Forwarded from اتچ بات
#پهلوانان_شاهنامه 💪
💪💪٣- زال
بهر پايانى
🔹درابيات متعددى رفتار زال با پدرش سام و مهراب كابلى بخوبی نشان میدهد كه او در همه حال با خردمندی و درونبینی به مسائل نگاه میکند و با همان نگاه به کشف و حل مسائل میپردازد، در عین حال که دلی عاشق دارد. حال آنکه غالب قهرمانان حماسه فاقد این توانایی هستند و پیروزیشان در عرصهی نبرد به دلیل توانایی جسمانی ایشان است. از آنرو مادامی که جوانند و تنی توانا دارند، بخت با ایشان یاری میکند.
🔸روشن بینی #زال و #رودابه در شاهنامه چنان است که وقتی یکدیگر را ملاقات میکنند، همدیگر را چنان مییابند که در غیاب شنیدهاند.
🔻در این حماسه میتوان دید که #عشق فاقد جنبهی #خیال_پردازی و دل بستن به موهوم است. قصهی شکار و شکارچی افسانههای عامیانه و واقعیات روزانه نیست که پس از تجربهی وصال، گل عشق پژمرده شود، معشوق تبدیل به دیوی هولناک یا جادوگری ترسناک گردد.
🔺بلکه عشقی🥰 است که گذر زمان بر روشنایی و درخشش آن میافزاید. به طور مثال زال از همان ابتدا میداند که در راه رسیدن به رودابه برای او مشکلاتی وجود دارد؛ از آن جمله که دو خانواده به لحاظ تاریخی دشمن یکدیگرند و پیمان بستن دختر و پسر تقریباً محال. اما از این مشکلات نمیهراسد. به رودابه هم میگوید که اگر منوچهر پادشاه ایران داستان عشق آنها را بشنود با آن همداستان نخواهد بود و سام نریمان هم خروش بر خواهد آورد. اما با وجود آگاهی از مشکلاتی که بر سر راه است، عزمش را جزم میکند که به رودابه برسد:
🔺🔻🔺
"شوم پیش یزدان ستایش کنم،
چو یزدانپرستان نیایش کنم
مگر کو دل سام و شاه زمین بشوید،
ز خشم و ز پیکار و کین
جهانآفرین بشنود گفت من
مگر کآشکار شوی جفت من"
🔻این در حالی است که هر دو به وصال عاشقانهی هم رسیدهاند اما در چشم یکدیگر ذرهای طریق کاستی نپیمودهاند. از این رو رودابه در پاسخ زال میگوید که او هم وفادارانه برای عشقش پای میفشارد و غیر از او پادشاه و همسری در جهان نخواهد گزید.
@sobhosher
💪💪٣- زال
بهر پايانى
🔹درابيات متعددى رفتار زال با پدرش سام و مهراب كابلى بخوبی نشان میدهد كه او در همه حال با خردمندی و درونبینی به مسائل نگاه میکند و با همان نگاه به کشف و حل مسائل میپردازد، در عین حال که دلی عاشق دارد. حال آنکه غالب قهرمانان حماسه فاقد این توانایی هستند و پیروزیشان در عرصهی نبرد به دلیل توانایی جسمانی ایشان است. از آنرو مادامی که جوانند و تنی توانا دارند، بخت با ایشان یاری میکند.
🔸روشن بینی #زال و #رودابه در شاهنامه چنان است که وقتی یکدیگر را ملاقات میکنند، همدیگر را چنان مییابند که در غیاب شنیدهاند.
🔻در این حماسه میتوان دید که #عشق فاقد جنبهی #خیال_پردازی و دل بستن به موهوم است. قصهی شکار و شکارچی افسانههای عامیانه و واقعیات روزانه نیست که پس از تجربهی وصال، گل عشق پژمرده شود، معشوق تبدیل به دیوی هولناک یا جادوگری ترسناک گردد.
🔺بلکه عشقی🥰 است که گذر زمان بر روشنایی و درخشش آن میافزاید. به طور مثال زال از همان ابتدا میداند که در راه رسیدن به رودابه برای او مشکلاتی وجود دارد؛ از آن جمله که دو خانواده به لحاظ تاریخی دشمن یکدیگرند و پیمان بستن دختر و پسر تقریباً محال. اما از این مشکلات نمیهراسد. به رودابه هم میگوید که اگر منوچهر پادشاه ایران داستان عشق آنها را بشنود با آن همداستان نخواهد بود و سام نریمان هم خروش بر خواهد آورد. اما با وجود آگاهی از مشکلاتی که بر سر راه است، عزمش را جزم میکند که به رودابه برسد:
🔺🔻🔺
"شوم پیش یزدان ستایش کنم،
چو یزدانپرستان نیایش کنم
مگر کو دل سام و شاه زمین بشوید،
ز خشم و ز پیکار و کین
جهانآفرین بشنود گفت من
مگر کآشکار شوی جفت من"
🔻این در حالی است که هر دو به وصال عاشقانهی هم رسیدهاند اما در چشم یکدیگر ذرهای طریق کاستی نپیمودهاند. از این رو رودابه در پاسخ زال میگوید که او هم وفادارانه برای عشقش پای میفشارد و غیر از او پادشاه و همسری در جهان نخواهد گزید.
@sobhosher
Telegram
attach 📎
گرامى باد نام #عشق به مناسبت سالروز بردار شدن
#منصورحلاج
نقلست که درویشی در آن میان ازو پرسید که عشق چیست؟
گفت: امروز بینی و فردا بینی پس فردا بینی
آن روزش بکشتند
و دیگر روزش بسوختند
و سوم روزش به باد بردادند
یعنی عشق این است
#تذکره_الاولیا
#عطار
در ادبیات فارسی اصطلاح « #حلاجوار» آرایهای ادبی است
و به معنای «فردی که بیپروا از عواقب عقیدهاش، آنچه بدان باور داشت، کرد تا آنجا که سر در پای بیباکی باخت»
🔻ابوسعید ابوالخیر می گوید :
منصور حلاج ، آن نهنگ دریا
کز پنبهٔ تن دانهٔ جان کرد جدا
روزی که انا الحق به زبان میآورد
منصور کجا بود؟ خدا بود خدا
🔻حافظ دربارهٔ او میگوید:
گفت آن یار کزو گشت سر دار بلند
جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد
🔻محمد اقبال لاهوری دربارهٔ بردار کشیدن حسین منصور حلاج سرودهاست:
کم نگاهان فتنهها انگیختند
بنده حق را بدار آویختند
آشکارا بر تو پنهان وجود
بازگو آخر گناه تو چه بود؟
🔻مولوی:
حلاج اشارت گو از خلق به دار آمد
وز تندی اسرارم حلاج زند دارم
🔻فخرالدین عراقی:
مکن فاش این سخنها همچو حلاج
بیاویزندت از دار، ای عراقی
🔻عطار :
چو آن حلاج برکش پنبه از گوش
هم از دار و هم از منبر میندیش
🔻سنایی:
گر چو بوذر آرزوی تاج داری روز حشر
باش چون منصور حلاج انتظار دار دار
@poemtimes
@sobhosher
#منصورحلاج
نقلست که درویشی در آن میان ازو پرسید که عشق چیست؟
گفت: امروز بینی و فردا بینی پس فردا بینی
آن روزش بکشتند
و دیگر روزش بسوختند
و سوم روزش به باد بردادند
یعنی عشق این است
#تذکره_الاولیا
#عطار
در ادبیات فارسی اصطلاح « #حلاجوار» آرایهای ادبی است
و به معنای «فردی که بیپروا از عواقب عقیدهاش، آنچه بدان باور داشت، کرد تا آنجا که سر در پای بیباکی باخت»
🔻ابوسعید ابوالخیر می گوید :
منصور حلاج ، آن نهنگ دریا
کز پنبهٔ تن دانهٔ جان کرد جدا
روزی که انا الحق به زبان میآورد
منصور کجا بود؟ خدا بود خدا
🔻حافظ دربارهٔ او میگوید:
گفت آن یار کزو گشت سر دار بلند
جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد
🔻محمد اقبال لاهوری دربارهٔ بردار کشیدن حسین منصور حلاج سرودهاست:
کم نگاهان فتنهها انگیختند
بنده حق را بدار آویختند
آشکارا بر تو پنهان وجود
بازگو آخر گناه تو چه بود؟
🔻مولوی:
حلاج اشارت گو از خلق به دار آمد
وز تندی اسرارم حلاج زند دارم
🔻فخرالدین عراقی:
مکن فاش این سخنها همچو حلاج
بیاویزندت از دار، ای عراقی
🔻عطار :
چو آن حلاج برکش پنبه از گوش
هم از دار و هم از منبر میندیش
🔻سنایی:
گر چو بوذر آرزوی تاج داری روز حشر
باش چون منصور حلاج انتظار دار دار
@poemtimes
@sobhosher
صبح و شعر
#صدسال_به_عشق_من_و_تو 🥰❤️بهار كه ميشود؛سال نو كه مى آيد اميدواريم غم و غصه ها تمام شود و رخت نو ، رخت شادى به تن كنيم؛ شوق و مهر در دلها بحوشد و عشق جوانه بزند 💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼 #سهپاره عمرِ غم و غصّه به سر آمده، خرم و خندان و خوش و دلگشا؛ غصّه به در آمده!…
🌸🌿❤️ #صدسال_به_عشق_من_و_تو
سال نو شده است بهار آمده، اينهمه زيبايي جادويت ميكند افسونت ميكند؛ تن به درياى پرتلاطم عشق ميزنى ترميشوى
ترميشوى
كه
"بهترين چيز رسيدن به نگاهيست كه از حادثه عشق تر است.."
#سهراب_سپهرى
🔻🔺🔻
#صدسال_به_عشق_من_و_تو
گل امید
هوا هوای #بهار است و باده بادهی ناب
به خنده خنده بنوشیم جرعه جرعه شراب.
در این پیاله ندانم چه ریختی، پیداست
كه خوش به جان هم افتادهاند آتش و آب.
فرشته روی من، ای آفتاب صبح #بهار
مرا به جامی از این آب آتشین دریاب.
به جام هستی ما، ای شراب #عشق بجوش!
به بزم سادهی ما، ای چراغ ماه بتاب!
گُل امید من امشب شكفته در بر من
بیا و یك نفس ای چشم سرنوشت بخواب.
مگر نه خاك ره ِ این خرابه باید شد؟
بیا كه كام بگیریم از این جهان خراب.
- #فریدون_مشیری
- از دفتر: " #گناه_دریا "
@FereydoonMoshiri
@sobhosher
سال نو شده است بهار آمده، اينهمه زيبايي جادويت ميكند افسونت ميكند؛ تن به درياى پرتلاطم عشق ميزنى ترميشوى
ترميشوى
كه
"بهترين چيز رسيدن به نگاهيست كه از حادثه عشق تر است.."
#سهراب_سپهرى
🔻🔺🔻
#صدسال_به_عشق_من_و_تو
گل امید
هوا هوای #بهار است و باده بادهی ناب
به خنده خنده بنوشیم جرعه جرعه شراب.
در این پیاله ندانم چه ریختی، پیداست
كه خوش به جان هم افتادهاند آتش و آب.
فرشته روی من، ای آفتاب صبح #بهار
مرا به جامی از این آب آتشین دریاب.
به جام هستی ما، ای شراب #عشق بجوش!
به بزم سادهی ما، ای چراغ ماه بتاب!
گُل امید من امشب شكفته در بر من
بیا و یك نفس ای چشم سرنوشت بخواب.
مگر نه خاك ره ِ این خرابه باید شد؟
بیا كه كام بگیریم از این جهان خراب.
- #فریدون_مشیری
- از دفتر: " #گناه_دریا "
@FereydoonMoshiri
@sobhosher
صبح و شعر
#صدسال_به_عشق_من_و_تو🥰❤️ عشق مرز نميشناسد ساعت و مكان ندارد، واقعيت و مجاز نميداند! درآغاز تو را تسخير ميكند، آنگاه حكمروايى اش را گسترش ميدهد; اما هرچه هست از تو بيرون نيست فرامانرواى ذهن و جان توست و اعتبارِ سلطنتش را ازتو ميگيرد. 🔺🔻🔺 #صدسال_به_عشق_من_و_تو…
#صدسال_به_عشق_من_و_تو 🥰❤️
از جور زمانه، از ناكامى ها و تلخيها به عشق پناه ميبرى و درد و رنج عشق را به همه ى آن ها ترجيح ميدهى
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
#حافظ
🔻🔺🔻
#صدسال_به_عشق_من_و_تو
ز نادرستی اهل زمان شکسته شدیم
ز بسکه داد زدیم "آی دزد" خسته شدیم
ز عشق دست کشیدیم و بهر کشتن خویش
به پایمردی اغیار دسته دسته شدیم
خراب گشت وطنخواهی از من و تو بلی
میان میوهٔ شیرین زمخت هسته شدیم
سری بهدست شمال و سری بهدست جنوب
بسان رشته در این کشمکش گسسته شدیم
چو رشتهای که به جهد از میان گسسته شود
جدا شدیم ز خوبش، به غیر بسته شدیم
ز بی حیاییِ اغیار و بی وفایی یار
به جان دوست که یکباره دلشکسته شدیم
من و #بهار به نیروی #عشق ازین غرقاب
بساط خویش کشیدیم و فر خجسته شدیم
#ملکالشعرا_بهار
@sobhosher
از جور زمانه، از ناكامى ها و تلخيها به عشق پناه ميبرى و درد و رنج عشق را به همه ى آن ها ترجيح ميدهى
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
#حافظ
🔻🔺🔻
#صدسال_به_عشق_من_و_تو
ز نادرستی اهل زمان شکسته شدیم
ز بسکه داد زدیم "آی دزد" خسته شدیم
ز عشق دست کشیدیم و بهر کشتن خویش
به پایمردی اغیار دسته دسته شدیم
خراب گشت وطنخواهی از من و تو بلی
میان میوهٔ شیرین زمخت هسته شدیم
سری بهدست شمال و سری بهدست جنوب
بسان رشته در این کشمکش گسسته شدیم
چو رشتهای که به جهد از میان گسسته شود
جدا شدیم ز خوبش، به غیر بسته شدیم
ز بی حیاییِ اغیار و بی وفایی یار
به جان دوست که یکباره دلشکسته شدیم
من و #بهار به نیروی #عشق ازین غرقاب
بساط خویش کشیدیم و فر خجسته شدیم
#ملکالشعرا_بهار
@sobhosher
صبح و شعر
#صدسال_به_عشق_من_و_تو 🥰❤️ از جور زمانه، از ناكامى ها و تلخيها به عشق پناه ميبرى و درد و رنج عشق را به همه ى آن ها ترجيح ميدهى دردم از یار است و درمان نیز هم دل فدای او شد و جان نیز هم #حافظ 🔻🔺🔻 #صدسال_به_عشق_من_و_تو ز نادرستی اهل زمان شکسته شدیم ز بسکه…
#صدسال_به_عشق_من_و_تو 🥰❤️
زندگى جريان دارد ، زمان ميگذرد.
بهار منتطر نميماند تا گل از گل تو بشكوفد يا نه!
طبيعتِ بهار، شكفتن است،جوانه زدن است، عاشقيست.
مگر ميشود پا به دريا بگذارى، تن به آب بسپارى و تر نشوى؟!
دل بده به دل بهار! عاشق ميشوى 😍
🔺🔻🔺
#صدسال_به_عشق_من_و_تو
خوبِ من! حیف است حال خوبمان را بد کنیم
راه رود جاری احساسمان را سد کنیم
#عشق، در هر حالتی خوب است؛ خوبِ خوبِ خوب
پس نباید با «اگر» یا «شاید» آن را بد کنیم
دل به دریا میزنم من… دل به دریا میزنی؟
تا توکّل بر هر آنچه پیش میآید کنیم
جای حسرت خوردن و ماندن، بیا راهی شویم
پایمان را نذر راه و قسمتِ مقصد کنیم
میتوانی، میتوانم، میشود؛ نه! شک نکن
باورم کن تا «نباید» را «فقط باید» کنیم
زندگی جاریست؛ بسم الله… از آغاز راه…
نقطههای مشترک را میشود ممتد کنیم
آخرش روزی #بهار خندههامان میرسد
پس بیا با عشق، فصل بغضمان را رد کنیم
#رضا_احسان_پور
@sobhosher
زندگى جريان دارد ، زمان ميگذرد.
بهار منتطر نميماند تا گل از گل تو بشكوفد يا نه!
طبيعتِ بهار، شكفتن است،جوانه زدن است، عاشقيست.
مگر ميشود پا به دريا بگذارى، تن به آب بسپارى و تر نشوى؟!
دل بده به دل بهار! عاشق ميشوى 😍
🔺🔻🔺
#صدسال_به_عشق_من_و_تو
خوبِ من! حیف است حال خوبمان را بد کنیم
راه رود جاری احساسمان را سد کنیم
#عشق، در هر حالتی خوب است؛ خوبِ خوبِ خوب
پس نباید با «اگر» یا «شاید» آن را بد کنیم
دل به دریا میزنم من… دل به دریا میزنی؟
تا توکّل بر هر آنچه پیش میآید کنیم
جای حسرت خوردن و ماندن، بیا راهی شویم
پایمان را نذر راه و قسمتِ مقصد کنیم
میتوانی، میتوانم، میشود؛ نه! شک نکن
باورم کن تا «نباید» را «فقط باید» کنیم
زندگی جاریست؛ بسم الله… از آغاز راه…
نقطههای مشترک را میشود ممتد کنیم
آخرش روزی #بهار خندههامان میرسد
پس بیا با عشق، فصل بغضمان را رد کنیم
#رضا_احسان_پور
@sobhosher
📚آنچه بزرگترین نویسندگان و شاعران دنیا #روزانه انجام میدادند.
🔺به نظر #مصطفی_مستور، نویسنده نامآشنای کشور و خالق
« #روی_ماه_خداوندراببوس»
« #عشق_وچیزهای_دیگر»، « #زیرنورکم»، « #تهران_دربعدازظهر»، «#بهترین_شکل_ممکن» #داستان_نویسی یک نوع کار ابلهانهای است که اگر کسی به معنای واقعی کلمه بخواهد داستان بنویسد، دست به کار احمقانهای میزند
و (دليل )آن هم این است که هر داستان با یک عدم تعادل شروع میشود.
🔻در حقیقت، یک چیزی باید از نقطهای خارج شود تا داستان بتواند شروع شود. این عدم تعادل و از هم گسیختگی، اصلاً وضعیت مطلوب و جذابی نیست و بسیار آزاردهنده است. برای مثال، فرض کنید که بخواهید راجع به مرگ یا طلاق، یک داستان بنویسید؛ تا چه اندازه زجرآور و تلخ است؟ اگر بخواهید یک داستان درخشان و خیرهکننده راجع به این موضوعات بنویسید، باید به صحنهای زل بزنید که ما خیلی دوست نداریم آن صحنه را ببینیم، اما نویسنده باید ساعتها و ماهها به آن فکر کند تا بتواند یافتههای جدیدی را در آن ببینید و بنویسد. بنابراین، هم جمعآوری اطلاعات برای این داستان سخت میشود و هم نوشتن آن زجرآور است.
🔺اتفاق بدتر زمانی است که شما این کار تلخ و سخت را انجام میدهید، اما آن موفقیت حاصل نمیشود و هدفی که به دنبال آن بودید، ایجاد نمیشود. اگر شما با تمام آن رنجهایی که داشتید، نتوانید موفقیتی در این داستان کسب کنید و کتابتان تأثیری بر مخاطب نگذارد، بسیار ناراحتکننده میشود.
🔻وقت #نوشتن در مورد آنچه که میخواهم بگویم فکر میکنم و به مخاطب فکر نمیکنم. بدین معنا که به چگونه گفتن داستان به او فکر میکنم. به نظرم نوشتن داستانهای ساده به مراتب سختتر از نوشتن کتابهای پیچیده است؛ زیرا در یک داستان پیچیده شما در فضای رهایی قرار دارید و میتوانید هر حرفی را بزنید؛ در حالی که در داستان ساده باید حواستان باشد که مبادا مخاطب از آن جدا شود. به نظرم تنها چیزی که باید نویسنده مراقب باشد تا در داستان خود بیاورد، مواجهه مستقیم با هستی و زندگی است. در حقیقت نویسنده نباید دروغ بگوید حتی اگر آن دروغ برای مخاطب خوشایند باشد. قطعاً اولین کسی که میفهمد نویسنده دروغ گفته است، مخاطب اوست. او به راحتی میتواند به ما بگوید که در کدام جمله راست گفتهایم و در کدامیک دروغ.
آثار اورا در كانال صبح و شعر ببينيد👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
@sobhosher
🔺به نظر #مصطفی_مستور، نویسنده نامآشنای کشور و خالق
« #روی_ماه_خداوندراببوس»
« #عشق_وچیزهای_دیگر»، « #زیرنورکم»، « #تهران_دربعدازظهر»، «#بهترین_شکل_ممکن» #داستان_نویسی یک نوع کار ابلهانهای است که اگر کسی به معنای واقعی کلمه بخواهد داستان بنویسد، دست به کار احمقانهای میزند
و (دليل )آن هم این است که هر داستان با یک عدم تعادل شروع میشود.
🔻در حقیقت، یک چیزی باید از نقطهای خارج شود تا داستان بتواند شروع شود. این عدم تعادل و از هم گسیختگی، اصلاً وضعیت مطلوب و جذابی نیست و بسیار آزاردهنده است. برای مثال، فرض کنید که بخواهید راجع به مرگ یا طلاق، یک داستان بنویسید؛ تا چه اندازه زجرآور و تلخ است؟ اگر بخواهید یک داستان درخشان و خیرهکننده راجع به این موضوعات بنویسید، باید به صحنهای زل بزنید که ما خیلی دوست نداریم آن صحنه را ببینیم، اما نویسنده باید ساعتها و ماهها به آن فکر کند تا بتواند یافتههای جدیدی را در آن ببینید و بنویسد. بنابراین، هم جمعآوری اطلاعات برای این داستان سخت میشود و هم نوشتن آن زجرآور است.
🔺اتفاق بدتر زمانی است که شما این کار تلخ و سخت را انجام میدهید، اما آن موفقیت حاصل نمیشود و هدفی که به دنبال آن بودید، ایجاد نمیشود. اگر شما با تمام آن رنجهایی که داشتید، نتوانید موفقیتی در این داستان کسب کنید و کتابتان تأثیری بر مخاطب نگذارد، بسیار ناراحتکننده میشود.
🔻وقت #نوشتن در مورد آنچه که میخواهم بگویم فکر میکنم و به مخاطب فکر نمیکنم. بدین معنا که به چگونه گفتن داستان به او فکر میکنم. به نظرم نوشتن داستانهای ساده به مراتب سختتر از نوشتن کتابهای پیچیده است؛ زیرا در یک داستان پیچیده شما در فضای رهایی قرار دارید و میتوانید هر حرفی را بزنید؛ در حالی که در داستان ساده باید حواستان باشد که مبادا مخاطب از آن جدا شود. به نظرم تنها چیزی که باید نویسنده مراقب باشد تا در داستان خود بیاورد، مواجهه مستقیم با هستی و زندگی است. در حقیقت نویسنده نباید دروغ بگوید حتی اگر آن دروغ برای مخاطب خوشایند باشد. قطعاً اولین کسی که میفهمد نویسنده دروغ گفته است، مخاطب اوست. او به راحتی میتواند به ما بگوید که در کدام جمله راست گفتهایم و در کدامیک دروغ.
آثار اورا در كانال صبح و شعر ببينيد👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
@sobhosher
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#فيلم_كوتاه 🎬🎥
❤️💞🥰
ارتباط مستقیم #عشق_عاقلانه و پایدار با #خویشتندوستی و #عزت_نفس
برگردان و آواى: دکتر #ایمان_فانی
@sobhosher
❤️💞🥰
ارتباط مستقیم #عشق_عاقلانه و پایدار با #خویشتندوستی و #عزت_نفس
برگردان و آواى: دکتر #ایمان_فانی
@sobhosher
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#نثر_فارسی
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
و من که با تو تا بدین درجه از بزرگی رسیدهام، چرا مغرور نباشم؟
من غرور مطلقم! آیدا!..
یک بار با تو گفتم که عشق، شاهراه بزرگ انسانیت است... پس در میان مرزهای عشق، هیچ چیز پست، هیچ چیز حقیر، هیچ چیز شرمآور راه ندارد. عشق میورزیم تا چیزی که میان حیوانات به صورت «عملی از مجرای غریزهی حیوانی» صورت میپذیرد، میان ما، به صورت موضوعی بشری، موضوعی بر اساس «انتخاب دو روح»، به صورت موضوعی که بر پایهی همهی ادراکات انسانی، قلبی و خدایی استوار شده باشد صورت بگیرد؛ ــ این است که همیشه با تو میگویم: «تو را دوست میدارم.» در این کلام بزرگی که روحها و تنهای ما را برای همیشه یکی میکند، بر کلمهی تو تکیه میکنم نه بر لغت دوستداشتن. زیرا که در اینجا، آنچه شایان اهمیت است، تو است... تو را دارم، و برای آن که بدانی دربارهی تو چه میاندیشم، از دوستداشتن، از این لغت بزرگ مدد میگیرم. و بدینگونه از جانوری که به دنبال غریزهی حیوانی خویش میدود فاصله میگیرم؛ چرا که حیوان، دوست میدارد، و برای فرو نشاندن عطش دوستداشتن به دنبال کسی میگردد که دوستش بدارد...
آنچه به تو میدهم عشق من نیست؛ بلکه تو خود، عشق منی. تویی که عشق را در من بیدار میکنی و اگر بخواهم این نکته را آشکارتر بگویم، میبایست گفته باشم که من «زنی» نمیجویم، من جویای آیدای خویشم. آیدا را میجویم تا زیباترینِ لحظات زندگی را چون نگین گرانبهایی بر این حلقهی بی قدر و بهای روزان و شبان بنشاند. آیدا را میجویم تا با تن خود رازهای شادی را با تن من در میان بگذارد. آیدا را میجویم تا مرا به «دیوانگی» بکشاند؛ که من در اوج «دیوانگی» بتوانم به قدرتهای ارادهی خود واقف شوم؛ که من در اوج غرایز برانگیختهی خود بتوانم شکوه انسانیت را بازیابم و به محک زنم؛ که من بتوانم آگاه شوم، آیدا! این که مرا به سوی تو میکشد عشق نیست، شکوه توست؛ و آنچه مرا به انتخاب تو برمیانگیزد، نیاز تن من نیست، یگانگی ارواح و اندیشههای ماست.
من خود از پستی میگریزم؛ این است که نمیخواهم تصور کنی آنچه مرا از لغزشهای حیوانی بازمیدارد، هشدارهای توست؛ و اگر همیشه این مصراع الوآر را با تو تکرار میکنم که
J’ aime L’oiseau qui ne dit jamais non
به همین خاطر است. برای خاطر آن است که یگانگی جان ما آشفته نگردد؛ و برای خاطر آن است که من خود از تباهی به دور مانده باشم، نه آن که تو مرا مانع شده باشی.
آیدای من!
اکنون دیگر هوا روشن شده است.
دوست داشتن، چه زیبا، چه پرشکوه، چه انسانی است!
تیر ۱۳۴۱
✍🏻: #احمد_شاملو فراخور گرامی زادروش💐 مانا یاد و نام شاعر شعر سپید☘️
📚 : از نامه های احمد شاملو به آیدا کتاب «مثل خون در رگ های من...»
❤️☘️به امید پیروزی #عشق و #زندگی بر نفرت و مرگ .
━··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#نثر_فارسی
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
و من که با تو تا بدین درجه از بزرگی رسیدهام، چرا مغرور نباشم؟
من غرور مطلقم! آیدا!..
یک بار با تو گفتم که عشق، شاهراه بزرگ انسانیت است... پس در میان مرزهای عشق، هیچ چیز پست، هیچ چیز حقیر، هیچ چیز شرمآور راه ندارد. عشق میورزیم تا چیزی که میان حیوانات به صورت «عملی از مجرای غریزهی حیوانی» صورت میپذیرد، میان ما، به صورت موضوعی بشری، موضوعی بر اساس «انتخاب دو روح»، به صورت موضوعی که بر پایهی همهی ادراکات انسانی، قلبی و خدایی استوار شده باشد صورت بگیرد؛ ــ این است که همیشه با تو میگویم: «تو را دوست میدارم.» در این کلام بزرگی که روحها و تنهای ما را برای همیشه یکی میکند، بر کلمهی تو تکیه میکنم نه بر لغت دوستداشتن. زیرا که در اینجا، آنچه شایان اهمیت است، تو است... تو را دارم، و برای آن که بدانی دربارهی تو چه میاندیشم، از دوستداشتن، از این لغت بزرگ مدد میگیرم. و بدینگونه از جانوری که به دنبال غریزهی حیوانی خویش میدود فاصله میگیرم؛ چرا که حیوان، دوست میدارد، و برای فرو نشاندن عطش دوستداشتن به دنبال کسی میگردد که دوستش بدارد...
آنچه به تو میدهم عشق من نیست؛ بلکه تو خود، عشق منی. تویی که عشق را در من بیدار میکنی و اگر بخواهم این نکته را آشکارتر بگویم، میبایست گفته باشم که من «زنی» نمیجویم، من جویای آیدای خویشم. آیدا را میجویم تا زیباترینِ لحظات زندگی را چون نگین گرانبهایی بر این حلقهی بی قدر و بهای روزان و شبان بنشاند. آیدا را میجویم تا با تن خود رازهای شادی را با تن من در میان بگذارد. آیدا را میجویم تا مرا به «دیوانگی» بکشاند؛ که من در اوج «دیوانگی» بتوانم به قدرتهای ارادهی خود واقف شوم؛ که من در اوج غرایز برانگیختهی خود بتوانم شکوه انسانیت را بازیابم و به محک زنم؛ که من بتوانم آگاه شوم، آیدا! این که مرا به سوی تو میکشد عشق نیست، شکوه توست؛ و آنچه مرا به انتخاب تو برمیانگیزد، نیاز تن من نیست، یگانگی ارواح و اندیشههای ماست.
من خود از پستی میگریزم؛ این است که نمیخواهم تصور کنی آنچه مرا از لغزشهای حیوانی بازمیدارد، هشدارهای توست؛ و اگر همیشه این مصراع الوآر را با تو تکرار میکنم که
J’ aime L’oiseau qui ne dit jamais non
به همین خاطر است. برای خاطر آن است که یگانگی جان ما آشفته نگردد؛ و برای خاطر آن است که من خود از تباهی به دور مانده باشم، نه آن که تو مرا مانع شده باشی.
آیدای من!
اکنون دیگر هوا روشن شده است.
دوست داشتن، چه زیبا، چه پرشکوه، چه انسانی است!
تیر ۱۳۴۱
✍🏻: #احمد_شاملو فراخور گرامی زادروش💐 مانا یاد و نام شاعر شعر سپید☘️
📚 : از نامه های احمد شاملو به آیدا کتاب «مثل خون در رگ های من...»
❤️☘️به امید پیروزی #عشق و #زندگی بر نفرت و مرگ .
━··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#مشاهير
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
بهار می شود
یکی دو روز دیگر از پگاه
چو چشم باز می کنی
زمانه زیر و رو
زمینه پرنگار میشود
زمین شکاف می خورد
به دشت سبزه می زند
هر آنچه مانده بود زیر خاک
هر آنچه خفته بود زیر برف
جوان و شسته رفته آشکار می شود
به تاج کوه
ز گرمی نگاه آفتاب
بلور برف آب میشود
دهان درهها پر از سرود چشمه سار می شود
نسیم هرزه پو
ز روی لاله های کوه
کنار لانه های کبک
فراز خارهای هفت رنگ
نفس زنان و خسته می رسد
غریق موج کشتزار می شود
در آسمان
گروه گله های ابر
ز هر کناره می رسد
به هر کرانه میدود
به روی جلگهها غبار می شود
درین بهار…
آه چه یادها
چه حرف های ناتمام
دل پر آرزو
چو شاخ پر شکوفه باردار می شود
نگار من
امید نوبهار من
لبی به خنده باز کن
ببین چگونه از گلی
خزان باغ ما بهار میشود
✍🏻: #سیاوش_کسرائی، فراخور گرامی زادروزش 💐 مانا یاد و نام شاعر پیشرو که بین سالهای۱۳۰۵ الی ۷۴ میزیست.
#كسرايی شعر نیمائی میسرود و همواره به آن وفادار بود علاوه بر این او در همهگیری و تعالی شعر نیمائی نقش مهمی داشت.
و این گونهی ادبی را در موقعیتهای مختلفی ارائه کرد. برای مثال، کسرائی جزو اولین افرادی بود که در روزگارِ سیطرهی تصنیفهای کلاسیک، توانست شعر نو را هم به عنوان شعری ملودیخور معرفی کند. و در این راه از خوانندهی آوانگاردی مانند فرهاد مهراد کمک گرفت.
باتبریک جشن #سپندارمذگان ☘️(روزشمار رسمی)
برای #عشق
برای #لبخند
برای #آزادی
برای #زن
برای #زندگی
━•··•✦❁💟❁✦•··•—
@sobhosher
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#مشاهير
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
بهار می شود
یکی دو روز دیگر از پگاه
چو چشم باز می کنی
زمانه زیر و رو
زمینه پرنگار میشود
زمین شکاف می خورد
به دشت سبزه می زند
هر آنچه مانده بود زیر خاک
هر آنچه خفته بود زیر برف
جوان و شسته رفته آشکار می شود
به تاج کوه
ز گرمی نگاه آفتاب
بلور برف آب میشود
دهان درهها پر از سرود چشمه سار می شود
نسیم هرزه پو
ز روی لاله های کوه
کنار لانه های کبک
فراز خارهای هفت رنگ
نفس زنان و خسته می رسد
غریق موج کشتزار می شود
در آسمان
گروه گله های ابر
ز هر کناره می رسد
به هر کرانه میدود
به روی جلگهها غبار می شود
درین بهار…
آه چه یادها
چه حرف های ناتمام
دل پر آرزو
چو شاخ پر شکوفه باردار می شود
نگار من
امید نوبهار من
لبی به خنده باز کن
ببین چگونه از گلی
خزان باغ ما بهار میشود
✍🏻: #سیاوش_کسرائی، فراخور گرامی زادروزش 💐 مانا یاد و نام شاعر پیشرو که بین سالهای۱۳۰۵ الی ۷۴ میزیست.
#كسرايی شعر نیمائی میسرود و همواره به آن وفادار بود علاوه بر این او در همهگیری و تعالی شعر نیمائی نقش مهمی داشت.
و این گونهی ادبی را در موقعیتهای مختلفی ارائه کرد. برای مثال، کسرائی جزو اولین افرادی بود که در روزگارِ سیطرهی تصنیفهای کلاسیک، توانست شعر نو را هم به عنوان شعری ملودیخور معرفی کند. و در این راه از خوانندهی آوانگاردی مانند فرهاد مهراد کمک گرفت.
باتبریک جشن #سپندارمذگان ☘️(روزشمار رسمی)
برای #عشق
برای #لبخند
برای #آزادی
برای #زن
برای #زندگی
━•··•✦❁💟❁✦•··•—
@sobhosher
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#موسيقى_خوب_بشنويم🎼🎶🎵🍁🍂🎋🪸❄️🌨❤️🥰
" #بمان "
تقديم ميشود به آنان كه مفهوم عشق را چشيده و
براى رسيدن به روياى عاشقىشان تلاش كردهاند…
اين اثر به مناسبت
جشن سپندارمذگان
( گراميداشت #زن ، #زمين و #عشق آريايى ) منتشر شد.
اميد كه با شنيدن اين اثر ❤️عاشقتر از هميشه باشيد…
گواراى وجود و جانتان
با عشق و احترام
مهديه محمدخانى ١٤٠٢
Singer @mahdieh_mohammadkhani
Music @mohammadreza_cheraghali
Lyrics @sajad_aziziaram
Costume Designer @zimamaison
@sobhosher
" #بمان "
تقديم ميشود به آنان كه مفهوم عشق را چشيده و
براى رسيدن به روياى عاشقىشان تلاش كردهاند…
اين اثر به مناسبت
جشن سپندارمذگان
( گراميداشت #زن ، #زمين و #عشق آريايى ) منتشر شد.
اميد كه با شنيدن اين اثر ❤️عاشقتر از هميشه باشيد…
گواراى وجود و جانتان
با عشق و احترام
مهديه محمدخانى ١٤٠٢
Singer @mahdieh_mohammadkhani
Music @mohammadreza_cheraghali
Lyrics @sajad_aziziaram
Costume Designer @zimamaison
@sobhosher