۳۱۲) کیخسرو اساطیری به‌راستی #نویددهندۀ تحول عظیمی است که بنا به باورهای آریایی و به‌ویژه بنا به اساطیر زرتشتی باید در پایان جهان رخ دهد. این دگرگونی شگفت‌آور همان #پیروزی فرجامین #نور بر ظلمت است، پیروزی نیکی بر بدی و تیره‌گی پارسایی بر دُژکرداری. از کشته شدنِ ناجوان‌مردانۀ سیاوش تا پیدایی و بُرناییِ کیخسرو، زمانۀ شگفت‌آورِ غریبی است که سرشار از فساد، تباهی، کشتار، شهرسوزان و ویرانی است. همۀ این نشانه‌های بد و اهریمنی دورۀ آمیزش خیر و شر یا آمیزش نور و ظلمت را به یاد می‌آورد، پدیده‌هایی اهریمنی که در روزگار کیخسرو به اوج خود می‌رسد. افراسیاب نماد کل ظلمت و تیره‌روزی‌هاست و کیخسرو نماد نور و آفتاب و آزادی است.
از شگفتی‌های دیگر شخصیت اساطیری کیخسرو، اسبِ اوست که بهزاد نام دارد. روایت کرده‌اند که وقتی بهزاد، اسب زیبای سیاوش، به کیخسرو می‌رسد، و «چون سوارش می‌کند، در یک لحظه کیخسرو از نظرها #پنهان می‌شود. به طوری که گیو می‌اندیشد، مبادا اهریمن به صورت اسب درآمده و کیخسرو را از بین برده است. (شاهنامه، ۳/۲۱۰)
همنامِ کیخسرو در نوشته‌های کهن ودایی، سرشروَس[۴] (نیک آوازه) است که جزو یاران همکار ایندرا، خدای جنگ در اساطیر #هندی است. ایندرا به کمکِ اوست که بیست تن از فرمانروایان دشمن و نیز ۶۰۰۹۹ تن از جنگاورانش را با چرخ‌های گردونه کشنده‌اش نابود می‌کند. (یارشاطر، ۱۳۶۸: ۵۶۱-۵۶۲) در اوستا کیخسرو خیلی بیشتر از دیگر پهلوانان کیانی ستوده شده است. در فروردین یشت، بندهای ۱۳۳ تا ۱۳۵، فره ‌وشی‌های هفت شهریار کیانی پیش از روزگار کیخسرو و یک‌جا ستوده می‌شوند، در حالی‌که فره‌‌وشی او جداگانه با توصیفاتی برجسته مورد ستایش قرار می‌گیرد. او را «از برای نیروی خوب ترکیب یافته، از برای پیروزیِ اهورا آفریده، از برای برتری فاتحانه، از برای حکم خوب اجرا شده، از برای فرمان تغییرناپذیر، و از برای فرمان مغلوب ناشدنی‌اش» می‌ستایند. کیخسرو جنگاور است، با یک ضربه بر دشمنانش پیروز می‌شود، چون که دارای فرّه است. او #بهشت را تصاحب کرده است.(یارشاطر، ۱۳۶۸: ۵۶۱-۵۶۲)
در یشت ۱۹ (زامیاد یشت)، بند ۱۷، دربارۀ کیخسرو چنین آمده است:
«… بدان‌سان که کیخسرو بر دشمنِ نابه‌کار چیره شد و در درازنای آوردگاه ـ هنگامی که دشمنِ تباهکارِ نیرنگ‌باز، سواره با او می‌جنگید ـ به نهانگاه گرفتار نیامد. کیخسرو سرورِ پیروز، پسر خونخواه سیاوشِ دلیر ـ که ناجوان‌مردانه کشته شد ـ و کین‌خواهِ اَغریرثِ دلیر، افراسیابِ تباهکار و برادرش گرسیوز را به بند درکشید. (دوست‌خواه، ۱۳۷۰: ۴۹۹)
بی‌شک کیخسرو در اوستا سَروری بلندپایه است که همچون جاودانان ستوده می‌شود. در یشت ۱۵ (رام یشت)، بندهای ۳۱-۳۳ چنین آمده است:
«اَوروَسارَی بزرگ در جنگل سپید، در برابر جنگل سپید، در میان جنگل سپید، بر تخت زرّین، بر بالش زرّین، بر فرش زرّین، در برابر بَرسَمِ گسترده با دستان سرشار او را بستود… و از وی خواستار شد: ای اندروایِ زبردست! مرا این کامیابی ارزانی دار که پهلوانِ سرزمین‌های ایرانی‌ استوار دارندۀ کشور {کی}خسرو- ما[۵] را نکشد؛ که خویشتن را از چنگ کیخسرو بتوانم رهاند. کیخسرو او را برافکند در همۀ جنگل ایرانیان. اندروای زبردست، این کامیابی را بدو ارزانی داشت و کیخسرو کامروا شد.[۶]
در یشت ۱۵، بندهای ۷۳-۷۷، به پیروزی بزرگ کیخسرو و یکی از نقطه‌های عطف در حماسۀ ملی، یعنی کشتن افراسیاب و گرسیوز در جنگل سفید پهناور، پس از نبردی طولانی و دشوار اشاره رفته است. در شمار دیگری از یشت‌ها، صحنۀ این رویدادها به کرانه‌های دریاچۀ چیچَست انتقال یافته است. (یارشاطر، ۱۳۶۸: ۵۶۲)
در نوشته‌های پهلوی، کیخسرو به گونۀ یک زرتشتی #بت_شکن قلمداد شده است. چون شخصیت اساطیری او در آثار دینی دورۀ میانه شرح و بسط یافته و جنبه‌های دینی و آیینیِ آن بیشتر مورد توجه قرار گرفته است. گویند که وی آیین زرتشتی می-ورزید(دینکرد ۹، ۱۶ و ۱۹)؛ و به عنوان یک زرتشتیِ بت‌شکن بت‌کده‌یی را بر کران دریاچۀ چیچَست ویران ساخت. بنای آتشکدۀ معروفِ شیز را به او نسبت می‌دهند. (همان‌جا)
...
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
💞💓💕

درباره عاشقانه ى #بيژن_منيژه👩‍❤️‍💋‍👩

🔹از نظر دکتر حسن ذوالفقاری، مدرس دانشگاه ، عشق‌های شاهنامه را می‌توان به چند دسته زير تقسیم کرد.

١- دسته اول از جمله داستان‌هایی است که در زمره منظومه‌های اصلی ادبیات کشورمان محسوب می‌شود. داستان‌هایی مانند «زال و رودابه» به تنهایی توانایی این را دارند که یک داستان مستقل باشند.

این داستان‌ها خودشان به تنهایی انطباق کامل و دوسویه با بن‌مایه‌های داستان‌های عاشقانه را دارند و می‌توان آنها را قالب منظومه‌هایی مستقل نگاه و بررسی کرد.

٢-دسته دوم، عشق‌های شکارگاهی است.
🔺این عشق گاهى در حین شکار رخ می‌دهد و محیط وقوع آنها شکارگاه‌هاست؛ مانند عشق رستم و تهمینه که نتیجه آن تولد سهراب است.

٣- دسته سوم عشق‌های ممنوعه است.
🔻 عشق بدفرجام سودابه به سیاوش در این دسته قرار می‌گیرد.
سیاوش نمی‌خواهد به عشق نامیمون و خائنانه سودابه تن دهد و همین موضوع اتفاقات زیادی را دامن می‌زند.
٤- دسته چهارم، عشق‌های تاریخی است
🔺داستان عشق خسرو و شیرین در زمره آن قرار می‌گیرد. این داستان که فردوسی در شاهنامه مختصری به آن دامن می‌زند، بعدها با برداشت‌های دیگری از سوی شاعران و نویسندگان فارسی روبه‌رو می‌شود و نمونه اعلای آن خسرو و شیرین نظامی گنجوی است.
🔸ماهیت عشق در شاهنامه با دیگر کتاب‌ها تفاوت‌های اساسی دارد، چون داستان‌ها در بافت حماسی رخ می‌دهد و اغلب یک نتیجه‌گیری خاص دارد و آن تولد فرزند یا قهرمان بعدی است.
🔻شاهنامه یک اثر حماسی است و باید قهرمانان زنده بمانند تا فرزندی قهرمان از آنها بر جای بماند. اگر قهرمان بمیرد حماسه هم می‌میرد. پس لازمه ادامه حماسه وجود قهرمانان و 💞وصال عشاق است.
🔺زال و رودابه ازدواج می‌کنند و #رستم متولد می‌شود. تهمینه و رستم ازدواج می‌کنند تا #سهراب به دنیا بیاید. سیاوش و فرنگیس ازدواج می‌کنند تا #کیخسرو متولد شود و...

💕در این کتاب خبری از هجران نیست، دلدادگان به وصال یکدیگر می‌رسند. این موضوع در دیگر آثار ادبیات کلاسیک کشورمان رنگ و بوی دیگری دارد و با هجر پایان می‌گیرد. ذوالفقاری در این باره می‌گوید: در شاهنامه ما با حماسه روبه‌رو هستیم و خبری از جنبه‌های تراژیک موجود در دیگر داستان‌های عاشقانه نیست.
💔
ادامه دارد...

@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
‍ ‍ ‍ ‍ 💞💓💕

درباره عاشقانه ى #بيژن_منيژه👩‍❤️‍💋‍👩

🔸تحلیل ساختار نمادین داستان بیژن و منیژه
هر داستانی دارای ساختاری منسجم است که در تناسب کامل با محتوای آن شکل می‎گیرد؛ پس در یک داستان سمبلیک نیز باید به دنبال کشف ساختار و طرحی نمادین بود.

💏در داستان بیژن و منیژه که درونمایه نمادین آن دستیابی به #کمال و فردیت است، طرح و ساختار قصه نیز در تناسب کامل با این درونمایه ترسیم شده و گسترش طرح و حرکت قهرمانان و اشخاص داستانی، نگاره نمادین #دایره را می‎نمایاند؛
🔹بدین ترتیب که حرکت از ایران‎زمین که نماینده ساحت #خودآگاهی روان قصه است، آغاز می‎شود و قهرمان پس از تجربه فردیت و کمال در سرزمین #ناخودآگاهی (توران‎زمین)، در نهایت به خودآگاهی (ایران) باز می‏گردد و نقطه پایان ⭕️دایره فردیت خود را به آغاز آن پیوند می‎زند. به موجب نمادشناسی اشکال، «دایره، علامت وحدانیت اصیل و علامت آسمان است و بدین گونه نشانگر فعالیت و حرکات دورانی است. این نگاره، مشخصه جهت ممتد است؛ در نتیجه علامت هماهنگی است. از عهد باستان، دایره، نشانة تمامیت و کمال بوده و زمان در آن گنجانده می‎شده است؛ تا بهتر اندازه گیری شود. دایره‏ای متمرکز، بدون انتها و ابتدا، کامل، علامت مطلقیت است»
🔸این داستان، شرح به فردیت رسیدن #کیخسرو به عنوان #پادشاه ایران‎زمین است که بنابر رویکردی کهن‏الگویی وی را می‎توان تجسّم بُعد بالفعل کهن‏الگوی #خود دانست. بنابر همین نگرش تأویلی، بیژن که کهن‏الگوی #قهرمان را می‎نمایاند، بخشی از نیروهای روانی کیخسرو و از همین روی فردیت یافتن او درواقع فردیت یافتن #کیخسرو است. بیژن به دنبال بر هم خوردن تعادل در اثر حمله نیروهای اهریمنی #سایه، قهرمانانه پای در مسیر فردیت می‏نهد و با خدعه #پیردانای اهریمنی قصه، گرفتار مخمصه‎ای دشوار می‎شود. پایان این قصه نمادین، رهایی بیژن از چاهی است که حبس در آن، متناسب با درونمایه کهن‏الگویی قصّه، موتیف بازگشت به #رحم_مادری و رهایی از آن #تولّد دوباره را نمادین می‎کند. تحوّل برجسته دیگری که در این قصّه وجود دارد، تحوّلی است که متناسب با تحوّل قهرمان برای #منیژه اتفاق می‏افتد؛ بدین ترتیب که وی که در آغاز قصّه، عنصری اهریمنی و بوالهوس و وابسته به نیروهای #سایه (افراسیاب) است، در پی رانده شدنش از دربار افراسیاب، از بُعد منفی خود فاصله می‎گیرد و وجهه‎ای مثبت می‎یابد که همین امر او را لایق آمدن به ساحت #خودآگاهی (ایران) و پیوستنش به نیروهای خیر می‎کند. در مجموع باید گفت که متناسب با درونمایه کهن‌الگویی داستان، تمامی شخصیتها، مکانها و دیگر عناصر قصه نیز بُعدی نمادین و کهن‎الگویی دارند و این امر سبب پیوند بینامتنیتی داستان بیژن و منیژه با دیگر آثار هم‎گونه خود می‎شود.

@sobhosher
‌‎#انسان_خوب در #شاهنامه
‌‎دکتر #محمدعلی_اسلامی_ندوشن
‌‎بهر هفتم

🔸 #کیخسرو.
🔺کیخسرو پسر سیاوش، حتی سرنوشتش از دو شاهزاده دیگر عجیب تر است. تمام دوران کودکی و نوجوانیش مانند فریدون در ترس و تزلزل می‌گذرد، زیرا پدربزرگش افراسیاب که کشنده پدر اوست، هر آن ممکن است قصد جان وی نیز بکند.
از این رو ناگزیر است در نقاب یک چوپانک ابله و عامی ادامه زندگی بدهد. تا پادشاه نسبت به قابلیت او در اشتباه بماند.
سرانجام این زندگی دو گانه و دلهره آلود که به پایان می‌رسد.
🔻گیو به توران می‌رود و او را با مادرش فرنگیس به ایران می‌آورد.
کیخسرو به جای کاوس پادشاه می‌شود و جنگ کین خواهی پدر را بر ضد افراسیاب آغاز می‌کند. این جنگ آنقدر ادامه می‌یابد تا منجر به شکست نهائی تورانیان و دستگیری همه کسانی بشود که بنحوی در قتل سیاوش دست داشته بودند. خود افراسیاب نیز به دست کیخسرو کشته می‌شود.
🔸پس از پیروزی در جنگ و پایان کین خواهی و آرام گرفتن جهان، دگرگونی‌ای ناگهانی در روح کیخسرو حادث می‌گردد. بر آن می‌شود که از زندگی کناره گیرد، زیرا بیم آن دارد که بسبب کامیابی‌هایش دستخوش غرور و منی بشود و به گناه آلوده گردد.
پس با دوستان و سرداران خود وداع می کند، سر به کوه می نهد و ناپدید می شود.
🔹یگانه هدف و آرمان کیخسرو در زندگی این است که انتقام خون پدر را بگیرد، و در این کار توفیق می یابد. ولی این پیروزی چگونه بدست آمده ؟ به قیمت نابود شدن همه خانواده مادری او، نابود شدن پیران ویسه و خاندانش که دوست خانواده او بودند و به ویران شدن سرزمین توران که کشور مادر اوست.
🔺از این حیث وضع او شبیه می شود به وضع فریدون که از یک سو به حکم وظیفه خود را به کیفردادن گناهکار ملزم می‌دید، و از سوی دیگر این گناهکاران کسی جز پسرانش نبودند یعنی در واقع در این دو مورد، پیروزی و شکست، و کامروائی و تلخکامی، یا بقول شاهنامه «شهد و حنظل» با هم آمیخته می شوند. نظیر همین آمیختگی عجیب را در روح رستم هنگام غلبه بر اسفندیار می بینیم.
🔻در اینجا روح #تراژدی روی می نماید و نشان داده می شود که راه زندگی چقدر باریک است.
🔸کیخسرو از همه فضائل اخلاقی پدرش سیاوش بهره دارد: دلیر و جوانمرد و با فرهنگ و دادگر است. مردم او را دوست می دارند و همهٔ سران کشور به او احترام دارند. ولی او به هیچ یک از اینها خوشنود نیست. نه جوانی، نه کامروائی، نه پیروزی در جنگ و نه محبت و احترام مردم، هیچ یک برای او تکیه گاه نمی تواند بود. ناگهان چنانکه گوئی پرده از جلو چشمش به کنار می رود، دنیا را بنحو دیگر می‌بیند.
🔻بحران عرفانی‌ای نظیر آنچه ایرج و پدرش سیاوش را در برگرفته بود، براو نهیب می زند. پیش از آنکه سراب های زندگی او را فریفته کند و به گناه، یعنی غرور و منی آلوده اش سازد، بهتر می بیند که از این جهان برود چون عاقبت باید رفت، چرا نه زودتر:

شنیدیم و دیدیم راز جهان بد و نیک را آشکار و نهان
کشاورز باشد و گر تاجور سرانجام بر مرگ باشد گذر
(کیخسرو 2488-89 )

🔹تغییر حال کیخسرو آنقدر عجیب است که سران کشور چنین می‌پندارند که «دیو» او را از راه بدر برده است. فرق کیخسرو با ایرج و سیاوش در اینجا است که آنها در ناچارى و بی پناهی، شیوهٔ تسلیم و رضا را اختیار کردند، و او در اوج قدرت چنین می کند. انتخاب او درونی است و از خارج بر او تحمیل نشده است.
🔺🔻🔺
‌‎ادامه دارد...

@sobhosher