هر آنکس که شهنامه خوانی کند
چه مرد و چه زن پهلوانی کند
برهنه نوان دخت افراسیاب
بر رستم آمد دو دیده پر آب
برستم نگه کرد و بگریست زار
ز خواری ببارید خون بر کنار
سخن گر نگویی مرانم ز پیش
که من خود دلی دارم از درد ریش
بدو گفت رستم که ای زن چبود
مگر اهرمن رستخیزت نمود
یکایک سخن کرد ازو خواستار
که با تو چرا شد دژم روزگار
منیژه بدو گفت کز کار من
چه پرسی ز بدبخت و تیمار من
کزان چاه سر با دلی پر ز درد
دویدم بنزد تو ای رادمرد
منیژه منم دخت افراسیاب
برهنه ندیدی تنم آفتاب
کنون دیده پرخون و دل پر ز درد
ازین در بدان در دوان گردگرد
همی نان کشکین فرازآورم
چنین راند یزدان قضا بر سرم
ازین زارتر چون بود روزگار
سر آرد مگر بر من این کردگار
چو بیچاره بیژن بدان ژرف چاه
نبیند شب و روز خورشید و ماه
بغل بمسمار و بند گران
همی مرگ خواهد ز یزدان بران
مرا درد بر درد بفزود زین
نم دیدگانم بپالود زین
کنون گرت باشد بایران گذر
ز گودرز کشواد یابی خبر
بگویی که بیژن بسختی درست
اگر دیر گیری شود کار پست
گرش دید خواهی میاسای دیر
که بر سرش سنگست و آهن بزیر
#فردوسی
#نه_به_اعدام
#توماج_صالحی
چه مرد و چه زن پهلوانی کند
برهنه نوان دخت افراسیاب
بر رستم آمد دو دیده پر آب
برستم نگه کرد و بگریست زار
ز خواری ببارید خون بر کنار
سخن گر نگویی مرانم ز پیش
که من خود دلی دارم از درد ریش
بدو گفت رستم که ای زن چبود
مگر اهرمن رستخیزت نمود
یکایک سخن کرد ازو خواستار
که با تو چرا شد دژم روزگار
منیژه بدو گفت کز کار من
چه پرسی ز بدبخت و تیمار من
کزان چاه سر با دلی پر ز درد
دویدم بنزد تو ای رادمرد
منیژه منم دخت افراسیاب
برهنه ندیدی تنم آفتاب
کنون دیده پرخون و دل پر ز درد
ازین در بدان در دوان گردگرد
همی نان کشکین فرازآورم
چنین راند یزدان قضا بر سرم
ازین زارتر چون بود روزگار
سر آرد مگر بر من این کردگار
چو بیچاره بیژن بدان ژرف چاه
نبیند شب و روز خورشید و ماه
بغل بمسمار و بند گران
همی مرگ خواهد ز یزدان بران
مرا درد بر درد بفزود زین
نم دیدگانم بپالود زین
کنون گرت باشد بایران گذر
ز گودرز کشواد یابی خبر
بگویی که بیژن بسختی درست
اگر دیر گیری شود کار پست
گرش دید خواهی میاسای دیر
که بر سرش سنگست و آهن بزیر
#فردوسی
#نه_به_اعدام
#توماج_صالحی