صبح و شعر
656 subscribers
2.11K photos
266 videos
325 files
3.16K links
ادبیات هست چون جهان برای جان‌های عاصی کافی نیست.🥰😍 🎼🎧📖📚
ارتباط با ادمین @anahitagirl
Download Telegram
━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━

#برگ_گل_گلستان_سعدی 🍃🌺


درویشی را دیدم سر بر آستان کعبه همی مالید و می گفت : یا غفور، یا رحیم! تو دانى که از ظَلومِ جهول* چه آید.

عذر تقصیر خدمت آوردم
که ندارم به طاعت استظهار*
عاصیان از گناه توبه کنند
عارفان از عبادت استغفار*

عابدان جزای طاعت خواهند و بازرگانان بهای بضاعت*.
من بنده امید آورده‌ام نه طاعت و بدریوزه آمده‌ام نه بتجارت. اِصْنَعْ بی ما اَنتَ اهْلُه *

بر در کعبه *سائلى دیدم
که همى گفت و مى‌گرستى* خَوش
من نگویم که طاعتم بپذیر
قلم عفو بر گناهم کش

✍🏻: #سعدی
📚 باب دوم (در اخلاق درویشان)


*اشاره به جمله آخر آيه ۷۳ سوره احزاب: (انه كان ظلوما جهولا) یعنی: انسان، بسيار ظالم و جاهل بود.
*استظهار: پشت گرمی
*استغفارر: پوزش
*بضاعت: سرمایه
*دریوزه: گدایی، فقر
*با من آن کن که لایق بزرگوارى توست
*سائل: گدا
*می‌گرستی: گریه می‌کرد


🍃عبادت تاجران، عبادت بردگان و عبادت عاشقان🍃

@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━

#برگ_گل_گلستان_سعدی 🍃🌺

یکی از پسران *هارون الرشید پیش پدر آمد خشم آلود که فلان سرهنگ زاده مرا دشنام مادر داد.
هارون *ارکان دولت را گفت جزای چنین کس چه باشد؟
یکی اشاره به کشتن کرد و دیگری به زبان بریدن و دیگری به *مصادره و نفی.

هارون گفت: ای پسر کرم آن است که عفو کنی و اگر نتوانی تو نیزش دشنام مادر ده نه چندان که انتقام از حد در گذرد آنگاه ظلم از طرف ما باشد و *دعوی از *قِبل خصم.

نه مرد است آن به نزدیک خردمند
که با پیل دمان پیکار جوید

بلی مرد آن کس است از روی تحقیق
که چون خشم آیدش، *باطل نگوید


✍🏻: #سعدی
📚: باب اول (در سیرت پادشاهان)

*هارون الرشید: پنجمین خلیفه عباسی
*ارکان دولت: کارگزاران دولت، دولت‌مردان
*مصادره و نفی:ضبط اموال و بیرون کردن ازمحل زندگی
*دعوی: ادعا، خواسته
*قبل:طرف
*باطل نگوید: بیهوده و ناحق نگوید

🍃بخشندگى سزاوارتر از انتقام است و مرد آن کس است که وقت خشم، سخن ناحق نگوید.🍃

@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━

#برگ_گل_گلستان_سعدی 🍃🌺


دزدى گدايی را گفت شرم نداری كه دست از برای جوی سيم پيش هر *لئيم دراز می كنی.

گفت:

دست دراز از پى يک *حبه سيم
به كه ببرند به *دانگى و نيم

✍🏻: #سعــــدی
📚 باب سوم (در فضیلت قناعت)

*لئیم: بخیل، پست
*حبه: اندکی
*سیم: پول نقره
*دانگ و‌نیم : برابر با یک چهارم دینار بوده است.
و معنی آن است که اگر برای گدایی دست دراز کنی بهتر از آن است که به خاطر دزدی یک چهارم دینار دست تو را ببرند.

گدا خبر نداشته اگر میلیاردی بدزدد نه تنها دستش قطع نمی‌شود که از پیگرد قانون هم مصون می‌ماند ☹️🤬

@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━

#برگ_گل_گلستان_سعدی 🍃🌺


 در سیرت اردشیر بابکان آمده است که حکیم عرب را پرسید که روزی چه مایه طعام باید خوردن گفت صد درم سنگ کفایت است گفت این قدر چه قوّت دهد گفت

هذا المِقدارُ یَحمِلُکَ و ما زادَ عَلی ذلک فَانتَ حامِلُه یعنی این قدر ترا بر پای همی‌دارد و هر چه برین زیادت کنی تو حمال آنی

خوردن برای زیستن و ذکر کردن است
تو معتقد که زیستن از بهر خوردن است


✍🏻: #سعــــدی
📚 باب سوم (در فضیلت قناعت)


*مؤسس سلسله پادشاهان ساسانى از سال ۲۲۴ تا ۲۴۱ ميلادى
*هر درهم = ۲۴۱۹.۲ میلی گرم = حدود ۲.۴ گرم
*تو معتقد: تو اعتقاد دارى

🍃اندازه نگه‌ دار که اندازه نکوست🍃

@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━

#برگ_گل_گلستان_سعدی 🍃🌺


 دو درویش خراسانی *ملازم صحبت یکدیگر سفر کردندی یکی ضعیف بود که هر *بدو شب افطار کردی و دیگر قوی که روزی سه بار خوردی اتفاقاً بر در شهری به تهمت جاسوسی گرفتار آمدند هر دو را به خانه‌ای کردند و *در به گِل بر آوردند بعد از دو هفته معلوم شد که بی گناهند در را گشادند قوی را دیدند مرده و ضعیف جان به سلامت برده.

مردم درین عجب ماندند حکیمی گفت خلاف این عجب بودی آن یکی بسیار خوار بوده است طاقت بینوایی نیاورد به سختی هلاک شد وین دگر خویشتن دار بوده است لاجرم بر عادت خویش صبر کرد و به سلامت بماند.

چو کم خوردن *طبیعت شد کسی را
چو سختی پیشش آید سهل گیرد
وگر تن پرورست اندر *فراخی
چو تنگی بیند از سختی بمیرد

تنور شکم دم به دم *تافتن
مصیبت بود روز نایافتن

✍🏻: #سعــــدی

📚 باب سوم (در فضیلت قناعت)

*ملازمت: همراهی
*بدوشب: دو شب یک‌بار
*در به گل برآوردن: دررا با گل پوشاندند(پلمب کردن)
*طبیعت شد: خوی و عادت کسی شد
*فراخی: فراوانی
*تافتن: برافروختن، روشن کردن

🍂احتمالا رئيس مجلس خبرگان نسبتى با حكيم داستان داشته است😁 🍃

@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━

#برگ_گل_گلستان_سعدی 🍃🌺


جوانمردی را در جنگ تاتار جراحتی *هول رسید کسی گفت فلان بازرگان نوشدارو دارد اگر بخواهی باشد که دریغ ندارد گویند آن بازرگان به بُخل معروف بود.

گر بجای نانش اندر سفره بودی آفتاب
تا قیامت روز روشن کس ندیدی در جهان

جوانمرد گفت اگر خواهم، دارو دهد یا ندهد و گر دهد منفعت کند یا نکند باری خواستن ازو زهر کشنده است

*هر چه از دونان به منّت خواستی
در تن افزودی و از جان کاستی

و حکیمان گفته‌اند: آب حیات اگر فروشند فی‌المثل به آب‌روی، دانا نخرد که مردن به علت به از زندگانی به مذلت.

اگر *حَنظل خوری از دست خوشخوی
به از شیرینی از دست ترش روی

✍🏻: #سعدی
📚 باب سوم (در فضیلت قناعت)

*هول :ترس‌آور ، ترسناک
*دونان: حقیران ، انسان‌های پست
*نوشدارویی كه با منت به دست مى‌آيد، ممكن است موجب سلامتى تن شود، ولى از سوى ديگر موجب رنجش و ضعف روح و روان خواهد شد.
*حنظل: ميوه گياهى كه به شكل خربزه كوچک و بسيار تلخ است .


🍃 گوشت ران خودتو بخور منت قصاب رو نکش 🍃
(در این اوضاع اقتصادی گوشتی به بدن می‌مونه 😃 نه والا)

@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━

#برگ_گل_گلستان_سعدی 🍃🌺

درویشی را ضرورتی پیش آمد کسی گفت فلان نعمتی دارد بی *قیاس اگر بر حاجت تو *واقف گردد همانا که در *قضای آن توقف روا ندارد. گفت من او را ندانم گفت *مَنَت رهبری کنم.

دستش گرفت تا به منزل آن شخص در آورد یکی را دید *لب فروهِشته و *تند نشسته برگشت و سخن نگفت. کسی گفتش چه کردی گفت *عطای او را به لقای او بخشیدم

مبر حاجت به نزدیک ترشروی
که از خوی بدش فرسوده گردی
اگر گویی *غم دل با کسی گوی
که از رویش به نقد آسوده گردی

✍🏻: #سعدی
📚 باب سوم (در فضیلت قناعت)
🎼: رهروجان ، دشتی
نوازنده: حمید آقایی

*ضرورتی: تیازی ؛ احتیاجی
*بی‌قیاس: بی‌اندازه
*واقف: آگاه
*قضا: روا کردن: ادا کردن
*منت: من تو را
*لب فروهشته: لب آویزان شده و ناراحت
*تند نشسته: خشمگین و ترشرو‌ نشسته
*عطای اورا به …:: ندیدن او را به بخشش و کرم‌اش ترجیح دادم.
و‌ برای به دست آوردن چیزی از کسی حاضر نیستم زشتی‌های رفتار او را تحمل کنم.
*غم دل را به كسى بگو كه از ديدار چهره گشاده‌اش آسايش و آرامش يابى.

🍃 خُلق خوش خَلق را شکار کند🍃

@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━

#برگ_گل_گلستان_سعدی 🍃🌺


بقالی را درمی چند بر صوفیان گرد آمده بود در واسط* .
هر روز مطالبت* کردی و سخنان با خشونت گفتی اصحاب از تعنت* وی خسته خاطر همی‌ بودند و از تحمل چاره نبود صاحب دلی در آن میان گفت نفس را وعده دادن به طعام آسان ترست که بقال را به درم.

ترک احسان خواجه اولیتر
کاحتمال جفای بَوابان*
به تمنای گوشت مردن به
که تقاضای زشت قصابان*

✍🏻:#سعدی
📚 باب سوم (در فضیلت قناعت)

*واسط: شهری در عراق
*مطالبت. طلب کردن و خواستن و خواست حق
*تعنت: انتقاد، خرده گیری زخم زبان
بوابان: دربانان
*قطع اميد و دل كندن از نيكى بزرگان بهتر از تحمل جفاى دربانان آنها است. بردبارى و تحمل در آرزوى گوشت، بهتر از گوشت خريدن نسيه و گرفتار شدن به وام خواهى زشت قصابان است.

🍃 نه شیر شتر نه دیدار عرب🍃

@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━

#برگ_گل_گلستان_سعدی 🍃🌺

*خواهنده مغربی در صف *بزّازان حلب می‌گفت: ای خداوندان نعمت، اگر شما را انصاف بودی و ما را قناعت، *رسم سؤال از جهان برخاستی

ای قناعت، توانگرم گردان
که ورای تو هیچ نعمت نیست
کنج صبر *اختیارِ لقمان است
هر که را صبر نیست حکمت نیست

✍🏻: #سعــــدی

📚 باب سوم (در فضیلت قناعت)
🎤: مريم رضوى
🎼 :حميد آقايى

خواهنده: گدا، سائل
مغرب: آفریقای شمالی
بزازان: پارچه فروشان
حلب: شهری در سوریه
رسم سؤال: رسم گدایی
اختیار: انتخاب

🍃 صبر، کلید همهٔ کارهاست🍃

@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━

#برگ_گل_گلستان_سعدی 🍃🌺

درویشی را شنیدم که در آتش فاقه می‌سوخت و رقعه بر خرقه همی‌دوخت و تسکین خاطر مسکین را همی‌گفت:
به نان خشک قناعت کنیم و جامه دلق
که بار محنت خود به که بار منت خلق

کسی گفتش: چه نشینی که فلان در این شهر طبعی کریم دارد و کرمی عمیم، میان به خدمت آزادگان بسته و بر در دلها نشسته. اگر بر صورت حال تو چنان که هست وقوف یابد پاس خاطر عزیزان داشتن منت دارد و غنیمت شمارد.
گفت: خاموش! که در پسی مردن به که حاجت پیش کسی بردن

هم رقعه دوختن به و الزام کنج صبر
کز بهر جامه رقعه بر خواجگان نبشت
حقا که با عقوبت دوزخ برابر است
رفتن به پایمردی همسایه در بهشت

✍🏻: #سعــــدی
📚 باب سوم (در فضیلت قناعت)

فاقه:فقر
رقعه؛ وصله/ نامه، نوشته
خرقه: بالاپوش کهنه
جامه دلق: پشمینه پر وصله
عمیم: کامل، عمومی.همگانی
وقوف: آگاهی
الزام: اجبار، ناگزیر
پاره دوختن و پيوسته در گوشه صبر و تحمل ماندن، بهتر از آن است كه به دلیل خواستن لباس، براى بزرگان نامه نوشتن. براستى كه بهشت رفتن به شفاعت و واسطه شدن همسايه ، با شكنجه آتش دوزخ يكسان است.

🍃خونه خرابهٔ خودت بهتراز قصراجاره‌ایه🍃

@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━

#برگ_گل_گلستان_سعدی 🍃🌺

دست و پا بریده‌ای هزار پایی بکشت صاحب دلی برو گذر کرد و گفت سبحان الله با هزار پای که داشت چون اجلش فرا رسید از بی دست و پایی گریختن نتوانست.

چو آيد ز پى دشمن جان ستان
ببندد اجل پاى اسب دوان
در آن دم كه دشمن پياپى رسيد
كمان كيانى نشايد كشيد


✍🏻: #سعــــدی

📚 باب سوم (در فضیلت قناعت)
🎤: مريم رضوى
🎼 : رنگ شکستهٔ ماهور

کمان کیانی: کمان بزرگی که پادشاهان به دست می‌گرفتند.

🍃از تیغ اجل راه گریزی نیست🍃

@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━

#برگ_گل_گلستان_سعدی 🍃🌺

يكی را از حكما شنيدم كه می‌گفت : هرگز كسی به جهل خويش *اقرار نكرده است مگر آن «كس كه چون ديگری در سخن باشد همچنان *ناتمام گفته سخن آغاز كند.

سخن را سر است اى خردمند و *بن
مياور سخن در ميان سُخُن
*خداوند تدبير و فرهنگ و هوش
نگويد سخن تا نبيند خموش


✍🏻: #سعــــدی

📚 باب چهارم (در فواید خاموشی)

اقرار کردن: پذیرفتن، اعتراف کردن
ناتمام گفته: گفتهٔ ناتمام . سخن ناتمام.
بن: انتها، ته
آن كس كه دورانديش و داراى راى درست و هوشمند است، تا اهل مجلس خاموش نشوند، زبان به سخن نگشايد.

🍃پابرهنه وسط یا توی حرف کسی دویدن از خردمندی نیست🍃

@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━

#برگ_گل_گلستان_سعدی 🍃🌺

یکی در مسجد *سنجار به *تطوع بانگ گفتی به ادايی كـه *مستمعان را ازو نفرت بودی
و صاحب مسجد اميری بود عادل نيک سيرت نمی‌خواستش كه دل آزرده گردد گفت:
ای جوانمرد اين مسجد را موذنانند قديم هر یکی را پنج دينار مرتب داشته‌ام تو را ده دينار می‌دهم تا جايی ديگر روی بر اين قول *اتفاق كردند و برفت.

پس از مدتی در گذری پيش امير باز آمد.
گفت ای خداوند برمن حيف كردی كه به ده دينار از آن بقعه بدر كردی كه اينجا كه رفته‌ام بيست دينارم همی‌دهند تا جای ديگر روم و قبول نمی كنم امير از خنده بی خود گشت و گفت زنهار تا نستانی كه به پنجاه راضی گردند.

به تيشه كس نخراشد ز روى خارا گِل
چنانكه بانگ درشت تو مى‌خراشد دل

✍🏻: #سعــــدی
📚 باب چهارم (در فواید خاموشی)
🎼: بیدل-دشتی #حمید_آقائی
🎤: #مریم_رضوی

سنجار: شهرى در سه منزلى موصل
تطوع: کار مستحبی که به قصد قربت و عبادت انجام داد
مستمعان: شنوندگان
مرتب داشتن : برقرار کردن
اتفاق کردن: هم‌داستان شدن، موافقت کردن
حیف کردن: ستم کردن
بقعه: سرا
خارا: سنگ سخت

🍃خاموشی با سلامت به از گفتن با ملامت 🍃

@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━

#برگ_گل_گلستان_سعدی 🍃🌺

پارسایی را دیدم به محبت شخصی گرفتار نه طاقت صبر و نه یارای گفتار. چندان که ملامت دیدی و غرامت کشیدی ترک تصابی نگفتی و گفتی:

کوته نکنم ز دامنت دست
ور خود بزنی به تیغ تیزم

بعد از تو ملاذ و ملجائی نیست
هم در تو گریزم ار گریزم

باری ملامتش کردم و گفتم: عقل نفیست را چه شد تا نفس خسیس غالب آمد؟ زمانی به فکرت فرو رفت و گفت:

هر کجا سلطان عشق آمد نماند
قوّت بازوی تقوی را محل

پاکدامن چون زید بیچاره‌ای
اوفتاده تا گریبان در وحل

✍🏻: #سعــــدی

📚 باب پنجم (در عشق و جوانی)
🎤: مريم رضوى
🎼 :حميد آقايى

یارای گفتار: توانایی و جرأت سخن گفتن
ملامت دیده: سرزنش شده
باری:خلاصه
نفیس: گرانمایه
خسیس: پست
غرامت کشیدن : مشقت و سختی کشیدن
تصابی: عشق ورزیدن
ملاذ: پناه
ملجا: پناهگاه، مأمن
وحل: گل و لای،لجن

🍃 عشق در هر کجا پای بگذارد عقل آنجا را ترک می‌کند  (ضرب‌المثل تازی)🍃

@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━

#برگ_گل_گلستان_سعدی 🍃🌺

هندویی *نفط اندازی همی آموخت. حكيمی گفت تو را كه خانه *نيين است بازی نه اين است.

*تا ندانى كه سخن عين صوابست مگوى
وآنچه دانى كه نه نيكوش جوابست مگوى

✍🏻: #سعــــدی

📚 باب هفتم (در تاثیر تربیت)

نفط اندازی: نوعی آتش بازی و آتش از دهان بیرون دادن.
نیین: ساخته شده از نی
بيت: تا زمانی که نمی‌دانی کلامت نیکوست یا نه، چیزی نگو و آن‌چه را که می‌دانی جواب درست و خوبی ندارد، نگو.


🍃کسی که در خانه شیشه‌ای زندگی می‌کند نباید سنگ پرتاب کند 🍃

@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━

#برگ_گل_گلستان_سعدی 🍃🌺

پنجه با شير زدن و مشت بر شمشير، کارِ خردمندان نيست.

جنگ و زورآوری مکن با *مست
پيشِ *سرپنجه *در بغل نِهْ دست

📚 باب هشتم (در آداب صحبت)

✍🏻: #سعــــدی

*مست:۱- به معنی مست از شراب که زورآزمایی با او کار بیهوده‌ و بی‌فایده‌ای ‌است
۲-خشمناک و غضبناک که زورآوری با او بیهوده‌ است
✔️ یکی از نشانه های انسان عاقل تن ندادن به کارهای خطرناک و بیهوده است.
*سرپنجه: (صاحب سرپنجه)کنایه از انسان قوی و بی‌باک.
*در بغل نه دست: کنایه از تسلیم شدن

🍃 بر سر مژگان یار من مزن انگشت
آدم عاقل به نیشتر نزند مشت(شاطرعباس صبوحی)🍃

@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━

#برگ_گل_گلستان_سعدی 🍃🌺
 
حکیمی پسران را پند همی‌داد
که جانان پدر هنر آموزید که ملک و *دولت دنیا اعتماد را نشاید و سیم و زر در سفر بر محل خطر است یا دزد به یکبار ببرد یا خواجه به تفاریق* بخورد.
اما هنر چشمه زاینده است و دولت پاینده وگر هنرمند از دولت بیفتد غم نباشد که هنر در نفس خود دولت است، هر جا که رود قدر بیند و در صدر نشیند و بی هنر لقمه چیند و سختی بیند.
«سخت است پس از جاه تحکم بردن*
خو کرده به ناز جور مردم بردن »
***
*وقتی افتاد فتنه‌ای در شام
هر کس از گوشه‌ای فرا رفتند

روستازادگان دانشمند
به وزیری پادشا رفتند

پسران وزیر ناقص عقل
به گدایی به روستا رفتند
 

✍🏻: #سعدی
📚: باب هفتم (در تاثیر تربیت)

*دولت: اقبال، بخت، ثروت
*تفاریق: چیزهای پراکنده،اندک اندک
*تحکم بردن: فرمان بردن،زور شنیدن
فرمان‌بری و اطاعت برای آن‌که زمانی صاحب‌ مقام بوده بسیار سخت است و بى مهرى برای نازپرورده دشوار و تحمل ناپذیر است.
*وقتی: زمانی
*فرا رفتند : هر كس از هر طرف و گوشه‌اى فرار كرد.

🍃جهان هنر دایم آباد باد
از آن معدن فضل و کان هنر #عرافی🍃

💐روز جهانی #هنر بر هنرمندان خجسته💐
@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━

#برگ_گل_گلستان_سعدی 🍃🌺

جوهر اگر در خَلاب افتد همچنان نفيس است و غبار اگر به فلک رسد همان خسيس. استعداد بی تربيت دريغ است و تربيتِ نامستعد ضايع.
خاكستر نسبی عالی دارد كه آتش جوهر عِلويست وليكن چون بنفس خود هنری ندارد با خاک برابر است و قيمت شكر نه از نی است كه آن خود خاصيت وی است.

چو كنعان را طبيعت بی هنر بود
پيمبر زادگی قدرش نيفزود
هنر بنمای اگر داری نه گوهر
گل از خارست و ابراهيم از آزر

✍🏻: #سعدی
📚 باب هشتم (در آداب صحبت)

🎤: #مریم_رضوی
🎼: تکنوازی سه تار #استاد_حسین_علیزاده

*خلاب؛ لجن‌زار.گل و لای بهم آمیخته .
*خسیس: پست و بی‌ارزش
*استعداد: شایستگی، توان
*دریغ : افسوس ، حسرت
*علوی: باند قدر،
آزر: منسوب به آزر جد مادری حضرت ابراهيم (ع) يا عمّ او که آزر بتگر هم گفته شده.

🍃و ز خاک سر برآور که درخت سربلندی
تو بپر به قاف قربت که شریفتر همایی
#مولوی🍃

@sobhosher