━•··•✦❁💟❁✦•··•━
#نثر_فارسی
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
«خاطرهای از دکتر ادیب سلطانی در فرانکلین»
آقای ادیبسلطانی دیکشنریهای خیلی خوبی در اتاقش داشت. من هم دستیارش بودم، منتها اتاقمان جدا بود.
یکبار دیکشنریِ Advance Learner او را، که برخلاف امروز نه چاپ افست بلکه چاپ اصل انگلیسی و با کاغذ اعلا بود، قرض گرفتم که معنی یکی دو کلمه را پیدا کنم، اما متأسفانه فراموش کردم آن را به ایشان پس بدهم.
جوان بودم و آداب کار دستم نبود، هرچند کمتر کسی بود که بتواند با این جنتلمن از نظر آدابدانی برابری کند.
دیکشنری همینطور روی میزم مانده بود. دکتر ادیبسلطانی هم با آن رفتار انگلیسیمآبش آدمی نبود که سراغ کتابش را بگیرد. خلاصه، دیکشنری ایشان بیش از یک ماه روی میز من مانده بود.
یک روز دیدم ادیبسلطانی با لبخند و چهرهای باز آمد کنار میز من ایستاد. معمولاً حدود یکمتر با میز فاصله میگرفت. نگاهي به میز من انداخت. دو سه تا کتاب از جمله همین ادونس لرنر عمودی در کتابگیر روی میز چیده شده بود. سپس قدری خم شد، یک پایش را جلو گذاشت و در حالی که میگفت «عذر میخوام» دیکشنری را از روی میز من برداشت.
بلند شدم و داشتم خودم را برای عذرخواهی آماده میکردم که دیدم دکتر قامتش را راست کرد، دیکشنری را تا مقابل صورتش بالا گرفت، جلدش را با انگشت و با ظرافت باز کرد و با قلمی که از قبل آماده کرده بود روی صفحهٔ سفید اولِ دیکشنری، با خط انگلیسیِ تحریریِ زیبایی جملهٔ زیر را نوشت، امضا کرد و خیلی محترمانه کتاب را به من داد و مرا شرمنده گذاشت و رفت.
هنوز دارمش. اکنون که این را مینویسم ۵۴ سال از این ماجرا میگذرد. یادش گرامی است.،
✍🏻: #علی_صلحجو
📚: به نقل از کانال زندهیاد دکتر
میرشمسالدین ادیبسلطانی
@adibsoltanik
پ.نوشت: مؤسسه انتشارات فرانکلین.
━··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
#نثر_فارسی
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
«خاطرهای از دکتر ادیب سلطانی در فرانکلین»
آقای ادیبسلطانی دیکشنریهای خیلی خوبی در اتاقش داشت. من هم دستیارش بودم، منتها اتاقمان جدا بود.
یکبار دیکشنریِ Advance Learner او را، که برخلاف امروز نه چاپ افست بلکه چاپ اصل انگلیسی و با کاغذ اعلا بود، قرض گرفتم که معنی یکی دو کلمه را پیدا کنم، اما متأسفانه فراموش کردم آن را به ایشان پس بدهم.
جوان بودم و آداب کار دستم نبود، هرچند کمتر کسی بود که بتواند با این جنتلمن از نظر آدابدانی برابری کند.
دیکشنری همینطور روی میزم مانده بود. دکتر ادیبسلطانی هم با آن رفتار انگلیسیمآبش آدمی نبود که سراغ کتابش را بگیرد. خلاصه، دیکشنری ایشان بیش از یک ماه روی میز من مانده بود.
یک روز دیدم ادیبسلطانی با لبخند و چهرهای باز آمد کنار میز من ایستاد. معمولاً حدود یکمتر با میز فاصله میگرفت. نگاهي به میز من انداخت. دو سه تا کتاب از جمله همین ادونس لرنر عمودی در کتابگیر روی میز چیده شده بود. سپس قدری خم شد، یک پایش را جلو گذاشت و در حالی که میگفت «عذر میخوام» دیکشنری را از روی میز من برداشت.
بلند شدم و داشتم خودم را برای عذرخواهی آماده میکردم که دیدم دکتر قامتش را راست کرد، دیکشنری را تا مقابل صورتش بالا گرفت، جلدش را با انگشت و با ظرافت باز کرد و با قلمی که از قبل آماده کرده بود روی صفحهٔ سفید اولِ دیکشنری، با خط انگلیسیِ تحریریِ زیبایی جملهٔ زیر را نوشت، امضا کرد و خیلی محترمانه کتاب را به من داد و مرا شرمنده گذاشت و رفت.
هنوز دارمش. اکنون که این را مینویسم ۵۴ سال از این ماجرا میگذرد. یادش گرامی است.،
✍🏻: #علی_صلحجو
📚: به نقل از کانال زندهیاد دکتر
میرشمسالدین ادیبسلطانی
@adibsoltanik
پ.نوشت: مؤسسه انتشارات فرانکلین.
━··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher