صبح و شعر
649 subscribers
2.14K photos
281 videos
331 files
3.24K links
ادبیات هست چون جهان برای جان‌های عاصی کافی نیست.🥰😍 🎼🎧📖📚
Download Telegram
.
჻ᭂ 🍃🌸 #شعرامروز🌸🍃‍჻ᭂ
‌" خدایان اردوگاه‌های آفتابی
من نمی‌توانم بیابم
."

شما که هنوز خونتان را 
- در بهار -
برای رنگ‌آمیزی انارهای باغ نژادهای خوب 
نگاه‌داشته‌اید 
مگر نمی‌بینید؟
ظرف‌های من هنوز نشسته است
من هنوز برای گندم‌ها رنگ زرد و سبز را
فاش نکرده‌ام 
اتاقم رنگ می‌خواهد، جارو می‌خواهد
تازه آفتاب خریده‌ام که بر چراغ بیاویزم
هنوز برای یک درخت و پرنده 
پاییز و بهار را هجا نکرده‌ام 
برای من تازه مهتاب رسیده‌است
تا سقف اتاقم را رنگ مهتابی کنم
رخت‌های تابستانی‌ام بوی بهار می‌دهد
بهارهای گستاخ از من پرنده و میوه 
می‌خواهند 
دو سه گلی‌ است که باید از حافظه بیرون آرم 
بیرون آرم  ، و بر سینه بیاویزم 
من نمی‌توانم  بیایم‌ 
نمی‌توانم....


✍🏻: #احمدرضا_احمدی فراخور زادروزش مانایاد و نامش☘️💐

━··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
.
჻ᭂ 🍃🌸 #شعرامروز🌸🍃‍჻ᭂ

بلوطی‌ام که غباری به او خبر داده‌ست
بزرگ‌راه مسیرش به جنگل افتاده‌ست

آهای مادر دامان سپید من! ای کوه
کهن‌دیار من ای آخرین وطن! ای کوه

« جز آستان توام در جهان پناهی نیست
سر مرا به جز این در حواله‌گاهی نیست»

بگو بمیر و نگو ترک این دیار کنم
تو زادگاه منی من کجا فرار کنم؟

برای سنگ‌تباران گریختن ننگ است
که ریشه‌های تبارم هنوز در سنگ است

نزاده بید مرا تا که خم شوم در باد
بلوط زاده مرا تا علم شوم در باد

از این دیار قدیمی چگونه بار کنم؟
بگو بمیر و نگو ترک این دیار کنم

اگر بلوطی از این کوه و دشت‌ها رفته‌ست
به ریشه‌هاش قسم او بدون پا رفته‌ست

به حکم جاده تبرها به خاکش افکندند
نگو چه ساده تبرها به خاکش افکندند

کسی ندید کجایش زدند تا افتاد
هزار بوسه به پایش زدند تا افتاد

ولی میان تو با جاده شب‌نشینی‌هاست
و بین دهکده حرف از عقب نشینی‌هاست

مرا ببخش که سازش نمی‌کنم ننگ است
بلوط اگر بشوی نام دیگرت سنگ است

ببخش از این‌که نشد مثل جاده خم بشوم
که ساده قد نکشیدم که ساده خم بشوم

طبیعی‌است ندانی که قد کشیدن چیست
که این بلندی‌ات از رنج قد کشیدن نیست

سپاه اره بیاور که سخت خواهم رفت
درخت زاده شدم پس درخت خواهم رفت

فقط بیا و از این پس که دامنت شهر است
که شانه‌های تو با هر پرنده‌ای قهر است

بگو به ایل که در جنگ جاده افتادم
بگو که کِل بکشد ایستاده افتادم.


✍🏻: #حسین_کردعلی


━··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
.
჻ᭂ 🍃🌸 #شعرامروز🌸🍃‍჻ᭂ

سبز و مسموم

مژه‌هات از دریا برگردند
ای صاحب شانه‌های من!
آن‌گاه که فرفره‌ای از عطر سرخ
در پوست می‌چرخد
در پیشگاه لحظه‌ای دارآویز
می‌خواهم که به دستی
گردنم را بلند کنی
می‌خواهم مژه‌هات از دریا برگردند
ای صاحب شانه‌های من!

در مدار یخ‌های سبز
لبان سمی‌ا‌ی افق
دایره‌وار بر کوهه‌ای از شاخ‌های پیچاپیچ می‌دمد
مهره‌های مومیایی باد
سبز و مسموم
لغزان بر یخ
تا دریا
که از مردمکت فواره می‌زند.

سینه‌ریزی از زنبق پای دار می‌ریزد.

شفا
شفای سینه‌ی من
آن‌دم که نفس‌هایم
قفل می‌شود
قفل‌ می‌شود
در حلقه‌ی آبی‌ی آبی.

✍🏻: #محمود_شجاعی

━··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
჻ᭂ 🍃🌸 #شعرامروز🌸🍃‍჻ᭂ

اما بر بال‌های این بلندی ایستادم
و شهر تهی بود
حال که از غار برگشته‌ام با چند درهم از آن سیصد سالِ پیش
که نان و شرابی که این‌همه قرنِ گرسنه را بنوشاند
با سکه‌های از یاد رفته
و شهر تهی
و ما که گرسنه‌گانی جاودان بودیم
برکه‌ای یا خنجر
و طرح ورم‌کرده‌ی ما در آب...
یا در بستر
به هیات زنی برفی که در افق مرده است
روی انحنای کوهستان و زیر غلظت ابر
تا بادها به یادش بیاورند
وقتی نبوده است!

اعماق دریا،
ریشه‌های مواج،
اعماق آسمان،
بادهای کیهانی،
و این حرکت ابریشمین ما
که پیچانیم
چه کسی سکان را به دست داشت؟
دریای فنیقیه سرخ می‌نمود!
ما گم شدیم؟
به‌راستی این برهوت کشتی ما را رهبری می‌کرد؟
دریا تمام شده است!
و کشتی بر جاست!
در قفسی از گرده‌ها و انحنای استخوان‌های نمک سود
تجارت می‌کردیم
ابریشم را برابر بانو بردیم
و سیصد سال ماندیم در خوابی که دانشی به شما می‌بود
قطب‌نما مرگ را نشان می‌داد
شما زیبایید
و من می‌خواهم یک‌بار دیگر برای عشق جان بدهم
روی عرشه‌ی کشتی که رو به خط لرزان مرگ پا می‌کشد

و امواج آرام است
و امواج طلاگون است
و امواج از جنس ماسه‌های کهن‌سال است

مرگ خواهد بود اما شما زیبا خواهید بود
اکنون آب‌ها و گردش زنبق‌گون و اطلس رفتارشان
با آه‌هایی سرد، با دستمالی برای تکان دادن
هیچ‌گاه نیستید
کشتی به ماسه نشسته
قطب نما ایستاده است
و سمت موعود همین‌جاست

✍🏻: #نازنین_نظام‌شهیدی

━··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
.
჻ᭂ 🍃🌸 #شعرامروز🌸🍃‍჻ᭂ

دنیا برای چیست؟ جوابی نیافتم
اینجا برنده کیست؟ جوابی نیافتم

صدها هزار راه و روش پیش روی ماست
باید چگونه زیست؟ جوابی نیافتم

دریا که از ابهت او حرف می‌زنیم
در حال گریه نیست؟ جوابی نیافتم

باید در این دو روزه‌ی دنیا به حال خویش
خندید یا گریست؟ جوابی نیافتم

ای عقل! تا به حال دویدی پی جواب
اما دگر بایست! جوابی نیافتم

✍🏻: #سجاد_نجاری فراخور گرامی‌زادروزش💐

@sajad_najjari

━··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
.

━··‏​‏​​‏•✦❁☀️ #شعرامروز ☀️❁✦•‏​‏··•​​‏━

من خود نمی‌روم، دگری می‌برد مرا
نابرده باز سوی تو می‌آورد مرا
 
کالای زنده‌ام که به سودای ننگ و نام
این می‌فروشد آن دگری می‌خرد مرا
 
یک‌بار هم که گردنه امن و امان نبود
گرگی به گله می‌زند و می‌درد مرا
 
در این مراقبت چه فریبی‌ست ای تبر
هیزم‌شکن برای چه می‌پرورد مرا؟
 
عمری‌ست پایمال غمم تا که زندگی
این‌بار زیر پای که می‌گسترد مرا
 
شرمنده نیستیم ز هم در گرفت و داد
چندان‌که می‌خورم غم تو، می‌خورد مرا
 
قسمت کنیم آنچه که پرتاب می‌شود
شاخه گل قبول تو را، سنگ رد مرا
 
✍🏻: #حسین_منزوی

━··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
━··‏​‏​​‏•✦❁☀️❁✦•‏​‏··• ​━​
#شعرامروز
━··‏​‏​​‏•✦❁☀️❁✦•‏​‏··•​​‏━

چنان زلال شود
آن کسی که تو را یک بار
فقط یک بار نگاه کند
که هیچ‌گاه کسی جز تو را نبیند از آن پس
حتی اگر هزار بار هزاران چهره را نگاه کند .
یتیمِ زیبایی خواهد بود این جهان اگر آدم‌هایش
بدون رؤیتِ تو
چشم گشوده باشند ‌.
چگونه جهان به غربتِ ابدی
دوباره عادت خواهد کرد
اگر تو را نبیند...

✍🏻: ##رضا_براهنی

━··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
━··‏​‏​​‏•✦❁☀️❁✦•‏​‏··•​​‏━
#شعرامروز
. ━··‏​‏​​‏•✦❁☀️❁✦•‏​‏··•​​‏━
باد
در هیاهویی غمناک
پیچید


در مسیری
که
صاف بود

و
موهایش
که
باز بود

و
من
که ایستاده بودم

و
آفتابی
که می رفت

سرخ
آرام

و
حرفی
که


هیچ گاه
نگفت.

✍🏻: #کامران_حمزه_لو

تابلو
«پایان روز کاری»
اثر: #ژول_برتون


━··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

@KAPTA
@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁☀️❁✦•‏​‏··•​​‏━

#شعرامروز

━•··‏​‏​​‏•✦❁☀️❁✦•‏​‏··•​​‏━ 

مگر این مردمِ ساده چه کرده اند
که می ترسند ترانه‌های مرا
به یاد آورند
به کوچه بیایند
بگویند
بخندند
شادمانی کنند؟

هی شما یک عده از همه چیز بی‌خبر!
برای زندگی کردن
نیازی به ترساندنِ دیگران نیست.

کمی رو به آسمان
به ابر نگاه کنید
به درخت،پرنده،هوا.
گاهی بد نیست
کمی احساساتی باشیم
یا حتی خوشِ خوش
خواب زده،بی خیال.

گورِ پدرِ هر دیکتاتوری
که آشغال هایش را
اینجا بریزد.

بگذارید مردم
حرفشان را بزنند
سقوطِ باران در سایه‌های کوچه
کمالِ عیشِ رفتگرانِ نارنجی پوش است.
و خوب است، نترسید!
کارِ باد
زیارتِ دنیاست،
کارِ ابر
باران است گاهی.
وکارِ سایه؟
به تو چه ربطی دارد!

عجیب است
گاهی مردم از شما می‌ترسند
گاهی شما از مردم.
خُب...شب شاید
بعضی جاها تاریک باشد
مردم حق دارند با چراغ
به کوچه بیایند.

جداً...ممکن است؟
یعنی سرانجام شاید متوجه شوید
برای زندگی کردن
نیازی به ترساندنِ دیگران نیست.

✍🏻: #سیدعلی_صالحی

━•··‏​‏​​‏•✦❁💠❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁☀️❁✦•‏​‏··•​​‏━

#شعرامروز

━•··‏​‏​​‏•✦❁☀️❁✦•‏​‏··•​​‏━ 

تو را از شاخه می‌ چینم
که برایم گنجشک باشی
این روزهای سکوت و وحشت را
‎.پر از آواز رفتن کنی

تو را از شاخه می‌چینم
‎،که برایم خورشید باشی
‎این نگاه‌های سرد و خالی را
‎پر از گرمای دوست داشتن کنی

‎تو را از شاخه می‌چینم
‎در دلم می‌کارم
‎گنجشکی که همیشه می‌خواند
‎خورشیدی که همیشه می‌تابد

✍🏻: #رضا_کاظمی

━•··‏​‏​​‏•✦❁💠❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher